< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

97/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شروط العقد

معانی حدیث علی الید

مطالبی نسبت به معنای حدیث مشهور ذکر شد وآن معنایی که مدّ نظر در بین این معانی هست عرض می کنیم.

در این حدیث شریف از نظر جهت ادبی ما قبل أداء، مغیی است. حتی تؤدیه غایت هست، ما قبل غایت که از او تعبیر به مغیی می شود، باید یک امر ثابت فعلی بشود که مغیی به این غایت بشود. وقتی حکمی مغیی به غایتی می شود یعنی این حکم ثبات و استمرار دارد تا زمان رسیدن به این غایت. کل شیء لک طاهر حتی تعلم انه قذر. یعنی طهارت ثابت است علم قذارت بیاید

بنابرین نمی شود مفاد این حدیث حکم تکلیفی باشد که برخی قائل شده اند، به معنای وجود ردّ. برای خاطر این که وجوب ردّ بعد از آنکه این اخذ صدق کرد امرٌ عقلیٌ، عقل می گوید که مال مردم را باید برگردانی و اگر برگردانده نشود ظلم و قبیح است. قاعدةً عقل می گوید بقاء وجوب هر موضوعی تا تحقق آن موضوع امری عقلی است نه جعلی. در ما نحن فیه هم بقاء وجوب ردّ تا زمان اداء چیزی است که عقل حکم می کند و تعبدی در کار نیست. عقل می گوید اگر استیلاء به مال مردم پیدا کردی، تا زمانی که ردّ نکردی، وجوب ردّ دارد.

لذا وجوب ردّ حکم عقلی است نه این که مفاد این حدیث جعل شرعی داشته باشد. پس حکم تکلیفی به معنای وجوب ردّ گرچه وجود دارد، ولی نه به مقتضای این حدیث، بلکه مدرَک عقل هست و اگر ردّ نکند ظلم کرده است.

به معنای وجوب دفع بدل و اشکالات او

کما این که با توجه به این غایت معنای دومی برای هئیت ترکیبیه ذکر کرده اند و گفته اند: علی الید ما اخذت حتی تودی یعنی یجب دفع البدل من المثل او القیمة حتی تؤدیه. این معنا واضح است که از متن این حدیث خیلی بیگانه است، چرا که اولاً دفع بدل هنگام تلف هست، و تا زمانی که خود شیء وجود دارد انتقال الی البدل صحیح نیست. لذا معنای مطابقی حدیث این است که علی الید ما أخذت حتی تؤدیه، که خود آن شیء أداء بشود. انتقال الی البدل زمانی است که انتقال خود شیء مقدور نباشد به خاطر تلف یا جهات دیگری.

پس قبل از تلف انتقال الی البدل نیست که دفع بدل واجب باشد، زمانی که تلف شد، غایتی وجود ندارد که مغیی به این غایت بشود.برای خاطر این که وقتی تلف شد، حتی تؤدیه دیگر معقول نیست.

بنابرین در یک صورت مغیی وجود ندارد، و بنا بر فرض دیگر معنا ندارد که مغیی به این غایت بشود. در فرضی که تلف نشده است، دفع بدل به عنوان مغیا نمی تواند باشد. اگر تلف شده باشد خود شیء، در فرض تلف دیگر معنا ندارد که ما أخذت مغیا به این غایت بشود که دفع خود شیء باشد.پس این معنا که وجوب دفع بدل باشد معقول نیست. چون یا مغیی نیست یا معنا ندارد که مغیی به این غایت که وجوب أداء خود شیء باشد.

اگر تلف نشده است، یجب دفع البدل حتی تؤدیه خود شیء را، خود شیء را بالمطابقه باید خود شیء را أداء بکند، و الا اگر بگوییم یجب دفع البدل حتی أداء بکنی خود شیء را، این شبیه به اکل از قفا محسوب می شود و اگر تلف شده است، حتی تؤدیه معنا نخواهد داشت.

پس یا مغیی نیست در جایی که خود شیء وجود داشته باشد، یا اگر شیء تلف شده باشد انتقال الی البدل معنا دارد، ولی این مغیی، مغیای این غایت که أداء خود شیء باشد معنا ندارد ولذا این معنا هم غلط هست.

به معنای ضمان بالقوة و اشکالات آن

معنای دیگری اینجا شده است و گفته اند از حکم وضعی به معنای ضمان بالقوة اراده بکنیم. به این معنا که علی الید ضمان ما أخذت مع تلفه حتی تؤدیه. اصلاً در مغیا چیزی را آورده اند که نیست. این معنا از کجای حدیث به دست می آید؟ نه مغیا دلالت دارد به ضمان، که عهده را به معنای ضمان گفته اند و بله می شود نتیجه گرفت، ولی نیاز به قرینه دارد. و نه این غایت که حتی تؤدیه دلالت دارد بر این که« ضمانٌ حتی تودی إن تلفت العین »در این جایی که شخص چیزی را اخذ کرده است، به مجرد اخذ، نه ضرر فعلی هست و نه خسارت فعلیه وجود دارد اگر بتواند خود شیء را برگرداند. با این که الآن اداء ممکن است که خود کتاب را مثلاً بر گرداند پس یک امر مستمری تا زمان اداء وجود داشته باشد تا غایت ضمان شیء بشود، نداریم.

و ظاهر این خبر هم این است که آن مأخوذ بالفعل بر عهده شخص آمده است، پس این که بگوییم اگر تلف شد ضمان بر عهده شخص هست، امر تقدیری است، که این خلاف صریح حدیث است که یک امر بالفعل را دارد مطرح می کند.این معنایی که شما کرده اید این است که الآن چیزی بر عهده او نیامده است، بلکه علی تقدیر تلف بر عهده مستولی چیزی آمده است. در حالی که ظاهر حدیث این است که علی الید بالفعل می باشد.حالا برخی گفته اند: اگر کسی بگوید این مال را اگر گرفتی و تلف شد ضمان داری. و این جمله مانند حدیث هست.

معلوم هست که این قیاس مع الفارق است. جمله حدیث انشائیه هست که در مقام جعل بر عهده شخص می باشد، هر چند که ظاهرش خبریه است. و مثالی که ذکر شده است جمله خبریه است.

لذا ضمان را بر تقدیر تلف، این تقدیر با غایتی که مغیی به عنوان علی الید ما أخذت تؤدیه شده است، نمی توانیم بگیریم.

برخی گفته اند حدیث مانند کل شیء طاهر حتی تعلم انه قذر

که غایت محدد موضوع است و معنای حدیث این است که آنچه أخذ شده است معنون به عنوان غیر مؤدا، این مأخوذ غیر مؤدا خسارةٌ علی الید تا زمانی که تؤدیه نظیر کل شیء طاهر که معنایش این است که کل شیء لا تعلم انه قذر طاهرٌ.

این حرف هم درست نیست، چرا که در مورد کل شیء طاهر حتی تعلم انه قذر این حرف درست و گفتنی هست که نجاست شیء را تقیید و محکوم می کند به علم، و تا علم نباشد طاهر هست ولی در ما نحن فیه خسارت فعلیه به محض اداء نکردن و صِرف أخذ وجود ندارد، بلکه خسارت فعلیه زمانی هست که شیء تلف بشود. بر خلاف طهارت که تا علم نیاید شیئ طاهر است امام ما نحن فیه اگر خود شیء موجود باشد خسارتی بر عهده مکلف نیامده است.

حالا باید مغیی را امر ثابت فعلی بدانیم در فرض عدم اداء، که مغیی به این غایت حتی تؤدیه شده است. لذا باید بگوییم: مغیی باید امری باشد که قطع نظر از اداء و تلف، این مغیی موجود باشد لذا با توجه به این نکته که در باب غایت و مغیی وجود دارد، برخی گفته اند: حفظ در تقدیر هست. علی الید یعنی علی المستولی حفظ ما أخذت حتی تؤدیه. این معنا البته اشکالات وجوه سابقه را ندارد، ولی این خلاف ظاهر هست اولاً، چرا که ظاهر خبر این است که خود آنچه که أخذ شده است علی الید می باشد، نه حفظ آن شیء. ثانیاً اشکال دیگر این است که باید حفظ را در تقدیر بگیریم و اصل عدم تقدیر هست.

مشهور معنای دیگری را اختیار کرده اند

گفته اند: در اینجا اولاً حکم وضعی است نه تکلیفی، ثانیاً حکم وضعی تقدیری است به این معنا: امری که ثابت بر انسان هست ضمان تقدیری و فرضی است، علی تقدیر التلف. یعنی الآن این شخص ضامن هست ولی علی فرض التلف. ضمان علی فرض التلف همین الآن ثابت هست. معنایش این نیست که همین الآن ضامن باشد، منتها علی فرض التلف همین الآن ضامن هست. حکم به ضمان او علی فرض التلف همین الآن ثابت هست.

اگر بخواهیم این را توجیهی بکنیم، باید بگوییم خود ضمان نیامده است، چون تلف نیامده و اگر می خواهید اخبار بکنید، این خلاف ظاهر حدیث هست، چرا که حدیث اگر در مقام ضمان باشد، در مقام انشاء ضمان هست نه اخبار به ضمان. مگر این که گفته بشود مراد این است که موجب خسارت که عبارت است از ضمان علی فرض التلف، همین ید و استیلائی است که یافته است. آقای مستولی به واسطه این استیلاء سبب و موجب ضمان را متوجه خودت کرده ای و استیلاء بر این مال موجب ضمان بشود، امرٌ فعلیٌ، تا زمانی که خود شیء را بر گردانی، که اگر تلف شد، ضمان فعلی می باشد.

لذا موجبیت استیلاء برای ضمان ثابتٌ حتی تؤدیه. اگر اداء کردی که دیگر این موجبیت استیلاء برای ضمان برداشته می شود و اگر تلف شد ضمان فعلی می گردد.

در این جا همان اشکال قبلی وارد هست که تا زمانی که شیء خودش موجود هست، بحث ضمان مثل قیمت معنا ندارد و ظاهر حدیث هم این است که خود شیء بر عهده شخص می آید که حتی تؤدی خود آن شیء را، لذا بحث ضمان به میان نمی آید.

بهترین معنای حدیث علی الید

از همه این وجوهی که امروز و دیروز عرض شد این معناست، که اولاً خلاف ظاهر نیست و مرتکب هیچ کدام از این محاذیر هم نیستیم و ثبات و استمرار هم برای مغیی رعایت شده است. مراد از ضمان فعلی که در عبارت مشهور آمده بود را بگوییم که «عهده» می باشد. که مأخوذ به مجرد وضع ید بر مال، بر عهده مستولی هست. عهده نه بحث ضمان هست و نه خسارت و نه ضرر و از خود ظاهر علی الید ما أخذت همین را می فهمیم یعنی بر عهدة مستولی هست و این عهده مستمر هست تا زمانی که خود شیء اداء بشود.

حالا عهده آثاری دارد که نباید آنها را در متن حدیث بیاوریم. عهده آثار تکلیفیه دارد از قبیل حفظ و وجوب ردّ شیء اگر موجود باشد یا وجوب ردّ بدل اگر تلف شود بنابرین محاذیری که در وجوه سابق بود در این وجه وجود ندارد.هذا تمام الکلام در دلالت این حدیث علی فرض این که سند این حدیث قابل پذیرش باشد که این معنا اخیر نه تقدیر در آن به کار رفته است و نه اشکالی بر آن وارد هست.

علی الید خودش به معنای این است که بر عهده مستولی می باشد. همانطور که احکام تکلیفیه بر عهده مکلف هست، احکام وضعیه هم بر عهده مکلف هست و خود علی الید ما اخذت دلالت می کند و چیزی هم در تقدیر نیست و لذا این امر هم ثابت هست تا زمان اداء. و خود همین دلالت می کند، فراغ از این عهده لا یحصل الا بردّ العین ان کانت باقیه او بردّ البدل ان تلفت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo