< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

96/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: تقدیم ایجاب بر قبول /شروط العقد /بیع

خلاصه مباحث گذشته:

عرض شد که مرحوم شیخ رض تقدیم قبول بر ایجاب را در مثل قبلت و رضیت صحیح نمی دانند[1] ، کما این که قبول به صیغه امر را هم می فرمایند واقع نمی شود. و تقدیم قبول به صیغه امر ایضاً صحیح نیست.

 

1تقدیم قبول به صیغه قبلت و رضیت بر ایجاب

ولکن بعد از بیان فرمایش ایشان و مطالبی که از مرحوم حاج شیخ رض عرض شد، در این مسئله باید بگوییم که حق این است که تقدیم قبول مطلقاً جائز است، چه به لفظ قبلت و رضیت باشد و چه به غیر از این و ثانیا تحقق قبول به صیغه امر ایضاً صحیح است.

ولکن روشن شدن این مطلب محتاج است به ذکر چند مطلب که به عنوان مقدمه باید عرض بشوند، تا بعد روشن بشود که آیا تقدیم قبول در مثل قبلت و رضیت جائزٌ أم لا؟ و آیا تحقق قبول به صیغه قبول می شود یا نمی شود؟

مقدمة اولی: قبول امر نفسانی است، حقیقت قبول یک امری در افق نفس است. یعنی طیب نفس و رضایت به فعل صادر از بایع. امور نفسانی به طور کلی بر 2 قسم اند. برخی از امور نفسانی اند که نحوه وجودشان تعلُّقی نیست. مثل بسیاری از صفات که در نفس انسان راسخ می شود. در مقابل برخی از امر نفسانی هستند که تعلُّق به غیر دارند، یعنی نحوه وجودشان وجودِ تعلُّقی است. مثل این که در باب حق تبارک و تعالی گفته می شود بعضی از صفات، صفات ذات اند و بعضی ها صفات ذات اضافه اند و اضافه دارند مثل صفت خالقیت و رازقیت و غفاریت و ... . این صفات ذات الإضافه هستند. در افق نفس انسان هم بعضی از صفات هستند که تعلُّق به غیر دارند، یعنی نحوه وجودشان وجود تعلُّقی است که اگر متعلَّق نباشد اصلاً این صفت نیست. از این قبیل است صفت رضایت. تا بگویند: فلانی راضی است، می گویند: مرضیٌّ به اش چیست؟ صفت علم، اراده، تمنی، ترجی، و امثال ذلک که هویت و وجود این ها به متعلَّقشان بستگی دارد، یعنی تا متعلَّق نباشد اینها وجودی ندارند. لذا بدون متعلَّق محال است که علم در نفس انسان پیدا بشود، یا اراده تحقق پیدا بکند، یا رضایت محقق بشود و یا تمنی و ترجی شکل بگیرد.

متعلَّق این صفات در کجاست؟ متعلَّق این صفات صُوَر نفسانیه است، نه امور خارجیه. مثلاً علم بدون معلوم معنا ندارد. معلوم همان صورت شیء است که در نفس است – بنا بر مسلک مشهور عرض شد – اما مُطابَق او در خارج، معلوم حقیقی نیست، اون معلوم بالعرض است. معلوم بالذات همان چیزی است که در افق نفس انسان قرار دارد و معقول نیست که امر خارجی متعلَّق علم، متعلَّق رضایت، متعلَّق اراده، متعلَّق کراهت، متعلَّق شوق و سائر صفات نفسانیه تعلُّقیه قرار بگیرد.

چون اگر قرار باشد معلوم حقیقی ما در باب علم، مثلاً اگر علم به این کتاب دارد، این کتابی که در خارج است معلوم من باشد، این جا یا لازم می آید که شیء خارجی منقلب بشود و امر نفسانی گردد، یا اون چیزی که در نفس هست، منقلب بشود به خارجیت. و انقلاب قهراً محال است. نه موجود خارجی می شود ذهنی، و نه موجود ذهنی بما هو ذهنیٌ می شود خارجی. پس بنابرین باید آنچه که متعلَّق صفات نفسانیه قرار می گیرد، امری باشد در افق نفس. و امری باشد در وعاء نفس. نمی شود چیزی که در خارج نفس است، بیاید داخل نفس. کما این که چیزی که داخل نفس هست، باز خارج نفس قرار نمی گیرد. چون نه ذهنی خارجی می شود، و نه خارجی ذهنی می شود.

آن که مثلاً بعضی از نفوس قویه یا در نشئه بعد در جنت، مؤمنین چیزی را که اراده می کنند تحقق پیدا می کند، معنایش این نیست که چیز ذهنی خارجی بشود، بلکه آن نفس این قدرت را دارد، همانطوری که ما الآن در این نشئه قدرت داریم چیزهایی را در افق نفس تصوُّر کنیم و ایجاد کنیم؛ آن ها چون سعه پیدا کردند و نفسشان سعه پیدا کرده و تجرد بیشتری پیدا کرده است، می توانند در خارج خلق کنند. خلق اشیاء در خارج به وسیله نفس امرٌ، و این که صُوَر ذهنیه انسان جایگاهش فقط ذهن است امرٌ آخَر. ما می خواهیم بگوییم معلوم و متعلَّق صفات نفسانیه اموری هستند که در وعاء نفس اند، و نمی شود چیزهایی که خارج از وعاء نفس است به عنوان متعلَّق صفات نفسانیه قرار بگیرد.

حالا یک بحث هست. بعد از آنی که متعلَّق این صفات نفسانیه، موجودات نفسانی هستند، و موجودات ذهنی هستند. حالا بحث در این است که آیا باید صُوَر این ها که در نفس هست، خود آن شیء در خارج وجودِ بالفعل داشته باشد، با قطع نظر از صورت نفسانی، یا وجود بالفعل آن شیء در خارج لازم نیست؟ مثلاً علم پیدا کردیم به وجود این مدرسه، معلوم بالذات ما عبارت است از صورت ذهنیه ای که از این مدرسه داریم، آیا در تحقق این صفت که علم به این مدرسه هست، وجود این مدرسه خارجاً در زمانی که بنده می گویم: علم به این مدرسه دارم، لازم است یا این که وجود خارجی او لازم نیست؟

1.1مطابَق متعلَّقات و ما بإزاء متعلَّقات صفات نفسانیه لازم نیست وجود خارجی آنها بالفعل باشد

شاهدش هم این است که مثلاً در باب ترجی و تمنی انسان میل به چیزی دارد و آرزو دارد چیزی را که هنوز تحقق خارجی پیدا نکرده است، فقط صورت نفسانیه از او دارد، و به واسطه همین صورت نفسانیه به او میل پیدا کرده است. پس بنابرین وجود خارجی ما به إزاء صُوَر نفسانیه در خارج بالفعل لازم نیست. مثلاً در باب علم این جوری تعبیر کنید: آیا وقتی علم به شیء ای پیدا کردم، معلوم بالذات صورت ذهنیه ای که از شیء دارم، آیا معلوم بالعرض هم باید الآن وجود داشته باشد؟ خیر، ممکن است معلوم بالعرض هنوز وجود پیدا نکرده باشد، اما من بگویم به فلان شیء علم پیدا کردم. چون ملاک علم وجود معلوم است در افق نفس. و تا معلوم در افق نفس نباشد اصلاً وجود علم معنا ندارد، چون علم بلا معلوم معقول نیست، در علوم بشری.

پس خلاصه این شد که متعلَّقات صفات نفسانیه صُوَر ذهنیه اند، و قِوام صفات نفسانیه به متعلَّقاتشان هست، و ما به إزاء متعلَّقات وجود بالفعل برای آن ها، زمانی که این صفات در نفس موجود هست، لازم نیست. تفکیک بین متعلَّق این صفات و آنچه که ما به إزاء این متعلَّقات هست، بمکانٍ من الامکان و مشاهَد هست و محسوس.

1.2مقدمه ثانیه

مشتری در باب بیع، (حالا در باب بیع می گوییم، در سائر عقود و معاوضات هم می توانید منطبق کنید) وقتی می گوید: قبلتُ، قبولِ بیع به معنای مصدری را می نماید که (تملیک) باشد، یا قبول بیع به معنای اسم مصدری را می نماید که عبارت است از (ملکیت). این که می گوید: قبلتُ، یعنی قبلتُ ملکیت را، یا قبلتُ تملیک را؟

چون از ناحیه بایع آنی که صادر می شود تملیک هست، بعد از انشاء تملیک، ملکیت به عنوان اثر حاصل می شود. از بایع تبدیل تحقق پیدا می کند، بعد از تحقق انشاء تبدیل، بدلیت به عنوان معنای اسم مصدری تحقق پیدا می کند. مشتری که می گوید: قبلتُ یعنی قبلتُ ملکیت و بدلیت را، یا قبلتُ تملیک و تبدیل را؟ این جای بحث هست.

یا مثلاً در صورتی که به صورت صیغه امر، مشتری استدعاء می کند از بایع و می گوید: بِعنی هذا الکتاب. آیا استدعاء صدور تبدیل از بایع هست، یا استدعاء تحقق بدلیت هست؟ استدعاء انشاء تملیک هست، یا استدعاء ایجاد ملکیت هست به انشاء تملیک؟ کدام یک از این هاست. استدعاء و تقاضا می کند، در این استدعاء، استدعاء کرده بدلیت و تملیک را که اثر تبدیل و تملیک هست، یا این که استدعاء کرده که آقای بایع شما انشاء کن تملیک را، انشاء کن تبدیل را؟ کدام یک را خواسته است، این هم بر می گردد به آن نزاع اول، ولی به این صورت.

خب فرق تبدیل و بدلیت، تملیک و ملکیت، بالإعتبار هست. زیرا در حقیقت تملیک و ملکیت مانند ایجاد و وجود هست. تبدیل و بدلیت مانند ایجاد و وجود هست. اونچه که از مبدأ وجود تحقق پیدا می کند، ایجاد هست، و ایجاد بالنسبة الی المبدأ ایجاد هست، و بالنسبة الی القابل وجود هست. این جا هم همین طور، نسبت به کسی که انشاء می کند تملیک وتبدیل هست، نسبت به آن قابل بدلیت و ملکیت هست.

غرض از امر تارةً تملیک به معنای مصدری هست، و قهراً در این صورت معنای اسم مصدری که ملکیت باشد امر تبعی می شود. و أخری ممکن است که غرض بر عکس باشد، غرض طرف تحقق ملکیت هست، و طلب تملیک بالتبع خواهد بود. چون ملکیت بدون تملیک تحقق پیدا نمی کند. پس در ما نحن فیه تفکیک بین معنای مصدری و معنای اسم مصدری، وجود دارد. زیرا اغراض مختلف است. یک وقت هست که نظر شخص در باب استدعاء فقط همان تملیک است، گرچه تملیک از ملکیت جدا نیست، اما به هر حال معنای مصدری و معنای اسم مصدری در این جا قابل تفکیک هست. یکی می گوید: من کاری به اثر ندارم، من می خواهم تملیک که یک امرٌ انشائیٌ از تو صادر بشود، و گاهی بالعکس، می گوید: من کاری ندارم و می خواهم برایم ملکیت حاصل بشود. حالا ملکیت از هر طریقی بشود، و چون راهی جز انشاء تملیک ندارد، می گوید: شما انشاء تملیک کن، ولی من هدفم این است که به ملکیت برسم.

در برخی از موارد هست که بین معنای مصدری و معنای اسم مصدری تفاوتی نیست و از نظر غرض فرقی نمی کند. مثلاً اگر مولا امر به صلاة فرمود، فعل صلاة به عنوان عرض قائم به مکلَّف، و نفس صلاً که عبارت است از ماهیت اعتباریه، هر 2 این ها مورد غرض مولا هستند. چه بگوییم که مولا ماهیت صلاة را خواسته است، و چه بگوییم صدور صلاة به عنوان عرض قائم به مکلف او را خواسته است. هدف این است که این ماهیت تحقق پیدا بکند، حالا تعبیر بکنید به این که ماهیت صلاة را خواسته است یا صدور صلاة از مکلف به عنوان عرض قائم به او مطلوب مولاست. هر 2 به یک چیز بر می گردد و این جا تفکیک معنا ندارد.

در امر به شیء، اظهار رغبت به ایجاد شیء است، و رغبت به وجود شیء است. ایجاد شیء و وجود شیء از نظر این که مرغوبٌ الیه مولا و آمر هستند، با هم یکسان اند و تفاوتی نمی کنند. نهایت گاهی می شود غرض از آمر ایجاد هست، و أخری غرض از آمر وجود هست. و در این جا در اول، وجود می شود تَبَع، و در صورت دوم ایجاد می شود مقدمه دارد.

پس بناءً علی هذا اختلاف واقعی نیست، ولی چون اغراض به حیثیات مختلف می شوند، گاهی حیثیت تملیک مدّ نظر مولاست یا این کسی که مستدعی ایجاد بیع هست، و أخری حیثیت ملکیت برای او اهمیت دارد. و به اختلاف حیثیت، می توانیم بین تملیک و ملکیت، تبدیل بدلیت فرق بگذاریم. کما این که اگر حیثیت را برداریم فرقی بین این ها نیست.

پس نکته و مطلب دوم این شد که هدف از قبول و نکته اساسی در قبول، این است که آیا قبول می کند معنای مصدری را یا این که معنای اسم مصدری را؟ بروز و ظهور بیشتر از تفاوت در باب استدعاست، وقتی طلب می کند از فروشنده بیع را، آیا طلب کرده است، تملیک را یا طلب کرده است ملکیت را؟

این هم نکته دوم.

نکته سوم إن شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo