درس خارج فقه آیت الله جوادی
96/12/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نکاح/ نکاح منقطع
هشتمین حکمی که مرحوم محقق (رضوان الله تعالی علیه) بیان کردند، جریان عدّهنگهداری نکاح منقطع بود.[1] در این عدّه اقوال چهارگانهای است یا کمتر یا احیاناً بیشتر که آیا دو حیض است، یا یک حیض است، یا یک حیض و نصف است که از لحاظ مدت معیار است، یا 45 روز است؟ اختلاف اقوال هم منشا آن اختلاف نصوص و روایات است. در کیفیت جمعبندی بین این طوایف اختلافنظر هست که آیا «حیضتان» مقدم است یا «حیضة» مقدم است و مانند آن.
برای اینکه مسئله عدّه کمتر مطرح میشود و ذهن آماده باشد برای مسئله عدّه، بخشی از احکام عدّه روشن شد که اگر طلاق باشد یا فسخ باشد یا انفساخ باشد در عقد دائم، انقضای اصل مدت باشد یا هبه مدت باشد در عقد انقطاعی، مادامی که آمیزش شد حتماً عدّه هست. برابر آیهای که قبلاً تلاوت شد، عدّه وفات مربوط به جریان آمیزش نیست؛ چه آمیزش بشود، چه آمیزش نشود، عدّه وفات هست. در جریان اینکه آیا آن عِدَد برای صیانت از اختلاط میاه هست یا نه؟ مواردی مورد سؤال بود که چهار مورد آن ذکر شد: آنجایی که رحم را برداشتند، یک؛ یا عقیم کردند، دو؛ یا نطفه مرد را از تاثیر فاعلی انداختند، سه؛ نطفه زن را از تاثّر قابلی انداختند، چهار؛ و مانند آن. یکی از آن مواردی هم که سؤال شده این است که اگر چند سال از یکدیگر فاصله داشتند، پنج سال یا شش سال در اثر مسافرت فاصله داشتند، باز هم در چنین مواردی با اینکه یقیناً سخن از اختلاط میاه نیست، آیا اینجا هم سخن از عدّه است یا نه؟ سؤال دیگر هم این است که اگر آمیزش بود، ولی انزال در خارج فضای رحم بود باز هم عدّه دارد یا نه؟ اگر جریان آمیزش یک امری باشد که به صورت علّت باشد که برای مصونیت از اختلاط میاه هست، انسان ممکن است در این موارد یاد شده؛ یعنی آن چهار مورد و این دو مورد و امثال اینها، بگوید عدّه واجب نیست؛ اما چنین برهانی ما نداریم که این فقط برای اختلاط میاه هست. البته یک مقداری ذهن میفهمد که این مصونیت رحم از اختلاط میاه است؛ ولی در بعضی از نصوص هست که اگر از خَلف آمیزش شده است باز باید عدّه نگه بدارد. اگر روایتی داشت به اینکه اگر آمیزش از خَلف باعث عدّه است؛ معلوم میشود سخن از اختلاط میاه نیست. بعضی از این آقایان فتوا هم دادند که اگر از خلف آمیزش شد، عدّه واجب است، چرا؟ چون در نصوص آمده که اگر آمیزش شد، «وَجَبَ الغُسلُ وَ المَهرُ وَ العِدّةُ وَ الرَّجم»، [2] [3] این رجم برای زناست و آن موارد دیگر برای افراد حلال است. حالا سخن از رجم که زنا اعم از اینکه در داخل انزال بشود یا خارج، آن مطلق است بله. در روایات هست که اگر آمیزش محقق شد، «اذا تَحقَّق الدخول، وَجَبَ الغُسلُ وَ المَهرُ وَ العِدّة»، این اطلاق، در صدد بیان هم هست و نمیگوید به اینکه انزال در داخل رحم یا خارج رحم بشود، عدّه هست با اینکه انزال در خارج رحم باشد.
حالا از کجا آمیزش «من الخلف» را هم شامل میشود؟ اگر ما دلیلی داشتیم که آمیزش «من الخلف» حکم همین را دارد؛ آنوقت روشن میشود که سخن از اختلاط میاه نیست. در جریان وجوب غُسل و مَهر و مانند آن در صورتی که آمیزش «من الخلف» باشد، آن در بعضی از روایات باب «غسل جنابت» هست که «اَحَدُ الْمَاْتَیَیْن»[4] است؛ یعنی وقتی که دارد «اذا اتیتم»، این اتیان همسر گاهی «من القدّام» است و گاهی «من الخلف». اگر «اَحَدُ الْمَاْتَیَیْن» است «بالقول المطلق»؛ آنگاه «وجب الغسل، وجب المهر، وجب العدّة». بعضی از آقایان ـ ما که همه را فرصت تتبّع نداشتیم و کار ما هم تتبّع نیست؛ اما آنکه برخوردیم دیدیم ـ میگویند «وجب العدّة»؛ برای اینکه «اَحَدُ الْمَاْتَیَیْن» است. اگر آمیزش «من الخلف»، «اَحَدُ الْمَاْتَیَیْن» است، معلوم میشود که سخن از اختلاط میاه نیست.
ملاحظه بفرمایید در وسائل، جلد دوم، صفحه 200، «کتاب الطهارة»، باب دوازده از «اَبْوَابُ الْجَنَابَة»، آنجا مرحوم شیخ طوسی «بِاِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ سُوقَةَ عَمَّنْ اَخْبَرَهُ» البته؛ «قَالَ: سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام عَنِ الرَّجُلِ یَاْتِی اَهْلَهُ مِنْ خَلْفِهَا»، حکم چیست؟ فرمود: «هُوَ اَحَدُ الْمَاْتَیَیْنِ فِیهِ الْغُسْلُ». اینکه دارد «اذا اتیتم نسائکم» و مانند آن، آمیزش زن از هر طرف باشد غسل دارد؛ این درباره غسل است. این بیان غسل حصر نیست که فقط در آنطرف غسل است؛ چون «اَحَدُ الْمَاْتَیَیْن» احکامی دارد غسل دارد، مَهر دارد، عدّه دارد.
در روایت دوم دارد که اگر «اِذَا اَتَی الرَّجُلُ الْمَرْاَةَ» در خلفش، این روایت فرق بین انزال و غیر انزال گذاشت که «فَلَا غُسْلَ عَلَیْهِمَا»[5] که آن دیگر «معمول بها» نیست. در روایت اول از این اطلاق «اَحَدُ الْمَاْتَیَیْن» خواستند استفاده بکنند که جمیع احکام آمیزش قدّام در خلف هم هست.
حالا برسیم به سراغ روایاتی که مسئله آمیزش و عدّه را مطرح میکند. در جریان آمیزش، روایت پنجِ باب چهار؛ یعنی وسائل، جلد بیست و یکم، باب چهار از «اَبْوَابُ الْمُتْعَة»، روایتی است که مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) همان روایت قبلی مرحوم کلینی را که متعه از چهارتا نیست، یک؛ طلاق ندارد، دو؛ ارث ندارد، سه؛ «اِنَّمَا هِیَ مُسْتَاْجَرَة»، [6] همان روایت چهارم مرحوم کلینی را، مرحوم شیخ طوسی به صورت روایت پنجم با یک اضافه نقل کرده است: «بِاِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَة» ـ که بعضی از اینها خیلی سند صحیحی ندارد ـ مثل همین روایت چهارم را نقل کرد، شیخ طوسی نقل کرد: «وَ عِدَّتُهَا خَمْسٌ وَ اَرْبَعُونَ لَیْلَةً»؛ [7] 45 روز است. حالا یک نزاع داخلی بین 45 است؛ آیا 45 روز، 45 شب، تلفیق شب و روز؟ راوی میگوید من دیدم حضرت با انگشتانش میشمرد که مشخص شود.
روایت هشتم این باب، این روایت را مرحوم شیخ طوسی «عَنْ عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ اُذَیْنَةَ عَنْ اِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْل»ـ همین «اسماعیل بن فضل» است که مرحوم صاحب جواهر و اینها به او استدلال میکنند ـ «اِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ قَالَ: سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) عَنِ الْمُتْعَة»؛ حضرت فرمود که ما این مسائل را به فلان شاگردمان گفتیم شما به او مراجعه کنید.
این شاگردپروری وجود مبارک امام صادق (سلاماللهعلیه) هم همینطور بود. بخش وسیعی از «فقه» را یاد فلان کس میدادند، اصحاب که مراجعه میکردند میگفتند که از فلان کس بپرسید. «الْقَ» یعنی ملاقات بکن «عَبْدَ الْمَلِکِ بْنَ جُرَیْجٍ» را، «فَسَلْهُ عَنْهَا»؛ مطلب را از او بپرس ـ ببینید ما در فارسی این کلمه «از» را روی شخص میآوریم و میگوییم «از آقا بپرس»؛ ولی در قوانین عرب این کلمه «عن» باید روی مطلب دربیاید نه روی شخص؛ ﴿یَسْالونَکَ عَنِ الاهِلَّة﴾،[8] ﴿یَسْاَلُونَکَ عَنِ المَحِیض﴾،[9] ﴿یَسْاَلُونَکَ عَنِ الرُّوح﴾.[10] «فَسَلْهُ عَنْهَا»؛ ضمیر «مسئول» به شخص برمیگردد، مطلب «مسئول عنه» است نه «مسئول» ـ «فَسَلْهُ عَنْهَا»؛ یعنی از «عبد الملک» مسئله عدّه را بپرس. «فَاِنَّ عِنْدَهُ مِنْهَا عِلْماً»؛ ما این مطالب را به او آموختیم. «اسماعیل بن فضل هاشمی» میگوید من رفتم خدمت «عبد الملک» که شاگرد حضرت بود، «فَلَقِیتُهُ فَاَمْلَی عَلَیَّ شَیْئاً کَثِیراً فِی اسْتِحْلَالِهَا»؛ در جریان «متعه» املا فرمود، ما هم یادداشت کردیم. «وَ کَانَ فِیمَا رَوَی لِی فِیهَا ابْنُ جُرَیْجٍ» که «عبد الملک بن جُریح» بود «اَنَّهُ لَیْسَ فِیهَا وَقْتٌ وَ لَا عَدَدٌ اِنَّمَا هِیَ بِمَنْزِلَةِ الْاِمَاء»؛ زمان عقد انقطاعی مشخص نیست مثلاً یکسال یا دو سال، به منزله اماء است؛ نه عددشان مشخص است و نه جریان مدت. «یَتَزَوَّجُ مِنْهُنَّ کَمْ شَاءَ وَ صَاحِبُ الْاَرْبَعِ نِسْوَةٍ یَتَزَوَّجُ مِنْهُنَّ مَا شَاءَ بِغَیْرِ وَلِیٍّ وَ لَا شُهُود»؛ آن کسی که چهار همسر دائم دارد، میتواند از نکاح انقطاعی هم به هراندازه که لازم بداند استفاده کند. «فَاِذَا انْقَضَی الْاَجَلُ بَانَتْ مِنْهُ بِغَیْرِ طَلَاق»؛ وقتی مدت گذشت نیازی به طلاق ندارد، همان انقضای مدت کافی است، «وَ یُعْطِیهَا الشَّیْءَ الْیَسِیرَ وَ عِدَّتُهَا حَیْضَتَان». حالا اگر این زن در سنّی نیست که حیض ببیند یعنی حیض نمیبیند: «وَ اِنْ کَانَتْ لَا تَحِیضُ فَخَمْسَةٌ وَ اَرْبَعُونَ یَوْماً». این روایت میتواند شاهد جمع باشد برای آن دو طایفه؛ اگر یک طایفه دارد به اینکه «حیضتان» و یک طایفه دارد که 45 روز، این روایت تفصیل داد به ترتیب «بینهما» که عدّه اصلی دو حیض است و اگر این زن حیض نمیبیند عدّهاش همان 45 روز است. «وَ اِنْ کَانَتْ لَا تَحِیضُ فَخَمْسَةٌ وَ اَرْبَعُونَ یَوْماً»؛ اینها را «اسماعیل بن فضلهاشم» میگوید من رفتم خدمت «ابن جریح» و از او سؤال کردم و ایشان جواب فرمودند و من هم نوشتم. «فَاَتَیْتُ بِالْکِتَاب»؛ من این نوشته را آوردم حضور امام صادق (سلاماللهعلیه)، حضرت وقتی ملاحظه کردند فرمود: «صَدَقَ وَ اَقَرَّ بِه»؛ این را تصدیق کن اقرار کن باور کن و به آن هم عمل کن، او درست گفته است. «قَالَ ابْنُ اُذَیْنَةَ وَ کَانَ زُرَارَةُ یَقُولُ هَذَا وَ یَحْلِفُ اَنَّهُ الْحَقُّ» خود زراره، «اِلَّا اَنَّهُ کَانَ یَقُولُ اِنْ کَانَتْ تَحِیضُ فَحَیْضَةٌ وَ اِنْ کَانَتْ لَا تَحِیضُ فَشَهْرٌ وَ نِصْفٌ»؛ [11] ـ ببینید که شاگردان خود اماماند که اجتهاد دارند ـ میگویند اینکه شما از همبحث ما و همدرس ما که از محضر حضرت استفاده میکنند نقل کردی که عدّه انقطاعی دو حیض است اگر حیض نمیبیند 45 روز است، به نظر ما که در محضر حضرت بودیم، از روایات دیگر آن حضرت استفاده کردیم، این عدّه انقطاعی یک حیض است و اگر نه که یک حیض و نصف؛ یعنی تقریباً یک ماه و نیم. «وَ اِنْ کَانَتْ لَا تَحِیضُ فَشَهْرٌ وَ نِصْفٌ»، این «فَشَهْرٌ وَ نِصْفٌ» همان 45 روز میشود؛ یعنی یک ماه و نصف ماه، وگرنه ایام حیض که نصفبردار نیست. گاهی دارد: «حیضةٌ و نصف»، اشعار به همین «فَشَهْرٌ وَ نِصْفٌ» است، وگرنه یک حیض و نیم که ما نداریم که عدّه زن منقطعه یک حیض و نیم باشد! پس اگر ضمن حیض است یا «حیضتان» است «علی نقلٍ»، یا «حیضةٌ» است «علی نقلٍ» و اگر «لا تحیض» باشد، یک حیض و نصف؛ یعنی یک ماه و نیم؛ یعنی 45 روز. میبینید این اختلاف نظر در شاگردان امام صادق (سلاماللهعلیه) هم هست؛ برای اینکه اینها دارند استنباط میکنند. خود امام (سلاماللهعلیه) فرمود: «عَلَیْنَا اِلْقَاءُ الْاُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع»[12] ـ
این روایات را مرحوم صاحب وسائل در باب «قضا» نقل کرد ـ فرمود شما که مقلّد نمیخواهی بار بیاوری، ما اصول کلیه فقه را میگوییم شما استنباط کنید. این «عَلَیْنَا اِلْقَاءُ الْاُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع»، هم از وجود مبارک امام رضا (سلاماللهعلیه) رسیده است هم از ائمه دیگر و اینها را مرحوم صاحب وسائل در کتاب «قضا» نقل کرده است؛ یعنی شما میخواهید برای همیشه مقلّد باشید؟ یا ما باید خطوط کلی را بگوییم و شما استنباط کنید؟ حالا فاصله اینها در محضر امام کم است. این اجازه را امام به اینها میدهد که ما خطوط کلی را میگوییم شما استنباط بکنید، وگرنه «زراره» چگونه تشویق میکند این «اسماعیل بن فضل هاشمی» را، میگوید کار خوبی است ولی نظر من این است؟ این «نظر من این است» یعنی چه؟! برای اینکه من از فرمایشات امام این را میفهمم؛ برای اینکه چند گونه و چند جا فرموده، از آن این درمیآید. حالا آن رفیق ما که شما رفتید خدمتشان به شما گفته است، آن هم از فرمایشات امام طور دیگری فهمیده است. وگرنه ـ معاذالله ـ این که اجتهاد در مقابل نص نیست. امام یک سلسله دستورات کلی و یک قواعد کلی را میفرمایند، یک؛ بعد میفرماید: «عَلَیْنَا اِلْقَاءُ الْاُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع»، قدر استنباط پیدا کنید، دو؛ یکی «ابن جریح» درمیآید آنگونه میفهمد، یکی «زراره» در میآید که اینگونه میفهمد.
پرسش: ...
پاسخ: اگر چنانچه خودش در مواردی دارد که آن شخص میگوید من خدمت امام بودم دیدم که حضرت با انگشتش میشمارد، او دارد مسئله میگوید. آنجایی که برای «زراره» و مانند «زراره» دارد درس میگوید، نه مسئله؛ وگرنه وقتی که دارد درس میگوید با انگشت بشمارد 45 روز، یعنی چه؟! امام (سلاماللهعلیه) به عنوان یک فقیه است، کسی میرود از او مسئله سؤال میکند و مسئله جواب میدهد؛ اما وقتی دارد درس میگوید که مسئله نمیگوید. شما ببینید «هشام بن سالم» با «هشام بن حَکَم» هر دو از شاگردان ممتاز امام هستند، حضرت میخواهد دستور بدهد میگوید تو با هر کسی که کرسی آزاداندیشی گذاشتند نرو تا حرف بزنی! «انک تطیر و تقع»؛ تو آن عرضه را نداری وقتی بحث قوی شد پرواز کنی، «انک تطیر و تقع» پرواز میکنی ولی میافتی؛ اما آن هشام «و هو یطیر و لا یقع» پرواز میکند میرود که میرود و طرف را هم قانع میکند.[13] [14] اینها که مسئله گوش نمیدادند خدمت امام، اینها میرفتند درس امام؛ آن «ابن جریح» یک مسئله میخواست.
بنابراین میبینید در محضر خود امام، در زمان حضور امام خود، دوتا فقیه دوگونه نظر دارند؛ در «کلام» هم همینطور است، مگر «هشام بن سالم» با «هشام بن حَکَم» یک جور فکر میکنند؟! مگر برخی از اصحاب با «منصور بن حازم» یک جور فکر میکنند؟ مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند که حضرت به «منصور بن حازم» فرمود که من شنیدم که در آنجا بحث توحیدی داشتی، بگو ببینم چه گفتی؟ عرض کرد من در حضور شما احتشام دارم؛ فرمود نه بگو. گفت من در آن محفل رسمی به اینها گفتم: «اِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ اَجَلُّ وَ اَعَزُّ وَ اَکْرَمُ مِنْ اَنْ یُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْعِبَادُ یُعْرَفُونَ بِاللَّه»؛ [15] شما خدا را میخواهید با آسمان و زمین بشناسی؟! خالق را میخواهید با مخلوق بشناسی؟! خالق اجل از آن است که با مخلوق شناخته شود، بلکه مخلوق را باید با خالق شناخت. حضرت فرمود این حرف را از کجا یاد گرفتی؟ گفت از شما، شما گفتی ما یاد گرفتیم. این است که وقتی «زراره» به امام صادق (سلاماللهعلیه) عرض میکند که دعای عصر غیبت چیست؟ فرمود بگو: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی».[16] بعضیها میآیند مسئله دعا سؤال میکنند، میگوید «اللهم اغفر لی الذنوب التی...» خدایا! مرا بیامرز، پدر و مادر مرا بیامرز؛ اما «زراره» میگوید من عصر غیبت چه بگویم؟ میگوید در عصر غیبت بخواهی فرق بین غدیر و سقیفه را بگذاری، بفهم یعنی بفهم! نگفت خدا پدر و مادر مرا بیامرزد! او را میآمرزد، تو آدم خوبی باش آنها آمرزیده میشوند، مگر شما نمیخواهی شیعه باشی؟! تا نفهمی که شیعه نیستی، تا نفهمی که فرق جوهری سقیفه و غدیر چیست که شیعه نیستی. اگر امام جانشین و وکیل مردم باشد، مردم میشناسند به او رای میدهند میشود سقیفه و اگر امام جانشین پیغمبر باشد و پیغمبر جانشین «الله» باشد، خلیفه را بدون «مستخلف عنه» که نمیشود شناخت. شما اگر بخواهی امام را بشناسی «الا و لابد» باید پیغمبر را بشناسی؛ برای اینکه جانشین اوست و حرف او را میزند، وکیل شما که نیست. اگر بخواهی پیغمبر را بشناسی، «الا و لابد» باید «الله» را بشناسی؛ برای اینکه او «خلیفة الله» است، از طرف مردم که سمَت پیدا نمیکند، وکیل مردم که نیست، «خلیفه الله» است. «اللَّهُمَّ»، این مثل «لاتنقض»[17] («لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ اَبَداً بِالشَّکِّ وَ اِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِیَقِینٍ آخَر.)نیست، حواستان جمع باشد! «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نَبِیَّکَ»، من اگر تو را نشناسم که مبعث را نمیشناسم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ»، من اگر مبعث را نشناسم غدیر را نمیشناسم. من بین وکیل و وکالت و نصب فرق نمیگذارم. این را به «زراره» میگوید. آن یکی که میگوید التماس دعا، میفرماید بگو خدایا! پدر و مادرم را بیامرز. حضرت هر دعایی را که به هر کسی یاد نمیدهد. این «اللَّهُمَّ» از قویترین دعاهای علمی ماست، برهان در مسئله است، شما کجا دعا دیدی که برهان در مسئله باشد؟! میگوید من تا پیغمبر را نشناسم جانشین او را نمیشناسم، تا «الله» را نشناسم جانشین او را نمیشناسم؛ شناخت خلیفه فرع شناخت «مستخلف عنه» است.
غرض این است که این تعجب ندارد. «زراره» که مسئله سؤال نمیکرد، «زراره» شاگرد حضرت بود مانند «هشام بن سالم» و «هشام بن حَکَم»، گاهی حضرت درباره «احد الهشامین» که درباره «الله تعالی» حرف زد، نقد تُندی دارد که این حرف چیست که میزنی؟! این همان درس و بحث است که گاهی استاد تُند میشود و به شاگرد اینگونه میگوید. امام که ـ معاذالله ـ نمیخواست بگوید تو معصیت کردی. به «هشام» فرمود، مبادا اینگونه حرف بزنی! «منصور بن حازم» را مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند که حضرت فرمود این را از کجا یاد گرفتی؟ گفت از محضر شما، ما که جایی نداریم برای یاد گرفتن مطالب. خدا را باید با خدایی شناخت، «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ اُولِی الْاَمْرِ بِالْاَمْرِ بِالْمَعْرُوف»؛[18] این در روایات مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) هست. خدا را که نمیشود با آسمان و زمین شناخت. اگر الوهیت مشخص شود، ربوبیت مشخص شود، خدا شناخته میشود.
غرض این است که میبینید این شهامت را «زراره» دارد، گفت بله آن آقا نظرش این است من نظرم این است. «زراره» با یک عوامِ مسئله سؤال کن فرق دارد، او میرود درس حضرت که مجتهد شود؛ اما او آمده سؤال کرده حکم شرعی چیست.
اینها روایات باب چهار بود که گذشت؛ اما در بابهای بعدی، جلد 21 وسائل، صفحه 51 باب 22، «بَابُ مَا یَجِبُ عَلَی الْمَرْاَةِ مِنْ عِدَّةِ الْمُتْعَة». اولین روایت را مرحوم کلینی[19] (رضوان الله تعالی علیه) «عَنْ عَلِیِّ بْنِ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ اُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَة» ـ که گفتند این روایت صحیحه هم هست ـ «عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام اَنَّهُ قَالَ: اِنْ کَانَتْ تَحِیضُ فَحَیْضَةٌ»، که «زراره» برابر این فتوا میدهد. «وَ اِنْ کَانَتْ لَا تَحِیضُ فَشَهْرٌ وَ نِصْفٌ» یک ماه و نیم یعنی همان 45 روز. «زراره» هم برابر این آموخت و برابر این فتوا هم میداد. میبینید حضرت به بعضی از اصحابش فرمود: برو در مسجد بنشین فتوا بده، او مرجع تربیت کرده، او که مسئلهگو تربیت نکرده است. نگفت جواب سؤال مردم را بده، فرمود: «اجْلِسْ وَ اَفْتِ النَّاس»[20] («اجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ وَ اَفْتِ النَّاس».) فتوا بده! او مرجع تربیت کرده و این مرجع حق اظهار نظر دارد.
روایت دوم این باب که مرحوم کلینی [21] «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی نَصْر» از وجود مبارک امام رضا (سلاماللهعلیه) فرمود: «قَالَ: قَالَ اَبُو جَعْفَرٍ عَلَیه السَّلام»ـ گاهی میبینید که یک امامی از امام دیگر نقل میکند «لمصلحةٍ»ـ وجود مبارک امام هشتم (سلاماللهعلیه) میفرماید که امام باقر (سلاماللهعلیه) فرمود که «عِدَّةُ الْمُتْعَةِ خَمْسَةٌ وَ اَرْبَعُونَ یَوْماً» 45 روز است ـ که همان «فَشَهْرٌ وَ نِصْف»ـ «وَ الِاحْتِیَاطُ خَمْسٌ وَ اَرْبَعُونَ لَیْلَةً»؛[22] که یک 24 ساعته بشود مثلاً.
روایت سوم این باب که مرحوم کلینی[23] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ» نقل میکند این است که «عِدَّةُ الْمُتْعَةِ خَمْسَةٌ وَ اَرْبَعُونَ یَوْماً»[24] 45 روز است. این روایت با «فَشَهْرٌ وَ نِصْف» معارض نیست، اما با آن «حیضتان» و با آن «حیضةٌ» هم معارض است. آن طایفهای که دارد که «ان کان تحیض» اینطور، «ان کان لا تحیض» آنطور، آن میتواند شاهد جمع باشد؛ یعنی اگر یک روایتی داشت «حیضتان» یک روایتی داشت 45 روز، یک روایتی تفصیل داشت گفت اگر «تحیض» اینطور است و اگر «لا تحیض» آنطور؛ این سهتا روایت چون شاهد جمع دارند حل است؛ منتها مشکل آن «حیضةٌ» است، آن «حیضةٌ» را باید چگونه حل کنیم؟! این نظیر عبادتها نیست که ما بگوییم به مراتب فضل حمل میشود.
این روایت دارد: «فَاِذَا جَازَ الْاَجَلُ»؛ یعنی مدت گذشت، «کَانَتْ فُرْقَةٌ» است، بدون طلاق. این روایت سوم را مرحوم صدوق «بِاِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ» از وجود مبارک امام باقر (سلاماللهعلیه) هم نقل کرد.[25] روایت چهارم این باب که مرحوم شیخ طوسی «بِاِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» نقل میکند این است: «فِی الْمُتْعَةِ قَالَ قُلْتُ: فَکَمْ عِدَّتُهَا»، حضرت فرمود: «فَقَالَ خَمْسَةٌ وَ اَرْبَعُونَ یَوْماً» 45 روز، «اَوْ حَیْضَةٌ مُسْتَقِیمَةٌ». [26] این تخییر بین اقل و اکثر است؛ یا تلازم عرفی و نوعی بین این دو زمان است؟ که او از آنجا که آمده یک حیض ببیند و پاک بشود، همین روز است؟ اثبات تلازم عرفی آن آسان نیست! تخییر بین اقل و اکثر هم در اینگونه از مواردی که رقم و عدد محصور است سابقه ندارد، و یا به لحاظ اختلاف مورد است؟ اینها شاهد جمع میخواهد. حالا اصل این روایات چهارگانه مشخص بشود.
روایت پنجم این باب که مرحوم صدوق «بِاِسْنَادِهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» نقل میکند این است که میگوید من از وجود مبارک امام صادق (سلاماللهعلیه) سؤال کردم «عَنِ الْمَرْاَةِ یَتَزَوَّجُهَا الرَّجُلُ مُتْعَةً ثُمَّ یُتَوَفَّی عَنْهَا هَلْ عَلَیْهَا الْعِدَّةُ؟ فَقَالَ تَعْتَدُّ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً»؛ بله چهار ماه و ده روز باید عدّه نگه دارد، «وَ اِذَا انْقَضَتْ اَیَّامُهَا»؛ اما اگر سخن از عده وفات نیست، سخن از این است که مدتش حالا تمام شده، «وَ اِذَا انْقَضَتْ اَیَّامُهَا وَ هُوَ حَیٌّ فَحَیْضَةٌ وَ نِصْفٌ مِثْلُ مَا یَجِبُ عَلَی الْاَمَة»؛ اگر زن یک مقداری بیشتر آزاد باشد عدّه نگه میدارد امه کمتر، اینجا هم عدّه عقد انقطاعی کمتر از عقد دائم است. در عدّه وفات نه، عده وفات همان چهار ماه و ده روز است که مطلق هست. «وَ اِذَا انْقَضَتْ اَیَّامُهَا وَ هُوَ حَیٌّ» و سخن از عدّه وفات نیست عدّه انقضای مدت است، «فَحَیْضَةٌ وَ نِصْفٌ مِثْلُ مَا یَجِبُ عَلَی الْاَمَة». [27]
در روایت ششم این باب که «عبدالله بن جعفر» در «قُرْبِ الْاِسْنَادِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا عَلَیه السَّلام» نقل میکند این است: «قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ قَالَ اَبُو جَعْفَرٍ عَلَیه السَّلام: عِدَّةُ الْمُتْعَةِ حَیْضَةٌ وَ قَالَ خَمْسَةٌ وَ اَرْبَعُونَ یَوْماً»[28] این را به بعضی از اصحابش گفت. مگر این جزء اسرار است که حضرت به بعضی از اصحاب بگوید؟! اسرار امامت را بله، گاهی علنی میگفتند، گاهی غیر علنی میگفتند و به شاگردان خاص خودشان میگفتند؛ اما این اختلاف سؤال است، گاهی محل بحث این است، گاهی آن محل بحث این نیست. اینکه بین «زراره» و «ابن جریح» فرق بود برای اینکه حضرت گاهی مطلب را در جایی مصلحت میدانست این را اضافه میکرد یا در جایی مورد بحث نبود آن را نمیگفت. این البته برای ما جمعبندی میخواهد، میشود یک طایفه رسمی، حالا ما که از اسرار باخبر نیستیم، ما باید جمعبندی کنیم. اینکه وجود مبارک امام رضا اصرار دارد از وجود مبارک امام باقر نقل کند هم یک مصلحتی است؛ چون آن روز، حکومت عباسی اصرار داشت که اینها جزء ولیّ امر هستند، ولیّ عهد هستند مثلاً آن مقام غیبی و مانند آن را ندارند. «عِدَّةُ الْمُتْعَةِ حَیْضَةٌ» بعد فرمود: «خَمْسَةٌ وَ اَرْبَعُونَ یَوْماً لِبَعْضِ اَصْحَابِه»؛ در جلسه دیگر که شاگردان دیگر بودند، فرمود 45 روز است.
روایت هفتم این باب به این صورت است که عدّه عقد انقطاعی چقدر است؟ فرمود: «یَسْتَقْبِلُ بِهَا حَیْضَةً غَیْرَ تِلْکَ الْحَیْضَةِ لِاَنَّ اَقَلَّ الْعِدَّةِ حَیْضَةٌ وَ طُهْرَةٌ تَامَّةٌ»؛ [29] باید طاهر شود که به حیض دوم برسد.
مرحوم صاحب وسائل دارد که «اَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ مَا یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ وَ یَاْتِی مَا یَدُلُّ عَلَیْهِ وَ حُکْمُ الْحَیْضَةِ مَحْمُولٌ عَلَی اَنَّهُ لَا یَجِبُ عَلَیْهَا اِکْمَالُ الثَّانِیَة»؛ یعنی یک طایفه میگوید به اینکه یک حیض باید باشد؛ یعنی تتمیم حیض دوم لازم نیست، میتواند ازدواج کند، نمیتواند آمیزش کند؛ چون عقد در حال حیض که حرام نیست، آمیزش در حال حیض حرام است، میتواند با همان شخص یا شخص دیگر عقد انقطاعی ببندد؛ چون عدّهاش تمام شد. حیضه دوم ظرف جواز عقد دوم است، نه ظرف جواز آمیزش. «اَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ مَا یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ وَ یَاْتِی مَا یَدُلُّ عَلَیْهِ وَ حُکْمُ الْحَیْضَة» که فرمود یک حیض، «مَحْمُولٌ عَلَی اَنَّهُ لَا یَجِبُ عَلَیْهَا اِکْمَالُ الثَّانِیَة»؛ لازم نیست که حیض دوم بگذرد، بلکه قبل از انقضای حیض دوم میتواند ازدواج کند. «بَلْ یَکْفِی الدُّخُولُ فِیهَا لِتَحَقُّقِ طُهْرَیْن»؛ یک طُهر قبل بود که حیض نبود، یک طُهر هم وسط است. «وَ اِنْ تَوَقَّفَ الْوَطْءُ عَلَی اِکْمَالِ الثَّانِیَة»؛ بله آمیزش در زمان حیض ممکن نیست؛ اما عقد در زمان حیض ممکن است. «وَ یَاْتِی مَا یُؤَیِّدُ ذَلِکَ فِی الْعِدَد»؛ در بحث «عدّه» این اختلاف فتوا خواهد آمد. «وَ قَدْ وَرَدَ فِی عِدَّةِ اَحَادِیثَ کَمَا مَضَی وَ یَاْتِی اَنَّ الْمُتْعَةَ بِمَنْزِلَةِ الْاَمَةِ وَ یَاْتِی اَنَّ عِدَّةَ الْاَمَةِ قُرْءَان»؛ یعنی دوتا قُرء، «وَ هُمَا طُهْرَان». آیا دوتا طُهر لازم است یا دوتا حیض لازم است؟ میفرماید چون عدّه انقطاعی به منزله اماء است، یک؛ و در اماء دوتا قُرء یعنی دوتا طُهر لازم است نه دوتا حیض؛ بنابراین در اینجا هم دو تا قُرء کافی است. «قُرْءَانِ وَ هُمَا طُهْرَانِ» ـ البته اینها فرمایش مرحوم صاحب وسائل است سند فقهی نیست ـ «وَ یُمْکِنُ تَخْصِیصُ الْحَیْضَتَیْنِ بِالْحُرَّةِ وَ الْحَیْضَةِ بِالْاَمَة»[30] تصرف در ماده بکنیم. آن روایاتی که دارد عقد انقطاعی عدّهاش دو حیض است در صورتی است که آن زن، آزاد باشد و آن روایاتی که دارد عقد انقطاعی عدّهاش «حیضةٌ واحدة» است در صورتی که آن زن، امه باشد. حالا بقیه روایات را ـ انشاءالله ـ بخوانیم و جمعبندی شود.