< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

96/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: الفاظ ایجاب و قبول /شروط العقد /بیع

خلاصه مباحث گذشته: عرض شد که کلمه بیع حق این است که مشترک لفظی است اگر در موارد نادری در شراء استعمال شد، این به عنوان استعمال در معنای آخَری است، نه این که بگوییم لفظ بیع وضع شده باشد برای معنای جامع بین بیع و شراء. این را قبول نداریم.

پس بنابرین بیع استعمالش در فروختن غلبه دارد و اگر استعمالش در شراء حقیقی باشد، به عنوان وضع آخَری است. و معنای دیگری است. جامع بینهمایی وجود ندارد. اگر به عنوان فروختن باشد تملیک است و اگر به عنوان شراء باشد تملُّک است.

 

1کثرت استعمال لفظ بیع در فروش

عبارت دیگری که مرحوم شیخ در ادامه دارند این است:

لکن کثرة استعماله فی البیع، صار بحیثی که یغنیها عن القرینة[1] . کلمه بیع هم استعمال در فروختن می شود و هم در خریدن. ولی استعمالش در شراء خیلی کم است و کثرت استعمال در فروش دارد. این کثرت استعمال در فروش را فرموده اند به حدی رسیده است که اگر به طور مطلق کلمه بیع ذکر شود، بیع به معنای فروختن در ذهن تداعی می شود و نیازی هم به قرینه نیست. این کثرت استعمال در حقیقت جایگزین قرینه شده است و کار قرینه را می کند.

چطور قرینه برای تعیین این که معنای لفظ چیست، خواهد بود؛ در این جا هم کثرت استعمال کار قرینه را می کند. چون زیاد استعمال شده است، اگر مخاطب بیع را بشنود، فروختن در ذهنش تداعی می شود. وقتی می گوید بعت یعنی فروختم نه خریدم.

در این جا باید گفت کثرت استعمال 2 صورت دارد.

تارةً کثرت استعمال به معنای این است که آن قدر لفظ در معنایی از معانی اش استعمال شده است و به حدی رسیده است که تقریباً حقیقت ثانویة در این معنای مستعمل فیه پیدا کرده است. شبیه منقول منطقی. که در منطق می گویند: منقول لفظی است که آن قدر استعمالش در معنای دوم زیاد بشود، که دیگر بدون قرینه این معنای دوم فهمیده بشود. این معنایی است اخص از معنایی که در مقابل احتمال اول ذکر می کنیم.

در این صورت واضح است که لفظ از اشتراک خارج می شود. و لو این که به حسب وضع اولی مشترک بوده است، اما بر اساس کثرت استعمال از اشتراک آمده بیرون. شما از این لفظ غیر از همان معنایی که کثرت استعمال در آن دارد، معنای دیگری به ذهنتان نمی آید. و طوری است که اگر معنای آخَری را قصد کنید نیاز به قرینه دارید، با این که موضوع له هم هست.

خب در این جا همانطور که مرحوم شیخ رض فرموده است، نیاز به قرینه نداریم و این کثرت استعمال ما را بی نیاز می کند از این که در مقام استعمال لفظ در معنای فروختن، نیازمند به قرینه باشیم. با این که لفظ مشترک هر معنایی که قصد بشود، قرینه لازم است. تعبیر می کنند به قرینه تعیین. چون اشتراک است بین معانی، تعیین معنا محتاج به قرینه است، اما این جا دیگر قرینه نمی خواهیم.

پس این فرمایش بنا بر این فرض قابل قبول است و حرفی هم درش نیست.

 

اما احتمال آخَر این است که مراد از کثرت استعمال در کلام مرحوم شیخ رض، صِرف اشتهار لفظ بیع در معنای فروختن باشد. و به مرحله حقیقت ثانویه نرسد. چون حدّ فاصله هست بین این که به مرحله حقیقت ثانویه برسد، که معنایش این است که تا لفظ را شنیدید همان معنا تبادر بکند، ولی شهرت معنایش این است که زیاد در این معنا استعمال شده، ولی در معنای دیگر هم استعمال شده است.

باید دید این جا هم واقعاً بی نیاز از قرینه می شویم؟ واضح است که این شهرت قرینة التعیین نخواهد بود، و به این شهرت نمی توان اکتفاء بکنیم. مثلاً فرض کنید 65 مورد استعمال بیع در معنای فروختن بوده، و 35 مورد در معنای خریدن بوده است. این جا نمی توانیم بگوییم که کثرت استعمالش به حدی است که ما را بی نیاز از قرینة التعیین بکند، خیر، این جا اگر لفظ اطلاق شد قرینه لازم است. این طرف اگر اکثر بود، آن طرف کثیر است، نه این که قلیل.

این 2 احتمال هست. ولکن باید گفت: اگر تعبیر مرحوم شیخ رض این بود که اکثر استعماله در معنای فروختن است، در مقابلش کثیر می شود، پس کثیر با شهرت منافات ندارد. اکثر می شود مشهور و کثیر می شود غیر مشهور. ولی تعبیر مرحوم شیخ رض کثرة استعماله است، در مقابل کثرت نُدرت و قلَّت است، این جا قهراً آن کثرتی که ملازم با حقیقت ثانویة هست و موجب حقیقت ثانویه بودن هست، خواهد بود.

پس احتمال اول مراد ایشان است، بنابرین بی نیازی از قرینه همانطور که ایشان فرمودند صحیح است.

ولکن می توانیم ادعاء کنیم که اگر حتی اکثر استعماله باشد، نه کثرة استعمالة، باز هم به ضمیمه امر آخَری می توانیم ادعاء کنیم که نیازی به وجود قرینه نیست. و آن این است که وقتی کثیراً ما استعمال لفظ در یک معنایی باشد، ولو به مرحله کثرت در مقابل قلَّت هم نرسد، اکثر باشد که در مقابلش کثیر است. همین که اکثر شد، انس ذهنی مخاطب غالباً به همان اکثر می رود که بیشتر می شنود. مثلاً در روز اگر 7 بار بیع به معنای فروختن بشنود و 3 بار به معنای خریدن، خب انس ذهنی اش به همان معنایی است که 7 بار در آن استعمال شده است.

در این جا می گوییم کثرت در مقابل قلَّت نیست، بلکه اکثر در مقابل کثیر است، ولکن چون شنونده انس ذهنی پیدا کرده است به همان معنایی که اکثر است، لذا با این حکمت انس ذهنی مخاطب و شنونده نسبت به آن معنا، و لو این که به مرحله حقیقت ثانویه نرسیده است، در عین حال اگر اطلاقاً لفظ را ذکر کند، شنونده معنایی را که شهرت در آن پیدا کرده است می فهمد، ولو این که حقیقت در آن هم پیدا نکرده باشد. چرا که انس ذهنی در این معنا برای او حاصل است. پس در این فرض دوم ولو شهرت به تنهایی موجب استغناء از قرینه نشده است، ولی به ضمیمه این حکمتی که عبارت از انس ذهنی مخاطب هست با آن معنایی که مشهور است، قهراً موجب می شود که عند الاطلاق همان معنای مشهور به ذهن بیاید، ولو این که به مرحله حقیقت هم نرسیده باشد.

فعلی هذا ما در هر 2 صورت بی نیاز از قرینه ایم، با این تفاوت که در فرض اول نفس کثرت موجب شده است که قرینه نخواهیم، در فرض دوم شهرت مع ضمیمه انس ذهنی شنونده به آن معنایی که آن کلمه در آن اکثر استعمالاً هست.

1.1نظر لغویین در استعمال لفظ بیع و نتیجه بحث

شاید در مصباح المنیر این عبارت آمده: لکن اذا اطلق فالمتبادر الی الذهن باذل السلعة، مراد همین معنایی باشد که عرض کردیم. یعنی همین انس ذهنی مخاطب باشد. که متبادر یعنی متبادَر در انس ذهنی شنونده، همین معنایی باشد که شهرت است ولیکن تبادر و انس ذهنی مخاطب هم در استغناء از قرینه نقش دارد.

مؤید این کلام راغب اصفهانی در مفردات هم هست، ایشان می فرماید: اگر بیع متاع با پول باشد، این خودش قرینه است که بعتُ در این جا استعمال در بیع شده است. و شاهدش هم این است که بیع در استعمالات آیات و روایات عمدةً در نقل مثمن است، نه در نقل ثمن. در احل الله البیع نقل مثمن هست.

حالا یک مطلبی هست که در مجمع البحرین آمده، که کلمه بیع در روایات به معنای شراء استعمال شده، چرا؟ چون در روایت دارد البیعان بالخیار ما لم یفترقا. خب این البیعان هم بایع هست و هم مشتری، پس بیع در این جا، بیّعان که تثنیه بیّع هست، هم اطلاق بر بایع و هم اطلاق بر مشتری شده است. پس برای هر 2 آمده.

یا در جای دیگر دارد لا یبیع احدکم علی بیع اخیه. یعنی وارد خرید دیگری نشوید. یعنی اگر کسی دارد جنسی را می خرد، اگر هنوز تمام نشده، صبر کن اگر او نخرید، بعد می توانی اقدام کنی، و الا کراهت دارد و شاید بعضی قائل به حرمت هم شده اند که شخص حق ورود در خرید دیگری ندارد و باید صبر بکند. این جا لا یبیع، یعنی لا یشتری علی شراء اخیه.

جواب این واضح است. در مثل البیعان، که از باب تغلیب است. مثل این که شمسین یا قمرین که از باب تغلیب است. خبر هم که لا یبیع احدکم علی بیع اخیه، یعنی لا یدخل احدکم فی بیعٍ تعلق باخیه. این طور باید معنا کنید. نه این که نباید در شراء او وارد شود. در بیعی که وابسته به برادر مؤمنش شده است، دیگر ورود نکند. کأنه طرفین وقتی در مقام مقاوله معامله هستند، حقی برای آن 2 طرف هست، که این ورود در بیع آن برادر مسلمان خودش نکند، پس بیع به همان معنای فروختن هست، بیعی که تعلق پیدا کرده است، از جانب مشتری به عنوان خرید است که آن به هر حال محور و اساس نهی است، و از طرف بایع هم به عنوان فروش.

قرینه هم داریم، این که واضح است که وقتی می گوید در بیع، نه یعنی این که شما هم یک جنسی را نبرید و نفروشید، بلکه در مسئله خرید است. بلکه منظور این است که نباید بروی و رأی فروشنده را بزنی و بگویی من بیشتر می خرم.

برفرضم بیع استعمال در شراء بشود، قطعاً نادر است. با آن حرفی که عرض کردیم که استعمالش اشتهار در بیع به معنای فروش دارد نخواهد داشت. و شهرت هم در فرض قرینه انس ذهنی مخاطب با معنای مشهور که عرض کردیم، دلیل می شود بر این که کلمه بیع معنایش متعین است در همان فروختن.

پس الی هنا، عنوان بعت به عنوان ایجاب بیع هست. ولو این که مشترک لفظی است و به معنای شراء هم آمده است، اما استعمالش در بیع متعین شده است، به کمک انس ذهنی مخاطب حداقل. ولکن در آن فرض اول این ضمیمه را هم نیاز ندارد، چون فرض این است که حقیقت ثانویه پیدا کرده است در معنای فروختن.

2استعمال لفظ شریت

عبارت مرحوم شیخ رض: و اما لفظ شریت فلا اشکال فی وقوع البیع به، لوضعه له، کما یظهر من المحکی عن بعض اهل اللغة[2] . مثل اینکه مرحوم شیخ رض از قاموس و مصباح المنیر نقل فرمودند: شریت الطعام اشریه، إذا اخذته بثمنه. اگر در مقابل ثمن أخذ بکنید شریت معنا پیدا می کند به معنای خریدن. أو أعطیته بثمنه. بعد هم فرمودند: و هو من الاضداد.

در مجمع البحرین هم آمده است: شریت الشیء اشریه، إذا بعته و إذا اشترته و هو من الاضداد. شبیه همان بیع.

بل قیل لم یستعمل فی القرآن الکریم الا فی البیع. قائل هم ظاهراً سید بحر العلوم رض هست. آیه ای هم که مدّ نظر ایشان بوده است که و شروه بثمن بخس دراهم معدودة. یا آیه شریفه دیگر بئس ما اشتروا به انفسهم. یا آیات دیگری که در این جا ها به معنای فروختن آمده است.

و ربما یستشکل فیه، بقلة استعماله عرفاً فی البیع، و کونه محتاجاً الی القرینة المعینة و عدم نقل الایجاب به فی الأخبار و کلام القدماء، و لا یخلو عن وجهٍ.

اشکالی شده است که کلمه شریت در بیع اولاً استعمالش کم است. ثانیاً در بیع اگر استعمال بشود نیاز به قرینه معینه دارد. ثالثاً ایجاب به وسیله شریت در أخبار و کلمات قدماء نیامده است.

مرحوم شیخ رض می فرمایند این اشکال خالی از وجه نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo