درس خارج فقه- استاد فاضل لنکرانی
95/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه بحث گذشته
بحث در بیان ضوابط گناه کبیره است. در این بحث، هم در فقه شیعه و هم در فقه اهلسنت و هم در تفاسیر شیعه و عامه معیارها و ضوابطی را ذکر کردند. بیان شد ممکن است بگوئیم شارع از کبیره، همان معنای عرفی خودش را اراده کرده و کبیره یعنی آن گناهی که بزرگ است و بعد تشخیص آن با خود اهل عرف باید باشد یعنی باید ببینیم عرف چه گناهی را بزرگ میداند و چه گناهی را کوچک میشمارد، اما ظاهر این است که شارع در کبیره، یک اصطلاح خاص و یک معنای حقیقی شرعی دارد و باید دنبال این معنای حقیقی شرعی برویم.
صناعت اجتهادی این اقتضا را دارد که ببینیم در خود متون و ادله برای کبیره، چه ضابطهای را ذکر کردند. ابتدا روایاتی که در باب وجوب اجتناب از کبائر هست را مورد بررسی قرار میدهیم. بعد باید ببینیم آیا از این روایات، یک ضابطه استفاده میشود یا اینکه بیشتر از یک ضابطه استفاده میشود و خصوصیات این ضابطه چیست؟
مقام نخست: بررسی روایات گویای ضابطه در کبائر
در کتاب وسائل الشیعه در جلد15، بابی است به نام «باب وجوب اجتناب الکبائر»، که صاحب وسائل در این باب، حدود نُه روایت نقل کرده و باب 46 «باب تعیین الکبائر» است که حدود 37 روایت نقل کرده است که هر دو باب باید ملاحظه شود. سؤالی که در ادامه مطرح میشود آن است که در برخی از این روایات، هم ضابطه ذکر شده و هم تعداد کبائر، چه وجهی دارد؟
از یک طرف میپرسند کبائر چند تاست؟ ائمهعلیهمالسلام میفرمایند: «سبعٌ»، ظهور اولی «سبعٌ» این است که کبائر ضابطه ندارد و شرعاً میگوئیم این هفت تا کبیره است و بقیهاش میشود غیر کبیره، در حالی که در بعضی روایات دیگر ضابطه ذکر شده است. از این رو، با نگاه اجمالی به روایات این دو باب، باید نتیجهگیری کنیم. در سند این روایات هم صحیح هست و هم موثق، ضعیف هم وجود دارد.
روایت اول: روایت ابوبصیر
اولین روایت (که سند معتبر دارد)، روایت مرحوم کلینی است: «عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِعلیهالسلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً»؛ امام صادق علیه السلام در آیه ﴿وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾[1] ، دو چیز را به عنوان حکمت ذکر کردند؛ 1) «معرفة الامام»؛ انسانی دارای حکمت است که امام زمان خودش را بشناسد، 2) «اجْتِنَابُ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْهَا النَّارَ»[2] [3] ، سؤال این است که این عبارت «التی اوجب الله علیها النار»، قید برای «الکبائر» است یا توضیح آن؟
به هر دو صورت میتوان آن را خواند: 1) به صورت متصل و بدون مکث که در این صورت قیدی میشود یعنی دو نوع کبائر داریم؛ یک کبائری که «اوجب الله علیها النار»، در مقابل آن کبائری داریم که «لم یوجب علیها النار»، 2) ظاهر این است که این به صورت تفسیری است یعنی باید بگوییم «معرفة الامام و اجتناب الکبائر»، بعد یک سکت کوتاهی کرده و بگوییم کبائر را معنا میکند: «التی اوجب الله علیها النار»؛ کبائر آن گناهانی است که خدا بر آنها وعید به نار داده است.
روایت دوم: روایت حلبی
«عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِعلیهالسلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً»[4] [5] ، در این روایت نیز، عین همان روایت قبل آمده: «الکبائر التی اوجب الله عزوجل علیها النار»؛ کبائر را معنا میکند، در اسلام به چه چیزی میگویند کبیره؟ آنکه خدا بر آن وعده نار داده است.
روایت سوم: روایت شیخ صدوققدسسره در ثواب الاعمال
در سومین روایت (که روایت پنجم این باب وسائل الشیعه است) آمده: «فِي ثَوَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِعلیهالسلام (امام کاظمعلیهالسلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ قَالَ مَنِ اجْتَنَبَ الْكَبَائِرَ مَا أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ»[6] [7] [8] ؛ در این روایت نیز کبائر را به «ما اوعد الله علیه النار» معنا میکند.
هر سه روایت (که هر سه از جهت سند معتبرند)، کبائر را میگویند گناهانی که خدا وعده نار بر آن داده است.
روایت چهارم: روایت شیخ صدوققدسسره در عقاب الاعمال
این روایت بسیار روشنی است و احتمالاتی که در روایات پیشین بود، در این روایت نیست: «وَ فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ كَثِيرٍ النَّوَّاءِ («عباد بن کثیر النواء» اشتباه است، بلکه صحیح آن، «عباد عن کثیر النواء» است) قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍعلیهالسلام عَنِ الْكَبَائِرِ»؛ راوی میگوید از امام باقرعلیهالسلام درباره کبائر سؤال کردم، امامعلیهالسلام فرمود: «كُلُّ مَا أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ»[9] [10] ؛ هر چه که خدا بر آن وعید به نار داده است.
بیان چند نکته درباره روایات بیان ضابطه کبیره
قبل از اشاره به روایات إعداد گناهان کبیره، ذکر چند نکته در نتیجهگیری از روایات بیان ضوابط گناهان کبیره لازم است؛
نکته اول: تنها ضابطه در این روایات: «کل ما اوعد الله علیه النار» است. من در روایات، ضابطه دیگری پیدا نکردم. مرحوم شیخ بهائی در کتاب اربعین خود میگوید اگر برای یک گناهی، حد معین شده باشد، گناه کبیره است. اصل این مطلب ظاهراً در کتب اهل سنت باشد که شهید اولقدسسره در کتاب القواعد و الفوائد آن را بیان میکند که میفرماید یکی از اقوال در گناه کبیره آن است که: «کل معصیةٍ توجب الحد»[11] . در حاشیه آمده: «قال به البغوی من الشافعیة»؛ این قول بغوی از شافعیه است، اما قائلی در میان فقهای امامیه نداریم.
نکته دوم: این روایات اطلاق دارد یعنی لازم نیست آنچه خداوند بر آن وعید نار میدهد، مستقیم و بلا واسطه باشد، بلکه میگوئیم: «کل ما اوعد الله علیه النار ولو مع الواسطة»؛ مثلاً میگوئیم «إیاس» از روح الله (یعنی مأیوس شدن از رحمت خدا)، از گناهان کبیره است. میپرسیم مگر خدا بر این گناه، وعده نار داده است؟ نه، اما خداوند فرموده: ﴿ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ﴾[12] و یأس از رحمت الهی، تحت عنوان کافرون برده شد و در جاهای دیگر قرآن، به کافرین وعده نار داده شده است.
مثال دیگر، امن از مکر الهی است که این نیز از گناهان کبیره است، اما مستقیم و بلاواسطه وعده نار به آن داده نشده، بلکه تحت آیه: ﴿ أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ ﴾[13] قرار میگیرد و در جاهای دیگر قرآن، به قوم خاسرون وعده نار داده شده است. در مورد عاقّ والدین نیز که از گناهان کبیره است، مستقیماً وعده نار به خودش داده نشده، بلکه طبق این روایت: «لِأَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الْعَاقَّ جَبَّاراً شَقِيّاً»؛ آن کسی که عاقّ شده از مصادیق «جباراً شقیّا» قرار داده شده که برای جبار شقی وعده نار آمده است.
بنابراین، گاهی اوقات امامعلیهالسلام در مقام بیان گناهان کبیرهای بوده که مستقیم خدای تبارک و تعالی بر آن وعده نار داده و یک وقتی در مقام این بوده که گناه کبیره ولو مع الواسطه را بیان کند. بنابراین، این روایات ضابطه، اطلاق دارد.
نکته سوم: آیا بین «اوجب» و «اوعَدَ» در روایات، فرق وجود دارد یا خیر (به این بیان که بگوئیم «اوجب» یعنی گناه کبیره بودن آن، قطعی است و اگر انسان انجام داد و توبه هم نکرد، قطعاً باید به جهنم برود، اما «اوعد» وعید است و ممکن است خدا از این شخص رو قیامت بگذرد یا نگذرد)؟
به نظر میرسد که این فرق درست نیست و این «اوجب» و «اوعَدَ»، هر دو تفسیر برای یکدیگر و به یک معناست یعنی «اوجبَ» را باید به «اوعد» معنا کنیم؛ زیرا ممکن است خدای تبارک و تعالی در قیامت، یک کسی را به فضل و رحمت خودش عفو کند. بنابراین، «اوجب» به این معنا نیست که بگوئیم حتماً و لابدّ غیر از این نباید باشد و «اوجبَ» به معنای «اوعَدَ» است یعنی وعیدی است، خدا میگوید اگر این کار را انجام بدهی، استحقاق نار داری.
نکته چهارم: آیا این ضابطه (یعنی وعید به نار)، به عنوان تعبیر غالب و عنوان مشیر است یا اینکه به عنوان یک تعبیر حقیقی از گناه کبیره است؟ یعنی وقتی سائل از کبائر میپرسیده، امامعلیهالسلام تا اندازهای میخواهد مصادیق را مشخص کند نه اینکه ضابطهای بیان کند. به عبارت دقیقتر؛ بگوئیم اصلاً گناه کبیره نمیشود ضابطهبردار نیست، بلکه در اکثر موارد گناه کبیره این وعید به نار وجود دارد. به همین دلیل، در کلمات قدما یا برخی متأخرین، اصلاً این تحلیل روایی وجود ندارد، بلکه مستقیم سراغ روایاتی میروند که تعداد گناهان کبیره را بیان کردهاند.
خلاصه آنکه؛ ظاهر این روایات، آن است که یک ضابطه در اینجا هست، اما با توجه به اینکه در بسیاری از روایات از ائمهعلیهمالسلام وقتی از کبائر سؤال میکردند، فقط عدد کبائر را بیان میکردند و ذکر عدد به تنهایی (بدون بیان ضابطه)، کشف از این میکند که یک ضابطه حقیقی (که نفیاً و اثباتاً این کبائر دائر مدار آن باشد) وجود ندارد. اگر گفته شود پس این «کل ما اوعد علیه النار» چیست؟ در پاسخ باید گفت یک عنوان غالبی و مشیر است و اشاره به غالب موارد گناهان کبیره دارد.
شهید اولقدسسره در القواعد و الفوائد فقط از این راه وارد شده و درباره کبائر میگوید نصوص گفته اینها کبیره است و دیگر سخنی از ضابطه به میان نمیآورد. بعد اقوال دیگری ذکر کرده و میفرماید قول دیگر درباره کبیره آن است که برایش حدی قرار داده شده باشد... اما خود ایشان هیچ کدام از این ضوابط را اختیار نمیکند.
بحث مهم این است که بین این روایتی که میگوید: «کل ما اوعد علیه النار» و بین روایت عدد کبائر چگونه جمع میشود؟ مخصوصاً در برخی روایات عدد، امامعلیهالسلام چند مورد از کبائر را میشمرد و بعد میفرماید: «و کل ما اوعد علیه النار» و به صورت عطفی میآورد نه به صورت نتیجه (یعنی امامعلیهالسلام میفرماید یکی از مواردی که کبیره است، «کل ما اوعد علیه النار» است)، که ظهور پیدا میکند در اینکه بگوئیم عنوان مشیر و غالب موارد است و عنوان ضابطه را ندارد. از این رو، باید روایت عدد را نیز ببینیم.
مقام دوم: روایات تعداد کبائر
روایت نخست: اولین روایت صحیحه است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ: كَتَبَ مَعِي بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي الْحَسَنِعلیهالسلام يَسْأَلُهُ عَنِ الْكَبَائِرِ كَمْ هِيَ وَ مَا هِيَ؟»؛ کبائر چند تاست و چیست؟ «فَكَتَبَ الْكَبَائِرُ مَنِ اجْتَنَبَ مَا وَعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ كَفَّرَ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ إِذَا كَانَ مُؤْمِناً وَ السَّبْعُ الْمُوجِبَاتُ»[14] [15] ، در این روایت، امامعلیهالسلام ابتدا ضابطه را ذکر کرده است (که کبائر، «ما وعد الله علیه النار» است) و بعد، تعداد را بیان کرده یعنی آن هفتتایی که موجب استحقاق نار است: «قَتْلُ النَّفْسِ الْحَرَامِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ الرِّبَا وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ
(فرار از جنگ).
نکته: آیا این «ما وعد الله علیه النار» در خصوص قرآن است یا اینکه اگر در یک حدیث قدسی معتبر هم خداوند وعده نار داده باشد، فرق نمیکند؟ پاسخ آنکه اولاً؛ در هیچیک از این روایات، عبارت «فی الکتاب» نداشتیم. ثانیاً؛ از برخی روایات دیگر استفاده میشود که حتی وعده رسولصلیالله علیه و آله هم کفایت میکند و ائمهعلیهمالسلام فقط به قرآن استدلال نمیکردند، بلکه گاهی اوقات به فرمایش رسول خداصلیالله علیه و آله نیز استدلال میکردند مثل این روایت که در آن آمده رسول خدا فرمودند ترک الصلاة استحقاق نار دارد. از این رو، قرینهای نداریم که این وعید حتماً باید در قرآن آمده باشد. بنابراین مطلق است.
روایت دوم: عمده سخن در این روایت است، «وَ عَنْهُمْ (با توجه به روایت قبل، یعنی «محمد بن یعقوب عن عدةٍ من اصحابنا») عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الثَّانِيعلیهالسلام قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍعلیهالسلام يَقُولُ»؛ امام جوادعلیهالسلام فرمود از پدرم شنیدم که از امام کاظمعلیهالسلام شنیده است، «دَخَلَ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِعلیهالسلام فَلَمَّا سَلَّمَ وَ جَلَسَ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ ثُمَّ أَمْسَكَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعلیهالسلام مَا أَسْكَتَكَ»؛ عمرو بن عبید خدمت امام صادقعلیهالسلام رسید، سلام کرد و این آیه را خواند: «وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ»، سپس مکث کرد. امام صادقعلیهالسلام فرمود چه چیز تو را ساکت کرد؟
«قَالَ أُحِبُّ أَنْ أَعْرِفَ الْكَبَائِرَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ گفت میخواهم کبائر را از کتاب خدا بدانم، «فَقَالَ نَعَمْ يَا عَمْرُو»؛
1) «أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ الْإِشْرَاكُ بِاللَّهِ يَقُولُ اللَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ»؛ امامعلیهالسلام گناهان کبیره و وعید به نارش را از قرآن بیان میکند. بزرگترین کبائر، شرک به خداست.
2) «وَ بَعْدَهُ الْإِيَاسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لٰا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّٰهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكٰافِرُونَ»؛ مأیوس شدن از رحمت خدا.
3) «ثُمَّ الْأَمْنُ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَلٰا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّٰهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخٰاسِرُونَ»؛ امن از مکر خداوند.
4) «وَ مِنْهَا عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ لِأَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الْعَاقَّ جَبَّاراً شَقِيّاً»؛ عاقّ والدين.
5) «وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ- لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِيهٰا إِلَى آخِرِ الْآيَةِ».
6) «وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لُعِنُوا فِي الدُّنْيٰا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِيمٌ»؛ نسبت بد دادن به زن پاکدامن، کسانی که قذف میکنند، مورد لعن قرار میگیرند؛ هم در دنیا و هم آخرت.
7) «أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً».
8) «وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلّٰا مُتَحَرِّفاً لِقِتٰالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلىٰ فِئَةٍ- فَقَدْ بٰاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّٰهِ وَ مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ»؛ فرار از جنگ.
9) «أَكْلُ الرِّبَا لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبٰا لٰا يَقُومُونَ إِلّٰا كَمٰا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطٰانُ مِنَ الْمَسِّ»؛ این آیه وعید به نار نیست، اما وعید به عقاب است آنن هم عقاب در دنیاست. البته در اینکه مراد از «یقومون»، «یقومون فی الآخرة و القبر» است یا در دنیا، دو احتمال هست؛ 1) آدمهای رباخور وقتی که روز قیامت از قبر بیرون میآیند، مثل آدمهای دیوانه محشور می شوند و خودش یک عقابی است. 2) احتمال دوم آنکه «یقومون» در همین دنیاست و رباخواران در همین دنیا، آخر الامر دچار جنون خواهند شد.
ظاهر (که از خود همین جا استفاده میشود) این است که احتمال اول درست است یعنی «یقومون» در آخرت نه در دنیا، وقتی اینها از قبر بیرون میآیند، این عقاب از همان لحظه، گریبانگیر اینهاست و اینها مثل کسانی هستند که شیطان آنها را مس کرده و با بدن آنها تماس دارد (گاهی اوقات میگوئید یک کسی جنزده شده و حالت عادی ندارد).
10) «وَ السِّحْرُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرٰاهُ- مٰا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلٰاقٍ ( يعنی بهره و نصيب)»؛ آدمی که سحر میکند قیامت هیچ بهرهای ندارد.
11) «وَ الزِّنَا لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ يَلْقَ أَثٰاماً- يُضٰاعَفْ لَهُ الْعَذٰابُ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهٰاناً وَ الْيَمِينُ».
12) «وَ الْيَمِينُ الْغَمُوسُ الْفَاجِرَةُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّٰهِ وَ أَيْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا- أُولٰئِكَ لٰا خَلٰاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ»؛ قسم دروغ که گویندگان آن، گرفتار نار و جهنم میشوند.
13) «وَ الْغُلُولُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ مَنْ يَغْلُلْ- يَأْتِ بِمٰا غَلَّ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ»؛ «غُلول» به معنای خیانت است.
14) «مَنْعُ الزَّكَاةِ الْمَفْرُوضَةِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَتُكْوىٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ».
15) «وَ شَهَادَةُ الزُّورِ».
16) «وَ كِتْمَانُ الشَّهَادَةِ- لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ مَنْ يَكْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ».
17) «وَ شُرْبُ الْخَمْرِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَهَى عَنْهَا- كَمَا نَهَى عَنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ».
18) «وَ تَرْكُ الصَّلَاةِ مُتَعَمِّداً أَوْ شَيْئاً مِمَّا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِصلیالله علیه و آله قَالَ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ وَ ذِمَّةِ رَسُولِهِ». یکی از مواردی که ائمهعلیهمالسلام استشهاد به کلام پیامبرصلیالله علیه و آله میکنند، همین جاست. در اینجا یک احتمال وجود دارد که؛ اگر یک واجبی که فرض الله باشد، ترک آن از گناهان کبیره است، اما واجبی که فرض الله نباشد، ممکن است بگوئیم ترکش از گناهان کبیره نباشد.
19) «وَ نَقْضُ الْعَهْدِ»، مراد از نقض العهد در اینجا معلوم نیست که عهدهای دنیوی بین افراد باشد، بلکه عهد امامت مراد است.
20) «وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ».
«فخَرَجَ عَمْرٌو وَ لَهُ صُرَاخٌ مِنْ بُكَائِهِ»؛ عمرو بن عبید خارج شد با اشک فریاد میزد: «وَ هُوَ يَقُولُ هَلَكَ مَنْ قَالَ بِرَأْيِهِ»، معلوم میشود آن زمان، هر کدام از اهل سنت، روی فکر و رأی شخصی خود یک حرفی میزدند.
بعد عمرو گفت: «[هلک من] نَازَعَكُمْ فِي الْفَضْلِ وَ الْعِلْمِ»؛[16] [17] سند این روایت معتبر بوده و حتی شیخ صدوققدسسره نیز از عبدالعظیم حسنی، این روایت را نقل کرده که سند شیخ صدوققدسسره به عبد العظیم حسنی معتبر است.
بیان دو نکته
نکته اول: در کلمات فقها، گاهی اوقات بین وعید به نار جهنم و وعید به عذاب فرق میگذارند و حال آنکه در گناهان کبیره فرقی نمیکند خدای تبارک و تعالی وعید به نار بدهد یا وعید به عذاب، ما دلیل نداریم که در روز قیامت، عقاب منحصر به نار باشد، نار جهنم، بارزترین مظهر عقاب در قیامت است. ممکن است که راههای دیگر عقاب هم باشد. از این رو، تفاوتی نیست میان کسی که استحقاق عقاب پیدا کند با کسی که استحقاق نار پیدا کند، هر دو از مصادیق گناهان کبیره است.
نکته دوم: اگر کسی یک گناهی کند و فقط استحقاق لعن پیدا کند، آیا باز هم از گناهان کبیره است؟ مثل این آیه: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ﴾[18]
به نظر ما بعید نیست این هم، از گناهان کبیره باشد اگرچه ممکن است بگوئیم ملازمهای هم وجود دارد یعنی هر کسی مورد لعن خدا قرار میگیرد، استحقاق نار هم دارد. البته ممکن است کسی بگوید اگر هم این ملازمه را ما قبول نکنیم، خود استحقاق لعن، این نیز از گناهان کبیره است.
واژگان کلیدی: ضابطه کبائر، تعداد کبائر، وعید به نار، لعن الهی.