< فهرست دروس

درس تفسیر مرحوم استاد حسین گرایلی(ره)

89/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره آل عمران آیه 159

 

موضوع بحث آیه 159 سوره مبارکه آل عمران بود. آیه به پیغمبر آخرالزمان خطاب می کند ﴿فَبِما رَحمةٍ مِنَ اللهِ لِنت َلَهُم﴾ خلاصه این لغات را یکبار باید معنا کنیم تکه تکه آنرا، که به سبب آنچه رحمت خداست تو نرم شدی برای اینها وَلَو کُنتَ فَظاً غلیظ القلب این دوتا کنارهم قرار دارد. فَظاً را در مقابل سخن گفتن با خشونت حرف بزند و قلب هم غلیظ باشد سنگدل ترجمه می کنند اگراینجور باشد. لَانفَضّوا مِن حولِکَ از اطرافت پراکنده می شدند موفق نبودی ما می گفتیم کار ما آخوندی است پیغمبرم لَقَد کانَ لَکُم فی رسول الله اُسرَةٌ حَسَنة باید پیغمبر را الگوی زندگی قرار دهیم پس رمز موفقیت پیغمبر یک بخشی مبتنی بر اخلاق اِنَّکَ لعَلی خُلقٍ عظیم بعد از این خدا یک چند تا دستور دارد. از جمله چیزهایی که پیغمبر تسلیم خداست دستورات خداست، او امر خداست نواهی خداست «لِأَنسُوَنَّ الاسلامَ نصفَةً لَم یَنصُبها اَحَدٌ قلبی الاِسلامُ هُوَ التَّسلیم »پیغمبر تسلیم محض خداست خدا دستور داد؛ فَاعفُ عنهُم . عفو شما شأن نزول این آیه کجاست مال جنگ اُحُد آنهایی که یاری پیغمبر را کار به جای حساس رسید گذاشتند رفتند هر چند شیطان هم همکاری داشت اعلام کرده پیغمبر کشته شد ولی یگانه شخصی که پروانه وار دور وجود رسول اکرم چرخیدند و زخمهای فراوان به بدنش اصابت کرد امیرالمؤمنین بود که از غیب ندا آمد لافَتی الّا علی لاسیفَ الّا ذوالفقار وبالعکس، این دو جمله تقدم و تأخر دارد ما در زمینۀ عفو یک مقدار آیات و روایات خواندیم البته پشت سر الان دارد وَاستَغفر لَهُم من راجع به عفو پیغمبر هفته گذشته، آن جریان دوسوربن حارثی که فرمانده ضدانقلابهاست و مسلط شده با امدادهای غیبی پیغمبر شمشیرش را گرفته بالا سرش ایستاده او زیر شمشیر پیغمبر است و دشمن پیغمبر، گفت: منجی من کرم شماست. تا این را گفت پیغمبر شمشیرش را پَرت کرد گفت او هم آنجا شمشیر را نگرفت فکر کرد گفت: اگر این پشتوانه اش قوی نباشد، اعتماد به خدا نداشته باشد چرا شمشیر بده به من او را مورد عفو قرار دادند و این عفو پیغمبر باعث شد او مسلمان شد. پیغمبر به او گفت: برو افراد تحت فرمانت را به اسلام دعوت کن بعد این واقعه رفت وشد مسئول تبلیغات جبهه و جنگ، حالا من با یک دو مقدمه کوتاه عفو وسیع تر پیغمبر را نقل می کنم کجا جریان فتح مکه ببیند اولاً اهل مکه با پیغمبر چه کردند ما الان تاریخ ما تاریخ هجری قمری است سال 12-13 بعثت پیغمبر هجرت کردند به مدینه ریشه در چه داشت اینکه مردم مکه بعد از بیعت عقبه دوم احساس خطر کردند یک جلسه اضطراری تشکیل دادند و با همفکری شیطان تصمیم گرفتند از 40 قبیله از هر قبیله یک نفر بریزند شبانه پیغمبر را ترور کنند به قتل برسانند. دیگر اطرافیان پیغمبر با همۀ قبایل نمی توانند یکجا درگیر شوند گفتند در نتیجه خون پیغمبر هم پایمال می شود، خوب این طرح را آنها پیاده کردند و نامه ها را امضا کردند هر چه بوده بناست پیاده کنند. پیغمبر مولا امیرالمؤمنین را احضار کردند یا علی اینها بنای کشتن مرا دارند مردم مکه بارها وبارها نه یکبار و دو بار قبل از هجرت در شعب ابیطالب مگر چه کردند« اِنّاً کَفَیناکَ المُستَخطین » مستخطین با پیغمبر چه کردند حالا اینجا حضرت پیشنهاد کرد یا علی شما در بسترما بخوابید و ما هجرت کنیم. حضرت علی فقط یک سئوال کردند گفتند:یا رسول الله اگرمن دربستر بخوابم اینها را شما بارها در منبرهایتان فرمودید آیا جان شما به سلامت خواهد ماند؟ پیغمبر جواب مثبت دادند فرمودند : بلی سجده شکر به جا آوردند این اولین سجده شکر در اسلام بود که آیه نازل شد؛ ومِن النّاس مَن یَشری نَفسَهُم تقاءَ مَرزاتِ الله پیغمبر وقتی جبرئیل دستش را گرفته از خانه بیرون آورده می خواهند حرکت کنند آیه شریفه؛ ﴿وَجَعلنا مَن بَین اَیدیهم سَدَّاً ومِن خَلفِهِم سَدَّاً فَأَغشیناهُم فَهُم لا یُبصرون﴾ و خلاصه حرکت کردند به طرف غار ثور، پیغمبر یک کاری کردند و آن کار این بود رو به مکه کردند روبه کعبه کردند پیغمبر فرمودند که: اللهُ یَعلَمُ اَنّی اُحِبُّک به مکه به کعبه گفتند:که خدا گواه است که من دوستت دارم.« وَلَواَنَّ اَهلِکِ اَخرِجونی لَبتَقیطُ مِنکِ قَدَدا وَ لا آخرتُ علیکِ بَلدَا» من هیچ شهری را انتخاب نمی کردم و برنمی گزیدم وآخرین حرفشان هم فرمودند: وَ اِنّی لِمُقتَمٌّ علی مُفارقََةِ . ای مکه معظمه من که دارم از تو جدا می شوم من برمی گردم و پیروز برمی گردم. خوب راجع به فتح مکه، یک مقدار مکه ای ها با پیغمبر چه کردند یک گوشه اش را گفتیم باز هم شما خودتان که مطالعه بفرمایید حالا در غار ثور سه شبانه روز ماندند پیگیری کردند ردپا گرفتند هدفشان را پیاده کنند آنها را فعلاً کار نداریم. پیغمبر در راه سفر به حج آبشان تمام شد دستور دادند یک تیری پَرتاب کردند آبی جوشید این جزو معجزات پیغمبر بود که حالا بماند. پیغمبر یک ده نفر را فرستادند مکه ولی مشرکین شنیدند پیغمبر دارد می آید تصمیم به قتل پیغمبر گرفتند دو نفر را به عنوان نماینده خود اینها را فرستادند گفتند آقا الان مشرکین مکه به صورت جد بنا دارند با شما مقابله کنند و نگذارند وارد مکه شوید، پیغمبر فرمودند: ما برای جنگ نیامدیم برای تشرف به مکه آمدیم کلی شُتر آوردیم حالا هنوز دستورات اسلام نازل نشده بود.عثمان را با ده نفر پیغمبر جلو فرستاد که گزارش کردند گزارش گاهی هست جبرئیل خبر می آورد گاهی یک آدم معمولی، گفتند آن ده نفر کشته شدند پیغمبرهمانجا یک بیعتی گرفتند از بقیه که ما بایستیم و برویم مقابله کنیم ایم بیعت رضوان که اسمش بیعت رضوان تحت الشجره بود این باعث شد که یک رعب و وحشتی در میان مردم مکه ایجاد شود آنها این دونفررا فرستادند که مسامحه کنند پیغمبرحاضر شد حالا اطرافیان چه گفتند بخصوص دومی چه گفت آنها را فعلاً کاری نداریم مسامحه کردند در چندین ماده یکی از موادش این است که زمینه فتح مکه از اینجا سال ششم هجرت، این پیمان صلح زمینه را درست کرد در سال هشتم هجری، یکی از مواد این پیمان این بود این پیمان نامه صلح که تا ده سال بین پیغمبر و مشرکین مکه و اعراب جنگی نیست و هیچ یک ازطرفین نه حق تعرض به طرف مقابل را دارند ونه هم اگراز اطرافیان و هم سوگندان هر کدام هستند متعرض آنها هم نشوند. دو تا قبیله بودن مثل؛ اُوث و خَززَج در مدینه ، در مکه بینشان خصومت دیرینه بود یکی بنی بکر که هم پیمان با مشرکین مکه و قریش اند و یکی دیگر هم بنی خزاعه که هم پیمانان و هم سوگندان اصحاب پیغمبرند این پیمان نامه امضاء شد برگشتند بعد یک روزی البته شاید یک سال دو سال گذشت ازقبیله بنی بکر شعری درهجای پیغمبر سرود و خواند از قبیله بنی خُزاعه نهی اش کرد گفت: این خلاف صلحی که امضا شده است شما را حق ندارید پیغمبر را اجر کنید اثری نکرد دید او اعتنا نمی کند گفت دیگر کسی که حرف حق سرش نمی شود باید او را زد سر و کله اش را خورد کرد آنها هم با کفّار و مشرکین قریش هم از آنها استمداد کردند آنها هم امکانات مالی و تسهیلاتی شبیه خون زدند 20 نفر از این قبیله بنی خزاعه را کشتند خبر به پیغمبر رسید پیغمبر فرمودند: نصرت داده نشود مگر اینکه آنها را یاری کنید. پیغمبر اعلام کردند؛ که هر که ایمان به خدا و رسول دارد روز اول ماه مبارک رمضان سال هشتم هجری باید آماده جنگ باشیم ما ، ولی پیغمبر فرمودند کسی به اهل مکه خبر ندهد دیدبانها هم گذاشتند و مراقب بودند که کسی خبر ندهد که خونریزی کمتر در این بین در مسلمانها یک آقایی است با حاط بن ابی بلثعه ایشان یک نامه نوشت برای کفار مشرکین قریش که مراقب باشید پیغمبر دارد می آید ولی معمولی نیست 10-12 هزار نیرو که خیلی رقم بالایی است آن زمان دارد می آید این نامه را خانم به نام ساره گرفت داشت می رفت جبرئیل نازل شد یا رسول الله شما منع فرمودید کسی خبر ندهد این چنین نامه ای فلانی نوشته است و دست فلان زن دارد می برد بفرستید آن نامه را پس بگیرد آن زن را برگرداند فرمود: روضه خاخ به آن زن می رسند پیغمبر دستور دادند ، مأموریت دادند به آقا امیرالمومنین وعمار و طلحه و عمر و زبیر یک عده ای بروند در قضیه مهم و سنگین مسئله امنیتی است اینها رفتند به روضه خاخ رسیدند این خانم ساره را هر چه گفتند، گفت به خدا سوگند من نامه ای ندادم خلاصه این را نگه داشتند لوازمش همه را رسیدگی کردند دیدند نامه ای نیست و اطرافیان گفتند نیست دیگر نمی تواند نامه تولید کند. حضرت امیر اعتقاد را نگاه کن حضرت فرمود: والله ولَا کَذِبنا وَ له کُذِبنا اینجور نیست پیغمبر چیزی خبر دارند شمشیرش را درآورد به زن گفت یا نامه را دربیاور وگرنه گردنت را می زنم ، زن وقتی دید حضرت جدّی اند دست برد و از لای گیسوان نامه را درآورد و نامه را تحویل داد و گرفتند. آنهای دیگر می خواستند بگویند اصلاً پیغمبر انگاراشتباه کرده حضرت فرمودند : پیغمبرخدا اشتباه نمی کند حالا بقیه جریان فتح مکه را انشا الله اگرلازم بود تاریخچه اش را بعد می گوییم برایتان. پیغمبر با این لشکر عظیم حرکت کردند موقعی به مسجد شجره رسیدند می خواهند مُحرم شوند برای عمره یکی ازمواقیت ومیقات هاست آنجا که رسیدند عبّاس عموی پیغمبر رسید با زن و بچه . عباس که نزدیک مکه رسید خبری می خواست ، صدای ابوسفیان را شنید عباس صدایش زد گفت : آشناست چطوری شما؟ گفت: این حرفها گذشته است بیا برویم که پیغمبر با 12-10 هزار نفر مسلح به سلاح ایمان و سلاحهای دیگر آمدند و گفت که اسب پیغمبر را هم عباس از پیغمبر گرفت و سوار شد پشت او هم ابوسفیان بود. بعضی ها وقتی که چشم عمر به او افتاد که خصومت دیرینه با هم داشتند و ریشۀ بعضی چیزها هم داشت گفتند گردنش را بزنید گفتند نه در امان پیغمبر است و آوردند. پیغمبر فرمودند او را ببرید نگه دارید تا صبح، صبح صدای اذان بلند شد وحشت افتاد مسلمان این ور اذان بگوید آن ور اذان بگوید دید یک قطره آب وضوی پیغمبر را نمی گذارند زمین بریزد بعد هم حضرت دستور دادند که او را جایی ببرند که لشکریان از کنارش بگذرند. ابوسفیان گفت: ما رأیتُ کسری و قیصر . من اصلاً ندیدم هیچ سلطنتی گفت ؛ نگو گفت: نبوت است سلطنت نیست. سلطان بر قالب حکومت می کند ولی پیغمبران بر قلوب حکومت می کنند. خلاصه ایشان مسلمان شد. عبّاس از پیغمبر خواست که یکی منصبی به او بدهد. گفت ما وارد مکه شدیم هر که سلاحش را به زمین بگذارد ما با او کاری نداریم مکه این همه الاه در چنگ شماست، فرمودند: آن منصبی که به ابوسفیان دادی آن ابوسفیانی که آن همه بلا سر پیغمبر آوردند هر که وارد خانه ابوسفیان هم شود در امان است. پیغمبر با آن شکوه و عظمت آمد، ابوسفیان وقتی وارد مکه شد و جریان را خبر داد زنش گفت: بزنید او را، پیر خرفت رفته برای ما چه خبری آورده ولی لشکریان اسلام رسیدند پیغمبر وارد مسجدالحرام شدند حالا بت ها را ریختند.حضرت امیر روی شانه پیغمبر، پیغمبر یک عفو دسته جمعی ؛آن همه بلاها و اذیت از دست اینها کشید آنها را مورد عفو قرار دادند و وارد مسجدالحرام به طواف در کعبه را باز کردند. این دعایی که بعد از انقلاب معروف بود در نمازها می خواندند این دعا مال فتح مکه است؛« لااله اِلَّاالله اِلهاً واحداً و نحنُ لَهُ مُسلمون لا اله الله ولا نَعبُدُ اِلّا ایّاک مخلصینَ لَهُ الدّین و لو کرِهَ المُشرکون لا اِله الّا الله وحدهُ وحدَهُ وحدهُ اَنجَزَ وَعده » کدام وَعد آن شبی که پیغمبر خواست حرکت کند به کعبه به مدینه خطاب کرد« اِنَّ الله و تبارک و تعالی یَعلَم اَنّی اُحِبُّکِ ولَو لا اَهلَکَ اَخرَجُنی لَبتَقِیتُ اَنکِ بَدَلاً وَ لا اَتَرتُ مِنکَ بَلَدا و اِنّی لِمُقَتَمٌّ علی ذلک» 40 قبیله دست به دست هم دادند برای کشتن پیغمبر ولی همه ناکام ماندند پس نتیجه چه شد « فَبِما رَحمةٍ مِنَ اللهِ لِنت َلَهُم» تا حولِکَ اینها را مفصل بحث کردیم رسیدیم به این جمله فَاعفُ عنهُم عفو شما خوب در جنگ اُحد چون این آیه شأن نزولش احد است ازیاری پیغمبر دست برداشتند و فرار کردند. حضرت حمزه سیّدالشهدا آنجا به شهادت رسیدند که پیغمبر آن همه ناراحت شده بودند ولی دستورعفو حتی از آن فراریان جنگی این فَاعفُ عنهُم مال پیغمبر واستغفر لَهُم حالا می خواهیم برویم در بخشی که گفتیم این آیه چندتا محور دارد: 1- اینکه خوش اخلاقی رحمت خداست، فضل خداست، رمز موفّقیّت است چندین روایت خواندیم بعد هم رسیدیم دستور عفو اصلاً ملازمه داریم کسی به انسان ستم کرده از او بگذرد مگر یک موقع که عفوش اعانت بر ظلم باشد والّا ضَعفوا عَنهُم اما این مربوط به خود شماست اما مربوط به حق خدا چه ، وَاستَغفر لَهُم هرجا آدم قدرت به چیزی پیدا کند حضرت امیر می فرماید: شکر قدرت یافتن این است که شما بگذری عفو کنی ، عفو مال جای فشار است یک موقع من روایتی خوانده بودم ، روایت نبوی هم بود اگر کسی می خواهد که خدا به زندگی اش برکت دهد هر موقع وارد خانه می شود به زنش بگوید سلام خسته نباشی. یک مردی پای منبرم بود گفت حاج آقای گرایلی به همین زنها سلام کنیم گفتم چه اشکالی دارد. گفت: حاج آقا اینها سلام نکرده ما را سوارند، اینها اوصاف پیغمبر است ،پیغمبر هم سرمشق زندگی من و شماست ما باید تمرین کنیم بتوانیم اینها را در زندگی پیاده کنیم. ما در فَبِما رَحمةٍ مِنَ الله بحثش را کردیم. خدا فرمود: در بهشت بداخلاق ها را راه نمی دهیم یا فردای قیامت در روایت دارد بعضی ها را میبرد جهنم ، خدایا تو رحیمی ما را جهنم در دنیا بودی به یک گنجشک رحم کردی وَاستغفر لَهُم البته آن محور حرف خیلی دارد ما به همین مقدار اکتفا می کنیم. این وَاستَغفر لَهُم طلب آمرزش کن پیغمبر مأمور به استغفار حالا با یک مقدمه ای وارد بحث استغفار می شوم ولی این مأموریت هم در این عالم برای پیغمبر بودهم در آن عالم. پیغمبر فرمود: حیاتی خیرٌ لَکُم وَ مَماتی خیرٌ لَکُم . زندگی من به نفع بشریت است، مرگ من هم به نفع بشریت است و اَمّا حیاتی ، حیات من چطور به نفع بشریت است؟ فرمود:« فَانَّ الله تبارک و تعالی هَداکُم بی مِنَ الضَّلاله » خدا به برکت من شما را هدایت کرد از گمراهی ها نجات داد واَنقَضَکُم من شفاء حُفرَةٍ مِنَ النّار . شما را از گودال آتش نجات داد حالا قُل هذهٍ سَبیلی أَدعوا الی الله علی بَصیرَةٍ أنَ وَ مَنِ التَّبَعَنی . به پیغمبر گفت خط و مشی ات را برای مردم بیان کن گفت : راه من دعوت به الله است علی بصیرةِ آگاهانه هم خط من این است، هم خط پیروانم و اَما مماتی؛ مرگ من به نفع بشریت است این دیگر چرا؟ فرمودند: فَإِنَّ اعمالَکُم تُعرَضُ علیه . ما در عالم برزخ هم که باشیم حالا ویژگی های علم کدُّنی را که بحث کنیم حَیَّ و میت این جهان و آن جهان ندارند فرمود: اعمال شما زیر نظر ماست به ما عرضه داشته می شود، هر چه شما کار خوب انجام دهید من پیغمبر در برزخ دعاگوی شما هستم دعا می کنم خدا توفیقتان را بیشتر کند اما اگر کار زشتی از شما سر زد من پیغمبر در آن عالم استغفار می کنم خدا فرمودکه : واستغفر لَهُم این دستور ادامه دارد هم در این عالم با اینکه عالم برزخ عالم تکلیف نیست ولی فرمود: من طلب استغفار می کنم برای شما فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن المُنافقین یکی از منافقین در جلسه نشسته بود به پیغمبر عرض کرد؛ آقا چطور شما برای ما طلب استغفار می کنید خاکستر شدی پیغمبر فرمود: «کَلّا اِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ حَرَّم لِحُمَنا عَلی الأرض فَلا تُطعَمُ مِنها شیئا » خلاصه انشاالله دراین محور وَاستغفر لهُم . اولاً گناه چه بلای سنگینی است، وساطت پیغمبر چقدر می ارزد حالا راه چاره چیست هفته آینده عرض می کنم .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo