< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

97/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح/مهریه

بیان مرحوم محقق در مسائل فصل دوم از فصول پنج‌گانه بخش چهارم کتاب «نکاح» این بود که «و یجوز ان یتزوج امراتین او اکثر بمهر واحد و یکون المهر بینهن بالسویة و قیل یقسط علی مهور امثالهن و هو اشبه و لو تزوجها علی خادم غیر مشاهد و لا موصوف، قیل کان لها خادم وسط و کذا لو تزوجها علی بیت مطلقا استنادا الی روایة علی بن ابی حمزة او دار علی روایة ابن ابی عمیر عن بعض اصحابنا عن ابی الحسن (علیه‌السّلام) و لو تزوجها علی کتاب الله و سنة نبیه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و لم یسم لها مهرا کان مهرها خمسمائة درهم». [1] این فروع را برابر آن روایات نقل شده تنظیم کردند؛ لکن بعضی از این فروع در خود روایت نیست، برابر همان فرهنگ آن عصر است. فرمودند اگر دو همسر یا بیشتر را به مهر واحد عقد بکند این عقد صحیح است، مهر هم صحیح است و این مهر واحد را «بالسویة» بین اینها تقسیط می‌کنند؛ ولی اگر بگوییم تقسیط کنند به «مهر المثل»، این اشبه به قواعد است.

سبک این‌گونه فرع‌بندی‌ها با فرهنگ همان عصر است؛ لذا فقهایی که این را تبیین کردند گفتند جمع دو همسر در عقد واحد، مثل جمع دو کالا به ثمن واحد است. زن در آن روز خیلی حرمت نداشت؛ یا براساس مردسالاری بود یا علل و عوامل دیگری داشت. نه برای زن آن حرمت را قائل بودند و نه برای مهر؛ مهر را در حد یک ثمن می‌پنداشتند و زن را هم در حد یک کالا. جمع دو زن یا بیشتر به مهر واحد را مثل جمع دو کالا یا بیشتر به ثمن واحد می‌دانستند و در تقسیط اگر چنانچه اختلافی بود مثلاً سعی می‌کردند که به «مهر المثل» برگردد.

در جریان مهر قرار دادنِ خادم یا دار یا بیت که این سه فرع در روایات ما آمده است، گفتند به اینکه این منصرف می‌شود بیت وسط، دار وسط و خادم وسط.[2] این هم برابر با آن عصر و مصر بود که یک محل محدودی زندگی می‌کردند، خانه اعلی و اسفل و وسط مشخص بود؛ اما در کلان‌شهرهای کنونی وسط در یک محله به یک معنا، در محله دیگر به یک معنا، در محله سوم به یک معنا، وسط را نمی‌شود برای آن یک حد خاصی ذکر کرد؛ بالای شهر وسط آن به یک قسمت است، وسط شهر وسط آن به یک قست است، پایین شهر وسط آن به یک قسمت است، این‌طور نیست که در یک شهر چند میلیونی وسط آن مشخص باشد. آن خادم و خدمتگذار هم همین‌طور بود، کارمند هم همین‌طور بود، کارگر هم همین‌طور بود؛ کارگری که در بالای شهر است اُجرت روزانه او بیشتر است، در وسط شهر کمتر و در پایین شهر کمتر. وسط هم برای خود، افراد زیادی دارد که «مختلف الاقدار و القِیَم» است. بنابراین این‌طور فکر کردن و فتوا دادن برای یک منطقه خیلی صاف و کوچک و عادی است.

درباره مهر که می‌گفتند تسامح می‌شود، این هم مربوط به همان اصل قبلی است؛ قبلاً می‌گفتند چه کسی داد و چه کسی گرفت! گاهی ممکن بود اصلاً همسر مهر خود را تا پایان عمر نگیرد و بمیرد یا شوهر مهریه را نپردازد و تا پایان عمر بمیرد؛ بنا بر این نبود که کسی مهر بدهد و کسی مهر بگیرد، چون زندگی براساس عواطف و دوستی و محبت و خانه‌داری اداره می‌شد؛ اما الآن که مرتّب همین‌که قباله به دستشان آمد به فکر اجرای آن و گرفتن مهر هستند، دیگر نه تسامح در آنها جایز است که دعوا نشود، «قطعة من الذهب» کافی نیست، «دارٍ، بیتٍ، خادمٍ» کافی نیست، حتماً باید‌اندازه آن مشخص باشد.

پرسش: ...

پاسخ: اگر با قرینه باشد ممکن است. گاهی مرد در یک منطقه‌ای زندگی می‌کند، زن در منطقه دیگری زندگی می‌کند، در اثر اینکه روابط خانوادگی دارند و اخلاقشان کارآمد بود قبول کردند، وسط‌هایشان فرق می‌کند، این است که یک جای مشخصی نیست در شهرهای بزرگ با جمعیت‌های زیاد.

پرسش: ...

پاسخ: اگر چنانچه آن‌چنان بود بسیار کم بود. معمولاً در اعصار گذشته در یک شهری زندگی می‌کردند که «متساویة الاقدام» بود، این‌طور نبود که بالا و پایین شهر چند میلیون جمعیت داشته باشد و آثار آن مختلف باشد، و این فرهنگ این مَثل که چه کسی داد و چه کسی گرفت، در سابق بود.

پرسش: ...

پاسخ: چرا! آن روز که امام فرمود: «علی دارٍ او بیتٍ او خادمٍ»، این فقهاء پذیرفتند که حدّ وسط دارد؛ اما الآن حد وسط ندارد. این یک مطلبی که امام (رضوان الله علیه) فرمود زمان و مکان در اجتهاد دخیل است؛[3] این به آن معنا نیست که موضوعات در زمان و مکان فرق می‌کند. اگر کسی یخ کسی را در تابستان تلف کرد و در زمستان به او بپردازد، این ادای قیمت نیست این تادیه ذمّه نیست، یا بالعکس در مکان‌های مختلف و زمان‌های مختلف زمستان قیمت نداشت تابستان قیمت دارد و «هکذا»؛ وسائل گرمایی در زمستان قیمت دارد در تابستان قیمت ندارد و بالعکس. این معنای تاثیر زمان و مکان در اجتهاد نیست؛ تاثیر زمان و مکان در اجتهاد براساس فرهنگ عمومی مردم است.

قبلاً زن را در حد یک کالا می‌پنداشتند. قبلاً این فرع رایج بود که مرحوم محقق بگوید دو زن یا بیشتر را در عقد واحد با یک مهر عقد بکنند این شرعی است و فقهاء با آن مشکلی نداشتند، منتها درباره آن جهت سوم که کیفیت تقسیط مهر است اختلاف نظر داشتند؛ اما الآن هرگز چنین مسئله‌ای را نمی‌شود مطرح کرد که دو دخترخانم یا بیشتر را به عقد واحد برای یک کسی دربیاورند به یک مهر؛ اصلاً چنین حرفی را نمی‌شود زد! سرّش این است که آشنایی آنها با قرآن کریم باعث شد که عظمت زن روشن بشود که قرآن کریم برای زن یک حرمت خاصی قائل است، این‌طور نیست که در حد یک کالا باشد.

ببینید در قرآن سه‌تا عنوان هست؛ یک وقتی می‌گوییم زنان، یک وقتی می‌گوییم مردان و یک وقتی می‌گوییم مردم. اگر گفتیم زنان، جامعه زن‌هاست؛ اگر گفتیم مردان، مخصوص جامعه مرد است؛ اما اگر گفتیم مردم یعنی جامعه، اعم از زن و مرد. قرآن وقتی می‌خواهد زن‌های برجسته را معرفی کند، نمی‌گوید این زن‌ها اُسوه و نمونه زنان خوب هستند؛ می‌فرماید نمونه مردم یعنی مردم! نمونه مردم خوب مریم است، نمونه مردم خوب آسیه است. مردم یعنی جامعه، یعنی افراد متمدن یک زندگی، اعم از زن و مرد. این‌طور نیست که مریم را نمونه زنان خوب بداند، آسیه را نمونه زنان خوب بداند، بلکه مریم را نمونه مردم خوب می‌داند؛ چون انسان است و انسانیت زن و مرد ندارد. پیکر یا این‌چنین ساخته شده یا آن چنان. روح مجرد است، انسانیت به روح اوست، روح مجرد نه زن است نه مرد.

ببینید در سوره مبارکه «تحریم» چهار نمونه ذکر می‌کند؛ دو نمونه برای مردم بد و دو نمونه برای مردم خوب، نه زنان خوب یا زنان بد. در نمونه‌هایی که برای مردم بد هست، سوره مبارکه «تحریم» همسر نوح و همسر لوط را که ذکر می‌کند، می‌فرماید اینها نمونه مردم بد هستند. سوره مبارکه «تحریم» آیه دَه به بعد: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً للَّذینَ﴾ نه «للاتی»! نه «للواتی»! «الذین» یعنی مردم، «اللواتی» یعنی زنان. ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً للَّذینَ کَفَرُوا امْرَاَتَ نُوحٍ وَ امْرَاَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْن‌﴾؛ نمونه جامعه بد، نمونه مردم بد، زن نوح است و زن لوط. در آیه یازده دارد ﴿وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَاَتَ فِرْعَوْن﴾؛ نمونه مردم خوب آسیه است، نمونه مردم خوب مریم است: ﴿وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَاَتَ فِرْعَوْنَ اِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی‌ عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی‌ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی‌ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ ٭ وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی‌ اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتین‌﴾.[4] اگر انسانیت انسان به روح اوست نه به پیکر او و اگر آن روح مجرد است و اگر مجرد نه زن است نه مرد، انسانیت نه زن است نه مرد؛ بدن یا این‌چنین ساخته شد یا آن‌چنان، البته برابر بدن یک تکالیف خاصه‌ای است، کیفیت‌های خاصه دارد؛ وگرنه آن محورهای اصلی را در سوره مبارکه «احزاب» مشخص کرد «بالصراحه» فرمود: ﴿اِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِنات﴾، در سوره مبارکه «احزاب» کل این جریان‌ها را که ذکر می‌کند بسیاری از این اوصاف را نام می‌برد، می‌فرماید به اینکه فرقی از این جهت بین زن و مرد نیست. آیه 35 سوره مبارکه «احزاب» این است که ﴿اِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرینَ اللَّهَ کَثیراً وَ الذَّاکِرات﴾، فضائل همین‌هاست.

پرسش: ...

پاسخ: نه، آن وقت هم برداشته نشد، الآن هم برداشته نمی‌شود. آن روز زن و مرد هست، چون هر کسی به هر حال برابر آن بدنی که دارد وظایف خاصه دارد، وظایف خاصه اینها که از بین نمی‌رود، آن تکالیف خاصه‌ای که زن دارد به نام حجاب و عفاف، با همین تکالیف محشور می‌شود. زن، زن محشور می‌شود و مرد، مرد محشور می‌شود؛ ولی انسانیت انسان به آن روح اوست که آن مجرد است نه زن است نه مرد. لذا در تکالیف فرقی نیست، مگر آنچه که به خصوصیت‌های بدن برمی‌گردد. اینها دوتا صنف هستند از اصناف، نه دوتا نوع باشند از انواع؛ البته صنف‌ها فرق می‌کند او برای جهاد ساخته نشده، برای سکینت و آرامش ساخته شده است. غرض این است که در استقلال اقتصادی هم که قرآن فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾،[5] قبلاً که این‌طور نبود برای زن یک حسابی باز کنند استقلال اقتصادی باز کنند او بتواند کار کند تجارت کند، اینها نبود؛ چون قرآن مهجور بود، به برکت نظام و انقلاب و این قیام مردمی، قرآن که به صحنه آمد معارف قرآنی هم به صحنه آمد، زن‌ها هم حق خودشان را فهمیدند. این‌طور نیست که حالا یک فقیه بگوید به اینکه اگر کسی سه چهار‌تا زن را یک جا عقد بکند، مثل اینکه این خانه مخروبه را منقول و غیر منقول را یکجا می‌خرند، و چون یکجا می‌خرند قیمت تک‌تک اینها معلوم نباشد عیبی ندارد یا مثال می‌زنند که «مبیعین فی بیع واحد»، از آن قبیل نیست. بنابراین نه آن زمان این راه صحیح را طی می‌کردند و نه الآن تحمل آن را دارند، باید کاملاً مشخص باشد.

آن فرمایشی هم که مرحوم صاحب ریاض فرمودند که در یک مرحله برائت است و در یک مرحله استصحاب، توضیح آن هم این بود که اگر چنانچه مهر که «قطعة من الذهب» است، مشاهَد هست ولی موزون نیست دقیق نیست و اختلاف پیدا شد، اگر بخواهد به «مهر المثل» برگردد؛ اگر آن بیش از «مهر المثل» بود زوج حق دارد اصل برائت جاری کند و اگر کمتر از «مهر المثل» بود زوجه حق دارد حق قبلی را استصحاب کند. برای اینکه نه برائت زوج و نه استصحاب زوجه جاری بشود، بهترین راه صلح است که امر دایر بود که آیا صلح کنند یا تبدیل می‌شود به «مهر المثل». صلح را صاحب ریاض اقوی دانستند و دیگران هم اقوی می‌دانند.[6]

مرحوم محقق (رضوان الله علیه) فرمودند که اگر این کار را بکند سه جهت بحث بود ـ که ملاحظه فرمودید در بحث جلسه قبل ـ یکی اینکه عقد صحیح است یا نه؟ یکی اینکه مهر صحیح است یا نه؟ یکی اینکه بر فرض اینکه مهر صحیح باشد تقسیط آن چگونه است؟ عقد صحیح است، بله هیچ محذوری ندارد؛ برای اینکه همه ارکان عقد ایجاب و قبول و انشاء و ترتیب و موالات آن محفوظ است، این محذوری ندارد. مهر صحیح است محل نظر است، چرا؟ برای اینکه اگر چنانچه این مهر «علی السویة» تقسیم بشود یا «علی مهر الامثال» توزیع بشود و اینها امثال هم باشند، «علی کلا التقدیرین» معلوم است؛ اما اگر ندانند که این مهر «علی السویة» تقسیم می‌شود یا «علی مهر الامثال»؟! و بر فرضی که «علی مهر الامثال» باشد اینها مثل هم نیستند، «علی ایّ حال» هیچ کدام نمی‌دانند که مهریه او چقدر است؟! پس این جهت ثالثه که در طول جهت دوم است نه در عرض آن، این‌طور نیست که سه جهت باشد؛ یعنی آیا عقد صحیح است یا نه؟ مهر صحیح است یا نه؟ تقسیم «بالسویة» است یا نه؟ این سومی در طول آن است در عرض آن نیست. آیا عقد صحیح است یا نه؟ بله. جهت ثانیه: آیا مهر صحیح است یا نه؟ اگر چنین مهری صحیح نبود که نوبت به جهت ثالثه نمی‌رسد که تقسیط آن چگونه است. اگر مهر صحیح بود، نوبت می‌رسد به جهت ثالثه که کیفیت تقسیط آن چگونه است؟ «علی السویة» است یا «علی الامثال» است. در بعضی از فروض این زوجه‌ها نمی‌دانند که مهریه آنها چقدر است؛ برای اینکه نمی‌دانند که «علی السویة» تقسیم می‌شود یا «علی الامثال»؟! و اگر امثال هم نباشند، اقدار اینها هم مشخص نیست؛ چون برای اینها مشخص نیست در جهت ثالثه مشکل پیدا می‌کند درباره مهر، و چون مهر مشکل پیدا کند به «مهر المثل» برمی‌گردد؛ به هر حال این کار صحیح است، عقد صحیح است. حرمت نهادن به اساس خانواده یک مطلب است، آن حکم فقهی یک مطلب دیگری است. «اخلاق و حقوق» یک مطلب است، «فقه» یک مطلب دیگری است.

پرسش: مهر رکن نیست چه اشکالی دارد که معلوم نباشد؟

پاسخ: بله، کل مهر مجهول باشد یا اصلاً مهر ذکر نشود عیبی ندارد؛ لکن آیا این چیزی که ذکر شد باطل است یا نه؟ اگر مهر ذکر نشود، «مهر المثل» است و «مهر المثل» هم مشخص است؛ اما اگر ذکر بشود و مجهول باشد، چون «مهر المسمّی» مقدم بر «مهر المثل» است طلیعه اشکال همین‌جاست که اینها «مهر المسمّی» طلب می‌کنند، او می‌گوید وضع «مهر المسمّی» روشن نیست؛ مهر نه جزء است نه شرط. حتی مثال‌هایی که مرحوم صاحب جواهر و مانند او می‌زنند یک همسر دائم را با یک همسر انقطاعی در عقد واحد یک جا جمع بکنند، جامعه چنین چیزی را می‌دانید که نمی‌پذیرد. آن روز در حد یک کالا بود و برای آنها عادی بود که یک عقد انقطاعی و یک عقد دائم را مثلاً یکجا عقد بکنند. مهرِ در نکاح دائم نه در نکاح منقطع! در نکاح منقطع طبق بیانی که حضرت فرمود: «لا نکاح الا باجل و اجر»، [7] («لَا تَکُونُ مُتْعَةٌ اِلَّا بِاَمْرَیْنِ اَجَلٍ مُسَمًّی وَ اَجْرٍ مُسَمًّی‌.) هر دو سهم تعیین‌کننده دارند یعنی مدت و مهر. اما در نکاح دائم که سخن از زمان نیست، مهر هم هیچ سهمی ندارد، نه جزء است نه شرط. غرض این است که عدم ذکر مهر آسیبی نمی‌رساند؛ ولی ذکر مجهول آسیب می‌رساند. این جایی که می‌گویند «عدمش به ز وجود»[8] ( «شرف نفس به جودست و کرامت به سجود ٭٭٭ هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود.) همین است. مثلاً در نماز جماعت اگر در صف اول یک مسافری قرار داشت که نماز او دو رکعتی بود و نماز او تمام شد، او بلند شود برود محذوری ندارد چون فاصله زیاد نیست، بنشیند نماز دیگران مشکل پیدا می‌کند. این جایی که می‌گویند: «عدمش به ز وجود» همین است. این مسافری که آمده صف اول نماز جماعت خوانده و دو رکعتی سلام داده، او اگر بنشیند و ذکر بگوید و تسبیح بگوید این مشکلی برای دیگران ایجاد کرده برای اینکه فاصله شد؛ او الآن مثل یک جعبه است و این جعبه مانع دید نمازگزارها در حال سجده است. یک محذور فاصله است و یک محذور حجاب؛ بین نمازگزارها نباید پرده باشد نباید حاجب باشد نباید دیوار باشد نباید جعبه باشد نباید کارتن باشد، او الآن مانند یک کارتنی است در این وسط، او «عدمش به ز وجود»، او بلند شود برود مشکلی ایجاد نمی‌کند، آنجا بنشیند ذکر بگوید نماز دیگران مشکل پیدا می‌کند. اینکه می‌گویند «عدمش عدمش عدمش به ز وجود» در این جاهاست. الآن اینجا مانند یک کارتنی در صف اول است، او باید بلند شود برود! یا نماز قضا را یا چیزی دیگری را به امامت این امام بخواند، یا بلند شود برود؛ وگرنه مانند یک جعبه خالی است در اینجا. مهر در آنجا همین سِمَت را دارد؛ یا انسان مهر را ذکر نمی‌کند، یا اگر ذکر می‌کند باید معلوم باشد، وگرنه اول دعواست. این «مهر المسمّی» هست و مقدم بر «مهر المثل» است و روشن هم نیست. اینکه می‌گویند گاهی «عدمش به ز وجود» همین جاهاست.

این روایت‌های «ابن ابی عمیر»[9] را که مرحوم صاحب ریاض و بسیاری از بزرگان دیگر پذیرفتند و روایت «ابن ابی عمیر» را که آنها گفتند مرسله است می‌گوید مرسلی که «کالصحیحة» است و اینها را که صاحب ریاض قبول کردند، [10] مرحوم محقق نقل می‌کند؛ اما براساس اینها نظر نمی‌دهد بدون فتوا می‌گذرد. ملاحظه فرمودید فتوای ایشان این است: «و لو تزوجها علی خادم غیر مشاهد و لا موصوف» به هرحال رفع غرض نشده رفع جهل نشده «قیل کان لها خادم وسط» به قول اسناد داد، به سند روایت. «و کذا لو تزوجها علی بیت مطلقا» نه مشاهَد است نه موصوف «استنادا الی روایة علی بن ابی حمزة». می‌دانید بزرگانی مثل «ابن ابی عمیر» که از یک واقفی که «بیّن الوقف» است نقل نمی‌کند با اینکه ائمه فرمودند واقفیه «کالکلاب الممطوره» است.[11] اینکه واقفی «کالکلاب الممطوره» است را همین بزرگان نقل کردند، آن‌وقت خودشان بیایند از کلب ممطور نقل کنند؟! از این معلوم می‌شود برای قبل از وقف است. چطور می‌شود این روایت‌ها را خود این بزرگان که ائمه فرمودند: «الواقفیة کالکلاب الممطورة»؛ آن‌وقت خود اینها بیایند از کلب ممطور روایت نقل کنند؟! از این معلوم می‌شود این برای قبل از وقف است. این است که این بزرگان مثل صاحب ریاض و مانند او کاملاً پذیرفتند. مرحوم محقق دارد به استناد روایت، دیگر تضعیف نمی‌کند البته؛ اما برابر آن فتوا هم نمی‌دهد، چون اصلش به «قیل» اسناد داده شد به قول قائل. «استنادا الی روایة علی بن ابی حمزة او دار علی روایة ابن ابی عمیر» ـ که هر دو روایت قبلاً خوانده شد ـ «عن بعض اصحابنا» که از وجود مبارک امام هشتم (سلام‌الله‌علیه) است.

حالا فرع بعدی: «و لو تزوجها علی کتاب الله و سنة نبیه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و لم یسم لها مهرا کان مهرها خمسمائة درهم»؛ ـ این فرع‌بندی‌های ایشان برابر روایت است ـ اگر کسی بگوید که «علی کتاب الله»، این «علی کتاب الله»؛ یعنی جمیع شئون آن «علی کتاب الله» است یا اصل مهر «علی کتاب الله» است؟ چون مستحضرید اسلام نکاح آورده نه اجتماع مذکر و مؤنث! این اجتماع مذکر و مؤنث در گیاهان هم هست، در حیوانات هم هست، بلکه در پایین‌تر از گیاهان حتی در ابرها هم هست. این ابرها اگر مذکر و مؤنث آن جمع نشود باردار نمی‌شود و این گیاهان اگر مذکر و مؤنث آن جمع نشود ﴿وَ اَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾[12] ماموران الهی نیایند تلقیح نکنند باردار نکنند این باردار نمی‌شود، حیوانات هم که این‌چنین هستند. اسلام ازدواج به معنای اجتماع مذکر و مؤنث نیاورد که در ابرها هست در گیاهان هم هست در حیوانات هم هست؛ فرمود: «اَلنِّکَاحُ سُنَّتِی»[13] من نکاح آوردم که «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد اَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه».[14] این کجا و آن اجتماع مذکر و مؤنث کجا!

اگر کسی نکاح کند «علی کتاب الله و سنة رسوله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)»، یعنی این معنا. حالا اگر در ذهن طرفین بود منصرف بود که مهریه هم همین مقدار باشد، بله! وگرنه ما بگوییم این حتماً در ذهنشان هست که مهریه این است، این بعید است؛ البته در بعضی از روایات دارد به اینکه این به «مهر السنة» برمی‌گردد. حالا چون ذکر نکرده‌اند و این عقد ظرفیت آن را دارد که مهریه را هم شامل بشود، لذا قول بیراهه‌ای نیست؛ ولی اگر کسی نپذیرفت که به «مهر المثل» برمی‌گردد، این‌چنین نیست که خلاف گفته باشد و این خلاف کتاب و سنت باشد. چون این که می‌گوید «علی کتاب الله و سنته» نه یعنی مهر هم این‌چنین باشد؛ یعنی حقوقی که ذات اقدس الهی برای زن و شوهر قرار داد همان است؛ زن در برابر مرد چه حقی دارد؟ مرد در برابر زن چه حقی دارد؟ وظیفه‌ آنها چیست؟ حکم مشترک آنها چیست؟ ما با این عقد می‌کنیم. حقوق مشترک، حقوق مختص، ما با این عقد می‌کنیم. این چه کاری به مهر دارد؟! ولی در روایت هست که اگر کسی گفت ازدواج می‌کنم عقد می‌کنم «علی کتاب الله»، این به همان «خمسماة درهم» می‌شود؛ البته اُولی هم همین است احوط هم همین است. حالا اگر نظر دیگری باشد ـ ان‌شاءالله ـ جلسه آینده مطرح می‌شود.

 


[8] دیوان سعدی، غزلیات، غزل26.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo