درس خارج اصول استاد مهدی گنجی
95/01/08
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه بررسی جریان قاعده فراغ در أثناء طهارات ثلاث
بحث در این بود که آیا قاعده فراغ در وضوء بنا بر اینکه وضو را استثناء بکنیم، یا قاعده فراغ در طهارات ثلاث، مجال دارد یا ندارد؟ قائل گفت مجال ندارد، به دلیل موثقه ابن أبی یعفور؛ چون (اذا شککت فی شیء) اطلاق دارد، هم شک در وجود و هم شک در صحت را شامل میشود.
آخرین جوابی که در مصباح الاُصول فرمود این بود که اگر اطلاق موثقه را قبول بکنیم، این اطلاق معارض با عمومات قاعده فراغ است، مثل موثقه محمد بن مسلم (کلّ ما شککت فیه مما قد مضی فامضه کما هو) نسبت بین این دو عموم و خصوص من وجه است، و مجمع محل بحث ماست که شک در صحت و باب وضو باشد، تعارض میکنند و چون روایات قاعده فراغ بالعموم است، مثل موثقه محمد بن مسلم، بخلاف موثقه ابن أبی یعفور، (اذا شککت فی شیء) شیء اطلاق دارد، وجود یا صحت، ابعاض یا قعود، بالإطلاق است، و در تعادل و تراجیح اثبات شده که دلالت بالعموم، مقدّم بر دلالت بالاطلاق است؛ بالعموم خودش لفظ دارد، اگر بگوید (اکرم کلّ العالم) و بعد بگوید (لا تکرم الفاسق) و از مقدّمات حکمتکشف بکنیم که (الفاسق) اطلاق دارد، و در عالم فاسق تعارض بکنند، بالبداهه و بالوضوح اکرم کل العالم مقدّم است؛ همین جور است عموم لسان است و اطلاق، حال و شبیه حال است، لسان مقدّم بر حال است، اینکه خطابی بالوضع باشد، و با خطاب بالإطلاق تعارض بکند، بالوضع أظهر است و مقدّم است، و جای شبهه نیست. تطبیق آن در محل کلام این است که (کلّ ما شککت فیه)، بالعموم أجزاء وضو را میگیرد، و در مقابل (شیء) بالإطلاق است، عموم مقدّم بر اطلاق است، و نتیجه این میشود اگر در أثناء وضو شک در صحت کردیم، بعد از فراغ از عمل، مجرای قاعده فراغ است، و عمومات شاملش میشود.
و لکن به ذهن میزند که این فرمایش نادرست است، اینکه فرموده (کل ما شککت فیه مما قد مضی) دلالتش به عموم است، در ذهن ما این است که خلط شد است بین اینکه مشکوک بالعموم است، که این درست است، و بین مورد مشکوک، که محل بحث ما مورد مشکوک است، چه نماز باشد و چه وضوء، طرف تعارض (کل ما شککت فیه) نیست، بلکه (ممّا مضی) اگر عموم داشته باشد، طرف تعارض است؛ مهم آن (ما مضی) است، که قید زائد است، موردِ مشکوک ماست، نه خود مشکوک. روایات قاعده فراغ هم بالإطلاق است، و بالعمومش در مشکوک است؛ هر چه شک دارید از وضوء، بالعموم است، اما از آنچه گذشته، بالإطلاق است. مهم همان جواب قبلی است که موثقه ابن أبی یعفور اطلاق ندارد، چون شیء من الوضوء، ابعاض است، و شرایط و شک در صحت را نمیگیرد؛ و اگر هم کسی بگوید (اذا شککت فی شیء من الوضو) هم ابعاض را میگیرد و هم شروط را، میگوئیم دلالت (ممّا قد مضی) نسبت به شرایط، أظهر است، و شیء ظهورش نسبت به ابعاض، ضعیف است، خصوصاً که متعارف در مشکوکات همین وضوء و نماز و اینها است، و در صحیحه محمد بن مسلم (کل ما شککت من صلاتک و طهورک) است، ظهور (ممّا قد مضی) در وضو و نماز محل ابتلاء بوده است، و ظهورش قوی است، نه به بیان عام و مطلق؛ و بخاطر این أقوائیّت اگر موثقه ابن أبی یعفور ظهوری داشته باشد، از آن رفع ید میکنیم.
حاصل الکلام اینکه قاعده فراغ شامل وضو یا طهارات ثلاث میشود، آخرین کلام ما این است که شامل میشود، لوجود المقتضی، و فقد المانع؛ مانع صحیحه زراره بود که گفتیم مانعیّت ندارد، و موثقه ابن أبی یعفور، أوّلاً مانعیّت ندارد، چون اطلاق ندارد، و اگر هم اطلاق داشته باشد اطلاقش ضعیف است. وضو و نماز چون مورد ابتلاء بوده است، قدر متیقّن از این روایات است.
(هذا تمام الکلام در جهت سادسه).
الجهة السابعه: مراد از فراغ و مضیّ و تجاوز
شاید مهمترین بحث قاعده فراغ و قاعده تجاوز که کثیراً ما سبب اختلاف در فتاوی شده است، همین جهت سابعه است؛ در این جهت ما بحث میکنیم در قاعده فراغ از این جهت که موضوع قاعده فراغ که فراغ و مضیّ از عمل است، مراد از فراغ و مضی چیست، و در قاعده تجاوز که فرموده تجاوز کردی، مراد از تجاوز چیست؟ اگر انظار مبارکات باشد قبلاً گذشت که تجاوز لا یتحقق الّا بالدخول فی الغیر، که دخول در غیر را باید معنی کنیم.
مراد از فراغ حقیقی یا عرفی
اما قاعده فراغ مراد از فراغ عن العمل و مضیّ عن العمل، چیست؟ در بیان مراد از فراغ و مضیّ، دو احتمال، بلکه دو قول هست، یک قول که بعید نیست قول مشهور باشد، این است که مراد از فراغ از عمل، فراغ عرفی باشد، عرفاً بگویند از عمل فارغ شده است، که گاهی از آن به فراغ بنائی تعبیر میکنند، وقتی این شخص بنا گذاشته که مشغول به حالت دیگری باشد و مشغول آن عمل نباشد؛ و بعض اوقات گفتهاند فراغ اعتقادی، و لعلّ مشهور همین جور میگویند که فراغ یعنی آنجائی که عرف میگوید تو از عمل فارغ هستی، و صرت فی حالةٍ اُخری.
مرحوم خوئی و اختیار فراغ واقعی
در مقابل قول دوم که مثل مرحوم خوئی قائل شده است که مراد از فراغ، فراغ حقیقی است، مثل هر لفظی که در خطاب أخذ شود، الخمر حرامٌ، یعنی خمر واقعی؛ الفاظ ظهور دارند در قسم واقعی، نه برای خیالیّات و اعتقادیّات، این خلاف ظاهر است، کلمه فراغ و مضیّ که در روایات قاعده فراغ آمده است، مثل همه کلمات، مراد فراغ واقعی است، نه خیالی؛ بعد به یک اشکال بر خورد کرده است، که اگر مراد از فراغ، فراغ واقعی باشد، هیچ جا مصداق ندارد، چون علاوه بر اینکه فراغ را میخواهیم، شک در صحت هم داریم، و فراغ حقیقی با شک نمیسازد، اگر مراد فراغ واقعی باشد، هیچ جا نمیتوانیم بگوئیم که شک دارد، و فراغ واقعی هم هست. جواب داده است[1] مراد از فراغ، واقعی است و لکن به قرینه شک، أعم از عمل صحیح و باطل است، اشکال در صورتی است که موضوع، عمل صحیح باشد، اما اگر موضوع أعم از صحیح و باطل باشد، این اشکال وارد نیست، واقعاً از نماز خارج شده است، منتهی شک دارد صحیح آورده یا باطل؛ کما اینکه ظاهر فراغ از عمل، فراغ واقعی است، منتهی چون کلمه شک آمده است به قرینه شک، از این ظهور دست بر میداریم، فراغ را میگوئیم واقعی است، اما فراغ از نماز، أعم از فراغ واقعی و ظاهری است. شک با فراغ از عمل صحیح جمع نمیشود، لذا عمل را بر أعم حمل میکنیم. موضوع قاعده فراغ این میشود که شک بکنید بعد از فراغ واقعاً از أصل عمل، أعم از صحیح و و اقعی؛ ظهور فراغ در فراغ واقعی، أقوی است از ظهور عمل در عمل صحیح، عمل که برای صحیح وضع نشده است، ولی فراغ خیالی، لیس بفراغ.
این دو مبنی در تفسیر موضوع قاعده فراغ هست.
کلام استاد
و لکن در ذهن ما همان فرمایش مشهور درست است، اینکه ایشان فرموده حمل فراغ، بر فراغ خیالی و اعتقادی، خلاف ظاهر است؛ جواب ما این است که این تعبیر نادرست است، بله هر کس بشنود حمل فراغ بر اعتقادی، و خیالی، خلاف ظاهر است؛ اما آنهائی که میگویند مراد از فراغ، فراغ عرفی است، نمیگویند مراد فراغ خیالی و اعتقادی است، بلکه فراغ را همان فراغ واقعی میدانند، چه جور در همه چیزها مثلاً (اذا غسلت) یعنی غسل عرف، در اینجا هم فراغ واقعی به طریقیّت عرف مراد است، همانطور که در سایر عناوین میگوئیم آنی که به نظر عرف، بر آن عنوان صادق است، مراد است، اگر گفت بشوید یعنی آنی که عرف میگوید شستن است، در مقام هم فراغ واقعی مراد است، لکن همان که عرف فراغ میداند، همانطور که در سایر عناوین، تشخیص را به عرف واگذار میکنیم، فرغت هم یکی از آن عناوین است، و فرغی بین این عنوان و بقیّه عناوین نیست.
آنهائی که میگویند مراد از فراغ، فراغ عرفی است، نمیخواهند بگویند که فراغ خیالی و اعتقادی است، بلکه میگویند فراغ واقعی مراد است، لکن عرف را طریق برای فراغ واقعی میدانند. ظاهر از روایات، فراغ و مضیّ واقعی است، اما اینکه میگویند فرغ واقعاً، باید عرف بگوید فرغت. و ممّا یشهد علی ذلک صحیحه زراره در باب وضوء، حضرت فرمود اگر قاعد بر وضو هستی و شک کردی، اعتناء بکن، و اذا فرغت اعتناء نکن، یکی از مصادیق شک در صحیحه زراره این است کسی قاعد بر وضو نیست، و در نماز است و در نماز شک کرد که مسّ یسری را انجام داده است یا نه، مرحوم خوئی میگوید فراغ واقعی نیست، بلا اشکال صحیحه زراره اینجا را میگیرد، شک در جزء أخیر و بلّه هم دارد، ولی حضرت تعبیر به فرغت کرده است، با اینکه فراغ واقعی در اینجا محقّق نشده است. ایشان به این نکته ملتفت شده است، که صحیحه زراره فرض شک در جزء أخیر را با امکان تدارک و دخول در حالت اُخری میگیرد؛ جواب داده است که این صحیحه علی خلاف القاعده است، و ما در باب وضو این خلاف قاعده را مرتکب میشویم. ایشان قاعده فراغ را در وضو سخت کرده است، ولی در تجاوز آسان کرده است.
عرض ما این است که صحیحیه زراره علی القاعده است، و این از باب فراغ است که میگوید اعتناء نکن، در صحیحه استخدام کرده است فرغت را و اینکه بگوئید این مجاز و ادّعائی است، خلاف ظاهر است، اینکه میگوید فرغت در اینجا تعبّد است، خلاف ظاهر است، اوّلاً ظهور أوّلی هر عنوانی در واقعی آن عنوان است، به حسب نظر عرف، و هذا معنای فراغ عرفی. ثانیاً: اطلاق صحیحه زراه میگوید در جای که شما در جزء أخیر شک کردهاید و امکان تدارک هست، آنجا هم فرغت، پس معلوم میشود که فراغ نیازی به آنی که مرحوم فرموده که باید حتماً جزء أخیر را آورده باشد، نیست؛ فراغ واقعی به أحد الأمرین است یا جزء أخیر را آوردهاید و یا اینکه اگر هم شک در جزء أخیر داری، امکان تدارک نیست؛ اینکه فرغت صحیحه زراره را حمل بر ادّعا و مجاز بکنیم، نسبت به موردی که شک در جزء أخیر داریم، خلاف ظاهر است.
اینکه مراد فراغ عرفی است یا فراغ واقعی، در ذهن ما عرفی درست است، به این دو بیانی که عرض کردیم.
مرحوم خوئی و انکار جریان قاعده فراغ در چند مورد
علی هذا ایشان در یک مواردی قاعده فراغ را انکار کرده است.
منها: جائی که شما در جزء أخیر نماز شک بکنید. مثلاً شک در سلام نماز؛ شک در سلام چند فرض دارد، تارةً: شک میکنید سلام گفتید یا نه و مشغول هیچ کاری نشدهاید، که هم مشهور و هم ایشان میگوید که فراغ نیست. و اُخری: مشغول به یک کاری و حالت اُخری شده است، ولی آن حالت منافاتی با حالت نمازی ندارد، و مردم آن حالت را فراغ از نماز تلقّی نمیکنند؛ اینجا هم عرفا احراز نکرده که سلام گفته است یا نه، این مثل فرض عدم اشتغال است، و ثمره بین قول مشهور و غیر مشهور نیست. از جاهائی که ثمره بار میشود بر این دو نظر جائی است که مشغول تعقیبات است، و شک بکند سلام گفته است یا نه؛ ایشان میفرماید که فراغ واقعی وقتی محقّق میشود که امکان تدارک آنی که شک دارید نباشد.