< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

94/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: أحکام أموات/أحکام محتضر - مستحبات بعد از موت /

بحث در فرع ما قبل أخیر، تمام شد، مرحوم سیّد فرمود أحوط این است که به همان کیفیت تا بعد از فراغ از غسل، باقی بماند؛ احتیاط مرحوم سیّد تا پایان غسل است، نه تا رفع از جای غسل، (و الأحوط مراعاة الاستقبال بالكيفية المذكورة في جميع الحالات إلى ما بعد الفراغ من الغسل) ظاهر فرمایش مرحوم خوئی که فرموده واجب است همان کیفیت از زمان موت تا زمان رفع از مغتسل، نیز همین است، وقتی مُرد او را به همین کیفیت باقی بگذارید، و اگر هم او را بلند کردید و در مکان دیگر گذاشتید، و نمیخواهید که الآن او را غسل بدهید، باید به همین کیفیت زمان موت بگذارید. مرحوم سیّد که فرموده احتیاط مستحب تا پایان غسل، ظاهر کلامش این است که زمان حرکت را هم میگیرد، یعنی در زمان حرکت هم لازم است که رو به قبله باشد؛ که ما گفتیم احتیاط مستحب عیبی ندارد، ولی وجوب را قبول نداریم. مرحوم خوئی چه جابجا بکنید یا نکنید، باید تا زمان رفع برای غسل، به همان کیفیت باقی باشد، وجوب دومی که مرحوم خوئی میگوید توجیه میّت از زمان شروع در غسل تا پایان غسل است؛ که دلیل ایشان روایت سلیمان بن خالد بود و بیش از پایان غسل را نمیرساند، فقط حالت غسل را میگرد و همین که غسل تمام شد، وجوب توجیه تمام است، و در زمان کفن کردن، لازم نیست که رو به قبله باشد.

مرحوم سیّد در ادامه فرموده است بعد از اینکه غسل تمام شد، و میخواهند که میّت را کفن بکنند، أولی این است که میّت را مثل زمانی که بر او نماز میخوانند (مثل داخل قبر) بگذارند، یعنی به گونهای که سر میّت در طرف راست مصلِّی و پاهایش در طرف چپ مصلِّی باشد. و اینکه مرحوم سیّد در توضیح این کیفیّت فرموده که سر میّت به طرف مغرب و پاهایش به طرف مشرق باشد، طبق قبله نجف أشرف است، چون در نجف، کاملاً مصلِّی به سمت جنوب میایستد. (و بعده فالأولى وضعه بنحو ما يوضع حين الصلاة عليه إلى حال الدفن بجعل رأسه إلى المغرب و رجله إلى المشرق). پس اینکه فرموده (بجعل رأسه إلی المغرب و ...) از باب مثال است و اصل کلام ایشان (بنحو ما یوضع حین الصلاة علیه) است. در روایت یقطینی، همین کیفیّت مثل قبر وجود دارد و ظاهر این روایت این است که میّت را بر روی طرف راست بدن بخوابانند، که صورت به طرف قبله باشد؛ و حال اینکه در حال صلات صورت به طرف آسمان است، «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْيَقْطِينِيِّ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) عَنِ الْمَيِّتِ- كَيْفَ يُوضَعُ عَلَى الْمُغْتَسَلِ مُوَجَّهاً وَجْهُهُ نَحْوَ الْقِبْلَةِ- أَوْ يُوضَعُ عَلَى يَمِينِهِ وَ وَجْهُهُ نَحْوَ الْقِبْلَةِ- قَالَ يُوضَعُ كَيْفَ تَيَسَّرَ فَإِذَا طَهُرَ وُضِعَ كَمَا يُوضَعُ فِي قَبْرِهِ».[1]

لعلّ مرحوم سیّد اینجور فهمیده که (کما یوضع فی قبره) در حقیقت میخواهد که کیفیّت توجیه در حال موت را نفی بکند؛ و کنایه از این است که به حالت احتضار لازم نیست. و حتّی سیره نیز بر این نیست که در زمان نماز، میّت را به گونهای بگذارند که از همه جهات مثل زمانی باشد که او را در قبر میگذارند. گذاشتن میّت به حالت صلات، از این روایت مشکل است که استفاده شود، اما اینکه حالت إحتضار منتفی است،میشود از این روایت استفاده کرد. علی أیّ حالٍ حالت احتضار تا زمان غسل است، و بعد از غسل این حالت مرتفع است، حال به چه نحو مثل صلاة، یا قبر، مهمّ نیست.

الثانی: استحباب تلقین شهادتین و سایر إعتقادات

الثانی يستحب تلقينه الشهادتين و الإقرار بالأئمة الاثني عشر علیهم السلام و سائر الاعتقادات الحقة على وجه يفهم بل يستحب تكرارها إلى أن يموت و يناسب قراءة العديلة.

این أمر ثانی هم منصوص است، روایات زیادی داریم که در آنها به این امر اشاره شده است؛ که مرحوم صاحب وسائل این روایات را در باب 36 و 37 أبواب الإحتضار جمع آوری نموده است. و نیازی به بحث سندی ندارد، چون أوّلاً: امر مستحبی است و از باب تسامح، مشکل حل میشود، ثانیاً: بعضی از این روایات صحیح السند است.

روایت أوّل: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا حَضَرْتَ الْمَيِّتَ قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ- فَلَقِّنْهُ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ- وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ».[2] که در این روایت مسأله تلقین شهادتین را مطرح نموده است.

روایت دوم: صحیحه زراره «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي حَدِيثٍ‌ قَالَ: لَوْ أَدْرَكْتُ عِكْرِمَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ لَنَفَعْتُهُ- فَقِيلَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بِمَا ذَا كَانَ يَنْفَعُهُ- قَالَ يُلَقِّنُهُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ».[3] این روایت شامل عقائد حقّه میشود.

روایت سوم: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: كُنَّا عِنْدَهُ فَقِيلَ لَهُ هَذَا عِكْرِمَةُ فِي الْمَوْتِ- وَ كَانَ يَرَى رَأْيَ الْخَوَارِجِ- فَقَالَ لَنَا أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام أَنْظِرُونِي حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكُمْ- فَقُلْنَا نَعَمْ فَمَا لَبِثَ أَنْ رَجَعَ- فَقَالَ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ عِكْرِمَةَ- قَبْلَ أَنْ تَقَعَ النَّفْسُ مَوْقِعَهَا لَعَلَّمْتُهُ كَلِمَاتٍ يَنْتَفِعُ بِهَا- وَ لَكِنِّي أَدْرَكْتُهُ وَ قَدْ وَقَعَتِ النَّفْسُ مَوْقِعَهَا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا ذَاكَ الْكَلَامُ- قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ فَلَقِّنُوا مَوْتَاكُمْ- عِنْدَ الْمَوْتِ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْوَلَايَةَ».[4] که در این روایت به مسأله تلقین ولایت تصریح نموده است.

مرحوم سیّد فرمود که تلقین به صورتی باشد که محتضر متوجّه شود، که این مطلب هم مقتضای تفهیم است. اینکه مرحوم سیّد فرموده این کار را ادامه بدهید تا لحظه آخر، مقتضای بعض روایات است. «قَالَ الْكُلَيْنِيُّ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى فَلَقِّنْهُ كَلِمَاتِ الْفَرَجِ وَ الشَّهَادَتَيْنِ- وَ تُسَمِّي لَهُ الْإِقْرَارَ بِالْأَئِمَّةِ علیهم السلام- وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى يَنْقَطِعَ عَنْهُ الْكَلَامُ».[5]

اما استحباب قرائت دعای عدیله، از این باب است که مبادا نزدیک موت، از عقائد حقّه عدول کند، که میگویند این دعا را بخوانید، البته به ذهن میزند این دعا مصنوع علماء باشد، ولی یک دعای کاملی است که در بر دارنده تمام إعتقادات است، و خواندن این دعا مصداق کامل تلقین به اعتقادات حقّه است، أکمل مصادیق تلقین إعتقادات حقّه، همین دعای عدیله است.

گرچه در این روایات امر است و ظاهر امر هم وجوب است، منتهی این ظاهر معرضٌ عنه است، و کسی به وجوب فتوی نداده است، (لو کان لبان). مضافاً که این محتضر مسلمان است و در طول عمر بارها این إعتقادات را بر زبان جاری کرده است، و تکرار آنها لزومی ندارد؛ و از طرفی هم مسلّم است که تلقین این امور مستحب است؛ و همچنین تلقین این إعتقادات برای دور کردن شیطان است، و دور کردن شیطان وجوب ندارد، و مناسبت با استحباب دارد؛ با توجه به این قرائن، ما از ظهور امر در وجوب رفع ید میکنیم.

الثالث: تلقین کلمات فرج

عبارت عروه (الثالث تلقينه كلمات الفرج)

مرحوم صاحب وسائل در باب 38، أبواب الإحتضار چند روایت را آورده است. «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِذَا أَدْرَكْتَ الرَّجُلَ عِنْدَ النَّزْعِ فَلَقِّنْهُ كَلِمَاتِ الْفَرَجِ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ- سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ- وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ- وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الْحَدِيثَ».[6] در نقل این کلمات هم یک اختلافاتی هست، ولی چون مستحب است، مهمّ نیست.

عبارت عروه (و أيضا هذا الدعاء اللهم اغفر لي الكثير من معاصيك و اقبل مني اليسير من طاعتك).

در بعضی از روایات باب 39 همین جملات را دارد. «... فَقَالَ السَّوَادُ فَقَالَ النَّبِيُّ (صلّی الله علیه وآله وسلّم)- قُلِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعَاصِيكَ- وَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طَاعَتِكَ ...».[7]

عبارت عروه (و أيضا يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير اقبل مني اليسير و اعف عني الكثير إنك أنت العفو الغفور؛ و أيضا اللهم ارحمني فإنك رحيم).

این عبارات در روایات وسائل الشیعه نیست، مرحوم حکیم از دعوات راوندی نقل کرده است. «وَ كَانَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ علیه السلام يَقُولُ: اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي فَإِنَّكَ رَحِيمٌ فَلَمْ يَزَلْ يُرَدِّدُهَا حَتَّى تُوُفِّيَ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وَ كَانَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قَدَحٌ فِيهِ مَاءٌ وَ هُوَ فِي الْمَوْتِ وَ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي الْقَدَحِ وَ يَمْسَحُ وَجْهَهُ بِالْمَاءِ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى سَكَرَاتِ الْمَوْتِ‌».[8]

الرابع: نقل محتضر به مصلّایش.

الرابع نقله إلى مصلاه إذا عسر عليه النزع بشرط أن لا يوجب أذاه.

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا عَسُرَ عَلَى الْمَيِّتِ مَوْتُهُ وَ نَزْعُهُ- قُرِّبَ إِلَى مُصَلَّاهُ الَّذِي كَانَ يُصَلِّي فِيهِ».[9]

اینکه چگونه بفهمیم جان کندنش سخت است یا نه، برای ما قابل فهم نیست، حال اگر احساس شد که جان کندن برای محتضر سخت است، مستحب است که او را به مصلّایش ببرند.

در روایت بعدی هم همین مسأله را مطرح مینماید «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: إِذَا اشْتَدَّ عَلَيْهِ النَّزْعُ فَضَعْهُ فِي مُصَلَّاهُ- الَّذِي كَانَ يُصَلِّي فِيهِ أَوْ عَلَيْهِ». بعید نیست این روایت، شامل سجاده هم بشود، عبارت (أو علیه) حصیر و سجاده را هم میگیرد. مرحوم حکیم[10] شبهه کرده است که استعمال لفظ در اکثر از معنی است، که جواب این است که یک (یصلّی فیه) داریم و یکی (علیه) که استعمال دو لفظ است نه یک لفظ. هر دو مصلَّی هستند.

و اینکه مرحوم سیّد موارد أذیّت شدن محتضر را إستثناء کرده است، از این باب است که إیذاء مؤمن حرام است، و نمیشود بخاطر یک امر مستحب، مرتکب حرام شد.

الخامس: قرائت یس، صافات، آیة الکرسی و ...

الخامس قراءة سورة يس و الصافات لتعجيل راحته و كذا آية الكرسي إلى هُمْ فِيها خالِدُونَ و آية السخرة و هي إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ إلى آخر الآية و ثلاث آيات من آخر سورة البقرة لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ إلى آخر السورة و يقرأ سورة الأحزاب بل مطلق قراءة القرآن‌.

اینها منصوص است «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ عَنْ سُلَيْمَانَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام يَقُولُ لِابْنِهِ الْقَاسِمِ- قُمْ يَا بُنَيَّ فَاقْرَأْ عِنْدَ رَأْسِ أَخِيكَ وَ الصَّافّاتِ صَفًّا- حَتَّى تَسْتَتِمَّهَا‌؛ همه اینها در کتاب فَقَرَأَ فَلَمَّا بَلَغَ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا - قَضَى الْفَتَى فَلَمَّا سُجِّيَ وَ خَرَجُوا أَقْبَلَ عَلَيْهِ يَعْقُوبُ بْنُ جَعْفَرٍ فَقَالَ لَهُ- كُنَّا نَعْهَدُ الْمَيِّتَ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ يُقْرَأُ عِنْدَهُ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ فَصِرْتَ تَأْمُرُنَا بِالصَّافَّاتِ- فَقَالَ يَا بُنَيَّ لَمْ (تُقْرَأْ عِنْدَ) مَكْرُوبٍ مِنْ مَوْتٍ قَطُّ- إِلَّا عَجَّلَ اللَّهُ رَاحَتَهُ».[11] سایر مواردی که مرحوم سیّد مطرح نموده است، در کتاب دعوات راوندی هست و با تسامح در أدله سنّن مشکل حلّ خواهد شد.

فصل في المستحبات بعد الموت‌

عبارت عروه (و هي أمور الأول تغميض عينيه و تطبيق فمه).

روایت أبی کهمش: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي كَهْمَسٍ قَالَ: حَضَرْتُ مَوْتَ إِسْمَاعِيلَ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جَالِسٌ عِنْدَهُ- فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ شَدَّ لَحْيَيْهِ- وَ غَمَّضَهُ وَ غَطَّى عَلَيْهِ الْمِلْحَفَةَ الْحَدِيثَ».[12]

عبارت عروه (الثاني شد فكيه).

شدّ فکیه دو کار میکند، روایت هم نبود از باب راحتی غسل اینها را میگفتیم.

عبارت عروه (الثالث مد يديه إلى جنبيه، الرابع مد رجليه).

مورد سوم و چهارم روایت ندارد، و مرحوم سیّد أخبار من بلغ را در مورد فتوای أصحاب هم جاری میداند، پس وجه اینکه مرحوم سیّد فرموده این دو مورد مستحب است این است که اینها در کلام فقهاء وجود دارد و با توجه به تسامح در أدله سنن فرموده که اینها مستحب هستند. مضافاً که مدّ اینها سبب میشود که کفن نمودن و دفن میّت راحتر باشد.

عبارت عروه (الخامس تغطيته بثوب).

مستحب است که بر روی میّت یک پارچهای بیندازند، در روایت أبی کهمش هست و در روایت سلیمان بن خالد[13] هم (سجّوه) بود. که گفتیم تسجیه مال بعد از مرگ است.

عبارت عروه (السادس الإسراج في المكان الذي مات فيه إن مات في الليل).

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: لَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام أَمَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بِالسِّرَاجِ- فِي الْبَيْتِ الَّذِي كَانَ يَسْكُنُهُ- حَتَّى قُبِضَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام- ثُمَّ أَمَرَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام بِمِثْلِ ذَلِكَ فِي بَيْتِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام- حَتَّى أُخْرِجَ بِهِ إِلَى الْعِرَاقِ ثُمَّ لَا أَدْرِي مَا كَانَ». اینکه آنها چنین عملی را انجام میدادند، دلالت دارد که حدّ أقلّ استحباب داشته است؛ و حتی در این روایت امر به این کار هم نمودهاند.

عبارت عروه (السابع إعلام المؤمنين ليحضروا جنازته).

در باب یک أبواب صلات الجنازه چند روایت هست، که همین مسأله در آنها مطرح شده است. «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي وَلَّادٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: يَنْبَغِي لِأَوْلِيَاءِ الْمَيِّتِ مِنْكُمْ- أَنْ يُؤْذِنُوا إِخْوَانَ الْمَيِّتِ بِمَوْتِهِ- فَيَشْهَدُونَ جِنَازَتَهُ وَ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لَهُ- فَيُكْتَبُ لَهُمُ الْأَجْرُ وَ يُكْتَبُ لِلْمَيِّتِ الِاسْتِغْفَارُ وَ يَكْتَسِبُ هُوَ الْأَجْرَ فِيهِمْ- وَ فِيمَا اكْتُسِبَ لَهُ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ».[14]

عبارت عروه (الثامن التعجيل في دفنه فلا ينتظرون الليل إن مات في النهار و لا النهار إن مات في الليل إلا إذا شك في موته فينتظر حتى اليقين و إن كانت حاملا مع حياة ولدها فإلى أن يشق جنبها الأيسر لإخراجه ثمَّ خياطته).‌

تعجیل در دفن که متأسّفانه الآن در بین شیعهها کم است و به اندک چیزی میّت را نگه میدارند، البته در مواردی که عناوین ثانویّه مثل تأیید شیعه است، مشکلی ندارد. در باب47 أبواب الإحتضار چند روایت به همین مضمون، وجود دارد، که در تجهیز أموات تعجیل کنید. مگر اینکه مشکوک باشد که مرده است یا هنوز جان در بدن دارد، که در معتبره اسحاق بود که تا سه روز صبر کنند. و همچنین اگر زنی فوت بکند و فرزند زندهای در شکم او باشد، که باید تا زمان شکافتن پهلوی چپ او و إخراج فرزند، دفن را به تأخیر بیندازند. البته شکافتن أیسر در روایت نیامده است، و شکافتن آن از این باب است که فرزند در طرف چپ است.


[1] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، ص491، باب5، أبواب غسل المیّت، ح2.
[2] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، ص454، باب36، أبواب الإحتضار و ما یناسبه، ح1.
[3] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، صص458- 457، باب37، أبواب الإحتضار و ما یناسبه، ح1.
[4] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، ص458، باب37، أبواب الإحتضار و ما یناسبه، ح2.
[5] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، ص458، باب37، أبواب الإحتضار و ما یناسبه، ح3.
[6] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، ص459، باب38، أبواب الإحتضار و ما یناسبه، ح1.
[7] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، ص461، باب39، أبواب الإحتضار و ما یناسبه، ح1.
[8] - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‌2، ص134، باب29، أبواب الإحتضار، ح6.
[9] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، ص463، باب40، أبواب الإحتضار و ما یناسبه، ح1.
[10] - مستمسك العروة الوثقى، السید محسن الطباطبایی الحکیم، ج‌4، ص25 (و احتمل كون الترديد من الراوي لأن لفظ المصلى لا يستعمل في أكثر من معنى. فتأمل).
[11] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، صص466 - 465، باب41، أبواب الإحتضار و ما یناسبه، ح1.
[12] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، ص468، باب44، أبواب الإحتضار و ما یناسبه، ح3.
[13] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌2، ص452، باب35، أبواب الإحتضار و ما یناسبه، ح2. «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ إِذَا مَاتَ لِأَحَدِكُمْ مَيِّتٌ فَسَجُّوهُ تُجَاهَ الْقِبْلَةِ- وَ كَذَلِكَ إِذَا غُسِّلَ- يُحْفَرُ لَهُ مَوْضِعُ الْمُغْتَسَلِ تُجَاهَ الْقِبْلَةِ- فَيَكُونَ مُسْتَقْبِلُ بَاطِنِ قَدَمَيْهِ وَ وَجْهُهُ إِلَى الْقِبْلَةِ».
[14] - وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج‌3، ص59‌، باب1، أَبْوَابُ صَلَاةِ الْجِنَازَةِ‌، ح1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo