< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

96/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حسن احتیاط /برائت /اصول عملیه

 

خلاصه مباحث گذشته:

متن خلاصه ...

مرحوم محقق اصفهانی جواب از اشکال دور صاحب کفایه در امکان احتیاط در دوران وجوب و غیر احتیاط که متوقف بر مقدمه‌ای که بیان شد. فرمودند عارض بر دو قسم است و عوارض تارة عوارض وجودند که وجود یا خارجی یا ذهنی است که قبل از عروض عارض باید معروض در خارج وجود داشته باشد درعوارض خارجیه، و یا عروض ذهنی که عروض در ذهن باشد، و اینجا مسئله ثبوت شیئ لشیئ فرع ثبوت مثبت له است عبارت اخری تقدم حکم بر موضوع است

 

متن تقریر ...

عروض تحلیلی

قسمت دوم عارض ماهیت است که سبق وجودی لازم نیست بلکه عروض تحلیلی است و به حسب وجود ممکن است متحد باشد مثل عروض فصل بر جنس که سبق وجودی لازم نیست بلکه عروض تحلیلی است و الا جنس ابهام دارند و تعین جنس به فصل است و بدون فصل جنس از ابهام خارج نمی شود. نوع هم نسبت به افراد این چنین است زیرا قبل از آمدن فرد نوعی وجود ندارد و وجود نوع به افراد است در اینجا ابداً تقدم معروض بر عارض مطرح نیست.

دو احتمال در حکم

حالا در حکم دو احتمال است یکی حکم همان اراده یا کراهت مولا باشد که مباحات از دایره حکم خارج می شود و اراده اعم از اراده لزومیه و غیر لزومی است.

در مستحبات بعث ودر کراهت منع است بدون مفسده است، بیان شد اراده از حکم و کراهت مثل شوق از حقائق تعلیقی است و شوق مطلق بدون متعلق معقول نیست همیشه تحقق شوق با متعلق است چنانچه اراده هم بدون مراد نیست و اراده مراد را می طلبد و چنان که کراهت هم متعلق می خواهد دلیل هم این است که طبیعت شوق تعلیقی است و آن شیئ اگر وجود خارجی باشد معقول نیست، شوق به شیئ در خارج تعلق می گیرد چون حرکات اِینیّه و حرکات وضعیه و اشباه اینها که قائم به مکلف هستند و شوقی که در نفس مکلف است و فعلی که وابسته مکلف است معنا ندارد تعلق بگیرد، متعلق وجود خارجی از دائره نفس مکلف خارج است و چیزی که وجود خارجی دارد و تعلق به نفس بگیرد صحیح نیست خلاصه صفات انسانی انسان در نفس است و مقوم و مشخص در خارج است و اگر مقوم در خارج است لازمه اش امر خارجی در نفس باشد یا خارجیت ما فی النفس لازم می آید که خلف است و یا آن چه چیزی که در دائره نفس مشتاق است در خارج باشد، پس محال است که مقوم و مشخص امور نفسانی در خارج باشد همانطور که صفت تعلیقیه نفسانی زید نمی شود به عمرو تعلق داشته باشد لذا نمی شود صفات نفسانی متعلق به آنچه خارج از نفس باشد.

اگرمشخص و مقوم واحد باشد متشخص هم باید واحد باشد و به یک وجود موجود می شوند. اینکه مراد از حکم، اراده و یا کراهت باشد و شوق به خارج از نفس تعلق بگیرد معقول نیست البته ایشان در اراده پیاده کردند در مثل کراهت هم آنچه در مورد شوق و اراده گفته شد در کراهت هم باید باشد این فرض اول که وجود خارجی معیار باشد اما اگر به وجود ذهنی تعلق بگیرد این هم صحیح نیست زیرا هیچ گاه دو فعلیت با هم متحد نمی شوند و معقول نیست اما اتحاد جنس که لا متاصل است و فصل که متاصل است امکان دارد و طبیعی که لا متشخص و فرد که متشخص است هم ممکن است متحد شوند اما دو متشخص معنا ندارد متحد شوند چون متشخص و فعلیت ابا دارند از اینکه تشخص و فعلیت دیگری بگیرند و الا لازم است که خلق و لبث ایجاد شود که در حکمت ثابت شده باطل است پس تقوم این شوق به وجود خارجی باشد لازم می آیند نفسانیت مافی الخارج یا خارجیت ما فی النفس که هر دو خلف فرض است.

تعلق امر به وجود ذهنی محال است

امر نه به وجود ذهنی تعلق می گیرد چون وجود و لو در ذهن فعلیت دارد و این شوق که متعلق به نفس است فعلیت دارد و اتحاد فعلیتین معنا ندارد و نتیجه اش این است که شوق نفسانی فعلی ، فعلیت دیگری پیدا کند که امکان ندارد، پس شوق

در عالم نفس همان ذات متصور خواهد بود، وجود علمی تصوری و وجود علمی تصدیقی و بعد از اینکه علم پیدا کرد شوق به او پیدا می‌شود و تارة به وجود شوقی در نفس است که یک وجود است ولی این اراده و شوق و مراد و مشتاق الیه به یک وجود موجودند نه اینکه دو وجود باشند که بحث همان اتحاد فعلیتین می آید، این بیان بر اساس حکمت مشاء است .

بالاتر در مسئله علم که مشهور کیف نفسانی می‌دانند که از نفس ظهور و بروز دارد و نفس در عالم ذهن اشراقاتی دارد با قطع نظر از خارج و این صور به برکت اشراقات نفس است که وجود پیدا می‌کنند لذا صفات از قبیل علم و اراده و اینها از اشراقات نفس است و موجودات نوریه هستند عروض سنخی از وجود به همان وجود یا وجود دیگر تکرار در تجلی است و دو بار ظهور و بروز معنا ندارد و به تعبیری بنده عرض می‌کنم که عروض سنخی از وجود به همان وجود و این لازمه اش تکثر واحد و تعدد واحد است.

تحقیق مرحوم حاج شیخ در احتمال سوم متعلق علم

مرحوم حاج شیخ می‌فرمایند[1] اگر به همان سنخ از وجود تعلق بگیرد اتحاد متماثلین است که مثل اتحاد ضدین معقول نیست.و اگر به سنخ دیگری از وجود تعلق بگیرد و این هم معقول نیست چون هرمقابلی طارد مقابل دیگر است نه قابل آن.

اینها در فرض مراد از حکم اراده و کراهت باشد که باید به وجود خارجی تعلق بگیرد و به وجود ذهنی که معقول نیست، اما فرض سوم که صحیح است و اشکال دور نیست چون دور لازمه اش تعدد وجود که احد الوجودین متوقف بر وجود دیگری باشد و بنا بر فرض دوم این تعدد نیست.

بنابر تحقیق ایشان و فرض دوم که علم و اراده از اشراقات نفس است تعدد وجودی نیست به همان وجود اراده و کراهت موجود اند ولیکن نفس در همه مراتب ظهور و بروز دارد در مرتبه علم به صورت وجود علمی ظاهر می شود در عین حال که مقام شامخ خودش که محفوظیت از مراتب باشد را حفظ کرده است.که این همان سریال واحد در مراتب کثیره می باشد و اما بنا بر فرض دوم که مراد از حکم بعث و زجرشرعی باشد که آیا دور لازم می‌آید که نسبت حکم به موضوع را در السنه مشهور می‌گویند قبل از حکم موضوع باید باشد که نسبت عارض بر معروض دانسته اند.

بنا بر فرض اول که این کلام و لو در السنه مشهور است اما بی اساس است اما برای فرض دوم که مراد از حکم بعث وزجر باشد که دو قسم است: یا تکوینی است که مثلاً زید میخواهد وارد شود جلویش را می گیرند که زجر است و یا او را هل می‌دهند داخل خانه که بعث است؛ قسم دوم بعث و زجر اعتباری که همان حکم است عبارت اخری برای انشاء، فعل به داعی امر که انتزاع می شود یعنی وقتی مولا امر می‌کند انشاء به داعی این که مکلف قبول امر کند و اگر نهی کند انشاء به داعی اینکه او منزجر شود و عبد منتهی شود به عمل یا به زجر.

آیا بعث و زجر اعتباری به طور مطلق معنا دارد و شبیه به شوق امر حقیقی است و بعث هم بدون مبعوث الیه معنا ندارد و زجر هم بدون منزجرعنه معنا ندارد این بعث و زجر و لو اعتباری باشد امری است تعلقی؛ وجود بعث متعلق به مبعوث الیه است و بر بعث اعتباری مشخص و مقوم او هم چیزی در عالم اعتبار است و لذا باید ببینیم چه چیزی در عالم اعتبار است؟ زیرا موجودی که در خارج است معقول نیست مشخص امر اعتباری باشد چطور شوق که متعلق به نفس است اگر در خارج نفس است لازم می آید یا خارجیت در نفس است یا نفسانیت در خارج لازم می آید و در اینجا هم اگر بعث اعتباری باشد یا لازم می‌آید اعتباریت آنچه خارج است یا خارجیت آنچه اعتباری است که هر دو خلف است

پس مقوم امر اعتباری باید امر اعتباری باشد و مبعوث الیه و منزجر عنه در عالم اعتبار باشد و به این نحو است که عنوان فانی در معنون است چون غرض مولا در افق نفس پیدا می شود معنون وجود پیدا می کند

اولا عناوین در این عالم اعتبار فانی در معنون است و غرض مولا در معنون است که در وجود خارجی است که این معنون به وجود اعتباری فانی در معنون به وجود خارجی یعنی فانی در مصادیق است مثل اینکه مولا امر می‌کند عنوان اکرم العلماء به حسب عالم اعتبار چیزی مترتب نیست، بلکه اکرام در خارج امر فرموده اما عنوان علماء فانی در مصادیق است و الا علماء در عالم اعتبار که به عنوان موضوع است برای این حکم وجودش اعتباری است به عنوان فانی در معنون در عالم خارج و مصادیق است چون غرض معنون است و این فناء عنوان در معنون نه موجب انقلاب است چون مستلزم خلف است و نه اینکه امر مستحیل بشود ممکن، و یا ممکن منقلب شود به محال، لازم می آید

حکم نسبت به موضوع وقتی از قبیل ماهیت شد به هر یک از دو طریق که حکم را اراده و کراهت بدانید و یا و بعث وزجراعتباری چون از عوارض ماهیت می‌شود تعدد نیست در عین حال که عارض است ولی این عارض به نحوه عارض تحلیل ذهنی است و تقدم وجود معروض بر وجود عارض لازم نیست بلکه غالبا وجود عارض با وجود معروض است در عروض جنس بر فصل و تعیین جنس با فصل است اینجا هم می گوییم از الانسان موجود اما وجود ماهیت به وجود عارض است

عرض کردیم اولا وبالذات برای عارض است و ثانیا و بالعرض معروض پیدا می شود در باب عروض ماهیت عروض جنس بر فصل، نقش اصلی برای فصل است چون جنس ابهام دارد با این که حمل مبهم بر مبهم نمی شود و تعیین موضوع به واسطه محمول ناطق است نقش اساسی را عارض دارد به خلاف امور خارجی که نقش اساسی برای موضوع و معروض است و تعدد این جا لازم نمی‌آید و قوام دور به متعدد است و اگر تعدد نبود دور هم نیست، پس حق با مرحوم شیخ انصاری است که اشکال در اینجا امر ارشادی و آنچه به درد میخورد امر مولوی است و در نهایت اشکال دور وارد نیست و صلی الله محمد و آله


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo