< فهرست دروس

درس تفسیر استاد گرايلي

90/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث:بیان ادله توحید برای اثبات حقوق خداوند نسبت به بندگان
 بحث را از این راه وارد می شویم که یک دلیل از ادله توحید را بیان کنیم و بعد از این دلیل استفاده کنیم اثبات حقی راکه خداوند نسبت به بندگان دارد که این حقوق را در لسان دین بیان فرموده و این حقوق را در رسالة الحقوق امام سجاد(ع) می‌خوانیم در اصل تمام حقوق بر می گردد به حق الله(دستورات خداوند) .
 شناخت نفس مقدمه شناخت خدا
 در روایات داریم که پیامبر اسلام(ص) فرمودند:«اِذا اَحَبَّ اَحدُکُم اَن یُحُدِّثَ رَبَّهُ فَلْیَقَرأ القُرآن» هرگاه یکی از شما دوست داشته باشد که با خداوند سخن بگوید، قرآن بخواند.وقتی که قرآن میخوانیم، خداوند در قرآن از ما می پرسد: آیا راجع به نطفه فکر کرده ایم یا نه؟ شما نطفه را آدم درست می کنید یا ما؟ «أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُون» [1] ما می خواهیم این سؤال خداوندرا ب ا بحث و بررسی پاسخ بدهیم. مراد از این سؤال این است که آیا درباره خودمون شناختی داریم یا نه. راجع به همین ائمه(ع) خیلی سفارش کرد و در همین مورد در دعاهایی که از ائمه(ع) نقل شده، می‌خوانیم« اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَطُّ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» [2]
 اهمیت یقین به وجود خداوند
 امام موسی بن جعفر(ع) می فرمایند: « لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ كُلِّ عَالِمٍ إِلَّا عَالِمٍ يَدْعُوكُمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَى الْخَمْسِ مِنَ الشَّكِّ إِلَى الْيَقِينِ وَ مِنَ الْكِبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الرِّيَاءِ إِلَى الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الْعَدَاوَةِ إِلَى النَّصِيحَةِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَى الزُّهْدِ» [3] مراد از شک و یقین چیست؟ کسی که مربی کلاس است باید ما را دعوت کند از شک به یقین، شک در چی و یقین به چه چیزی؟ شک و یقین امری اعتقادی می باشد، مرحوم امام فتوا دادند (در رساله عملیه) که مسلمان نسبت به اصل دینش باید یقین داشته باشد و در باب نجاسات می فرمایند: هشتم از نجاسات کَفّارند. کافر یعنی کسی که منکر خداست یا برای خدا شریک قرار بدهد یا پیغمبری خاتم الانبیاء را قبول ندارد، کافر نجس است. بعد امام یک جمله دارد که فتواست و فتوا یعنی اخبار از قول خدا و رسول، می فرمایند: و همچنین است اگر کسی در اینها(توحید- نبوت- معاد) شک داشته باشد، محکوم به نجاست است. سخنرانی امام حسین(ع) که فرمود: « أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ» [4] . در عالم اجسام نزدیکترین چیز بهانسان خودش می‌باشد(نزدیکترین چیز به انسانها خداوند است که از رگ گردن به انسان نزدیکتر می‌باشد ولی خداوند جسم نیست« دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ‌ءٍ دَاخِلٍ فِي شَيْ‌ءٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ‌ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَيْ‌ء» [5] ) و برای رسیدن به خدا باید در وجود خود و آفریننده خودمان بیشتر دقت و فکر کنیم.
 اثبات خداوند بر اساس برهان سبر و تقسیم
 ما یقین داریم که چیزی که الان هستیم با این جسم و هیکل، صد سال پیش نبودیم و همچنین یقین داریم که الان هستیم( این یقین ها پایه و اساس است، همه ادله به وجدانیات بر می گردد) وفهم ما از اینکه صد سال قبل نبودیم به خاطر بازگشت زمان به عقب یا رفتن ما به زمان گذشته نیست بلکه به حکم عقل می فهمیم« إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول» [6] حالا عقل می گوید تو که صد سال قبل نبودی و حال یقینا هستی و هستی, هستی بخش لازم دارد و پدیده، پدید آورنده لازم دارد.نوشته نویسنده لازم دارد. و حال آن پدید آورنده کیست؟ در اینجا چند احتمال وود دارد: 1. یا خود ما هستیم؛2. یا پدر و مادر ما آفریننده ما هستند؛ 3. یا طبیعت است؛ 4. یا ما وراء طبیعت(خدا) می باشد و از این چهار احتمال عقلا خارج نیست. ( در یک روایت عین همین تقسیم‌بندی آمده است) .
 احتمال اول: خود ما آفریننده خودمان باشیم
 دلیل اول: قطعاً محال است که آفریننده ما خود ما باشیم، زیرا اگر انسان خودش آفریننده خودش بود، خودش را بی عیب و نقص می‌آفرید در حالی که می‌بینیم بعضی انسانها معلول به دنیا می‌آیند یا بعد از به دنیا آمدن قادر نیستند اجزای ناقصشان را کامل کنند.
 بیان ظریف حضرت رضا(ع)
 دلیل دوم: اگر انسان خودش آفریننده خودش هست، در همون لحظه که می خواهد خودش را بیافریند یا وجود دارد یا وجود ندارد؛ اگر وجود دارد این آفریدن تحصیل حاصل است و اگر وجود ندارد عدم منشأ اثر نیست. پس این احتمال که انسان آفریننده خودش است باطل است.
 احتمال دوم:پدر و مادر آفریننده باشند
 حکم عقلی اول: هر کس هر چیز را بسازد می داند که چه چیزی ساخته است؛ اگراز پدر و مادر بپرسیم که مثلاً قوه ناطقه انسان کجای بدن نصب شده است؟ می گویند: نمی دانیم یا اگر بپرسیم چرا از بعضی قسمت های بدن مو میروید و از بعضی قسمت ها نمی روید قطعاً نمی دانند. از این ندانستن آنها مشخص می شود که آنها سازدنده ما نیستند. امام علی(ع) درباره خلقت شگفت‌انگیز و پیچیده بدن انسان می‌فرمایند:( اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ) [7] . حکم عقلی دوم: هر کس هر چیز را بسازد می تواند در مصنوع خودش دخل و تصرف کند(مثلاً می تواند بزرگ یا کوچک بکند). اگر پدر یا مادر سازنده ما باشند باید بتوانند طبق میلشان ما را بسازند یا اعضای یدکی را برای بدن فرزندانشان بسازند در حالی که می بینیم زن و شوهر هایی در دنیا هستند که از بدنیا آوردن فرزند نا توان هستندیا پدر و مادری ده پسر دارد و آرزو دارد که یک دختر داشته باشد تا نام آن را نام حضرت زهرا(س) بگذارد و بالعکس. از اینکه نمی توانند طبق میلاشان بسازند یا اعضای یدکی مثل دست و پای اضافی بسازد نشان از این است که پدر و مادر سازنده و آفریننده ما نیستند.
 نقش عالم رحم در آفریدن فرزند و انسان
 سؤال قرآن کریم این است:« أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُون» [8] یا« أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُون‌» [9] در سوره واقعه، عالم رحم به کارخانه انسان سازی تشبیه شده است. در کتاب(اولین دانشگاه آخرین پیامبر) جلد اول، آرده‌اند که در یک امر زناشویی(مجامعت) بین دو میلیون تا پانصد میلیون مبدأ پیدایش(اسپرم) انسان است این ذره(اسپرم) با چسم غیر مسلح قابل رؤیت نیست در حالی که تمام مصالح وجودش را از خودش در آورده است، مثل این می ماند که کسی به یک نفر یک مشت خاک بدهد و بگوید با این برای من خانه بساز و تمام مصالح خانه را از داخل همین در بیاور. همه مصالح بدن از غضروف سر و پا وتمام موی رگها و همه چیز بدن از این اسپرم است. در کتاب(آفریدگار جهان) و(خدا را چگونه بشناسیم) هست که اگرمویرگهای بدن انسان را دور کره زمین بچرخانیم، چهار با دور کره زمین می چرخد.
 مثال برای توضیح بیشتر
 بر روی کتابهای درسی بچه ها مشخصات آنها نوشته می شود چون کتابها هم به لحاظ محتوا و عبارت شبیه هم هستند و برای اینکه عوض نشوند مشخصات فرد را می نویسند؛ولی در عالم رحم، چهره های تمام انسان های روی زمین با هم فرق دارند که حدود شش هفت میلیارد جمعیت می باشدو همه از هم متمایزند؛ حتی دو قلو و سه قلو ها هم با هم فرق دارند و این قدرت عجیب خداوند است.
 روزی که آفرید تو را صورت آفرین بر آفرینش تو به خود گفت آفرین
 صورت نیافرید چنین صورت آفرین بر صورت آفرین و بر این صورت آفرین
 قرآن کریم میفرماید: « لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ بَلى‌ قادِرينَ عَلى‌ أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ»1 تمام سر انگشتهای انسان ها با هم متفاوت است؛ حتی مو های سر انسان حفره هایی دارد که موی سر یک نفر به موی هیچ فرد دیگری نمی خورد و این«لا تکرر فی التجلی» است.
 احتمال سوم: آفریننده انسان طبیعت باشد
 این طبیعتی که می خواهد آفریننده ما باشد آیا عقل دارد،شعور دارد،اراده دارد،آینده نگر است اگر کسی بگوید: این طبیعت همه اینها را دارد، میگوییم: ما به این می گوییم خدا و شما می گویید طبیعت؛ ولی طبیعیّون می گویند طبیعت اینها چیز‌ها(شعور،عقل، درک، آینده نگری) را ندارد و ما می گوییم: ما شعور، اراده و عقل داریم، طبیعتی که شعور و درک ندارد چگونه می تواند شعور بیافریند. دست و پایی که در عالم رحم به انسان داده اند برای دنیا بوده چون انسان در دنیا به دست و پا نیاز پیدا می کند و الّا در عالم رحم که انسان جایی نمی تواند برود«افضل ما تداویت به المشی» بهترین مداوا پیاده روی است.و این یعنی کسی که در عالم رحم دست و پا را به انسان داده آینده نگر بوده است پس طبیعتی که آینده نگر نیست نمی تواند آفریننده باشد.
 احتمال چهارم: آفریننه انسان ما وراء الطبیعت است که از آن تعبیر می شود به خدا
 پس ما یقین داریم صد سال قبل نبودیم و یقین داریم الآن هستیم و از این راه به اینجا رسیدیم که سؤال خدا را جواب بدهیم«:« أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ » [10] و نتیجه گرفتیم « أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُون‌» [11] آیا شما این نطفه را آدم درست کردید یا ما. در جواب می گوییم:«انت الخالق و جل الخالق» پس بنابر این خدا خالق و آفریننده ما است.
 حقوق خداوند در لسان نماینگان خداوند
 حال خدایی که ما را ایجاد کرده و این همه نعمت در اختیار ما قرار داد(نعمت عقل، سلامتی، میوه‌ها، حیوانات و...) آیا حق و حقوقی به گردن ما ندارد؟ یک پیوند قطعی انسان با خداوند دارد و آن این است که چه بداند و چه نداند مخلوق خداوند است. امام چهارم حضرت سجاد(ع) درباره حقوق خداوند نسبت به انسان‌ها می فرماید:« حَقُّ اللَّهِ الْأَكْبَرُ عَلَيْكَ أَنْ تَعْبُدَهُ وَ لَا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ بِإِخْلَاصٍ جَعَلَ لَكَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَكْفِيَكَ أَمْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ حَقُّ نَفْسِكَ عَلَيْكَ أَنْ تَسْتَعْمِلَهَا بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلّ» [12] حق خدای بزرگ بر تو این است که پرستش کنی او را و چیزی را شریک او قرار ندهی. حق خدا را نماینده اش، کسی که مرده زنده می کند می فرماید: علیک أن تعبدوه(پرستش او را بکنید تا حقش به جا آورده شود). و نیزطبق فرموده امام حسین(ع):« « أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ» [13] خداوند بندگان را خلق نکرد مگر اینکه او را بشناسند و زمانیکه او را بشناسند پرستشش می‌کنند و با پرستش او از عبادت غیر او بینیز می‌شوند.یک روایتی هم از امام باقر(ع):«اگر مردم حقوق یکدیگر را رعایت کنند زمینه ظهور امام زمان(عج) را فراهم کرده اند و خود امام زمان(عج)«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و غیبته منّا» می باشند. روایتی هست که خداون می فرماید:«أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي وَ مُحِبُّ مَنْ أَحَبَّنِي وَ مُطِيعُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ مُجِيبُ مَنْ دَعَانِي وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنهِ» [14] من مطیع کسی هستم که مطیع من باشد.
 داستان حضرت موسی(ع) و بندگان خوب خدا
 امام صادق(ع) در جریانی از حضرت موسی(ع) میفرمایند:« إِنَّ مُوسَى ع انْطَلَقَ يَنْظُرُ فِي أَعْمَالِ الْعِبَادِ فَأَتَى رَجُلًا مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ» حضرت موسی(ع) از پیامبران بزرگ الهی برای زیارت بندگان خوب خدا راه افتاد(بنده باش و تسلیم خدا، انبیاء و اوصیاء الهی به زیارت شما می آیند) حضرت موسی(ع) مهمان یکی از خوبان شدند، یکی از راهبان(رهبانیت در ادیان گذشته بود ولی در اسلام نیست و راهب کسی بود که در کوه ها و غار ها به عبادت خدا می پرداخت؛ رهبانیت در اسلام به جهاد در راه خدا است). بندگان خوب خدا نوعاً روزه دار هستند؛ موقع غروب« فَلَمَّا أَمْسَى حَرَّكَ الرَّجُلُ شَجَرَةً إِلَى جَنْبِهِ» درختی را تکان داد« فَإِذَا فِيهَا رُمَّانَتَانِ» دو تا انار از آن درخت افتاد. راهب رو کرد به حضرت موسی و گفت:« يَا عَبْدَ اللَّهِ مَنْ أَنْتَ إِنَّكَ عَبْدٌ صَالِحٌ أَنَا هَاهُنَا مُنْذُ مَا شَاءَ اللَّهُ مَا أَجِدُ فِي هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا رُمَّانَةً وَاحِدَةً وَ لَوْ لَا أَنَّكَ عَبْدٌ صَالِحٌ مَا وَجَدْتَ رُمَّانَتَيْنِ». موسی(ع) جواب داد:« قَالَ أَنَا رَجُلٌ أَسْكُنُ أَرْضَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ» من آدمی هستم که در سرزمین موسی بن عمران زمندگی می کنم. صبح فردا موسی(ع) به این شخص گفت«هل تَعْلَمُ أَحَداً أَعْبَدَ مِنْكَ» راهب گفت: بله وآدرس یکی را داد و موسی راه افتاد برای زیات آن فرد دیگر. رفت و دید«فإذاً هو اعبد منه کثیراً» و موقع غروب آن فرد«فاوتی برقیفین من ماءٍ» دو تا گرده نان و آب به همان نسبت(برای حضرت موسی(ع))آورد و آن فرد از حضرت موسی(ع) سؤال کرد: «مَن أنت، أنت رجل صالح؟» و موسی(ع) همان جواب را داد و موسی از این فرد هم آدرس بنده دیگری را گرفت و آن فرد آدرس را داد و «قال فلانٌ حداد فی المدینة کذا» فلان آهنگر در فلان شهر. موست(ع) رفت و دید که یک پسری است که آهنگر است و آهن را در کوره می گذارد و... و به نظر حضرت موسی(ع) آمد که«انه لیس بصاحب عباده» اینکه مشغول عبادت نیست؛ ولی یک لحظه نگاه کرد به دل آهنگر و فهمید که یک لحظه از یاد خدا غافل نیست«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً» [15] حضرت موسی(ع) ماند پیش این فرد تا موقع غروب«و اذا دخل وقت الصلاة». موقع غروب آنگر دست به دخل کشید و دید پر پول است(از اینجا معلوم می شود که بندگان خوب خدا هر جا قدم بگذارند مایه برکت است و موجب ازدیاد نعمت می شوند). آهنگر رو به موسی(ع) کرد و گفت: «مَن أنت؟ أنا هاهنا منذ ما شاءالله» در آمد های من نزدیک به هم بوده و این پول های اضافه به برکت قدوم شماست، شما چه کاره هستید؟ و موسی فرمود:«أنا رجل اسکنوا أرض موسی بن عمران». وقتی مشغول غذا خوردن شدند« فتبسم موسی» موسی(ع) تبسم کردند. آهنگر گفت:« من أیِّ شیءٍ تبسمت؟» موسی(ع) جواب دادند: این سفر من سفر زیارتی بندگان خوب خداست؛ اولین بنه را که دیدم، از غیب برایش مائده آمد. هر کدام از بندگان خوب خدا دیگری را آدرس می داد تا اینکه یکی آخری آدرس شما را به من داد و من شما را می بینم که در خدا پرستی از آنها قویتر هستی و شما اصلاً شبیه آنها نیستی. آهنگر (که بنده خوب خدا بود و هوا و هوس در او راه نداشت و می داند که اگر قدرتی را که خدا در اختیارش گذاشته به میزبانش نشان دهد ریا نمی شود)، گفت: آیا به دلم نگاه کردی که یک لحظه از یاد خدا غافل نیست؟«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً»، آیا نگاه نکردی که من مقیّد به نماز اول وقت هستم؟ و این دو بال برای پرواز در آسمان معنویت است(خود نماز هم« وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري‌» [16] می باشد. آهنگر گفت:«وإن قلّت علی صلاةٍ اقررت بقِلَّتِ مولاه» من اگر نماز های مستحبی بخوانم به مولایم ضرر زده ام، من عبد دیگری هستم و این(خواندن نماز های مستحبی) خلاف وظیفه است(چون آهنگر غلام و برده بود). به موسی(ع) عرض کرد:«أترید أن تأتی بلادک؟» می خواهی به وطنت برگردی؟ موسی(ع) گفت: بله و آهنگر گفت بلند شو برویم. آهنگر اشاره کرد به یک لکه ابر، ابر آمد و گفت:«أین تریدی؟» کجا می روی؟ ابر گفت:«ارید ارض کذا» آهنگر:«إنصرفا» همین طور ابر دوم و سوم تا اینکه ابری آمد و آهنگر پرسید:«أین تریدی؟» جواب داد:«اٌرید ارض موسی بن عمران» آهنگر:«إحملی، حمل رفیقٍ و رئیمٍ عن رفیقاً» این مهمان ما را ببر و به مقصد رسوندی با مدارا او را بر زمین بگذار. وقتی که حضرت موسی(ع) به مقصد رسید بهت زده گفت:خدا یا او چه کرده که به این مقام رسیده است؟ خطاب رسید:«یا موسی إنَّ عبدی هذا یصبرُ علی بلائی و یرضی بقضائی و یشکر نعمائی». در نتیجه ما یک رابطه با خالق داریم و خداوند برای این رابطه ها احکامی را جعل کرده است و خلاصه، حکم این است که بنده او باشیم همانگونه که خود شناسی، مبدأ شناسی آنقدر مهم بود حق شناسی هم به همین مقدار مهم است.
  عبارت کامل روایت امام صادق(ع):
 إِنَّ مُوسَى ع انْطَلَقَ يَنْظُرُ فِي أَعْمَالِ الْعِبَادِ فَأَتَى رَجُلًا مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ فَلَمَّا أَمْسَى حَرَّكَ الرَّجُلُ شَجَرَةً إِلَى جَنْبِهِ فَإِذَا فِيهَا رُمَّانَتَانِ قَالَ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ مَنْ أَنْتَ إِنَّكَ عَبْدٌ صَالِحٌ أَنَا هَاهُنَا مُنْذُ مَا شَاءَ اللَّهُ مَا أَجِدُ فِي هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا رُمَّانَةً وَاحِدَةً وَ لَوْ لَا أَنَّكَ عَبْدٌ صَالِحٌ مَا وَجَدْتَ رُمَّانَتَيْنِ قَالَ أَنَا رَجُلٌ أَسْكُنُ أَرْضَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَلَى نَبِيِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَيْهِ السَّلَامُ تَعْلَمُ أَحَداً أَعْبَدَ مِنْكَ قَالَ نَعَمْ فُلَانٌ الْفُلَانِيُّ قَالَ فَانْطَلَقَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ أَعْبَدُ مِنْهُ كَثِيراً فَلَمَّا أَمْسَى أُوتِيَ بِرَغِيفَيْنِ وَ مَاءٍ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ مَنْ أَنْتَ إِنَّكَ عَبْدٌ صَالِحٌ أَنَا هَاهُنَا مُنْذُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ مَا أُوتِيَ إِلَّا بِرَغِيفٍ وَاحِدٍ وَ لَوْ لَا أَنَّكَ عَبْدٌ صَالِحٌ مَا أُوتِيتَ بِرَغِيفَيْنِ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ أَسْكُنُ أَرْضَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ثُمَّ قَالَ مُوسَى هَلْ تَعْلَمُ أَحَداً أَعْبَدَ مِنْكَ قَالَ نَعَمْ فُلَانٌ الْحَدَّادُ فِي مَدِينَةِ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَأَتَاهُ فَنَظَرَ إِلَى رَجُلٍ لَيْسَ بِصَاحِبِ عِبَادَةٍ بَلْ إِنَّمَا هُوَ ذَاكِرٌ لِلَّهِ وَ إِذَا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ قَامَ فَصَلَّى فَلَمَّا أَمْسَى نَظَرَ إِلَى غَلَّتِهِ فَوَجَدَهَا قَدْ أُضْعِفَتْ قَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ مَنْ أَنْتَ إِنَّكَ عَبْدٌ صَالِحٌ أَنَا هَاهُنَا مُنْذُ مَا شَاءَ اللَّهُ غَلَّتِي قَرِيبٌ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّيْلَةَ قَدْ أُضْعِفَتْ فَمَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ أَسْكُنُ أَرْضَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع قَالَ فَأَخَذَ ثُلُثَ غَلَّتِهِ فَتَصَدَّقَ بِهَا [وَ ثُلُثاً أَعْطَي مَوْلًى لَهُ‌] وَ ثُلُثاً اشْتَرَى بِهِ طَعَاماً فَأَكَلَ هُوَ وَ مُوسَى قَالَ فَتَبَسَّمَ مُوسَى ع فَقَالَ مِنْ أَيِّ شَيْ‌ءٍ تَبَسَّمْتَ قَالَ دَلَّنِي بَنُو إِسْرَائِيلَ عَلَى فُلَانٍ فَوَجَدْتُهُ مِنْ أَعْبَدِ الْخَلْقِ فَدَلَّنِي عَلَى فُلَانٍ فَوَجَدْتُهُ أَعْبَدَ مِنْهُ فَدَلَّنِي فُلَانٌ عَلَيْكَ وَ زَعَمَ أَنَّكَ أَعْبَدُ مِنْهُ وَ لَسْتُ أَرَاكَ شَبِيهَ الْقَوْمِ قَالَ أَنَا رَجُلٌ مَمْلُوكٌ أَ لَيْسَ تَرَانِي ذَاكِراً لِلَّهِ أَ وَ لَيْسَ تَرَانِي أُصَلِّي الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا وَ إِنْ أَقْبَلْتُ عَلَى الصَّلَاةِ أَضْرَرْتُ بِغَلَّةِ مَوْلَايَ وَ أَضْرَرْتُ بِعَمَلِ النَّاسِ أَ تُرِيدُ أَنْ تَأْتِيَ بِلَادَكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَمَرَّتْ بِهِ سَحَابَةٌ فَقَالَ الْحَدَّادُ يَا سَحَابَةُ تَعَالِي قَالَ فَجَاءَتْهُ فَقَالَ أَيْنَ تُرِيدِينَ فَقَالَتْ أُرِيدُ أَرْضَ كَذَا وَ كَذَا قَالَ انْصَرِفِي ثُمَّ مَرَّتْ بِهِ أُخْرَى فَقَالَ يَا سَحَابَةُ تَعَالِي فَجَاءَتْهُ فَقَالَ أَيْنَ تُرِيدِينَ قَالَتْ أُرِيدُ أَرْضَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ فَقَالَ احْمِلِي هَذَا حَمْلَ رَفِيقٍ وَ ضَعِيهِ فِي أَرْضِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَضْعاً رَفِيقاً قَالَ فَلَمَّا بَلَغَ مُوسَى بِلَادَهُ قَالَ يَا رَبِّ بِمَا بَلَغْتَ هَذَا مَا أَرَى قَالَ إِنَّ عَبْدِي هَذَا يَصْبِرُ عَلَى بَلَائِي وَ يَرْضَى بِقَضَائِي وَ يَشْكُرُ نَعْمَائِي» [17]


[1] . واقعه، 59
[2] . الکافی، ج1، ص342
[3] . بحار النوار، ج1، ص205
[4] . بحار النوار، ج5، ص312 . ج23، ص83.
[5] . الکافی، ج1، ص85
[6] . الکافی، ج1، ص15
[7] . نهج البلاغه، ص470
[8] . واقعه، 58
[9] . واقعه، 59
[10] 1. واقعه، 58
[11] 2. واقعه. 59
[12] . بحارالانوار،ج71، ص2 ، تحف العقول، ص255، من لا یحضر الفقیه، ج2، ص618
[13] . بحار النوار، ج5، ص312 . ج23، ص83.
[14] . مستدرک الوسائل، ج5، ص286
[15] . احزاب، 41. 42
[16] . طه، 14
[17] . مستدرک الوسائل، ج5، ص286، بحارالانوار، ج13، ص345

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo