< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

88/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 10 تا 15 سوره مريم

 

﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَيَالٍ سَوِيّاً﴾ ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَي إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً﴾ ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيّاً﴾ ﴿وَبَرَّاً بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً﴾ ﴿وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾

 

تاكنون روشن شد كه وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) از ذات اقدس الهي فرزند صالح كه از او به طيّب و رضيّ ياد كرده است مسئلت نمود آن طوري كه مرحوم كليني نقل كرد زكريا رحلت كرد و وجود مبارك يحيي وارث او شد نه اينكه يحيي قبل از زكريا رحلت كرده باشد اين دو مطلب، و وجود مبارك زكريا براي عرض ادب و شكرگزاري از ذات اقدس الهي آيت و علامت زمان فرارسيدن وفاي به وعده را مسئلت كرد كه اين وعده چه موقع انجاز مي‌شود كه من شاكراً تو را عبادت كنم نه اينكه درخواست آيت براي اين بود كه بفهمد ـ معاذ الله ـ اين وعده حق است الهي است يا شيطاني عرض كرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً﴾ اگر كسي شك داشته باشد به ضرس قاطع با خدايش گفتگو نمي‌كند. مطلب بعدي آن است كه اين «قَالَ» هاي مكرّر هم مي‌سازد كه مع‌الواسطه باشد هم بلاواسطه چون در جريان تبشير كه مع‌الواسطه بود تعبير به «قَالَ» شد پس در اين گونه از موارد چون فرشته‌هايي كه مأمور الهي‌اند جز پيام خدا سخني ندارند گفته ي اينها را مي‌شود به خدا اسناد داد در حقيقت خدا گفته است زيرا اينها كلام خدا را ابلاغ كرده‌اند چيزي از خود نگفتند و بر آ‌ن نيفزودند اينجا هم كه زكريا عرض مي‌كند ﴿رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً قَالَ آيَتُكَ﴾ اين مي‌تواند مع‌الواسطه باشد مي‌تواند بلاواسطه ﴿قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَيَالٍ سَوِيّاً﴾ كه بحثش گذشت يعني سه شبانه‌روز زبانت بند مي‌آيد در حالي كه تو دستگاه گويش تو سالم است هيچ نقصي در دستگاه گويش تو راه ندارد اما نمي‌تواني با مردم حرف بزني ولي مي‌تواني با خدا مناجات كني نماز و دعا به جا بياوري. ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ﴾ آنها منتظر بودند گويا از جريان باخبر شدند و وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) هم به آنها اعلام كرد كه چنين حادثه‌اي در پيش است آنها منتظر بودند ديدند وقتي وجود مبارك زكريا از محراب بيرون آمد به آنها اشاره كرد قدرت حرف‌زدن ندارد ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ﴾ اين محراب را كه به معناي اشراف‌نشين يعني جاي برجسته است به همان غرفه معنا كردند كه در جاي بلندي بود زكريا(سلام الله عليه) مشغول عبادت بود از غرفه پايين آمد كه بر قومش اشراف داشت تعبير فرمود: ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ﴾ برخي هم محراب را معناي مصلاّ معنا كردند زيرا مصلّي هم با خدا مناجات مي‌كند طبق روايتي كه مرحوم صدوق در من لا يحضره الفقيه نقل كرد «إنّ اليُصلّي يناجي ربّه» هم با شيطان و نفس درگير است كه مصلاّ محراب است جاي جنگ با شيطان در بيرون و نفس در درون است، اگر محراب به معناي جايگاه نماز باشد محراب يعني جاي حرب و اگر به آن غرفه باشد جايي كه اشراف‌نشين است و كساني كه مقامي دارند آنجا مستقرّند و مادون آنها در مكانهاي ديگر قرار مي‌گيرند ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ﴾ و ديگر قدرت حرف از او گرفته شد اين ايحاء يعني اشاره كرد هم بر كتابت تطبيق شد كه ديدند وجود مبارك زكريا با دستش نوشت كه بامداد و شامگاه به ياد خدا باشيد عبادت و نماز صبح و شام را فراموش نكنيد يا اشاره كرد و آنها به زبان اشاره آشنا بودند فهميدند كه صبح و شام بايد به ياد پروردگارشان باشند ولي ديدند قدرت حرف از حضرتش گرفته شد.

 

پرسش: حاج آقا مي‌شود رو به سَمت باشد خودش...

پاسخ: نه، چون ﴿أَلاَّ تُكَلِّمَ﴾ خداي سبحان خبر داد فرمود نمي‌تواني نه حرف نزن فرمود نمي‌تواني حرف بزني در حالي كه سَويّ هستي، سالم هستي اينكه فرمود ﴿أَلاَّ تُكَلِّمَ﴾ خبر مي‌دهد يعني چنين چيزي اتفاق مي‌افتد كه قدرت حرف‌زدن نداري.

 

آن وقت ﴿فَأَوْحَي إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ وجود مبارك زكريا به آنها دستور داد كه عبادتها را شما فراموش نكنيد صبح و شام به ياد خدا باشيد خب از آن جهت كه پيامبر است بايد ارشاد كند هدايت كند دستور بدهد قبلاً دستور مي‌داد و الآن قدرت حرف ندارد ولي اين دستور را با ايحاء و ايماء مشخص كرد آيا اين است يا نه در اين زماني كه فيض خاصّ الهي بايد تنزّل كند بايد مردم هم فضا را فضاي عبادت قرار بدهند گفتند اگر نماز استثقا بخوانيد باران رحمت نازل مي‌شود ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ فرمود اگر اين‌چنين باشد ما بركات آسمان و زمين را نازل مي‌كنيم در بعضي از روايات دارد كه به وجود مبارك پيامبر عرض كردند يك چند روزي است وحي نمي‌آيد فرمود چگونه وحي بيايد در حالي كه شما ناخنها را نمي‌گيريد خب رعايت نظافت، رعايت بهداشت، رعايت تميزي اينها منشأ ريزش بركت است آخر آنها هم دستور اسلام است منتها دستورهاي توسّل، دستورهاي تعبّدي‌اش در نماز و روزه است دستورهاي توسّلي‌اش در بحثهاي بهداشت و امثال بهداشت است اگر كسي بخواهد ثواب ببرد در روز پنج‌شنبه يا جمعه كه ناخن مي‌گيرد مي‌گويد براي اينكه خدا دستور داد اين هم بهداشتش را رعايت كرده هم ثوابش را برده اگر قصد قربت نكرد بالأخره دستور دين است اين هم دين دستور داده كه ناخنها را روز پنج‌شنبه و جمعه بگيريد هفته‌اي يك‌بار لااقل اين ناخنها را بگيريد فرمود چگونه وحي بيايد در حالي كه شما بهداشت را رعايت نمي‌كنيد ناخنهايتان بلند است اين‌چنين نيست كه اگر كسي كثيف باشد فيض خدا مرتّب مي‌آيد اينها چون اين روايات كمتر مطرح شده به ذهن ما نمي‌آيد شما در روايتهاي غَسل ثياب بخوانيد حضرت فرمود اين لباسها را بشوييد تميز كنيد تا خدا را تسبيح كند اينكه بارها عرض شد ما جلد دوم مفاتيح‌الجنان لازم داريم براي همين است جلد اول مفاتيح‌الجنان كه سعي بليغ مرحوم محدّث قمي(رضوان الله عليه) است ثواب عبادات را ذكر كرده فلان نماز، فلان روزه، فلان زيارت، فلان دعا، فلان مناجات، فلان اعتكاف چقدر ثواب دارد يك جلد دوم، جلد دوم يعني جلد دوم مفاتيح جايش خالي است كه درختكاري چقدر ثواب دارد، راهسازي چقدر ثواب دارد، احياي قنوات چقدر ثواب دارد، فضاي محيط زيست را سالم‌ نگه‌داشتن چقدر ثواب دارد، آن جاهاي عمومي را ثواب كردن چقدر عِقاب دارد اينها هم در روايات ماست ديگر رعايت پرورش گوسفند چقدر ثواب دارد، پرورش درخت چقدر ثواب دارد، «أيّ ما رجلٍ سَقي صِدرةً فكأنّما سَقي مؤمناً» فرمود اگر كسي يك درخت بكارد زير درخت آب بريزد مثل اينكه مؤمن عطشاني را از مرگ نجات داده ثواب بُرده خب اينها هم گفته ي دين است ديگر اگر يك جلد دوم مفاتيح‌الجنان نوشته بشود ديگر آدم باور مي‌كند كه تأمين فضاي سالم براي زندگي عبادتي است دين هر دو قسمت را گفته حضرت رسول(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود اين لباسها را زود به زود بشوييد تميز نگه داريد «لتسبّح لله» تا تسبيح كند خدا را دستمال كثيف با غير كثيف فرق مي‌كند، جامه ي كثيف با غير كثيف خيلي فرق مي‌كند عده ي زيادي كه مي‌گويند ما حرف اينها را مي‌شنويم حالا ما واقعاً چشم ما بسته است گوش ما بسته است اينها آدمهاي كوچكي نيستند مي‌گويند ما حرفهاي اينها را مي‌شنويم تسبيح سنگ را مي‌شنويم تسبيح در و ديوار را مي‌شنويم هم از مرحوم شيخ طوسي نقل شد هم جناب زمخشري در كشّاف نقل كرد در ذيل آيه ي ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾ آنجا اين بحث گذشت كه هر دو بزرگوار يعني هم زمخشري در كشّاف هم مرحوم شيخ طوسي در تبيان نقل كردند كه وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود سنگي بود كه قبل از اينكه من به مقام نبوّت برسم هر وقت مرا مي‌ديد سلام مي‌كرد «و إنّي لأعرفه الآن» من الآن هم آن سنگ را مي‌شناسم آخر اينها يكي دوتا روايت نيست فرمود قبل از اينكه من پيغمبر بشوم اين سنگ هر وقت مرا مي‌ديد سلام مي‌كرد احجاز هم، نباتات هم مثل همان انسانها هستند انسان دو قسم است، حيوان دو قسم است، حجر دو قسم است، شجر دو قسم است فرمود: «و إنّي لأعرفه الآن» هر دو بزرگوار اين را نقل كردند. خب، از مجموع اينها برمي‌آيد كه شما اگر فضا را فضاي ديانت كرديد بركات نازل مي‌شود اگر حضرت به افرادي فرمود چگونه وحي بيايد در حالي كه شما بهداشت را رعايت نمي‌كنيد اين زيرمجموعه همان آيه است كه ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ﴾ اگر كسي جامعه‌اي باتقوا باشند ما بركات الهي را زياد مي‌كنيد قهراً در جامعه ي بابركت مردان متبرّك و مبارك هم پديد مي‌آيند.

خب، فرمود: ﴿سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ اين ﴿سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ براي هميشه بود اما الآن كه مي‌خواهد فيض وجود يحيي پديد بيايد جامعه بايد جامعه ي نوراني باشد ﴿فَأَوْحَي إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ بعد يحيي به دنيا آمد. خداي سبحان به يحيي فرمود درباره ي يحيي فرمود: ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً﴾ در دوران خردسالي و كودكي به وجود مبارك يحيي حُكم داد، حكمت داد حالا اين حكمت هم قابل تطبيق بر نبوّت است هم قابل تطبيق بر معرفت حقايق الهي است اما از اينكه فرمود: ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ اين كتاب ظاهراً همان توراتي بود كه از وجود مبارك موسي مانده بود خود يحيي(سلام الله عليه) از انبياي اولواالعزم نيست مثل عيسي و موسي(عليهما السلام) نيست اين حافظ شريعت است آنهايي كه جزء انبياي اولواالعزم‌اند كتاب دارند آنها كه جزء انبياي اولواالعزم نيستند حافظ شريعت آن انبياي اولواالعزم‌اند ﴿الْكِتَابَ﴾ كه اينجا هست همان معهود ذهني و خارجي است كه به تورات برمي‌گردد كه اين تورات را با قوّت بگير ﴿خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ در قرآن كريم هم نسبت به انبيا دستور مي‌دهد كه شما اين را با قدرت بگيريد، هم درباره ي امّتها دستور مي‌دهد كه شما دين را با قوّت بگيريد سرّ آن در بحثهاي مطالبي است كه آن را بايد كم و بيش بعد از ذكر اين آيات مطرح ببينيم در سوره ي مباركه ي «بقره» چند جا سخن از اخذ بقوّه است نظير آيه ي 63 سوره ي مباركه ي «بقره» فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ ذيل اين آيه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل شده است كه از آن حضرت سؤال كردند اين ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ «أ هيّ بقوّة القلوب أم بقوّة الأبدان» يعني ما بايد خوب بفهميم يا خوب عمل كنيم و دفاع كنيم؟ حضرت فرمود: «بقوّة القلوب و قوّة الأبدان» هم بايد عاقلانه و حكيمانه خوب بفهميد هم شجاعانه خوب دفاع كنيد «بقوّة القلوب و قوّة الأبدان» اين جريان ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ ناظر به همين قسمت خواهد بود. در بخشهاي ديگري از همان سوره ي مباركه ي «بقره» آيه ي 93 باز به اين صورت آمده است ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ آن حديث در ذيل اين آيات است نه آيه ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾. در سوره ي مباركه ي «اعراف» هم مشابه اين مضمون به نحو ديگر آمده آيه ي 145 سوره ي مباركه ي «اعراف» اين است كه ﴿وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ﴾ به وجود مبارك موساي كليم مي‌فرمايد ﴿فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ تو به قوّه بگير به شاگردان هم بگو كه تورات را به احسن وجوه بگيرند اگر درباره ي قرآن آمده است كه قرآن ذلول است و ذو وجوه است و «فاحملوها علي احسن وجوه» مشابه همان است كه ذات اقدس الهي به موساي كليم درباره ي تورات دستور داد كه به قومت بگو ﴿يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُورِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ﴾ اما اصل مطلب كه «خُذْ بقّوة»، «خذوا بقوّة» و مانند آن هم به انبيا دستور داده مي‌شود هم به اُمم آنها گفته مي‌شود كه ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ سرّش آن است كه اين كتاب، كتاب الهي خواه تورات خواه انجيل خواه كتاب انبياي ديگر(عليهم السلام) كتابي است قوي يعني ضعف در آن نيست بطلان در آن نيست كذب در آن نيست وهم در آن نيست بطلان‌پذيري در آن نيست كتاب الهي ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ﴾ است منتها كمالش براي قرآن كريم است در طول زمان وگرنه آن كتابهاي ديگر هم قبل از تحريف ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ﴾ بود منتها بطلان به معناي نسخ براي آنها نيست وگرنه بطلان به اين معنا كه حرف، حرف حق است همه ي ﴿وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ﴾ همه ي كتابها اين طورند پس كتابهاي الهي حقّ‌اند محتوايشان مُتقن‌ است لذا قوي است اين ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾ مرحله ي كاملش براي قرآن است و پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) وگرنه تمام كتابهاي الهي قول ثقيل است اين اصل اول.

 

پرسش:...

پاسخ: كتب الهي آنكه اصل است خب قابل تحريف نيست اما همان كتاب را ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ يك، ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ دو، آن روز كه چاپ نبود همين ورّاقها تورات و انجيل را مي‌نوشتند و عرضه مي‌كردند احبار و رُهبان دين‌فروش كم و زياد مي‌كردند يا تفسير به رأي مي‌كردند بالأخره اين آيات نشان مي‌دهد كه عده‌اي ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾

 

خب، پس اصل اول اين است كه اين كتاب، كتاب سنگين است آن وقت دو ضلع اين مثلث را با تلازم مي‌شود حل كرد و قرآن هم به هر دو ضلع اشاره كرد اگر كتاب، كتاب وزين بود سنگين بود يك معلّم سنگيني بايد اين كتاب را بياورد تدريس كند لذا فرمود: ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾، ﴿شَدِيدُ الْقُوَي﴾ نه يعني وزنش زياد است، عقلش زياد است، علمش زياد است، درايتش زياد است، حكمتش زياد است، اين مي‌شود ﴿شَدِيدُ الْقُوَي﴾ اگر ذات اقدس الهي باشد او شديد القواست براي اينكه ﴿مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ﴾ ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ او قوي است، او مَتين است اينها از اسماي حسناي اوست اين تعبير هم مفيد حصر است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ اين‌چنين نيست كه شديد القوي? قابل تطبيق بر ذات اقدس الهي نباشد معلّم بالاصاله خداست كه شديد القواست بعد از او فرشته‌هايي هستند كه شديد القواي‌اند بعد از آنها وجود مبارك پيامبر است كه شديد القواست پس معلّم اين كتاب، معلّم كتابِ قوي يك انسان قوي است اين ضلع دوم، شاگردانش هم بايد يك انسان قوي باشند ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ مگر كتابهاي علمي را هر كسي مي‌تواند بگيرد قول ثقيل را هر كسي مي‌تواند تحمّل كند لذا فرمود: ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ براي اينكه ما كه قوي هستيم، حرف ما كه قوي است مستمِع ضعيف به درد ما نمي‌خورد ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ اگر در تعبيرات آمده كه قرآن هم براي ذو وجوه است «فاحلموها علي أحسنها» يعني اين كتاب همه ي راههاي بطلان را، وهم و خيال را، اشكال‌پذيري را، نقدپذيري را بسته و حق شده شما تمام اين راههاي قابل نقد و اينها را رها كنيد به حق برسيد حالا كه به حق رسيديد آن مرحله ي نازلش براي شما حجّت است ولي به اين مرحله بَسنده نكنيد «اقرأ وارقي» نه تنها اين آيه را بخوان و ثواب بيشتري ببر اين آيه را بخوان به عمقش پي ببر، به عمقِ عمق پي ببر، به عمق عمق پي ببر و مانند آن «فأحملوها علي أحسنها» همان طوري كه توارت هم همين طور است انجيل هم همين طور است اين اختصاصي به قرآن ندارد منتها كمالش براي قرآن است وگرنه اصلش براي همه صحف الهي است به وجود مبارك موساي كليم فرمود: ﴿وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ اين تورات مثل انجيل مثل قرآن و مثل ساير كتابهاي آسماني همه ي اينها حبل متين‌اند اينها وحي الهي‌اند اينها انزال شده‌اند انزالشان كما مرّ غير مرّ نظير انزال مَطر و برف و تگرگ نيست خدا تورات را نازل كرد يعني آويخت نه انداخت صحف ابراهيم اين طور است انجيل موسي اين طور است كامل‌تر از همه قرآن اين طور است اينها حبل متين‌اند اينها انزال الهي‌اند كه خدا آويخت نه انداخت آن باران است كه او را انزال مي‌كنند مي‌اندازند وگرنه كم نيست رواياتي كه مي‌فرمايد اين ثِقلين و ثَقلين اكبرش و اعظمش قرآن است كه خدا نازل كرده «أحد طرفيه بيد الله سبحانه و تعالي و الطرف الآخر بأيديكم» اين را آويخت نه انداخت حالا كه آويخت بگيريد و بالا بياييد هر مرتبه‌اي مادامي كه در متن قرآن باشد قرآ‌ن است اگر خداي ناكرده با حرفهاي عترت هماهنگ نباشد با عقل هماهنگ نباشد با علوم حقّه هماهنگ نباشد اين قرآن نيست اگر قول ثقيل است در درجه ي اول با حرفهاي عترت موافق است با عقل موافق است با علومي كه به حدّ تجربه ي قطعي رسيده است نه هر فرضيه مطابق قرآن اين مي‌شود صراط مستقيم چون يك طرفش به دست خداست و الطرف الآخر بأيديكم «إقرأ وارقي» بخوان و بالا برو به هر درجه كه رسيدي يك مرحله از مراحل قرب الهي را طي كردي ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ﴾ چون اين قول، قول ثقيل است معلّم شديد القواست شاگردش هم بايد شديد القوا باشد لذا «فأحملوها علي أحسن الوجوه» يك وقت است كه انسان در راه نيست وقتي در راه نبود «الَْيمِينُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّةٌ» چپ و راست هر دو گمراهي است «والوسطي? هي الجادة» و اينجا همان است كه از وجود مبارك پيغمبر نقل شده است ابن‌اثير جَزري در جامع‌الاصول نقل كرد كه حضرت فرمود: «خير الاُمور اُوساطها» نه «أوسطها» اينكه ايشان نقل كرده «خير الاُمور أوساطها» اين در محورهاي اصلي كه آدم چپ را رها كند، راست را رها كند «الَْيمِينُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّةٌ» كه در نهج‌البلاغه آمده «والوسطي هي الجادة» حالا كه به متن صراط مستقيم آشنا شد و در متن صراط مستقيم قرار گرفت از آن به بعد «خير الاُمور أكثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها و أعقلها و أعظمها» از آن به بعد ديگر «خير الامور اوسطها» نيست براي اينكه اينجا كج و راستي نيست اينكه در دعاي كميل عرض مي‌كنيم «وَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ وَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ» همين است ديگر يعني ما اينجا منتظر وسط باشيم يك آدم متوسّط بشويم يا به ما گفتند بلندپروازي براي همه جايز است حالا تا كه را بخواهد و نصيب چه كسي بشود وگرنه ما اگر در راهيم هر چه تندتر بيشتر چرا، براي اينكه اينجا خودش به ما دستور سرعت داد فرمود: «سَارِعُوا» خودش به ما دستور سبقت داد «فَاسْتَبِقُوا» و «سَارِعُوا» جاي تصادف نيست براي اينكه راهي است كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ يك ميدان مسابقه‌اي است به اندازه ي آسمان و زمين خب چه كسي با چه كسي تصادف مي‌كند اگر كسي بخواهد سرعت بگيرد با چه چيزي تصادف مي‌كند اگر ميدان مسابقه به اندازه ي ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ بود ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ اگر ميدان مسابقه به اندازه ي آسمان و زمين است و هيچ مانعي در كار نيست براي اينكه فرض در اين است كه ما وارد صراط مستقيم شديم با چه كسي تصادف بكنيم چه چيزي جلوي ما را مي‌گيرد لذا سرعت هيچ مانعي ندارد و سبقت نه تنها مانعي ندارد بلكه دستور دادند كه جلو بزن اما اگر گفتي «أَنَا أَعْلَمُ» معلوم مي‌شود اصلاً در راه نيستي من بهترم، من مجتهدترم، من اعلمم معلوم مي‌شود اصلاً در راه نيست آدم، اما اگر گفت من الهي‌ هو الله گويم معلوم مي‌شود در راه است وقتي در راه است نه كج‌راهه مي‌رود نه راه كسي را مي‌بندد آن وقت چنين آدمي دستور الهي اين است كه جلو بزن «سَابِقُوا»، «سَابِقُوا»، «سَابِقُوا» چرا، مبادا بگويي افراط و تفريط بد است اينجا جاي افراط و تفريط نيست اينجا جاي «خير الامور أشدّها و أكثرها و أوفرها» است اگر بخواهي راه پيدا كني بله، «خير الامور اوسطها» وقتي صراط مستقمي مشخص شد هر چه توانستي «تا سر رود به سر برو تا پا به پا بپو» اين طور نيست كه كسي مزاحم آدم باشد بگويند چرا جلو ميزني اگر كسي در اين صراط بود مثل معصوم(سلام الله عليه) همه ي اموالش را اگر ببخشد اسراف نيست مثل وجود مبارك امام .. اين زير سؤال نمي‌رود كه چرا شما همه ي موال را بخشيدي، همه ي اموال را ببخشي اين مي‌شود اسراف اين چون معصوم است در صراط مستقيم است مي‌داند كجا همه ي اموال را ببخشد به‌جاست، كجا اموالش را با فقرا تقسيم بكند به‌جاست چون در متن صراط است در متن صراط جا براي اسراف و تبذير نيست اسراف و تبذير براي بيراهه‌هاست. بر اساس اين مثلث كه كتاب آسماني قول ثقيل است، معلّم شديد القواست هر كدام از اينها بشود شديد القواست آن وقت شاگردش هم بايد شديد القوا باشد لذا ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ تعبيرات گوناگون آمده به يحيي گفته، به موسي گفته، به قومشان گفته اختصاصي به يك گروه ندارد بعد فرمود به قومت بگو به موساي كليم فرمود به قومت بگو ﴿يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ در روايات ما هم هست كه شما اين قرآن را به احسن وجوه حمل كنيد، خب.

 

پرسش:...

پاسخ: آن عمل است، عمل است ديگر در مقام عمل انسان نبايد افراط و تفريط بكند اما وقتي سخن از معرفت باشد و سخن از گاهي ايثار يك‌جانبه باشد آن ديگر جاي افراط و تفريط نيست گاهي در مقام عمل بله، به ما گفتند عمل معتدل باشد روزه اگر ضرر دارد جايز نيست و مانند آن، انسان كه تمام فضيلتش در محدوده ي كار نيست.

فرمود: ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً﴾ اين حكم مي‌تواند بر نبوّت حمل بشود لكن در بخشي از آيات در مقابل نبوّت است ﴿آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾ آنجا چون تفصيل قاطع شركت است نمي‌توان حكم را بر نبوّت حمل كرد اما اينجا كه تفصيلي در كار نيست قابل تطبيق هست مي‌تواند حكم همان نبوّت باشد. برخي وجود مبارك امام جواد(سلام الله عليه) را از نزديك مكرّر مطالعه مي‌كردند كه قدّ مباركش چقدر است، پاي مباركش چقدر است، سرِ مباركش چقدر است خوب داشت نگاه مي‌كرد حضرت نشست فرمود چه كار مي‌كني؟ عرض كرد مي‌خواهم وضع شما را ببينم وقتي به مصر مي‌رسم به مردم مصر بگويم كه امام نهم شيعيان اين است فرمود خير، «إنّ الله احتجّ بالإمامه كما احتجّ بالنبوّة و قال ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً﴾ تو چه كار داري قدّ من چقدر است از من كوچك‌تر وجود مبارك يحيي بود جريان امامت مثل جريان نبوّت فضل الهي است اين به قد و قامت و سن و سال ارتباط ندارد مگر ذات اقدس الهي به يحيي(سلام الله عليه) در دوران كودكي نبوّت نداد چه كار داري حالا سنّ من چقدر است، پاي من چقدر است «إنّ الله احتجّ بالإمامه كما احتجّ بالنبوّة و قال ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً﴾ خب، اينها هست با شواهد مي‌شود گفت كه حكم يعني نبوّت و آنجايي كه حكم و نبوّت در كنار هم‌اند چون تفصيل قاطع شركت است حمل حكم بر نبوّت آسان نيست اما اينجايي كه نبوّت ذكر نشده قابل حمل بر نبوّت هم هست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo