< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدرضا حسینی آملی

98/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیهات الاحتیاط/ اصول العملیة

0.0.1- -صور ثلاثه جزء زائد

گاهی رافعٌ فقط، و گاهی دافعٌ فقط، و گاهی هم رافع هست و هم دافع. می فرمایند عنوان قاطع را می فرمایند: نیاورید، چون وقتی هم رفع کرد و هم دفع، دیگر چیزی را باقی نگذاشت. بنابرین اگر بخواهیم قاطع را اینجا تصور بکنیم به این نحو است که بگوییم مرکب از اجزاء متعدده ای تشکیل شده است، با وجود این زائد، نسبت به آنچه گذشته رافع هست، نسبت به آنچه باقی مانده است دافع است. پس هم للزائد دفعٌ و هم رفعٌ. رافعٌ نسبت به اجزاء سابقه، دافعٌ نسبت به اجزاء لاحقه.

ولیکن اگر گفتیم این زائد قاطعٌ، به صورت إن می توانیم کشف کنیم که این مرکب ما اجزاء مادی داشته است که عبارت هست از نفس آن اجزاء و یک هیئت اتصالیه داشته است که از او به صورت مرکب تعبیر می کنیم. وقتی عنوان قاطع را به این زائد دادیم، کاشف از این است که پس یک هیئت اتصالیه ای داشته است که آن هیئت اتصالیه با آمدن این از بین رفته است. به این اعتبار می شود گفت قاطع هم هست.

پس جمع بین عنوان قاطعیت و رافعیت به این است که، رافعیت و دافعیت را با ملاحظه به اجزاء مادی مرکب قرار می دهیم. دافعٌ و رافعٌ بالنسبه به نفس الاجزاء در مقام مقایسه با اثر. این زائد تأثیر گذاری اجزاء سابقه را رفع می کند و نسبت به اجزاء لاحقه دافع می شود. پس دافع و رافع مربوط شد به اجزاء مادیه مرکب. اما عنوان قاطعٌ کاری به اجزاء سابقه و لاحقه از نظر اثر ندارد. این ناظر هست به آن هیئت اتصالیه که بین اجزاء فی ما بینها وجود داشت. آن هیئت اتصالیه را بر می دارد. وقتی هیئت اتصالیه برداشته شد می گویند قطع کرد. یعنی متصل بودند و حالا منقطع شدند. پس زائد 3 عنوان پیدا کرد، رافع و دافع و قاطع.

لذا می فرمایند: شأن مانع این است که رفع اثر کند. شأن قاطع فقط ناظر هست به نفس هیئت اتصالیه و جزء صوری. لذا آمدن قاطع با جزء صوری و آن هیئت اتصالیه مزاحمت دارد ، نه این که اثر جزء صوری را بردارد، کاری به اثر برداشتن ندارد.

-فرق بین قاطع و مانع و رافع[1]

عنوان قاطع اصلاً کاری به مسئله تأثیرگذاری اجزاء چه به عنوان جزء صوری و جزء مادی نیست، قاطع نفس هیئت اتصالیه را از بین می برد. پس چند جهت فرق هست. مانع و رافع خود اجزاء را از بین نمی بردند. اثر اجزاء را بر می داشتند یا جلوی ترتب اثر را می گرفتند. رافع اثر را بر می دارد، مانع جلوی ترتیب اثر را می گیرد. ولی قاطع می آید نفس جزء صوری که هیئت اتصالیه هست را به هم می زند. پس یک تفاوت ماهوی بین قاطع و عنوان رافع و مانع وجود دارد. که آن 2 یعنی مانع و رافع کاری به خود اجزاء ندارند جلوی ترتیب اثر را می گیرند، و از ترتب اثر بر اجزاء جلوگیری می کنند یا بر می دارند. ولی خود اجزاء را دست نمی زنند، اجزاء به حال خودشان هستند، اثر یا برداشته می شود یا نمی گذارد اثر مترتب بشود. ولی در باب قاطع، کار به خود جزء صوری دارد و خراب می کند جزء صوری را، هیئت اتصالیه را کلاً بهم می زند.

حالا، این مقدمه که دانسته شد، کسانی که سراغ استصحاب صحت رفته اند، باید ببینیم که این صحتی که خواسته اند استصحاب کنند که قبل از آمدن زائد گفته اند این مرکب اجزاءش صحت داشته است، به چه معناست؟

یک معنا این بود که مطابقت مأتیٌ به با مأمورٌ به باشد. به این معنا نمی توانیم استصحاب بکنیم، برای خاطر این که ما نسبت به اجزاء سابقه که متیقنة الصحة هستند، الآن شک در صحت آنها نداریم. بلکه الآن هم یقین داریم صحیح اند. یعنی همانطوری که مولا خواسته بود آورده شد و آن ها دیگر تغییری درشان نیست.

صحت به معنای این که اجزاء سابقه قابلیت این را دارند که اگر اجزاء لاحقه ضمیمه به آن ها بشود کما هی حقها، مرکب محقق می شود، این معنا هم متیقن هست و این را هم شک در بقاءش نداریم. یعنی این استعداد و قابلیتشان را داشتند و این استعداد الآن هم هست. در آنها که تغییری ایجاد نشده است که شک کنیم آیا این استعداد مانده یا نه، این استعداد الآن هم هست. یعنی یقین به آن صحت موجب این نیست که یقین به تأثیر گذاری اجزاء لاحقه داشته باشیم بعد الوقوع. خیر، می توانیم شک کنیم. شک هم دو طرف دارد، یک طرفش این هست که امکان لحوق باشد و تأثیر بگذارد و یک طرفش این است که، نه، این لحوق مؤثر نباشد با آمدن این زائد و فایده ای برای اجزاء لاحقه نباشد. این معنای شک است. با آمدن این زائد شک داریم که با ضمیمه آن 2 جزء دیگر به اجزاء سابقه آیا آن اثر مترقب مترتب می شود یا مترتب نمی شود. در نتیجه شک می کنیم و استصحاب بقا می کنیم. این تقریب استصحاب بقاء صحت هست.

لذا می فرمایند: معنای صحت بقای اجزاء سابقه علی ما کان لها من الاستعداد المترتب علیها، یا این جور، یا بگوییم مستصحب عبارت هست از آن اثر ناقصی که حاصل می شد از اجزاء سابقه. با آمدن این عارض که عبارت هست از شیء زائد، بقاء آنها بعد از عروض عارض مشکوک هست، لذا استصحاب می شود.

پس بنابرین صحت را به مطابقت مأتیٌ به با مأمورٌ به نزنید. و صحت را به معنای اصل اثر برای اجزاء با قطع نظر از اثر تام هم نگذارید. بلکه صحت به معنای تمامیت من حیث الاثر هست، که تمامیت من حیث الاثر تا قبل از عارض برای ما متیقن بود با آمدن این عارض مشکوک می شود بقای آن را استصحاب می کنیم.

با این تقریبی که ذکر شد، تعریضی به صاحب کفایه هم هست، که نه، خللی که در این استصحاب هست، از نظر ارکان استصحاب نیست، که یقین سابق و شک در بقاء نداشته باشیم. نخیر، ما یقین سابق داریم که عبارت هست از قابلیت و استعداد اجزاء سابقه برای لحوق اجزاء لاحقه و ترتیب اثر بر کل. این معنا که قابلیت و استعداد باشد، تا قبل از آمدن عارض قطعاً بود. الآن نمی دانیم با آمدن عارض این قابلیت باقی ماند یا نه، ادامه پیدا کرد یا نه؟

ما متیقن الحدوثی می خواهیم که عبارت هست از وجود قابلیت برای اجزاء سابقه، با تحقق آنها کما علیها. لذا نه انقلاب شیء عما هو علیه مرتکب شده ایم و نه از بین رفتن شیء ای که تحقق پیدا کرد. چون چیزی که محقق شد از بین نمی رود. ما شک در حدوث نداریم. لذا حدوثاً هم مأتیٌ به مطابق با مأمورٌ به هست، ولی صحت به این معنا نیست. هم اجزاء به نحوی که ذات الاثر باشند با قطع نظر از این که اثر کامل هست یا نیست، این اجزاء از نظر این که اثر بر آنها بما هی اجزاءٌ ناقصه مترتب می شود، باز در این هم تردیدی نداریم. تردید در این است که آن استعداد اجزاء سابقه که داشتند که اگر اجزاء لاحقه ملحق بشوند و این استعداد به مرحله کمال برسد و نتیجةً اثر واحد مترقب از مرکب مترتب بر مرکب بشود، این برای ما مشکوک هست. شک در چی پیدا می کنیم؟ شک در بقاء آن قابلیت و استعداد پیدا می کند.

پس بنابرین ارکان استصحاب که عبارت هست از یقین به حدوث و شک در بقاء، کاملاً در این جا متصور هست بلا اشکالٍ.به خلاف صاحب کفایه که ادعاء کرده بودند که این جا 3 صورت متصور هست، در 2 صورت شک در بقاء نداریم، یقین به حدوث داریم نه شک در بقاء. و در صورت سوم فرمودند یقین به حدوث نداریم.

ایشان می فرمایند: نه، ما هم یقین به حدوثمان سر جای خودش محفوظ هست و هم مسئله شک در بقای او. پس بنابرین می فرمایند: استصحاب از نظر یقین سابق و شک لاحق، لا محذور فیه، به همین نحوی که عرض کردیم.

الا این که آیا مع ذلک استصحابی که در این جا هست قبول دارید یا خیر؟ مرحوم حاج شیخ رض مانند صاحب کفایه در مدعا موافقند و استصحاب را قبول ندارند، ولی نه به خاطر خلل در ارکان استصحاب که عبارت بود از یقین سابق و شک در بقاء، خیر از این حیث ایشان با صاحب کفایه مخالف اند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo