< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

93/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:احکام ربا/ حقیقت ربا/اشکال ربا_/

مستحضر هستيد كه جريان ربا در معامله، غير از جريان ربا در قرض است؛ در معامله روشن شد كه اگر كالا و ثمن هر دو مكيل و موزون و هم‌جنس بودند، تفاضل حرام است؛ ولي گاهي يك سلسله كارهايي انجام مي‌گيرد كه معلوم نيست اين از سنخ معاوضه مال است يا معاوضه فعل است! اگر معلوم نبود كه از سنخ معاوضه مال يا معاوضه فعل است،‌ اين شبهه مصداقيه ادله رباست؛ ربا گرچه اختصاصي به بيع ندارد و در غير بيع هم هست؛ ولي بايد استبدال مال به مال بشود؛ آنكه در روايات هست[1] و از آن عموم يا اطلاق استفاده مي‌شود يا شده، استبدال مال به مال يا معاوضه مال به مال است؛ ولي اگر تبديل فعل به فعل يا معاوضه فعل به فعل بود، ربا يا معامله مالي نيست؛ هبه معوّضه، مال در مقابل مال نيست؛ بلكه هبه در مقابل هبه است؛ لذا گفتند ربا برنمي‌دارد.

در جريان هبه معوّضه كه بحث‌ آن گذشت، براي اهميت همين غدّه ربا گفتند مباحثي كه احياناً ممكن است ربا در آنها راه پيدا كند، آنها را بايد جداگانه طرح كنيم؛ هبه معوّضه، وفاي به دين، «ابراء ما في الذمه»، قسمت، اقاله و غرامت، اين چند عنوان را جداگانه بحث كردند؛ روشن شد كه بسياري از اين موارد هيچ كدام معاوضه جديد نيست؛ لذا اگر كم يا زياد بود، ربا در آن راه پيدا نمي‌كند، يا اصلاً ربا نيست يا اگر مثلاً فرد ضعيف باشد، ادله اطلاق و عموم يا اطلاق ادله ربا از آن منصرف است؛ جريان وفا هم اين ‌طور است.

اما مسئله قسمت، گاهي در اثر شركت‌هاي قهري است، گاهي هم در اثر شركت‌هاي عقدي است; شركت‌هاي قهري، مثل اينكه دو نفر كنار هم خرمن دارند و در اثر باد يا طوفان و مانند آن، گندم‌هاي خرمن اين شخص با گندم‌هاي خرمن او مخلوط شد و اينها مي‌خواهند تقسيم كنند و اگر در تقسيم يكي بيش از ديگري گرفت، اين ربا نيست، زيرا اين معاوضه گندم به گندم نيست تا ما بگوييم اين رباست، پس در قسمت اگر در اثر شركت‌هاي قهري باشد اين ‌طور نيست.

دو ظرف شير برای دو نفر بود و اينها به هم ممزوج شد؛ اگر در قسمت، يكي بيشتر بگيرد و ديگري كمتر، اين را ربا نمي‌گويند، چون معاوضه مال به مال نيست؛ شركت‌هاي عقدي هم همين طور است، اگر دو نفر پيمان شركت بستند، ايجاب و قبول خواندند، شريك شدند، سرمايه‌گذاري كردند، درآمدي دارند و اين مكيل و موزون الآن محصول كار آنهاست، حالا اگر در تقسيم يک كسي بيشتر بگيرد و ديگري كمتر; البته با رضايت يكديگر باشد، ـ چون اگر بدون رضايت باشد ربا و غير ربا ندارد و حرام است ـ آيا اين هم مصداق ربا است يا نه؟ مي‌فرمايند در جريان قسمت، چون معاوضه و تبديل نيست و صرف رضايت ابتدايي است، اين ربا راه ندارد، پس قسمت هم مثل وفاي به دَين و ابراي ذمه است.

ابراي ذمه اين است که كسي از ديگري ده كيلو گندم و ديگري در ذمه او پانزده كيلو طلب دارد، راه صحيح اين است كه او اين پانزده كيلو را تحويل بدهد و ديگری نيز ده كيلو را تحويل بدهد؛ ولي اگر بگويد كه من اين پانزده كيلو را ابراء كردم شما هم آن ده كيلو را ابراء كنيد، آيا اين معامله و معاوضه است تا ما بگوييم اين رباست؟ يا نه، اين اسقاط «ما في الذمه» است، نه اينکه معاوضه جديدی باشد، اين فعل در مقابل آن فعل است، نه مال در مقابل آن مال.

بنابراين وفاي به دَين و جريان ابراء و جريان قسمت و جريان اقاله و مانند آن هيچ كدام ربا نيست؛ در جريان اقاله اگر كسي ده كيلو گندم را به ده كيلو گندم فروخت، مي‌گوييم معامله صحيح بود و ربا نبود؛ بعد يك حادثه‌اي پيش آمد و مي‌خواهند اين معامله را فسخ كنند؛ آنكه مي‌خواهد فسخ كند بگويد من به اين شرط كه يك كيلو اضافه بدهي يا من يك كيلو كم بدهم فسخ مي‌كنم؛ اين شرط كم يا زياد، اين فسخ را ربوي نمي‌كند، چون فسخ معاوضه نيست بلکه حل معاوضه است. پس اگر اول معاوضه صحيحاً منعقد شد؛ يعني ده كيلو در برابر ده كيلو بود؛ ولي خواستند فسخ كنند كسي شرط زياده يا نقيصه كرد، چون اقاله فسخ معاوضه است نه معاوضه، بنابراين يا اصلاً مصداق ادله ربا نيست يا اگر فرد ضعيفي باشد دليل از آن منصرف است.

در مقام وفا كه برخي‌ها اشكال كردند، براي آن است كه نصوصي كه در باب وفا و مانند آن بود مختلف است; بعضي از روايات دارد كه اگر شما بخواهيد به جاي يك كيلو گندم دو كيلو جو به عنوان وفا بدهيد «لا يَصلَح»; از امام(سلام الله عليه) سؤال مي‌كنند كه كسي يك پيمانه گندم فروخت و موقع تحويل دادن، گندم نداشت، آيا مي‌تواند دو كيلو جو را به جاي يك كيلو گندم بدهد يا نه؟ آن روز مسئله كيلو و جو و گندم بود، حالا طلا و نقره و امثال ذلك كه مكيل و موزون‌ هستند می‌باشد، آنها هم همين طورند، يك كاميون يا دو كاميون فرقي در مثال ندارد، فرقي در جنس ندارد؛ دو كيلو طلا فروخته بود، حالا كه ندارد آيا مي‌تواند چهار كيلو نقره بدهد يا نه؟ از اين مثال‌ها هيچ تحاشي در كار نيست; در بعضي از روايات دارد كه «لا يصلح»، آيا جمع اين طايفه به اين است كه ما آن ادله‌اي كه اطلاقات دارد، آنها را به وسيله اينها تخصيص بزنيم، تقييد كنيم، تصرف در ماده كنيم يا اينها را حمل بر كراهت كنيم؟ اين نصوص را اجمالاً اشاره مي‌كنيم تا به ادامه بحث بپردازيم.

در باب هشت از ابواب ربا; يعني وسائل جلد هجدهم صفحه صد و سي و هفتم باب هشت است، در باب هشت چند روايت دارد، روايت اول كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل می‌کند[2] اين است: «محمد‌بن‌ يعقوب عن عدة من أصحابنا عن سهل‌بن ‌زياد» و همچنين از «و أحمد‌بن ‌محمد جميعا عن ابن محبوب عن هشام‌بن ‌سالم عن أبي عبد الله(عليه السلام) قال: سُئل عن الرجل يبيع الرجل الطعام الأكرار»; « كُر» آن پيمانه‌هاي بزرگ است كه هر پيمانه‌اي شصت قفيز ظرفيت آن است كه با پيمانه‌هاي بزرگ معامله مي‌كنند و بنا شد كه يك كُر يا يك تُن كمتر و بيشتر به اين شخص بفروشد، مقداري كه داشت تحويل داد، آيا مقدار كم و مقداري كه ندارد را مي‌تواند به جاي يك كيلو گندم دو كيلو جو بدهد يا نه؟ «فلا يكون عنده ما يتم له ما باعه»؛ صد كيلو گندم فروخت و موقع تحويل، نود كيلو گندم داشت، ده كيلو گندم نداشت، آيا مي‌تواند به جاي اين ده كيلو گندم بيست كيلو جو بدهد كه ارزان‌تر است يا نه؟ «فلا يكون عنده ما يتم له ما باع فيقول له»؛ اين فروشنده به خريدار مي‌گويد: «خذ مني مكان كل قفيز حنطة قفيزين من شعير»؛ به جاي هر پيمانه گندم دو پيمانه جو تحويل می‌دهم، «حتي تستوفي ما نقص من الكيل»؛ بايع به مشتري مي‌گويد من اينقدر از جو به شما مي‌دهم تا شما استيفا بكنيد; يعني حق‌ خود را كاملاً بگيري، آيا اين حلال است يا نه؟ «قال(عليه السلام) لا يصلح لأن أصل الشعير من الحنطة» و در جريان ربا، شعير و جو و گندم يك جنس محسوب مي‌شوند و راه حل‌ اين است: «و لكن يرد عليه الدراهم بحساب ما ينقص من الكل»؛ اين را قيمت‌گذاري مي‌كند، اگر صد كيلو فروخت و نود كيلو دارد، قيمت آن ده كيلو گندم را به صاحبش و به مشتري برگرداند كه مصون از ربا باشد. اين نشان مي‌دهد كه در مقام وفا هم اين ربا راه پيدا مي‌كند; حالا او كه ده كيلو گندم را به بيست كيلو جو نفروخت، او ده كيلو گندم فروخت و در مقام وفا، اين ده كيلو را ندارد، آيا مي‌تواند در مقام وفا به جاي ده كيلو گندم بيست كيلو جو بدهد يا نه؟ فرمود: نه، پس معلوم مي‌شود مقام وفا هم در معرض رباست.

روايت دوم همين باب هشتم كه در صفحه 138 است اين است: «مرحوم كليني(رضوان الله عليه) عن عدة من أصحابنا عن سهل و عن محمد‌بن‌ يحيي» كه از اينها به روايت معتبر ياد مي‌كنند، «عن أحمد‌بن ‌محمد جميعا عن أحمد‌بن‌ محمد‌بن ‌أبي نصر عن أبان عن عبدالرحمن‌بن ‌أبي عبدالله» كه اين روايت معتبر است، «قال: قلت لأبي عبد الله(عليه السلام) أ يجوز قفيز من حنطة بقفيزين من شعير فقال(عليه السلام) لا يجوز إلا مثلا بمثل ثم قال إن الشعير من الحنطة»؛ اين روايت، روايت تامي است; لكن ناظر به مقام وفا نيست، ناظر به مقام استبدال است، ما هم در مقام استبدال و معامله مي‌گوييم جايز نيست. پس آنكه مشكل وفا را گوشزد مي‌كند همان روايت اولي است؛ در روايت دوم مي‌گويد كه يك قفيز گندم به جاي دو قفيز شعير نيست، اينكه ناظر به مقام وفا نيست.

بنابراين اگر مقام وفا مشكلي داشته باشد، همان روايت اول باب هشت است؛ البته احتياط همان است كه در بحث قبل اشاره شده که بهترين راه همان ابراء كردن «ما في الذمه» است يا همين راه حلي است كه در روايت نشان دادند که پول را برگرداند؛ حالا دوباره آن شخص اگر با آن پول خواست جو بخرد يا جنس ديگری بخرد مختار است.

فتحصل كه اگر معاوضه باشد، در اين يقيناً حرمت راه پيدا مي‌كند؛ اما اگر معاوضه نداشته باشد و شك داشته باشيم كه مشمول عنوان استبدال مال به مال است، اصل اوّلي جايز است و البته احتياط طريق نجات است؛ «اقاله» هم همين طور است، چون اقاله فسخ معاوضه است نه معاوضه جديد.

نظر شريف مرحوم محقق(رضوان الله عليه) در مسئله غرامت اين است كه ربا راه دارد؛ غرامت به اين است كه اگر كسي بر اساس «علي اليد ما أخذت حتي تؤدي»[3] كه اين مطلب را در كتاب بيع و در كتاب قرض مطرح نكردند، در كتاب غصب مطرح كردند؛. در كتاب غصب فرمايش ايشان اين است كه اگر كسي مال ديگري را غصب كرد، ده كيلو گندم گرفت و غصب كرد يا ده مثقال طلا گرفت يا ده كيلو شير گرفت، اينها در خريد و فروش مكيل و موزون هستند، اگر در مقام غرامت پردازي بخواهد بيشتر بدهد آيا ربا راه دارد يا نه؟ ايشان مي‌فرمايد اين غرامت پردازي هم معاوضه است و مشمول رباست، ربا كه اختصاصي به بيع ندارد بلکه در مطلق معاوضه است.[4]

يك تفاوت فتوايي است بين مرحوم محقق و شايد علامه(رضوان الله عليه)[5] و عده ديگري از بزرگان، مثل مرحوم آقا سيد محمد كاظم(رضوان الله عليه)[6] که در رديف همين آقايان‌اند، مي‌فرمايند غرامت پردازي معاوضه نيست و ربا در معاوضه راه دارد نه در غرامت پردازي. مرحوم محقق(رضوان الله عليه) در جلد سوم شرايع در كتاب غصب ايشان اين فرمايش را دارند، مي‌فرمايند كه «و الذهب و الفضة يضمنان بمثلهما»؛ اگر كسي طلای كسي را غصب كرد، نقره را غصب كرد، اينها چون مثلي‌اند نه قيمي، مثل را مي‌دهند؛ اگر پنج مثقال طلا بود همان پنج مثقال طلا را ضامن است؛ اين فتواي خود محقق است كه اينها مثلي‌اند بايد مثلش را بپردازند و «علي اليد ما أخذت حتي تؤدي»، در مثلي مثل و در قيمي قيمت است، در ضمان يد هم همين است.

«و قال الشيخ رحمهم الله يضمنان بنقد البلد»؛ مرحوم شيخ طوسي مي‌فرمايند كه اگر كسي طلا يا نقره كسي را غصب كرد، به نقد بلد ضامن است، آن طلا هر چه مي‌ارزد، اين شخص غاصب و متلف به قيمت روز ضامن است؛ «كما لو اتلف ما لا مثل له»؛ اگر قيمي را تلف مي‌كرد قيمت را ضامن بود، حالا طلا و نقره را هم تلف كرد و غصب كرد قيمت را ضامن است؛ اين فتواي مرحوم شيخ بود[7] ؛ حالا فتواي خود ايشان اين است: «ولو تعذر المثل فان كان»؛ اگر نقد بلد مخالف با مضمون در جنس بود، «ضمنه بالنقد»؛ حالا اگر خود جنس و طلا و نقره در دسترس نيست تا اين شخص غرامت‌پرداز همان‌ها را به عنوان غرامت بپردازد، اگر نقد بلد در دسترس بود و از جنس مكيل و موزون نبود كه از همانها مي‌دهد و اگر از جنس همان‌ها بود، «و اتفق المضمون و النقد وزنا صحّ»؛ اگر آن طلا و نقره‌اي هم كه اين غصب كرده مكيل و موزون بود و اينها هم جنس بودند و وزنشان هم به يك اندازه بود، «صحّ؛ اما و ان كان احدهما اكثر»؛ اگر يكي بيشتر از ديگري است، معامله بين كم و زياد نبايد واقع نشود وگرنه رباست.

بهترين راهش اين است كه آن مضمون را كه در ضمان يدِ اين غاصب هست آن را قيمت بكنند و برابر آن قيمت هر چه هست اين عوض را بخرند و به او بدهند؛ «و ان كان احدهما اكثر قُوّم بغير جنسه»، چرا اين كار را بكنند؟ «ليسلم من الربا»؛ بعد اين فرمايش را دارند: «و لا تظنن انّ الربا يختص بالبيع»؛ مبادا خيال كنيد كه در معاملات ربا در بيع است، در قرض هم كه ربا حكمش روشن است، «و لا تظنن ان الربا يختص بالبيع بل هو ثابت في كل معاوضة علي ربويين متفقي الجنس»[8] ؛ اگر چيزي مكيل و موزون بود، يك و جنس اينها هم يكي بود، دو; ربا در آن راه دارد ولو به عنوان غرامت باشد.

مرحوم محقق اينها را معاوضه مي‌دانند و چون اين را معاوضه مي‌دانند مشمول عموم يا اطلاقات ادله نهي از معاوضه ربوي مي‌دانند و فتوا به حرمت مي‌دهند؛ آن بزرگواراني كه مرحوم آقا سيد محمد كاظم جزء آن بزرگواران است مي‌فرمايند غرامت پردازي معاوضه نيست، چيزي را به چيزي عوض نمي‌كنند، يك چيزي كه در ذمه اوست بايد بپردازد و حالا دارد مي‌پردازد؛ لذا ادله استبدال ربوي از اين منصرف است؛ حالا اين مربوط است به نحوه استنباط كه اگر واقعاً اين را معاوضه دانستيم، مثل مرحوم محقق، مشمول ادله اطلاقات رباست و اگر اين معاوضه نبود بلکه ادای دين بود ربا نيست؛. اگر هم شك كرديم، در شبهه مصداقيه خود عام است، تمسك به عام در شبهه مصداقيه خود عام را كسي اجازه نداد، آن تمسك به عام در شبهه مصداقيه خاص است كه محل بحث است، تمسك به عام در شبهه مصداقيه خود عام كه جايز نيست.

بنابراين در اين گونه از موارد ظاهراً فتواي اصلي جواز است، احتياط هم كه طريق نجات است اين است كه اول قيمت بكنند و برابر آن قيمت بپردازند.

حالا چون روز چهارشنبه است يك مقدار هم از مسائلي كه محل ابتلاي همه ماست و هر روز و شب با آنها درگير هستيم كه مسائل اخلاقي است مطرح مي‌كنيم؛. البته رحمت الهي و لطف الهي هميشه بيش از جرم ماست; عمده آن است كه در قرآن كريم، ذات اقدس الهي فرمود: ما هر لحظه مشمول افاضه فيض‌ هستيم: ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ﴾؛ گاهي روز مي‌بينيد در مقابل شب است، مي‌گويند صلاة يوميه يا صلاة ليليه؛ گاهي «يوم» مجموع شب و روز است، مي‌گويند صلاة يوميه كه مجموع نمازهاي شب و روز است؛ گاهي «يوم» به معناي روزگار است كه «اليوم يومان»؛ بيان نوراني حضرت امير اين است كه روزگار دو روز است: « اليوم يومان يوم لك و يوم عليك»[9] ؛ اين «يوم» نه به معناي روزگار است، نه به معناي شبانه روز و نه به معناي روز در مقابل شب است؛ «يوم»; يعني لحظه، بلكه به معناي ظهور است: ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ﴾؛ در هر لحظه ذات اقدس الهي شأن جديدی دارد، چرا؟ چون ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾؛ اين آيه نوراني سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» يك سطر بيش نيست، اين مجموعه سؤال عام و جواب عام است؛ چرا خدا هر لحظه افاضه مي‌كند؟ براي اينكه هر لحظه مردم محتاجند و هر لحظه سؤال مي‌كنند، ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ﴾.[10] ؛ ﴿يَسْئَلُهُ﴾ مگر مي‌شود كه يك لحظه بشر از سؤال بي نياز باشد؟! چنين چيزي نيست. پس اين يك آيه كوتاه، مجموع سؤال و جواب است و چون سؤال دائمي است فيض او هم دائمي است، او «دائم الفيض علي البريه» است، چون اينها «دائم السؤ‌ال» هستند، اينكه روشن است. سؤال ظرف است، اين ظرف را بايد به پيشگاه ذات اقدس الهي بُرد و خودش هم اعلام كرد که فرمود هر اندازه ظرف آورديد من هيچ ظرفی را خالي نمي‌كنم: ﴿وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾[11] ؛ هر چه خواستيد ما به شما داديم و مي‌دهيم; منتها حالا چه بخواهيد و چه اندازه بخواهيد! پس سؤالِ هيچ كسي را رد نمي‌كند: ﴿وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾.

اصل سوم آن است كه اين سؤال لفظي از حوزه لفظ بيرون نيست، آدم خيلي چيزها را لفظاً طلب مي‌كند؛ ولي قلباً از آن غافل است و اگر در درون بخواهد، عمده آن حالت و زبان استعداد است، با زبان استعداد و با زبان لياقت و دريافت از خداي سبحان بايد چيزي را بخواهد، عمده لسان استعداد است؛ اگر لسان حال بود يا لسان مقال بود؛ البته آن را هم ذات اقدس الهي محترم مي‌شمارد؛ ولي اين‌چنين نيست كه بفرمايد: ﴿وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾؛ هر چه خواستيد ما به شما مي‌دهيم.

بنابراين عمده، لسان استعداد است و لسان استعداد را انسان به عنوان يك ظرف بايد بررسي كند، خالص كند، اين ظرف را كه ببرد همه اين ظرف را پُر مي‌كند، نه اينكه يك مقداري عطا در اين ظرف مي‌ريزد، هر اندازه ما ظرفيت ببريم كلّ آن ظرف را پُر مي‌كند: ﴿وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾؛ گذشته كه همين طور است، آينده هم چون «محقق الوقوع» است از آن به فعل ماضي ياد شده است. پس عمده آن است كه ما اين ظرف را تطهير كنيم و با يك وسعت بيشتري ببريم؛ اول از او ظرفيت ظرف را طلب بكنيم كه شرح صدر است، بعد اين صدر مشروح را به پيشگاه او ببريم و بگوييم ما به اين اندازه از شما درخواست داريم؛ آن وقت همه اين قسمت‌ها را هم ذات اقدس الهي پُر مي‌كند و به ما مي‌دهد.

نمونه‌هايي هم كه در قرآن كريم هست فرمود بعضي‌ها ظرفي كه مي‌آورند كاري به ظرف ندارند، كالاهاي خوبي را در اين ظرف مي‌گذارند؛ بعضي‌ها ظرف خوبی مي‌آورند، ظرف همان قلب است؛ ما نامه‌هايمان را در يک ظرفی مي‌بريم که آن ظرف ما همان هويّت ماست؛، فرمود ما هم ظرفتان را كار داريم، هم آن درخواست‌هاي شما را كار داريم; اگر كسي درخواست‌هايي داشته باشد كه به وسيله عمل صالح آورده باشد، ما همه اينها را محترم مي‌شماريم و يكي را ده برابر جواب مي‌دهيم: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[12] ؛ اگر كسي با حسنه بيايد و از ما چيزي سؤال كند، ما نه تنها رد نمي‌كنيم و نه تنها جواب مي‌دهيم، بلكه ده برابر جواب مي‌دهيم: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾; اما وقتي درباره ابراهيم خليل(سلام الله عليه) سخن به ميان آمده و به ميان مي‌آيد، نمي‌فرمايد او «جاء بالحسنه»، مي‌فرمايد: ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾[13] ، او که عمل صالح نياورد، عمل صالح از قلب سليم ريزش مي‌كند او هويّت سالم آورده است؛ آن وقت خدا چه به او خواهد داد؟! گوشه‌اي از آن همان است كه ﴿يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً﴾[14] ، تا ما نزد ذات اقدس الهي چه ببريم؟! ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ که آن اندازه ندارد؛ مسئله عمل صالح است كه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾; اما به قلب سليم ده برابر مي‌دهد اصلاً ده برابر يعني چه؟!

در بعضي از آيات هم مي‌فرمايد كه يك وقتي اگر شما فيض الهي را عمل كرديد و استغفار كرديد: ﴿يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ﴾[15] و باران مناسب براي شما مي‌آيد، اينها بركات مادّي است كه خدا مشخص مي‌كند؛ در بعضي موارد مي‌فرمايد كه ما خود شما را بالا مي‌بريم: ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ﴾، نه «لازيدن نِعَمَكم»، ما شما را بالا مي‌بريم؛ اگر هويّت كسي بالا آمد ديگر چيزي در دسترس زيد و عمرو نيست; چرا وجود مبارك حضرت امير فرمود ما فريب نمي‌خوريم؟ چرا شيطان گفت من به اينها دسترسي ندارم؟ براي اينكه شيطان يك سلسله اسباب بازي دارد كه اينها اهل اين اسباب بازي‌ها نيستند، هر چه رنگارنگ هم باشد؛ يك چيزهايي را آنها مي‌خواهند كه شيطان نه آن را دارد و نه بدل آن را مي‌تواند بسازد؛ چيزي هم كه در دسترس شيطان است مورد علاقه آنها نيست؛ او زنگوله‌ها را حركت بدهد، آن مرد الهي چه توجهي دارد؟! لذا گفت من دسترسي به اينها ندارم، نه اينكه حالا نسبت به آنها خضوع، تواضع و محبت داشته باشد و بخواهد كاري به آنها نداشته باشد، نه اصلاً دسترسي به آنها ندارد، چون گفت دستم به آنها نمي‌رسد، براي اينكه آنها يك چيزهايي مي‌خواهند كه شيطان نه تنها اصل آن را ندارد بدل آن را هم نمي‌تواند درست كند، چون كار شيطان بدل درست كردن است: ﴿َلأُغْوِيَنَّهُمْ﴾[16] ، ﴿َلأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾[17] كار او اينهاست. بنابراين آن بزرگوارها در دسترس و تيررس اين شيطان نيستند؛ شيطان يك سلسله اموري دارد كه اگر اسباب فريب باشد مي‌تواند فريب بدهد; حالا اگر كسي رشد كرد و از دسترس شيطان بالا آمد راحت است؛ فرمود: ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ﴾[18] ، نه «لَازيدَنّ نِعَمَكُم».

اينها كساني هستند كه هم زمين را آباد می‌کنند، هم زمين به بركت اينها آباد است، هم تاريخ و زمان را آباد مي‌كنند؛ ما مسئله زمين و آباد كردن آنرا در سوره «هود» و امثال «هود» تا حدودي متوجه شديم که فرمود: ﴿ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ اْلأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها﴾[19] ؛ ذات اقدس الهي شما را از زمين انشا كرد، چون از طين و تراب بوديد و از شما خواست كه زمين را آباد كنيد، باغ و بوستان و دامداري و كشاورزي و مسكن و اينها كار است؛ در بين شما، مردان الهي هستند كه به اين فكر نيستند زمين را آباد كنند، بلکه به اين فكرند كه خانه خدا را آباد كنند: ﴿إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾[20] ، اكثري شما به اين فكر هستيد كه زمين را آباد كنيد، اين هم مورد نياز شماست; اما اوحَدي از شما مرداني هستند كه به فكر اين هستند اين مكان‌هاي خاص؛ يعنی حرم، مسجد و حسينيه را آباد كنند که اين مال روز است; اما در جمع شما و اخص از شما كساني هستند كه اينها تاريخ را آباد مي‌كنند، زمان را آباد مي‌كنند؛. روز را شما آباد كرديد، شب را چه كسي آباد مي‌كند؟ شب را نماز شب‌گزارها آباد مي‌كنند، شب هم بايد آباد شود؛ زمان هم بايد آباد بشود، تنها زمين كه نيست، فرمود: ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً﴾[21] ؛ در اين نشئه شب يك عده هستند بايد آن را آباد كنند، اين ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً﴾[22] همين است. پس ﴿إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ﴾ برای آن مكان‌هاي خاص است، ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ﴾ اينها كساني هستند كه زمان را آباد مي‌كنند.

خيلي از بركات است كه در شب نصيب افراد مي‌شود ولو با يک خواب خوب؛ اينها نمي‌دانند که اين به بركت نماز شب و نماز شب‌گزاران است؛ وقتي اين زمان آباد شد، فيض را در اين زمان مي‌آورد، بهره يك عدّه شفاي بيمار است، بهره يك عدّه خواب‌هاي خوبي است، بهره يك عدّه توفيقات است ولو آن شخص خواب است؛ اما وقتي زمان آباد شد، در اين زمان خيلي از بركات نصيب اشخاص ديگر هم مي‌شود.

خدا غريق رحمت كند سيدنا الاستاد مرحوم علامه مي‌فرمود: به اين درود و صلواتي كه ما بر اهل بيت مي‌فرستيم، اگر بعد از آن يك خواسته‌اي داشته باشيم كه آن خواسته را مي‌گوييم، اگر هم نداشته باشيم همين صلوات را كه مي‌فرستيم فيض آن به ما مي‌رسد، براي اينكه اينها مثل آن قلّه بلندي هستند كه ما از ذات اقدس الهي مي‌خواهيم بر اينها رحمت بفرستد، رحمت كه بر آن قلّه بالا و بلند آمد، ريزش مي‌كند و به همه ما هم مي‌رسد؛ خاصيت صلوات اين است، اينكه وجود مبارك امام سجاد اصلاً امير صلوات است همين است؛ دعا بدون صلوات حل نمي‌شود، اين استدلالي است كه حضرت در نهج‌البلاغه دارد.

برهاني كه حضرت امير در نهج‌البلاغه دارد اين است كه هر كاري كه مي‌كنيد، دعايي كه مي‌كنيد صلوات همراه آن باشد، براي اينكه خدا اين صلوات را كه يقيناً جواب مي‌دهد، آن دومي را هم جواب مي‌دهد، اين‌چنين نيست كه يكي را قبول كند ديگري را قبول نكند؛، عامل اجابت اين دعاها همان صلوات مي‌تواند باشد، براي اينكه شما دو چيز را از خدا خواستيد: يكي تصليه بر اهل بيت، يكي هم شفاي مريض؛ آن تصليه را كه يقيناً جواب مي‌دهد، اين ‌طور نيست كه جواب ندهد، اين استدلال حضرت امير است؛[23] لذا وجود مبارك امام سجاد اين اصل را كاملاً پياده كرده، غالب ادعيه حضرت محفوف به دو صلوات است و اصل صلوات طبق بيان سيدنا الاستاد اين است كه ولو آدم چيزي هم نخواهد فيض به او مي‌رسد، براي اينكه اينها كه يك گوشه از عالم نيستند كه جداي از جامعه باشند و فيض براي آنها باشد، بلکه اينها هم مثل يك قلل عاليه هستند كه وقتي باران روي آنها بيايد، ريزش مي‌كند و به همه دامنه مي‌رسد. از ما هم برمي‌آيد، اين ديگر اختصاصي به انبيا و اوليا ندارد؛ همان طور كه از ما بر مي‌آيد يك گوشه‌اي از زمين را به نام مسجد و امثال مسجد و مراكز ديني آباد كنيم، از ما برمي‌آيد كه گوشه‌اي از زمان را هم آباد كنيم.

در دعاهاي ماه مبارك رمضان و امثال ذلك به ما دستور كرامت مي‌دهد و مي‌گويد خدايا! اين دستگاه را كه دست‌بردار نيستي و آباد مي‌كني، آن توفيق را به ما هم بده كه ما آباد كنيم، اين ‌طور نباشد كه ما در كنار سفره ديگري بنشينيم، چون دستِ بگير را خدا دوست ندارد، دستِ بده را خدا دوست دارد؛ فرمود كاري بكن كه ما بدهيم نه بگيريم: «و اجعلني ممن تنتصر به لدينك و لا تستبدل بي غيري»[24] ، اين كه چيز بدي نيست، اينكه نظير مال نيست كه ما بگوييم به ما بده به ديگري نده؛، ما مي‌گوييم به ديگري مي‌خواهي بدهي بده؛ ولي ما از ديگري نگيريم، ديگري حالا اگر از ما خواست گرفت، گرفت، ما هم حاضريم; بالأخره ما شب و زمان و مكان را مي‌خواهيم آباد كنيم و به دست ما آباد شود.

بنابراين زمين و زمان را انسان مي‌تواند آباد كند؛ خيلي از بركات است كه در يك شهري و يك زماني نصيب انسان مي‌شود و نمي‌داند كه اين بركات از كجاست! اين حالت از كجاست! بالأخره بر اثر دعاي آن مرد الهيِ شب زنده‌دار اين نسيم كه مي‌آيد به همه مي‌رسد.

بنابراين نتيجه اين است كه ما هر سؤالي بكنيم جواب مي‌گيريم؛، گاهي با عمل سؤال مي‌كنيم: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾؛ گاهي با عامل سؤال مي‌كنيم نه با عمل: ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾، جواب آن چيست؟ ذات اقدس الهي مي‌داند و از طرفي ما مأمور هستيم هم زمين را آباد بكنيم: ﴿إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ﴾، هم زمان را آباد كنيم: ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً﴾ که اوج مقام محمود برای وجود مبارك حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است؛ ولي دامنه‌هاي آن كه نصيب همه شماها و ديگران خواهد شد.


[4] شرائع الاسلام، المحقق الحلی، ج3، ص189.
[8] شرائع الاسلام، المحقق الحلی، ج3، ص189.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo