< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

96/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: صیغه ماضی /شروط العقد /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

مقدمه ای عرض شد که نه دلالت بر زمان ماضی به عنوان مدلول فعل ماضی است و نه دلالت بر حال و استقبال به عنوان مدلول و موضوع له فعل مضارع است بنابر این فعل ماضی در ظرف اخبار چون اخبار از ماده ی متحققه می شود، نسبت به زمان تکلم ملائمت با مضی خواهد داشت؛ و لذا بالالتزام فعل ماضی دلالت به زمان مضی می کند اما بالمطابقه بیش از تحقق نسبت بر چیز دیگری دلالت ندارد؛ این در فعل ماضی اخباری است.

 

1صیغه مضارع در انشاء عقد

کما اینکه در مضارع در صورت قصد اخبار بیش از دلالت بر تلبس فاعل به مبدأ در مضارع ندارد و مطابقة دلالت بر تلبس آن ذات به مبدأ می کند اما دلالت بر حال و استقبالش بالإلتزام است زیرا که معنای تلبس یعنی اخذ اللباس و این اخذ اللباس مناسب مضی نیست لذا برای حال و استقبال خواهد بود. و در صورتی که فعل ماضی یا مضارع در انشاء بکار برده شوند ماضی دلالت بر ایجاد نسبت متحققه و مضارع دلالت بر ایجاد نسبت تلبسیه دارد. این خلاصه ی فرمایش مرحوم محقق اصفهانی رحمة الله علیه بود.

حال ببینیم اینکه مرحوم شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه فرموده اند:[1] « که صیغه ی عقد باید به فعل ماضی انشاء شود نه به فعل مضارع چون ماضی صراحت در انشاء دارد دون مضارع» چه طور می شود با این مقدمه ای که گفتیم تصحیح شود؟

1.1دو راه برای تصحیح تقریب فرمایش مرحوم شیخ در این جا وجود دارد:

    1. همانطور که گفته شد چون فعل ماضی برای انشاء ماده منتسبه به نسبت تحققیه است لذا دلالت بر معنی مضی در ظرف انشاء اصلا در فعل ماضی نیست نه بالمطابقه و نه بالإلتزام چرا که آن بالإلتزام که می گفتیم در ماضی اخباری بود دون انشائی چون حکایت نسبت متحققه که دلالت بر مضی می کند در ماضی اخباری بود ولی در ماضی انشائی که دلالت بر ایجاد نسبت تحققیه و نسبت متحققه دارد قهرا ملائم با حال تکلم است و قهرا ملائم با فعلیت است یعنی ایجاد با وجود جدا نیست و وجود هم مساوق با فعلی است لذا ایجاد معامله از این جهت به وسیله ی فعل ماضی انشائی صحیح است چرا که معاملات به معنای انشاء و ایجاد مبدأ بالفعل می باشند. معنای بیع ایجاد معنای بیع بالفعل است و این معنا در فعل ماضی انشائی به صراحت ثابت می شود صریحا فعل ماضی انشائی دلالت بر ایجاد نسبت متحققه دارد که در مثل بعت معنایش این است که ایجاد بیع و ایجاد این مبدأ به نسبت تحققیه و یا نسبت متحققه، و قهرا ایجاد معامله هم بالفعل خواهد شد چرا که نسبتی که تحقق دارد الآن اگر آن نسبت را ایجاد کند قهرا وجود آن نسبت هم از او منفک نیست. ایجاد النسبة با وجود النسبة قابل انفکاک از یکدیگر نیستند و این معنا در فعل ماضی انشائی محقق است و جهتش هم این است که عرض کردیم که ماضی انشائی با مضی مناسبتی ندارد آنچه مناسب با مضی است ماضی اخباری است.

اما در مضارع که شیخ می فرماید به آن نمی شود انشاء کرد باید گفت که فعل مضارع انشائی برای انشاء نسبت تلبسیه است، این معنا هم با حال می سازد و هم با استقبال می سازد چرا که تلبس یعنی اخذ اللباس و این هم می تواند در حال باشد و هم می تواند در استقبال باشد لذا برای تعیین هر یک از این دو احتیاج به قرینه ی معینه داریم از قبیل سین و سوف که برای استقبال و لام که برای حال است.

بنابر این فعل مضارع انشائی صریح برای ایجاد مبدأ در حال و بالفعل نمی باشد بلکه به لفظی است که مشترک است لذا ایجاد بیع به وسیله ی فعل مضارع نمی شود با این توضیح فرمایش مرحوم شیخ روشن می شود که وجه صراحت فعل ماضی روشن شد.

1.2خلاصه ی کلام بعبارة أخری

فعلیتی که در باب عقود مطلوب است ( که عقد در مقام انشاء باید وجود بالفعل پیدا کند ) فعلیت مطلوبه در باب عقود در فعل ماضی انشائی حاصل می شود بر خلاف مضارع انشائی.

تا اینجا وجه اول و تقریب اول بیان شد و هر چه گفتیم بنا بر مسلک مشهور و معروف بین صرفیین بود که فعل ماضی را در باب اخبار ممحض در نسبت متحققه و فعل مضارع را دال بر نسبت تلبسیه می دانند که این مشترک بین حال و استقبال است.

بیانی مرحوم نایینی در اینجا در رابطه با فعل مضارع دارند و در فعل ماضی همان حرف مشهور صرفیین را می پذیرند.

ایشان مشترک بودن فعل بین حال و استقبال است و توقف تعیین خصوص حال یا استقبال بر وجود قرینه ی معینه را قبول ندارند. می فرمایند: هیئت مضارع برای بیان نسبت تلبسیه وضع شده ولی نسبت تلبسیه ظاهر در حال است و اگر قصد و غرض ما استقبال باشد احتیاج به قرینه داریم نظیر سین و سوف و قد که برای مستقبل قریب یا بعید می آیند.

و جهت این سخنشان را اینطور بیان می کنند که این حرف که گفته شده که فعل مضارع مشترک بین حال و استقبال است حرفی بی اساس است و بنابر این آنچه ما در بالا گفتیم را ایشان قبول ندارند.

می فرمایند اگر فعل مضارع اشتراک ندارد باز هم معنایش این نیست که می شود با فعل مضارع انشاء بیع کنیم چرا که هر چند که دال بر نسبت تلبسیه است بدون اینکه مشترک باشد لکن نسبت تلبسیه ای که به وسیله ی فعل مضارع فهمیده می شود این تلبس به مبدأ ملازم با تحقق نمی باشد به خلاف فعل ماضی که تحقق مبدأ ملازم با وقوع آن بالفعل است اما تلبس به مبدأ را ایشان ملازم با تحقق نمی دانند یعنی صریح نمی باشد ، دلالت نسبت تلبسیه - وقتی قرینه ای بر استقبال نباشد - بر تلبس بالفعل بالکنایة است چرا که یضرب زید دلالت بر تلبس زید به ضرب دارد و این تلبس زید به ضرب در آینده که دلیلی از قبیل سین و سوف و قد و امثال ذلک ندارد و از طرفی هم دارد نسبت تلبسیه را انشاء می کند پس بنا بر این انشاء و منشأ که منفک از یکدیگر نیستند پس نتیجة این نسبت تلبسیه ی مطلوبه در فعل مضارع، بالکنایه بر تلبس بالفعل دلالت دارد و چون مرحوم میرزای نائینی از کسانی است که انشاء به الفاظ کنائیه را قبول ندارند لذا می فرمایند ما انشاء بیع را به واسطه ی فعل مضارعی که در مقام انشاء استعمال شود را قبول نداریم.

الحاصل

ماضی انشائی بالمطابقه و بالصراحة دلالت بر نسبت تحققیه دارد و انشاء هم از منشأ جدا نیست پس وجود بالفعل پیدا می کند ولی دلالت فعل مضارع بر نسبت تلبسیه بالکنایة است و ما هم استعمال الفاظ کنائیه را در انشاء بیع قبول نداریم پس نمی توانیم انشاء بیع را به لفظ مضارع بپذیریم.

1.3تفاوت قول میرزا با مرحوم شیخ

پس ایشان در مدعی با شیخ انصاری موافقند که انشاء بیع باید به فعل ماضی باشد لصراحة الماضی فی النسبة التحققیة بالفعل اما در فعل مضارع شیخ می فرمایند چون مشترک است نمی شود و ایشان می فرمایند چون دلالت مضارع بر معنایش بالکنایه است نمی شود انشاء بیع به آن کرد.

حال اگر ما استعمال الفاظ کنائیه را بلا مانع بدانیم مثل مرحوم شیخ رضوان الله علیه یا آنهایی که کنایه را قبول کرده بودند دیگر اشکالی حتی با فعل مضارع نباید داشته باشد.

    2. دلالت بالمطابقه دلالت صریح و دلالت بالإلتزام در حقیقت داخل در قسم دلالت کنائیه است و چون انشاء به فعل ماضی بالمطابقه و به فعل مضارع بالکنایه است لذا فعل ماضی را در مقام انشاء بیع بخلاف مضارع می توان استفاده کرد. چرا که ماضی برای بیان نسبت تحققیه است که صریح در حال و تحقق است ؛ ولی فعل مضارع برای انشاء تلبس ذات به مبدأ است و دلالتش بر فعلیت بالکنایه است چرا که انتقال از لازم به ملزوم است ذکر لازم و اراده ملزوم یا عکسش علی اختلاف المبنیین ، چون اتصاف شیء لشیء مثلا اتصاف زید به ضرب در یضرب ملازم با تحقق ضرب است و الا به عنوان عرض معنا ندارد که عارض بر زید شود و وصف برای زید قرار بگیرد لازمه ی اتصاف تحقق صفت برای کسی است که متصف به آن صفت است لازمه ی اتصاف زید به ضرب در مثل یضرب زید تحقق ضرب است و الا معنا ندارد یضرب زید یعنی متلبسٌ زید به ضرب.

این حاصل دو وجهی که برای تقریب فرمایش شیخ رضوان الله علیه بیان شده است و بررسی این دو وجه که آیا قابل قبول است یا به آن خدشه وارد است خواهد آمد.

و صل الله علی محمد و آله.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo