درس خارج فقه آیت الله جوادی
97/02/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:نکاح/عیوب فسخ نکاح
مرحوم محقق در بخش چهارم که مربوط به «عیوب و تدلیس» است، عیبی که باعث پیدایش حق فسخ است، آن را در سه قسم ذکر کردند: یک سلسله عیوب مشترک بین زن و مرد است که هر کدام از طرفین به این عیب مبتلا باشند طرف دیگر حق فسخ دارد؛ یک سلسله عیوب مختص به زن است که اگر زن مبتلا باشد مرد حق فسخ دارد؛ یک سلسله عیوب مختص به مرد است که اگر مرد مبتلا باشد زن حق فسخ دارد.[1] در جریان عیوب زن که مرد حق فسخ دارد با اینکه مرد حق طلاق دارد و طلاق «بِیَدِ مَنْ اَخَذَ بِالسَّاق»[2] است، اصرار دارند که این حق فسخ را تبیین و تعیین کنند؛ چون یک فرق جوهری بین فسخ و طلاق است. اگر طلاق رخ داد و آمیزش نشده باشد، نصف مَهر را باید به زن بپردازد؛ ولی فسخ قبل از آمیزش یک چنین شرطی را به همراه ندارد که مرد باید نصف مهر را بپردازد، لذا او سعی میکند از حق فسخ استفاده کند نه حق طلاق. گذشته از اینکه در جریان طلاق ثلاثه، فسخ جزء آن تفرقههای سهگانه نیست. زن اگر سهبار با طلاق از شوهرش جدا بشود محتاج به محلّل است؛ اما اگر یک بار با فسخ و دو بار با طلاق، یا در اثر عیوب متعدد سه بار با فسخ، یا در اثر دو عیب دو بار با فسخ و یک بار با طلاق از همسرش جدا بشود، نیازی به محلّل ندارد. این فرقهای جوهری بین فسخ و طلاق است. لذا اصرار فقها این است که مرز فسخ از مرز طلاق کاملاً جدا باشد. گذشته از اینکه طلاق محتاج به حضور عدلین است، در فسخ چنین چیزی نیست. این فرقهای فراوانی که بین فسخ و طلاق است، باعث شد که اینها خوب اصرار کنند که کجا فسخ و کجا طلاق است.
«جذام» درباره مرد هم هست، منتها بحث نکردند؛ یک عیبی است که منصوص است درباره زن. فرمایش مرحوم محقق این است: «و اما الجذام ـ اعاذنا الله منه ـ فهو الذی یظهر مع یُبس الاعضاء»؛ عضو خشک میشود، یک؛ «و تناثر اللحم»؛[3] گوشت بدن یا صورت میریزد، دو. در جریان «جذام» صِرف سوزش بدن یا صورت کافی نیست، شاید این زمینه آن باشد، ولی خود آن نیست. سخت شدن پوست یا سخت شدن صورت این مقوّم جذام نیست، ممکن است جزء علایم ظهور آن باشد. گرد شدن چشم مقوّم جذام نیست، ممکن است که جزء آثار آن باشد. البته این بیاناتی که مرحوم محقق دارند این را از لغت گرفتند. مستحضرید در این امور علمی حرف لغوی گوشهای از مطلب را تامین میکند، نظر نهایی را باید پزشک حاذق بدهد؛ چون این جزء رشتههای تخصصی فنّ پزشکی است. صِرف اینکه لغت اینها را ذکر کرد و فقیه بخواهد به همینها اکتفا کند، دشوار است. میگویند این جذام چند قرن قبل از میلاد در ایران سابقه داشت و جزء بیماریهای واگیر هم هست که اسلام فرمود از مجذوم فرار کنید آنطوری که از اسد فرار میکنید؛ [4] ) «فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَکَ مِنَ الْاَسَد.( بیماری «صعب العلاج» واگیری است که از دیرزمان سابقه داشت. با صِرف سه چهارتا لغت یا لغوی، این مسئله حل نمیشود، خیلی از بیماریهاست که آثار مشترک دارند، یک متخصص باید معاینه دقیق بکند و نظر بدهد که این جذام است. و مستحضرید جزم با «زاء اخت الرّاء» به معنای قطع علمی است، جذم با «ذال اخت الدال» به معنای قطع پوست و قطع صورت و قطع عضو و اینهاست. این جذام هم قطع هست، منتها قطع پوست و دست و مانند آن است. جذم با «ذال اخت الدال» این بیماری را به همراه دارد؛ اما آن جزم با «زاء اخت الرّاء» یعنی قطع علمی.
اینها فرمایشات این بزرگواران است و سرّ اصرار این بزرگواران که برای مرد حق فسخ است تبیین کنند با اینکه مرد مسلّماً حق طلاق دارد، برای آن فروق فراوانی است که بین فسخ و طلاق است.
نصوص خاصه هم عبارت از روایات باب اول است که قبلاً یک مقداری خوانده شد، بعداً هم اینها باید قرائت بشود.[5] ولی آن نکتهای که قبلاً به عرضتان رسید اگر چند بزرگواری در آن کار بکنند جا دارد؛ تنها این مسئله جذام نیست، بسیاری از مسائل است که بیش از یک خبر یا دو خبر در این زمینه وارد نشده است. وقتی شما به فرمایش مرحوم مفید در مقنعه مراجعه میکنید میبینید برابر این فتوا میدهد. نسل بعد فرمایش سید مرتضی که شاگرد شیخ مفید است مراجعه میکنید، میبینید به همین فتوا میدهد. نسل سوم که شیخ طوسی است که شاگرد سید مرتضی است ولو از مقنعه هم استفاده کرده، میبینید به همین فتوا میدهد. نسل چهارم که ابن ادریس است و شاگرد شیخ طوسی است هم به همین فتوا میدهد، با اینکه ابن ادریس قائل است که خبر واحد حجت نیست، آن بیان تُند و تیز را دارد که دین را غیر از خبر واحد چیزی دیگر بهم نزده![6] («فهل هدم الاسلام الا هی.) آیا در زمان ابن ادریس خبر متواتر نصیب او شد؟ یا همین خبر واحدی که پیشینیان داشتند محفوف به قرائن قطعیه بود؟ که هر دو بعید است؛ یا نه، مرحوم مفید و شاگردان مرحوم مفید، علمای بزرگی بودند که یکی از آنها سید مرتضی و سید رضی بوده است، اینها فتوا دادند. نسل بعد که به خود سید رسید آن زمان شهرت بیشتری پیدا کرد. نسل سوم که به مرحوم شیخ طوسی رسید به حد اجماع رسید شیخ طوسی ادعای اجماع کرد. نسل چهارم که مرحوم ابن ادریس است باورش شده است. ـ همه ما که نمیخواهیم پیشنماز بشویم یا مدرّس بشویم، بعضی را میخواهیم که به هر حال این فقه را پویا و زنده نگه بداریم، یک چند نفری باید این کار را بکنند ـ اینها تقریباً چهار نسلاند، نزدیک دویست سال فاصله مرگ شیخ مفید است با ابن ادریس؛ 160 سال یا 170 سال فاصله مرگ این دو بزرگوار است. شما الآن فحص کنید که روایت ما متواتر است؟ خبر واحد محفوف به قرینه قطعیه است؟ یا نه آن است و نه این، بلکه یک شهرتی است و بعد ادعای اجماع شده، ابن ادریس هم باور کرده است، این است؟ یا راه چهارم و پنجم دارد؟
غالب این حرفهایی که ما میبینیم، میبینم شیخ مفید که گفته، شاگردش سید مرتضی میگوید، شیخ طوسی میگوید، بعد شاگردش هم ابن ادریس میگوید با آن تفاوت فراوان مبنایی که بین ابن ادریس و استادش هست. او صریحاً در برابر شیخ طوسی در خیلی از جاها تصریح میکند که شیخنا ابوجعفر مثلاً در اینجا راه درستی را نرفته است.
پرسش: ...
پاسخ: همین حالا میرسیم به اینکه پنج نفر بودند یا بیشتر؟ غرض این است که این چهار نسل با تفاوت فراوانی که بود، چگونه ابن ادریس غالب فتاوای مرحوم مفید را میپذیرد غالب فتاوای استادش مرحوم شیخ طوسی را میپذیرد؟!
پرسش: ...
پاسخ: این اجماعها هم غالباً مدرکی است. آن روز به عرضتان رسید این تتمه تحقیق این است که مرحوم مفید (رضوان الله تعالی علیه) برابر این روایت فتوا میدهد، او حوزه درسی دارد و حوزه درسی رسمی! شاگردان او هم جزء فحول علما بودند، حالا لازم نیست که همه آنها در حد سید مرتضی دربیایند. سید مرتضی یک مرجع جهانی است و همچنین شیخ طوسی؛ وقتی هزاره مرحوم شیخ طوسی را در مشهد خواستند برگزار کنند، بعضی از علمای اهل سنت که از بغداد آمدند گفتند که دیگر نگویید «شیخ الطائفه»، بگویید «شیخ الاسلام» که ما هم شرفیاب بشویم و سهمی ببریم. آن روز فقط «شیخ الطایفه»؛ یعنی «شیخ الطائفة الامامیة» بود. یک روز در بغداد ریختند کتابخانه او را آتش زدند و به یک وضعی او را بیرون کردند که مجبور شد از بغداد بیاید نجف. کتابخانه مرحوم شیخ طوسی را چه کسی آتش زد؟ همینها آتش زدند. چه کسی شیخ طوسی را از بغداد بیرون کرد؟ همینها بیرون کردند. بغداد آنروز عاصمه امور علمی بود، جای او بغداد بود. همین عالم اهل سنت گفت دیگر نگویید «شیخ الطائفه»، بلکه بگویید «شیخ الاسلام»، در همین مشهد؛ منتها قبل از انقلاب برای او هزاره گرفتند که خیلی از کتابهای مرحوم شیخ آن زمان چاپ شد.
همه شاگردان مرحوم سید مرتضی که شیخ طوسی نبودند، آن روز به عرضتان رسید که قاضی ابن البرّاج بود و شیخ طوسی بود و مانند اینها که سید مرتضی به او ماهی دوازده دینار شهریه میداد و به قاضی ابن البرّاج ماهی هشت دینار، این را مرحوم بحرالعلوم در الفوائد الرجالیة نقل میکند.[7] («و کان الشریف المرتضی (قدس اللّه روحه) اوحد زمانه فضلا و علما و فقها و کلاما و حدیثا و شعرا و خطابة و جاها و کرما و غیر ذلک و کان نحیف الجسم حسن الصورة، یدرس فی علوم کثیرة و یجری علی تلامذته رزقا، فکان للشیخ ابی جعفر الطوسی ایام قراءته علیه کل شهر اثنا عشر دینارا و للقاضی ابن البراج کل شهر ثمانیة دنانیر و کان قد وقف قریة علی کاغذ الفقهاء و...» )حوزه درسی این بزرگان مراجع فراوانی تربیت کرد. وقتی سی مرجع، چهل مرجع در سراسر یک کشور به یک امر فتوا بدهند، میشود شهرت محقّقه؛ بعد یک کمی که چند نفر به آن اضافه کنند این میشود ادعای اجماع منقول و بعد کمکم شده مسئله اجماعی. حرف ما این است که بسیاری از این اجماعها ممکن است «محتمل المدرک» باشد؛ آنوقت مرحوم ابن ادریس از کجا فتوا میدهد که جذام سبب فسخ است یا فلان چیز سبب فسخ است با اینکه بیش از خبر واحد ما نداریم؟![8] با بودن خبر واحد که صحیح هم داخل آن هست، نمیشود ادعای اجماع کرد، این میشود «محتمل المدرک». حدس ما این است که همانطوری که خود شیخ طوسی سالیان متمادی حرف اول را میزد و بعد ابن ادریس آمد یک مقداری در برابر فرمایش ایشان اظهار نظر کرد، سالیان متمادی مرحوم مفید حرف اول را میزد. حوزه درسی مرحوم مفید فحولی از علما بودند که سید رضی بود، سید مرتضی بود و مانند اینها، بعد هم سید مرتضی که علمدار شد شاگردان او اینچنین بودند، بعد که شیخ طوسی علمدار شد شاگردان او شدند؛ آنوقت نسبت به ابن ادریس که میرسد میبیند هر جا هست فتوا همین است؛ در حالی که این مدرک دارد. این البته یک حدس است، چون همینطور دستهبندی شده بود به ما رسید و کاری بر آن نشده، ما به این اجماعات خیلی بسنده میکنیم. اگر این اجماع باشد با داشتن چندتا روایت معتبر، این روایت را خود اینها نقل کردند، این روایت که بعدها پیدا نشده، این روایت را همین مفید نقل کرد، بعد شاگرد «مع الواسطه» او این مقنعه او را شرح کرده به نام تهذیب. (این مقنعه مرحوم مفید قبلاً هم به عرضتان رسید یک چند صفحه مربوط به بحثهای کلامی دارد، بعد قسمت مهم آن فقه است. مرحوم شیخ طوسی که خواست این مقنعه را شرح کند به نام تهذیب، به این بخش کلامی که رسید گفت من الآن فرصت ندارم که این را حل کنم، ده پانزده صفحه بیشتر نیست! ) خود مرحوم شیخ در بسیاری از موارد اجماع ادعا میکند، بعد عمل نمیکند. اجماعات سید مرتضی «علی القاعده» است، خیلی از اجماعات او را میگوید «علی القاعده» است. اگر ـ انشاءالله ـ یک روز فرصت بشود در جریان همین خبر واحد ـ قبلاً هم شاید در سالهای قبل این کار را کردیم ـ این عُدة الاصول مرحوم شیخ طوسی را میآوریم میخوانیم که ایشان میگوید سرّ اینکه ما اصول را و این قواعد و ضوابط را ضابطهمند کردیم برای آن است اختلافی که بین فتاوای علمای شیعه به تنهایی است، بیش از اختلافی است که بین علمای چهار رشته است؛ یعنی شافعی و حنفی و مالکی و حنبلی، خیلی اختلاف دارند![9]
پرسش: ...
پاسخ: بله! احتیاط یک مطلب است که طریق نجات است، انسان داعی ندارد که با بزرگان مخالفت کند. احتیاط یعنی من در اینجا چیزی در نظرم نیست، شما به بزرگان دیگر مراجعه کنید؛ این یک راه نجات است که کار بسیار خوبی است «الاحتیاط طریق النجاة»؛ اما حالا آدم بخواهد فتوا بدهد بین خود و بین خدا خود که این آن است و آن این نیست، دشوار است.
اگر چند نفر از بزرگان این سرنوشت فقه را بررسی کنند که چگونه همین ابن ادریس ـ آن مقدمه سرائر ابن ادریس جلد اول را حتماً ببینید! ـ که اینطور در برابر خبر واحد میایستد و میگوید دین را غیر از خبر واحد چیزی دیگر بهم نزده، اینقدر با حجیت خبر واحد مخالف است. یک وقت است یک کسی میگوید خبر واحد نزد من حجت نیست؛ اما اینطور تند و تیز بگوید دین را خبر واحد بهم زد! با اینکه این فرمایش را دارد، غالباً فتاوای ایشان مطابق با فتاوای بزرگان است و حال اینکه بیش از خبر واحد چیزی در مسئله نیست. در همین مسئله که شما مراجعه بفرمایید فتوای ابن ادریس مطابق با مشایخ اوست، با اینکه بیش از خبر واحد در مسئله نیست.
حالا روایات مسئله که قبلاً بعضی از اینها خوانده شد و بعضی از اینها باید بازگو شود. وسائل، جلد 21، صفحه 207 باب اول «بَابُ عُیُوبِ الْمَرْاَةِ الْمُجَوِّزَةِ لِلْفَسْخ». سند این چندتا روایتی که میخوانیم معتبر است و اگردر سند برخی از روایات یک تاملی باشد، روایات صحیح و معتبر دیگر ترمیمکننده است.
روایت اول را که مرحوم کلینی[10] (رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است از وجود مبارک امام صادق (سلاماللهعلیه) فرمود: «الْمَرْاَةُ تُرَدُّ مِنْ اَرْبَعَةِ اَشْیَاء»؛ با چهار عیب. البته گرچه عدد مفهوم ندارد، یک؛ ولی چون در مقام تحدید است بیمفهوم نیست، دو؛ ظاهر آن این است که بیش از این نیست؛ منتها نفی آن به نحو اطلاق است، هر مطلقی قابل تقیید است، نه تنها «ما من عامّ الا و قد خُصّ»، «ما من مطلق الا و قد قُیّد». «الْمَرْاَةُ تُرَدُّ مِنْ اَرْبَعَةِ اَشْیَاءَ مِنَ الْبَرَصِ وَ الْجُذَامِ وَ الْجُنُونِ وَ الْقَرَنِ وَ هُوَ الْعَفَلُ مَا لَمْ یَقَعْ عَلَیْهَا فَاِذَا وَقَعَ عَلَیْهَا فَلَا»؛[11] یعنی اگر این عیب بعد از آمیزش پیدا شد حق فسخ نیست، او بخواهد طلاق بدهد طلاق میدهد.
روایت دوم این باب را که مرحوم کلینی[12] (رضوان الله علیه) «عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَی» از وجود مبارک امام صادق (سلاماللهعلیه) نقل کرد این است که «تُرَدُّ الْمَرْاَةُ مِنَ الْعَفَلِ وَ الْبَرَصِ وَ الْجُذَامِ وَ الْجُنُونِ وَ اَمَّا مَا سِوَی ذَلِکَ فَلَا». [13] این روایت هم به اطلاق است و قابل تقیید است «الا ما خرج بالدلیل». پس با جذام مرد میتواند عقد را فسخ کند.
روایت سوم این باب نامی از جذام برده نشده، چه اینکه روایت چهارم این باب هم «بشرح ایضاً»، در روایت پنج این باب که فرمود سخن از طلاق نیست، از جذام نامی برده نشده است؛ ولی روایت شش این باب که مشترک بین زن و مرد است، روایت مرحوم شیخ صدوق[14] است که مرحوم کلینی[15] هم این را نقل کرده ـ قبلاً هم به مناسبتهای فراوان چند بار یاد شد ـ این است که «حلبی» از وجود مبارک امام صادق (سلاماللهعلیه) نقل کرده که سائل سؤال میکند مردی است که «یَتَزَوَّجُ اِلَی قَوْمٍ فَاِذَا امْرَاَتُهُ عَوْرَاءُ وَ لَمْ یُبَیِّنُوا لَهُ»؛ این زن عوراء بود یک چشم او نقص دید داشت و آنها نگفتند، حضرت فرمود: «لَا تُرَدُّ»؛ این عیبی نیست که رد بیاورد. بعد فرمود: «اِنَّمَا یُرَدُّ النِّکَاحُ مِنَ الْبَرَصِ وَ الْجُذَامِ وَ الْجُنُونِ وَ الْعَفَل»، [16] که اگر ما مجهول بخوانیم ـ چه اینکه قرینه هم تایید میکند ـ به صورت ضابطه کلیه است چه برای مرد چه برای زن، این حق فسخ میآورد.
روایت هفتم این باب که مرحوم صدوق[17] (رضوان الله علیه) نقل کرده است «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قَالَ اَبُو جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام تُرَدُّ الْعَمْیَاءُ وَ الْبَرْصَاءُ وَ الْجَذْمَاءُ وَ الْعَرْجَاء»؛ [18] پس حق فسخ برای مرد در جذام محفوظ است. مرحوم صدوق در المقنع این حدیث را به این صورت نقل کرد که «الْعَمْیَاءَ وَ الْعَرْجَاءَ تُرَدُّ»، آنها را ذکر نکرده است.[19]
روایت نهم این باب که مرحوم شیخ طوسی[20] (رضوان الله علیه) نقل کرده از جذماء نامی برده نشده است، این منافات ندارد، این در حقیقت نفی نمیکند.[21]
روایت دهم این باب که تا به «حلبی» برسد سندش دیگر است، از وجود مبارک امام صادق (سلاماللهعلیه) «اِنَّمَا یُرَدُّ النِّکَاحُ مِنَ الْبَرَصِ وَ الْجُذَامِ وَ الْجُنُونِ وَ الْعَفَل». [22]
روایت یازده این باب از وجود مبارک امام صادق (سلاماللهعلیه) است: «تُرَدُّ الْبَرْصَاءُ وَ الْمَجْنُونَةُ وَ الْمَجْذُومَةُ قُلْتُ الْعَوْرَاءُ قَالَ لَا».[23]
مستحضرید که ممکن است اینها چندتا روایت باشد، ولی چون راویها متعدد هستند شده چند روایت؛ اما «مرویعنه» که مثلاً آن خط آخر است مانند «حلبی»، این را نمیشود گفت چندتا روایت.
قبلاً هم این مسئله مطرح شد که الآن ما یک مطلبی را که میخواهیم بررسی کنیم، میبینیم صدتا کتاب در این زمینه هست ـ این عصر ماست که مثلاً قرن چهارده و پانزده هستیم ـ وقتی صدتا کتاب آدم میبیند در یک مطلبی همه بزرگان این را نوشتند، تقریباً قطع پیدا میکند. یک قدری که جلوتر میرویم یک قرن قبل میبینیم این صدتا کتاب به بیستتا کتاب میرسد؛ برای اینکه همه اینها از آن بزرگان قبلی نقل کردند. یک قدری که جلوتر میرویم به عصر مرحوم مجلسی میرسیم، میبینیم که این بیستتا کتاب میشود دهتا کتاب؛ چون خیلیها از مرحوم مجلسی نقل کردند. یک قرن جلوتر میرویم، میبینیم این دهتا کتاب میشود هشتتا کتاب؛ چون خیلیها از یک منبع مشترک گرفتند. یک قدری جلوتر میرویم میبینیم که همه به «کتب اربعه» میرسد. پس صدتای فعلی شده چهارتا! ما که میگوییم «تواتر، تواتر، تواتر»؛ یعنی در تمام این سلسله، کثرت غیر قابل خدشه باید باشد. اینها ریزش کرده ریزش کرده، صدتا شده چهارتا. این چهارتا را بررسی میکنیم میبینیم چهار نفر نیستند، چهارتا کتاب است برای سه نفر؛ چون کافی از کلینی است، من لا یحضر از صدوق (رضوان الله علیهما) است، اما تهذیب و استبصار از یک نفر است؛ پس چهارتا کتاب میشود سه نفر. یک قدری جلوتر میرویم میبینیم در خیلی از موارد این شیخ طوسی یا از صدوق نقل میکند یا از کلینی، این سه نفر شد دو نفر. یک قدری جلوتر میرویم میبینیم هر دو نفر از «زراره» نقل کردند، این میشود یک نفر. این غوغایی که اینجا به پا کردیم مدام تواتر است و کثرت است، به یک نفر رسید! آنوقت با این یقین پیدا نمیشود. چندین بار در طی این چندین سال ناله زدیم که باید یک راهحلی پیدا بشود! مثلاً وقتی مرحوم صدوق را گاهی نام میبرند میگویند این همه! بله صدوق چندین کتاب نوشته، اما یک نفر است؛ عیون الاخبار نوشته، اکمال نوشته، من لا یحضر نوشته، مقنع نوشته و غیره...، بله چهل پنجاهتا کتاب نوشته، اما یک نفر است.
پرسش: ...
پاسخ: درست است اما مستحضرید تواتر این است که در تمام این طبقات این کثرت محفوظ باشد؛ لکن ما به یک نفر رسیدیم.
پرسش: ...
پاسخ: نه! الآن شما جزء علمایی هستید که کار به دست شماست؛ خیلی از آنها کارهایی کردند. ببینید این سوزاندن کتابخانه شیخ طوسی در بغداد یک کار کوچکی نبود، خیلی از نسخ خطی را از دست ما گرفتند! ما میخواهیم بگوییم این بزرگان حتماً یک سندی داشتند که گفتند. آدم یک چیزی میشنود که ریختند منبرش را آتش زدند، کتابخانه او را آتش زدند، همین؟! این ذخائر علمی است، اینکه طلا و جواهر نیست. خدا غریق رحمت کند آن کسی را که این روایت را نقل کرد! وجود مبارک امام باقر (سلاماللهعلیه) بیانات نورانی داشت، یکی از شاگردان وقتی که سخنرانی حضرت تمام شد عرض کرد عجب جواهری ما امروز از شما استفاده کردیم! فرمود همین؟! حیفت نیامد که این حرفها را به جواهر تشبیه کردی؟ «هَلِ الْجَوْهَرُ اِلَّا حَجَر»؛ [24] («وَ دَخَلَ اِلَیْهِ سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ یَوْماً فَسَمِعَ مِنْهُ کَلَاماً اَعْجَبَهُ فَقَالَ هَذَا وَ اللَّهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ الْجَوْهَرُ فَقَالَ لَهُ بَلْ هَذَا خَیْرٌ مِنَ الْجَوْهَرِ وَ هَلِ الْجَوْهَرُ اِلَّا حَجَرٍ. ) طلا یک سنگ زردی است، تو چگونه به خودت اجازه دادی این حرفهای مرا به طلا تشبیه کردی؟! این بیان امام باقر (سلاماللهعلیه) است که فرمود حیفت نیامد که این حرفها را به طلا تشبیه کردی؟! «هَلِ الْجَوْهَرُ اِلَّا حَجَر». این سنگ پیش خیلیها هست؛ منتها یک قدری آفتاب بیشتر خورده، یک قدری بیشتر در معدن مانده و رنگ آن زرد شده است، این حتی گیاه نشده، این به چه دردی میخورد غیر از اینکه در جرز دیوار بگذاری! منتها چون کم است آن را معیار تبادل مالی قرار دادند. این بهاندازه یک بوته گل نمیارزد، به هر حال گل یک بویی دارد، این یک سنگ است؛ منتها حالا چون کم است این را معیار تبادل اموال قرار دادند. فرمود حیفت نیامد این فرمایشات را به طلا تشبیه کردی؟! «هَلِ الْجَوْهَرُ اِلَّا حَجَر». اما ما میشنویم کتابخانه شیخ طوسی را آتش زدند، همین؟! بسیاری از ذخائر اهل بیت را از ما گرفتند! شما ببینید این اصرار ابن ادریس این است که خبر واحد حجت نیست، بسیار خوب! حالا مبنای شریف شما هر چه هست باشد؛ اما غالباً با فتوای شیخ طوسی، با فتوای سید مرتضی و با فتوای شیخ مفید موافق هستید، این برای این است که دست شما پُر بود، روایات فراوانی داشتید به هر حال یک چیزی بود، یا اگر خبر واحد بود محفوف به قرائن قطعیه بود که برای شما قطع آورد. الآن یک وقت است که یک کسی میگویند فلان کوچه فلان شخص برای پسرش مراسم عقد دارد، این خبر واحد است؛ اما وقتی شما ببینید مرتّب دسته دسته دستهگل میبرند و لباسهای نو میپوشند و میروند و میآیند، اطمینان پیدا میکنید که اینجا یک عقد است. این قرائنی است که این خبر محفوف به آن است، آن خبر میشود خبر واحد محفوف به قرائن قطعیه، شما قطع پیدا میکنید؛ وگرنه اول که این آقا گفت فلان کس برای پسرش عقد دارد که شما یقین نداشتید، گفتید بله یک مظنّهای پیدا کردید؛ اما وقتی نزدیک کوچه شدید دیدید که دسته دسته گل میبرند و دسته دسته میآیند و میروند، یقین پیدا میکنید. به هر حال ابن ادریس جزء فحول است، از آنطرف میگوید خبر واحد حجت نیست، از اینطرف میبینیم هر چه که شیخ طوسی گفته غالباً «الا ما خرج بالدلیل» که اختلاف در اجتهاد باشد. ما میشنویم که کتابخانه شیخ طوسی را اینها آتش زدند، همین؟! مانند پلاسکو است که چهارتا جنس بسوزد؟! آنوقت مشخص میشود که این نسخههای خطی که در گوشههای عالم هست که آنجا چه خبر بود، آدم راحتِ راحت میشود، راحت میشود که چندین خبر بود، چندین روایت بود، حلقه درس این بزرگواران این را نقل کردند؛ یا خبر میشود متواتر، یا خبر واحد محفوف به قرینه قطعیه است.
روایت یازدهم که این بود، روایت دوازدهم مسئله جذام را ندارد.[25] روایت سیزدهم «تُرَدُّ الْمَرْاَةُ مِنَ الْعَفَلِ وَ الْبَرَصِ وَ الْجُذَامِ وَ الْجُنُونِ فَاَمَّا مَا سِوَی ذَلِکَ فَلَا»[26] که به وسیله نصوص دیگر تقیید میشود یا تخصیص میخورد و روایت چهاردهم آن هم مسئله جذماء را دارد: «فِی رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَاَةً فَوَجَدَهَا بَرْصَاءَ اَوْ جَذْمَاءَ قَالَ اِنْ کَانَ لَمْ یَدْخُلْ بِهَا وَ لَمْ یَتَبَیَّنْ لَهُ فَاِنْ شَاءَ طَلَّقَ وَ اِنْ شَاءَ اَمْسَکَ وَ لَا صَدَاقَ لَهَا وَ اِذَا دَخَلَ بِهَا فَهِیَ امْرَاَتُه».[27] از نظر خبر واحد تامین است هیچ مشکلی ندارد، حق فسخ هم با مرد است. اصرار این فقها که فسخ است برای آن فروق فراوانی است که بین فسخ و طلاق است؛ پس از این جهت هیچ مشکلی ندارد. مرحوم ابن ادریس نظیر ابن جنید نیست که فتوای نادره داشته باشد، غالباً با فتوای علما موافق است و غالباً هم سند خبر واحد است. ـ انشاءالله ـ این مشکل باید حل شود.