< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 97 تا 99 سوره اسراء

 

﴿وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ ﴿ذلِكَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا وَقَالُوا أَءِذَا كُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً﴾ ﴿أَوَ لَم يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَي أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَيْبَ فِيهِ فَأَبَي الظَّالِمُونَ إِلَّا كُفُوراً﴾

 

بعد از اينكه تحدّي تمام شد فرمود: «﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾[1] بعد از اينكه آن معجزات پيشنهادي و اقتراحي آنها گفته شد و به آنها پاسخ داده شد و در پايان جمع‌بندي شد كه ذات اقدس الهي شهادت به رسالت من داد زيرا كلام خود و كتاب خود را در اختيار من قرار داد آن‌گاه خداي سبحان به پيامبرش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد شما نگران نباشيد برخيها مؤمن‌اند و برخيها كافر آنهايي كه ايمان آوردند خداي سبحان در اثر حُسن انتخاب آنها به آنها پاداش مي‌دهد و هدايت پاداشي نصيبشان مي‌شود اينها مُهتدي راستين‌اند و كسي كه به سوء اختيار خود ايمان نياورد و كفر ورزيد خداوند اينها را به حال خودشان رها مي‌كند و اينها گمراه مي‌شوند و اين معناي اضلال كيفري است و احدي به كمك اينها و نصرت و ولايت اينها قيام نمي‌كند. سرّ اينكه در بخش اول مفرد آورد فرمود: ﴿مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ براي اينكه هدايت يك راه است مؤمنان در يك راه‌اند، رهبران الهي در يك راه‌اند كه فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ﴾[2] اما راههاي انحراف و ضلالت و كج‌راهي و امثال ذلك دارد كه ﴿وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ﴾ در مسئله صراط كه مفرد هست انبيا همه در اين صراط‌اند، مؤمنين در همين صراط‌اند لذا از او به عنوان مفرد ياد شده است اما كفر و ضلالت بر اساس خواسته است مبناي فكري و علمي كه ندارد و خواسته ي هر كسي هم جداي از خواسته ي ديگران است لذا اينها متفرّق‌اند گرفتار ارباب متفرّق هم خواهند بود فرمود: ﴿فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ﴾ آن ارباب متفرّقه هيچ كدام از آنها مشكل اين افراد گمراه را برطرف نمي‌كنند خواه همه ي آنها بخواهند مشكل يك نفر را برطرف كنند نمي‌توانند، خواه ربّ هر كسي مشكل مربوب خاصّ خودش را بخواهد برطرف كند نمي‌تواند چه جمع براي مفرد، چه جمع براي جمع از هيچ كسي كاري ساخته نيست ﴿فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ﴾ يعني «مِن دون الله» بنابراين سرّ اينكه در بخش اول مفرد است در بخش دوم جمع اين روشن شد.

 

اما اينكه فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ﴾ مشابه همان معنايي است كه در سوره ي مباركه ي «قمر» آيه ي 47 و 48 به اين صورت آمده ﴿إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلاَلٍ وَسُعُرٍ﴾ ﴿يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلَي وُجُوهِهِمْ﴾ در آتش هم به صورت كشانده مي‌شوند و به آنها گفته مي‌شود ﴿ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ﴾ اين معلوم مي‌شود كه حشر علي الوجه در جهنّم هم هست. عمده آن است كه در قرآن كريم براي اين كفار هم ديدن قائل شد هم كوري، هم گفتن قائل شد هم گنگي، هم شنيدن قائل شد هم كَري فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً﴾ گفتن قائل شد براي اينكه اينها مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[3] مي‌گويند، ديدن قائل شد براي اينكه اعتراف مي‌كنند كه ما ديديم ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ و خدا هم جهنم را نشان اينها مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[4] اين آتش را مي‌بينيد يا نمي‌بينيد اين هم سِحر است؟! هم گفتن و خواندن ثابت كرد براي اينكه اينها نامه‌شان كه از وَراي ظَهر يا دست چپ به آنها داده شد اينها نامه‌شان را مي‌خوانند مي‌گويند ﴿مَا لِهذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾[5] ، ﴿يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ﴾ ﴿وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ﴾ ﴿يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ﴾ ﴿مَا أَغْنَي عَنِّي مَالِيَهْ﴾ ﴿هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ﴾[6] خب اينها حرفهايي است كه مي‌زنند ديگر، خب اين حرفها را براي اينها قائل شده در عين حال گنگي را براي اينها قائل شده، ديدن را براي اينها قائل شده در عين حال كوري را براي اينها قائل شده، شنيدن را براي اينها قائل شده در عين حال كَري را براي اينها قائل شده آيا مواقف قيامت فرق مي‌كند؟ در بعضي از مواقف كورند در بعضي از مواقف بينا، در بعضي از مواقف كَرند در بعضي از مواقف شنوا، در بعضي از مواقف گنگ‌اند در بعضي از مواقف گويا؟ اين يُحتمل يا نه، نسبت به مَرئي و مسموع و امثال ذلك اينها كورند بهشت و مردان بهشتي را نمي‌بينند، بوي بهشت را نمي‌شنوند اما جهنم را مي‌بينند همان‌طوري كه در دنيا مسجد و حسينيه را نمي‌ديدند مراكز فساد را مي‌ديدند اگر در دنيا رجال الهي را نمي‌ديدند به دنبال ديگران راه مي‌افتادند در قيامت هم مردان الهي را نمي‌بينند كفار را مي‌بينند اين هم يُحتمل براي اينكه اين همه مراكز ديني در دنيا بود اينها را نمي‌ديدند خب جاهاي فساد را مي‌ديدند لذا همينهايي كه در سوره ي مباركه ي «طه» فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾[7] همينهايي كه مي‌گويند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾[8] همينها مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[9] خب اينها راجع به جهنّم مي‌گويند ديگر، مي‌گويند ديديم ما بهشت را نمي‌بينند بوي بهشت كه مي‌گويند از مَسيرة خمسة مأئه از پانصد فرسخي بوي بهشت مي‌رسد اين را نمي‌شنوند اما چيزهاي ديگر را مي‌شنوند استشمام مي‌كنند يعني، خب اين هم يُحتمل پس از اينكه در بخشي از قرآن كريم فرمود كه اينها را نگهداريد بازداشت كنيد براي اينكه اينها زير سؤال‌اند ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[10] اينكه فرمود: ﴿قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ بازداشت كنيد براي اينكه از اينها سؤال بكنيم اين يك موقف است، يك موقف دارد كه ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[11] در آن موقف ديگر كسي سؤال نمي‌شود چرا سؤال نمي‌شود؟ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾[12] خب وقتي كسي با چهره ي تبهكارانه محشور شد در آن مرحله و موقف ديگر جا براي سؤال ندارد كه بنابراين اگر سؤال در جايي نفي شد در جايي اثبات، كوري جايي نفي شد جايي اثبات، كَري جايي نفي شد جايي اثبات، گُنگي يك‌جا نفي شد يك‌جا اثبات يا به لحاظ مواقف است يا به لحاظ آ‌ن مرئي و متعلّق ﴿عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ هر وقت اين آتش افسرده مي‌شود ما آنها را گُر مي‌دهيم نه آتش را، نه «زدناها» ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ اينجا چندتا مطلب است يكي اينكه چگونه فرمود: «خَبَتْ» خاموش مي‌شود در حالي كه در بخشهاي ديگري از قرآن فرمود: ﴿فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ﴾[13] خب بالأخره افسردگي آتش خفّت عذاب است ديگر. پاسخش اين است كه عذاب تخفيف پيدا نمي‌كند حالا اين آتش افسرده شد يك نارِ ديگري، يك عذاب ديگري، يك تنبيه ديگري، يك تعقيب ديگري در كار است اينها مُثبتين‌اند قابل جمع‌اند اينجا آتش خاموش شد نفرمود عذاب خاموش شد كه، خب عذابها در قيامت فراوان است كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا» ما چه مي‌دانيم چقدر است اگر فرموده باشد هر وقت عذاب اينها تخفيف پيدا كرده است ما افزوده مي‌كنيم اين با ﴿فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ﴾ هماهنگ نبود اما دارد هر وقت نار افسرده شد ما آنها را مشتعل‌تر مي‌كنيم.

مسئله قيامت مستحضريد كه بخشي از احكام قيامت را ما مي‌توانيم با مقايسه بفهميم ولي بخشهاي ديگر واقعاً برهان نداريم همان‌طوري كه در بحثهاي ديروز اشاره شده مثل اينكه قبلاً همه خيال مي‌كرديم وزن داشتن ذاتي جسم است بعد الآن روشن شد كه نه، جسم در جايي وزن دارد در جايي وزن ندارد اگر احكام قيامت براي همه ي ما شفاف و روشن باشد ما مي‌توانيم حكم دنيا و قيامت را يكسان تلقّي كنيم در حالي كه اين نيست ما اين دوتا روايت را تبرّكاً بخوانيم تا معلوم بشود كه اگر يك وقت گفته شد جريان بهشت دارالقرار است آنجا ثابت است ثباتِ عقلي محض نيست كه هيچ نحوه تحوّلي، دگرگوني مثلاً تجديدي نباشد اما به معناي خستگي هم نيست نظير آنچه كه در عالَم مثال راه دارد حالا اين دوتا روايت را ما بخوانيم مقداري رابطه ي ما با برزخ و همچنين رابطه ي ما با قيامت نزديك‌تر بشود كه ما خيلي خيال نكنيم آنجا هم نظير دنياست تمام احكام دنيا جاري است اين روايت را قبلاً هم خوانديم در همين بحث و آنچه را كه مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل كردند مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در وافي بيش آن مقدار را نقل كرد. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد هشتم كافي يعني روضه ي كافي صفحه ي نود جلد هشت صفحه ي نود بر اساس چاپي كه مكتبةالصدوق دارد چون چاپهاي كافي فرق مي‌كند. عنوان حديث اين است عنوان باب اين است «حديث الأحلام و الحجّة علي أهل ذلك الزمان» ولو چاپها فرق بكند صفحات فرق بكند ولي عنوان يكي است «حديث الأحلام» يعني وضع خواب، خوابها چه موقع پيدا شده، خواب چيست؟ روايتي كه حسن‌بن‌عبدالرحمن عن أبي‌الحسن از وجود مبارك امام كاظم(سلام الله عليه) نقل مي‌كند اين است كه «قال إنّ الأحلام لم تكن فيما مضيٰ في أول الخَلق» بشر اوّلي مي‌خوابيد ولي خواب نمي‌ديد رؤيا نبود «و إنّما حدثت» اين رؤيا بعدها پيدا شده. حسن‌بن‌عبدالرحمن به عرض امام كاظم(سلام الله عليه) رساند عرض كرد كه «فقلتُ و ما العلة في ذلك» چرا خواب بعدها پيدا شده اصلاً خواب چرا پيدا شده يعني رؤيا چرا بعد پيدا شده؟ «فقال(عليه السلام) إنّ الله عزّ ذكره بعث رسولاً الي أهل زمانه» خداي سبحان پيامبري را به اهل زمانش فرستاد «فدعاهم الي عبادة الله و طاعته» آن پيامبر مردم عصر خود را به عبادت خدا و طاعت خدا دعوت كرد «فقالوا» مردم آن عصر به پيامبرشان گفتند «إن فعلنا ذلك فما لنا» ما اگر طبق دستور تو عمل بكنيم چه چيزي نصيب ما مي‌شود «فوالله ما أنت بأكثرنا مالاً و لا بأعزّنا عشيرةً» تو سِمتي هم نداري كه مُتاع ما باشي نه از ما متمكّن‌تر و سرمايه‌دارتري، نه قوم و قبيله‌ات از ما بيشترند چون آنها معيار ارزششان همين بود ديگر. «فقال» آ‌ن پيامبرشان فرمود: «إن أطعتموني أدخلكم الله الجنّة و إن عصيتموني أدخلكم الله النار» اگر اطاعت كرديد اهل بهشت مي‌شويد خداوند شما را به بهشت مي‌برد و اگر معصيت كرديد شما را به جهنّم مي‌برد «فقالوا» به عرض پيامبرشان رساندن «وما الجنّة و النار» بهشت و جهنم چيست؟ «فوصف لهم ذلك» برايشان بهشت را معنا كرد، برايشان جهنم را معنا كرد كه بهشت وضعش اين است، جهنم وضعش آن است «فقالوا متيٰ نصير الي ذلك» خب چه موقع ما به اين پاداش مي‌رسيم يا چه موقع به اين كيفر مي‌رسيم؟ «فقال إذا مِتُّم» بعد از مرگ مادامي كه در دنيا هستيد زنده‌ايد سخن از بهشت و جهنم نيست اينها انكار كردند گفتند كسي كه مُرد بساطش برچيده مي‌شود ديگر بعد از مرگ خبري نيست «فقالوا لقد رأينا أمواتنا صاروا عظاماً و رُفاتا» اين مُرده‌ها پوستهايشان و گوشتهايشان اول خاك مي‌شود به صورت استخوان در مي‌آيند بعد استخوانش هم پوك مي‌شود و پودر مي‌شود و نرم مي‌شود و تبديل مي‌شود به خاك «فازدادوا له تكذيباً و به استخفافا» تكذيبشان نسبت به پيامبر بيشتر شد و سبك شمردنشان هم نسبت به پيامبرشان بيشتر شد «فأحدث الله عزّ و جل فيهم الأحلام» آن‌گاه ذات اقدس الهي رؤيا را نصيب اين مردم كرد كه اينها در عالَم خواب چيزهايي را مي‌ديدند اينها چون سابقه نداشتند كه چيزهايي را ببينند وقتي صبح شد بيدار مي‌شدند مي‌آمدند نزد پيامبرشان مي‌گفتند اينها چه چيزي است كه ما مي‌بينيم در خواب؟ «فأتوه فأخبروه بما رأوا و ما أنكروا من ذلك» ما چيزهايي را مي‌بينيم براي ما آشنا نيست سابقه ندارد اينها يعني چه؟ چيزهايي مي‌شنويم، چيزهايي مي‌بينيم، چيزهايي را بو مي‌كنيم اينها چيست؟ «فقال إنّ الله عزّ و جل أراد أن يَحتجّ عليكم بهذا هكذا تكون أرواحكم إذا مِتّم و إن بليت أبدانكم» اين نمونه ي آن چيزهايي است كه ما مي‌گوييم و ذات اقدس الهي خواست احتجاج كند كه شما باور كنيد عالَمي هست انسان واقعاً درد مي‌چشد و واقعاً لذّت مي‌برد منتها افراد عادي لذّتي كه مي‌برند همين احتلام است، مردان الهي لذّتي كه مي‌برند رؤيت انبيا و اوليا و مشاهده ي مشاهد مشرّفه رفتن و آنهاست بالأخره چيزهايي هست ديگر در بيداري مردم مگر يك طور لذّت مي‌برند در بيداري هم لذّت برخيها در اجوفينشان است، برخيها هم در درك معارف است در رؤيا هم بشرح ايضاً بعضي از ديدن خوابهاي خوب لذّت مي‌برند، بعضي هم احتلام نصيبشان مي‌شود هر طور انسان بيدار باشد همان‌طور مي‌خوابد و هر طور بخوابد همان‌طور بيدار مي‌شود. فرمود: «إنّ الله عزّ و جل أراد أن يَحتجّ عليكم بهذا هكذا تكون أرواحكم إذا مِتّم و إن بليت أبدانكم» اين براي برزخ است آن‌گاه «تصيروا الأرواح إلي عِقاب حتّي تُبعث الأبدان»[14] تا به مسئله قيامت برسد و ابدان دوباره زنده بشوند.

 

مسئله رؤيا خيلي راهگشاست براي ما براي حلّ مسئله برزخ و اگر ثباتي هست ما الآن بالأخره همه ما در مدّت عمر بالأخره يك خواب خوب را تجربه كرديم يا از ديگران شنيديم گاهي انسان خواب مي‌بيند صدها كيلومتر، هزارها كيلومتر رفت، آمد با عده‌اي گفتگو كرد و لذّتهايي برد و همه‌شان ثابت بود بدنش هم در بستر افتاده و در ظرف يك چند دقيقه‌اي اين حالات پيش آمده هم طيّ‌الأرض در عالم رؤيا برايش هست، هم طيّ‌الزمان برايش هست، هم لذّت برايش هست، هم ثابت يك وجود مثالي اين‌چنين دارد البته آن لذّتهاي عقلي براي مجرّدات تام بدو و حشرشان يكي است و حتي اين‌گونه از مراحل را هم ندارند بالاتر از اين را دارند. مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در مبحث بَعْث كتاب شريف وافي يك روايت ديگري هم نقل كرد اين يك روايت.

 

روايت ديگر آن است كه گاهي خود انسان گُر مي‌گيرد اين چهار مرحله در بحثهاي قبل سالهاي قبل هم مطرح شد و آن اين است كه گاهي مثلاً انسان جايي است خانه يا مغازه يا جايي آتش مي‌گيرد خب آدم فرار مي‌كند نجات پيدا مي‌كند اين يك، يك وقت جامه ي آدم لباس آدم پيرهن آدم آتش مي‌گيرد انسان مقداري رنج مي‌برد اين لباس را مي‌اندازد دور و نجات پيدا مي‌كند اين دوتا، يك وقت تَن انسان آتش مي‌گيرد قدرت سوخت و سوزش تحمّلش تمام مي‌شود و مي‌ميرد اين هم ديگر راحت مي‌شود چون بعد از مرگ ديگر از سوختن بدن آسيب نمي‌برد اين هم سه مرحله. اينها همه راه براي نجات هست چه آنجا كه خانه آتش مي‌گيرد، چه آنجا كه لباس آتش مي‌گيرد، چه آنجا كه بدن آتش مي‌گيرد بالأخره بدن مدّتي مي‌سوزد بعد تمام مي‌شود ديگر اما اگر خداي ناكرده ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[15] كه قِسم چهارم است پديد آمد اين را بايد چه كرد و قابل فرار نيست كه اينكه از بين نمي‌رود كه اين مي‌شود ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ اين ديگر قابل فرار نيست اگر خداي ناكرده عقيده ي بد، اخلاق بد در قلب كسي رسوخ كرد مَلكه كرد اين مي‌شود ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ اين ديگر هيزم نمي‌خواهد، تي‌ان‌تي نمي‌خواهد، موادّ منفجره نمي‌خواهد، زغال سنگ نمي‌خواهند، بنزين و گازوئيل نمي‌خواهد همين است ديگر فرمود اين ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ اين چهارمي چاره ندارد كه ندارد اين مي‌شود ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ خود اين آقايان را ما گُر مي‌دهيم نه اينكه ﴿زدناها سعيرا﴾ اين نار و اهل نار مي‌شود يكي آن معاصي خارجي براي بدن بود كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[16] اما اين ـ معاذ الله ـ اگر معاصي كفر بود مثل همينهايي كه صريحاً به پيامبرشان اين حرفها را مي‌زدند با اين همه حجّتي كه وجود مبارك حضرت اقامه كرده است ايمان نياوردند اين ديگر مي‌شود ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ از درون سر مي‌زند نه از بيرون آنچه كه اين مشكل را حل مي‌كند يك روايت نوراني است از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) اين روايت را قبلاً هم چند بار در همين مسجد خوانده شد. مرحوم علامه اميني(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف الغدير جلد هشتم صفحه ي 214 طبق اين چاپي كه نزد ما هست اين را بيان فرمودند عنوان اين صفحه هم اين است كه «لولا عليّ(عليه السلام) لهلك عثمان» همان‌طوري كه «لولا عليّ لهلك عمر» دارد «لولا عليّ لهلك عثمان» هم باب خاص دارد و عنوان مخصوص حالا اگر چاپها فرق مي‌كند اين عنوان ديگر يكي است «لولا عليٌّ(عليه السلام) لهلك عثمان» ايشان مي‌خواهد «أخرج الحافظ العاصمي في كتابه زين الفتيٰ في شرح سورة هل أتيٰ» آ‌ن بزرگوار در شرح سوره ي «هل اتيٰ» از طريق «شيخه ابي‌بكر محمدبن‌اسحاق‌بن‌محمشاد يرفعه أنّ رجلاً أتيٰ عثمان‌بن‌عفان» ايشان نقل مي‌كند در شرح سوره ي «هل اتيٰ» كه كسي آمده نزد عثمان در زمان حكومتش «أنّ رجلاً أتيٰ عثمان‌بن‌عفان و هو أميرالمؤمنين بزعمه و قوله» كه «علي كليهما ما يستحقّا»، خب «و بيده جمجمة انسانٍ ميّت» كسي نزد عثمان آمد جمجمه ي مُرده‌اي را از اين قبرستان برداشت آورد «فقال انّكم تزعمون النار يُعرض علي هذا» گفت شما اينكه كافر است كه از قبر فلان شخص است و قبرش هم كافر است و ما هم مي‌شناسيم كافراً مُرد در قرآن هم دارد كه ﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا﴾ كافر هم فرق نمي‌كند چه آل‌فرعون باشد چه ديگري مادامي كه قيامت كبرا قيام نكرد آتش را بر اين مُرده‌هايي كه «في حُفرة من حُفر النيران» است برزخي‌اند عرضه مي‌كنند اما ﴿يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾[17] آن روز به عذاب شديدتر مبتلا مي‌شوند ولي امروز ديگر كنار آتش نگه مي‌دارند، خب شما مي‌گوييد «النار يعرض علي هذا و أنّه يعذّب في القبر» عذاب قبر حق است ديگر بالأخره مثل عذاب جهنّم نيست كمتر از اوست ولي عذاب است ديگر «إمّا روضة من رياض الجنّة أو حفرة من حُفر النيران»[18] ديگر مي‌گويد «و أنا قد وَضعتُ عليها يدي فلا اُحسّ منها حرارة النار» من دست روي اين جمجمه مي‌گذارم مي‌بينم دستم گرم نمي‌شود من حرارت را احساس نمي‌كنم خب اين جمجمه ي سرِ كافر است من هم در قبرش در آوردم شما هم كه مي‌گوييد قبر «حفرة من حفر النيران» عذاب قبر هم حق است پس كجاست اين عذاب؟ «فَسكت عنه عثمان» خب اينها علومي نيست كه او بداند كه «و أرسل الي علي‌بن‌ابي‌طالب المرتضيٰ(صلوات الله و سلامه عليه) يستحضره» آنها قدري ادبشان بيشتر بود مي‌گفتند برويد خدمت حضرت امير اين چون خبري از اينها نبود حضرت را احضار كرد «فلمّا أتاه» وجود مبارك حضرت امير آمد «و هو في ملأ مِن أصحابه قال للرجل» عثمان به همان شخص گفت «أعد المسألة» اشكالت را بگو اين سؤال استفهامي كه نبود اين سؤال استيضاحي بود مي‌خواست حكومت اسلامي را، دين را، مكتب را زير سؤال ببرد اين سؤال استفهامي براي كسي است كه به همه ي اين امور معتقد است منتها مطلبي برايش حل نشده دارد سؤال مي‌كند اين سؤال استيضاحي است تعنّتي است «أعد المسألة فأعادها» در حضور وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) آن اشكالش را مطرح كرد كه اين جمجمه، جمجمه ي كافر است يك، شما مي‌گوييد كفار در قبر عذاب مي‌بينند دو، من دست به اين جمجمه زدم مي‌بينم سرد است احساس حرارت نمي‌كنم سه، شما جواب چه داريد چهار، وجود مبارك حضرت امير وقتي اين را شنيد «ثم قال عثمان‌بن‌عفّان أجب الرجل» خب او بايد به سائل دستور بدهد به مُجيب هم دستور بدهد اوضاع اين‌طور بود ديگر به وجود مبارك حضرت امير عرض كرد كه شما جواب اشكال اين آقا را بدهيد «أجب الرجل عنها يا أباالحسن» وجود مبارك حضرت امير فرمود «فقال عليّ(عليه السلام) ايتوني بزند و حجر» آ‌ن روز مي‌دانيد قبل از اينكه كبريت و امثال كبريت اختراع بشود مَرخ و عَفار دوتا درخت بودند كه اين شاخه‌هايشان را وقتي قطع مي‌كردند به هم مي‌ماليدند جرقه مي‌زد و چوپانها و ساربانها و مسافران بياباني شبانه از همين نار استفاده مي‌كردند «﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً﴾ همين‌طور است در بيابان حجاز اين درخت مَرخ، عفار اينها درختهايي هستند كه اگر شاخه‌هايشان را قطع كنند و به هم بمالند آتش جرقه مي‌زند بعد هم سنگ چخماخ و اينها اختراع شده وجود مبارك حضرت امير فرمود آن زَند يعني آلتِ گير با آن سنگ چخماخ را حاضر كنيد خب همه داشتند ديگر براي اينكه آن روز كه كبريت نبود كه هر كسي در خانه‌اش از اينها داشت حاضر كردند حضرت فرمود اين سنگ سرد است ديگر اين چخماخ هم كه سرد است اينها را به هم زد آتش جوشيد فرمود كسي از بيرون كه آتش نياورد كه آتش از درون دارد مي‌جوشد شما دست به سنگ مي‌زني خب بله سنگ سرد است، دست به جمجمه ي سرِ كافر مي‌زني بله اين جمجمه سرد است كسي از بيرون آتش نياورده كه شما با دست احساس بكنيد كه اين بيچاره الآن هم كه در دستت است دارد مي‌سوزد، الآن هم كه در دستت است دارد مي‌سوزد «ايتوني بزند و حجر و الرجل السائل و الناس ينظرون إليه(عليه السلام)» به حضرت امير نگاه مي‌كنند «فأتي بهما» اين زند و حجر را آوردند خدمت حضرت امير «فأخذهما و قدّح منهما النار» اين سنگ چخماخ را با آن زند و مسعار به هم مرتبط كرد و به هم زد جرقّه پيدا شد فرمود اين جرقه از كجاست؟ «ثمّ قال للرجل ضع يدك علي الحجر فوضعها عليه ثمّ قال ضع يدك علي الزند فوضعها عليه فقال(عليه السلام) هل أحسست منهما حرارة النار» كدامهايشان گرم بود؟ تو خيال كردي از بيرون هيزم مي‌آورند اين بيچاره الآن هم دارد مي‌سوزد از درون اين شعله برمي‌خيزد «فَبُهِت الرجل فقال عثمان لولا عليٌّ لهلك عثمان»[19] با بودِ علي هم هَلك، لولا علي ندارد، خب بنابراين اين يك مقدار حل مي‌كند مسئله را كه ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ حالا راههاي ديگري هم باشد ما نه مي‌فهميم نه حقّ نفي‌اش داريم اينها را كه مي‌فهميم اينها به صورت شفّاف روشن است براي ما كه اين‌چنين هست هم ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[20] درست است و هم ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾[21] درست است حالا يا ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[22] در آن ﴿الْحِجَارَةُ﴾ در سوره ي مباركه ي «بقره» كه اين آيه گذشت آن روايات هم خوانده شد ديگر در آنجا دارد كه اين حجاره آن سنگهايي است كه اينها مي‌پرستيدند و كمك مي‌گرفتند از آيه ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[23] ﴿حَصَبُ﴾ يعني همين سنگ‌ريزه حَصب جهنم، سنگ جهنم، سنگ‌ريزه ي جهنم شما هستيد و اين سنگهايي كه مي‌پرستيد عابد و معبود كلاهما في النار، خب چنين چيزي هست بنابراين اگر فرموده است ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ و نفرمود ﴿زدناها سعيرا﴾ براي اينكه همين است كه گُر مي‌گيرد خب اگر خود اين شخص هيزم است ضمير را به نار برگرداني درست است، ضمير را به كسي كه با نار دارد مي‌سوزد برگرداني آن هم درست است، خب.

 

در اين بخش فرمود: ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ چرا؟ براي اينكه اينها با قيامِ حُجج بالغه ي الهي اصول دين را منكر شدند قهراً به فروع دين هم كه عمل نكردند دليلش هم اين است كه ﴿ذلِكَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا﴾ و اين تفاوتها هم اين است كه هر وقت گاهي انسان دست از آن لجاج و عنادِ كفري‌اش قدري برمي‌دارد نه اينكه مؤمن بشود قدري كفرش كمتر مي‌شود اظهار كفرش كمتر مي‌شود اين آتش افسرده‌تر مي‌شود يك وقت نه، در ﴿إِذَا خَلَوْا إِلَي شَيَاطِينِهِمْ﴾[24] مي‌شود آنجا كفرش گُر مي‌گيرد اينجا هم شعله گُر مي‌گيرد ﴿ذلِكَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا وَقَالُوا أَءِذَا كُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً﴾ اينها حرفشان اين است خيال مي‌كردند كه معاد بازگشت انسان است به دنيا در حالي كه معاد رجوع و عود الي الله هست نه عود الي الدنيا، دنيا كه بساطش برچيده مي‌شود اگر ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾، اگر ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[25] ، اگر ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[26] است، ﴿إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[27] است كلّ نظام بساطش برچيده مي‌شود ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[28] يعني «تبدّل السماوات غير السماوات» بنابراين دنيايي نمي‌ماند تا انسان دوباره برگردد به دنيا اين عود الي الله است وقتي عود الي الله شد بايد برابر آن عالَم داوري بشود اينها مي‌گفتند كه ﴿أَءِذَا كُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً﴾ مشابه اين توهّماتشان در سوره ي مباركه ي «يس» از يك سو، در سوره ي مباركه ي «مؤمنون» هم از سوي ديگر بيان شده مبسوطش در سوره ي مباركه ي «مؤمنون» است در سوره ي مباركه ي «مؤمنون» آيه 82 به بعد اين است ﴿قَالُوا أءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ ﴿لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ به پدران ما هم انبياي گذشته مي‌گفتند وقتي مُرديد به اين وضع مي‌رسيد خب نه پدران ما برگشتند نه آنها برگشتند اينها خيال مي‌كردند معاد عود الي الدنياست ﴿لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ ﴿قُل لِمَنِ الْأَرْضُ وَمن فِيهَا﴾ حالا دارند احتجاج مي‌كنند در برابر قدرت مطلقه چه چيزي محال است؟ كلّ آسمان را چه كسي خلق كرد؟ كلّ زمين را چه كسي خلق كرد؟ شما يك وقت اصلاً قابل ذكر نبوديد ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾[29] يعني قابل ذكر نبوديد مثل نُطَف كذا و كذا يك وقت اصلاً شيء نبوديد ﴿خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً﴾[30] نه شيء قابل ذكر نبودي لا شيء را نطفه كرد بعد نطفه را به اين صورت در آورد كجايش محال است؟ فرمود: ﴿لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ ﴿قُل لِمَنِ الْأَرْضُ وَمن فِيهَا إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ﴾ ﴿قُلْ مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾ ﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ﴾ ﴿قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلاَ يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّي تُسْحَرُونَ﴾[31] چرا مسحورانه حركت مي‌كنيد اين چه چيزي است كه مي‌گوييد چه كسي مي‌تواند دوباره ايجاد كند خب همان كه اول ايجاد كرد ديگر. در سوره ي مباركه ي «يس» بخشي از اين فرمايشات آمده در سوره ي مباركه ي «يس» آيه ي 78 اين است ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ﴾ ﴿قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ﴾ در احتجاج مرحوم طبرسي از امام(عليه السلام) سؤال مي‌كنند كه آيا ذات اقدس الهي كه به پيامبر دستور داد ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[32] او جدال فرمود؟ فرمود بله ديگر چون خدا وقتي دستور مي‌دهد ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾[33] نمي‌شود پيامبر جدال احسن نكند كه پيامبر جدال احسن كرد يكي از موارد جدال احسن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همين بخش پاياني سوره ي «يس» است خب اين جدال است ديگر آنها كه اصلاً مبدأ را منكرند بايد از راه ديگري براي آنها ثابت كرد ولي آنها كه مبدأ را قائل‌اند، خلقت انسان را هم به عهده ي خدا مي‌دانند به آنها مي‌گويند شما كه قبول كرديد خداي سبحان انسان را كه لا شيء بود شيء كرد خب چرا حالا كه متفرّق شده جمع مي‌كند ديگر روح كه از بين نمي‌رود اين بدن هم متفرّق مي‌شود خب اينها را هم دوباره جمع مي‌كند اين چه مشكلي دارد؟

 

پرسش:

پاسخ: شبهه كه در قدرت مطلقه كه نيست شبهه در اين ناسازگاري است ناسازگاري به زعم ماست در برابر قدرت مطلقه چيزي نمي‌تواند او را تحديد كند، محدود كند و جلوي قدرتش را بگيرد ديگر دليلي هم كه حضرت اينجا آورد به عنوان جدال احسن است آنجا يك براهين ديگر است كه خداي سبحان قدرت مطلقه دارد وقتي قدرت مطلقه دارد چيزي در برابر آخر چيزي مانع نيست براي اينكه همه ي اينها مخلوق او هستند در تحت تدبير و اداره و اراده ي او هستند اين جدال احسن براي اينكه شما كه قبول كرديد انساني كه هيچ نبود خدا او را آفريد خب حالا كه همه چيزش هست روحش هست، بدنش هم متفرّق شده خب اين دوباره جمع مي‌كند ديگر ﴿قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ﴾ ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً﴾[34]

 

مطلب ديگر آن وقت كه يكي از اسرار آيات گذشته اين است كه و لطايفش در همين آياتي كه قبلاً بحثش گذشت آيه 93 و 94 و 95 پايان هر سه آيه اين ﴿بَشَراً رَسُولاً﴾ است كه اين به تعبير سيدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله عليه) كم اتفاق مي‌افتد كه سه آيه پشت سر هم يك بخش پاياني داشته باشند آيه 93 اين است كه ﴿قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً﴾، آيه ي 94 اين است كه ﴿قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً﴾، آيه ي 95 پايانش اين است كه ﴿لَنَزَّلْنَا عَلَيْهم مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً﴾ اين ﴿مَلَكاً رَسُولاً﴾ با آن ﴿بَشَراً رَسُولاً﴾ دو آيه‌اش ﴿بَشَراً رَسُولاً﴾ دارد و يك آيه‌اش ﴿مَلَكاً رَسُولاً﴾


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo