< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

96/12/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: تنبیه سوم /برائت /اصول عملیه

خلاصه مباحث گذشته:

بعد ایرادات مرحوم محقق اصفهانی بر مرحوم شیخ انصاری ره اولا و بر صاحب کفایه ثانیا که دو اشکال بیان شد و حاصل اشکالات بر صاحب کفایه ره حکم به اشتغال بعد قطع به تکلیف قطعی است و این بواسطه حدیث رفع برداشته نمی شود و اشکال دوم در جریان استصحاب در فرض داشتن حالت سابقه وجود که به استصحاب رجوع می کنیم و در اینجا هم جای تمسک به استصحاب به عدم نبود، چرا که بعد قطع به تکلیف فعلی مجالی برای استصحاب حالت سابقه نیست بلکه باید رعایت تکلیف فعلی منجز را داشته باشیم که می طلبد ما احتیاط بکنیم

 

جواب محقق اصفهانی ره در دفع توهم [1]

توهمی که در باب شبهات تحریمه موضوعیه شده بود، چگونه می شود رفع کرد، ایشان قبل از بیان اصل جواب، مقدمه ای ذکر فرموده اند: و آن مقدمه مراراً از ایشان بیان شده است که در بیان حقیقت بعث است، که بعث شرعی و تشریعی (نه تکوینی) به چه معناست؟ بعث تشریعی عبارت است از انشاء در وعاء تشریع به داعی جعل داعی. یعنی شارع در وعاء تشریع جعل حکم می کند به داعی این که مکلف به اختیار خودش منتهی و مأتمر از نهی و امر مولا شود.

داعویت این انشاء چگونه است؟ صرف این که در وعاء تشریع انشاء از ناحیه مولا صادر شد، آیا این برای انقداح اراده بر فعل و ترک در نفس مکلف کافی است، یا این که باید حکم به مکلف واصل بشود؟ واضح است که در صورت عدم وصول حکم به مکلف انقداح اراده ای نخواهد بود. موقعی اراده در نفس مکلف حاصل می شود که مطلع از انشاء شارع بشود، که از این اطلاع تعبیر به وصول انشاء شارع به مکلف می کنند.

پس داعویت انشاء خاص اولاً باید واصل بشود، ثانیاً داعویت این داعی به وجود علمی است، نه به وجود عینی، که باید در نفس مکلف موجود بشود که تعبیر می کنند به وجود علمی انشاء مولا و این وجود علمی جایگاهش نفس مکلف است، اما به وجود واقعی که در وعاء تشریع است، فایده ای ندارد. چون وجود واقعی این انشاء در وعاء تشریع است که در ید مکلف نیست و مکلف به عالَم تشریع راه ندارد، عالَم تشریع در اختیار خود شارع است. کما اینکه 2 انسان در افق نفس دیگری تصرف ندارد، به تصرف تکوینی، مگر این که بگوییم یکی چیزی را تصور بکند و دیگری همان را تصور بکند و اینجا هم آنچه را مولا تشریع کرده در ذهن مکلف بیاید.

لذا می فرمایند داعویت انشاء مولا یا باعثیت و زاجریت نخواهد بود، مگر به وجود علمی، چون معقول نیست که دعوت از انشاء شکل بگیرد الا در موطن نفس مکلف و زمانی داعویت تشریعی دارد که در افق نفس مکلف باشد، اما این انشاء به وجود واقعی که در وعاء تشریع است و مکلف راهی به او ندارد، معنا ندارد که داعی باشد.

پس اولاً باید در وعاء تشریع جعل حکم بشود، و بعد آن حکم مجعول واقع در نفس مکلف بشود، و وقوع در نفس مکلف متوقف بر وصول آن حکم به مکلف است،پس همانگونه که دعوت آمر به وجود واقعی وبه تعبیری انشاء به حمل شایع معقول نیست، چرا که انشاء به حمل شایع در وعاء تشریع یا نفس شریف شارع است که در اختیار مکلف نیست. آنچه که داعویت دارد وجود علمی و صورت ذهنیه مکلف آن انشاء که در نفس ملکف است.

هم چنین وجود عملی غیر واصل به عبد و مکلف، داعویت ندارد. کما این که انشاء به وجود عینی داعی نیست، انشاء به وجود علمی غیر واصل داعی نیست.

(البته اگر این مطلب را سابق بیان می فرمودند، بهتر بود. چرا که تا وصولی نباشد، تصور صورت ذهنیه برای مکلف معقول نیست که ترتیب تکوینی که اولا انشائی از مولا جعل می شود بعد انشاء به مکلف واصل می شود و آنگاه صورت ذهنیه از این انشاء برای مکلف محقق می شود)

لذا 2 چیز مرحوم حاج شیخ رض فرمودند: یکی این که داعویت انشاء متوقف است بر وصول، که همان حضور در نفس مکلف است. دوم این که انشاء به وجود علمی داعی است نه به وجود عینی. چرا که آن چیزی که منشأ حرکت مکلف می شود، صورت ذهنیه ای است که از انشاء مولا دارد و الا وجود عینی و انشاء و وجود علمی انشاء در نفس مولا مربوط به مکلف نیست.

0.1نکته دوم در مقدمه دفع توهم: در رابطه با متعلق فعل مکلف است

فعلی را که مکلف می خواهد به عنوان ایجاد یا ترک انجام بدهد. این جا هم باید، در نظر بگیریم که در مرحله داعویت – به مراحل بعدی کاری نداریم – همانطور که صورت ذهنیه انشاء داعی بعد الوصول بود. همانطور – این مطلب خیلی مهم است که دقت شود – راجع به متعلق فعل مکلف ایضاً باید دقتی بشود، آن چیزی که متعلق فعل مکلف است، متعلق به حمل شایع و وجود عینی متعلق است یا صورت ذهنیة از او، این جا هم واضح است که صورت ذهنیه متعلق هست. مثلاً اگر تکلیف به اجتناب از خمر شده، یا اتیان ماء برای مولا، آنچه در مرحله بعث و زجر است عبارت است از وجود این متعلقات در نفس مکلف به وجود ذهنی و وجودی که متناسب با وعاء نفس مکلف است، متعلق قرار گرفته اند اولا و بالذات و آنچه که در خارج است ثانیا و بالعرض متعلق حکم است.

در مرحله داعویت و حرکت عضلات نحو الفعل یا زجر حرکت عضلات هست نسبت به ترک، این متعلق صورت ذهنیه ای است که در نفس مکلف است. (هر چند که مصلحت و مفسده بر وجود خارجی متعلق است.) ولی در ظرف تشریع نیز آنچه که وجود دارد صورت ذهنیه از صلاة و وجود علمی متعلق است که متعلق حکم قرار می گیرد، صلاة به وجود علمی است که می فرماید ایجاد کنید.

پس از تصور در نفس مکلف شوق پیدا میشود و تا می رسد به مرحله شدیده که تعبیر به اراده نحو الفعل، در باب زجر همین طور که صورت ذهنیه ای از شرب خمر است به عنوان نهی که مولا در وعاء تشریع حکم خودش را میبرد روی او که باید حکم متناسب موضوع باید باشد، اگر حکم به عنوان یک امر در وعاء نفس است متعلق او هم باید متناسب وعاء نفس باشد و باید بگوییم باعث و زاجر به صورت ذهنیه باعثیت و زاجریت دارد برای مکلف و هم صورت ذهنیه متعلق، نهایت متعلق بما هو صورت ذهنیه مراد و مقصود نیست، بلکه مرآة قرار گرفته برای ما فی الخارج که ترک خمر خارجی کند و صلاة خارجی را اتیان کند.

لذا بعث فعلی و زجر فعلی، تا متعلقاتشان در نفس حاضر نباشد، زجر و بعث از مجهول معقول نیست، پس باید بگوییم این بعث و یا زجر اولا متوجه شده به متعلقشان اولا در وعاء تشریع و ثانیا در نفس مکلف.

حرکات عضلات هم به اعتبار قبض در نواهی و بسط در اوامر، همین طور است. چون حرکات عضلات به طرف ایجاد صلاة، به عنوان باعث در نفس هست. این نباید بی حساب و کتاب باشد. این وجهی دارد، جهتش این است که متعلق کلی که در نفس او پس از امر مولا منقدح شد، لا ینطبق الا بر این صلاتی که در خارج ایجاد می کند. این صلاة خارجی منطبق علیه آن متعلق حکم است که بعد از امر مولا در نفس مکلف ایجاد شدو لذا ابتداءً شوق پیدا شده است و شوق موجب حرکت عضلات که مکلف در خارج او را ایجاد کند.

حرکات عضلات به جانب موضوعی که در وعاء تشریع اولاً، و صورت ذهنیة اش در نفس مکلف حاصل شد ثانیاً، جزاف نیست، بلکه از باب انطباق موضوع کلی است بر این فردی که مکلف ایجاد می کند.

لذا منتهی شدن امر داعویت مولا به آنچه که حرکت عضلات مکلف به جانب آن چیز، به اعتبار امر که بسط دارد و به اعتبار نهی که قبض دارد، چون امر داعویت مولا منتهی به حرکت عضلات می شود، این مقتضی بعث و زجر مولا اولا و متعلق آن بعث و زجر ثانیا در نفس مکلف است، مکلف اول امر مولا را در نظر می گیرد و موضوع آن بعث مثل صلاة که موضوع است در نفس مکلف حضور پیدا می کند و و بعد اگر مکلف در مقام امتثال باشد شوق پیدا می کند و موضوع کلی را بر فردی از افراد در خارج منطبق می کند که به واسطه حرکات عضلات در خارج او را ایجاد می کند.

لذا یعنی حضور بعث یا زجر و هم متعلقشان باید باشند، و هم باید این ها واصل به مکلف بشوند تا حضور در نفس مکلف نیز شکل بگیرد، چون وصول بدون حضور معنا ندارد و در جانب متعلق باید حضور در نفس باید به طور کلی باید باشد، چرا که حرکت عضلات عبد متعلق می خواهد و حرکت معقول و هم چنین حرکات عضلات مکلف چون جزئی است، متعلق این حرکت، جزاف نیست، و چون معقول است، این فعل یا ترکی که متحقق می سازد، منطبق علیه آن کلی است که در نفس است.

و روی همین است که می فرمایند اگر یکی از این مقدمات چه در جانب انشاء و داعویت چه در جانب حرکت عضلات که مربوط به متعلق بود، مختل بشود، مکلف از عهده فراغ تکلیف بر نمی آید و دیگر داعویتی برای مکلف نیست، تا مکلف منتهی بشود و مؤتمر بگردد.

لذا یا سراغ ترک واجب می رود یا حرام را مرتکب می شود چرا که داعی ندارد اگر کسی علم ندارد، قهراً داعی در نفس او نیست، اگر داعی در نفس او نبود، در حقیقت قدرت برای فعل ندارد. مرتبه نازله اراده در نفس انسانی، قدرت است که باید باشد. وقتی حکم واصل نشده باشد داعی نیست تا اراده شکل بگیرد.

0.2نسبت اراده با قدرت

لذا کأنه نسبت قدرت و اراده، نسبت نقص و کمال است و کانه محقق اصفهانی ره یک چیز می دانند و اختلاف اینها به شدت وضعف است. مرتبه شدیده اراده است، و مرتبه ضعیفه قدرت است. قدرت عبارت است از همان اراده در مرحله قوة که به فعلیت نرسیده و اراده همان قدرت است که فعلیت یافته است. یا نسبت امکان و وجوب است، امکان این جا امکان وقوعی است و وجوب بالغیر منظور از وجوب است.

لذا شرط این که مکلف بتواند اطاعت مولا بکند، قدرت است. قدرت تمام این مقدماتی بود که در جانب داعویت و در جانب متعلق حکم بیان فرمودند. خلاصه این که صورت ذهنیه ای از انشاء مولا باید در نفس مکلف باشدو همین که مولا امر کرده صورت ذهنیه انشاء مولا است، کما اینکه صورت ذهنیه ازحکم و متعلق حکم باید در نفس مکلف بیاید.

صِرف علم به حکم بلا موضوع و متعلق، فایده ای ندارد و اجمالاً حداقل باید معلوم باشد که موضوع حکم چیست. داعی نمی شود به نحو امر مجهول باشد، لذا همانطور که باید اصل انشاء و حکم واصل بشود، مُنشَأ و متعلق آن حکم هم باید واصل بشود به مکلف و آنچه در خارج است ظرف سقوط حکم است نه ظرف ثبوت حکم که به حضور صورت ذهنیه است که در نفس مکلف شکل می گیرد. که مکلف واجب را اتیان کند و حرام را ترک می نماید.

پس داعی در نفس مکلف، محصِّل اراده است. محصِّل نه یعنی این که تمام العلة باشد. بلکه به معنای زمینه ساز انقداح اراده در نفس مکلف است. مکلف تصور می کند و تصدیق می نماید، و وقتی متعلق را هم تصور و تصدیق کرد، اگر در مقام اطاعت بود، تمام انحاء عدم وجود را در جانب واجب سدّ می کند، کما این که تمام انحاء وجود را در جانب حرام سدّ می کند که اراده می کند که در باب حرام قبض عضلات است و در باب واجب بسط عضلات تعبیر می کنند.

همانطور که در اول بحث عرض شد، غرض از انشاء به داعی جعل داعی، عبارت بود از این که داعی مجعول شرعی، به نفسه و به تنهایی، داعی برای مکلف باشد، علی کل تقدیر. جهتش هم این است که علت باید با معلول سنخیت داشته باشد. اگر معلول فعلیت پیدا کرد، چه در جانب وجود و چه در جانب عدم، فعلیت معلول تابع فعلیت علت است. علت تقدیری موجِب فعلیت معلول نخواهد بود. اگر معلول فعلی است به صورت إنّ کشف می کنیم که علت هم فعلی است.

لذا انشاء مولا به وجود واصل به مکلف می شود داعی به جعل داعی بشود نه به وجود واقعی خودش که در ظرف تشریع است. این مطلب را هی تکرار می کنند ، چرا که مغفول عنه کثیری بوده است که باعث اشکال و توهم شده.

در بحث حجیت خبر هم مرحوم حاج شیخ رض اصرار داشتند که باید وصول باشد، و بدون وصول تنجُّز معقول نیست.

همانطور که امر قطعی اگر در افق نفس مکلف پیدا شد، این داعی خواهد بود، امر محتمل هم همین طور داعی است. لازم نیست که صورت ذهنیه وصول تفصیلی داشته باشد، اگر معلوم بالاجمال هم باشد، وصول کافی است. وصول به علم وابسته است، خواه تفصیلی باشد و خواه اجمالی و در اینجا هم امر محتمل در نفس مکلف داعی بالذات است علی ایّ تقدیر.

0.3امر خارجی که به وجود کتبی و یا لفظی است، داعی بالعرض است.

آنکه داعی است همان صورت ذهنیه مکلف از امر است که در نفس مکلف است. این صورت خارجیه که کتباً یا لفظاً هست باعث می شود آنچه داعویت ویا زاجریت حقیقیه دارد در نفس مکلف منقدح بشود. لذا انقداح اراده و یا کراهت در نفس به صورت ذهنیه موجود در ذهن مکلف است منشاء برای ایجاد و یا برای ترک است و نه آنچه از دیگری به عنوان کتابت و یا لفظ صادر شده.

لذا می فرمایند داعی بالذات صورت امر محتمل است، نه آنچه که در خارج به صورت کتبی و لفظی است که تعبیر از داعی بودنشان، بالعرض است. چون آنچه که برای مکلف حرکات عضلات را می آورد صورت ذهنیه ای است که مکلف در نفس دارد.

آنچه که در خارج است، علی تقدیرٍ، داعی است و آن در صورت وصول به مکلف است. و الا اگر روایتی در کتابی باشد که مکلف آن را ندیده، داعویت نخواهد داشت، چرا که واصل به مکلف نشده و همین موقع هم داعی می باشد داعویت بالعرض خواهد بود، نه داعویت بالذات. بر عکس صورت ذهنیه در نفس مکلف که هم بالذات داعی است و هم علی کل تقدیرٍ داعی می باشد.و باید نتیجه این توهم بیان شود که وقت تمام است و فردا انشاالله وصلی الله علی محمد و آل محمد


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo