< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

97/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: انتهای وقت نماز جمعه /نماز جمعه /صلات

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه ی گذشته استاد به بیان نظریه ای که انتهای وقت نماز جمعه را به مقدار ساعۀ می دانستند و به مناقشه در ادله ی آن پرداختند. سپس اشاره ای به قول سوم که نظر مجلسیین است، کردند و در این جلسه تفصیلا ادله ی این قول را مطرح می کنند.

 

1قول به انتهای وقت تا به اندازه ی قدمین

بحث در انتهای وقت نماز جمعه بود. نظریه کسانی که انتهای وقت آن را به مقدار ساعۀ می دانستند یا انتهای آن را همان وقتی که انسان فارغ می شود می دانستند، بیان کردیم. کلام به نظر مجلسیین منتهی شد[1] که صاحب حدائق هم تایید کرده است[2] . نظر ایشان از ساعۀ امکان دارد اوسع باشد؛ ایشان قائلند که وقت نماز جمعه از زوال شمس است و تا قدمین که همان دو هفتم شاخص است ادامه دارد. شاخص را به هفت قسم تقسیم کرده اند؛ این کار در قدیم بود الان هم بعضی از جا ها متعارف است. خورشید که از دائره نصف النهار زوال پیدا می کرد سایه ها عوض می شد. گاهی شاخص عدیم الظل می شد و گاهی هم مقداری ظل پیدا می کرد. ملاک آن ظل حادث است، آن ظل حادث به دو قدم که در برخی روایات تعبیر به ذراع شده است باید برسد. قدم یعنی مقدار پا؛ به معنای قدم گذاشتن یک متر نیست بلکه قدم یعنی پا؛ یک ذراع می شود به مقدار قدمین؛

مجلسیین «سبعی الظل الحادث من الشاخص» را مطرح کرده اند که منطبق می شود بر قدمین که همان دو هفتم می شود یا یک ذراع که در برخی روایات تعبیر شده است. برخی گفته اند که وقت فضیلت هم همین مقدار است. وقت فضیلت ظهر قدمین است و وقت فضیلت عصر اربعه اقدام یا ذراعین است که می شود چهار قسمت از شاخص؛ ایشان ادعا کرده اند که نماز جمعه از زوال شروع می شود و تا قدمین امتداد دارد.

1.1ادله ی قائلین به قدمین

دلیل این قول استظهار از روایات کثیره ای است که وارد شده است. مقتضای روایات این است که وقت عصر در روز جمعه وقت ظهر در سایر ایام است. چندین روایت بدین مضمون وارد شده است:

«««« عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلَّانٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ مِنَ الْأَشْيَاءِ أَشْيَاءَ مُوَسَّعَةً وَ أَشْيَاءَ مُضَيَّقَةً فَالصَّلَاةُ مِمَّا وُسِّعَ فِيهِ تُقَدَّمُ مَرَّةً وَ تُؤَخَّرُ أُخْرَى وَ الْجُمُعَةُ مِمَّا ضُيِّقَ فِيهَا فَإِنَّ وَقْتَهَا يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَاعَةُ تَزُولُ وَ وَقْتَ الْعَصْرِ فِيهَا وَقْتُ الظُّهْرِ فِي غَيْرِهَا»[3]

حال باید وقت نماز ظهر را در غیر روز جمعه پیدا کرد که آن هم روایاتی دارد. و در برخی روایات وقت آن را عبارت از قدمین یا ذراع دانسته اند:

« سَأَلَ زُرَارَةُ- أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ ع- عَنْ وَقْتِ الظُّهْرِ فَقَالَ ذِرَاعٌ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ وَ وَقْتُ الْعَصْرِ ذِرَاعَانِ مِنْ وَقْتِ الظُّهْرِ»[4]

روایت می گوید وقت نماز ظهر تا بعد از ذراع است. قدمین را برای نوافل گذاشته اند تا مکلف بخواند. مستدل می گوید این روایات می گوید وقت عصر وقت نماز ظهر در سایر ایام است. آن روایات هم که می گوید وقت نماز ظهر در غیر جمعه قدمین است. نتیجه این می شود که پس وقت عصر در روز جمعه ذراع است. وقتی وقت عصر در جمعه ذراع شد، معلوم می شود پایان وقت جمعه است. اگر بناست که وقت نماز عصر از قدمین شروع شود دلالت دارد که پایان وقت نماز جمعه همان وقت است.

شارع گفته است نماز جمعه را بخوان و بعد گفته است که نماز عصر را بعد از نماز جمعه بخوان؛ معلوم می شود نماز جمعه تا آن زمان ادامه دارد. کلمه ی فضیلت هم در این روایات نیامده است، وقت العصر آمده است.

اصلا وقت فضیلت هم مراد باشد باز می رساند که وقت جمعه تمام شده است. وقت ظهر در سایر ایام در چندین روایت بعد از قدمین مطرح شده است. فعلا بحث ما بر فرض این است که آن روایات را بپذیریم که وقت ظهر این مقدار است. خلاصه این کلام مجلسیین است که محدث بحرانی نیز پذیرفته است و انتهای آن را ذراع دانسته است به دلیل اینکه در روایات، وقت عصر ذراع دانسته شده است.

1.1.1مناقشه محقق خویی

محقق خویی رحمه الله از این استدلال جواب داده اند و فرموده اند که این روایات ربطی به وقت نماز جمعه ندارد. ایشان شبیه این جواب را در بحث قبل که روایات می گفت نماز جمعه زوال است، فرمود که آن روایات بیانگر این است که نافله ندارد، در این بحث نیز می فرماید روایات که می گوید وقت عصر بعد از قدمین است را قبول داریم، لکن نمی خواهد بگوید که آخر جمعه این وقت است. این روایات تنها بیانگر این هستند که نماز عصر از این وقت شروع می شود زیرا نافله ندارد. در جمعه نه ظهر و نه عصر نافله ای که باید قبلش خوانده شود ندارند. لذا آن روایاتی که می گوید وقت عصر قدمین است یعنی نافله ندارد که لازم باشد در اربعه اقدام بخوانید؛ می گوید همان قدمین بخوانید زیرا نافله ندارد. فرموده است که این روایات در صدد بیان حد وقت نماز جمعه نیست. این روایات در صدد بیان ابتدای نماز عصر است، آن هم به لحاظ اینکه نافله ندارد.

اصل جعل آن دو قدم و چهار قدم در روز های دیگر به خاطر خواندن نافله بوده است. در روز جمعه که نافله خواندن قبل از عصر نیست لذا می گوید مشکلی ندارد که همان بعد از قدمین نماز عصر را شروع کنید. لذا ایشان می فرماید که این روایات در صدد بیان وقت نماز عصر هستند و ارتباطی به تحدید وقت نماز جمعه ندارند[5] .

1.1.2قرینه محقق خویی

ایشان می گوید قرینه ی ما اطلاق است. این روایاتی وقت عصر را بعد از قدمین دانسته است، اطلاق دارد. چه کسی که نماز جمعه می خواند چه کسی که نمی خواند؛ چه کسی که نماز جمعه بر او واجب است چه کسی که بر او واجب نیست؛ این روایت اطلاق دارد و برای همه گفته است. چون برای همه می گوید قرینه است بر اینکه این روایات کاری به آخر وقت نماز جمعه ندارند. اطلاق دارند. بلکه بالاتر اینکه ظاهر برخی روایاتش نماز ظهر است. یعنی اصلا مورد آن نماز ظهر است،لذا ایشان فرموده است این لسان هیچ دلالتی بر انتهاء وقت نماز جمعه ندارد.

1.2مناقشه استاد به قول قدمین

فرمایش محقق خویی متین است؛ واقعا این روایات ظهور ندارند که انتهاء وقت نماز جمعه را بگویند. ما بالاتر هم می گوییم. ما حتی قرینه را لازم نمی دانیم، می گوییم این روایات از اول فرمود که سر دو قدم وقت نماز عصر است و هیچ دلالتی ندارد که آخر نماز جمعه سر دو قدم است. حاج اقا رضا همدانی و برخی دیگر هم همین مطلب را دارند که هیچ دلالتی ندارد. به دلیل اینکه، اینکه روایت می فرماید وقت نماز عصر از سر دو قدم است، وقت لزومی آن نیست. بلکه شاید وقت فضیلتی باشد. اگر لازم بود که عصر را در آن هنگام بخوانیم معلوم بود که معنایش اتمام وقت نماز جمعه است ولی لزومی نیست. صرفا روایات گفته اند که وقت فضیلت عصر سر دو قدم شروع می شود. شارع مقدس فرموده است نماز جمعه را بخوان و بدان که وقت فضیلت عصر نیز سر دو قدم است.

در مشابه آن در مورد نماز ظهر فرموده است که وقت نماز عصر چهار قدم است، این مطلب هیچ منافاتی ندارد که نماز ظهر تا غروب نیز ادامه داشته باشد. تحلیل این روایات در مقام وقت اجزاء نیست بلکه وقت فضیلت است.

ما نمی گوییم با آن معنایی که مجلسیین کرده اند اصلا سازگاری ندارد، می گوییم با این معنا نیز می سازد لذا نمی تواند دلیل باشد بر اینکه انتهای وقت نماز جمعه آن زمان است. این روایت فقط ترغیب می کند که نماز جمعه را تمام کند و اگر نمی خوانید نماز عصر را تاخیر میندازید.

نکته: اگر کسی مثل محقق خویی اعتراف کرد و گفت که وقت فضیلت دو قدم(برای ظهر) و چهار قدم(برای عصر) است، باز هم این استدلال ناتمام است. مضافا بر اینکه اصل اینکه وقت این ها دو قدم و چهار قدم باشد، جای مناقشه دارد. مشهور تمام ظل را گفته اند که الان در قول اخیر خواهیم گفت.

1.3قول مشهور: رسیدن سایه به اندازه شاخص

آخرین قول که اوسع از قول قبل است قولی است که انتهای وقت نماز جمعه را به اندازه ی ظل می داند. سید یزدی بر این مطلب فتوا داده است:

«و وقت الجمعة من الزوال إلى أن يصير الظل مثل الشاخص، فإن أخرها عن ذلك مضى وقته و وجب عليه الإتيان بالظهر»[6] .

آخر وقت آن را به اندازه ای می دانند که سایه به اندازه ی خود شاخص برسد. ظل به اندازه ی ذی الظل شود.

1.4ادله ی قول مشهور

قائلین بدین قول که مشهور هستند گاهی به اجماع استدلال کرده اند که گفتیم ناتمام است و اجماعی در مسئله نیست. دلیل دیگر ایشان روایات ساعۀ است.

در روایات ساعۀ فرمود که وقت جمعه ساعۀ است، بر آن حفاظت کن:

«وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَوَّلُ وَقْتِ الْجُمُعَةِ سَاعَةَ تَزُولُ الشَّمْسُ إِلَى أَنْ تَمْضِيَ سَاعَةٌ فَحَافِظْ عَلَيْهَا»[7]

در روایات مقدار ساعۀ معین نشده است. باید یک زمان محددی در ذهن ها باشد که وقتی ساعۀ می گویند ذهن ها به آن انتقال یابد.

گفته اند که مراد از ساعۀ همین است. در ظهر جمعه واضح بوده است که زمان آن تا ظل است. «للظهر قامۀ و للعصر قامتان»؛ در برهه ای از زمان که برای ظهر است، همان زمان نیز برای جمعه ثابت دانسته اند. اکنون هم همینطور است وقتی کسی تعبیر ساعۀ می گوید، باید مقدار ساعۀ معلوم باشد تا این کلام عقلایی باشد. استرح ساعۀ یعنی یک مقداری از وقت، این مقدار باید محدد باشد تا لغو نشود. آن چیزی که در آن زمان محدد بوده است با اضافه ی این نکته که زمان جمعه به جای نماز ظهر است و وقت نماز ظهر هم محدد است، یعنی همان مقداری که برای نماز ظهر است.

1.4.1مناقشه در دلیل مشهور

این وجه خیلی ضعیف است؛ زیرا:

اولا : اصلا خود ظهر هم معلوم نیست که وقت آن چه مقدار باشد؟!! رسیدن ظل به اندازه ی ذی الظل را همه قبول ندارند. شاید هم در آن زمان مراد از ساعۀ قدمین بوده باشد. حتی اگر بعدا بین علما اجماع حاصل شده باشد دلیل نمی شود که تعیین ساعۀ در آن زمان و قبل آن واضح بوده باشد.

ثانیا: نیازی نداریم که وقت نماز ظهر را معیار قرار دهیم. اگر ساعۀ هیچ معنایی نداشت می گفتیم وقت نماز ظهر مراد است، ولی وقتی ساعۀ خودش یک معنایی دارد، به چه مجوزی باید حمل کنیم بر آن؟!! خیلی تکلف می خواهد که مراد از آن را به اندازه ی تمام ظل ذی الظل بدانیم.

1.4.2استدلال محقق خویی: تسالم

محقق خویی فتوای سید را قبول کرده است. ایشان بر این فتوا اینگونه استدلال می کند که تسالم است که دیگر بعد از ظل، نماز جمعه مشروع نبوده است. برخی گفته اند که بعد از قدمین مشروع نیست ولی ایشان می گوید قدر متیقن که تسالم اصحاب بر آن است، این است که بعد از سایه ی ظل دیگر قطعا مشروع نیست. از میان قدماء تنها ابن ادریس مخالف است که مخالفت او و همچنین شهید اول و ثانی که جزء متاخرین هستند ضرری نمی زند.

ایشان می گوید تسالم بر این است که بعد از ظل مشروعیت دیگر ندارد. ایشان اضافه کرده است که ما از هیچ کسی و هیچ امام و پیامبری نشنیده ایم که نماز جمعه را دم غروب بخوانند. با اینکه گاهی از سفر می آمدند دیر شده بود یا امام جمعه مریض شده بودند. ایشان گفته است اصلا در تاریخ هیچ جا ثبت نشده است که نماز جمعه را به خاطر این دلائل این مقدارتاخیر بیندازند. آنچه ثبت شده است همه اش همین است که اول زوال می خواندند.

بنابراین ایشان فرموده است که درست است که اطلاقات می گوید تا غروب و مقیدی هم نداریم لکن به دلیل تسالم و سیره رفع ید از اطلاقات می کند و می فرماید نماز جمعه تا زمانی که سایه به اندازه ی ظل برسد امتداد دارد. سایه ی ظل به اختلاف فصل های مختلف تغییر می کند و برخی اوقات تا دو ساعت و نیم هم طول می کشد.

1.4.3مناقشه در کلام محقق خویی

به ذهن می رسد که ایشان اینجا بر خلاف مشرب فکری فقهی خویش حرکت کرده است. ایشان معمولا تسالم و ارتکاز و این چیز ها را مناقشه می کند ولی این جا مطرح کرده است!!

اما تسالم که در کلام ایشان آمده است صحیح نیست؛ زیرا در گذشته هم گفته ایم که در مورد تسالم نمی توان به راحتی اطمینان کسب کرد. چندین قول در مسئله وجود دارد، با این حال چگونه می توان ادعای تسالم کرد؟! این داستان در بحث اجماع مطرح است. یک عده گفته اند ساعۀ، برخی به اندازه ی اذان و خطبتین و قدمین می دانند، یک عده نیز آن را به اندازه ی ظل می دانند. شما از کجا می توانید بگویید که آخر وقت آن ظل است؟!

غایت امر می توانید بگویید که اگر از این تخییر بیفتد مشروع نیست. اما اینکه وقت آن تا اندازه ی ظل باشد معلوم نیست. شاید وقت آن تا دو قدم باشد. محقق خویی کلام سید را قبول کرده است و نتیجه گرفته است در حالی که تسالمی که ایشان مطرح می کند تمام نیست. آن تسالم غایتش این است که بعد از این مشروع نیست اما اینکه تا کجا مشروع است را بیان نمی کند. خلاصه اینکه به نظر ما با تسالم نمی توان به حد آخر نماز جمعه رسید. کما اینکه با آن قرینه ی دوم نیز نمی توان ثابت کرد که ظل حد است.

کما اینکه با قرینه ی دوم که تاخیر نینداختن گذشتگان بود نیز نمی توان ثابت کرد که آخر وقت نماز جمعه ظل است. ما می گوییم درست است که سیره بر این بوده است که تاخیر نمی انداختند ولی اینکه اخر وقت ظل است را نتیجه نمی دهد.

آن چیزی که سیره است و می تواننیم استفاده کنیم این است که سیره بر این بوده است که اول وقت نماز می خواندند. شاید به دلیل افضلیت اول وقت آن را در اول وقت می خواندند.

فتوا دادن به اینکه آخر وقت عبارت باشد از اینکه ظل به اندازه ی ذی الظل بشود، ما نمی توانیم نه از تسالم و نه از سیره چیزی به دست آوریم. از سیره حتی عدم مشروعیت نیز نمی توانیم نتیجه بگیریم. زیرا سیره عمل است و چیزی را نمی رساند. شاید به دلیل افضل افراد بوده است.

در سیره هیچ نکته ای نیست. بلی، اینکه ارتکاز بر این است که نماز جمعه تا آخر وقت ظهر نیست، همانطور که محقق همدانی نیز مطرح کرده است درست است. البته متشرعه عمومی که به نماز جمعه اعتقاد ندارد، نمی توان از ارتکاز آن ها کشف کنیم. ارتکاز و عمل از ناحیه ی متشرعه عمومی هیچ فایده ای در استنباط ندارد. نه ارتکاز و نه عمل از ناحیه متشرعه هیچ فایده ای ندارد.

علاوه بر اینکه تسالم در این جا نیست؛ ابن ادریس[8] و شهید اول[9] و ثانی[10] مخالف بودند. آنچه مهم است تسالم کل است که این جا منعقد نیست. برفرض که تسالم را نیز بپذیریم حد نماز جمعه را معین نمی کند.

1.5کلامی در مورد اطلاق با علم به عدم اراده ی اطلاق

البته یک حرفی هست علی المبنا؛ و آن این است که ما یک اطلاقاتی داریم که نماز جمعه بخوان، اطلاق دارد و حتی تغرب الشمس را شامل می شود. تسالمی هم در بین داریم و قبول کردیم که تسالمی هست و از این تسالم کشف می شود که اطلاق مراد نیست.

در جایی که اطلاقی داریم و می دانیم اطلاق مراد نیست چه باید کرد؟ محقق حکیم مبنایشان این است که اگر اطلاقی داریم که می دانیم متکلم آن اطلاق را اراده نکرده است، مقیدی لفظی یا لبی هم نداریم، معلوم می شود که کلام مجمل است.

در مقابل ایشان محقق خویی می‌گفت به مقداری که می دانیم آن اطلاق مراد نیست،(یعنی به مقدار قدر متیقن) از اطلاق رفع ید می کنیم و در مشکوکات به اطلاق اخذ می کنیم. نتیجه اش این می شود که در مشکوکات به اطلاق اخذ می کنیم نه از باب اینکه حد است. بلکه مقتضای اطلاق این است که می توانی تاخیر بیندازی تا به اندازه ی ظل بشود. بنابراین می شود عدم تعلیقه زدن ایشان بر کلام سید را اینگونه حمل کرد که ایشان نمی خواهند بگویند که حد را با اطلاقات مشخص می کنیم بلکه فقط می خواهند بگویند که از اطلاقات می توان فهمید که تاخیر تا زمان ظل جایز است.

هذا تمام الکلام فی الاقوال

اگر کسی یکی از این اقوال را قبول کرد که دیگر بحثی نیست.اما اگر کسی شک کند و هیج کدام از ادله ی اقوال برایش تمام نباشد نوبت به اصل عملی می رسد که در جسله ی آینده راجع به آن بحث خواهیم کرد.

 


[1] .ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاحکام، ج4 ص662.
[8] السرائر، ابن ادریس، ج1 ص301.
[10] روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان، زین الدین بن علی العاملی (الشهید الثانی)، ج1، ص284..« و الذي يناسب أصولنا امتداد وقتها بامتداد وقت الظهر و هو اختيار ابن إدريس و جماعة التفاتا الى مقتضى البدليّة و أصالة البقاء»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo