درس خارج فقه آیت الله جوادی
97/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نکاح/ عیوب فسخ نکاح/تدلیس
مسئله هفتم از مسائل هشتگانهای که مرحوم محقق در این بخش مقصد سوم مطرح کردند این است، فرمودند: «السابعة: اذا تزوج رجلان بامراتین و ادخلت امراة کل واحد منهما علی الآخر فوطئها؛ فلکل واحدة منهما علی واطئها مهر المثل و ترد کل واحدة علی زوجها و علیه مهرها المسمی و لیس له وطؤها حتی تنقضی عدتها من وطء الاول و لو ماتتا فی العدة او مات الزوجان ورث کل واحد منهما زوجة نفسه و ورثته».[1] این مسئله هفتم برابر یک سؤال و جوابی که از امام (سلاماللهعلیه) شده است طرح و پیریزی شد.
در مسئله جلسه قبل که «محمد بن جَزَک یا جَزَّک»، جَمّالی بود از اصحاب امامهادی (سلاماللهعلیه)، این ظاهراً باید ابی الحسن ثالث باشد، گرچه ابی الحسن مطلقا وجود مبارک امام کاظم (سلاماللهعلیه) است، از اینجا چون فاصله زیاد میشود که این شخص از اصحاب امامهادی (سلاماللهعلیه) است، بعد فاصلهاش تا امام کاظم (سلاماللهعلیه) تقریباً چهار امام میشود، ظاهراً این ابی الحسن، ابی الحسن ثالث باشد.
به هر تقدیر؛ مسئله هفتم یک قضیهای است که از خود امام (سلاماللهعلیه) سؤال کردند و آن این است که دو نفر دوتا همسر انتخاب کردند؛ حالا اینها کنار هم زندگی میکردند همسایه هم بودند یا برادر هم بودند، دوتا خواهر به عقد دو برادر در آمدند، یا دوتا زن به عقد دوتا همسایه درآمدند که یک سبب اشتباه داخلی پیدا شده بود. در «لیلة الزفاف»، زنِ این اولی به خانه دومی رفت و زنِ دومی به خانه اولی رفت و اینها هم باهم آمیزش کردند. چهار صورت دارد که هر کدام از این صور اربع احکام خاص خودش را دارند. این صور اربع گاهی حکم زن و مرد یکسان است، گاهی هم فرق میکنند. آن صور اربع این است که یا هر دو عالماند، یا هر دو جاهلاند، یا زن عالم است و مرد جاهل، یا مرد عالم است و زن جاهل.
براساس قواعد کلیه احکام این صور اربع را تنظیم کردند، بعد مطابق با نص هم بود، نص هم یک تعبد خاصی در این صور اربع ندارد؛ اینطور نیست که احکامی برابر قواعد عامه، این صور چهارگانه و این مسائل چهارگانه تنظیم بشود، نص یک تعبد خاصی در این صور چهارگانه داشته باشد. آنجا که هر دو عالماند، چون هر دو زانیاند هر دو حد میخورند، یک؛ مهری در کار نیست، دو؛ عدّه در کار نیست، سه؛ مهری در کار نیست، چون «لا مَهر لبغی». [2] ( «اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صنَهَی عَنْ خِصَالٍ تِسْعَةٍ عَنْ مَهْرِ الْبَغِی. )عدّه در کار نیست، چون این «ماء» محترم نیست تا برای صیانت از اختلاط میاه مسئله عدّه را مطرح کنند. و هیچ کدام از دیگری ارث نمیبرند.
پرسش: ...
پاسخ: بله، چون علت نیست در مسئله زنا گفتند بغی عدّه ندارد؛ چون حکمت است به اختلاف موارد فرق میکند.
پرسش: ...
پاسخ: بله، آن «الْوَلَدُ لِلْفِرَاش»؛[3] برای بغی حرمتی نیست، «ماء» او محترم نیست، فرزندی که آمد ملحق به فراش میشود «وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ».[4]
پرسش: ...
پاسخ: بله، آن را شارع مقدس پیشبینی کرد و خودش تصریح کرد و تامین کرد و فرمود: «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَر»، عدّه لازم نیست نگه دارد اگر یک زنی ـ معاذالله ـ زنا کرده است.
و اگر هر دو جاهل بودند، حکم وطی به شبهه را دارد. چون بدون مَهر نمیشود و «مهر المسمّی» ایی هم در کار نیست، چون وطی به شبهه است باید «مهر المثل» بپردازد و عدّه نگه دارد، بعد از انقضای عدّه باید به شوهر اولش برگردد؛ البته ارث هم نمیبرند. و اگر چنانچه زن عالم بود و مرد جاهل؛ حکم آن همین است «لا مهر لبغی»، عدّه در کار نیست، سهمی هم از مهر نخواهد داشت؛ «مهر المسمی» که نیست، چون او بیگانه بود، «مهر المثل» هم نیست چون «لا مهر لبغی»؛ گرچه مرد جاهل بود باید میپرداخت، اما زن چون عالمه بود «لا مهر لبغی». اگر «بالعکس» بود، زن استحقاق «مهر المثل» دارد، یک؛ باید عدّه نگه دارد، دو؛ بعد هم بر میگردد به خانه شوهر خودش. این اجمال احکام صور چهارگانه است که برابر قواعد عامه است. روایتی که در این باب هست مخالف با هیچ کدام از این قواعد عامه نیست؛ ممکن است تنبیهاتی هم در این نصوص باشد، اما مخالفتی در کار نیست. نسبت به شوهر اولشان چون زنِ شوهر اولشان هستند، تمام احکام زوجیت بار است. بر میگردند به خانه شوهر اولشان، در صورتی که جاهل بودند عدّه نگه میدارند، بعد از انقضای عدّه شوهر میتواند آمیزش کند، آنوقت احکام «مهر المسمی» بار است، اگر این مرد مُرد دوتا عدّه باید نگه بدارند: یکی عدّه وفات و یکی در صورتی که زن جاهل باشد عدّه آن آمیزش قبلی، مهریه «مهر المسمی» هست؛ بعد از انقضای عدّه از این اولی در صورتی که جاهل باشد و عالمه نباشد میتواند با شوهرش زندگی کند آمیزش کند و اگر شوهر در همین اثناء مُرد او باید دوتا عدّه نگه دارد: یکی عدّه وطی شبهه قبلی، یکی عدّه وفات شوهر خودش و از شوهرش هم ارث میبرد؛ چه اینکه اگر او جاهل بود و در همین اثناء مُرد، شوهر هم از او ارث میبرد. اینها قواعد عامه است که برابر آن قواعد عامه، مرحوم محقق این متن را مطرح کردند. روایتی هم که در این باب آمده همین خطوط کلی را تامین میکند، یک حکم جدیدی از این روایت استفاده نمیشود.
این روایت را مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) در جلد بیست وسائل، صفحه 513، باب 49 از «اَبْوَابُ مَا یُحَرَّمُ بِالْمُصَاهَرَة» نقل کردند. روایت اول را که مرحوم صدوق «بِاِسْنَادِهِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ ع» از امام باقر (سلاماللهعلیه) نقل کرد این است که «قَالَ: سَاَلْتُهُ عَنْ رَجُلَیْنِ نَکَحَا امْرَاَتَیْن»؛ سؤال کردیم دوتا برادر بودند یا دوتا همسایه بودند به هر حال دو نفر بودند در کنار هم زندگی میکردند، دوتا همسر انتخاب کردند. «فَاَتَی هَذَا امْرَاَةَ هَذَا»؛ همسر دومی رفته خانه شوهر اولی، «وَ هَذَا امْرَاَةَ هَذَا»؛ همسر دومی دید که زن اولی آمده در خانه او، چکار بکنند؟ حضرت به طور اجمال، تفصیل نداد که آمیزش شده باشد یا آمیزش نشده باشد، از این «عدّه» ای که فرمود، معلوم میشود آمیزش شده است؛ فرمود: «تَعْتَدُّ هَذِهِ مِنْ هَذَا وَ هَذِهِ مِنْ هَذَا»؛ زن آن مرد که آمد خانه این مرد و آمیزش شد باید از این مرد عدّه نگه دارد، زن این مرد رفت در خانه آن مرد و آمیزش شد باید از آن مرد عدّه نگه دارد. بعد از انقضای عدّه با شوهر قبلیشان میتوانند زندگی کنند. «تَعْتَدُّ هَذِهِ مِنْ هَذَا وَ هَذِهِ مِنْ هَذَا»؛ یعنی آن زن اولی از این مرد عدّه نگه میدارد، همسر این و زن این از آن مرد عدّه نگه میدارد، بعد از انقضای عدّه هم بر میگردند به خانه شوهرشان. این روایت را مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) نقل کرده است.[5]
همین مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) با سند دیگر «بِاِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِح» این را نقل کردند. (این روایت چند گونه نقل شده است: طبق بعضی از نقلها دوتا مشکل درایتی دارد نه رجالی! یک مشکل آن این است که مرسل است، دوم آن این است که مقطوع است، دارد «عَنْ بَعْضِ اَصْحَاب» امام صادق (سلاماللهعلیه)؛ اما آنچه که اینجا نقل کردند معلوم میشود این مشکل دوم در کار نیست، این روایت ولو مرسل هست ولی مقطوع نیست؛ اما طبق بعضی از نقلها «جمیل بن صالح» میگوید بعضی از اصحاب حضرت، به امام نمیرسد! آنکه دارد «عَنْ بَعْضِ اَصْحَاب» ابی عبدالله (سلاماللهعلیه) میشود مقطوع، اما ایشان مستقیماً از خود امام صادق (سلاماللهعلیه) نقل میکند طبق این نقلی که صاحب وسائل نقل کرده است) «قَالَ: فِی اُخْتَیْنِ اُهْدِیَتَا لِاَخَوَیْنِ»؛ دوتا خواهر بودند که به عقد دوتا برادر در آمدند؛ منتها در «لیلة الزفاف» یک اشتباهی رخ داد. «فَاُدْخِلَتِ امْرَاَةُ هَذَا»، همسر این برادر «عَلَی هَذَا» رفت در خانه دیگری؛ «وَ امْرَاَةُ هَذَا عَلَی هَذَا»، همسر آن برادر آمده در خانه این یکی، حکم چیست؟ حضرت فرمود: «لِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا الصَّدَاقُ بِالْغِشْیَان»؛ چون جاهل بودند اگر آمیزش شد باید که مهریه بپردازند، منتها «مهر المثل» و اگر چنانچه اینها جاهل بودند ولی دیگری از جهل اینها سوء استفاده کرد فریب داد اینها را، آن غارّ و آن مدلِّس باید غرامت این «مهر المثل» را بپردازد؛ چون هر کدام الآن باید دوتا مهر بدهند: یک «مهر المثل» به این زن بدهند و یک «مهر المثل» به همسر خودشان بدهند. اگر چنانچه تدلیسی در کار بود: «وَ اِنْ کَانَ وَلِیُّهُمَا تَعَمَّدَ ذَلِکَ اُغْرِمَ الصَّدَاقَ»؛ این صداق و این «مهر المثل» را او باید غرامتش را بپردازد، چون او فریب داد. «وَ لَا یَقْرَبُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا امْرَاَتَهُ حَتَّی تَنْقَضِیَ الْعِدَّة»؛ چون وطی اینها به شبهه بود، وطی به شبهه عدّه دارد، تا عدّه قبلی تمام نشده شوهر واقعی هیچ کدام حق ندارند در کنار همسرشان باشند. «فَاِذَا انْقَضَتِ الْعِدَّةُ صَارَتْ کُلُّ امْرَاَةٍ مِنْهُمَا اِلَی زَوْجِهَا الْاَوَّلِ بِالنِّکَاحِ الْاَوَّل»؛ هر کدام به خانه شوهر اصلیشان بر میگردند، آنگاه سخن از «مهر المسمی» مطرح است، آنگاه سخن از ارث مطرح است و مانند آن. «قِیلَ لَهُ»؛ به حضرت عرض کردند، اگر این دو مُردند چه؟ حالا حضرت مرگ زوجین را مشخص میکند، مرگ زوجتین را مشخص میکند. «قِیلَ لَهُ فَاِنْ مَاتَتَا قَبْلَ انْقِضَاءِ الْعِدَّة»؛ ـ اینها چون وطی به شبهه بود باید عدّه نگه دارند ـ زنها اگر قبل از انقضای عدّه مُردند چه؟ «قَالَ یَرْجِعُ الزَّوْجَانِ بِنِصْفِ الصَّدَاقِ عَلَی وَرَثَتِهِمَا»، یک؛ «فَیَرِثَانِهِمَا الرَّجُلَان»، دو. چون این «مهر المسمی» را پرداختند و آمیزش نشده، این مرگ قبل از آمیزش به منزله طلاق قبل از آمیزش است. اگر طلاق قبل از آمیزش نصف مهر را به شوهر بر میگرداند، اینجا هم نصف «مهر المسمی» باید به شوهر برگردد، یک؛ چون زوجه اینها بودند و مُردند، اینها از زوجه خودشان ارث میبرند، دو. خود این زن نیست که «نصف المهر» را بپردازد؛ لذا این دو شوهر از این دو زن، دو چیز را ارث میبرند: یکی با عنوان دَین خود از مال ارث میبرند که مقدم بر ارث است که ارث نیست؛ دوم یک چهارمی که شوهر از زن ارث میبرد سهم اینها خواهد بود. آن نصف مهر به عنوان دَین است، یک؛ قبل از ارث است، دو؛ چون کسی که مُرد مال او را سه قسمت میکنند: اول دَین است، بعد ثلث است، بعد ارث. اگر کسی مُرد: ﴿مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِهَا اَوْ دَیْن﴾،[6] این مال تقسیم میشود. گرچه در این بخش از آیات ـ ﴿مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ﴾ یعنی ثلث ـ مسئله ثلث قبل از دَین یاد شد؛ ولی این ترتیب لفظی است نه ترتیب حکمی و فقهی. در فقه دَین اول، ثلث دوم، ارث سوم است. در این قسمت اگر چنانچه طلاق باشد این غیر مدخول بها است و مانند آن، از شوهر قبلی عدّه ندارد؛ اما اگر مرگی اتفاق افتاد یعنی شوهر مُرد و اینها هستند که فرع بعدی است، اینها باید دوتا عدّه نگه دارند: یک عدّه از وطی شبهه قبلی، یکی هم عدّه وفات شوهر اصلی خودشان؛ حالا آن فرع هنوز نیامده است. فرمود: «فَاِنْ مَاتَتَا» این دوتا زن، قبل از انقضای عدّه وطی به شبهه، این مطلب را از حضرت سؤال کردند حضرت فرمود: «یَرْجِعُ الزَّوْجَانِ بِنِصْفِ الصَّدَاق»، یک؛ «عَلَی وَرَثَتِهِمَا»؛ ـ به عنوان دَین، نه به عنوان ارث! ـ ورثه این دوتا زن باید نصف «مهر المسمی» را به شوهرها بدهند، چون دَین است. آنگاه «فَیَرِثَانِهِمَا الرَّجُلَانِ»؛ آن دوتا شوهر اصلی از اینها ارث میبرند، چون اینها زن آنها بودند. زن آنها ولو قبل از آمیزش بمیرد ارث میبرند؛ چه اینکه اینها هم از شوهرانشان اگر قبل از آمیزش بمیرند ارث میبرند.
آنوقت یک سؤال دیگر: «قِیلَ فَاِنْ مَاتَ الزَّوْجَانِ وَ هُمَا فِی الْعِدَّة»؛ اگر در عدّه بودند و شوهرشان مُرد، حضرت فرمود که دوتا عدّه باید نگه دارند: یکی تتمه عدّه وطی شبهه قبلی و یکی عدّه وفات شوهر اصلیشان. «وَ هُمَا فِی الْعِدَّة». حضرت فرمود: «تَرِثَانِهِمَا»، چون این دو زن، زن واقعی این دو مرد بودند؛ از شوهرشان یک چهارم ارث میبرند، اگر چنانچه ولدی در کار نباشد. «وَ لَهُمَا نِصْفُ الْمَهْر»؛ چون مرگ قبل از آمیزش حکم طلاق قبل از آمیزش را دارد. «وَ عَلَیْهِمَا الْعِدَّةُ»؛ دوتا عدّه باید نگه دارند: یکی عدّه وطی شبهه قبلی و یکی عدّه وفات شوهر اصلیشان. «وَ عَلَیْهِمَا الْعِدَّةُ» چه وقت؟ «بَعْدَ مَا تَفْرُغَانِ مِنَ الْعِدَّةِ الْاُولَی»؛ «عدّه» ای که از وطی شبهه دارند آن باید تمام بشود، بعد چهار ماه و ده روز نگه دارند؛ آن عدّه آمیزش سه طُهر است، این عدّه وفات چهار ماه و ده روز است. «تَعْتَدَّانِ عِدَّةَ الْمُتَوَفَّی عَنْهَا زَوْجُهَا»؛[7] عدّه وفات باید نگه دارند، نه عدّه آمیزش، چون آمیزشی در کار نبود.
مرحوم «ابن بابویه» این روایت را در کتاب مقنع مرسلاً نقل کرد[8] که در مسالک و سایر کتابهای فقهی گفتند این روایت شبهه ارسال دارد از یک طرف و مقطوع است از طرف دیگر.[9] مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) این روایت را مقطوع نقل کرده است؛ «وَ رَوَاهُ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوب»، این یک؛ «وَ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ بَعْضِ اَصْحَابِ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع»،[10] این میشود مقطوع. اگر ارسالی در کار نباشد این به امام نمیرسد، این به بعضی اصحاب امام میرسد. شما که نمیخواهید بحث فقهی کنید که فلان فقیه گفته؛ بلکه میخواهید بحث روایی کنید که فلان امام فرموده است.
بنابراین آنچه را که مرحوم محقق (رضوان الله علیه) در شرایع به عنوان مسئله هفتم ذکر کردند با خطوط کلی قواعد هماهنگ است، یک؛ مطابق با نصوص است، دو؛ اصحاب هم این قواعد را از همین نصوص گرفتند، سه؛ لذا اشکالی در مسئله نبود این را با همین وضع خاتمه دادند.
حالا چون روز چهارشنبه است یک روایت نورانی از بیانات حضرت امیر (سلاماللهعلیه) بخوانیم که مربوط به استجابت دعاست که چگونه مثلاً بعضی از دعاها مستجاب میشود و بعضی از دعاها مستجاب نمیشود؟ سرّش چیست؟ شرط استجابت دعا چیست؟ حالا امسال ـ به لطف الهی ـ طلیعه پاییز خوبی برای باران بود، امیدواریم که رحمت الهی هیچ وقت قطع نشود. آن برکات الهی، آن عنایتهای الهی در اقتصاد و حل مشکلات جامعه به برکت قرآن و عترت در سایه دعای ولیّعصر (ارواحنا فداه) ـ انشاءالله ـ حل بشود.
از وجود مبارک حضرت امیر (سلاماللهعلیه) سؤال شد که چرا بعضی از دعاها مستجاب نمیشود با اینکه خدا فرمود: ﴿ادْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾[11] این سؤالها را از ائمه میکردند. یک سؤالی از وجود مبارک امام صادق (سلاماللهعلیه) شد که چرا بعضی از دعاها مستجاب نمیشود؟ فرمود: «لِاَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون»؛ [12] کسی را که نمیشناسید از او میخواهید! این را حالا یا آشنا بود یا از اصحاب بود فرمود: «لِاَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون»، خیال میکنیم یک موجودی است در آسمانها به نام خدا که گاهی به کار ما میرسد. اما اینکه ﴿هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾؛[13] ـ این یکی از چیزهایی است که فهمیدنی نیست همین است ـ به ما از ما نزدیکتر است، این را ائمه فرمودند. در سوره «انفال» فرمود که بین شما و شما خدا فاصله است. حقیقت ما قلب ماست و قلب ما یعنی همین هویت ماست؛ منظور از این قلب این نیست که در گوشه چپ سینه قرار دارد، اینکه فرمود: ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾، [14] [15] [16] این قلب را که نمیگوید. فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾؛[17] بین شما و شما خدا فاصله است. مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) این حدیث را نقل کرد انسان که صمد نیست خدا صمد است؛ انسان «اَجْوَفُ مُعْتَمِل» ;[18] انسان توخالی است، صمد نیست، صمد یعنی توپُر. آن کسی که توپُر است خداست؛ یعنی هستی او خلایی ندارد؛ اما انسان مرتّب اینجا را نمیداند آنجا را نمیداند آنجا را نمیداند آنجا را نمیداند، این را نمیتواند آن را نمیتواند آن را نمیتواند! امام صادق (سلاماللهعلیه) در جواب آن سائل که چرا دعای ما مستجاب نمیشود فرمود: «لِاَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون»؛ اما اینجا وقتی از وجود مبارک حضرت امیر (سلاماللهعلیه) سؤال میکنند چرا دعای ما مستجاب نمیشود با اینکه خدا وعده داد: ﴿ادْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾، فرمود: «اِنَّ قُلُوبَکُمْ خَانَتْ بِثَمَانِ خِصَالٍ»؛ هشت خصلت در جان شما هست که مانع استجابت دعاست. «اَوَّلُهَا اَنَّکُمْ عَرَفْتُمُ اللَّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ کَمَا اَوْجَبَ عَلَیْکُمْ»؛ خدا را شناختید به حسب شواهد و ادله، اما حق الهی را که رعایت نکردید. مستحضرید که قرآن کریم اولین یعنی اولین! اولین حرفی که زد گفت با حیا باشید، سخن از جهنم و بگیر و ببند، بعد در آمده است؛ وقتی دید که انسان با حیا نیست، آنوقت مسئله: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوه﴾[19] را مطرح کرده است. وگرنه این سوره مبارکه «علق» که ﴿اقْرَاْ﴾[20] است، این بخش اولی آن که «اول ما نظر» است طبق «ما هو المشهور» بین اصحاب تفسیر، اولین چیزی که بر حضرت نازل شد همین ﴿اقْرَاْ﴾ است. در بخش پایانی این سوره «علق» دارد که ﴿اَ لَمْ یَعْلَمْ بِاَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾؛ [21] انسان نمیداند که خدا دارد او را میبیند؟! این در حضور خدا دارد گناه میکند؛ اینجا سخن از جهنم نیست، سخن از بگیر و ببند نیست، سخن از حیاست. حالا وقتی این دستورهای حیا اثر نکرد، مسئله ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوه﴾ نازل شده است؛ وگرنه اول از راه حیا ما را دعوت کردند و اگر آن اثر بکند که سخن از جهنم نیست. ﴿اَ لَمْ یَعْلَمْ بِاَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾؟! این «اول ما نظر» است. اینجا فرمود شما خدا را شناختید حقش را ادا نکردید: «فَمَا اَغْنَتْ عَنْکُمْ مَعْرِفَتُکُمْ شَیْئاً»، دانستن شما مثل ندانستن شما است.
یک بیان نورانی از امام سجاد (سلاماللهعلیه) است که عرض میکند خدایا! اگر کسی گناه میکند نه برای آن است که حرمت شما را نگه نمیدارد و نه برای آن است که خیال میکند که شما نمیبینید و اگر یک بچهای را ببیند گناه نمیکند و شما را که میبیند گناه میکند، برای آنها نیست؛ برای این است که این بچه میرود میگوید یا بزرگترها اگر باشند میروند میگویند و این شخص را رسوا میکنند؛ اما تو میبینی و میپوشانی[22] ـ این یک لطیفهای است در دعای نورانی امام سجاد! ـ عرض میکند اگر یک وقتی ما در حضور تو گناه میکنیم، ـ این البته به زبان معصوم که صادر میشود یعنی میخواهد به ما یاد بدهد که اینطور عذرخواهی کنید ـ نه برای آن است که ـ معاذالله ـ شما نمیبینید، نه ـ معاذالله ـ برای آن است که ما حرمت شما را حفظ نمیکنیم، نه برای اینکه یک بچه اگر ببیند پرهیز میکنیم یا یک مرد اگر ببیند پرهیز میکنیم، ولی در حضور شما پرهیز نمیکنیم؛ برای اینکه آنها میروند میگویند آبروی ما را میبرند، شما آبروی ما را نمیبری بلکه حفظ میکنی. این دعا یک لطیفهای است!
دوم: «اَنَّکُمْ آمَنْتُمْ بِرَسُولِهِ ثُمَّ خَالَفْتُمْ سُنَّتَهُ وَ اَمَتُّمْ شَرِیعَتَهُ فَاَیْنَ ثَمَرَةُ اِیمَانِکُم»؛ توحیدتان مشکل اول، وحی و نبوتشناسی و ایمان به پیامبر هم این مشکل دوم؛ این نمیگذارد دعای شما مستجاب بشود.
سوم: «اَنَّکُمْ قَرَاْتُمْ کِتَابَهُ الْمُنْزَلَ عَلَیْکُمْ فَلَمْ تَعْمَلُوا بِهِ وَ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَ اَطَعْنَا ثُمَّ خَالَفْتُم»، همان حرفی که بنیاسرائیل زدند، حرمت قرآن را هم نگاه نداشتید؛ آنها گفتند: ﴿سَمِعْنا وَ عَصَیْنا﴾،[23] شما گفتید «سَمِعْنَا وَ اَطَعْنَا» ولی دروغ گفتید.
چهارم: «اَنَّکُمْ قُلْتُمْ اِنَّکُمْ تَخَافُونَ مِنَ النَّارِ وَ اَنْتُمْ فِی کُلِّ وَقْتٍ تَقْدَمُونَ اِلَیْهَا بِمَعَاصِیکُمْم»؛ دروغ میگویید، میگویید ما از آتش میترسیم ولی مرتّب دارید به طرف آتش میروید. این اوایل سوره مبارکه «نساء» که دارد: ﴿اِنَّ الَّذینَ یَاْکُلُونَ اَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً اِنَّما یَاْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارا﴾؛[24] ما هم که برهان قطعی برای ما روشن نشد که وضع جهنم چگونه است تا این آیه را تشبیه بکنیم بگوییم به علاقه «ما کان» است یا علاقه «سببیت» است؛ ظاهر آن این است که او دارد آتش میخورد! آنها که دستشان خالی است میگویند چون این کار باعث میشود که در قیامت این شخص به جهنم میرود، براساس این علاقه «عول» یا علاقه «سببیت» یا فلان، اینجا فرمود دارند آتش میخورند.
مرحوم فیض از غزالی و دیگران، قبل از فیض دیگران هم نقل کردند که دوتا زن یا دوتا مرد، اینها خدمت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشرّف شدند حضرت تعارف کرد که مثلاً این آب را یا این غذا را میل کنید، آنها گفتند ما روزهدار هستیم. حضرت فرمود شما روزه ندارید، دو ساعت قبل گوشت خوردید. عرض کردند ما صبح تا به حال چیزی نخوردیم! حضرت دستور داد طشتی حاضر کردند فرمود بالا بیاورید، اینها قی کردند دیدند گوشت قی کردند. عرض کردند «یا رسول الله»! ما اصلاً چیزی نخوردیم! فرمود این غیبتی که کردید همین است ﴿اَنْ یَاْکُلَ لَحْمَ اَخیهِ مَیْتاً﴾،[25] این غیبت به این صورت در میآید. این یک چشم ملکوتی میخواهد که باطن این گناه را ببیند.[26] اینجا هم فرمود شما هر لحظه به طرف آتش دارید میروید و میگویید که ما از خدا میترسیم.
پنجم: «اَنَّکُمْ قُلْتُمْ اِنَّکُمْ تَرْغَبُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ اَنْتُمْ فِی کُلِّ وَقْتٍ تَفْعَلُونَ مَا یُبَاعِدُکُمْ مِنْهَا فَاَیْنَ رَغْبَتُکُمْ فِیهَا»؛ شما مرتّب میگویید ما بهشت را دوست داریم، ولی مرتّب دارید از بهشت فرار میکنید؛ چه دوستی است که از او دارید فرار میکنید؟!
«وَ السَّادِسَةُ: اَنَّکُمْ اَکَلْتُمْ نِعْمَةَ الْمَوْلَی وَ لَمْ تَشْکُرُوا عَلَیْهَا»؛ نعمت خدا را بیجا مصرف میکنید. شکر نعمت این است که نعمت بجا مصرف بشود، یک؛ و «الحمد لله» و سایر الفاظ و ادعیه شکر گفته بشود، دو؛ و قسمت مهم آن نعمتهای برتر را در ردیف اول قرار بدهند، سه. ذیل آیه نورانی: ﴿لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم﴾،[27] این روایت نورانی از امام (سلاماللهعلیه) است که فرمود: «نَحْنُ النَّعِیم».[28]
هفتم: «اَنَّ اللَّهَ اَمَرَکُمْ بِعَدَاوَةِ الشَّیْطَان» و فرمود: «﴿اِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا﴾[29] شما «فَعَادَیْتُمُوهُ بِلَا قَوْلٍ وَ وَالَیْتُمُوهُ بِلَا مُخَالَفَةٍ»؛ تبرّی قولی دارید و تولّی عملی، مخالف قولی شیطان هستید اما موافق عملی شیطان هستید، چنین دعایی مستجاب نمیشود.
«وَ الثَّامِنَةُ: اَنَّکُمْ جَعَلْتُمْ عُیُوبَ النَّاسِ نُصْبَ عُیُونِکُمْ وَ عُیُوبَکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ»؛ عیب مردم را جلوی چشمتان نگه میدارید و میبینید، اما عیب خودتان را نمیبینید. «تَلُومُونَ مَنْ اَنْتُمْ اَحَقُّ باللَّوْمِ مِنْهُ». آنوقت بعد از شمردن این هشت خصلت، فرمود: «فَاَیُّ دُعَاءٍ یُسْتَجَابُ لَکُمْ مَعَ هَذَا وَ قَدْ سَدَدْتُمْ اَبْوَابَهُ وَ طُرُقَهُ»؛ راه استجابت دعا بندگی است. خدا به بندگانش فرمود: ﴿ادْعُونی﴾.[30] «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اَصْلِحُوا اَعْمَالَکُمْ وَ اَخْلِصُوا سَرَائِرَکُمْ وَ اْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ فَیَسْتَجِیبَ اللَّهُ لَکُمْ دُعَاءَکُمْ». [31]
ما ذات اقدس الهی را به برکت قرآن و عترت و به دعای نورانی ولیّعصر (ارواحنا فداه) قسم میدهیم که این کشور ما را، مملکت ما را، رهبر ما را، مراجع ما را، حوزه و دانشگاه ما را، ملت و مملکت ما را به آبروی امام زمان حفظ بفرماید!
همه خطرات و مشکلات را به بیگانهها برگرداند! و این نظام را تا ظهور صاحب اصلیاش ـ انشاءالله ـ از هر خطری محافظت بفرماید!