< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

مبحث بیع

90/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 مسقطات خيار عيب تاكنون به خوبي فقهاي بزرگوار ما مطرح كردند. يك سلسله از مسقطات هست كه مورد اتفاق نظر نيست برخيها آنها را مسقط مي‌دانند بالقول المطلق يعني مسقط الرد و الأرش مي‌دانند بعضيها اصلاً به اسقاط آنها و مسقط ‌بودن آنها فتوا ندادند نمي‌دهند بعضي قائل به تفصيل‌اند كه آن امور مسقط ردند ولي مسقط أرش نيستند. قبل از ورود در اين بخش دو نكته كه مربوط به مسائل قبل بود بازگو بشود ان‌شاء‌الله تا وارد حريم اين بحث بشويم. در بحثهاي قبل سخن از مخصص لبي متصل و منفصل في الجمله به ميان آمد يك توضيحي در اين زمينه داده بشود يك توضيحي هم درباره اينكه «كل مبيعٍ تلف قبل في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» مطرح بشود.
 اما آن مطلب اول كه مربوط به مخصص لبي بود ما يك اصل كلي و قاعده عام داريم كه «المؤمنون عند شروطهم» از اين قاعده كلي شروط و تعهدهاي مربوط به حكم خارج شده است يعني اگر تعهدي كردند كه حكمي از احكام شرع ساقط بشود عموم المؤمنون او را شامل نمي‌شود ولي اگر محور تعهد حق باشد نه حكم عموم المؤمنون شاملش مي‌شود پس مطلب اول همان قاعده «المؤمنون عند شروطهم» هست مطلب دوم آن است كه اگر يك تعهدي در حوزه حق الله حكم الله بود مشمول امور المؤمنون نيست و اگر يك تعهدي در حوزه حق الناس بود نه حكم الله مشمول هست يعني اگر طرفين تعهد كردند كه فلان شيء ساقط بشود اگر آن شيء حكم الله بود كه عموم المؤمنون شاملش نمي‌شود و اين تعهد نافذ نيست و اگر آن شيء حق الناس بود عموم المؤمنون شامل مي‌شود و اين ساقط است اين دو مطلب.
 مطلب بعدي آن است كه اگر كالاي معيبي مورد بيع قرار گرفت و فروشنده تبرّي كرد و خود را تبرئه نمود و خريدار تبرّي فروشنده را پذيرفت اين يك تعهد است يعني بايع مي‌گويد من عهده‌دار عيب نيستم مشتري هم مي‌گويد من پذيرفتم يعني اگر معيب درآمد شما حق الرد نداريد اين يك تعهدي است و اين كالا مثلاً حيوان است و اين خريدار در ظرف سه روز خيار دارد در ظرف سه روز اين كالا تلف شد آيا اين تعهد مشمول «المؤمنون عند شروطهم» هست يا نيست اگر آن قاعده‌اي كه مي‌گويد «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» حق الناس جعل كرده باشد اينها تعهد كردند بر سقوط اين حق الناس و مشمول عموم «المؤمنون عند شروطهم» است ولي اگر آن قاعده اي كه مي‌گويد «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» حكم الله جعل كرده باشد نه حق الناس، حكم الله قابل اسقاط نيست اين تبرّي كالعدم است اين هم دو مطلب. آن دليلي كه مي‌گويد حق الناس قابل اسقاط است ولي حكم الله قابل اسقاط نيست آنكه دليل لفظي نيست يك دليل لبي است الآن ما نمي‌دانيم اين تلف در زمان خيار ممن لا خيار له حكم شرعي است يا حق خريدار است اگر حكم شرعي باشد از تحت «المؤمنون عند شروطهم» خارج است و مشمول آن اصل نخواهد بود اگر حق الناس باشد مندرج تحت آن است پس فههنا امور يك طرفين تعهد كردند بايع تبرّي كرد خود را تبرئه نمود مشتري پذيرفت دو اين كالاي معيب در ظرف خيار حيوان يا خيار شرط تلف شد سه، قاعده «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» مي‌گويد خسارت اين به عهده فروشنده است چهار، ما نمي‌دانيم اين قاعده به ما حق الناس را تفهيم مي‌كند يا حكم الله را خب پنج، ما مي‌دانيم بالعقل نه به دليل لفظي بالعقل مي‌دانيم كه اگر مفاد اين قاعده حق الناس بود مشمول «المؤمنون عند شروطهم» خواهند بود براي اينكه طرفين تعهد كردند و شرط كردند كه اگر معيب درآمد هيچ طلبي نباشد و اگر حكم الله بود اين كالعدم است ما هستيم و يك تبرّي كه طرفين داشتند و تعهد و يك «المؤمنون عند شروطهم» و يك مخصص لبي اين مخصص ما لفظي نيست ما يقين داريم كه حق الناس مشمول المؤمنون است يقين داريم كه حكم الله مشمول عموم المؤمنون نيست و شك داريم كه اين مفاد قاعده «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» حق الناس جعل كرد يا حكم الله. نظير همان مثالي كه مرحوم آخوند(رضوان الله عليه) در كفايه دارند ما يك عمومي داريم به عنوان اكرم جيراني همسايه‌هاي اين شخص و جيران اين شخص سه گروهند يك عده يقيناً دشمن او هستند يك عده يقيناً دوست او هستند يك عده مشكوك‌اند نمي‌دانيم دوست اند يا دشمن ايشان دليل لفظي اقامه نكرده فقط گفته اكرم جيراني عقل مي‌گويد آن كه يقين العداوه است مشمول نيست آن كه يقين الصداقه است مشمول است آنكه مشكوك العداوه است من نمي‌دانم مشمول هست يا نيست اينجا چه بكنيم؟ آيا به عموم عام تمسك بكنيم در شبهه مصداقي خاص كه آن مخصص‌اش دليل لبي است يا نه؟ طبق فرمايش ايشان مي‌شود با شبهه مصداقي خاص در صورتي كه مخصص لبي باشد به عموم عام تمسك كرد يعني بر اين شخصي كه مخاطب بود مأمور به اكرام جيران بود واجب است كه دو گروه را اكرام بكند يك عده آنهايي كه مقطوع الصداقه‌اند يك عده آنهايي كه مشكوك العدواه‌اند اين مبناي مرحوم آخوند در اصول براساس آن مبنا اشاره شد كه اينجا مي‌شود به عموم «المؤمنون عند شروطهم» تمسك كرد چرا؟ براي اينكه طرفين يك تعهدي كردند مخصص ما لبي است مخصص مي‌گويد كه شروط تعهدات سه قسم است يك قسم يقيناً حق الناس است، يك قسم يقيناً حكم الله است يك قسم مشكوكية الحقية و الحكميه است و اين فرمايش هم فرمايش عقل است دليل لبي است وگرنه ما دليل لفظي نداريم بنا بر جواز تمسك به عام در شبهه مصداقيه خاص اگر مخصص لبي باشد اينجا بايد به عموم «المؤمنون عند شروطهم» تمسك كرد و بر تبرّي و تبرئه بايع ترتيب اثر قائل شد و حق الرد نيست و مانند آن اين عصاره آن نكته بود كه قبلاً مطرح شد. اما مطلب دوم اگر كالاي معيبي مورد عقد واقع شد و اين كالا در ظرف خيار عيب تلف شد نه خيار حيوان چون خود معيب بودن اين كالا عيب دارد اشاره شد كه اين تلف در سه ظرف است كه يك ظرفش حكم روشني دارد دو ظرفش بايد محل بحث قرار بگيرد كه قرار گرفت يكي اينكه اين كالا قبل از قبض تلف بشود مشمول قاعده «كل مبيعٍ تلف قبل قبضه فهو من مال بايعه» هست كه اين قاعده نبوي است منصوص است معمول به اصحاب هم هست. قسمت دوم اين بود كه اين كالا در ظرف خيار بعد از قبض تلف بشود مثل اينكه گوسفندي را خريده و قبض كرده در ظرف سه روز كه ظرف خيار حيوان است اين كالا تلف شده بحث «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» دامنه داشت و گذشت حالا اگر يك ظرفي را خريد يك فرشي را خريد، نه شرط الخيار در او راه داشت و نه خيار حيوان اين فرش معيب چون معيب بود خريدار خيار عيب دارد در ظرف خيار عيب بعد از قبض است و قبل از انقضاي زمان خيار عيب هست چون خيار عيب به يكي از اين امور ساقط مي‌شود قبل از اينكه خيار عيب را ساقط كند و مانند آن اين فرش تلف شد آيا اين مشمول «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» هست يا نه؟ كه بحث درباره اين است.
 پرسش: ...
 پاسخ: بله تبرّي كرده همه اينها در فضاي تبرّي است فروشنده تبرّي كرده و اگر معناي تبرّي اين باشد كه حق الرد ساقط حق الأرش ساقط و جميع آثار خيار هم ساقط يكي از آن آثار خيار اين است كه اگر مبيع در زمان خيار تلف بشود من مال بايعه اين اثر هم ساقط مي‌شود اگر تبرّي مطلق بود جميع آثار خيار ساقط مي‌شود آيا اينجا جميع آثار خيار حتي يكون التالف من مال البايع هم ساقط مي‌شود يا نه؟ آن نكته پاياني اين است كه ما در قاعده اولي كه «كل مبيعٍ تلف قبل قبضه فهو من مال بايعه» اين خب نبوي بود متن قاعده بيان حضرت(سلام الله عليه) بود و مورد قبول اصحاب اما «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» كه يك همچنين قاعده منصوصي ما نداشتيم اين مستفاد از نصوص است از مجموعه روايات يك چنين قاعده‌اي درآمد وقتي شما بررسي مي‌كنيد به سراغ روايات مي‌رويد مي‌بينيد روايات يا درباره خيار حيوان است يا درباره خيار شرط همين صحيحه عبدالله‌بن‌سناني كه روزهاي قبل خوانديم مربوط به خيار حيوان بود و شرط ما كجا يك چنين عمومي را صيد بكنيم كه «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» كه جزء احكام الخيار باشد تا شما بحث بكنيد بگوييد كه آيا تبرّي جميع آثار خيار را از بين مي‌برد حتي آن اثري كه مشمول اين قاعده است يا نه، ما يك چنين چيزي نداريم و مفاد اين قاعده هم بر خلاف اصل اولي است اصل اولي اين است كه مال هر كسي تلف شد خود مالك ضامن است خسارت مي‌بيند قاعده‌اي كه بر خلاف اصل اولي است بايد بر مورد نص اقتضا بشود مورد نص‌اش خيار حيوان است و خيار شرط اصلاً خيار عيب را شامل نمي‌شود. فرض ما هم بر اين است كه اين كالا فرش است خيار عيب حيوان در آن نيست يك، شرط الخيار هم نكردند دو، يك فرش معيبي را خريدند يا ظرف معيبي را خريدند اين فرش يا اين ظرف بعد از قبض در دست مشتري تلف شد به همان عيب قبلي چون عيب قبلي داشت تلف شد از بين رفت به چه دليل خسارتش را بايع بدهد؟ «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» برخلاف اصل است يك، مستفاد از نصوص است خودش منصوص نيست دو، نصوصي كه پايگاه اصلي اين قاعده‌اند يا مربوط به خيار حيوان‌اند يا مربوط به خيار شرط اين سه. بنابراين ما يك چنين عمومي نداريم چهار، گذشته از اين مرسله جميل‌بن‌دراج كه در خصوص باب آمده و چند بار اين مرسله خوانده شد اين آخرين حرف را مي‌زند و آن اين است كه اگر كالايي معيب بود كه وقع العقد علي المعيب و اين كالا بعد از قبض در دست مشتري تلف شد خيار ساقط نيست حق الرد ساقط است ولي مي‌توان أرش گرفت خب حالا اينجا تبرّي كردند و أرش هم نمي‌تواند بگيرد اما نمي‌شود فتوا داد كه خسارت را بايع بايد بدهد چرا؟ براي اينكه در خصوص اين مورد صحيحه يا معتبره جميل‌بن‌دراج مي‌گويد اگر اين كالا در زمان خيار عيب تلف شد ديگر حق الرد نيست فقط حق الأرش است معلوم مي‌شود من مال بايعه نيست ديگر يعني خسارت من مال بايعه بود خب مي‌رفت مي‌گرفت اينكه جاي أرش نيست. اين معتبره يا صحيحه جميل‌بن‌دراج مي‌گويد اگر اين كالاي معيب در دست مشتري درزمان خيار عيب تلف شد اين نمي‌تواند رد كند مانع رد است و بايد أرش بگيرد خب اگر رد مي‌كرد بايد مثل يا قيمت را مي‌داد چون خود عين كه تلف شد فرمود كه اين نمي‌تواند رد بكند فقط بايد أرش بگيرد خب اگر من مال بايعه باشد ديگر نمي‌تواند أرش بگيرد پس معلوم مي‌شود اين قسم بالاجماع مشمول آن دليل نيست گذشته از اينكه خود آن قاعده قاصر است براي اينكه ما يك چنين قاعده منصوصي نداريم اين قاعده مستفاد از روايات است روايت هم مخصوص خيار حيوان و خيار شرط است. اجماع هم در مسئله اين است كه اگر اين كالاي معيب در ظرف خيار عيب تلف شد اين مي‌تواند أرش بگيرد سند آنها هم مرسله جميل هست.
 پرسش: ...
 پاسخ: بله ديگر نه منظور اين است كه در صورت تبرّي كه يقيناً الآن أرش ساقط شد بنا بر اينكه حوزه تبرّي وسيع باشد ولي منظور اين است كه مرسله جميل مي‌گويد اگر اين كالا در ظرف خيار عيب تلف شد مشتري نمي‌تواند رد كند رد كند يعني مثل يا قيمت بدهد و پول خودش را برگرداند يعني ضمان يد بيايد در برابر ضمان معاوضه نمي‌تواند رد كند بلكه بايد أرش بگيرد اين فتواي مرسله جميل است خب اگر آن قاعده شامل مقام ما مي‌شد «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» كل خسارت به عهده فروشنده بود ديگر جا براي أرش‌گيري نبود كه يعني اين شخص مشتري به فروشنده مراجعه مي‌كرد مي‌گفت آقا اين كالايي كه من از شما خريدم معيب بود به عيب سابق در دست من تلف شد شما بيا خسارتش را بده خب اين مرسله كه اين حرف را نزده كه معلوم مي‌شود مرسله بر خلاف قاعده دارد سخن مي‌گويد معلوم مي‌شود قاعده شامل مقام ما نخواهد بود اين دو نكته‌اي بود كه متمم بحثهاي قبل بود.
 پرسش: در ما نحن فيه به بسياري از ارتكازات عقلا كار داريم چطور به آنها بها مي‌دهيم اما اين قاعده‌اي كه مستفاد از روايات است يعني از آن درجه هم كمتر است ما نبايد به آنها بها بدهيم؟
 پاسخ: چرا خب قاعده بر خلاف غرائز عقلا است بر خلاف دستورات كلي خود صاحب شريعت است قاعده مي‌گويد مال زيد اگر تلف شد عمرو ضامن است اين يك تعبد است ديگر اينجا جاي تأسيس نيست امضاي غرائز عقلا نيست. تبرّي كردند يك كالايي بود فروخته مشتري هم خريده قبض هم صورت گرفته ولي اين كالا تلف شد خب اصل اولي اين است كه اين كالا در زمان خيار حالا اين گوسفندي بود خريده سه روز هم خيار دارد در ظرف اين سه روز گوسفند مرد خب اين بايع ضامن است خب اين بر خلاف قاعده است برخلاف غرائز است بر خلاف بناي عقلا است امضاي بناي عقلا نيست كه ما به غرائز عقلا بها بدهيم.
 پرسش: ...
 پاسخ: چون شارع مقدس فرمود اين ضامن است ما براي توجيه فرمايش شارع مقدس يا راه مرحوم شيخ انصاري را بايد طي كنيم كه انفساخ قبل از تلف است يا راه مرحوم آقاي سيد محمد كاظم و امثال ذلك كه تنزيل است ولي اينجا كار اين كار بر خلاف قاعده است چون بر خلاف قاعده است امضاي غرائز عقلا و توجه به غرائز عقلا مطرح نيست غرض اين است خب.
 اما حالا مطلب بعدي و آن اين است كه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) همچنين ساير فقها مخصوصاً علامه در تذكره بعد از اينكه اموري كه مسقط بودن آنها بيّن و يقيني است حالا يا مسقط الردند يا مسقط الأرش‌اند يا مسقط كليهما هستند كه در سه بخش ذكر كردند آمدند درباره بعضي از اموري كه مشكوك المسقطيت‌اند بحث كردند و آن اين است كه اگر كالايي قبل از عقد معيب بود به طوري كه وقع العقد علي المعيب، مشتري هم يك كالاي معيبي را خريد خب خيار عيب دارد اين عيب بعد العقد حالا يا قبل القبض يا بعد القبض در ملك مشتري اين عيب زائل شد آيا باز خيار عيب هست يا خيار عيب ساقط مي‌شود فيه وجوهٌ و اقوال برخي از بزرگان قبلي نظرشان اين بود كه هم رد ساقط مي‌شود هم أرش براي اينكه منشأ رد و أرش عيب كالا بود كه برطرف شد.
 قول دوم مرحوم شيخ و امثال شيخ(رضوان الله عليهم) اند كه مي‌فرمايند حق الرد ساقط مي‌شود ولي حق الأرش ثابت است. قول سوم فقهاي بعد از مرحوم شيخ‌اند كه غالباً جلّ لو الكل نظر شريفشان اين است كه هم رد باقي است و هم أرش هيچ چيزي ساقط نمي‌شود اين سه وجه است و سه قول در اينكه اگر كالايي قبل از عقد معيب بود و قبل از عقد هم عيبش برطرف شد. يك گوسفندي بود كه يك بيماري گرفته بود بعد هم درمان شده است حالا عيبي كه قبل العقد بود و قبل العقد زائل شده است اين عيب خيار عيب نمي‌آورد يا كالاهاي ديگر هم همين طور. اما اگر قبل العقد معيب بود و بعد العقد عيبش زائل شد آيا اين رد و أرش ساقط مي‌شود يا نه؟ مهمترين حرف را دليل خيار عيب مي‌زند در اين‌گونه از موارد ما بايد ببينيم كه دليلي كه خيار عيب را ثابت مي‌كرده است چيست سعه و ضيق دليل خيار عيب چيست اگر آن ادله اين مقام را شامل بشود حق با سابقين است كه مي‌گفتند هم شامل نشود حق با لاحقين است كه مي‌گويند نه حق الرد هم حق الرد ساقط است هم حق الأرش اگر شامل نشود حق با سابقين است. اگر قابل تفصيل باشد حق با مرحوم شيخ است. مهمترين دليلي كه براي خيار عيب ذكر كردند نصوص باب بود قاعده لاضرر بود و شرط ضمني آن اجماع را كه به عنوان دليل چهارم ذكر كردند مستحضريد كه با بودن اين همه ادله بعيد است كه اجماع تعبدي منعقد شده باشد. مهمترين دليل به نظر ما همان شرط ضمني بود و روايات هم تأييد همين شرط ضمني است بنا بر اين كه سند خيار عيب همان شرط ضمني باشد بايد ببينيم اينجا شرط ضمني فتواي او چيست. عصاره شرط ضمني اين است كه طرفين تعهد ضمني دارند گاهي هم تصريح مي‌كنند كه اين كالا بايد صحيح باشد آن ثمن بايد صحيح باشد اگر ثمن معيب بود، بايع خيار عيب دارد و اگر مثمن معيب بود، مشتري خيار عيب دارد حالا فرض در اين است كه مثمن معيب بود و مشتري خيار عيب دارد و اينها شرط كردند كه اين كالا سالم باشد همان طور كه كل كالا و جزء كالا بايد محفوظ باشد وصف السلامة و الصحة هم بايد محفوظ باشد. چون وقع العقد علي المعيب برخلاف شرط شد چون برخلاف شرط شد خيار عيب آمد يعني براي مشتري اين حق مسلم ثابت شد كه او مي‌تواند رد كند مي‌تواند أرش بگيرد. حالا اين كالا در ملك مشتري صحيح شد وصف الصحت‌اش را بازيافت نه در ملك بايع چون در ملك مشتري آمد وصف الصحه برگشت آيا دليل مي‌شود كه حق مسلم مشتري ساقط بشود؟ همين كه در متن عقد اين عقد بر معيب واقع شد و فروشنده يك كالاي معيبي را به خريدار داد حق مسلم خريدار، خيار عيب است. به چه دليل اگر سلامت و صحت برگشت اين حق ساقط مي‌شود؟ يك وقت است شما به قاعده لاضرر تمسك مي‌كنيد مي‌گوييد الآن كه ضرري در كار نيست آن در بحث بعد خواهد آمد كه اگر سند خيار عيب قاعده لاضرر بود آيا در چنين فرضي باز خيار عيب هست يا نه الآن ما درباره لاضرر بحث نمي‌كنيم تا شما بگوييد كه اين شخصي كه متضرر نشده ما درباره شرط ذهني بحث مي‌كنيم اگر تعهد طرفين اين است اين كالا سالم باشد و الآن اين كالا معيب شد اين حق مسلم آمده به چه دليل با بازگشت سلامت اين حق ساقط مي‌شود. اگر كسي بخواهد بگويد كه مقبوض بايد به عين مردود باشد اين درباره آن است كه اگر چيزي سالم بود، بعد معيب شد اين مردود عين مقبوض نيست. اما اگر چيزي معيب بود حالا شما سالم را برمي‌گرداني اين وحدت مقبوض و معيب همچنان محفوظ است. بنابراين اگر دليل خيار عيب قاعده شرط ضمني باشد كه به استناد «المؤمنون عند شروطهم» نافذ است اين شخص يك حق مسلمي پيدا كرد و آن اين است كه بتواند رد كند. اگر اين كالا در ملك خود مشتري وصف الصحة خود را يافت دليل نيست كه اين حق الرد او ساقط بشود.
 پرسش: ...
 پاسخ: نه در ظرف عقد معيار است به همان دليل كه اگر يك حادثه‌اي بعد العقد پيش آمد ما اگر نداشته باشيم آن دو تا قاعده «كل مبيعٍ تلف قبل القبض و في زمن الخيار» مثل اينكه بعد از گذشت زمان خيار خيار مجلس تمام شد اينها از مجلس بيرون آمدند اين كالا عيب پيدا كرد يك حادثه اي پيش آمد خيار عيب نمي‌آيد ديگر.
 پرسش: ...
 پاسخ: چرا موضوع خيار ظرف عقد بود وقع العقد علي المعيب موضوع خيار همان است ديگر اگر وقع العقد علي المعيب خيار مي‌آيد. ما كه حدوث و بقا را شرط نكرديم يعني دليل نداشتيم اگر دليل ما اين بود كه كالايي كه معيب هست و عقد بر آن معيب واقع شد اين عيب استمرار داشته باشد حدوثاً و بقائاً اين كالا معيب باشد در چنين ظرفي مشتري خيار دارد بله با زوال عيب و بازگشت وصف سلامت مشتري ديگر خيار ندارد عيب مستمر كه موضوع خيار نيست عيب ظرف عقد است كه عقد وقع علي المعيب حالا چه عيب بماند چه عيب برطرف بشود. اين خيار عيب هست.
 بنابراين اگر موضوع خيار عيب، عيب مستمر بود بله اينجا ديگر خيار نيست چه اينكه شرط هم اين نبود شرط اين بود كه كالاي صحيحي فروخته بشود كالاي معيب فروخته شد و سلامت در ظرف ملك مشتري برگشت و تمام الموضوع براي خيار عيب همان آن وقوع العقد علي المعيب بود نه استمرار عيب.
 بنابراين اگر دليل خيار عيب تخلف شرط ضمني باشد اينجا حق با متأخرين است يعني غالب فقهاي بعد از مرحوم شيخ(رضوان الله عليهم اجمعين) نظر شريفشان اين است كه اين حق الرد و الأرش ساقط نيست خيار عيب هست.
 پرسش: ...
 پاسخ: نه وقع العقد علي المعيب.
 پرسش: ...
 پاسخ: نه معيب تحويل داد بعداً در ملك مشتري درمان شد.
 پرسش: ...
 پاسخ: نه فرض مسئله هم همين است ديگر.
 پرسش: ...
 پاسخ: چرا بعد هم عيب كشف شد ديگر فرض مسئله اين است كه وقع العقد علي المعيب. مهمترين راه براي اجتهاد در هر رشته تحرير صحيح صورت مسئله است نقل اقوال و فصحها اينها جزء فروعات بعدي است اينكه بعضي از بزرگان اصرار داشتند كه ينبغي تحرير محل النزاع اولاً براي همين است كه اگر انسان مقدار زيادي از وقتش را صرف كند براي تحرير محل بحث كه محل بحث چيست موضوع بحث چيست صورت مسئله چيست اين در استدلال در نقض و ابرام در قبول و نكول خيلي موفق‌تر از ديگري است. خيلي اقوال است كه به نزاع لفظي بر‌مي‌گردد. چرا اصرار داشتند بزرگان كه صورت مسئله را تحرير كنند؟ براي اينكه اگر واقعيت يك چيزي كه محل بحث است روشن بشود كه ما درباره چه مي‌خواهيم صحبت بكنيم در مسائل عقلي البته بازتر و شكوفاتر است در مسائل نقلي به آن شكوفايي نيست ولي اگر انسان محور بحث را خوب تشخيص بدهد يعني محل نزاع را خوب بفهمد اين محل نزاع يك لوازمي دارد يك ملزوماتي دارد يك ملازماتي دارد يك مقارناتي دارد يك عللي دارد يك معلولاتي دارد از هر طرف برهان مي‌جوشد لذا مي‌بينيد آنها كه خوب محققانه صورت مسئله را تحرير كردند مي‌گويند و يدل عليه اولاً و ثانياً و ثالثاً چندين دليل مي‌توانند اقامه كنند براي اينكه خود اين واقعيت روشن شد كه چيست اگر يك واقعيتي كه محل بحث است خوب به ذهن بيايد اينكه تنها در عالم نيست كه اين يك لوازمي دارد، ملزوماتي دارد، ملازماتي دارد، مقارناتي دارد، عللي دارد معلولات دارد از هر طرف مي‌شود اين را بين الرشد كرد اما اگر محل نزاع معلوم نشود چيست شما مكرر اقوال نقل كن يك دوره مفتاح‌الكلامه ببين آن مشكلي را حل نمي‌كند مهمترين راه براي اجتهاد در علوم عقلي اين است در علوم نقلي هم همين خواهد بود يعني ما هر جايي هر مسئله اي كه مي‌خواهيم طرح بكنيم نظري مي‌خواهيم بدهيم، مهمترين كار اين است كه انسان محل نزاع را تشخيص بدهد اينكه در بحثهاي اخلاقي مي‌گفتند كه اگر كسي نيمي از راه را عمر را وقت صرف بكند تا به دنبال استاد براي اينكه او محل نزاع را نشان مي‌دهد كه ما با چه كسي مشكلي داريم ما با خودمان مشكل داريم هر روز دعوا داريم يا متوجه نيستيم كه با كه دعوا داريم ما با خودمان درگيريم «اعدا عدوك نفسك التي بين جنبيك» و ما نمي‌دانيم با چه كسي درگيريم و چطور اين نفس دارد ما را مي‌فريبد و ما به دنبال او راه افتاديم داريم مي‌رويم و خيال مي‌كنيم كه راه بهشت را طي مي‌كنيم. عمده آن تحرير محل نزاع است. محل نزاع يعني آن جهاد اوسط و اكبر در درون است اينكه بزرگان گفتند اگر كسي نيمي از عمر را بدود تا استاد پيدا كند خسارت نديده براي همين است. براي اينكه ما محل نزاع را گم كرديم.
 فههنا امور ثلاثه امر اول در مسئله عقلي مهمترين رسالت حكما و متكلمان و عارفان عرفان نظري اين است كه محل نزاع را خوب تشخيص بدهد. اگر محل نزاع مشخص شد آن وقت از هر طريقي مي‌شود استدلال كرد براي اينكه شما «الف» را فهميديد خب بالأخره «الف» در عالم تنها كه نيست كه از ده طرف با «الف» اشياء رابطه دارند مي‌توانيد ده برهان اقامه كنيد. اما اگر محل نزاع مشخص نباشد گاهي مي‌بينيد انسان بعد از مدتي مي‌فهمد كه اين نزاع لفظي بود اين مربوط به بحثهاي عقلي، به دنبال او مسائل فرعي وفقهي نظير فقه اصول اين‌گونه از امور اينها هم بالأخره يك لوازم شرعي و عادي دارند ملازمات شرعي و عادي دارند سومي آن نزاع دروني است كه ما با خودمان داريم اصلاً نمي‌فهميم در جنگيم. ما را دارند به يك سمتي خيال مي‌كنيم اين كمال است براي ما در حالي كه به طرف سراب دارند مي‌برند اينكه گفتند مواظب باش، مراقب باش مراقب باش همين است مراقبت، مراقبت همين است محل نزاع ما با نفس مسوله كجا است محل نزاع ما با نفس أماره كجا است ما با كه در جنگيم او از ما چه مي‌خواهد ما داريم چكار مي‌كنيم كه رضايت او را طلب بكنيم چهار تا لقب به ما دادند ما خوشحال مي‌شويم چهار تا لقب را از ما گرفتند نگران مي‌شويم. اين محل نزاع معلوم نيست چون محل نزاع معلوم نيست انسان هميشه نگران است هميشه مال‌باخته را مي‌ماند منتها علم به علم ندارد نمي‌داند كه چه باعث شده كه اين پژمرده است و در نشاط نيست كجايش رد دارد نمي‌فهمد. عمده روي مسائل اخلاقي و تهذيب نفس تحرير محل نزاع است كه ما با چه كسي درگيريم و اين دشمن از ما چه مي‌خواهد حالا چون فردا چهارشنبه است و روز شهادت است و تعطيل است ما اين جمله اخير را هم مربوط به فردا امروز مطرح كرديم.
 «والحمد لله رب العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo