< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

96/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:نکاح/نکاح منقطع/ عناصر محوری نکاح منقطع

مرحوم محقق در متن شرایع در قسم دوم که نکاح منقطع است، فرمودند عناصر محوری نکاح منقطع چهار چیز است: «صیغه عقد»، «محلّ»، «مدّت» و «مهریه». [1] منظور از «محلّ»، زوج و زوجه است که این عقد بین زوج و زوجه مستقر می‌شود. پس عناصر چهارگانه عبارت است: «صیغه»، «زوج و زوجه»، «مدّت» و «مَهر». در جریان «صیغه» قسمت مهم روایاتی که در مسئله عقد لفظی و عقد قولی وارد شده است، مربوط به نکاح منقطع است؛ در نکاح دائم این‌گونه از روایات به صورت گسترده نقل نشده است. در باب نکاح دائم وقتی دلیل صیغه را ذکر می‌کنند به همین روایات عقد منقطع استدلال می‌کنند. اگر یک روایت خاصه‌ای در نکاح دائم وارد می‌شد به همان روایت استدلال می‌کردند. عبارت مرحوم محقق هم در بین این نکاحین هم یکسان نیست. در نکاح دائم که بحث آن قبلاً گذشت فرمودند: «فالنکاح یفتقر الی ایجاب و قبول دالین علی العقد الرافع للاحتمال و العبارة عن الایجاب لفظان»؛[2] که بحث آن قبلاً گذشت، آن‌جا ندارد که شارع چنین فرموده است؛ اما درباره نکاح منقطع عبارت مرحوم محقق در متن شرایع این است که فرمود: «الصیغة فهی اللفظ الذی وضعه الشرع وصلة الی انعقاده». [3] ما یک چنین تعبیری در نکاح دائم نداشتیم؛ چون در نکاح دائم نص خاصی نیست که شما با کدام لفظ صیغه را انشا کنید. غالب این روایات که درباره تعیین لفظ است در عقد منقطع است. این مطلب اول.

مطلب دوم که عناصر محوری آن چهارگانه است؛ یکی همان «عقد قولی» است که فعلی کافی نیست. دوم «محلّ» است؛ یعنی زوج و زوجه. سوم «مدت» است که رکن است. چهارم «مهریه» است که رکن است. این دو رکن اخیر در عقد دائم نیست؛ برای اینکه عقد دائم مدت ندارد و در عقد دائم مهریه رکن نیست که اگر مهریه ذکر نشد تبدیل به «مهر المثل» می‌شود، یا اگر ذکر شد و باطل بود «کالخمر و الخنزیر»، تبدیل به «مهر المثل» می‌شود.

مطلب بعدی در جریان «مدت» به طور اجمال روایاتی که خوانده شد که مدّت مشخص نیست و مهریه هم مشخص نیست؛ یعنی حدّ معینی ندارد، یک روایتی بود که گرچه سند ضعیف بود، ولی تقطیع کردن، مشکل ایجاد می‌کند، مرحوم صاحب وسائل تقطیع کرد که گاهی تقطیع به استنباط خود محدِّث است که مشکل ایجاد می‌کند. اگر برای رفع اشکال این بزرگوار در ذیل همان حدیثی که مربوط به آن زنی که در بیابان تشنه بود و چنین کاری اتفاق افتاد، اشاره می‌کرد به اینکه یک ذیلی دارد و این ذیل مسئله را حل می‌کند، این به همین وضع ابهام نمی‌ماند که انسان بگوید مهریه به یک لیوان آب هم حاصل می‌شود و مدت به یک نیم‌ساعت یا یک‌ساعت هم حاصل می‌شود. این روایت از دو جهت ابهام داشت و سرّ آن این بود که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) آن ذیل را نقل نکرد.

روایت در باب 21؛ یعنی وسائل جلد 21، صفحه 48 و 49 از ابواب «مُتعه» که عقد متعه نه مهریه آن معین است که چقدر باشد و نه مدّت آن مشخص است. در این باب، روایت هشتمی که مرحوم کلینی[4] (رضوان الله تعالی علیه) نقل کردند «عَنْ عَلِیِّ بْنِ اِبْرَاهِیم‌عَنْ اَبِیه‌» که چند‌تا مشکل سندی داشت که در آن روزی که این روایت خوانده شد به این مشکل سندی اشاره شد؛ یکی «نوح بن شعیب» است که مجهول است، یکی «علی بن حَسّان» است که «علی بن حَسّان» متعدد هستند، فقط یک نفر که «علی بن حسّان واسطی» است او موثق است. این روایتی که مشکل را به همراه داشت و حل نشده بود، با مراجعه به ذیل آن این مشکل حل می‌شود. آن‌گاه معلوم می‌شود که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) که این را تقطیع کرد و این روایت را صَرف نظر از مشکل سندی، در باب 21 که نکاح منقطع مشروع، نه مهریه آن و نه مدّت آن حدّی دارد، اصلاً یعنی اصلاً! به هیچ وجه به این باب مربوط نیست. بابی که ایشان عنوان کردند این است که «لَا حَدَّ لِلْمَهْرِ وَ لَا لِلْاَجَلِ فِی الْمُتْعَةِ قِلَّةً وَ لَا کَثْرَةً‌». روایتی که نقل می‌کند همان حادثه تلخ است که آن زن در بیابان تشنه شد و آبی را از آن مرد عرب خواست، او درخواست نکاح کرد و این زن امتناع کرد و دید دارد هلاک می‌شود برای دریافت یک آب تَن در داد. اینها خیال کردند که این مربوط به نکاح منقطعی است که مهریه‌ آن یک لیوان آب است و مدت آن هم مثلاً یک‌ساعت است یا کمتر یا بیشتر؛ در حالی که هیچ یعنی هیچ! هیچ ارتباطی به این باب ندارد.

حالا روایتی که قبلاً خوانده شد با ارجاع به ذیل آن این مسئله حل می‌شود. آن روایت این است که ـ با صرف نظر از دو‌تا اشکال سندی که در این روایت هست ـ «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ جَاءَتِ امْرَاَةٌ اِلَی عُمَرَ فَقَالَتْ اِنِّی زَنَیْتُ فَطَهِّرْنِی فَاَمَرَ بِهَا اَنْ تُرْجَمَ فَاُخْبِرَ بِذَلِکَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیه السَّلام»، حضرت فرمود: «کَیْفَ زَنَیْتِ قَالَتْ مَرَرْتُ بِالْبَادِیَةِ فَاَصَابَنِی عَطَشٌ شَدِیدٌ فَاسْتَسْقَیْتُ اَعْرَابِیّاً» ـ آن روستایی‌ها را می‌گویند «اَعرابی»، شهرنشین را می‌گویند «عرب» ـ «فَاَبَی اَنْ یَسْقِیَنِی اِلَّا اَنْ اُمَکِّنَهُ مِنْ نَفْسِی»؛ من تمکین نکردم، اما عطش که غالب شد «فَلَمَّا اَجْهَدَنِی الْعَطَشُ وَ خِفْتُ عَلَی نَفْسِی» تمکین کردم، «سَقَانِی»؛ او به من آب داد، «فَاَمْکَنْتُهُ مِنْ نَفْسِی» او فهمید متعه نیست، یا نه اصلاً چون در زمان دومی بود؛ یعنی بخش دوم از حکومت دومی بود، متعه تحریم شده بود، او خیال می‌کرد این کار زناست. وقتی این قصه را به محضر حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) ارائه کرد، حضرت طبق این نقل فرموده باشند: «تَزْوِیجٌ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»؛[5] قَسم به ربّ کعبه این نکاح است، اینکه زنا نیست تا حدّ بخورد. مرحوم صاحب وسائل به قرینه اینکه این روایت در ذیل دارد «تَزْوِیجٌ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»، این را ذکر کردند که مهریه مشخص نیست؛ حالا یک لیوان آب است یا کمتر یا بیشتر، مدّت آن هم مشخص نیست. چون حضرت فرمود: «تَزْوِیجٌ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»؛ پس این نکاح منقطع مشروع است، مَهریه آن هم یک لیوان آب است، مدّت آن هم مثلاً یک‌ساعت؛ در حالی که این روایت در باب حدود زنا و حدّ زنا، آن‌جا به صورت شفاف روشن شد که این قصه از چه قرار است.[6] در آن روایت آمده است که این زناست؛ لکن این حدّ ندارد؛ یعنی برای او حرام نبود، نه اینکه نکاح مشروع منقطع است، مهریه آن یک لیوان آب، مدّت آن هم یک‌ساعت یا کمتر یا بیشتر.

پرسش: ...

پاسخ: حالا آن رجم به معنای اعم است؛ یعنی حدّ، یا نه او شوهر داشت. غرض این است که اصل زنا و حرام بودن نزد او ثابت شد و چون او می‌شناخت گفت باید رجم بشوید. این چون «قضیةٌ فی واقعة»، اطلاقی ندارد که انسان بخواهد به اطلاق آن تمسک کند.

پرسش: ...

پاسخ: غرض این است که اصل آن این‌طور نیست که مرحوم صاحب وسائل استفاده کرده است که در ذیل مثلاً «تَزْوِیجٌ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» یعنی نکاح منقطع مشروع است؛ منتها مهریه آن یک لیوان آب، مدّت آن هم یک‌ساعت؛ از آن قبیل نیست.

پرسش: ...

پاسخ: غرض این است که اوّلی حالا یا برای او ثابت شده بود که این زناست، یا در بخش دومِ حکومت او بود که متعه را تحریم کرده بود.

حالا همین روایت را در باب «زنا» ملاحظه بفرمایید که حضرت به چه صورت بیان کردند. در باب «حدّ زنا» که اگر کسی مضطر باشد حدّی برای او نیست، در آن باب ذکر کردند.

جلد 28 صفحه 111 روایت هفت از همین‌جا شروع شده است که مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) «بِاِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ بَعْضِ اَصْحَابِنَا» ـ که سند با آن روایت «نوح بن شعیب» و «علی بن حَسّان» و مانند اینها بودند فرق می‌کند، گرچه این روایت بی‌ارسال نیست ـ «قَالَ اَتَتِ امْرَاَةٌ اِلَی عُمَرَ فَقَالَتْ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اِنِّی فَجَرْتُ»؛ مبتلا به فجور شدم. «فَاَقِمْ فِیَّ حَدَّ اللَّه»؛ توضیح داد و او هم شروع کرد به اجرای حدّ.«فَاَمَرَ بِرَجْمِهَا وَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیه السَّلام حَاضِراً»، حضرت فرمود: «سَلْهَا کَیْفَ فَجَرْت»؛ توضیح بخواهید که فجور او به چیست؟ وقتی توضیح خواستند، این زن گفت: «کُنْتُ فِی فَلَاةٍ مِنَ الْاَرْض»؛ من در بیابان بودم، «فَاَصَابَنِی عَطَشٌ شَدِید»؛ خیلی تشنه شدم، «فَرُفِعَتْ لِی خَیْمَةٌ»؛ از دور دیدم به اینکه در بیابان یک خیمه‌ای سرپاست، «فَاَتَیْتُهَا»؛ آمدم سراغ آن خیمه، «فَاَصَبْتُ فِیهَا رَجُلًا اَعْرَابِیّاً»؛ بادیه‌نشین، «فَسَاَلْتُهُ الْمَاءَ»؛ از او آب خواستم، «فَاَبَی عَلَیَّ اَنْ یَسْقِیَنِی اِلَّا اَنْ اُمَکِّنَهُ مِنْ نَفْسِی»؛ او بدون این نکاح حاضر نشد، «فَوَلَّیْتُ مِنْهُ هَارِبَةً»؛ گریختم از او، «فَاشْتَدَّ بِیَ الْعَطَشُ»؛ تشنگی بر من غالب شد، «حَتَّی غَارَتْ عَیْنَایَ وَ ذَهَبَ لِسَانِی»؛ چشمانم فرو رفت، زبانم خشک شد، دهانم خشک شد، «فَلَمَّا بَلَغَ مِنِّی اَتَیْتُهُ»؛ راضی شدم، «فَسَقَانِی وَ وَقَعَ عَلَیَّ»، این قصه من است. آن که مرحوم صاحب وسائل استفاده کرد این است که این نکاح بود و مشروع، مهریه‌ آن هم یک لیوان آب، مدّت آن هم محدود است. آن‌گاه وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) طبق این روایت فرموده باشد: «هَذِهِ» همان است «الَّتِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بٰاغٍ وَ لٰا عٰادٍ﴾[7] «رُفِعَ... مَا اضْطُرُّوا» است؛ برابر این آیه این زن مضطر شده است که خودش را تمکین کند. این زنا هست، ولی او معصیت نکرده است، آن طرف معصیت کرده است. «﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بٰاغٍ وَ لٰا عٰادٍ﴾ هَذِهِ غَیْرُ بَاغِیَةٍ وَ لَا عَادِیَةٍ اِلَیْهِ فَخَلَّی سَبِیلَهَا»، بعد «قَالَ عُمَرُ لَوْ لَا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ». [8] اینکه علی بود باز «هَلَک». ولی منظور این است که با این روایت با این وضع، هیچ ارتباطی با آنچه که در باب هیجده ذکر کردند ندارد آن بزرگوار با اینکه سند ضعیف بود؛ هم «نوح بن شعیب» در آن بود، هم «علی بن حَسّان» در آن بود و سند معتبری نبود، ایشان خواستند ثابت کنند که این نکاح مشروع است و مهریه‌ آن یک لیوان آب است و زمان آن هم محدود.

بنابراین آنچه که در این باب «حدّ زنا» آمده ثابت کرده که از آن قبیل نیست. ما اگر بخواهیم دلیلی بیاوریم که مهریه‌ آن حدّ معین ندارد و مدت آن هم حدّ معین ندارد، از سایر روایات باید استفاده کرد؛ چه اینکه از روایات آن باب هم استفاده کردند و دلیل دیگر هم داریم، اختصاصی به این روایت ندارد. همان روایت در همان باب که عدّه مشخصی ندارد، آن‌جا پنج‌تا روایت در آن باب بود که بعضی از روایات آن همین مطلب را می‌فهماند.

حالا چون اصل این مسئله مربوط به این است که صیغه آیا به تقدیم قبول بر ایجاب اکتفا می‌شود، کافی است یا نه؟ عربی لازم است یا نه؟ امر، کار صیغه ماضی را می‌کند یا نه؟ اگر مرد بگوید «زوجینی» و زن بگوید «زوجتک نفسی»، آیا این کافی هست یا کافی نیست؟ مرحوم سید (رضوان الله علیه) در العروة الوثقی[9] فتوا می‌دهند که اگر مرد به جای اینکه «قبلت» یا «رضیت» را بعد بگوید، اول به صیغه امر بگوید، بگوید: «زوجینی»، بعد آن زن بگوید «زوجتکَ نفسی» این کافی است. گرچه سیدنا الاستاد امام و بعضی از بزرگان دیگر می‌گویند این احتیاط، واجب است و احتیاط ترک نشود؛[10] ولی سید (رضوان الله علیه) بعد از فتوا، احتیاط می‌کند که احوط این است که مثلاً امر نباشد.

در خطبه نورانی حضرت امیر که در مراسم خواستگاری و عقد حضرت فاطمه زهرا ( (سلام‌الله‌علیها) ا) خوانده شد، از این صیغه‌ها استفاده شده است؛ این صیغه‌ای که حالا زن یا وکیل زن بگوید: «زوجتک» یا «انکحتک» مرد بگوید: «قبلت» یا وکیل مرد بگوید: «قبلت»، این‌طور نیست. حالا ما این را تبرّکاً می‌خوانیم و شما بزرگوارها هم این را ضبط کنید که اگر به شما مراجعه کردند برای انشای خطبه عقد، قبل از اینکه عقد را انشا کنید این را هم تبرّکاً بخوانید که این یک سنّتی شود و عظمت این خاندان در مراسم عقد تبرّکاً بازگو و خوانده شود.

این خطبه متاسفانه در نهج البلاغه نیامده است، در تمام نهج البلاغه آمده است. این تمام نهج البلاغه خیلی زحمت روی آن کشیده شده؛ چون خود مرحوم سید رضی (رضوان الله علیه) تصریح می‌کند می‌گوید این مختاری از خُطَب و کتب و کلمات اوست؛ یعنی انتخاب کردیم، همه خطبه‌های حضرت را، همه نامه‌های حضرت را نقل نکردند، بخشی از خطبه‌ها را که انتخاب کردند نقل کردند، بخشی از نامه‌ها را هم اصلاً نقل نکردند؛ مثلاً عیال سلمان رحلت می‌کند وجود مبارک حضرت امیر روی علاقه‌ای که به سلمان داشت نامه تسلیت برای سلمان می‌نویسد، [11] ( «لمّا ماتت امرئة سلمان بالمدائن فحزن علیها، فبلغ امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فکتب الیه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، قَدْ بَلَغَنی‌ یا ابا عَبْدِ اللَّهِ سَلْمانُ مُصیبَتُکَ بِاَهْلِکَ، وَ اوْجَعَنی‌ بَعْضُ ما اوْجَعَکَ «»، وَ لَعَمْری‌ لَمُصیبَةٌ تَقَدَّمَ اجْرُها، خَیْرٌ مِنْ نِعْمَة یُسْاَلُ عَنْ شُکْرِها، وَ لَعَلَّکَ لا تَقوُمُ بِها، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ».) این مثلاً در نهج البلاغه نیست. این خطبه نورانی به این صورت در نهج البلاغه نیست، در تمام نهج البلاغه است. تمام نهج البلاغه به عنوان خطبه 36 صفحه 393 این مطلب هست که ما این را تبرّکاً می‌خوانیم تا ببینیم مراسم ایجاب و قبول این دو معصوم بزرگوار (سلام‌الله‌علیها) یعنی حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) که درخواست کرد، وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که اصل صیغه را اجرا کردند به چه صورت بود؟

وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) فرمود شما خِطبه‌ای بخوان، خواستگاری بکن و پیشنهاد بده و ما عقد را شروع کنیم. «لما امره النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ان یخطب لنفسه الزهراء (علیها آلاف التحیة و الثناء)» وجود مبارک حضرت امیر این‌طور شروع کرد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی اَلْهَمَ بِفَوَاتِحِ عِلْمِهِ النَّاطِقینَ وَ اَنَارَ بِثَوَاقِبِ عَظَمَتِهِ قُلُوبَ الْمُتَّقینَ وَ اَوْضَحَ بِدَلَائِلِ اَحْکَامِهِ طُرُقَ السَّالِکینَ وَ اَبْهَجَ بِابْنِ عَمِّی الْمُصْطَفَی الْعَالَمینَ حَتَّی عَلَتْ دَعْوَتُهُ دَوَاعِیَ الْمُلْحِدینَ وَ اسْتَظْهَرَتْ کَلِمَتُهُ عَلی بَوَاطِنِ الْمُبْطِلینَ وَ جَعَلَهُ خَاتَمَ النَّبِیّینَ وَ سَیِّدَ الْمُرْسَلینَ فَبَلَّغَ رِسَالَةَ رَبِّهِ وَ صَدَعَ بِاَمْرِهِ وَ اَنَارَ مِنَ اللَّهِ آیَاتِه»، این یک بخش از حمد. حمد دوم: «وَ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی خَلَقَ الْعِبَادَ بِقُدْرَتِهِ وَ اَعَزَّهُمْ بِدینِهِ وَ اَکْرَمَهُمْ بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ رَحِمَ وَ کَرَّمَ وَ شَرَّفَ وَ عَظَّم». حمد سوم: «وَ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی قَرُبَ مِنْ حَامِدیهِ وَ دَنَا مِنْ سَائِلیهِ وَ وَعَدَ الْجَنَّةَ مَنْ یَتَّقیهِ وَ اَنْذَرَ بِالنَّارِ مَنْ یَعْصیه». حمد چهارم: «نَحْمَدُهُ عَلی قَدیمِ اِحْسَانِهِ وَ اَیَادِیهِ وَ نَشْکُرُهُ شُکْرَ مَنْ یَعْلَمُ اَنَّهُ خَالِقُهُ وَ بَاریهِ وَ مُصَوِّرُهُ وَ مُنْشیهِ وَ مُمیتُهُ وَ مُحْییهِ وَ مُعَذِّبُهُ وَ مُنْجیهِ وَ مُثیبُهُ وَ مُجَازیه»، این بخش هم تمام شد. «وَ نَشْهَدُ اَنْ لَا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَریکَ لَهُ شَهَادَةَ اِخْلَاصٍ تَبْلُغُهُ وَ تُرْضیهِ وَ اَنَّ مُحَمَّداً حَبیبُ اللَّهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ صَلَاةً تُزْلِفُهُ وَ تُحْظیهِ وَ تُعِزُّهُ وَ تُعْلیهِ وَ تُشَرِّفُهُ وَ تَجْتَبیهِ وَ تَرْفَعُهُ وَ تَصْطَفیه»، این هم درباره وحی و نبوت.

«اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّ النِّکَاحَ مِمَّا اَمَرَ اللَّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِهِ وَ اَذِنَ فیهِ وَ اِنَّ مَجْلِسَنَا هذَا مِمَّا قَضَاهُ اللَّهُ». هر دو سخن از قضا و قدر دارند؛ هم وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) که فرمود این را خدا مقرّر کرد و هم خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود این را خدا مقرّر کرده است. «وَ اِنَّ مَجْلِسَنَا هذَا مِمَّا قَضَاهُ اللَّهُ ـ تَعَالی ـ وَ رَضیَهُ وَ هذَا مُحَمُّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) قَدْ زَوَّجَنِی ابْنَتَه». این‌جا به فعل ماضی به این صورت تعبیر کرد: «قَدْ زَوَّجَنِی ابْنَتَهُ‌ فَاطِمَةَ عَلی صِدَاقِ اَرْبَعَمِائَةِ دِرْهَمٍ وَ ثَمَانینَ دِرْهَماً»؛ 480 درهم، «وَ قَدْ رَضیتُ بِذَلِکَ»؛ این را حضرت به عنوان تقدیم قبول بر ایجاب گفت. «فَاسْاَلُوهُ وَ اشْهَدُوا وَ کَفَی بِاللهِ شَهیدا». این عقدی است که حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) طرف قبول را خوانده و مقدم بر ایجاب. آن‌گاه «فقال رسول اللّه (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم): زوّجتک ابنتی فاطمة علی ما زوّجک الرحمن و قد رضیت بما رضی اللّه لها»، این ایجاب می‌شود بعد از قبول؛ آن قبول هم «زوّجنی» و «رضیتُ» است. اگر مرحوم سید در العروة الوثقی فتوا می‌دهد که «زوجینی» و مانند آن اگر زوج بگوید کافی است و یک احتیاطی می‌کند «وفاقا للنصوص الآخر»، ظاهراً حق با مرحوم سید است. احتیاط سیدنا الاستاد طریقه نجات است. خود سید هم احتیاط کرده است؛ منتها احتیاط سیدنا الاستاد احتیاط وجوبی است و احتیاط مرحوم سید احتیاط مستحبی است.

آن‌گاه «فخرّ علی (علیه‌السّلام) شکراً للّه تعالی و هو یقول رَبِّ اَوْزِعْنِی اَنْ اَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی اَنْعَمْتَ عَلَیَّ»؛ سجده شکر بجا آورد. این صیغه عقد آنها بود. اما هر دو از قضای الهی سخن گفتند؛ هم وجود مبارک پیغمبر، هم وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیها).

بنابراین ما الفاظی در خصوص عقد نکاح دائم نداریم؛ تمام روایات از همین عقد منقطع برخواسته شده است، گاهی هم ممکن است در عقد دائمی یک لفظی باشد. لذا مرحوم محقق آن عبارتی که در نکاح منقطع دارد آن عبارت را در نکاح دائم ندارد. در نکاح دائم فرمود که صیغه آن همین است، لفظ آن همین است؛ اما در نکاح منقطع فرمود: «ان الشارع وضع له لفظاً خاصاً»؛ چون این روایات درباره خصوص عقد منقطع وارد شده است.


[11] 1نهج البلاغة، الثانی، ج1، ص190.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo