< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

98/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیهات الاحتیاط/ اصول العملیة

0.0.1- -نحوه اتحاد جامع با حصه

این اتحاد در خارج، نه اتحاد شیئین باشد، بلکه اتحاد شیء و لا شیء است، البته لا شیء نه به معنای عدم، بلکه به معنای چیزی که تحصل ندارد. بنابرین نحوه وجود جامع اگر معلوم شد که متحد هست با وجود حصه و جامع بر هر یک از حصص قابل انطباق هست، لذا وجودی که منسوب به حصه است بالذات است ولی وجودی که منسوب به جامع می شود بالعرض.

حال آنکه در باب مطلق و مقید اگر بناء باشد وجوب مقدمی باشد، وجوب مقدمی، وجوبی است بالذات. در واجدیت وجوب باید استقلالی در او ببینیم. اگر فرض تعدد شد این حرف گفتنی است که وجوبی که در ناحیه مطلق هست اعم است از این که وجوب نفسی باشد یا وجوب غیری و شما تعدد را نمی توانید درست کنید

وجوبی که محل بحث ما هست ایضاً وزانش وزان وجود هست، بلکه وجوب واحد منسوبٌ الی شیئین ولیکن احدهما بالذات و دیگری بالعرض. به جامع بالعرض به حصه بالذات. در این جا هم به مقید بالذات به مطلق می شود بالعرض. به اعتبار این که مقید همان مطلق هست مع شیء زائد. پس علم به وجوب جامع نداریم الا به معنای اعم از ما بالذات که مقید است و ما بالعرض که مطلق است اگر واجب نفسی آن مقید باشد. اما در غیر این حصه احتمال وجوبی که برای جامع هست احتمال وجوب بالذات است و لا غیر. نه این که احتمال وجوب بالعرض هم در جامع باشد.

پس یا مقید واجب است در واقع یا مطلق واجب است. ولی علی ای حال وجوبی که برای مطلق در نظر می گیرید وجوب بالعرض هست و به واسطه مقید خواهد بود. چون مطلق بما هو مطلق تحققی ندارد. پس این ادعاء که بگویند وجوب جامع معلوم و نتیجةً علم اجمالی منحل می شود در محل بحث ما فایده ای ندارد.

-تحقیق در مقام: راه انحلال [1]

یک طریق برهانی است و اشکالات بر آن طرق ثلاثه بر این طریق وارد نیست. می فرمایند: گاهی اطلاق شرط می شود به معنای چیزی که خارج از ماهیت واجب است و در فعلیت ترتب اثر بر واجب دخالت دارد و این شرط در مقابل جزء است. گاهی از اوقات شرط گفته می شود به معنای ما له دخلٌ فی الامتثال و فی مقام وفاء تحصیل غرض و این غیر از فعلیت ترتب اثر بر مقتضی است. در ما نحن فیه هم همین طور یک وقت شرط به این معناست که این شرط در مقابل جزء است. یک وقت است که شرط در مقابل جزء نیست بلکه در مقام تحصیل غرض او را دخیل می دانیم. که بودش باعث می شود غرض مترتب بر واجب حاصل بشود.

می فرمایند: هر خصوصیتی که شرط در قبال جزء نباشد، در این جا اگر آنچه که در مقام امتثال به وسیله او غرض حاصل می شود، اسمش را مقتضِی می گذارند، آنچه در فعلیت ترتب اثر بر مقتضِی دخیل هست شرط گویند و آنچه مربوط به ایستیفاء غرض است شرط به معنای دوم است.

مقتضِی مطلقاً چه بسیط چه مرکب، گاهی از اوقات امر خاصی است، یعنی یک شیئی مع خصوصةٍ است. این را تعبیر می کنند همین خاص مقتضِی است. نه این که بگویید خصوصیت وارد بر مقتضِی شد. پس وافی بالغرض را هم در بسیط می توانید فرض کنید و هم در مرکب. در بسیط می گویید وافی بالغرض از اول همین امر خاص بوده است در مرکب وافی به غرض این بعضی است که جزئیت او از اول به صورت خاص بوده. خصوصیت از همان ابتداء داخل در این جزء بوده است و داخل در ما یفی بالغرض بوده است. کما این که در فرض اول گفته می شود مقوِّم اصل وافی بالغرض.

این تعبیر که کردند که به خصوصیت می گوییم مقوِّم جزء، مختص فرض مرکب نیست در فرض بسیط هم خصوصیت مقوم مقتضی است. در چنین جایی به چنین خصوصیت اطلاق شرطی که در مقابل جزء هست نمی کنیم. چون او خارج از دایره مقوم هست، این خصوصیت با همین وضعی که دارد داخل در مقتضِی قرار داده شده است، پس شرط به معنای اصطلاحی که در مقابل جزء است نخواهد بود.

و گاهی از اوقات است که خصوصیت در تأثیر مقتضِی مطلقا دخالت دارد. این جا خصوصیت خارج از دائره مقوِّم می شود، و چنین خصوصیتی باز اسمش شرط است، ولی این شرطی است که در مقابل جزء است، نه این که باز اطلاق جزء برش بشود. بر خلاف شرط اول که اطلاق جزء می شود.

در صورت دوم شرط در مقابل جزء است و اطلاق جزء برش نمی شود. جزء چیزی است که داخل در مقوِّم است و شرط اینجت خارج است. به طور کل هر جا که شرط در مقابل جزء باشد، یا مصحِّح فاعلیت فاعل است، یا متمِّم قابلیت قابل است. یا موجب متمِّمیت قابل می شود، یعنی یا در طرف مؤثر اثر دارد یا در طرف متأثر، ولی نه داخل در ماهیت مؤثر است و نه در ماهیت متأثر.

و وقتی وضع تکوینی چنین شرطی این چنین است در مقام خطاب و امر مولا هم به همین نحو است، برای خاطر این که وقتی مولا خطاب به مکلف می کند و چیزی را در مامور به دخیل می بیند، این نمی شود جزاف باشد. وقتی امر می کند به صلاة اما مع خصوصیة کونها مع الطهارة، چرا شارع طهارت را دخیل می داند؟ یا طهارت در تأثیر مؤثر که صلاة است دخیل است، یا در قابلیت قابل دخیل است.

این معنا را که دانستیم می آییم در محل بحث. ببینیم این تقید به چه نحو است، و آیا می توانیم برائت را جاری بکنیم یا خیر؟


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo