< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

97/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: منصب بودن امامت جمعه /نماز جمعه /صلات

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه گذشته بحث سندی در مورد روایت علل از فضل بن شاذان صورت گرفت که اشکالاتی از سوی آیت الله سیستانی شده بود. حضرت استاد به اشکالات پاسخ دادند و روایت را از لحاظ سندی بی اشکال دانستند.

1قرائنی بر اعتماد به روایت فضل بن شاذان

بحث در سند روایت علل از فضل بن شاذان بود که در موارد عدیده ای به این روایت مشهور علماء تمسک کرده اند. فرمایشات بعضی ها که فرموده بودند این ها اجتهادات فضل بن شاذان است را نقل و بررسی کردیم.

به نظر ما ظاهر و بلکه صریح این الفاظ این است که این ها را از امام رضا علیه السلام شنیده است:

1. ابن قتیبه سوال می کند که آیا این ها اجتهادات خود شماست یا اینکه از امام رضا علیه السلام شنیده ای؟ او جواب می دهد که خودم از امام رضا علیه السلام شنیدم. در ادامه نیز می گوید که من می توانم از تو نقل کنم از امام رضا علیه السلام؟ او جواب مثبت می دهد. بنابراین جای شک و تردید ندارد.

2.در توحید صدوق نیز از ابن قتیبه نقل می کند مناظره ای که بین امام رضا علیه السلام و آن شخص مشرک رخ داد، می گوید که من هم حاضر در آن مجلس بودم.

« حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّيْسَابُورِيُّ الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ‌ بِنَيْسَابُورَ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ وَ ثَلَاثَمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ سَمِعْتُ الْفَضْلَ بْنَ شَاذَانَ يَقُولُ سَأَلَ رَجُلٌ مِنَ الثَّنَوِيَّةِ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ لَهُ إِنِّي أَقُولُ إِنَّ صَانِعَ الْعَالَمِ اثْنَانِ فَمَا الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ فَقَالَ قَوْلُكَ إِنَّهُ اثْنَانِ دَلِيلٌ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ لِأَنَّكَ لَمْ تَدَّعِ الثَّانِيَ إِلَّا بَعْدَ إِثْبَاتِكَ الْوَاحِدَ فَالْوَاحِدُ مُجْمَعٌ عَلَيْهِ وَ أَكْثَرُ مِنْ وَاحِدٍ مُخْتَلَفٌ فِيه‌»[1]

 

این ها را نمی شود توجیه کرد و گفت که اجتهادات شخصی اوست. اینکه فضل بن شاذان امام رضا علیه السلام را درک کرده باشد محال نیست و امکان داشته است؛ لکن آن وقت سن کمی داشته است و در عین حال اهل بحث و گفتگو بوده است. در حق برخی از علمای ما مانند شیخ بهایی و علامه حلی نیز قضایایی نقل می کنند که ایشان در صغر سن چیز هایی می فهمیده اند که دیگران در کبر سن هم متوجه نبوده اند.

1.1توجیه عدم ذکر فضل از اصحاب امام رضا علیه السلام در کلام نجاشی و شیخ

ما قبول داریم نجاشی و شیخ او را از اصحاب امام رضا به حساب نمی آورند، بنای این ها بر این بوده است که اگر از اصحاب باشد ذکر کنند، لکن توجیه می کنیم و می گوییم شاید ذکرنکردن آن ها فضل بن شاذان را از اصحاب امام رضا، به دلیل عدم وضوح صحابه ی امام رضا بودن اوست. او آقازاده هم بوده است و اصلا از این روایت به دست نمی آید که با امام رضا علیه السلام صحبت کرده باشد بلکه فقط می گوید «سمعت»؛ لذا احتمالی هست که او فقط این کلمات را از امام رضا علیه السلام شنیده است. شخص دیگری سوال می کرده است و او که در مجلس حاضر بوده است این کلمات را شنیده است. سمعته عنه مرۀ بعد مرۀ. نمی گوید سوال کردم بلکه فقط شنیده است، لذا شاید از این باب بوده است که او را از اصحاب امام رضا علیه السلام ذکر نکرده اند.

ما قبول داریم که ذکر نکردن ایشان جزو اصحاب امام رضا علیه السلام مشکل ساز است، شاید به دلیل عدم وضوح و دغدغه ی آن ها بوده است که او را ذکر نکرده اند، لکن این ها دلیل نمی شود که از امام رضا علیه السلام حدیث نشنیده باشد. دلیل نمی شود که ما از ظاهر بلکه صریح این قضیه دست برداریم که از امام رضا علیه السلام شنیده باشد. عقلا ممکن است و ظاهر خطاب هم همین را می رساند و حدث السن بودن هم قطعا مضر نیست. از اصحاب نبودن او هم احتمال دارد به دلیل این باشد که او از سائلین نبوده است و صرفا در مجلس حضرت علیه السلام حضور داشته است.

اینکه در حدث سن بحث می کرده است نیز بعد از این قضایا بوده است. می گوید حسن بن علی بن فضال مرا وادار می کرده است که بروم و بحث کنم. خلاصه اینکه ما دنبال این مسئله هستیم که بگوییم عدم ذکر او جزو اصحاب امام رضا علیه السلام دغدغه ای است لکن توجیهی که در آخر به ذهن ما می رسد این است که آن زمان او عددی نبوده ست که بخواهند او را جزو اصحاب امام رضا علیه السلام به حساب آورند.

2استدلال به روایت روایت صحیفه سجادیه بر منصب بودن مقام امامت

روایت علل که تمام شد روایت دیگری که در بین است و استدلال کرده اند روایت صحیفه ی سجادیه است:

دعای چهل و هشتم امام سجاد علیه السلام می فرمایند:

« اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِكَ فِي الدَّرَجَةِ الرَّفِيعَةِ الَّتِي اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزُّوهَا»[2]

2.1بحث سندی

دلالت این جمله از دعا بر اینکه مقام امامت جمعه مقامی است که خداوند برای اولیای خاصش قرار داده است تمام است. لکن

بحث در سند آن است. از ما که در مورد صحیفه سجادیه سوال می کنند، در جواب می گوییم که زبور آل محمد است و کسی که متصل به وحی نباشد نمی تواند این معانی را بیان کند. حتی اهل سنت هم برخی دعاهایی که دارند از ائمه ی ما گرفته اند. علاوه بر اینکه دعا سند نمی خواهد و ابراز ارادت است. ما اینطور صحبت می کنیم و باید هم همینطور صحبت کرد و بسیار بد سلیقگی است که در بین مردم بگوییم صحیفه سجادیه یا نهج البلاغه سند ندارد. این موجب تضعیف اعتقادات مردم است.

لکن گاهی در مقام بحث فقهی هستیم که باید بررسی سندی کنیم. در اینجا محقق بروجردی همین کلمات را مطرح کرده است که زبور آل محمد است و قابل اعتماد است[3] . ما می گوییم درست است که زبور آل محمد است ولی اینکه بتوان به جمله جمله ی آن استناد کرد، درست نیست.

قطعا این کتاب فی الجمله از امام سجاد علیه السلام صادر شده است و اینکه در مستدرک می خواهند نفی کنند[4] ، کلمات نادرستی است؛ لکن اینکه بتوان به جمله جمله ی آن استدلال کرد درست نیست. در این جمله باید سند را درست کنیم و نیاز به سند داریم. آیا می توان سند را درست کرد؟ محقق بروجردی فرموده است که شیخ طوسی اسناد کثیره دارد و سید علی خان کبیر هم سند دیگری دارد و ما هم سند دیگری داریم و مطلب را تمام کرده است. ایشان در صدد بیان سند برای این کتاب است[5] . حتی برخی ادعا کرده اند که این کتاب هزار سند دارد!!!!

به نظر ما درست است که این کتاب اسناد کثیره ای دارد؛ شیخ طوسی چند سند دارد و در برخی سند هایش می گوید که جماعتی نقل کرده اند که باز تکثیر سند می شود، لکن تمام این سند ها منتهی به دو نفر می شوند که آن دو مشکل دارند. ما می گوییم خبر مستفیض هم حجت است لکن برای استفاضه شرط است که در تمام طبقات مستفیض باشد ولی اگر همه به یک نفر برسند، از آن یک نفر اطمینان پیدا نمی شود. در تواتر و در مستفیض باید در تمام طبقات عدد کثیر باشد. در محل بحث، تواتر در همه ی طبقات نیست زیرا آخرش به عمیر بن متوکل می رسد از پدرش متوکل بن هارون؛ وقتی نگاه می کنیم عمیر بن متوکل و پدرش در رجال توصیفی ندارند. راجع به این دو بزرگوار چیزی که دست ما را بگیرند دیده نمی شود. لذا نمی شود برای استفاده ی فقهی از جمله جمله ی آن استفاده کرد. در فقه باید حجیت جمله جمله ی یک خبر را ثابت کرد. بنابراین زبور بودن آن درست است لکن این ها مجموع را درست می کند و جمله جمله را درست نمی کند. ما اکنون به یک جمله ی آن نیاز داریم و نمی توان آن را صحیح السند دانست. از یک راهی باید سند را درست کرد وگرنه حجت بیننا و بین الله نخواهد شد.

2.2 دلالت حدیث

2.2.1اشکال و جواب در مورد «هذا المقام»

در دلالت بر منصب بودن مقام امامت جمعه، برخی اشکال کرده اند که «هذا المقام» معلوم نیست که مراد، امامت نماز جمعه باشد. درست است که حضرت در روز جمعه این دعا را می خواندند لکن شاید مراد از مقام، مقام ولایت عظمی باشد. جمعه ها مناسبتی پیدا می شد که آن ها هم می آمدند و نماز جمعه می خواندند و غصب ولایت مظهر پیدا می کرد، حضرت دعا می کردند که این مقام ماست که غصب شده است. در روز جمعه بیان کرده است زیرا در روز جمعه ظهوری بیشتر داشته است. در روایتی دیگر نیز داریم که هر عیدی که می شود حزن ما تجدید می شود زیرا می بینیم که مقام ما غصب شده است.

« قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا مِنْ عِيدٍ لِلْمُسْلِمِينَ أَضْحًى وَ لَا فِطْرٍ- إِلَّا وَ هُوَ يُجَدَّدُ فِيهِ لآِلِ مُحَمَّدٍ حُزْنٌ قِيلَ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ لِأَنَّهُمْ يَرَوْنَ حَقَّهُمْ فِي يَدِ غَيْرِهِمْ»[6] .

بنابراین امامت جمعه یا عیدین، مظهر مقام امامت عظمی بودند و تداعی می کردند مقام ولایت الهیه را؛

اگر حکام غصب نمی کردند نمی آمدند نمازجمعه را آنان بخواهند، لذا و لو اینکه امامت جمعه منصب مخصوص معصوم نباشد ولی چون آن ها در آن زمان به عنوان حاکم می آمدند، غصب ولایت را تداعی می کردند.

انصاف این است که اگر ثابت شود که این دعا را روز جمعه می خوانده اند به ذهن می زند که هذا المقام، همین که الان اتفاق افتاده است باشد یعنی همین که الان در جریان است.

لکن گیر ما این است که از کجا معلوم که این را در روز جمعه می خوانده اند. در صدر دعا نوشته است که و کان من دعائه یوم الجمعه؛ از کجا ثابت است که روز جمعه این دعا را می خوانده اند؟! در نماز عید می توان قبول کرد اما در روز جمعه بودنش ثابت نیست.

2.3کلام صاحب جواهر

صاحب جواهر رحمه الله فرموده است که گفتنی نیست که کسی بگوید که این دعا مربوط به روز عید است[7] . ادعای ما در مقابل صاحب جواهر این است که مضمون این دعا به این سازگاری دارد که روز عیدین بوده باشد. ما کلام صاحب جواهر را نمی پذیریم. ایشان در ادامه می فرمایند که برفرض که مربوط به روز عید باشد، فرقی بین نماز جمعه و نماز عید نیست. بعید است که نماز عید را منصب اولیاء الله بدانیم و نماز عید را ندانیم. در خیلی از روایات جمعه نیز به عنوان عید اطلاق شده است مانند : «أنّ عليّ بن أبي طالب (عليه السلام) كان يقول: إذا اجتمع عيدان للناس في يوم واحد فإنّه ينبغي للإمام أن يقول للناس في الخطبة الاولى: إنّه قد اجتمع عليكم عيدان، فأنا أُصلِّيهما جميعاً، فمَن كان مكانه قاصياً فأحبّ أن ينصرف عن الآخر فقد أذنت له»[8] .

وقتی جمعه شد عید، نمازش نیز نماز عید می شود. این فرمایش را محقق بروجردی نیز قبول کرده است[9] . ما هم قبول داریم؛ می گوییم خیلی بعید است که نماز عید منصب باشد و نماز جمعه منصب نباشد. هر دو را حکام انجام می دادند. هردو جهت سیاسی و آداب خاصی داشته است برا بعید نیست که فرقی بین آن ها نباشند.

3مختار استاد: منصب بودن امامت جمعه

خلاصه اینکه از روایاتی که ذکر کردیم گفتیم که استفاده می شود که امامت جمعه منصب می باشد. شهید ثانی در آن رساله اش که صاحب جواهر آن را از کتب ضلال می داند[10] ، ادعا کرده است که این منصب از مناصب نیست. شاید تعبیر صاحب جواهر به دلیل تند صحبت کردن شهید ثانی در این رساله بوده است که گفته است که علماء اشتباه کرده اند که واجب ندانسته اند و امثال این تعبیرات که شهید ثانی به کار برده است.

شهید ثانی فرموده است که دلیلی نداریم که امامت جمعه از مناصب باشد. دلیل ان ها اجماع بود که اشکال دارد. روایاتی هم ذکر شده است که ایشان اشکال کرده است.

لکن انصاف این است که از برخی از آن روایات به دست می آید که امامت جمعه منصبی است که نیاز به نصب داشته است. خصوصا اینکه صاحب جواهر و محقق بروجردی فرموده اند این روایات که تعبیر امام داشت، در زمانی صادر شده اند که امام را آن ها (حکام) نصب می کردند. لذا وقتی در روایات تعبیر امام می شود، می توان گفت که مراد صرفا امام جماعت نیست بلکه کسی است که از طرف امام نصب می شود.

ما کلام شهید ثانی را قبول نداریم که فرموده است منصب بودن استظهار نمی شود و برفرض که استظهار شود نیز مخصوص حال تمکن است. به نظر ما این ادعای دوم ایشان که منحصر به حال تمکن دانسته اند خلاف قاعده ی اصولی است. ظاهر خطاب، شرطیت مطلقه است. کلام ایشان خلاف اطلاق شرطیت است.

علاوه بر اینکه ما می گوییم سیره بر نصب بوده است. پیامبر اکرم و مولا امیر المومنین علیه السلام امامت جمعه را نصب می کردند، لذا همین نصب کردن دلیل بر این است که یک منصبی بوده است که نیاز به نصب داشته است.

مرحوم شهید ثانی صغری را قبول کرده است که سیره بر نصب بوده است، لکن می فرماید دلیل نمی شود که نصب شرط باشد. ممکن است نصب شرط نباشد، لکن حکام، چه عادل آن ها چه ظالم آن ها به دلیل اغراض دیگری امام جمعه را نصب می کردند. از جمله اینکه مثلا منازعه بین مردم نشود حکام کسی را نصب می کردند. این یک امر عقلایی است.

اینکه حتما نصب امام جمعه به دلیل کنترل کردن و تقویت حکومت خود باشد، ممکن است احتمال درستی باشد. بنابراین ایشان می فرماید سیره بر نصب کردن درست است لکن دلیل نمی شود که حتما در هر زمانی شرط باشد.

به ذهن می رسد که همانطور که محقق بروجردی در این جا تفصیل داده اند، می توان شرط بودن نصب را نیز استفاده کرد. زیرا نیاز به نصب بوده است که پیامبر اکرم نصب می کردند. اگر نصبی نبود که نیاز نبود همه جا نصب کنند. همه ی ماجرا داستان های سیاسی نبوده است. امام می توانست امر را به برخی اهل حل و عقد واگذار کند که خودشان کسی را برای امامت جمعه معین کند تا منازعه نیز نشود.تهیه کردن امام جمعه کاری نداشت. بنابراین همین که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و امیر المومنین علیه السلام امام جمعه را نصب کرده اند معلوم می شود نصب امام شرط بوده است اگر شرط نبود توصیه هایی که راجع به امام جماعت شده است راجع به امام جمعه نیز می رسید که یک عده باید بروند خطب ها و خصوصیات را یاد بگیرند ولی اینگونه نبوده است بلکه این کار یک کار حکومتی بوده است. حتی در سابق هم همینطور بوده است. مردم احساس می کردند که کار کاری حکومتی است.

4روایات مویده

نکته آخر فراموش شد عرض کنیم اینکه مرحوم صاحب جواهر روایاتی را که ذکر کرده است یک روایات ضعیف السندی را نیز آورد است که برای ضمیمه کردن به ادله خوب است:

«وَ عَنْ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ قَالَ: لَا يَصْلُحُ الْحُكْمُ وَ لَا الْحُدُودُ وَ لَا الْجُمُعَةُ إِلَّا بِإِمَامٍ»[11]

یا در روایت دیگر که «ان الجمعه و الحکومه لامام المسلمین»

از رساله ابن عصفور نقل شده است که « «ان الجمعة لنا و الجماعة لشيعتنا» « لنا الخمس و لنا الأنفال و لنا الجمعة و لنا صفو المال‌». « اربع الی الولاۀ الفیء و الحدود و الجمعه و الصدقات»

همچنین در معتبره طلحه بن زید:

« أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرٍ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: لَا جُمُعَةَ إِلَّا فِي مِصْرٍ تُقَامُ فِيهِ الْحُدُودُ»[12] .

این کنایه است از اینکه جمعه در جایی است که امام منصوب دارد که توان اجرای حدود دارد.

« عَنْهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: لَيْسَ عَلَى أَهْلِ الْقُرَى جُمُعَةٌ وَ لَا خُرُوجٌ فِي الْعِيدَيْنِ».[13]

و لا خروج الا فی عیدین که می گوید جمعه را باید در شهر تشکیل دهند نکته اش این است که والی شخص منصوب را دارد.

ضم این روایات به سیره ما را به این اطمینان رسانده است که امامت جمعه مقام و از اموری است که نیاز به نصب دارد. لذا ما باید مرحله ی دوم را بحث کنیم که آیا ما دلیل عام بر نصب که شامل زمان غیبت شود داریم یا نداریم.؟

شهید ثانی ادعا کرده است که اگر هم قبول کنیم که امامت جمعه نیاز به نصب دارد می گویید این نصب واقع شده است. در جلسه ی آینده در ادله ای که وقوع نصب در زمان غیبت را می رسانند بیان می کنیم.


[4] مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج1، ص269..« و أيضا لو كان هذا الكتاب من تأليف الإمام عليه السلام لما كان يخفى على ولده الأئمّة الطاهرين عليهم السلام، الأنوار الأربعة: سيّدنا أبي جعفر الجواد، و مولانا أبي الحسن الهادي، و سيّدنا أبي محمد العسكري، و إمامنا الحجّة عجّل اللّه تعالى فرجهم.و من الظاهر أنّهم ما كانوا يخفون أمثال ذلك عن شيعتهم و مواليهم، و لا سيّما عن خواصّهم و معتمديهم، كما أخبروهم بكتاب عليّ، و صحيفة فاطمة صلوات اللّه عليهما، و لو كانوا مطّلعين عليه لكانوا يصرّحون به في كثير من أخبارهم، و لكانوا يأمرون الشيعة بالرجوع إليه، و الأخذ عنه، كما أمروهم بالرجوع إلى جملة من كتب الرواة، في عدّة من الروايات.و الظاهر أنّ هذا لو كان واقعا لكان يشتهر بين القدماء، و لكان يصل إليهم أثر منه، كما وقع في نظائره، و من جملتها الرسالة المذهّبة، المنسوبة الى أبي الحسن الرضا عليه السلام، المعروفة في هذه الأعصار بالذهبيّة»
[5] البدر الزاهر فی صلاة الجمعة والمسافر، حسین علی المنتظری، ج، ص41..« و لا يخفى أنّ كون الصحيفة من الإمام عليه السلام من البديهيات، و هي زبور آل محمد صلّى الله عليه و آله يشهد بذلك أسلوبها و نظمها و مضامينها التي يلوح منها آثار الإعجاز، و لها أسناد ذكرها الشيخ و النجاشي، و لشارحها السيد عليخان «قده» أيضا سند و لنا أيضا سند آخر إليها»
[9] تبیان الصلاه، ج1 ص64.
[10] جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج11، ص178..« و لقد وقفت على جملة من الرسائل المصنفة في المسألة نسجوا فيها على منوان هذه الرسالة، و قد أكثروا فيها من السب و الشتم خصوصا رسالة الكاشاني التي سماها بالشهاب الثاقب و رجوم الشياطين، و لو لا أنه آية في كتاب الله لقابلناه بمثله، لكن لا يبعد أن تكون هذه الرسالة و ما شابهها من كتب الضلال التي يجب إتلافها، اللهم إلا أن يرجح بقاءها أنها أشنع شي‌ء على مصنفيها لما فيها من مخالفة الواقع في النقل و غيره، بل فيها ما يدل على أنهم ليسوا من أهل العلم كي يعتد بكلامهم و يعتني بشأنهم، و لو أن الشهيد يعلم وقوع هذه البلوى ما احتمل الوجوب في الذكرى معترفا بأن عمل الطائفة على خلافه و من ذلك ينبغي أن يترك الإنسان ذكر بعض الاحتمالات في المسائل القطعية و لو معلقا له على فقد القاطع، فإنه ربما كان ضلالا لغيره، و نسأل الله تعالى أن يكون ما صدر من هؤلاء من شدة المبالغة في الوجوب، حتى حكي عن بعضهم أنه لا يحتاط في فعل الظهر معها ناشئا من حب الرئاسة و السلطنة و الوظائف التي تجعل له في بلاد العجم، و إن كان قد يومي اليه أن أكثر الذاهبين إلى ذلك من أهل هذه النواحي»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo