< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

94/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح

گرچه مرحوم محقق در متن شرايع در بحث «خصائص النبي» فقط خصايص فقهي آن حضرت را ذکر کردند؛[1] ولي مرحوم علامه در بعضي از کتاب‌هايش مثل تحرير هم خصايص فقهي آن حضرت را ذکر کردند و هم خصايص کلامي او را که تا حدودي اشاره شد. خلاصه فرمايش مرحوم علامه در تحرير، جلد سوم، صفحه 417 اين است که خصايص حضرت چهار قسم است؛ بخشي مربوط به واجب، بخشي مربوط به حرام، بخشي مربوط به مباح، بخشي هم مربوط به کرامت؛ كه آن سه قسم اول مربوط به فقه و اين قسم چهارم مربوط به کلام است. در بحث‌هاي خصايص فقهي مطرح شد که بعضي از چيزها بر آن حضرت واجب است و بر امت واجب نيست، بعضي چيزها بر امت واجب است و بر آن حضرت واجب نيست. بعضي از امور بر آن حضرت حرام است و بر امت حرام نيست و بالعکس. بعضي از امور براي آن حضرت جايز است، براي امت جايز نيست أو بالعکس. خصايص فقهي ممکن است به يکي از اين صور در بيايد.

در بحث کرامت فرمودند که کرامت نبي اين است که «بُعِث إلى الجميع»؛ يعني همگاني و هميشگي، کليّت و دوام از مختصات حضرت است. انبياي ديگر يا کليت نداشتند يا اگر کليت بود دوام نداشتند، نبوت آنها به نبوت نبي بعدي منتهي مي‌شد. «و الکرامات» اين است که «بُعِث إلي الجميع و اختصّ كلّ نبيّ ببعثه إلى قوم و ساوی الأنبياء(عليهم السلام) كلّهم في معجزاتهم و خصّ بالقرآن» هر معجزه‌اي که پيامبران قبلي داشتند وجود مبارک نبي اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) هم داشت، به‌اضافه «و خص بالقرآن و بقائه إلى البعث»، اين معجزه؛ نظير معجزات انبياي ديگر نيست. معجزه وجود مبارک موساي کليم؛ مثلاً اين بود که عصا به صورت اژدها در مي‌آمد؛ ولي مقطعي بود، اين‌طور نبود که يک معجزه خالده‌اي باشد؛ يا جريان صالح(سلام الله عليه) که آن ناقه از دل کوه درآمد مقطعي بود و همچنين معجزات انبياي ديگر، يک معجزه‌اي که حضرت داشته باشد و ديگران نداشته باشد، يک؛ آن معجزه هم «الي يوم القيامه» باقي باشد، دو؛ آن قرآن کريم است؛ البته در مقام ملکوت، آنها از حضرت استفاده مي‌کردند، چه اينکه در معراج همه به حضرت در نماز جماعت اقتدا کردند؛ اما ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجاً﴾.[2]

«و نًصِرَ بالرعب» که بحثش گذشت. «و جعلت زوجاته أمهات المؤمنين»، اين حکم فقهي را مرحوم محقق در متن شرايع ذکر مي‌کند ـ که إن شاء الله بعداً برابر متن شرايع بحث بشود ـ . اينکه «جعلت زوجاته أمهات المؤمنين»، اين که فرمود: ﴿وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾،[3] اين هم مي‌تواند حکم فقهي داشته باشد و هم مي‌تواند براي بعضي از آنها کرامتي داشته باشد، گرچه بالصراحه در قرآن فرمود: شما حق نداريد با همسران آن حضرت بعد از رحلت آن حضرت ازدواج کنيد: ﴿وَ لاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾[4] حق نداريد؛ اما اين «و ازواجه امهات المؤمنين»، يا فرمود ﴿وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾، اين مي‌تواند؛ نظير «الطَّوَافُ فِي الْبَيْتِ صَلاةٌ»[5] حاکم بر دليل ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾[6] بشود به توسعه موضوع.

بعضي‌ها مانند مرحوم علامه و ديگران نقد کردند که اگر ازواج آن حضرت امّهات مؤمنين باشند، دختران آن حضرت يا دختران آن زن‌ها يا مادران آن زن‌ها هم بايد جدّه باشند و ازدواج با آنها هم حرام باشد، در حالي که نيست. مستحضريد که حکومت تابع مقدار تنزيل است، اگر گفته شد «الطَّوَافُ فِي الْبَيْتِ صَلاةٌ»، معنايش اين نيست که جميع احکام صلات در طواف هست، «لا صلاة الّا بالقبله» در طواف قبله شرط نيست، کسي که طواف مي‌کند اصلاً طرف چپ او به طرف قبله است روبه‌روي او که قبله نيست، پس ممکن است که تنزيل و توسعه موضوع مقطعي و موردي باشد؛ البته در آيه صريح دارد که ﴿وَ لاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾، آن روشن است. «و حرمن علي غيره من بعده و کان ينام عينه و لاينام قلبه»؛ اين در شرايع هست،[7] برابر با شرايع ـ به خواست خدا ـ بحث مي‌شود. «و يري من خلفه کما يري من قدامه»، وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) طوري بود که پشت سرش را مي‌ديد همان‌طوري که جلويش را مي‌ديد؛ آيا اين در همه حالات بود يا طبق نقل برخي از بزرگان در حال صلات بود، در حال صلات همين که حضرت مي‌فرمود: «قَدْ قَامَتِ الصَّلاة»[8] اين وصف بايد روشن باشد که تمام صفوف پشت سرش را مي‌ديد، اين اختصاصي به حالت صلات داشت. يا نه، در غير حال صلات هم حضرت پشت سرش را مي‌ديد، چه اينکه جلويش را مي‌ديد؛ البته ديدن ظاهري؛ اما آن ديدن باطني در جميع احوال و اعمال هست، اين دو تا آيه سوره مبارکه «توبه» که دارد: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ﴾[9] اين رؤيت خداست و رؤيت رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) هست؛ يعني هر کاري که مي‌کنيد آنها مي‌بينند با اينکه بعضي از کارها ديدني نيست؛ نظير نيّت خوب يا نيّت بد؛ اما رؤيت به معناي شهود الهي، به برکت آن شامل پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم مي‌شود، اين حرف ديگر است، اين ديگر «يري من خلفه کما يري من قدامه» نيست؛ اما اين‌كه با همين چشم مي‌بيند؛ يعني ظاهر را مي‌بيند، وگرنه آن معنا که هر کاري امت انجام مي‌دهد، برابر اين دو تا آيه در سوره مبارکه «توبه»، وجود مبارک حضرت مي‌بيند؛ البته اهل بيت هم اين‌طور هستند، براي اينکه ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ که در يکي از اين دو قسمت هست، برابر با روايات به ائمه تفسير شده است: ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ که تطبيق شده به اهل بيت(عليهم السلام).[10] پرسش: ...؟ پاسخ: حالا ممکن است ـ إن شاء الله ـ در ذيل «يَنَامُ عَيْنُهُ وَ لايَنَامُ قَلْبُه»[11] بحث مي‌شود، چون آن روايت هم هست، تنها گفتار بزرگان نيست، روايت هم هست که مؤمن هم اين‌چنين است، مؤمن هم «يَنَامُ عَيْنُهُ وَ لايَنَامُ قَلْبُه»؛ منتها حالا دو جهت هست: يکي تفاوت بين اين دو تا رؤيت است، يکي اصالت و تبعيت است؛ يعني مؤمن در اثر پيروي از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و به برکت آن حضرت به اينجا مي‌رسد، اين در روايات ما هست که مؤمن[12] «يَنَامُ عَيْنُهُ وَ لايَنَامُ قَلْبُه». که در اينجا هم تبعيت را بايد حفظ کرد و هم تفاوت درجه را.

اينها خلاصه فرمايش مرحوم علامه بود در جلد سوم تحرير، صفحه 416 تا 418 که برکات فراواني داشت. بخشي از اين خصايص را که مرحوم علامه در تحرير به عنوان متفرّقات ذکر مي‌کند، بخشي به نکاح برمي‌گردد، بخشي هم به همين تقسيم برمي‌گردد که آيا حضرت در نکاح بين زن‌ها، موظف است كه قصد را و قسمت را رعايت کند يا نه؟ علامه در تحرير اين بحث را ذکر کرد، مرحوم محقق در شرايع ذکر مي‌کند که ـ إن شاء الله ـ برابر همان شرايع مي‌خوانيم.

اما «صوم وصال» که فرمودند يکي از مختصات حضرت است، حضرت مي‌تواند «صوم وصال» داشته باشد، در بحث قبل ملاحظه فرموديد که تقريباً هفت قِسم از روزه است که حرام مي‌باشد که صوم محذور و حرام همين هفت قسم است؛ عيدين است، ايام تشريق است، وفاي به نذر است؛ يعني نذر بکند که اگر فلان معصيت را کرده است روزه بگيرد، اين حرام است و صوم صَمْت هست، صوم وصال هست، صوم دهر است و مانند. در صوم دهر اين نکته را همه تذکر دادند که اگر کسي صوم دهر داشته باشد، به استثناي عيدين يا ايام تشريق اين عيب ندارد، نيت مي‌کند که تمام سال را روزه بگيرد، ماه مبارک رمضان که حساب آن محفوظ است، تمام سال را به استثناي عيدين، يا اگر در منا بود به استثناي ايام تشريق، روزه بگيرد، نيت مي‌کند و روزه هم مي‌گيرد اين مي‌شود صوم دهر، اين حرام نيست؛ ولي اگر قصد و نيت کند و اين را در نيت خود بگذارد که غير از ماه مبارک رمضان تمام ايام سال را روزه بگيرد، حتي عيد فطر و عيد اضحي، حتي و اگر در منا بود ايام تشريق، اين صوم حرام است. اين صوم حرام است يعني چه؟ چرا اين را قسم هفتم شمردند؟ در برابر حرمت صوم عيدين و ايام تشريق که صوم عيدين حرام است، «صوم الدهر» هم گفتند حرام است؛ يعني اگر نيت کسي اين باشد که من کل سال را روزه بگيرم، کل سال دارد معصيت مي‌کند و روزه‌هاي غير عيدين او هم مي‌شود حرام، چون دارد تشريع مي‌کند؛ لذا مسئله حرمت صوم يوم عيدين از حرمت ايام تشريق جداست، و از صوم الدهر جداست، اين را هفتمين قرار دادند. «صوم الدهر» که حرام است، نه يعني آن دو روز حرام است؛ اگر کسي آن دو روز را در کنار آن 363 روز ديگر قرار بدهد، کل اين 365 روز دارد معصيت مي‌کند؛ لذا «صوم الدهر» به عنوان صوم محرّم مستقلاً و جدا ذکر شده است، در برابر آن شش قسمي که حرام است؛ سفر روزه مسافر و امثال ذلک.

در جريان صوم وصال و در صوم صَمْت ـ در بحث قبل ملاحظه فرموديد ـ سه تا فرع است يک وقت است کسي روزه‌دار است و سکوت دارد، حرف نمي‌زند، فقط ذکر دارد و دعا دارد و قرآن دارد و مطالعه دارد كه اين جزء بهترين عبادات است، ديگر حرام نيست. يک وقت است که نيت روزه کرده، مستقلاً و جدا، بعد اين را هم به عنوان يک امر ديني نيت مي‌کند و قصد مي‌کند که در فلان بخش از روز يا کل آن روز، صَمْت داشته باشد، سکوت داشته باشد و اين را به حساب دين مي‌آورد، اين تشريع و محرَّم است، کاري به روزه ندارد، چون نهي به خارج از روزه تعلق گرفته، دليلي بر حرمت آن روزه نيست، چه رسد به بطلان آن روزه. فرع سوم آن است که اين شخص موقع سحر که بيدار شد مي‌خواهد نيت صوم کند مسئله صَمْت را جزء مفطرات روزه مي‌شمارد، همان‌طوري که أکل و شرب را جزء مفطرات مي‌شمارد. اين صَمْت را در متن نيت صوم قرار مي‌دهد كه اين هم تشريع و محرَّم و باطل است. همين سه تا فرع در مسئله صوم وصال هم هست؛ يک وقت است که روزه مي‌گيرد تا موقع افطار، بعد از اينکه افطار شد، آن موقع نماز واجب و مستحب و نافله و اينها را مي‌خواند، يکي دو ساعت هم از شب مي‌گذرد، اين چه دليلي بر حرمت آن است اگر فضلي نباشد؟! اگرچه او وصل کرده بخشي از شب را به روز، نه اينكه نيت جدا کرده و نه در متن صوم اين را نيت قرار داده است. فرع دوم آن است که نيت روزه مصطلح مي‌کند همان‌طوري که ديگران روزه مي‌گيرند، بعد از فراق نيت روزه، جداگانه مسئله وصال را نيت مي‌کند و اين را به حساب شريعت مي‌آورد و مانند آن، اين يک تشريع است و محرَّم، چون نهي به خارج از عبادت تعلق گرفته، دليلي بر حرمت اين صوم نيست. فرع سوم آن است که سحر که بيدار شد مي‌خواهد نيت بکند، اين وصال را واجب مي‌داند و فصل را حرام مي‌داند، آن‌طوري که هر روز أکل و شرب مي‌کند؛ يعني مسئله وصل کردن روز به شب را، يا وصل کردن دو تا روز باهم را، جزء برنامه صوم مي‌داند و ديني مي‌داند، اين مي‌شود تشريع، اين مي‌شود محرَّم، چون نهي به خود اين عبادت خورده، اين مي‌شود صوم حرام و باطل.

حالا وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و اله و سلم) که جزء مختصات آن حضرت است که «صوم وصال» جايز است، به معناي اول که نيست، چون اولي که فضيلت است، ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ﴾[13] که شب به‌جاي اينکه افطار بکند نماز را بخواند، چون اگر کسي مغربين را ترک افطار بکند، ثوابش خيلي است؛ نه تنها ثواب نماز اول وقت را دارد، ثواب صلات صائم را دارد و حال اينکه صائم نيست، ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ﴾، همين که شب شد، ديگر روز تمام است؛ اما افطار نکرده نماز بخواند و نوافل آن را انجام بدهد ـ لابد روايات آن را ملاحظه فرموديد ـ فضايل آن فراوان است،[14] مگر کسي که نتواند تحمل بکند. وصال به اين معنا که از بحث خارج است. پرسش: ...؟ پاسخ: چرا، ﴿أَتِمُّوا﴾؛ يعني بعداً واجب نيست، نه اينکه بعداً حرام است: ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ﴾. اين ﴿أَتِمُّوا﴾ بيش از اين پيام ندارد که بر شما روزه واجب است تا شب؛ يعني از آن به بعد واجب نيست، نه اينكه از آن به بعد حرام است. اين را امتثال کرده و اگر نيت نکند، هيچ مشكلي بر او نيست و اگر هم نيت جداي از حوزه صوم بكند، يک تشريع است و محرَّم.

بر پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) که «صوم وصال» جايز است کدام «وصال» است؟ آنکه در متن نيت بيايد؛ يعني حضرت روزه دو روز را با يک نيت انجام بدهد، وسط آن چيزي ميل نکند؛ اگر در نيت نباشد در حوزه قصد جدّي نباشد، بر غير پيغمبر هم حلال است و محذوري ندارد. اين‌که مرحوم شهيد ثاني در مسالک دارد که اولياء و ابدال گاهي چند روز چيزي نمي‌خورند، روزه‌هايشان را وصل مي‌کنند[15] اين همان است، اين به شرع نسبت نمي‌دهد؛ منتها مي‌گويد که انسان با شکم خالي بهتر عبادت مي‌کند، همين! پس آنکه جزء مختصات حضرت است بر ديگران حرام است و بر حضرت حرام نيست، اين است که وصال را در نيت قرار بدهد. الآن ما بايد دو چيز را از روايات استفاده کنيم، يکي حرمت صوم وصال براي امت، يکي حليت صوم وصال براي وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم).

مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله عليه) که به اجماع و امثال اجماع تمسک مي‌کنند،[16] فرمايش او خوب است؛ اما روايات صحيح و معتبر در مسئله هست. غالباً اين بزرگان برابر روايات فرمودند، ديگر اجماع تعبدي در کار نيست. فقط از ابن جنيد اين مسئله جواز وصال براي غير پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شد،[17] اگر اين نقل درست باشد اين محجوج است به روايات معتبر.

حالا رواياتي را که در باب هست. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) در جلد ده وسائل، صفحه 520، باب چهار از ابواب «صوم محرَّم و مکروه» اين روايات را نقل مي‌کند. روايات هم صحيحه در آن است و هم مرسله اعليٰ؛ مستحضريد که مرسله‌ها دو قسم است: يک وقتي مرحوم صدوق مي‌فرمايد که «رُوِي»، اين يک مرسله است که با آن بايد احکام ارسال عمل کرد، يک وقت مستيقماً مي‌فرمايد: «قال النبي(صلي الله عليه و آله و سلم), قال الصادق(عليه السلام)»، اين مرسله با مرسلات ديگر خيلي فرق مي‌کند. در بين اين روايات باب چهار، بخشي از مرسله‌هاي مرحوم صدوق است، از سنخ صريحاً «نهيٰ رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم), قال الصادق(عليه السلام)»، اين با «رُوِي» خيلي فرق مي‌کند. اگر چنين روايتي مرحوم صدوق بفرمايد، نوعاً علماء عمل مي‌کنند. حالا اگر بفرمايد «رُوِي کذا»، بله آن «رُوِي» حساب ديگري دارد.

روايت اول رباب چهار، که مرحوم صدوق به اسنادش از زراره نقل مي‌کند،[18] از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) «فِي حَدِيثٍ قَالَ: لَا وِصَالَ فِي صِيَامٍ»[19] اين مشروع نيست. عبادت بايد مشروع باشد، اگر مشروع نشد حرام است؛ يعني کسي از پيش خودش بخواهد اين عبادت را انجام بدهد، مي‌شود تشريع. يک وقت است مي‌گويند فلان کار واجب نيست، بله آدم مي‌تواند انجام بدهد، يک وقت مي‌گويند اصلاً صوم وصال‌بردار نيست، حالا اگر کسي صوم وصالي انجام بدهد اين مي‌شود تشريع. اين روايت را که مرحوم صدوق با اسناد آن از زراره‌(رضوان الله عليه) نقل کرد، همين مضمون را «مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ» از وجود مبارک امام صادق نقل کرد؛ يعني هم از طريق زراره، هم از طريق منصور بن حازم نقل کرد[20] که «لَا وِصَالَ فِي صِيَامٍ وَ لَا صَمْتَ يَوْماً إِلَی اللَّيْلِ»[21] اين «صَمْتَ يَوْمَاً» مربوط به يوم است، وگرنه آدم کمتر حرف بزند بهتر است. همين روايت را که مرحوم صدوق نقل کرد، مرحوم کليني هم نقل کرد،[22] مرحوم صدوق گذشته از اينکه در اين کتاب‌هاي فقهي خود نقل کرده، در أمالي هم نقل کرده است.[23]

روايت سوم اين باب که مرحوم صدوق «عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ(عَلَيْهِمُ الصَّلَاة وَ عَلَيْهِمُ السَّلَام)» نقل کرد اين است: «فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لِعَلِيٍّ(عَلَيْهِ السَّلَام) قَالَ: وَ لَا وِصَالَ فِي صِيَامٍ إِلَی أَنْ قَالَ وَ صَوْمُ الْوِصَالِ حَرَامٌ»؛[24] مبادا کسي خيال کند که «لا وصال في صيام»؛ يعني واجب نيست، نه، اين حرام است، جعل نشده، مشروع نيست.

روايت چهارم اين است: «قَالَ الصَّدُوقُ وَ نَهَی رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) عَنِ الْوِصَالِ فِي الصِّيَامِ»؛ اين جزء مرسلات معتبر مرحوم صدوق است، نفرمود «رُوِي عن رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم)»، صريحاً مي‌گويد

پيغمبر نهي کرد! وقتي که براي شما ثابت نشد چگونه صريحاً مي‌گوييد پيغمبر نهي کرد؟ معلوم مي‌شود اين از سنخ «رُوِي عن رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم)» نيست، فرمود «نَهَی رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) عَنِ الْوِصَالِ فِي الصِّيَامِ وَ كَانَ يُوَاصِلُ»، خود حضرت وصال در صيام داشت: «فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ» به حضرت عرض شد، شما «وصالةً» گاهي دو روز با يک نيت يا بيشتر روزه مي‌گيريد؟ معلوم نبود که چقدر حضرت متصلاً روزه مي‌گرفت: «و کَانَ يواصِلُ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ» به حضرت عرض شد که شما چگونه بدون افطار چند روز روزه مي‌گيريد يا دو روز روزه مي‌گيريد؟ «فَقَالَ» حضرت فرمود: «إِنِّي لَسْتُ‌ كَأَحَدِكُمْ» من مثل شما نيستم، «إِنِّي أَظَلُّ عِنْدَ رَبِّي فَيُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِي»؛[25] «ظَلّ»؛ يعني روز کرد، «باتَ»؛ يعني شب کرد، بيتوته کرد. من روزها مهمان خدا هستم در همين روزهايي که روزه‌ام، «أَظَلُّ عِنْدَ رَبِّي فَيُطْعِمُنِي» اين جمله فراوان در کتاب‌هاي اهل معرفت هست، «أَظَلُّ عِنْدَ رَبِّي فَيُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِي». حالا آنکه ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ﴾[26] از اين سنخ است يا از سنخ‌هاي ديگر؟ ظاهراً آن حضرت هم از همين سنخ اطعام و سَقْي داشت، نه روزي مصطلح عادي: «إِنِّي أَظَلُّ عِنْدَ رَبِّي» من روزها مهمان خداي سبحان هستم، اينکه نفرمود «أبيتُ»، گاهي «أبيتُ» هم هست، بيتوته هم در فرمايشات حضرت هست. از اين معلوم مي‌شود به اينکه يک طعام و شرابي است که با روزه‌داشتن مخالفتي ندارد، خوردن نيست: «إِنِّي أَظَلُّ عِنْدَ رَبِّي فَيُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِي». کساني هستند که اين جمله را مثل «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ»[27] چندين رساله رويش نوشتند، اين «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ» خيلي علمي نيست، مي‌بينيد طلبه‌ها که رسائل و مکاسب خواندند اين را خوب مي‌فهمند؛ اما اين «إِنِّي أَظَلُّ عِنْدَ رَبِّي فَيُطْعِمُنِي» اين کار هشت ـ ده سال درس خوانده‌ها نيست، خلاصه، همان کاري که فقهاي ما و اصوليين ما با «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ» کردند، عرفاي ما با اين جمله مي‌کنند. رساله‌هايي را روي همين جمله نوشتند، «إِنِّي أَظَلُّ عِنْدَ رَبِّي فَيُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِي»، او ساقي است او مطعِم است، ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾؛[28] مرحوم امين الاسلام در مجمع البيان ذيل اين ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ يک بياني از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌کند که «شَرَاباً طَهُوراً يطهّرهم عن كلّمديريت اسناد و منابعواحد آماده سازي فني شى‌ء سوی اللَّه إذ لا طاهر من تدنّس بشى‌ء من الأكوان الّا اللَّه‌» اين چه شرابي است؟ هر چه غير خداست آلودگي است و اين شراب آنها را از هر چه غير خداست پاک مي‌کند. خدا شيخنا الاستاد مرحوم حکيم الهي قمشه‌اي را غريق رحمت کند، مي‌گفت «از هر چه غير ياد حق است توبه مي‌كنيم». اين‌که امين الاسلام ذيل ﴿شَرَاباً طَهُوراً﴾ اين را نقل کرد؛ ملاحظه بفرماييد، فرمود: «يطهّرهم عن كلّ شى‌ء سوی اللَّه إذ لا طاهر من تدنّس بشى‌ء من الأكوان الّا اللَّه‌»،[29] از ملکوت و جبروت، از عرش و فرش، اينها پاک مي‌شوند؛ يک چنين شرابي است، اين را با «لاتنقض» نمي‌شود قياس کرد.

به هر تقدير باز هم اين از همان مرسلات است «وَ قَالَ الصَّادِقُ(عَلَيْهِ السَّلَام) الْوِصَالُ الَّذِي نُهِيَ عَنْهُ هُوَ أَنْ يَجْعَلَ الرَّجُلُ عَشَاءَهُ سَحُورَهُ»؛[30] در متن نيت، وقتي مي‌خواهد روزه بگيرد، قصد مي‌کند که من الآن که فرمود ﴿وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأسْوَدِ﴾ اين مضمون ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ﴾[31] اين مي‌گويد «إلي السحر» که اين، در مجموعه نيت اوست، آن عشاء را تا سحر قرار مي‌دهد. «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(عَلَيْهِمَا السَّلَام) فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ صَوْمُ الْوِصَالِ حَرَامٌ»؛[32] دو چيز بنا بود از روايات باب چهار استفاده بشود: يکي حرمت صوم وصال براي امت، يک حليت صوم وصال براي پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم). در روايت چهار دارد که «وَ كَانَ يُوَاصِلُ» حضرت اگر مسبوق نبود و ملحوق نبود به مسئله حرمت وصال، ما نمي‌فهميديم که اين «كَانَ يُوَاصِلُ»؛ يعني چه؟ اما وقتي قبل آن و بعد آن مسئله حرمت صوم وصال مطرح است، بعد بفرمايد «وَ كَانَ يُوَاصِلُ»؛ آن وقت ذيل آن تعليل بياورد که «إِنِّي أَظَلُّ عِنْدَ رَبِّي فَيُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِي»[33] معنايش روشن مي‌شود. در روايت شش دارد که «صَوْمُ الْوِصَالِ حَرَامٌ»[34] اين روايت را که مرحوم صدوق نقل کرد،[35] هم مرحوم کليني نقل کرد،[36] هم مرحوم شيخ طوسي.[37]

رويات هفتم را که مرحوم کليني نقل مي‌کند[38] «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام)» اين است: «الْوِصَالُ فِي الصِّيَامِ أَنْ يَجْعَلَ عَشَاءَهُ سَحُورَهُ»؛[39] اين بيان بعضي از مصاديق است؛ به دليل اينکه در روايات ديگر «قران بين اليومين» را هم وصال قرار دادند که دو روز را متصل روزه مي‌گيرد، وسط چيزي هم نمي‌خورد و هيچ مفطري را انجام نمي‌دهد. همين روايتي که مرحوم کليني که به عنوان روايت است نقل کرد مرحوم شيخ طوسي «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنِ الْحَلَبِيِّ» نقل کرد.[40]

روايت هشتم که مرحوم کليني نقل مي‌کند[41] «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ حَسَّانَ بْنِ مُخْتَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) مَا الْوِصَالُ فِي صِيَامٍ»، اينکه مي‌گويند در صيام وصال نيست يعني چه؟ منظور چيست؟ «قَالَ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) قَالَ لَا وِصَالَ فِي صِيَامٍ»؛ گاهي براي اينکه ديگران اينجا حضور دارند، حضرت چيزي از خودش نمي‌فرمايد، مطلب را به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت مي‌دهند؛ اما اين قدر هست که کسي جرأت نمي‌کند به حضرت بگويد که شما در زمان پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نبودي، از کجا نقل مي‌کني؟ چه کسي به شما گفته؟ چه اينکه در زمان امام باقر(سلام الله عليه) هم همين‌طور بود. از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيد که «لَا وِصَالَ فِي صِيَامٍ وَ لَا صَمْتَ يَوْماً إِلَى اللَّيْلِ وَ لَا عِتْقَ قَبْلَ مِلْكٍ»[42] اين سومي مربوط به وضع است، مربوط به حرمت تکليفي نيست: «لاعِتقَ إلا فِي مِلْکٍ»[43] اين «لاعِتقَ إلا فِي مِلْکٍ» ارشاد به نفي موضوع است؛ يعني اين کار را نکنيد که نمي‌شود: «لاوقف الا في ملک»، «لاعِتقَ إلا فِي مِلْکٍ»، «لَا بَيْعَ إِلَّا فِيمَا تَمْلِكُ»؛[44] حالا يا «لاعِتقَ إلا فِي مِلْکٍ» يا «لاعِتْقَ إلا فِي مُلْکٍ»، آدم بايد يا مالک باشد يا مَلِک باشد، اگر مال خودش بود مي‌تواند وقف کند، اگر مال خودش نبود؛ وليّ بود، وکيل و وصي بود، مأذون بود مُلک دارد؛ يعني سلطنت دارد، اذن دارد، صحيح است. اين «لاعِتْقَ إلا فِي مُلْکٍ» جامع است، لازم نيست آدم مالک باشد، مَلِک هم که باشد کافي است؛ يعني سلطان اين کار باشد، حالا يا چون مالک هست سلطان اين کار است، يا چون وليّ است و متولّي است و حاکم شرع است و مأذون است و وکيل است و نائب است و وصي است و اينها، به هر نحوه بايد نفوذ داشته باشد، اگر نفوذ دارد بيع او درست است: «لَا بَيْعَ إِلَّا فِيمَا تَمْلِكُ» همين‌طور است «لاعِتْقَ إلا فِي مِلْکٍ» همين‌طور است؛ منتها اين ارشاد به حکم وضعي است، کاري به حرمت تکليفي ندارد؛ حالا اگر چيزي را که مالک نيست گفت «أعتقته» يک حرف لغوي زده است اين‌طور نيست که معصيت کرده باشد، اين فرشي را که مالک نيست عقد آن را خوانده است، اين‌طور نيست که معصيت کرده باشد، چون مي‌شود فضولي، اگر صاحب آن اجازه داد بيع او صحيح است وگرنه نه؛ اما برخلاف عقد در حال احرام، که مُحرم، خودِ همين «انکحت» گفتن او مي‌شود محرَّم، يا در موارد ديگر که خودِ اين لفظ مي‌شود محرَّم، وگرنه اينها لغو است، حکم تکليفي به همراه آن نيست.

روايت نهم که آن را باز مرحوم کليني(رضوان الله عليه) نقل کرده است[45] از «الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِ‌» از وجود مبارک امام صادق(عليه السلام) اين است که «الْمُوَاصِلُ فِي الصِّيَامِ يَصُومُ يَوْماً وَ لَيْلَةً وَ يُفْطِرُ فِي السَّحَرِ»؛[46] اين وصال که حرام است؛ يعني اينکه کسي در نيّت اين چنين قصد بکند که از الآن روزه مي‌گيرم تا سحر، که شب هم يک مقداري که من چيزي نمي‌خورم شرعاً اينها جزء مفطرات باشند، بله اين ‌مي‌شود بدعت.

روايت ده اين باب که مرحوم کليني نقل کرده است[47] از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) اين است که «مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ» از وجود مبارک حضرت سؤال کرد از «عَنْ صَوْمِ شَعْبَانَ وَ رَمَضَانَ لَا يَفْصِلُ بَيْنَهُمَا»، اين صوم رمضان و شعبان را متصل مي‌کند، «قَالَ إِذَا أَفْطَرَ مِنَ اللَّيْلِ فَهُوَ فَصْلٌ»، صوم شعبان مستحب است، صوم رمضان واجب است، نيت‌ها هم فرق مي‌کند؛ ولي وقتي که اول ماه مبارک رمضان شد، شب اول ماه مبارک رمضان وقتي افطار کرد؛ يعني صوم شعبان منقطع است و ديگر وصال نيست: «إِذَا أَفْطَرَ مِنَ اللَّيْلِ فَهُوَ فَصْلٌ قَالَ وَ إِنَّمَا»، اگر شما شنيديد که فرمود «لاوِصَالَ في صِيام» معنايش اين است «قَالَ وَ إِنَّمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَا وِصَالَ فِي صِيَامٍ؛ يعني لَا يَصُومُ الرَّجُلُ يَوْمَيْنِ مُتَوَالِيَيْنِ مِنْ غَيْرِ إِفْطَارٍ»، اين دو تا روز را با يک نيت روزه بگيرد، بله اين مي‌شود محرَّم. آخر شعبان را با اول ماه مبارک رمضان، اين دو روز را با يک نيت روزه بگيرد، اگر هر دو را به نيت شعبان بگيرد محرَّم است، هر دو را با نيت ماه مبارک رمضان بگيرد محرَّم است، هر دو را عبادت واحده بداند، محرَّم است. پرسش: ...؟ پاسخ: چرا، اينکه «يجعل، يجعل» که قرار مي‌دهند؛ يعني چگونه قرار مي‌دهند؟ يک وقت است که آدم دير افطار مي‌کند، بله دير افطار مي‌کند، اين که «يجعل» نيست، اينکه گفته «يجعل» قرار بدهد؛ يعني در مقام نيت و قصد اين جور قرار مي‌دهد، اين جوري تشريع مي‌کند: «يَعْنِي لَا يَصُومُ الرَّجُلُ يَوْمَيْنِ مُتَوَالِيَيْنِ مِنْ غَيْرِ إِفْطَارٍ»؛ البته يک وقت است آدم سحر نمي‌خورد؛ اگرچه اصلاً سحري خوردن مستحب است: «وَ قَدْ يُسْتَحَبُّ لِلْعَبْدِ أَنْ لَا يَدَعَ السَّحُورَ»،[48] سحري را فراموش نکند.

روايت يازدهم که «حَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ فِي مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِيهِ» مرحوم شيخ طوسي «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ وَ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْمِيثَمِيِّ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ(رضوان الله عليهم اجمعين)»؛ خدا سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي را غريق رحمت كند، او روايات بحار مرحوم مجلسي را که تدريس مي‌کردند، اصرار داشتند که اسامي اين راويان بزرگوار را حتماً بخوانند، حتي آن روايت مرسله باشد مي‌فرمود به وسيله اين بزرگان اينها به ما رسيده، اينها يک حقي نسبت به ما، دارند ما نام اينها را مي‌بريم و طلب مغفرت مي‌کنيم، اينها شاگرداني بودند که روايات به وسيله اينها به ما رسيده است، اينها معلمان ما هستند در حقيقت: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فِي حَدِيثٍ وَ لَا وِصَالَ فِي صِيَامٍ وَ لَا صَمْتَ يَوْماً إِلَی اللَّيْلِ»؛[49] هم صَمْت را روايات معنا کرده و هم وصال را روايات معنا کرده است. اين روايت را که مرحوم شيخ طوسي نقل کرد[50] مرحوم صدوق هم(رضوان الله عليه) در أمالي با يک تفاوتي؛ يعني از نظر سند نقل کرده.[51]

روايت دوازدهم: «مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ»[52] که اين مستطرفات سرائر بسيار ظريف است، اگر مأنوس باشيد خيلي خوب است: «مِنْ كِتَابِ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عَلَيْهِمَا السَّلَام) فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ لَا قِرَانَ بَيْنَ‌ صَوْمَيْنِ»؛[53] يعني روزه دو روز را انسان بدون افطار يکي قرار بدهد، اين مي‌شود؟ «قران بين صومين». در صلات قرانِ بين سورتين مطرح است. مرحوم محقق در شرايع آنجا دارد: «و أن يُقرِنَ» «يُقرِن»؛ يعني قِران ايجاد کند، نه قرآن بخواند، قِران ايجاد کند که دو سوره را در نماز پشت سر هم بخواند به عنوان اينکه جزء نماز است، اين مشکل دارد.[54] يک وقت است که يک سوره را که خوانده، سوره ديگر را به عنوان قرائت قرآن دارد مي‌خواند نه به عنوان اينکه در نماز دو تا سوره بايد باشد، آن عيب ندارد، آن قرائت قرآن است؛ اما «أن يقرن بين السورتين، يقرن في الصلاة»؛ يعني قِران ايجاد کند بين دو سوره در نماز، به عنوان اينکه جزء نماز است، اينجا هم قِران ايجاد کند بين دو روز به عنوان اينکه يک عبادت محسوب بشوند.

روايت سيزدهم را مرحوم صاحب وسايل دارد که «تَقَدَّمَ فِي حَدِيثِ تَقْدِيمِ الصَّلَاةِ عَلَی الْإِفْطَارِ قَالَ: لِأَنَّهُ قَدْ حَضَرَكَ فَرْضَانِ الْإِفْطَارُ وَ الصَّلَاةُ فَابْدَأْ بِأَفْضَلِهِمَا وَ أَفْضَلُهُمَا الصَّلَاةُ»؛[55] اين معلوم مي‌شود که وصال نيست، فرمود همين که اذان گفتند تمام شد، چکار مي‌خواهي بکني؟؛ يعني شب را متصل به روز مي‌خواهي بکني؟ روزه تمام شد، حالا نمي‌خواهي چيزي بخوري نخور؛ ولي روزه تمام شد. همين که اذان گفتند تمام شد: ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ﴾[56] از اين به بعد روزه نيستي، شما مي‌تواني دو تا کار بکني: يا افطار يا نماز، ببين کدام افضل است؟ از ما سؤال بکني، ما مي‌گوييم: «أَفْضَلُهُمَا الصَّلَاةُ»، در همان حال نمازتان را بخوانيد بعد غذا ميل کنيد؛ ولي روزه نيستيد، فرمود همين که اذان گفتند ديگر روزه نيستيد بايد افطار بکنيد، افطار بکنيد؛ يعني بر شما واجب است که ببينيد روزه نيستيد، نه اينکه واجب است چيزي بخوريد! بايد مطمئن باشيد که الآن ديگر روزه نيستيد، تمام شد. حالا يا چيزي ميل مي‌کنيد يا نماز، نماز افضل است. فرمود وقتي افطار گفتند «قَدْ حَضَرَكَ فَرْضَانِ» دو چيز واجب است، خوردن که واجب نيست، «فَرْضَانِ» چه چيزي بر آدم واجب است؟ «قَدْ حَضَرَكَ فَرْضَانِ الْإِفْطَارُ وَ الصَّلَاةُ» افطار واجب است؛ يعني چه؟ يعني بايد بدانيد که تمام شده است، از اين به بعد حق نداري که بگويي من روزه هستم، بر تو واجب است که خود را مفطر بدانيد، روزه تمام شد و رفت، صائم نيستي. پرسش: ...؟ پاسخ: چرا، براي اينکه همين جا فرمود به اينکه ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ﴾ فرمود وقتي که روزه تمام شد: «قَدْ حَضَرَكَ فَرْضَانِ»، همين اول اذان که گفتند دو تا واجب آمده: «الْإِفْطَارُ وَ الصَّلَاةُ فَابْدَأْ بِأَفْضَلِهِمَا وَ أَفْضَلُهُمَا الصَّلَاةُ» افطار واجب است يعني چه؟ يعني ديگر روزه نيستيد، نه اينکه غذا خوردن واجب است، به همان دليل که آدم اگر ديرتر بخواهد غذا بخورد؛ اين کار حرامي نيست؛ ولي بايد بداند که روزه تمام شد، ديگر الآن صائم نيست. پرسش: ...؟ پاسخ: نه، منظور اين است که دو چيز فرض است، حالا قطع نداريد، اينکه فرمود: ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ﴾، الآن ديگر روزه تمام شد، شما بايد الآن افطار کنيد؛ يعني حتماً و حتماً بايد بدانيد که روزه نيستيد و نماز هم بايد بخواني، حالا کدام افضل است؟ فرمود: «فَابْدَأْ بِأَفْضَلِهِمَا وَ أَفْضَلُهُمَا الصَّلَاةُ»، حتي نماز عشاء را هم انسان با همين حالت بخواند، ولو يک کمي بدون تعقيبات يا بدون اذکار زائد و کثرت ذکر، افضل است در همين حالت. غرض اين است که الآن بايد بداند که روزه نيست، همين. اگر بداند روزه نيست راحت است، اما اگر خداي ناکرده بگويد که من الآن صائم هستم، اين مشکل دارد، چون ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ﴾. مرحوم صاحب وسايل دارد که ما بخشي از اينها را در تفسير وصال به تفسيرين که اينجا گفتيم، در روايات ديگر هم مشابه اين آمده؛ يعني در بعضي از بحث‌هاي صوم يا صائم اين روايت وصال آمده است.[57]

فتحصل که وصال «ما هو؟», يک؛ «هل هو؟», دو. وصال معنايش مشخص است بر امّت حرام است و بر پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) حرام نيست.

 


[52] السرائر الحاوی لتحرير الفتاوی، ج3، ص587.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo