< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

97/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی حرمت سفر در جمعه، وجوب اصغاء /نماز جمعه /صلاه

خلاصه مباحث گذشته:

استاد در جلسه ی گذشته به بیان حکم سفر درروز جمعه بعد از زوال پرداختند و ادله ی حرمت آن را ناتمام دانستند. در این جلسه به بررسی حکم سفر قبل از زوال و پس از آن به مسئله ی وجوب اصغاء مستمعین نسبت به خطبه می پردازند.

 

0.1حرمت نداشتن سفر در روز جمعه

بیان کردیم که حرمت سفر دلیل خاصی ندارد و ادله ی آن را تمام ندانستیم. مجرد سفر مبغوضیت ندارد و اگر هم داشته باشد عرضی است. لاتسافر اطلاق ندارد که شامل سفر حتی در صورتی که شخص در سفر نماز جمعه را بخواند بشود و نمی توان حرمت ذاتی را از آن استفاده کرد.

0.2عدم اطلاق حرمت بر فرض قبول آن

علاوه بر اینکه احتمال شهید اول نیز در اطلاق این جمله[1] تمام نیست و بر فرض قبول حرمت، می گوییم مخصوص جایی است که موجب تفویت شود، لذا اگر سفر کند و جای دیگری به نماز جمعه برسد کارحرامی انجام نداده است. خصوص این نماز جمعه ای که در شهر مکلف است، خصوصیتی ندارد تا اینکه ترک آن ولو اینکه شخص بخواهد در شهر دیگر در نماز جمعه شرکت کند، حرمت داشته باشد. بنابراین اولا دلیل قاصر است و ثانیا اگر هم دلیلی برحرمت سفر باشد اطلاق ندارد؛ از این رو همانطور که صاحب جواهر فرموده است اگر مسافر در مسیر در نماز جمعه دیگری شرکت کند حرام نخواهد بود.

1کراهت سفر کردن قبل از زوال جمعه

تاکنون بحث سفر بعد از زوال را بررسی کردیم و قائل به عدم حرمت آن شدیم. صاحب شرایع سفر کردن قبل از زوال را مکروه دانسته اند:

«الثالثة إذا زالت الشمس لم يجز السفر لتعيين الجمعة ‌و يكره بعد طلوع الفجر»[2] .

وجه کراهت آن حدیثی است که از سریّ نقل شده است که سند به سری ناتمام است و خود سریّ هم اشکال سندی دارد:

     «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: يُكْرَهُ السَّفَرُ وَ السَّعْيُ فِي الْحَوَائِجِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ بُكْرَةً مِنْ أَجْلِ الصَّلَاةِ فَأَمَّا بَعْدَ الصَّلَاةِ فَجَائِزٌ يُتَبَرَّكُ بِه»[3] .

این حدیث ضعف سند دارد. طریق به سری ناتمام است علاوه بر اینکه خود سری نیز خالی از اشکال نیست. لذا برای تمسک به این حدیث برای قول به کراهت، نیاز به اخبار من بلغ داریم، روایتی که در نهج البلاغه از امیر المومنین علیه السلام نقل شده است نیز ضعیف است. حضرت به حارث همدانی فرمودند:

« وَ لَا تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ حَتَّى تَشْهَدَ الصَّلَاةَ إِلَّا فَاصِلًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ فِي أَمْرٍ تُعْذَرُ بِه»[4] .‌

لکن روایتی که ما به آن برای کراهت استشهاد می کنیم روایت خصال است که از عبدالله بن سنان است و خالی از اشکال سندی است:

     « حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ قَالَ فِي آخِرِ سَجْدَةٍ مِنَ النَّافِلَةِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ وَ إِنْ قَالَهُ كُلَّ لَيْلَةٍ فَهُوَ أَفْضَلُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَ اسْمِكَ الْعَظِيمِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذَنْبِيَ الْعَظِيمَ سَبْعَ مَرَّاتٍ انْصَرَفَ وَ قَدْ غُفِرَ لَهُ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا كَانَتْ عَشِيَّةُ الْخَمِيسِ وَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ نَزَلَتْ مَلَائِكَةٌ مِنَ السَّمَاءِ مَعَهَا أَقْلَامُ الذَّهَبِ وَ صُحُفُ الْفِضَّةِ لَا يَكْتُبُونَ عَشِيَّةَ الْخَمِيسِ وَ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ إِلَى أَنْ تَغِيبَ الشَّمْسُ إِلَّا الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ يُكْرَهُ السَّفَرُ وَ السَّعْيُ فِي الْحَوَائِجِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ يُكْرَهُ مِنْ أَجْلِ الصَّلَاةِ فَأَمَّا بَعْدَ الصَّلَاةِ فَجَائِزٌ يُتَبَرَّكُ بِهِ»[5] .

در روایات عبدالله بن سنان به جای بکرۀ یکره آمده است. سفر کردن به خاطر اهمیتی که نماز دارد، کراهت دارد. قدر متیقن این روایت قبل از زوال است خصوصا اینکه در برخی از نسخ بکرۀ است.

نکته ی بعدی این است که در میان علماء هیچ کسی قائل به حرمت سفر قبل از زوال نشده است.

1.1کلام محقق خویی در ظهور «یکره»

محقق خویی رحمه الله ادعا کرده اند که یکره ظهور در منع دارد و از طرفی دیگر ادعا کرده است که هرگاه منعی از شارع صادر شود و ترخیص نداشته باشد حرام است[6] . لکن ما بحث کرده ایم که یکره در روایات لاأقلش این است که ظهور در حرمت ندارد، قدر متیقن آن کراهت است. خصوصا در مثل مقام که به خاطر اهمیت نماز جمعه نهی از سفر کرده اند. همین که هنوز نماز جمعه واجب نشده است و منع از سفر کرده اند موید این مطلب است که نهی به صورت کراهتی است.

قرینه ی بعدی نیز تعبیر یتبرک به است که به معنای این است که اینکه گفتیم سفر کراهت دارد از این باب است که برکت ندارد.

1.2عدم کراهت سفر قبل از طلوع فجر

نکته ی بعدی این است که کراهت اطلاق ندارد که قبل از طلوع فجر را شامل شود؛ غایت این روایت که روز جمعه را مطرح کرده است این است که در مورد خود روز جمعه باشد و قبل از طلوع فجر آن را شامل نمی شود. لذا اینکه صاحب شرایع سفر قبل از طلوع فجر را مکروه ندانسته اند کلامی صحیح است.

روایت صلاۀ عید هم موید همین جهت است. مفهوم آن روایت این است که قبل از طلوع صبح اشکالی ندارد:

     « عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ الشُّخُوصَ فِي يَوْمِ عِيدٍ فَانْفَجَرَ الصُّبْحُ وَ أَنْتَ بِالْبَلَدِ فَلَا تَخْرُجْ حَتَّى تَشْهَدَ ذَلِكَ الْعِيدَ»[7] .

همین که فانفجر الصبح می گوید معلوم می شود مقام مقام تحدید است. علاوه براینکه شاید بتوان گفت که خود روایت که یکره را مطرح کرده است نسبت به قبل از طلوع فجر مفهوم دارد و نفی کراهت می کند.

منافاتی هم ندارد با آن روایاتی که می گوید فلان دواء را نخور که ضعف نکنی و آماده نماز جمعه بشوی، این منافاتی با جواز سفر قبل الفجر ندارد. آن روایت این است که مهیا برای نماز جمعه باش، ولی می توانی به خاطر عذر های عرفیه یا حوایج عرفیه قبل از طلوع فجر مسافرت کنی.

2حکم اصغاء الی الخطبتین

صاحب شرایع فرموده است کسی که خطبین را حاضر می شود آیا إصغاء الی الخطبتین واجب است یا نیست تردید کرده است:

« الرابعة الإصغاء إلى الخطبة هل هو واجب فيه تردد ‌و كذا تحريم الكلام في أثنائها لكن ليس بمبطل للجمعة»[8] .

وجه تردید صاحب شرایع این است که نتوانسته است ادله ی قائلین به جواز یا ادله ی قائلین به حرمت را ترجیح بدهد. از طرفی هم یک عده ای علماء گفته اند اصغاء واجب است؛ لذا تردید کرده است. ما باید ادله را ملاحظه کنیم تا حکم نهایی را استنباط کنیم.

2.1ادله ی وجوب اصغاء

2.1.1وجه اول: ملازمه بین وجوب خطبه و وجوب اصغاء

قائلین می گویند همین که خطبه واجب شده است، همین وجوب خطبه دلالت بر وجوب استماع و اصغاء دارد؛ دو بیان برای این ملازمه قابل ذکر است:

    1. در معنای خطبه گوش دادن مخاطب نهفته است. تخاطب یعنی دو طرفه و یک دسته به حرف ها گوش بدهند. بنابراین ماده ی خطبه وجود مستمع را اقتضاء می کند. و اگرنه اگر کسی نباشد یا کسی باشد و اصلا گوش ندهد، خطبه صدق نمی کند. قوام خطبه به اصغاء است. معنای اصغاء را خواهیم رسید.

این وجه را می توان جواب داد:

ممکن است شخص خطبه بخواند ولی مردم هم گوش فرا ندهند. واقعا هم خطبه بر او صدق می کند. صاحب جواهر می گوید اگر همه ناشنوا باشند می توان گفت که شخص خطبه می خواند و هیچ عنایتی هم در کار نیست. بنابراین یخطب بهم حتی در جایی که افراد نفهمند صدق می کند، چه برسد به اینکه بفهمند و گوش فرا ندهند. بنابراین مقومیت اصغاء برای خطبه تمام نیست. تسمیه به لحاظ غالب است که خطبه می گویند واگرنه اگر حرف بزند و کسی هم گوش ندهد خطبه صدق می کند.

    2. خطبه را واجب کرده اند برای اینکه مخاطبین وعظ شوند؛ لذا در گذشته مطرح شد که اگر غرض از خطبه وعظ مردم است، اگر مردم عربی نمی فهمند احتیاط است که وعظ فارسی کنند که آن ها می فهمند. اساس نماز جمعه این است که امام وعظ کند و آن ها متعظ شوند. اساس نماز جمعه تنبیه مردم است، اگر قرار باشد آن ها گوش فرا ندهند وجوب خطبه لغو خواهد شد. ظاهرا محقق همدانی رحمه الله که می خواهد وجوب اصغاء را ترجیح دهد، عمده استدلالش همین است.

این دلیل نیز جای مناقشه دارد؛ برای خروج از لغویت کافی است که بگوییم همین که به طور طبیعی بعضی ها گوش کنند کافی است. همین که احتمال گوش دادن برخی باشد، برای حکم به وجوب خطبه کافی است. به طور طبیعتی شکی نیست که برخی از افراد گوش می دهند و اینکه همه صحبت کنند و هیچ کسی صحبت نکند فروض نادره است. بنابراین غرض از خطبه اتعاظ فی الجمله است. همین که وعظ را در معرض وصول قرار دهد کافی است. ما برای حکم به وجوب اصغاء باید حجت داشته باشیم لذا استدلال به اینکه غرض از خطبه ها وعظ است دلیل خوبی برای وجوب اصغاء جمیع مومنین نیست. اینکه بر امام خطبه واجب است، ملازمه ای با وجوب اصغاء مخاطبین ندارد.

2.1.2دلیل دوم : آیه شریفه

﴿وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‌.﴾[9]

این آیه امر به صمت می کند که دال بر وجوب است. در برخی از روایات این آیه شریفه تطبیق بر خطبتین شده است. بعد با عدم قول به فصل قائل شده اند که همه ی خطبه را باید گوش کرد.

« مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي خُطْبَةِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ الْخُطْبَةُ الْأُولَى‌……إِنَّ كِتَابَ اللَّهِ أَصْدَقُ الْحَدِيثِ وَ أَحْسَنُ الْقِصَصِ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ فَاسْمَعُوا طَاعَةَ اللَّهِ وَ أَنْصِتُوا ابْتِغَاءَ رَحْمَتِهِ ثُمَّ اقْرَأْ سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ وَ ادْعُ رَبَّكَ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ ادْعُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ تَجْلِسُ قَدْرَ مَا تَمَكَّنُ هُنَيْهَة…»[10]

به نظرمی رسد این دلیل نیز تمام نیست:

ما اصل دلالت فاستمعوا له را بر وجوب اشکال داریم. می خواهد بفرماید که امر به انصتوا برای مقدمه استماع است و سکوت خودش مطلوبیت نفسی ندارد. ظاهر واو این است که اشتراک دارد یعنی مطلق الجمع است. اینکه واو به معنای مع باشد اشتباه است. این ها معانی کلمات نیستند و به قول مرحوم آخوند دواعی هستند. ما می گوییم واو به معنای مطلق الجمع است لکن تکلیف دوم غیری است.

اصل مطلب اینکه امر در این آیه ظاهر در وجوب است و باید قرآنش را گوش کرد و به ضم عدم قول به فصل می گوییم گوش کردن آن واجب است. یک نکته هم دقت شود که باید دید روایاتی که این آیه را بر خطبه تطبیق کرده اند بر کلّ خطبه تطبیق کرده اند یا بر استدلال به آیه تطبیق کرده اند؟

« مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي خُطْبَةِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ الْخُطْبَةُ الْأُولَى‌……إِنَّ كِتَابَ اللَّهِ أَصْدَقُ الْحَدِيثِ وَ أَحْسَنُ الْقِصَصِ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ فَاسْمَعُوا طَاعَةَ اللَّهِ وَ أَنْصِتُوا ابْتِغَاءَ رَحْمَتِهِ ثُمَّ اقْرَأْ سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ وَ ادْعُ رَبَّكَ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ ادْعُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ تَجْلِسُ قَدْرَ مَا تَمَكَّنُ هُنَيْهَة…»[11]

ظاهر این روایت این است که تمام خطبه را مد نظر قرار داده است که استماع آن واجب است. اگر اینطور باشد تقریب عوض می شود. یعنی روایت آمده است فاستمعوا را بر کلّ خطبه لحاظ کرده است.

وجه استدلال هر چه باشد ناتمام است:

اینکه فاستمعوا وجوب را برساند اشکال داریم. گفتنی نیست که استماع و انصات به صورت مطلق واجب باشد. برخی به مقتضای برخی از روایات به این آیه برای وجوب گوش دادن قرائت امام در نماز جماعت استدلال کرده اند لکن اینکه مطلقا واجب باشد بعید است.

گوش کردن به قرآن بعید است که واجب باشد. اینطور خطاباتی که به خاطر مرتکزات ما به هم می خورد. اینکه استماع واجب باشد به جهت ادبی است که در آن نهفته است و مصلحت ملزمه داشتن خود آن بعید است. البته در برخی از موارد مثل قرائت نماز جماعت تعبد الزامی کرده اند و بر ما نیز واجب است.

خلاصه استدلال به این روایت را نمی فهیم. اگر این روایت را بر کل خطبه تطبیق کرده باشد می گوییم سند ندارد. اگر هم تطبیق فقط به لحاظ آیه قرانی است که در خطبه است، می گوییم غایت دلالت این آیه این است که وقتی قرآن می خواند استماع لازم است ولی در غیر این صورت لازم نیست. خصوصا حمد و ثناء و موعظه و غیره که اصلا واجب نیست گوش داده شود. عدم قول به فصل نیز اساسی ندارد. اصل اجماع اشکال داشت چه برسد به عدم قول به فصل که بگوییم واجب است.

خلاصه دلیل دوم بر وجوب اصغاء که عبارت از آیه ی شریفه بود ناتمام است. ادله ی دیگری که اضعف هستند می ماند مانند نهی از تکلم کردن که در روایت دعائم آمده است: َ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: يَسْتَقْبِلُ النَّاسُ الْإِمَامَ بِوُجُوهِهِمْ وَ يُصْغُونَ إِلَيْهِ[12] .

 


[5] .الخصال، ج2 ص393.
[6] موسوعة الامام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی، ج4، ص279..« و لكن الصحيح أن تلك الطائفة أيضاً تدل على الحرمة مع قطع النظر عن الطائفة المتقدِّمة، و ذلك لأن الكراهة التي هي في قبال الأحكام الأربعة اصطلاح مستحدث و أما بحسب اللّغة فهي بمعنى المبغوضية لأن معنى كرهه: ضد أحبه، أي أبغضه. و على ذلك فالكراهة تدل على الحرمة ما دام لم تقم قرينة على خلافها، إذ الدليل قد يدل على الحرمة نفسها و قد يدل على الحرمة بالدلالة على منشئها الذي هو البغض»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo