< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 89 تا 93 سوره اسراء

 

﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَي أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً﴾ ﴿وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً﴾ ﴿أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِيراً﴾ ﴿أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ قَبِيلاً﴾ ﴿أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَي فِي السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً﴾

 

بعد از اينكه ذات اقدس الهي تحدّي حكيمانه كردند فرمودند اين كتابِ الهي است و اگر ترديد داريد مثل اين بياوريد اين يك تحدّي و مبارزطلبي حكيمانه و عاقلانه است آنها از اين كار عاجز ماندند بعد از اينكه از تحدّي عاقلانه عاجز ماندند به بهانه دست زدند همه ي آنچه را كه در اين چند جمله آمده بهانه است زيرا مبارزه ي علمي احتياجي به اين ندارد كه برابر با هوس آن پيامبر در نظام كيهاني اثر بگذارد يك روز اينها مي‌خواهند كشاورزي كنند به پيامبر پيشنهاد بدهند كه كوههاي اطراف كعبه فاصله ي زياد بگيرند اينجا يك دشت همواري بشود چشمه‌اي داشته باشد براي كشاورزي، يك روز مي‌خواهند ساختمان درست كنند احتياج به مصالح ساختماني دارند به حضرت پيشنهاد مي‌دهند كه دستور بده اين كوهها بيايند قدري جلو كه ما از سنگ و خاكش استفاده كنيم وقتي ساختن اين مصالح ساختماني به كارگيري‌اش تمام شد دوباره اين كوهها برگردد جاي كشاورزي بشود تابستان و زمستان بشود كارشان اين، اين ملعبه است فرمود اگر واقعاً برهاني مي‌خواهيد همين است ديگر شما يك سوره مثل اين بياوريد اين يك كارِ عميقِ علمي است و شما هم كه در فصاحت و بلاغت آشناييد معجزه ي هر پيامبري هم مناسب با پيشرفته‌ترين رشته‌هاي علمي و فنّي مردم همان عصر است از وجود مبارك امام رضا(عليه السلام) رسيده است، از ائمه ديگر(عليهم السلام) رسيده است كه چرا معجزه‌ها مختلف‌اند فرمود يكي از اسرارش همين است كه پيشرفته‌ترين رشته ي علمي و فنّي هر عصري مورد تحدّي قرار مي‌گيرد در عصر وجود مبارك موساي كليم سِحر و امثال سِحر به كمال رسيد وجود مبارك موساي كليم عصايي را آورد كه به صورت اژدهاي دَمان در مي‌آمد و همه ي ساحره‌ها ماندند و كارشناس‌ترين ساحر اعتراف كرد كه اين از سنخ سِحر نيست همان علماي فنّ سِحر پيش از ديگران و بيش از ديگران اعتراف كردند و ايمان آوردند. در جريان وجود مبارك عيساي مسيح اين‌طور بود كه فنّ پزشكي جزء پيشرفته‌ترين فنون عصر بود وجود مبارك عيساي مسيح درمان بيماران غير قابل علاج را به عنوان معجزه آورد و پيشرفته‌ترين فن هم همان بود و عالِم‌ترين آنها هم اعتراف كردند كه اين از سنخ فنّ علمي نيست.

 

فرمود اين كارِ علمي است اين كارِ علمي را انجام بدهيد از اينكه گذشتيد شما هر روز پيشنهاد بدهيد يا خانه ي طلايي داشته باشيد يا كوهها را جابه‌جا كنيد يا باغ خرما و انگور داشته باشيد يا چشمه ايجاد بشود اينها يعني چه؟ در قرآن كريم از اين‌گونه معجزات ذات اقدس الهي هم گزارش داد و هم راه‌حل نشان داد سه مطلب را يا بيش از سه مطلب را در موارد مختلف فرمود. مطلب اول اينكه شما بين نبوّت و ربوبيّت داريد اشتباه مي‌كنيد به من مي‌گوييد اگر پيامبري كارِ خدا را انجام بده خب اينها كار خداست من بايد مأمور باشم از طرف حق دستوري كه خدا مي‌دهد من انجام مي‌دهم. امر اول اين است كه شما بين نبوّت و ربوبيّت اشتباه كرديد، خَلط كرديد خيال كرديد پيامبر كسي است كه به اذن خودش فعّال ما يشاء در نظام هستي است ﴿سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً﴾ جواب همه ي اين پيشنهادهاي هوس‌مدار آنها اول با تسبيح شروع كرد فرمود اين جاي تعجّب است ما كه ادّعاي ربوبيّت نكرديم ما ادّعاي نبوّت كرديم نبيّ هم آن است كه بدون اذن خدا كار نمي‌كند شما از من مي‌خواهيد اين كار را انجام بدهم يعني چه؟ ﴿سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً﴾

 

مطلب ديگر اينكه گاهي برخي از اين معجزات اقتراحي در قرآن عمل شده فرمود آنها پيشنهاد دادند ما مشابه اين را آورديم حالا يا اقتراح بود يا مسبوق به سؤال نبود. مطلب سوم آن است كه اينها كه درصدد بهانه هستند هر معجزه‌اي كه ما بياوريم بر انكارِ اينها افزوده مي‌شود فايده‌اي ندارد ما اگر بدانيم كه اين معجزه اثر مي‌كند كه مي‌آوريم. بخشي از اين بيانات را در سوره ي مباركه ي «يونس» بيان فرمود آيه ي 96 و 97 سوره ي مباركه ي «يونس» اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ ﴿وَلَوْ جَاءَتْهُم كُلُّ آيَةٍ﴾ هر معجزه‌اي و آيتي كه بخواهند بيايد اينها ايمان نمي‌آورند براي اينكه قلبشان سياه شد كفر در درون جانشان ريشه گرفته در بخشهايي از قرآن فرمود: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[1] ما از درون به عنوان فطرت اينها را هدايت كرديم قبول نكردند، از بيرون به عنوان وحي و رسالت دعوت كرديم قبول نكردند آن قدر اصرار كردند كه تا صحنه ي قلب اينها كه يك ظرف وسيعي است كه دهنه ي اين ظرف باز است و به طرف بالاست با سوء اختيار اينها طوري شد كه اين قلبشان مَنكوث شد، دهنه ي اين قلب به طرف آب و خاك و گِل و زمين و خانه و مسكن و زن و فرزند است همين، پشت اين كاسه ي دل به طرف بالاست خب هر چه فيض رحمت و باران ببارد خب يك قطره در درون اين كاسه نمي‌رود ديگر از پشتش رد مي‌شود فرمود: ﴿نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ اين مقلّب‌القلوب است ديگر اين قلب كه ظرف الهي است «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»[2] اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است فرمود اين دلها ظروف الهي است اين ظرفها را خدا به شما داد بهترين دل آن است كه ظرفيّتش براي علوم و معارف الهي و اهل بيت بيشتر باشد «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا» حالا اگر كسي تمام اين ظرف را با لجنِ دنيا پُر كرده در حقيقت اين كاسه ي دل را زير و رو كرده يعني دهنه ي اين كاسه را به طرف گِل برده پشت كاسه را به طرف الله آن وقت شب قدر مي‌شود امثال شب قدر مي‌شود فيوضات فراوان در شبهاي جمعه و غير جمعه نازل مي‌شود يك قطره به اين نمي‌رسد براي اينكه اين كاسه به طرف زمين متوجه شده فرمود: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[3] اينها ايمان نياوردند ما هم كم كم اين نعمتهايمان را از اينها گرفتيم طوري كه ديگر چيزي نصيب اينها نمي‌شود ولو اينكه خودشان هم مي‌گويند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[4] در سوره ي مباركه ي «انعام» آيه ي 110 اين است ﴿وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا﴾ يعني «لما» ﴿كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ﴾ اين «كاف»، «كاف» تعليل است چون آن همه معارف را ما به اينها عرضه كرديم معجزات داديم، بيّنات داديم، آيات دروني و بيروني داديم اينها عمداً «نبذو كتاب الله وراء ظهورهم» ما هم ديگر هيچ راهي نماند اين ظرف را پشت‌رو كرديم اينها اصلاً غير از دنيا چيز ديگر نمي‌فهمند ﴿وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ﴾ يعني ﴿لما لم يؤمنوا به﴾ ﴿أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ آ‌ن وقت ﴿وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ اين گروه كساني‌اند كه ﴿وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةَ﴾ حالا فرشته‌ها بيايند فرشته كه براي اينها نمي‌آيد اينها ديدني نيستند با چشم ملكوت بايد فرشته را ديد. بر فرض ما فرشته را نازل بكنيم اينها ببينند مُرده‌ها را هم زنده بكنيم از قبر در بيايند و با اينها حرف بزنند ﴿وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَي وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‌ءٍ قُبُلاً﴾ ملائكه را قَبيل و روبه‌روي اينها قرار بدهيم مقابل اينها، مُرده‌ها را قَبيل و مقابل اينها قرار بدهيم ﴿مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا﴾[5] براي اينكه اينها تمام عمرشان را در طبيعت صرف كردند ديگر ﴿إِلَّا أَن يَشَاءَ اللّهُ﴾ البته اين محال نيست ﴿وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ﴾[6] بنابراين اگر كسي ـ معاذ الله ـ اين دل را به سَمت گِل متوجّه كند بالأخره عنايت الهي هم حدّي دارد خود خدا نامحدود است بخواهد فيضش نامتناهي است ولي عملش نسبت به افراد متناهي است ديگر عفو محدود دارد، رحمت محدود دارد اين‌چنين نيست كه براي هميشه عفو بكند كه فرمود: ﴿نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ﴾[7] اين مي‌شود مقلّب‌القلوب خب حالا اگر دل برگشت صريحاً به پيامبرانشان مي‌گويند خودت را خسته نكن ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[8] ذات اقدس الهي هم همين را امضا كرده فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾، بنابراين اين گروه روزانه مي‌آمدند كنار كعبه مي‌نشستند اين دشت را نگاه مي‌كردند كوهها را نگاه مي‌كردند مي‌ديدند كه احتياج به كشاورزي دارند چشمه مي‌خواهند آب مي‌خواهند هر روز پيشنهادي مي‌دادند يا هر كسي يك پيشنهاد مي‌داد اينكه چندين پيشنهاد در سوره ي مباركه ي «اسراء» ذكر شده است اينها براي يك نفر نيست يا براي چند نفر است يا براي چند روز است و مانند آن فرمود چرا دنبال بهانه مي‌گردي شما آن اصل را انجام بدهيد ذات اقدس الهي از هر راهي شما را روزي‌تان را تأمين مي‌كند ديگر بعد هم درباره ي مكه فرمود چرا دنبال بهانه مي‌گرديد هر روز از ما مي‌خواهيد يا كوه را جلوتر بياوريد كه شما مصالح ساختماني تهيه كنيد يا كنارتر ببريم كه اينجا را كشاورزي كنيد خب اينجا يك سنگلاخ بيشتر نيست داير كه نيست، باير هم كه نيست، لم يُزرَع هم نيست زمين بالأخره يا داير است مثل دشتي كه آب دارد يا باير است كه در كنارش آب است مي‌شود او را داير كرد يا داير نيست باير نيست ولي لم يُزرع است موات است يعني مي‌شود بالأخره با تلاش و كوشش آب آورد قِسم چهارم يعني قسم چهارم غير ذي‌ زرع است، غير ذي‌ زرع غير از لم يُزرع است لم يُزرع عدم ملكه است يعني مي‌شود كِشت كرد ولي فعلاً كسي نيست اما سنگلاخ را چطوري شما مزرعه قرار مي‌دهيد آنجا يك مُشت سنگلاخ است ديگر وجود مبارك خليل عرض كرد ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾[9] يعني اين سرزمين داير نيست اولاً، باير نيست ثانياً، لم يزرع نيست ثالثا، غير ذي زرع است اصلاً قابل نيست بالأخره الآن اين زمينهاي موات بين تهران و قم را بالأخره مي‌شود از راه يا لوله‌كِشي يا چاه با وسايل ديگر ولو با آب دستي، ولو با تانكر آنجا را باغ درست كرد اما سنگلاخ را آدم چه كار بكند عرض كرد خدايا اينجا غير ذي زرع است ولي از تو هر چه بخواهي برمي‌آيد خدا هم فرمود بله، من اينجا را منشأ نعمت قرار دادم ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا﴾ كه اين حرمِ غير ذي زرع را ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[10] همه ي نِعم در همه ي فصول فراوان است اين جريان حج عمره كه بر اساس ماه شمسي نيست كه هر سال در يك فصل معيّني باشد در جريان ماه قمري است كه مي‌گردد گاهي ايّام حج و اشهر حج در زمستان است گاهي در تابستان است گاهي در بهار است گاهي زمستان است در تمام فصول چهارگانه ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ اين مي‌شود معجزه فرمود شما آن راه اصلي را طي كنيد چه كار داريد اينجا سنگلاخ است من از جاي ديگر مي‌آورم همه‌جا ناامن است من اينجا را امن كردم آنها كه وضع مالي‌شان از نظر كشاورزي و اقتصاد خوب است در زحمت‌اند اما اينجا ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[11] ما اين سنگلاخ را منشأ بركت قرار داديم خب شما مشكل اقتصادي نداريد كه نانتان تأمين است نان يعني اقتصاد فرمود ما اين دوتا كار را كرديم همه جا ناامن بود ما اينجا را امن كرديم، همه مشكل مالي دارند ما اينجا را مَهد رزق قرار داديم ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ يعني اقتصادتان را تأمين كرديم ﴿وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ حالا شما به دنبال اين هستيد كه بعضي از فصلها كوهها بيايند جلو يا بروند دنبال يا زمين يك چشمه پيدا بشود دنبال چه بهانه مي‌گرديد اصل آن راه علمي را كه ما نشانتان داديم آن را طي كنيد اين ﴿فَأَبَي أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً﴾ در بين اين اكثري كساني هم بودند كه در مكه كنار هم جمع مي‌شدند «وَقَالُوا» اين «قَالُوا» ضميرش به همان اكثري برمي‌گردد نه همه ي اكثري برخيها در غير مكه بودند در همين اكثري كه جز كفران چيز ديگري را نمي‌پذيرند اينها گفتند ﴿لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ﴾ اين ارض «الف» و «لام»ش، «الف» و «لام» عهد است يعني يعني زمين مكه چشمه‌اي بياوري كه مشكلات كشاورزي‌مان با اين تأمين بشود، خب.

﴿حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً﴾ ﴿أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَّخِيلٍ﴾ گاهي گفته مي‌شود كه اين كلمات ـ معاذ الله ـ كلمات پيامبر است براي اينكه ميوه‌هايي كه در عربستان نبود در قرآن نيست، ميوه‌هايي كه در عربستان بود در قرآن است خب خداي سبحان فرمود ما براي هدايت هر كسي پيامبري به زبان آنها مي‌فرستيم خود ما هم به زبان عربي مبين قرآن را ايجاد كرديم براي اينكه با اين مردم مي‌خواهيم حرف بزنيم بعد هم مي‌گوييم «خطابا للناس» اينها به عنوان تمثيل است نه به عنوان تعيين نه اين كلمات ـ معاذ الله ـ كلمات پيامبر است نه لايه‌هاي بالاي پيامبر به لايه‌هايي پايين پيامبر منتقل مي‌كند آن مطالب خودساخته را خود انسان در درون خود اين قوا را تنظيم مي‌كند بعضي كه به تعبير قرآن كريم مُختال‌اند مُختال همان باب «افتعال» «خَيَل» است اختال يختالُ مي‌شود مُختال اما آنچه كه در زبانهاي عادي رايج است تخيّل است متخيّل تخيّل در قرآن كريم به كار نرفته هر چه مُختال است مختال يعني انسان متخيّل يعني خيال‌باف، خيال‌زده كسي كه در محدوده ي خيال كار مي‌كند عقلش تعطيل است طبق بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در دعاهايش عرض كرد خدايا «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ»[12] «سُبات» با «سين» از همين يوم السَبت يعني تعطيل خدايا ما به تو پناه مي‌بريم از اينكه عقل خودمان يا عقل جامعه تعطيل بشود اينها كه مختال‌اند عقلشان تعطيل است فرماندهي از خيال شروع مي‌شود وقتي فرماندهي از خيال شروع شد از شهوت و غضب مدد مي‌گيرند و به حس و دست و پا دستور مي‌دهند و انجام مي‌شود اينها مي‌شوند آدمهاي مختال كه اينها مختال بالفعل‌اند، عاقل بالقوّه اما افراد ديگر كه عاقل‌اند اينها كساني‌اند كه با تلاش و كوشش‌شان مطلبي را به عنايت الهي مي‌فهمند گاهي با خطا و خطيئه همراه است گاهي خطا و خطيئه نيست وقتي اينها فهميدند اين مطلب را مي‌دهند به قوّه ي واهمه اين مطلب كلّي را جزيي مي‌كنند بعد به يك هنرمند دروني مي‌سپارند به عنوان قوّه ي متخيّله، قوّه ي متخيّله هم چند سال قبل بحث شد كه غير از قوّه ي خيال است قوّه ي خيال براي ضبط صُوَر است متخيّله بين قوّه خيال و قوّه واهمه است اين متخيّله كارش اين است كه صورتها را دوخت دو دوز مي‌كند، معاني را دوخت دو دوز مي‌كند، صُوَر را با معاني مي‌دوزد، معاني را با صوَر مي‌دوزد آن كسي كه قوّه متخيّله ي او قوي است او يك نقّاش خوبي مي‌شود، هنرمند خوبي مي‌شود، مدّاح خوبي مي‌شود، هجّاي خوبي مي‌شود اگر بخواهد هَجو كند هنرمندانه مي‌كند، بخواهد مدح كند هنرمندانه مي‌كند براي اينكه اين وسط قرار داد صوَر را از خيال مي‌گيرد، معاني را از واهمه مي‌گيرد در دوخت و دوز ماهر است آنها كه اين قوّه ي متخيّله‌شان ضعيف است در كار هنر و نقاشي و مدح و هجو و اينها خيلي قوي نيستند ضعيف‌اند ولي به هر تقدير افراد عادي آنچه را كه قوّه ي عاقله‌شان درك كرده است در خواب يا در بيداري به واهمه و خيال و متخيّله مي‌سپارند بعد تنزّل مي‌دهند به صورت يك كتاب در مي‌آورند يا مَقال مي‌شود يا مقالت ولي كسي كه معصوم شده است صدر و ساقه ي اين جريان را خدا به عهده مي‌گيرد همان‌طوري كه در مجاري تحريكي مي‌فرمايد: ﴿مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾[13] اين شخص طوري است كه تحت ولايت الله است وقتي ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾[14] شد وليّ كار مولّي?‌عليه را به عهده مي‌گيرد آن معارف را بخواهد تنزّل بدهد خودش انجام مي‌دهد در ظرف قلب رسول اكرم با دستِ ديگر مي‌گيرد از مرحله ي قلب پيغمبر به واهمه ي پيغمبر با دستان بي‌دستيِ خدا جابه‌جا مي‌شود از مرحله ي واهمه به خيال و متخيّله ي پيغمبر با دستهاي بي‌دستي خدا تنظيم مي‌شود از مرحله ي خيال و متخيّله به لبان مطهّر حضرت با دستان بي‌دست خدايِ بي‌دست جابه‌جا مي‌شود چه در مجاري گوش، چه در مجاري دهن هم مي‌توان گفت «ما سمعت إذ سمعت و لكن الله سمعَ» هم مي‌توان گفت «و ما نطقتَ إذ نَطقت ولكن الله نَطق» چه اينكه گفته شد ﴿مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾[15] اين كلاً مي‌شود حجّةالله، مي‌شود خليفةالله، مي‌شود وليّ‌الله اگر وليّ‌الله هست كار مولّي?‌عليه را بايد وليّ انجام بدهد ديگر نمي‌شود گفت ـ معاذ الله ـ خود پيغمبر از جايي گرفته به جاي ديگر داده با اينكه صريحاً خدا فرمود: ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[16] تو چه مي‌داني اين حرفها چيست قدم به قدم هم آدرس مي‌دهد آدرس زماني و زميني مي‌دهد در آن عصر نبودي ولي قصّه اين است، در آن سرزمين نبودي ولي قصّه اين است خب اگر لايه ي بالا به لايه ي پايين بدهد لايه ي بالا كه خودش فاقد است چطور به لايه ي پايين بدهد هر چه هم ترقّي بكند به مقام فنا برسد آن روز به عرضتان رسيد كه در مقام فنا انسان مستمعِ محض است حرف را آن باقي مي‌زند نه آن فاني، بنابراين ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيامبر همه ي اين مطالب را قدم به قدم تعليم كرد، ارائه داد نه تعليمِ مفهومي بلكه ارائه كرد همان كاري كه نسبت به وجود مبارك ابراهيم خليل كرد كه ﴿وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ارائه كرد، اشهاد كرد، نشان داد، او ديد بعد همانها را به صورت مفهوم در آورد و آن مفاهيم را به وجود مبارك پيامبر القا كرد و حضرت هم معنا را شنيد، هم مصداق را مشاهده كرد، هم الفاظ را ديد، هم آورنده ي لفظ را به نام فرشته ديد و هم الفاظ را شنيد و ذات اقدس الهي همه ي اينها را ايجاد كرده در حرمِ امن اين نبوّت و رسالت آن حضرت اما درباره ي اختلاف قرائت اگر سند اين روايت درست نباشد كه خب نمي‌شود اين را به حساب شريعت آورد كه فلان چيز هم قرائتش جايز است اما اگر سند معتبر باشد معنايش اين است كه اهل بيت(عليهم السلام) به نورانيّت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از وحي الهي باخبر شدند خداي سبحان فرمود اين كلمه را من اين‌طور نازل كردم هم اين‌طور مي‌توانيد بخوانيد هم آن‌طور مي‌توانيد بخوانيد اين ديگر نه تحريف است نه از خود پيامبر براي اينكه احكام الهي را بالأخره خدا تنظيم مي‌كند ديگر حالا اينكه نماز صبح بايد دو ركعت باشد و جَهر باشد اين را كه ـ معاذ الله ـ پيامبر از خودش نگفته كه اينها اگر قرآن نبود يا حديث قُدسي است حديث قدسي نبود همين رواياتي است كه به وسيله ي وحي الهي ذات اقدس الهي به اينها القا مي‌كند اينها از راه وحي الهي احكام را مي‌فهمند و به ما منتقل مي‌كنند.

 

فرمود به اينها بگو ﴿سُبْحَانَ رَبِّي﴾ اين چه پيشنهادي است كه مي‌دهيد من اين كارها را براي شما انجام بدهم باغ خرما داشته باشم يا باغ انگور داشته باشم يا آنچه را كه شما پيشنهاد داديد خانه ي طلايي داشته باشم يا گنج‌خانه‌اي داشته باشم يا خانه ي مزيّن به ذَهَب داشته باشم به احد انحاي تفصيل يا اينكه پينشهاد بدهيد من عذابي را بر شما نازل بكنم اين يعني چه؟ ﴿أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ قَبِيلاً﴾ آنكه محال است يا ﴿فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ اين كِسَف جمع كِسوه است مثل قِطَع جمع قطعه اين هم سابقه ي در اديان گذشته دارد هم در خود اسلام در سوره ي مباركه ي «سبأ» سابقه دارد در سوره ي مباركه ي «شعراء» آيه ي 187 و 188 اين است آنها به وجود مبارك شعيب گفتند به پيامبرشان گفتند كه ﴿فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ يك تكه از آسمان بيايد به حيات همه ما خاتمه بدهد اين همين شهاب‌سنگها و مانند آن است كه براي اعصار گذشته است در سوره ي مباركه ي «سبأ» كه در بحث ديروز اشاره شد آيه نُه سوره ي «سبأ» اين است كه ﴿إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ﴾ كه جريان قارون است ﴿أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ كه سنگ‌باران بشود به حيات همه ي شما خاتمه داده بشود.

 

اما درباره ي اين سؤال كه ما چگونه اين آيه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[17] را با ﴿أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ﴾[18] جمع بكنيم براي اينكه اين ﴿يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ﴾ ظاهرش اين است كه مرگ شما را مي‌گيرد و ادراك مي‌كند. مستحضريد كه مرگ در فرهنگ قرآن يك امر وجودي است و جزء مخلوقات خداست كه ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ﴾[19] اين يك، مرگ يك دالان انتقالي است امر عدمي نيست دالان انتقالي است پُلي است به تعبير سيّدالشهداء(سلام الله عليه) كه «ما الموت الاّ قنطرة»[20] پلي است كه انسان از اين پل مي‌گذرد وارد نشئه ي ديگر مي‌شود اين دو، چون امر وجودي است برخورد دارد، ادراك دارد، هم ﴿يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ﴾ آمده، هم ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِيكُمْ﴾[21] آمده چون امر وجودي است امر وجودي بالأخره برخورد مي‌كند. اما افرادي كه با اين مرگ برخورد مي‌كنند دو قِسم‌اند وقتي از ائمه(عليهم السلام) سؤال كردند چرا ما از مرگ هراسناكيم؟ حضرت فرمود شما اين طرفِ مرگ را آباد كرديد آن طرف مرگ را ويران كرديد خب هر كسي مي‌ترسد از آبادي به ويراني برود ديگر شما مي‌خواهيد به «حُفرة من حُفَر النيران» برويد آنجا را ويران كرديد نساختيد كه خب البته مي‌ترسيد اين مرگ براي يك عده رُعب‌آور است اما كسي كه آنجا را آباد كرده است هر لحظه به انتظار اين دالان انتقالي است اين مرگ چون پُل هست دالان انتقالي است انسان اين تحوّل را پشت‌سر مي‌گذارد و طي مي‌كند آن راهي، راه را طي مي‌كند آن سالك، اين مسلَك را مي‌پيمايد و پشت‌سر مي‌گذارد نه اينكه راه، راهي را از بين ببرد اين يك قنطره است، اين يك پُل است، اين يك دالان انتقالي است كه ما اين دالان انتقالي را طي مي‌كنيم و مي‌رويم و قرآن كريم انسان را خليفةالله قرار داده هم دنيا را آباد كند فرمود: ﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾[22] خدا استعمار كرده اين «الف» و «سين» براي تحقيق است يعني يقيناً از شما خواسته زمين را آباد كنيد. در جريان آبادي مسجد ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾[23] اما آن قيد در جريان «إنما يعمر الأرض» اين نيست زمين را بالأخره انسان بايد آباد بكند فرمود: ﴿وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ اين كلمه ي استعمار از مقدّس‌ترين واژه‌هاي قرآني است كه در دست اين بيگانه‌ها افتاده و جزء پليدترين كلمات در آمده استعمار قرآني كما تقدّم معنايش اين است كه ذات اقدس الهي همه ي موجودات زماني و زميني را آفريد يك، انسان را به عنوان مهمان دعوت كرد دو، به او امكانات تسخير داده سه، حقايق عالم را براي او مسخّر كرده چهار، فرمود من از تو مي‌خواهم كه تو اين منطقه را آباد كني آقاي خود باشي همه ي نِعَم براي من، من مستعمِرم يعني از تو طلب مي‌كنم اِمارت ارض را كه مستقل و آقاي خود باشي اين استعمار قرآني است كه بسيار مقدّس است اما الآن جزء پليدترين واژه‌ها شد براي اينكه بيگانه مي‌گويد منابع اين زمين براي شما، زمين براي شما، همه ي امكانات اين براي شما، خود شما هم براي شما ولي براي من كار كنيد استعمار فعلي اين است يعني شما در كشورتان همه ي منابع براي شماست نيروي شما هم براي شماست ولي براي من كار بكنيد لذا پليدترين كلمه اين كلمه شد خداي سبحان همان‌طوري كه از ما طلب كرده زمين را بسازيم از ما خواسته بهشت را بسازيم ما مهندسان بهشتيم، معماران بهشتيم، كارگزاران بهشتيم فقط به ما زمين داد غُرف مبنيه را ما مي‌سازيم فرمود: «الجنّة قيعان»[24] شما اين روايات معراج و غير معراج را ملاحظه بفرماييد فرمود ما به كسي خانه نمي‌دهيم ما زمين مي‌دهيم خودتان بايد اين غُرف مبنيه را بسازيد آنجا كه خانه براي كسي نمي‌سازند كه اين انسان جلال و شكوهي دارد كه معمار بهشت است، مهندس بهشت است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان معراج ملاحظه فرموديد وقتي حضرت ديد كه آن فرشته دارد آن ديوار را مي‌سازد «لبنة من ذهب و لبنة من فِضّة»[25] گاهي مي‌چيند گاهي دست برمي‌دارد حضرت فرمود فرشته‌ها كه خسته نمي‌شوند اين فرشته چرا گاهي اين ديوار را مي‌چيند، گاهي ديوار را ترك مي‌كند نمي‌چيند آن كسي كه مسئول گزارش بود عرض كرد يا رسول الله فرشته‌ها خسته نمي‌شوند ولي بايد مصالح ساختماني را مردم دنيا بدهند تا اينها بسازند براي آنها، فرمود مصالح ساختماني چيست؟ عرض كرد اذكار الهي، عبادات الهي، «لا اله الاّ الله»، «سبحان الله»، «الحمد لله» اينها اذكار الهي است، اطاعات الهي است، فرايض الهي است، نوافل الهي است اينها مصالح است كه فرشته‌ها مي‌سازند فرشته‌ها كارگران ما هستند ما كارفرماييم اين مقام انسانيّت است، خب اگر انسان معمار و مهندس و مالك غرف مبنيه است آنجا چيزي نساخت بايد ويران بماند خب مي‌ترسد ديگر.

 

فتحصّل أنّ الموت أمرٌ وجوديٌّ اولاً براي اينكه فرمود: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ﴾[26] امر وجودي ادراك دارد، ملاقات دارد، گريز از او دارد همه ي اينها دارد ثانيا، و امر وجودي يك گذرگاه و معبر و قنطره است براي كسي كه بعد از آن پُل راه صحيحي را طي كرده بود اين پُل و اين مَعبر براي او شيرين و گواراست «ما الموت الاّ قنطرة»[27] براي كسي كه آن طرف پل را ويران كرده است تمام تلاش و كوشش‌اش اين است كه اين طرف پل بماند بنابراين ما مرگ را مي‌ميرانيم ما اين تحوّل را و اين راه را طي مي‌كنيم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo