< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

94/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح

همان‌طوري که مرحوم محقق در شرايع نکاح را به سه قسم تقسيم کرده بودند: نکاح دائم، نکاح منقطع و نکاح أمه و نکاح دائم چهار فصل داشت که فصل اول آن درباره آداب عقد است، فصل دوم درباره حقيقت و کيفيت عقد است، فصل سوم درباره اولياي عقد است، فصل چهارم درباره احکام و لواحق عقد که اگر عقد نکاح واقع شده است، احکام تکليفي و وضعي آن چيست؟ فصل اول که آداب عقد بود؛ بخشي مربوط به نظر بود و بخشي هم مربوط به لواحق چندگانه‌اي بود که يکي را پس از ديگري ذکر مي‌کنند.[1] پنج‌ مسئله را مرحوم محقق(رضوان الله عليه) در اين بخش ذکر کردند که چهار مسئله از اين مسايل پنج‌گانه بازگو شد. مسئله پنجم اين است: کسي که ازدواج کرده و همسري دارد و از سفر برگشت، شب بدون اطلاع وارد منزل نشود: «أَنْ يَطْرُقَ أَهْلَهُ لَيْلًا حَتَّی يُصْبِحَ»؛ تا صبح بشود، آيا اين مسئله مربوط به باب نکاح است که مرحوم محقق در متن شرايع و در متن المختصر النافع[2] و مانند آن ذکر کرد، صاحب جواهر[3] و صاحب رياض[4] «وفاقاً للمتن يا تبعاً للمتن» اين را شرح کردند، يا مربوط به باب مسافرت است و کاري به باب نکاح ندارد؟ چه اينکه مرحوم علامه در ارشاد الأذهان اين را در باب نکاح ذکر نکردند، مرحوم شيخ انصاري هم که ارشاد الأذهان مرحوم علامه را شرح کرده است، در باب نکاح ذکر نکردند و مانند آن.

اين بحث مربوط به باب نکاح نيست، بلکه مربوط به باب سفر است. مسافر وقتي‌که وارد وطن شد شبانه بدون اطلاع قبلي وارد منزل نشود، اين در روايات هست؛ امّا آنچه را که امام(رضوان الله عليه) فرمود: زمان و مکان در اجتهاد سهم تعيين کننده دارند،[5] معناي آن تنها اين نيست که موضوع فرق مي‌کند، بله، يک کسي در تابستان «يخ» که مال التجاره کسي بوده را از بين برد، حالا در زمستان مي‌خواهد جبران بکند، با اينکه قيمت خيلي فرق کرده است، در تابستان قيمت داشت الآن زمستان قيمت ندارد، اين مربوط به زمان است. در مکان هم؛ اگر کسي در يک مکان گرمسيري و در يک شهر گرمي، «يخ» که مال التجاره کسي بوده را از بين برد، حالا باهم مسافرت کرده و رفتند به دامنه کوه که يخ فراوان دارد، حالا آنجا مي‌خواهد جبران کند، اين مکان باعث مي‌شود که حکم فرق کند، آن زمان باعث مي‌شود که حکم فرق کند، اينها مثال‌هاي روشني است که احتياج به گفتن امام نداشت؛ امّا يک سلسله مسايل هست که زمان و مکان طرز تفکر را عوض مي‌کند؛ مثلاً قبلاً فتواي علماء اين بود، الآن هم شايد نظر شريف بعضي‌ها همين باشد که اگر کسي محتاج به تهيه جهيزيه براي فرزندش بود، يا مسکن براي فرزندش بود، اگر اين پول‌ها را يکجا جمع کند، بعد بخواهد جهيزيه تهيه کند يا مسکن تهيه کند، بايد خمس آن را بدهد، چون سال بر آن مي‌گذرد؛ ولي اگر جهيزيه و مصالح ساختماني را به تدريج تهيه کند؛ مثلاً امسال بخشي از اين مصالح را بخرد، آينده بخشي ديگر را تهيه کند بعد بسازد، چون هزينه شده است خمس ندارد، اين فتواي رايج علماء در باب خمس است؛ امّا الآن يک کسي که خودش مستأجر است اين جهيزيه را کجا بگذارد؟! اين مصالح ساختماني را کجا بگذارد؟! اين شخص هيچ چاره‌اي ندارد، مگر اينکه پول را در بانک بگذارد. چطور الآن ممکن هست جهيزيه براي فرزندش تهيه کند و حال آنکه خودش چند اتاق اجاره‌اي دارد؟! يا در يک اتاق تنگي نشسته و در آنجا مصالح ساختماني فراهم بکند؟! امّا اگر اين پول را يک جايي بگذارد ـ يا در بانک بگذارد يا نزد کسي بگذارد يا پيش خودش نگه بدارد ـ نمي‌شود گفت چون هزينه نشد خمس دارد! خير اين هزينه است. الآن در اين زمان بهترين و ساده‌ترين راه حل اين است که او پول را ذخيره بکند تا براي فرزندش خانه يا جهيزيه تهيه کند. آن‌وقت که مي‌گفتند اگر کسي خانه و جهيزيه تهيه بکند و مصرف بکند خمس ندارد؛ امّا اگر پول را ذخيره بکند و يکجا بخرد خمس دارد، آن روز گذشت، آن زمان حکم شرعي اصولاً اين‌طور بود؛ يعني غير از اين حکم، فقيه برداشتي نداشت؛ لذا زمان و زمين خيلي فرق مي‌کند، عصر خيلي فرق مي‌کند.

يکي از آن مسايلي که در آن، عصر و زمان تاثيرگذار است همين مسئله کراهت ورود مسافر در شب هست. آنچه که در صحيحه صفوان آمده عبارت اين است: «يُكْرَهُ لِلرَّجُلِ إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ أَنْ يَطْرُقَ أَهْلَهُ لَيْلًا حَتَّى يُصْبِحَ»؛[6] کسي که از مسافرت برگشت، شب به خانه نيايد، حالا کجا بخوابد؟ مسافرخانه برود؟ پيش دوستان برود؟ کجا برود؟ اين را ديگر مطرح نکردند، شب وارد نشود تا اينکه صبح بشود؛ امّا مرحوم صاحب وسايل «وفاقاً لبعض الاعلام» از اين صحيحه صفوان فهميده که بدون اطلاع قبلي وارد نشود، اگر با اطلاع قبلي وارد بشود کراهتي ندارد. عنواني که ايشان در باب 65 از ابواب «مقدمات نکاح» ذکر کردند؛ يعني وسايل، جلد بيست، صفحه 131 باب 65 از ابواب «مقدمات نکاح»، عبارت ايشان اين است: «بَابُ أَنَّهُ يُكْرَهُ لِلْمُسَافِرِ أَنْ يَطْرُقَ أَهْلَهُ لَيْلًا حَتَّی يُعْلِمَهُمْ»؛ قبلاً اين را «اعلام» بکند که من دارم مي‌آيم، وگرنه مکروه است. آنچه در متن صحيحه صفوان هست اين است: «يُكْرَهُ لِلرَّجُلِ إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ أَنْ يَطْرُقَ أَهْلَهُ لَيْلًا حَتَّى يُصْبِحَ»، ديگر با «اعلام» کراهت برطرف نمي‌شود يا کم مي‌شود. طرح اين مسئله خواه مربوط به باب نکاح باشد، خواه مربوط به باب مسافرت باشد، بايد ببينيم که اين کراهت مطلق است يا در اثر خصوصيت زمان فرق کرده است؟ الآن کسي که از سفر برمي‌گردد کليد دارد، درِ اتاق را کاملاً باز مي‌کند، يک اتاق خاص خودش هم دارد، مي‌رود آنجا مي‌گيرد مي‌خوابد، مزاحم بچه‌ها نيست. قبلاً کليد نداشتند و بايد دَر مي‌زدند، آن زمان هم تاريک بود وسيله روشنايي نداشتند، بايد چراغ مي‌آوردند تا او را از دَر راهنمايي مي‌کردند؛ امّا الآن هيچ زحمتي نيست. اينکه فرمودند زمان و مکان در اجتهاد فرق مي‌کند اين است؛ آخر بي‌جهت کراهت دارد يا يک رازي دارد اين کار؟ اين شخصي که آمده شب کجا باشد؟ اثاث هم همراه او است! برود شب مسافرخانه بخوابد! پس معلوم مي‌شود اين‌چنين نيست. در هر دوره زمان و زميني که هيچ محذوري براي فرزندان ندارد کراهت ندارد، بله اگر آنها خوابيده‌اند و بايد بيدار بشوند که زحمتي است براي آنها، اين کراهت دارد.

حالا روي تزاحم حقوق، خود اين شخصي که از سفر برگشت و اثاث فراوان يا کمي همراه دارد، اين شخص کجا بماند؟! بنابراين اگر گفته شد مزاحمت براي بچه‌هاست، چون اينها خوابيده‌اند و بيدار کردن آنها سخت است، بايد همه جوانب را براساس تزاحم حقوق در نظر گرفت. پس آن صاحبخانه‌اي که خودش کليد دارد و آرام دَر را باز مي‌کند و مي‌آيد داخل اتاق خود مي‌خوابد، ورود يک چنين کسي چرا مکروه باشد؟! يا اگر چنانچه در اين هواي سرد بخواهد بيرون بماند جا ندارد کجا بماند؟ شما مي‌گوييد تا صبح صبر بکند، تا صبح کجا بماند؟! از سفر برگشته اثاثيه هم در همراه اوست، اين داخل کوچه بماند؟! به مسافرخانه برود با آن زحمت؟! بنابراين اگر بگوييم به نحو قول مطلق مکروه است اين کار آساني نيست! بله اين ارشاد است، يک کراهت فقهي تعبّدي محض که نيست، اين ارشاد است که با اختلاف زمان و مکان فرق مي‌کند؛ البته اگر بچه‌ها خوابند و اين شخص هم امکانات فراواني دارد، جاي ديگر هم مي‌تواند باشد؛ مثلاً در دفترش مي‌تواند آرام بگيرد و بخوابد، يا اتاق ديگري هم دارد، اينجا حالا بچه‌ها را بيدار کند و زحمتي براي آنها باشد، بله اينجاها ممکن است کراهت داشته باشد؛ امّا وقتي که اين‌طور نباشد چه کراهتي دارد؟

مرحوم صاحب وسايل يک مقداري نرم‌تر از اين روايت برداشت کرد، فرمود: بدون اعلام قبلي مکروه است، با اعلام قبلي که آنها آماده باشند مکروه نيست. پس روايت مي‌گويد که به طور مطلق تا صبح نرود، ايشان گفت بدون اعلام نرود که از همين تناسب حکم و موضوع فهميدند، چون در روايت دارد «يُطرَقُ»، «طارق» هم به کسي که طريق و راه را طي مي‌کند به او مي‌گويند طارق و اگر در سوره مبارکه «طارق» دارد که نجم و طارق، ﴿وَ السَّمَاءِ وَ الطَّارِقِ﴾،[7] نجم ثاقب که مربوط به شب هست براي آن است که گرچه اين ستاره‌ها چه شب چه روز در مسير خاص خودشان هستند، امّا در روز پيدا نيستند، شب است که سير اينها پيداست.[8] اگر در آن سوره ﴿وَ السَّمَاءِ وَ الطَّارِقِ﴾ سخن از تطرّق شبانه هست، نه براي آن است که آنها روز تطرّق ندارند، بلکه براي آن است که روز تطرّق آنها محسوس نيست. پس طارق؛ يعني کسي که طريق‌پيماست، مسافر از آن جهت که طريق‌پيماست به او مي‌گويند طارق، «يَطرُقَه»؛ يعني اين راه را طي کنند، اگر شب وارد منزل بشود مکروه است و اين يک کراهت ارشادي است، نه تعبدي محض و صبغه حقوقي دارد نه حکم محض؛ لذا مرحوم صاحب وسايل فرمود با اعلام قبلي عيب ندارد و در موارد تزاحم حقوقي هم با رعايت اهم و مهم عيب ندارد و در عصر کنوني و زمان ما هم که هر کسي براي خودش کليد دارد و دَر را باز مي‌کند و آرام مي‌رود سر جايش مي‌خوابد، هم چه کراهتي مي‌تواند داشته باشد؟ پرسش: غير مسافری که از محل کارش دير وارد منزل مي‌شود، آيا چنين حکمی دارد؟ پاسخ: بله، آن را ما عمداً ذکر نکرديم، براي اينکه مسافر و غير مسافر ندارد، اگر چنانچه شب بخواهد وارد بشود، يا روز که از سر کار مي‌آيد، يا مسافر نيست؛ ولي شب ديروقت از مغازه مي‌آيد، بايد همين محذور را داشته باشد، هر شب بايد همين مشکل را داشته باشد. او را ما عامداً عالماً آن راه را طي نکرديم، چون اگر اين حکم مطلق باشد، هر شب همه اينها که بعد از چند ساعت از شب رفته وارد منزل مي‌شوند، همين مشکل را دارند.

بنابراين آنهايي هم که اين را در باب نکاح ذکر کردند، شايد چنين شبهه‌اي در ذهن آنها بود، وگرنه اين مسئله مربوط به باب نکاح نيست، اين مربوط به مسافرت است، آداب سفر اين است و مسافر بايد اين کار را انجام بدهد؛ لذا علامه(رضوان الله عليه) در ارشاد الأذهان و همچنين مرحوم شيخ انصاري در شرح ارشاد الأذهان اصلاً اين مسئله را در باب نکاح ذکر نکردند، چون مسئله مربوط به باب مسافرت است و همان بيان لطيف امام(رضوان الله عليه) که فرمود: زمان و مکان در اجتهاد سهم تعيين کننده دارند اين است مثل همان جريان تهيه جهيزيه و تهيه پول براي ساختمان و مانند آن. پرسش: ...؟ پاسخ: نه، آن اين نيست، براي اينکه همه فقهاء اين معنا را فهميدند؛ لذا مرحوم صاحب وسايل اعلام قبلي را مطرح کردند که فرمود: «يُكْرَهُ لِلْمُسَافِرِ أَنْ يَطْرُقَ أَهْلَهُ لَيْلًا حَتَّى يُعْلِمَهُمْ»، معلوم مي‌شود که اين را در باب مسافرت ذکر کردند و از اين سنخ طارق است که طريق‌پيماست.

اين روايت را مرحوم کليني(رضوان الله عليه) نقل کرده است:[9] «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ» سرّ تعبير از اين روايت به صحيحه با اينکه «سهل بن زياد» در آن هست همان است که گفته شد «الامر في السهل سهل»، اين مشکلي ندارد که مانع اتّصاف روايت به صحت بشود. «يُكْرَهُ لِلرَّجُلِ إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ أَنْ يَطْرُقَ أَهْلَهُ لَيْلًا حَتَّى يُصْبِحَ»؛ اين روايت مرحوم کليني را مرحوم شيخ طوسي با اسناد خاص خودش از مرحوم کليني نقل کرد[10] و مرحوم صاحب وسايل مي‌فرمايد: ما همين بحث را در باب آداب سفر که مربوط به مسافرت است آورديم، در ضمن مقدمه‌اي بر کتاب «حج» به عنوان آداب سفر ذکر کرديم که سفر مثلاً در «قمر درعقرب» مکروه يا ممنوع است و مانند آن[11]

اينکه مرحوم شيخ طوسي از مرحوم کليني نقل کرد، تأييد مي‌کند همان حرف‌هايي که قبلاً گفته ‌شد که گاهي اين چهار کتاب روايي براي سه نفر است، گاهي اين سه نفر به دو نفر برمي‌گردند؛ زيرا مرحوم شيخ طوسي گاهي روايت را از مرحوم کليني و گاهي هم ممکن است از مرحوم صدوق نقل بکند که مي‌شود دوتا روايت. در جاهايي که ما نيازمند به تواتر هستيم، هيچ چاره‌اي نداريم از «أحد الأمرين» يا رابطه حديثي کتب اربعه با اصول اربع‌مأه را حفظ بکنيم بطور تواتر، يا اگر نشد خبر واحد محفوف به قرينه قطعيه داشته باشيم که بشود از آن در مسايل کلامي و مانند آن استفاده کرد.

آنچه که در قسمت آخر اين مسئله بود همين است و کتاب نکاح مرحوم شيخ در حقيقت مجموعه چند تا رساله است: يکي رساله‌اي است که شرح ارشاد الأذهان مرحوم علامه در نکاح مي‌باشد، يک رساله‌اي است در رضاع، يک رساله‌اي هم هست در مصاهره، مرحوم شيخ انصاري اين مجموعه را به صورت کتاب نکاح مطرح کردند. اين بخش آخرين مسئله از مسايل پنج‌گانه بود که حالا به لطف الهي وارد بحث بعدي خواهيم شد.

حالا چون روز چهارشنبه است يک مقداري هم به مناسبت آن بيان نوراني امام عسکري(سلام الله عليه) چند جمله‌اي بحث بشود. قبلاً هم به عرض شما رسيد که مسئله موعظه و اينها صبغه علمي ندارد، علم؛ يعني علم، علم؛ يعني موضوع مي‌خواهد، محمول مي‌خواهد، حد وسط مي‌خواهد تا بشود برهان. موعظه و سخنراني که برهان و علم نيست؛ ولي اخلاق علم است، اخلاق مثل فنّ فقه؛ موضوع دارد، محمول دارد، نسبت و رابطه دارد، دليل دارد. اخلاق جزء زير مجموعه علوم عقلي است، حالا يک وقت است که کسي سفارش مي‌کند که شما مواظب بهداشت باشيد، مواظب سلامت خود باشيد، اين موعظه است اين حرف عالمانه نيست اين حرف طبيب نيست. يک وقت است طبيبانه حرف مي‌زند که گوش شما اين است، چشم شما اين است، فلان کار براي گوش شما خوب نيست، فلان کار براي چشم شما خوب نيست، فلان کار براي قلب شما خوب نيست، اينها را مشخص مي‌کند، اعضا و جوارح را مشخص مي‌کند، شئون اينها را مشخص مي‌کند، سلامت و مرض اينها را مشخص مي‌کند، درد و درمان اينها را مشخص مي‌کند که مي‌شود حرف علمي؛ امّا آدم خوب باشيد، آدم باتقوا باشيد، از خدا بترسيد که علمي نيست. تا مشخص نشود که نفس چندتا شأن دارد، يک؛ تا قلمرو شئون مشخص نشود، دو؛ تا مشخص نشود که اينها کارشان چيست، سه؛ تا مشخص نشود که راه نفوذ در اينها چيست، چهار؛ نصيحت مي‌شود موعظه نه علم. همين مغالطه را شما ببينيد، يک عالم بي‌عمل را شما مدام براي او آيه بخوان، مدام روايت بخوان! او مشکل علمي ندارد، او خودش اينها را گفته و کتابش را هم نوشته است. مگر علم کار مي‌کند؟ مگر آن مسئول و متولّي انديشه شروع به عمل مي‌کند؟ ما در وجود خود يک دستگاهي داريم که کار انديشه و علم دارد که حوزه و دانشگاه به اين دستگاه برمي‌گردد، اين تمام شد. يک دستگاه جدايي داريم که متولّي عمل است اگر اين دستگاه فلج باشد، شما مدام براي او آيه بخوان، مدام روايت بخوان، او که مشکل علمي ندارد. الآن ما در بحث‌هاي بدني‌مان يک سلسله شئون و متولّيان و مُدرکاني داريم که کارهاي علمي مي‌کنند، يک سلسله اموري داريم که کارهاي عملي و مسئوليت اجرايي دارند؛ يک عده دارند مي‌فهمند، يک عده دارند کار مي‌کنند، اين مَقسم. چشم و گوش براي فهميدن و ديدن است، دست و پا براي دويدن و حرکت کردن، اين اصل اول.

اصل دوم آن است که انسان در بخش ظاهر به چهار گروه تقسيم مي‌شود: گروه اول کساني‌اند که هم مجاري ادراکي آنها سالم کار مي‌کند؛ يعني چشم آنها سالم است، گوش آنها سالم است و هم مجاري تحريکي و عملي آنها سالم کار مي‌کند؛ دست آنها سالم است، پاي آنها سالم است. اين گروه وقتي مار و عقرب را ببينند کاملاً مي‌فهمند که اين مار است، اين عقرب است و هيچ مشکل علمي ندارند، دست و پاي آنها هم سالم است فوراً دفاع مي‌کنند يا فرار مي‌کنند. اينها هم مجراي علمي اينها صحيح است و هم مجراي عملي اينها صحيح است، اينها به دام خطر نمي‌افتند. گروه دوم کساني‌اند که مجاري علمي آنها کافي است؛ يعني چشم آنها خوب است، گوش آنها شنواست، چشم آنها بيناست؛ امّا دست و پاي اينها فلج و ويلچري هستند، اينها مار را مي‌بينند عقرب را مي‌بينند امّا راه فرار ندارند، چون چشم که فرار نمي‌کند، بلکه دست و پا فرار مي‌کند که فلج است، حالا يک چنين آدمي که مار و عقرب را مي‌بيند؛ ولي ويلچري است شما مدام به او عينک، تلسکوب، ميکروسکوب و ذرّه‌بين بده، فايده‌ايي ندارد، او مشکل ديد ندارد، او مشکل درک ندارد، او مشکل حرکت دارد.

گروهی هم کساني‌اند که بعلکس‌اند؛ يعني مجاري ادراکي اينها ضعيف است؛ ولي مجاري تحريکي ‌اينها قوي است، اينها نابينا و ناشنوا هستند؛ امّا دست و پاي خوبي دارند اينها که از مار و عقرب فرار نمي‌کنند، نه براي اين است که نمي‌توانند، براي اينکه نمي‌بينند. حالا شما به اينها اتومبيل بده، موتور به اينها بده، اين اصلاً نمي‌بيند که کجا فرار کند. شما وسايل رفتن به او بدهي، او که نمي‌داند کدام طرف برود، او که مشکل رفتن ندارد، بلکه مشکل ديد دارد!

گروه اول کساني بودند که هر دو طرف آنها سالم است.

گروه دوم کساني بودند که مجاري علمي آنها سالم است، ولي مجاري تحريکي آنها آسيب دارد.

گروه سوم کساني‌اند که بعکس‌اند؛ يعني مجاري ديد آنها آفت دارد، ولي مجاري حرکت آنها سالم است.

گروه چهارم کساني‌اند که فاقد طهورين هستند، نه چشم و گوش سالم دارند، نه دست و پاي سالم. پس ما از نظر بدن يک دستگاه ادراکي داريم و يک دستگاه تحريکي، اين اصل مَقسَم. انسان‌ها زير مجموعه اين مَقسَم به چهار قسم تقسيم مي‌شوند.

همين مَقسَم و اقسام چهارگانه در جريان امور نفساني و شئون دروني ما هم هست؛ ما يک سلسله مسئول و متولّي و نيرو داريم که متولّي انديشه‌اند که کار حوزه و دانشگاه با همين پيش مي‌رود؛ درس است، بحث است، سخن است، استدلال است، فهميدن است و اينها. يک سلسله شئون و متولّي‌هايي داريم که مربوط به کار هستند نه مربوط به فهم. انگيزه را اينها به عهده دارند نه انديشه را، اين مَقسم. برابر تقسيم چهارگانه بدني، در درون ما هم انسان‌ها به اين چهار گروه تقسيم مي‌شوند:

گروه اول کساني‌اند که انديشه خوب دارند، خوب مي‌فهمند، انگيزه خوب دارند. هم مسئول درک آنها سالم است و هم مسئول کارشان سالم است، اينها عالم باعمل‌اند، خوب مي‌فهمند، خوب هم عمل مي‌کنند؛ نه بيراهه مي‌روند و نه راه کسي را مي‌بندند. به دنبال بازي نيستند؛ نه خودشان در بازي هستند و نه کسي مي‌تواند آنها را به بازي بگيرد. او مي‌شود عالم عادل.

گروه دوم کساني‌اند که مشکل علمي ندارند؛ خوب درس مي‌گويند، خوب سخنراني مي‌کنند، خوب کتاب مي‌نويسند، خوب کتاب مي‌خوانند، خوب مقاله مي‌نويسند، خوب رساله مي‌نويسند؛ امّا مشکل عملي دارند که مي‌شوند عالم فاسق. اگر کسي بيراهه رفت، شما چه کاري با او مي‌خواهيد بکنيد؟ مي‌خواهيد آيه بخوانيد؟ اين‌که خودش آيه گفته و نوشته و تفسير کرده است! او مثل همان کسي است که ويلچري است، مار و عقرب را مي‌بيند، ولي شما مدام به او عينک مي‌دهي، ذرّه‌بين مي‌دهي، تلسکوب و ميکروسکوب مي‌دهي، او که مشکل ديد ندارد، بلکه مشکل رفتن دارد. تا معلوم نشود که درون ما چيست، کار را چه کسي به عهده دارد، مي‌شود موعظه و موعظه هم که علم نيست. «اخلاق» زير مجموع فلسفه است؛ علم هست و برهان‌ هست و دقيق هست؛ موضوع دارد، محمول دارد، برهان دارد، بايد اين را معالجه کرد راه علاج آن هم گفتن نيست. الآن اينها که معتادند شما مدام آنها را نصيحت مي‌کنيد، در حالي که هر شب با يک تکه کارتن در کنار جدول مي‌خوابد، چه چيزي مي‌خواهي به او بگويي؟! بگويي که عاقبت اين کار بد است، خطر دارد، ضرر دارد؟! او اصلاً در خطر دارد زندگي مي‌کند! او که مشکل علمي ندارد، شما مدام داريد نصيحت مي‌کنيد؟! آن دستگاه تصميم و عزم، فلج است. ما يک عزم داريم، يک جزم داريم و بين عزم و جزم به اندازه آسمان و زمين فاصله است؛ عزم يک متولّي دارد، جزم يک متولّي ديگر دارد، اراده و عزم و نيّت و اخلاص يک سلسله امور خاص خودشان را دارند. تصوّر و تصديق و جزم و برهان و قياس و استدلال يک متولّي مخصوص دارند. ما را که مي‌گويند مراقب باشيد، مراقب چه باشيم؟ تا ندانيم که کجاي ‌ما درد مي‌کند، مراقبت از چه داشته باشيم؟ اگر يک وقتي در درون خود يک مشکلي احساس کرديم، بايد بدانيم که کدام پيچ وجود ما شُل شده؟ ما کدام مشکل را داريم تا بايد مراقب باشيم؟

اين بيان نوراني امام عسکري (سلام الله عليه) که فرمود: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْل»[12] که از غرر روايات اهل بيت(عليهم السلام) است، فرمود انسان بايد به مقصد برسد و مقصد او هم «لقاء الله» است و اين مقصد يک ره توشه مي‌خواهد که زاد است که در سوره «بقره» مشخص فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[13] اين زاد همان تقواست؛ امّا اين راهي طولاني را پياده رفتن سخت است، فرمود حالا که شما يک زاد و توشه‌اي داريد مَرکب مي‌خواهيد و آن مَرکب نماز شب است: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ» که به صورت حصر ذکر فرمود، «لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْل»؛ «امتطئ» باب افتعال، «امتطئ»؛ يعني «أخذ المطيه» مطيه؛ يعني مَرکَب راهوار.[14] فرمود نماز شب يک مَرکَب راهواري است، کنار آن سجاده چهارتا قطره اشکي که انسان مي‌ريزد، کارساز است؛ مي‌داند که نه بيراهه بايد برود و نه راه کسي را ببندد؛ نه خودش اهل بازي باشد و نه کسي بتواند او را بازي بگيرد. فرمود بدون مَرکَب اين راه طولاني را چگونه مي‌خواهي بروي؟! «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْل».

روايات نوراني که مرحوم صاحب وسايل(رضوان الله عليه) در باب «صلات ليل» مطرح کردند مجموع قَدْح و مَدْح آن تقريباً 54 روايت است. 41 روايت در مَدح نماز شب، ترغيب به نماز شب و تشويق به نماز شب است، 13 روايت آن در قَدح ترک نماز شب است که گفتند ترک «صلاة الليل» مکروه است، يا ترک «صلاة الليل» عاقبت خوبي ندارد، يا ترک «صلاة الليل» خيلي از فيوضات را از انسان سلب مي‌کند. حالا ما در بخشي از چهارشنبه‌ها اگر ذات اقدس الهي توفيق بدهد اين روايت‌هاي نوراني را مرور بکنيم، بلکه ـ إن شاء الله ـ خودمان هم اهل عمل بشويم و بتوانيم اين مَرکَب راهوار را تهيه کنيم.

مرحوم صاحب وسايل در کتاب شريف وسايل، جلد هشت ـ چون کتاب صلات چند جلد است ـ باب 39 و همچنين باب چهل، روايات مربوط به نماز شب آورده است. روايت اول که مرحوم کليني[15] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ» نقل مي‌کند اين است: «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيه السَلام يَقُولُ كَانَ فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ صَلَّي الله عَليه و آلهِ و سَلَّم لِعَلِيٍّ عَليه السَلام أَنْ قَالَ يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ فِي نَفْسِكَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا»، من وصيت مي‌کنم به چند خصلت از خصال برجسته که اينها را تو بايد حفظ بکني، بعد به خدا عرض کرد: «اللَّهُمَّ أَعِنْهُ» خدايا تو علي را ياري کن! معين و معاون علي باش! که اين امور را انجام بدهد: «إِلَی أَنْ قَالَ وَ عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْلِ»[16] سه بار وجود مبارک پيغمبر به اميرالمؤمنين(سلام الله عليهما) اين عبارت را تکرار کردند. اين حديث اول که آن را مرحوم کليني مسنداً نقل کردند، مرحوم صدوق مرسلاً نقل کردند[17] در کتاب مقنع هم آوردند.[18]

مرحوم کليني[19] روايت دوم را «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَليه السَلام» ـ خيلي از اينها صحيحه هم هست ـ از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) «قَالَ شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّيْلِ وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِ كَفُّهُ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ»؛[20] شرافت مؤمن در نماز شب اوست و عزّت او در اين است که با آبروي مردم بازي نکند. غيبت کردن هم از انحاء بازي با آبروي ديگران است.

روايت سوم که مرحوم صدوق در خصال[21] «عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى» نقل کرد «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ» نقل کرد، «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) اين است: «قَالَ قَالَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله و سلّم) لِجَبْرَئِيلَ عِظْنِي» وجود مبارک پيغمبر به جبرئيل(سلام الله عليهما) فرمود مرا موعظه کن، چون انسان يک چيزي را که مي‌داند، وقتی از ديگران بشنود يک اثر مضاعف دارد: «فَقَالَ» جبرئيل به وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) گفت: «عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ»، به حضرت عرض کرد هر چه مي‌خواهي زندگي بکني، بر فرض عمرشما ادامه داشته باشد، پايان آن مرگ است: «عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ وَ أَحْبِبْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُفَارِقُهُ»، هر چه را مي‌خواهيد دوست داشته باشيد؛ ولي بدان که روز فراق مي‌رسد و اين محبوب ديگر با شما نيست: «وَ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُلَاقِيهِ»، هر کاري که مي‌خواهي بکني آزاد هستي؛ ولي بدان يک روزي درگير همان عمل هستي و سرانجام آن را مي‌بيني. بعد آخرين جمله اين است که «شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِيَامُهُ بِاللَّيْلِ وَ عِزُّهُ كَفُّهُ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ»؛[22] شرافت مومن در نماز شب است و عزّت او در اين است که با آبروي مردم بازي نکند.

روايت چهارم را که مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ» که اين مرسله است «عَمَّنْ حَدَّثَهُ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل کرد اين است: «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ﴾[23] فرمود: «صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ بِاللَّيْلِ تَذْهَبُ بِمَا عَمِلَ مِنْ ذَنْبٍ بِالنَّهَارِ»؛[24] گناه روز را با نماز شب مي‌شود ترميم کرد؛ امّا در همين باب بعضي از نصوص است که در تعامل متقابل است. مستحضريد وقتي گفته شد: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ﴾؛[25] يعني بدان که «إنّ المنکر ينهي عن الصلاة إنّ الفحشا ينهي عن الصلاة»، اينها چون مقابل هم‌اند. چگونه مي‌شود که نماز جلوي زشتي و گناه را بگيرد و گناه جلوي نماز را نگيرد؟! حتماً يک انسان تبهکار ـ اگر چنانچه توبه نکند و ترميم نکند، ـ اين تبهکاري او در نمازگذاري او اثر سوء دارد: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ﴾، «إن الفحشاء و المنکر ينهيان عن الصلاة»، روي اين تقابل کلي، از وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) سؤال کردند که چرا ما توفيق نماز شب نداريم؟ فرمود: «قَد قَيِّدَتکَ ذُنُوبکَ»[26] اين گناه روز دست و پايت را بست. پس معلوم مي‌شود، اگر در اين روايت وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ﴾؛ يعني «صلاة الليل» آثار گناه روز را برطرف مي‌کند، اگر آن گناه «معاذ الله» شديد بود جلوي نماز شب را مي‌گيرد، چون استدلال وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) اين بود، تو که مي‌گويي من نمي‌توانم، راست مي‌گويي، براي اينکه بسته‌اي! «قَد قَيِّدَتکَ ذُنُوبکَ» اين يک تعامل متقابلي بين حسنه و سيئه است، اين‌طور نيست که ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ﴾، امّا سيئات هيچ سهمي نداشته باشند. در تفسير ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ﴾ ـ البته به عنوان تطبيق مصداقي نه تفسير مفهومي ـ فرمود: «صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ بِاللَّيْلِ تَذْهَبُ بِمَا عَمِلَ مِنْ ذَنْبٍ بِالنَّهَارِ» که اين روايت را باز مرحوم صدوق مرسلاً هم نقل کردند[27] و همين روايت را مرحوم صدوق در ثواب الاعمال مسنداً نقل کرده است، «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَی»[28] که اين روايت‌ها مي‌تواند معتبر باشد؛ چون مرحوم صدوق هم اين را به صورت مرسل نقل کرد و هم در علل مسند نقل کرد: «وَ رَوَاهُ فِي الْعِلَلِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَی»،[29] با چند طريق آن را نقل کرد. مرحوم شيخ طوسي در امالي «عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْفَحَّامِ عَنِ الْمَنْصُورِيِّ عَنْ عَمِّ أَبِيهِ عَنِ الْهَادِي عَنْ آبَائِهِ عَنِ الصَّادِقِ عَلَيهِم السَلام» از وجود مبارک امام دهم که از اباء گرامي و کرامش نقل مي‌کند، همين حديث را نقل کرد.[30] مرحوم شيخ طوسي اين روايت را از يک راهي در کتاب ديگر از مرحوم کليني نقل کرد.[31]

روايت پنجم که مرحوم شيخ طوسي: «بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌کند اين است: «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا﴾[32] » که نشئه شب براي خودش يک نشئه‌اي ويژه است، براي اينکه آدم حواسش جمع‌تر است مزاحمي ندارد ﴿أَقْوَمُ قِيلًا﴾ است ﴿أَشَدُّ وَطْئاً﴾ است. در تفسير اين از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل شده است: «يَعْنِي بِقَوْلِهِ ﴿وَ أَقْوَمُ قِيلًا﴾ قِيَامَ الرَّجُلِ عَنْ فِرَاشِهِ يُرِيدُ بِهِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُرِيدُ بِهِ غَيْرَهُ»؛[33] با اخلاص برمي‌خيزد، چون بر او واجب نشده، يک؛ کسي هم باخبر نيست، دو. اين روايت را که مرحوم شيخ طوسي نقل کرد،[34] قبلش مرحوم کليني نقل کرد،[35] قبلش مرحوم صدوق نقل کرد،[36] مرحوم صدوق در علل اين را نقل کرد،[37] در علل با يک سند مخصوصي و باز هم از با سند ديگر از «مُحَمَّدِ بْنِ أَحمدَ بنِ يَحْيَی» نقل کرد،[38] با چند سند اين مشايخ ثلاث اين روايت نوراني را نقل کردند که: ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا﴾ ناظر به آن صلابت و خلوص نماز شب است.


[14] مصباح المنير، ج2، ص575.
[19] الكافي-ط الإسلامية، الشيخ الکلينی، ج8، ص488.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo