< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

94/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: أحکام أموات/توبه /وجوب توبه، حقیقت توبه

مختار نهائی استاد در مورد مولویّت و ارشادیّت وجوب توبه

بحث در فرع أوّلی بود که مرحوم سیّد متعرض شده است، فرموده توبه من أوجب الواجبات است؛ بحث در این جهت بود که وجوب توبه، شرعی است یا عقلی است؟ عرض شد که ظاهر خطابات این است که شرعی است و این ظاهر قرینه بر خلاف ندارد؛ و ما از دو قرینه‌ای که مرحوم حکیم آورده بود، جواب دادیم؛ و گفتیم که نتیجه همان فرمایش مرحوم خوئی در تنقیح است، که توبه واجبٌ عقلاً و شرعاً.

و لکن فی النّفس شیءٌ، این که بگوئیم توبه واجب شرعی است و عصیان آن، استحقاق آخری دارد، با ارتکاز متشرّعه سازگاری ندارد، خصوصا اگر بگوئیم توبه از هر گناه کبیره و صغیره واجب است؛ فنّ همین را می‌گوید که (کلُّ معصیةٍ، تجبُ التوبةَ عنها) چون امر به توبه انحلالی است. لکن اینکه اگر توبه نکنیم، هر گناهی دو استحقاق عقوبت بیاورد، ارتکاز این را قبول نمی‌کند؛ و با توجه به این ارتکاز، از ظاهر خطاب در انحلالیّت، رفع ید می‌کنیم، و می‌گوئیم اگر کسی دو گناه هم بکنید باز یک وجوب توبه است، لکن از دو گناه؛ و اگر صد گناه بکند، باز یک توبه نسبت به چند گناه واجب است، نه اینکه به تعداد گناهان، توبه واجب باشد.

و این مطلب که بگوئیم انحلال نیست و یک وجوب توبه بیشتر نیست، و یک استحقاق عقوبت بیشتر نداریم، قابل تحمّل است؛ در حقیقت اینکه شارع مقدّس ما را امر به توبه کرده است، برای این است که ما از استحقاق عقوبت آن معاصی خارج شویم، و اگر با امر شارع نسبت به توبه مخالفت کنیم، آن استحقاق عقوبتی که برای معاصی بود، به حال خودش باقی می‌ماند؛ خداوند رحمان در توبه را باز کرده است، تا انسانها از عقاب معاصی خلاص شوند، نه اینکه دوباره مرتکب معصیت شوند، ایجاب توبه به غرض منّت است، در روایات هم داریم که خداوند بر انسانها منّت نهاد، و بابی را باز کرد و نام آن را توبه گذاشته است (ففتح باباً یسمّی بالتوبه)؛ پس همانطور که مرحوم خوئی در تنقیح فرموده است اینکه امر به توبه یک تکلیف آخری باشد که مخالفتش عقوبت داشته باشد، مورد قبول نیست؛ و می‌گوئیم بالفرض امر به توبه مولوی باشد، لکن نفسی نیست و طریقی است. در موالی عرفی هم توبه برای رفع کردن معاصی سابق است و یک نحو منّت نهادن است. غرض از توبه این است که ذمّه شخص (لا ذنب له) شود. توبه برای رفع کدورت است و خودش ملاک ندارد.

حقیقت توبه

فرع دومی که مرحوم سیّد مطرح کرده است، در مورد حقیقت توبه است، مرحوم سیّد در مورد مفهوم توبه، بحثی نکرده است؛ چون مفهوم توبه واضح است، توبه به معنای رجوع است، تاب یعنی رجع؛ کلام مرحوم سیّد ناظر به حقیقت و واقعیّت توبه است، فرموده حقیقت توبه متقوّم به دو امر است، امر أوّل: ندامت نسبت به سابق؛ امر دوم: عزم بر ترک نسبت به لاحق.

جزء أوّل: پشیمانی از أعمال سابق

جزء أوّل توبه پشیمانی از اعمال سابق است و اینکه ابتداءً مرحوم سیّد فرموده کلامی در آن نیست که قوام توبه به ندامت است؛ کثیراً ما انسان ازدواج میکند و پشیمان میشود. گرچه پشیمانی یک امر قلبی است، ولی مقدّمات آن به دست خود انسان است؛ (الندامه هی التألّم النفسانی)

در میان أبناء العرف و عقلاء است و همچنین در روایات هم آمده است کفی بالندم توبه که ندامت را مرتبه اول توبه قرار دادهاند؛ (کفی بالنّدم توبةً).[1]

در ادامه مرحوم سیّد فرموده است که تلّفظ لازم نیست؛ در محل کلام دو عنوان داریم، یکی عنوان توبه و دیگری عنوان استغفار؛ که استغفار غیر از توبه است و همانگونه که مرحوم خوئی فرموده است در آیات شریفه هم به طور جداگانه آمده است «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ».[2] و ظاهر اخبار هم دو عنوان است، در روایت جنود[3] هم اینها را دو تا قرار داده است. استغفار طلب غفران است و لو در درون شخص ندامتی نیست؛ و توبه یک واقعیت دیگر است که رجوع قلبی است؛ بعید نیست که استغفار جای توبه را بگیرد، لکن توبه مؤثّرتر است. توبه مرتبه بالاتری است و استغفار مرتبه پائینتر است؛ راه رسیدن به کمال و بخشش خداوند، منحصر به توبه نیست، اگر هم کسی حال توبه یا عُرضه توبه ندارد، راه بسته نیست و میتواند استغفار بکند. استغفار هم میتواند محو کنندهی ذنوب باشد، لذا اگر کسی امام جماعت است وگناه کرده است و در هنگام نماز، به طور جدّی استغفار بکند، عدالتش بر میگردد. (دواء الذنوب الإستغفار) البته این مطلب جای تعمّق و تعقیب دارد، که ببینیم فارق استغفار و توبه چیست، آیا استغفار به جای توبه مینشیند یا نه؟ که ظاهر روایات همین است؛ اگر طلب به الفاظ هم جدیّ باشد، اثرش خودش را میکند.

جزء دوم: عزم بر عدم عود

مرحوم سیّد فرموده است، جزء دوم توبه این است که عزم بر این داشته باشد که معصیت را ترک بکند؛ که این جزء دوم محل خلاف است.

مرحوم حکیم و إنکار جزئیّت

بعضی از فقهاء، میفرمایند که عزم بر عدم عود از شرایط توبه نیست؛ مرحوم حکیم[4] فرموده که توبه فقط پشیمانی از أعمال سابق است و لازم نیست عزم بر عدم عود داشته باشد؛ عمده کلامش این است که عزم بر عدم عود اگر شرط توبه باشد، غالبا توبه اتفاق نمیافتد، چون اکثر مردم که توبه میکنند وثوق ندارند که دوباره انجام نمیدهند؛ وقتی اطمینان ندارد و یا حتّی کثیری اطمینان به عود دارند، چگونه عزم داشته باشند؛ و در ادعیه نیز توبه شکستن را یک امر متعارفی میدانند؛ و از بعض روایات هم استفاده میشود که عزم بر عدم عود، شرط توبه نیست، مثلاً در روایت أبی بصیر که سائل سؤال میکند از توبه نصوح، و حضرت میفرماید توبه نصوح آنی است که عود نکنید، أبابصیر میگوید چین توبهای ممکن نیست، که حضرت جوابی مطرح میکنند که از آن فهمیده میشود که عزم بر عدم عود لازم نیست. «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» قَالَ هُوَ الذَّنْبُ الَّذِي لَا يَعُودُ فِيهِ أَبَداً- قُلْتُ وَ أَيُّنَا لَمْ يَعُدْ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ- إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مِنْ عِبَادِهِ الْمُفَتَّنَ التَّوَّابَ».[5] پس به استناد روایات و آن دلیل عقلی، میگوئیم که شرط توبه، عزم بر عدم عود نیست، گرچه شرط توبهی نصوح عزم بر عدم عود است.

مرحوم خوئی و قبول جزئیّت

در مقابل مرحوم خوئی[6] میفرماید حقیقت توبه دو چیز است، أوّلاً: ندامت نسبت به أعمال سابق، ثانیاً: عزم بر عدم عود؛ حقیقت توبه این است که عبد بر گردد به مولایش، رجوع به فرامین مولایش بکند، کأنّ شخصی که گناه میکند، از مولی فرار میکند، و باید به مولی (من حیثُ مولویّة المولی) رجوع بکند، که رجوع به فرامین مولا است؛ اگر پشیمان باشد و نسبت به آینده عزم بر عدم عود نداشته باشد، به قوانین مولی بر نگشه است؛ کسی به مولایش بر میگردد که مجدّداً سر به قوانین مولایش بسپرد، و کسی که نسبت به آینده تردید دارد، بر نگشته است و بازگشت به مولا نکرده است، و به چنین کسی نمیگویند که توبه کرده است؛ به کسی میگویند که رجوع به قوانین مولا کرده است، که نسبت به أعمال سابق پشیمان باشد و نسبت به آینده عزم بر عدم عود داشته باشد.

کلام استاد راجع به جزء دوم توبه

مرحوم خوئی از فرمایشات مرحوم حکیم جواب نداده است؛ که ما در جواب مرحوم حکیم می‌گوئیم اینکه فرموده ظاهر بعض روایات، مثل روایت أبی بصیر، این است که عزم شرط نیست، جواب این است که از این روایت چنین استفاده نمی‌شود، روایت توبه نصوح را معنی کرده است که اگر کسی می‌خواهد توبه‌اش، توبه نصوح باشد، نباید آن را بشکند و سائل سؤال کرده است که مگر می‌شود که نشکند، حضرت فرمود اگر توبه را شکست، باز خدا می‌پذیرد؛ این روایت فقط می‌فرماید که اگر توبه را شکستی، برگرد، اما اینکه حقیقت توبه چیست، و عزم بر عدم عود در آن شرط است یا نیست؟ از این روایت فهمیده نمی‌شود؛ اگر حضرت می‌فرمود با عود، باز هم توبه است، حرف مرحوم حکیم درست بود. اما اینکه فرمود اکثر مردم وثوق به عدم عود ندارند، می‌گوئیم بالفرض اکثر مردم وثوق نداشته باشند که عود نمی‌کنند، لکن آنچه مهم است، این است که در زمان توبه، عزم بر عدم عود پیدا بکنند؛ در زمانی که حالی پیدا کرده‌اند، عزم پیدا بکنند و تصمیم بگیرند که سراغ آن گناهان نروند، لذا بعد از اینکه توبه می‌کنند، در آن أوائل طبق عزمشان عمل می‌کنند، لکن کم کم عزم خود را می‌شکنند، پس اکثر مردم کم کم عزمشان شکسته می‌شود، نه اینکه از اوّل عزم نداشته باشند.

 


[1] - وسائل الشيعة؛ الشیخ الحر العاملی، ج‌16، ص62، باب83، أَبْوَابُ جِهَادِ النَّفْسِ وَ مَا يُنَاسِبُهُ‌، ح6.
[3] - الكافي، الشیخ الکلینی، ج‌1، ص23-22، کتاب العقل و الجهل، ح14. (... وَ التَّوْبَةُ وَ ضِدَّهَا الْإِصْرَارَ‌ وَ الِاسْتِغْفَارُ وَ ضِدَّهُ الِاغْتِرَارَ ...).
[4] - مستمسك العروة الوثقى، السيد محسن الطباطبائي الحكيم، ج‌4، ص7.
[5] - وسائل الشيعة؛ الشیخ الحر العاملی، ج‌16، ص72، باب86، أَبْوَابُ جِهَادِ النَّفْسِ وَ مَا يُنَاسِبُهُ‌، ح3.
[6] - موسوعة الإمام الخوئي؛ للسید الخویی، ج‌8، ص256- 255 (فلا يعتبر في حقيقة التوبة‌ سوى الرجوع و له لازمان: أحدهما: الندم على عصيانه، إذ لو لم يندم على ما فعله لم يكن رجوعه رجوعاً حقيقياً عن التمرّد و الخروج. و ثانيهما: العزم على عدم العود، لوضوح أنّه لولاه لم يكن بانياً على الدخول في طاعة اللّه سبحانه، بل هو متردِّد في الدخول و الخروج، و هذا بنفسه مرتبة من مراتب التعدِّي و الطغيان، فانّ العبد لا بدّ أن يكون بانياً على الانقياد في جميع الأزمان، إذ لو لم يعزم على الطاعة و عدم الطغيان كان متردداً في الطاعة و العصيان كما عرفت، و هو قبيح حتّى فيما إذا لم تسبقه المعصية أصلًا كما إذا كان في أوّل بلوغه فإنّه لا بدّ من أن يعزم على عدم الاقتحام في العصيان، و هذان الأمران من لوازم الرجوع لا أنّهما حقيقة التوبة).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo