< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

88/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 23 تا 30 سوره مريم

 

﴿ففَأَجَاءَهَا الْمضخَاضُ إِلَي جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً﴾ ﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلاَّ تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً﴾ ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً﴾ ﴿فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً﴾ ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَامَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً﴾ ﴿يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً﴾ ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً﴾ ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً﴾

 

وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) بعد از اينكه باردار شد اين بار و حمل خود را به مكان دور بُرد تا از ديد ديگران پنهان باشد و به آساني اين بار را وضع كند. ﴿فَأَجَاءَهَا الْمضخَاضُ إِلَي جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ دردِ زايمان آن حضرت را وادار كرد كه به كنار يك درخت خرمايي كه به حسب ظاهر خشكيده بود آنجا برود اين ﴿جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ تكرار مي‌كند براي اينكه سبب كرامت آن حضرت در همين جذع نخله است يك بار اين جذع نخله را در همين آيه 23 ذكر فرمود بار ديگر در آيه ي 24 ﴿فَأَجَاءَهَا الْمضخَاضُ إِلَي جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ﴾ حالا اين را هنگام وضع حمل فرمود يا وجود مبارك عيسي به دنيا آمده فرمود در آستانه ي ميلاد فرمود اين را آيه روشن نكرد فرمود وضع زايمان و درد زايمان مريم(سلام الله عليها) را وادار كرد كه به كنار درخت خرماي خشكيده‌اي برود در اين حال اين جمله را فرمود: ﴿قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً﴾ مستحضريد كه يك بحث بين خود مريم(سلام الله عليها) با خداي سبحان و جبرئيل و فرستاده‌هاي الهي است آن «علي بيّنة مِن ربّها» بود براي اينكه فرشته ي الهي را ديد فرشته سخن گفت بشارت داد و او مادر شد و اين قضا و قدر الهي را هم پذيرفت يك ارتباط با مردم دارد مردمي كه طبق بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) يك عاقل در بين آنها نبود تا مسئله ي كرامت و معجزه را بفهمد مريم(سلام الله عليها) را درك بكند و سخنان مريم را به جامعه منتقل بكند وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) طبق اين روايت فرمود يك فرد رشيد در آن امّت نبود مشابه آنچه درباره ي حضرت لوط آمده ﴿أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ﴾[1] اين مضمون درباره ي حضرت لوط هست كه فرمود يك آدم عاقل نيست كه من با او گفتگو كنم او را از قبح اين عمل آگاه كنم تا به ديگران منتقل كند داشتن يك آدم عاقل هم براي يك جامعه گاهي راهگشاست طبق اين بيان امام صادق(سلام الله عليه) يك آدمِ بِفهم در بين آن مردم نبود لذا اين تهمت را كسي كه بخواهد در جامعه ي قداست دين را حفظ بكند دردناك است مرگ‌آور است يك وقت كسي را متّهم مي‌كنند اين خانه‌نشين مي‌شود خب كاري هم ندارد يك وقت است كسي اصلاً پروريده شده براي نشر معارف دين براي حفظ دين با آبروي او بازي كردن يعني او را از تمام حيثيتهاي شغلي انداختن او مي‌شود آدم بيكار اما اگر كاسبي را،كشاورزي را،دامداري را متّهم كردند بالأخره او مشغول كار خودش هست اما يك روحاني را انساني كه از راه آبرو دارد خدمت مي‌كند او را متّهم كردن اين ديگر مُرده است ديگر،بنابراين براي كسي كه بخواهد ناشر دين باشد اگر با آبروي او بازي كردن يعني او را از هويّت انداختن ولي ديگران نه،اين‌چنين نيست اگر كسي كشاورز است،دامدار است،پيشه‌ور است،كارمند است،كارگزار است بالأخره يك هتك حيثيتي شده ولي مشغول كار خودش است وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) كه عمري را در معبد الهي گذراند براي نشر دين بود اگر با اين تهمت روبه‌رو بشود ديگر از هستي ساقط است بنابراين در ارتباط با فرشته‌ها و ذات اقدس الهي او «علي بيّنة من ربّها» است درباره ي مردم چون يك انسان عاقل كه مسئله كرامت را بفهمد نبود وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) گفت ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً﴾ مشابه اين را ما درباره ي انبيا(عليهم السلام) هم داشتيم.

 

پرسش:...

پاسخ: خب الآن ديگر ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا﴾ فرزندي آورده و هيچ كسي هم سابقه ندارد كه بدون همسر مادر بشود خب توجيه مي‌خواهد ديگر. وجود مبارك حضرت امير اين قسمت را قبلاً هم ما از نهج‌البلاغه خوانديم وجود مبارك حضرت امير فرمود طبق خطبه ي چهار نهج‌البلاغه فرمود من در حق هيچ شكّي نكردم «مَا شَكَكْتُ في الْحَقِ‌ّ مُذْأُرِيتُهُ» از آن لحظه‌اي كه خداي سبحان حق را به من نشان داد من شك نكردم اينها سخن از رؤيت در حق است نه نظر در حق سخن از نظريه‌پردازي و نگاهِ علمي نيست سخن از رؤيت است و شهود فرمود شك‌بردار نيست ما حق را به ما نشان دادند ما هم يقين داشتيم آن‌گاه اين سؤال پيش مي‌آيد كه خب نه تنها شما اين طور هستيد انبيا هم همين طورند انبيا هم در حق شك نمي‌كنند پس چرا وجود مبارك موساي كليم در آن صحنه ي مسابقه ترسيد چون دارد وقتي كه سَحره آمدند آن طنابها را و آن چوبها را در ميدان مسابقه انداختند ﴿فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ﴾[2] همه فرار كردند اين ميدان شد ميدانِ مار در اين صحنه ﴿فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَي﴾[3] وجود مبارك موساي كليم ترسيد خب موسي كه مي‌داند اين سِحر است سِحر كه ترسي ندارد معجزه به دست موساي كليم است سِحر به دست آنهاست چگونه موساي كليم ترسيد؟ وجود مبارك حضرت امير مي‌فرمايد «مَا شَكَكْتُ في الْحَقِ‌ّ مُذْأُرِيتُهُ» آن وقت جواب سؤال مقدّر كه اگر شما نترسيديد اين براي آن عصمت است مَلكه ي عصمت است و انبياي الهي هم همين طورند پس چطور موساي كليم شك كرد و ترسيد آن‌گاه در جواب مي‌فرمايند: «لَمْ يُوجِسْ مُوسَي‌عليه السلام خِيفَةً عَلَي نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ»[4] فرمود موساي كليم از اين مار نترسيد از اينكه سِحر عظيم آوردند نترسيد از جهل و نَفهمي مردم ترسيد فرمود خب الآن اينجا ميدان مسابقه است اين همه مارها و طنابهاي مارشده را به مردم نشان دادند من هم اگر عصا را بيندازم مار بشود آنها نتوانند بين معجزه ي من و سِحر آن ساحران فرق بگذارند چه كنم سِحر چيزي است باطل معجزه امري است حقيقت تشخيص اين حق از آن باطل كه كار هر كسي نيست اينها كه حس‌گرايند در محدوده ي حس فكر مي‌كنند اگر ببينند من هم چوبي را مار كردم آنها هم چوبي را مار كردند آن وقت چه مي‌شود اگر آنها تشخيص ندهند من چه كنم وجود مبارك حضرت امير مي‌فرمايد هراس موساي كليم از جهل مردم بود كه مبادا در اين فرصت دولت ضلال بر دولت حق غالب بشود «لَمْ يُوجِسْ مُوسَي‌عليه السلام خِيفَةً عَلَي نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ» آن‌گاه «الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَي سَبِيلِ الْحَقِ‌ّ وَ الْبَاطِلِ. مَنْ وَثِقَ بِماءٍ لَمْ يَظْمَأ» فرمود اگر كسي تكيه‌گاه داشته باشد به كوثر برسد تشنه نمي‌شود بنابراين موساي كليم با اينكه از انبياي اولواالعزم بود ترسش از جهل مردم است با اينكه «علي بيّنة من ربّه» بود هيچ ترديدي هم نداشت بار اول ترسيد براي اينكه سابقه نداشت اينها كه علمشان بالذّات نيست بايد به تعليم الهي باشد ذات اقدس الهي فرمود عصا را بينداز عصا را انداخت اين شده مار خب در شب تار چوبي مار بشود هراس دارد ديگر براي اوّلين بار موساي كليم ترسيد بعد فرمود: ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَي﴾[5] بگير نترس ما اين را دوباره عصا مي‌كنيم اين در كمال شهامت دست گذاشت و گرفت از آن به بعد ديگر هراسي نبود اوّلين بار ترس دارد براي اينكه علم اينها مثل علم ذات اقدس الهي ذاتي نيست اينها به تعليم الهي عالِم مي‌شوند به تأمين الهي در امنيت قرار مي‌گيرند و مانند آن،اما اينجا بارها وجود مبارك موساي كليم آزمود و عصا را مار كرد دوباره مار به صورت عصا در آمد اينجا در ميدان مسابقه از جهلِ مردم ترسيد بنابراين يك رابطه،وظيفه بين معصومين با ذات اقدس الهي است كه اينها «علي بيّنة من ربّهم»اند يك رابطه با مردم‌اند خب اگر مردم جاهل باشند اينها چه كنند اينها ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً﴾ طبق بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) بر اين بود كه در اينها يك آدم عاقل نبود كه حضرت بفهماند من از راه غيب مادر شدم آن وقت چاره جز اين نبود مگر اينكه معجزه ي شفاف و روشن جهلِ مردم را در جريان مسابقه ي حضرت موساي كليم و تهمت مردم را در جريان حضرت مريم(سلام الله عليهما) برطرف كند در آنجا به وجود مبارك موساي كليم فرمود: ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَي﴾[6] نترس تو پيروز مي‌شوي تو عصا را بينداز سِحري در ميدان نمي‌ماند در بحثهاي آيات گذشته به اين نتيجه رسيده بوديم كه گرچه در بعضي از روايات ظاهرش اين است نظير قصّه ي وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) كه عصاي موسي آن طنابها و آن چوبها را بلعيد ولي ظاهر قرآن كريم اين است كه سِحر را از بين برد يعني همه ي تماشاچيها ديدند اين ميدان شده ميدان مار سِحر عظيم است ﴿وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ﴾[7] آنها ﴿يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَي﴾[8] خيال كردند اين حِبال،حَبها اين عصا اين عصاها اين چوبهاي فراوان اين طنابهاي فراوان كه در ميدان ريختند پر از مار شد وجود مبارك موساي كليم همين كه عصا را انداخت تمام چوبها شده چوب،تمام طنابها شده طناب همه ديدند اين ميدان يك دانه مار هست بقيه چوب و طناب افتاده سِحر را از بين بُرد نه چوب را خورد ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَي﴾[9] كه اين هم متأسّفانه «انّما» نوشته شده فرمود تو اين را بينداز ما آنچه را كه اينها كردند از بين مي‌بريم اينها چه كردند؟ اينها عصا ساختند؟ نه،طناب ساختند؟ نه،چه كار كردند؟ سِحر كردند ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَي﴾ اين به صورت شفاف دلالت دارد كه عصاي موسي كِيد را از بين بُرد نه چوب را خورد وقتي همه ديدند كه قبل از اينكه وجود مبارك موساي كليم عصا را بيندازد مارهاي فراواني در اين ميدان مسابقه بود وقتي عصا را انداخت آنكه چوب بود شده چوب،آنكه طناب بود شده طناب،آنكه كِيد و مكر و حيله و سِحر بود رخت بربست ‌بنابراين انبيا(عليهم السلام) تا خداي سبحان چيزي به آنها افاضه نكند خب نمي‌دانند در اينجا هم وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) كه از تهمت هراسناك بود ذات اقدس الهي به هر وسيله‌اي بود به آن حضرت دلداري داد كه هراس نداشته باش محزون نباش مسئله به بهترين وجه بر اساس قرّةالعين تو تأمين مي‌شود وقتي اين بچه را گرفت خواست به طرف شهر بيايد به او همان فرشته ي وحي از طرف ذات اقدس الهي دستور داد كه هر كس را ديدي بگو من روزه‌دارم و صومِ صَمْت دارم و نذر كردم روزه بگيرم و با احدي سخن نگويم و اگر گفتند اين كودك را از كجا آوردي به خود كودك اشاره بكن البته اين از آن كارِ مريم(سلام الله عليها) برمي‌آيد نه از متنِ پيام ﴿فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً﴾ هر كسي ديدي بگو من روزه‌دارم اين بايد واقعاً روزه داشته باشد صومِ صَمْت گرفته باشد وگرنه مي‌شود كذب نه اينكه روزه نداشته باش بگو من روزه‌دارم اين نيست اين بايد روزه داشته باشد يك،و صوم صمت هم بايد داشته باشد و نذر كرده باشد كه با كسي سخن نگويد دو،اينكه خدا فرمود هر كس را ديدي بگو يا تخصيصاً خارج شده است به همراه اين دليل يا تخصّصاً خارج شده است كه منظور از «قُل» اين نيست كه لفظاً بگو با اشاره بگو به قرينه ي ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾ نه «فقالت لهم» اين قرينه ي بعدي كه فرمود كسي را كه ديد ﴿أَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾ معلوم مي‌شود حرف نزد معلوم مي‌شود كه قول به معناي جامع هم بر كتابت اطلاق مي‌شود هم بر اشاره اطلاق مي‌شود هم بر لفظ اطلاق مي‌شود اينكه مي‌گويند خبرِ كذبِ عمدي بر خدا و پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) روزه را باطل مي‌كند اگر كسي شب مطلبي را گفت روز در حال روزه از او سؤال كردند اين خبر درست است يا نه،او با سر اشاره بكند خب پس روزه ي او مي‌شود باطل براي اينكه اين هم يك قول است اين هم يك خبر است با دست اشاره بكند هم روزه ي او مي‌شود باطل اين كذب گاهي به قول است گاهي با اشاره آن هم يك نحو قول است گاهي با نوشتن است ديگر،پس اينكه خداي سبحان به وجود مبارك مريم از راه فرشته‌ها دستور داد كه اگر كسي را ديدي بگو من روزه‌دارم و نذر كردم با كسي سخن نگويم اين يا تخصيصاً خارج شده است كما احتمل يا نه،تخصّصاً خارج است اين قول نيست اصلاً وجود مبارك مريم همين كار را هم كرده حرف نزده بلكه اشاره كرده،خب.

 

پرسش:...

پاسخ: نه چون آخر ﴿فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً﴾[10] اصلش كه ﴿إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً﴾ ﴿فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً﴾[11] هم در قسمت شرق بيت‌المقدس مثلاً جا گرفته بودند و هم يك حجاب و پرده‌اي يا ديواري بين آن حضرت و ساير اهلش بود كه از اهلش هم فصلاً هم حجاباً فاصله گرفته بود كسي خبر نداشت بنابراين آن حالت كه پيش آمد و وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) احساس بارداري كرد اين بارش را گرفته فاصله گرفته با فاصله ي بشتري ﴿فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً﴾ كسي خبر نداشت فقط غيبت مريم را احساس مي‌كردند اما الآن كه بارش را به زمين نهاد مشكل جدّي پيدا كرد ﴿قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً﴾ اين ﴿فَنَادَاهَا﴾ منادي آيا همان فرشته است كه با مريم(سلام الله عليها) سخن مي‌گفت يا عيسي(سلام الله عليه) است كه به دنيا آمده دوتا احتمال است مرحوم شيخ طوسي در تبيان فقط اين دو احتمال را ذكر مي‌كند كه ﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا﴾ اين منظور جبرئيل(سلام الله عليه) است يا وجود مبارك عيسي[12] البته در كلمه ي «تحت» دو قول هست ايشان مرحوم شيخ طوسي مي‌فرمايد دو قول هست يكي «تحتك» تحت يعني ماوراء نه تحت يعني زير به دليل اينكه در جمله ي بعد دارد كه ﴿قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً﴾ ايشان چون سَريّ را به معناي نهر گرفتند فرمودند اين سريّ كه نهر است كه از زير پاي مريم و از زير مريم(سلام الله عليها) كه جاري نشد اين تحت يعني ماوراء چون تحت يعني ماوراء آنجا هم ﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا﴾ هم يعني ماوراء بالأخره منادي يا جبرئيل(سلام الله عليه) است همان ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا﴾[13] يا عيسي(سلام الله عليه) «تحت» را طبق بيان مرحوم شيخ طوسي در تبيان و بعضي از بزرگان ديگر به معناي ماوراء معنا كردند چه اينكه درباره ي سريّ هم دوتا احتمال هست سريّ طبق منتخب مرحوم شيخ طوسي و همراهانشان به معناي نهر است يعني خيلي از مفسّرين اين سَريّ را به معناي نهر معنا كردند نهر را چون سَريان دارد سريّ گفتند ولي عده‌اي گفتند كه منظور از اين سَريّ سيّدالقوم است و شخص شريف است و مانند آن،سيدناالاستاد همان سريّ به معناي نهر را انتخاب كرده و تأييدش هم با ﴿وَاشْرَبِي﴾ است كه در جمله ي بعد آمده «فَكُلِي وَاشْرَبِي»[14] اما آنها كه مي‌گويند مشكل اساسي مريم(سلام الله عليها) در أكل و شُرب نبود تا با بشارت اكل و شرب حزن او برطرف بشود الآن او در يك موقعيّت حسّاسي قرار گرفته كه مي‌گويد ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً﴾ مشكل او را خرما حل نمي‌كند،آب حل نمي‌كند مشكل تهمت را چيز ديگر حل مي‌كند و وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) هم در تمام اين مدّت اصلاً مشكل غذا نداشت كسي كه ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾[15] او مشكل بي‌آبي و بي‌ناني نداشت تا با او بشارت بدهند تمام دشواريهاي مريم(سلام الله عليها) در اين است كه او اگر هتك حيثيت بشود از هويّت ساقط شده است ديگر نمي‌تواند خدمتگزار دين باشد اين مشكل را بايد حل كرد اگر كسي ﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلاَّ تَحْزَنِي﴾ محزون نباش بايد چيزي به او بشارت بدهد كه اين تهمت را برطرف كند لذا اگر سَريّ به معناي سيّدالقوم باشد با اين مشكل‌گشايي راه دارد يعني نگران نباش كسي مي‌آيد از تو دفاع مي‌كند بالأخره چيزي نيست كه چون آخر هيچ كسي نمي‌فهمد كه،چون هيچ كسي نمي‌فهمد با گفتگو حل نمي‌شود از راه غيب بايد حل بشود يك سيّدالقومي مي‌آيد مشكل را حل مي‌كند.

 

پرسش:...زني كه در بيابان است تنهاست موقع وضع حملش است آب مي‌خواهد بهترين چيز در آن موقع آب است.

پاسخ: بله،ولي براي مريم(سلام الله عليها) كه در همه ي مدّت از كرامتهاي الهي برخوردار بود جا براي اينكه بگويد محزون بشود نبود ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾[16]

 

پرسش:...

پاسخ: اگر وجود مبارك مريم رزقِ غيبي را ساليان متمادي تجربه كرده است الآن نگران چيست الآن كه موقعيّتش بهتر شد كه قبلاً كه فرشته نيامده بود قبلاً كه با جبرئيل سخن نمي‌گفت الآن فرشته آمد،جبرئيل سخن گفت،پيام خدا را به او رساند گفت خدا مي‌خواهد تا تو مادر بشوي آن وقتي كه اين كرامتها را نداشت روزيهاي غيبي مي‌رسيد الآن كه اين كرامتها را يافت نگران روزي است؟!

 

پرسش:...

پاسخ: غرض اين است كه اين حزنِ وجود مبارك مريم با چه چيزي بايد حل بشود؟

 

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب، ﴿أَلاَّ تَحْزَنِي﴾ چرا؟ برهان مسئله چيست؟ براي اينكه ﴿قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً﴾ اگر كسي تكلّم بكند بعد از مادرش دفاع نكند اين تهمت همچنان هست اگر عيسي حرف بزند بگويد كه مادر غصّه نخور يك درخت خرمايي خشكيده سرسبز مي‌شود آبي هم پيدا مي‌شود اين مشكل مريم حل نمي‌شود حزن مريم برطرف نمي‌شود چيزي بايد به مريم گفته بشود كه تو نگران اين تهمت نباش ما حل مي‌كنيم اين «نادي» ضميرش يا به عيسي(سلام الله عليه) برمي‌گردد يا به جبرئيل(سلام الله عليه) برمي‌گردد بايد طوري باشد كه اين مشكل مريم را حل كند فرمود: ﴿هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً﴾ آنهايي كه گفتند منظور از اين سَريّ شريف است و سيّدالقوم است أكل را به رطب مرتبط دانستند،شرب را به عصاره ي رطب مرتبط دانستند چون تَمر كه نيست رُطب جنيّ و تازه آب دارد ميوه است رُب دارد و مانند آن،بنابراين محور اساسي نگراني مريم همان تهمت است فرمود كسي مي‌آيد تهمت‌زدايي مي‌كند نگران نباش.

 

پرسش: حضرت مريم از تهمت نمي‌ترسيد يعني تهمت چون مقام مريم مثل چهارده معصوم ما بالا نبود كه

پاسخ: نه خب در اينكه مقام عصمت داشت و ذات اقدس الهي فرمود مريم ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾[17] اين دو بار تطهير را درباره ي او ذكر كرد اصطفا را درباره ي او ذكر كرد فرشته آمد،با او گفتگو كرد اين يقيناً «علي بيّنة من ربّها» بود اما الآن مشكلش اين است كه اين تهمت را چگونه حل كند.

 

پرسش:...

پاسخ: نه،منظور اين است كه اينها كه قبل از نذر است الآن كسي بخواهد به او دلداري بدهد كه غمگين نباش غمِ مريم در چه چيزي بود؟ در اكل و شرب بود؟ اينكه ساليان متمادي از راه غيب روزي مي‌گرفت نگراني مريم در تهمت‌زدايي بود كه من اين تهمت را چطوري بزدايم كسي گفت نه،حامي پيدا مي‌شود.

 

پرسش: ظاهراً الفاظ را چه كار كنيم؟

پاسخ: ظاهر است ديگر.

 

پرسش: ظاهر سرّي.

پاسخ: سَريّ دو معنا دارد ديگر.

 

پرسش: خب ﴿وَاشْرَبِي﴾ را چه كار كنيم؟

پاسخ: ﴿وَاشْرَبِي﴾ آيه بعد است حمل مي‌شود بر عصاره ي رطب اگر تمر بود شُرب نداشت اين رطب هم عصاره دارد هم خودش قابل أكل است آن شرب براي عصاره ي رطب است و آن خود جِرمش براي اكل است غرض اين است كه ما براي اينكه مشكل ﴿أَلاَّ تَحْزَنِي﴾ را حل كنيم بايد يك راه نزديك‌تري يك راه دلپذيرتري را بپذيريم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo