< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

97/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: گوش دادن به خطبه، ترک کلام وسط خطبه /نماز جمعه /صلاه

خلاصه مباحث گذشته:

استاد در جلسه ی گذشته در ادامه ی تبیین مسائل مطرح شده در کلام صاحب شرایع به بحث اصغاء خطبتین پرداختند. در این جلسه به تکمله ی آن بحث و روایات آن می پردازند.

1بررسی حکم اصغاء نسبت به خطبه های نماز جمعه

بحث در اصغاء الی الخطبتین بود. مرحوم صاحب شرایع در وجوب آن تردید کردند که نتیجه اش احتیاطا وجوب اصغاء است:

«الرابعة الإصغاء إلى الخطبة هل هو واجب فيه تردد ‌و كذا تحريم الكلام في أثنائها لكن ليس بمبطل للجمعة»[1] .

1.1وجه تردید صاحب شرایع

وجه تردد ایشان این است که وجوهی برای وجوب اصغاء ذکر شده است که عمده آن را متعرض شدیم که عبارت بودند از:

    1. جهت لغویت.

    2. آیه ی شریفه امر به سکوت هنگام قرائت قرآن که فاضل مقداد می گوید بعضی ها گفته اند که این آیه تطبیق بر خطبیتن شده است:

« الإصغاء- أي الاستماع- للخطبة في حق من يمكن في حقه السماع بغير ضرورة هل هو واجب أم ندب؟ قال في المبسوط و موضع من الخلاف بالثاني لأصالة البراءة. و قال في النهاية و المرتضى و التقي و ابن إدريس و ابن حمزة بالأول، لقوله تعالى وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا» ورد أنه في الخطبة، و سميت قرآنا لاشتمالها عليه»[2] .

البته اقوالی در مورد آیه مطرح شده است که یکی از آن اقوال این است که فاستمعوا مربوط به خود قرآن است و قول دیگر نیز حمل بر استحباب است.

    3. وجه بعدی ادله ی تنزیل بود که برخی از روایات اینطور بود که نماز جمعه که دو رکعت باقی مانده است، به خاطر خطبیتن ساقط شده بودند معلوم می شود خطبتین هم نماز هستند. صاحب جواهر روایات تنزیلیه را هم متعرض شده است ولی این استدلال بسیار ضعیفی است؛ زیرا اولا تنزیل به نحو اطلاق ثابت نبود و ما قبلا بحث کرده ایم که تفریع است و تنزیل نیست. ثانیا تنزیل هم باشد، مثل این است که امام انگار در حال نماز خواندن است، مگر گوش سپردن به نماز خواندن امام واجب است؟ هیچ ملازمه ای بین نماز بودن او و گوش سپردن سایرین نیست. برفرض هم که خطبه ی امام را به منزله ی نماز ماموم هم به شمار آوریم می گوییم گوش سپردن به نماز خود نیز واجب نیست.

    4. 4. دلیل بعدی که ذکر کرده اند این است که همین که اسماع را بر امام واجب کرده اند معلوم می شود استماع نیز واجب است.« و استبعاد وجوب الاسماع دون الاستماع»[3] .

    5. یک دلیلی هم که مطرح شده است در کلام صاحب جواهر چنین است:

« فحوى النصوص الآتية الآمرة بالصمت حال الخطبة و الناهية عن الكلام، و كونه مقدمة للسماع الذي يمكن دعوى عدم الشك في وجوبه، خصوصا مع احتمال توقف صدق اسم الخطبة التي لم يضمحل إرادة معنى التخاطب منها عليه»[4] .

1.2مختار: عدم وجوب اصغاء

این استدلال نیز دلیلی ندارد لذا وجهی برای وجوب اصغاء نیافتیم. بلکه شاید از آن روایاتی که در بحث آتی خواهد آمد که ینبغی أن لا یتکلم[5] ، افضلیت برداشت شود. ما می گوییم ظاهر ینبغی افضلیت است لذا ظهورش عدم وجوب اصغاء است. زیرا غالب کسانی که صحبت می کنند گوش نمی کنند. لذا شاید از آن روایات بتوانیم خلاف نظر صاحب جواهر را استفاده کرد[6] و قائل به عدم وجوب و افضلیت آن شد.

همین که وجهی برای وجوب نداشته باشیم اصل برائت برای ما کافی است. علاوه بر اینکه برخی روایات تکلم را تجویز می کنند لذا می شود استظهار کرد که اصغاء وجوب ندارد؛

1.3کلام محقق همدانی

بلی، یک مطلبی در ذهن محقق همدانی بوده است و آن این است که شاید بتوان گفت که اگر قرار باشد همه صحبت کنند و همه پی کار خودشان باشند و امام همچنان خطبه بخواند، یا مثلا همه دست در گوششان برده باشند که کلام امام را نشوند، در این صورت بعید نیست بگوییم که اینجا دیگر نمی توان جواز تکلم و عدم اصغاء را پذیرفت. نمی توان قائل شد که جایز است تعمدا تمام خطبه را گوش نکند. اگر بناء باشد همه ی خطبتین را اعم از واجب و مستحب، کسی گوش نکند، انصاف این است که خلاف امر به خطبه خواندن است. بنابراین در این گونه موارد می توان گفت که عرفی نیست که مولا بگوید خطبه را بخوان و از طرفی هم جایز بداند که همه کلام او را گوش ندهند. البته برای خروج از لغویت همین مقدار که برخی به کلمات او گوش سپارند کافی است و لازم نیست گوش دادن را به همه واجب بدانیم.

گوش دادن به خطبه های امام مانند واجب کفایی است؛ لذا اگر همه گوش نسپارند همه معاقب هستند. اما اگر تعداد خاصی گوش دادند، بر سایرین واجب نیست که تمام خطبه را گوش دهند. بنابراین آنچه در ذهن محقق همدانی بوده است درست است، ولی نتیجه نمی دهد که بر همه واجب باشد که تمام خطبه را گوش سپارند.

باید به قدر متیقن اخذ کرد و حکم کلی به وجوب اصغاء نسبت به همه وجهی ندارد. یک روایت هم که برای وجوب اصغاء بدان استدلال کرده بودند روایت دعائم بود:

«قول أمير المؤمنين (عليه السلام): «يستقبل الناس الامام عند الخطبة بوجوهم، و يصغون اليه»[7]

که این روایت نیز سند ندارد و دلیل خوبی نیست.

خلاصه اینکه برای وجوب اصغاء به وجوهی استدلال شده است که همه ی آن ها قبل مناقشه است و اصل عدم وجوب آن است.

1.4مراد از اصغاء

جهت بعدی بحث این است که مراد از اصغاء که عده از قائل به وجوب آن هستند چیست؟ اصغاء را در لغت استماع از روی میل دانسته اند. صاحب جواهر کلمات برخی از لغویین را به عنوان موید آورده است.[8]

عمده دلیل وجوب اصغاء مسئله ی لغویت بود که ان هم استماع با شوق را نمی رساند. اگر دلیلی تمام باشد همان داستان لغویت است و برای خروج از لغویت همین مقدار کافی است که کلمات او را گوش دهند. اینکه دل به حرف او دهند و از روی میل باشد، لزومی ندارد. البته ما قبول داریم که بعید نیست که اصغاء یک مرتبه ی بالاتری باشد، با اینکه در نظر ما قول اهل لغت حجیت ندارد و نمی توان فهمید که لبّ و حقیقت اصغاء چیست ولی هر چه باشد مهم نیست؛ زیرا در عنوان خطاب اصغاء نیامده است؛ عمده دلیل بر وجوب آن بر فرض قبول، لغویت بود که برای خروج از آن صرف شنیدن و استماع کافی است. در روایات آمده است که:

« الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَرْمَنِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ الشَّيْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيْطَانَ»[9] .

، به ذهن می رسد که شاید اصغاء بار معنایی بیشتری نسبت به استماع داشته باشد. البته ما ادعایی نداریم و معلوم نیست این معنا درست باشد، خلاصه آنچه در مقام مهم است استماع است. عرفا طوری باشد که بگویند که او دارد خطبه ها را گوش می دهد. غایت چیزی که می توان از ادله فهمید استماع متعارف است.

1.5وجوب اصغاء بر جمیع حاضرین یا بر عدد مقوم نماز

جهت بعدی این است که اینکه استماع و اصغاء واجب است آیا بر همان عدد مقوم واجب است یا بر همه حاضرین واجب است؟ جواب این مسئله نیز واضح است که مراد تنها مقومین نیستند. اگر کسی اصغاء واجب بداند بر همه واجب می داند. اینکه برخی گفته اند که اصغاء در حق همه واجب نیست چون صدا نمی رسد، این ها بی انصافی است. انصاف این است که اصغاء در حق کسانی که شنیدن در حقشان ممکن است واجب است. اگر کسی نشسته است، در جایی که نشسته است، اگر امکان شنیدن برای او باشد واجب است گوش دهد، اگر هم ممکن نباشد، استماع واجب نیست و می تواند ذکر بگوید. مراد از امکان نیز امکان عرفی است، جابه جا کردن و انتقال مکان برای شنیدن خطبه دلیلی ندارد.

1.6اصغاء به چه مقدار از خطبتین؟

جهت بعدی این است که اگر قائل به وجوب اصغاء شدیم اصغاء به جمیع خطبه واجب است یا فقط مقدار واجب آن واجب است؟ بعضی گفته اند که استماع کل خطبتین واجب است. مثلا آیه ی شریفه وجوب استماع به قران، تطبیق به کل خطبه شده است. در مقابل هم برخی گفته اند که اگر ما دلیلی داشته باشیم به همان مقدار قدر متیقن که همان مقدار واجب است، اکتفاء می کنیم. البته در مقتضای أدب بودن آن و حسن فعلی آن شکی نیست ولی لزوم و وجوب آن دلیلی ندارد. غایه الامر این است که همین مقدار که بگویند خطبتین را گوش کرد، کافی است. در آیه و روایت که گوش کردن نیامده بود، از طریق لغویت و امثال ان حکم به وجوب استماع داده بودند که برای تحقق آن، همین که عرفا بگویند به خطبه گوش داده است کافی است. ما گفتیم اصلا لغو نیست، بنابراینکه دلیل لغویت را قبول کنیم برای خروج از لغویت می گوییم همین مقدار عرفی که گوش دهند کافی است و استماع جمیع خطبتین واجب نیست. عموم مردم هم همینطور هستند؛ عرفا همه ی خطبه را گوش نمی کنند. مخصوصا اینکه خطبه ها طولانی باشند که اصلا حوصله ی مردم نمی کشد که تمام آن را گوش بسپارند، ولی در عین حال اگر از او بپرسی که گوش کردی می گوید بله؛ برای صدق یخطب بهم همین مقدار عرفی که مقدار معتدبه از آن را گوش دهند کافی است.

1.7حکم ترک کلام

فرع بعدی که صاحب شرایع ذکر فرموده اند مسئله ی ترک الکلام است؛ ایشان در وجوب ترک کلام نیز تردید کرده است. برخی گفته اند که ترک کلام مقدمه ی اصغاء است که وجهی ندارد زیرا امکان دارد که هم شخصی صحبت کند و هم گوش بسپارد. بحث سر حکم تکلیفی ترک کلام است. برخی ادعای اجماع کرده اند. منشا این ادعا روایات زیادی است که در مورد ترک کلام در حین خطبتین آمده است؛ مرحوم صاحب وسائل بابی آورده است: « بَابُ وُجُوبِ اسْتِمَاعِ الْخُطْبَتَيْنِ وَ حُكْمِ الْكَلَامِ فِي أَثْنَائِهِمَا وَ جَوَازِهِ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ الصَّلَاةِ وَ حُكْمِ الِالْتِفَاتِ فِيهِمَا وَ رَدِّ السَّلَامِ وَ إِجْزَاءِ الْجُمُعَةِ مَعَ عَدَمِ سَمَاعِ الْمَأْمُومِ الْقِرَاءَة»[10] .

1.7.1روایات مسئله

روایاتی در این باب آمده است، علاوه بر اینکه از اهل سنت هم روایاتی وارد شده است. گفتنی است برخی ترک الکلام من الامام، را مطرح کرده اند که شکی نیست اشکالی ندارد، یعنی کلام امام بین الخطبتین قطعا بی اشکال است؛ آنچه محل بحث است کلام مستمعین است.

بهترین روایت این باب روایت اول است که تعبیر لاینبغی دارد و به نفع ما می باشد و از ذکر آن فعلا خود داری می کنیم.

روایت دوم که دال بر وجوب است روایت مرسله ی صدوق است که به نحو قطعی نسبت می دهد. برخی می گویند وقتی صدوق به صورت قطعی نسبت می دهد معلوم می شود از مسلمات بوده است:

« مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا كَلَامَ وَ الْإِمَامُ يَخْطُبُ وَ لَا الْتِفَاتَ إِلَّا كَمَا يَحِلُّ فِي الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا جُعِلَتِ الْجُمُعَةُ رَكْعَتَيْنِ مِنْ أَجْلِ الْخُطْبَتَيْنِ جُعِلَتَا مَكَانَ الرَّكْعَتَيْنِ الْأَخِيرَتَيْنِ فَهُمَا صَلَاةٌ حَتَّى يَنْزِلَ الْإِمَامُ»[11] .

روایت سوم نیز بدین شرح است:

«َ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ يَتَكَلَّمَ الرَّجُلُ إِذَا فَرَغَ الْإِمَامُ مِنَ الْخُطْبَةِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ- مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَنْ تُقَامَ الصَّلَاةُ وَ إِنْ سَمِعَ الْقِرَاءَةَ أَوْ لَمْ يَسْمَعْ أَجْزَأَهُ»[12] .

مفهوم این روایت این است که اگر بین خطبتین باشد اشکال دارد.

روایت چهارم نیز حدیث مناهی است:

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ شُعَيْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ ع فِي حَدِيثِ الْمَنَاهِي قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ الْكَلَامِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ الْإِمَامُ يَخْطُبُ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ لَغَا وَ مَنْ لَغَا فَلَا جُمُعَةَ لَهُ»[13] .

نهی دال بر حرمت است. روایت بعدی روایت قرب الاسناد است:

«عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً ع قَالَ: يُكْرَهُ الْكَلَامُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ الْإِمَامُ يَخْطُبُ وَ فِي الْفِطْرِ وَ الْأَضْحَى وَ الِاسْتِسْقَاءِ»[14]

روایت بعدی نیز این چنین است:

«وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ كَانَ يَكْرَهُ رَدَّ السَّلَامِ وَ الْإِمَامُ يَخْطُبُ»[15] .

کراهت دارد رد سلام یعنی خوب نیست کسی سلام کند تا سبب شود که این شخص جواب بدهد. از این باب مکروه است.

در باب 25 نیز روایاتی وارد شده است که برخی از آن را در گذشته خوانده ایم. آنجا اینطور آمده بود که:

« وَ لَايُصَلِّي النَّاسُ مَا دَامَ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ، ثُمَّ يَقْعُدُ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ قَدْرَ مَا يَقْرَأُ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، ثُمَّ يَقُوم‌..»[16]

از نماز خواندن مردم نهی می کند به طریق اولی می توان گفت که حرف زدن نیز ممنوع است.

روایات دیگری نیز بود که صاحب جواهر از مستدرک آورده است:

ما عن جامع البزنطي صاحب الرضا (عليه السلام) المعلوم أن كلامه منه و من آبائه (عليه السلام) «إذا قام الامام يخطب فقد وجب على الناس الصمت»‌و‌المرسل «إذا قلت لصاحبك أنصت يوم الجمعة فقد لغوت»‌و‌الآخر «من تكلم يوم الجمعة و الامام يخطب فهو كالحمار يحمل أسفارا»‌و‌الآخر «إن أبا الدرداء سأل أبيا عن سورة تبارك متى أنزلت و النبي (صلى الله عليه و آله) يخطب فلم يجبه، ثم قال‌ ‌له: ليس لك من صلاتك إلا ما لغوت فأخبر النبي (صلى الله عليه و آله) فقال: صدق أبي»‌[17]

روایات عامه هم وارد شده است که از بخاری و مسلم و سنن بیهقی و غیره آمده است، گویا که اتفاق است بر اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند که تکلم بین الخطبتین ممنوع است.

مثل اینکه این جهت بین شیعه و سنی مسلم بوده است لذا جایی برای بررسی سندی نیست. اینکه صحبت کردن بین خطبتین مذموم است هیچ جای شک و شبهه ای ندارد اما آیا این مذمت به نحوی است که حرمت دارد، یا اینکه در حدّ کراهت است؟ این محل کلام است.

 


[5] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج3، ص421..« مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا خَطَبَ الْإِمَامُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَتَكَلَّمَ حَتَّى يَفْرُغَ الْإِمَامُ مِنْ خُطْبَتِهِ وَ إِذَا فَرَغَ الْإِمَامُ مِنَ الْخُطْبَتَيْنِ تَكَلَّمَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَنْ تُقَامَ الصَّلَاةُ فَإِنْ سَمِعَ الْقِرَاءَةَ أَوْ لَمْ يَسْمَعْ أَجْزَأَهُ»
[6] جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج11، ص290..« و لا ريب أن الأول أحوط إن لم يكن أقوى، خصوصا في الوعظ إلا أن الظاهر كون وجوبه مقدمة للسماع لا تعبدا لنفسه، فلو فرض حصوله له بلا إصغاء لم يكن عليه إثم»
[8] جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج11، ص292..« و المراد بالإصغاء التوجه لاستماع الكلام، قال في الصحاح: «أصغيت إلى فلان إذا ملت بسمعك نحوه» قيل: و به فسره المحقق الثاني و جماعة، و عن القاموس «الإصغاء الاستماع مع ترك الكلام» و به فسره الفاضل في نهايته و الشهيد الثاني و غيره فهو حينئذ أخص من الاستماع، و على الأول مرادف له، و عن الطبرسي «الإنصات السكوت» و عن ابن الأعرابي «أنصت و نصت و انتصت استمع الحديث و سكت» و عن الغريبين «الإنصات سكوت المستمع» و في المحكي عن كنز العرفان «استدل أصحابنا و الحنفية على سقوط القراءة عن المأموم بقوله جل شأنه «1» «فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا» فإن الإنصات لا يتم إلا بالسكوت- و قال قبل ذلك-: إن استمع بمعنى سمع، و الإنصات توطين النفس على السماع مع السكوت» و ظاهره الفرق بين الاستماع و الإنصات، و الظاهر أنهما بمعنى، و ليس ترك الكلام داخلا في حقيقة أحدهما كالاصغاءم

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo