< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/01/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 77 تا 82 سوره مريم

 

﴿وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لاَّ تَخَافُ دَرَكاً وَلاَ تَخْشَي﴾ ﴿فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾ ﴿وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَي﴾ ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْناكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَي﴾ ﴿كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَي﴾ ﴿وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَي﴾

 

بعد از موفقيت وجود مبارك موساي كليم در آن مناظره و مبارزه درباريان فرعون هم پيشنهاد دادند هم خود فرعون اهل اين كار بود تصميم قتل وجود مبارك موساي كليم و همراهانش را گرفت كه گفت ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾[1] كه در سوره ي مباركه ي «اعراف» با همين مضمون وضعش گذشت آيه ي 127 سوره ي مباركه ي «اعراف» اين بود ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَي وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾ چون خود فرعون و درباريان او بت‌پرست بودند بعد از پيروزي وجود مبارك موساي كليم زمزمه‌اي در مردم مصر پديد آمد عده‌اي هم پذيرفتند ، عده‌اي هم ترديد پيدا كردند ولي بالأخره وضع مصر به ناساماني رفت درباريان و فراعنه به او گفتند كه تو همين طور رها مي‌كني كه او هر كاري را در مصر انجام بدهد فرعون گفت ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾[2] يعني ما همان روش طغيانِ قبلي را ادامه مي‌دهيم مردهاي اينها را مي‌كُشيم زنهاي اينها را نگه مي‌داريم ديگر نظير قبل خواهد بود بنابراين توطئه ي قتل وجود مبارك موساي كليم و مؤمنان به آن حضرت گرفته شد خداي سبحان كه با هر توطئه‌گري هست كه ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ الْقَوْلِ﴾[3] از اين صحنه باخبر هست به موساي كليم گزارش داد آنها تصميم قتل تو و مؤمنان را گرفتند بر شما لازم است كه هجرت كنيد نظير اينكه صناديد قريش تصميم قتل وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را گرفتند ذات اقدس الهي به آن حضرت اعلام كرد و دستور هجرت داد منتها صناديد قريش تصميم قتل ‌عام نداشتند ولي فرعون تصميم قتل بسياري از همراهان موساي كليم را داشت لذا ذات اقدس الهي به موساي كليم فرمود بر تو هجرت لازم است يك ، عدّه‌اي را هم به عنوان مهاجر به همراه ببري دو ، در اسلام اين‌چنين نبود كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور شده باشد عدّه‌اي را به همراه ببرد چون آنها فقط در ليلةالمبيت قصد شهيد كردن خود حضرت را داشتند با جريان موساي كليم فرق مي‌كند لذا در همين آيات سوره ي مباركه ي «طه» فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي﴾ ديگر الآن جريان عصا و يد بيضا و آ‌ن معجزات ديگر كارگر نيست بايد هجرت كنيد تا جان خود و مؤمنان را حفظ بكنيد اين بر تو لازم است. در جريان اسرا همان طوري كه ملاحظه فرموديد سير در شب است سير در شب گاهي در اثر بركات خاصّ شب است كه ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾[4] براي اينكه ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً﴾[5] اشتغالات فراوان روز مانع آن حضور جمعيِ قلب است ولي سكوتِ شب و آرامش شب و تنهايي شب و تاريكي شب براي خود نشئه‌اي است ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ به شرط اينكه افراد در روز اين‌قدر خاطرات آلوده به ذهن نسپارند كه اگر در شب خواستند مناجات كنند همه ي آنها غوغايي در درون او ايجاد كند اين همان ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً﴾ است. شبِ اين‌گونه افراد همان سَبحِ طويل است ولي اگر كسي روز مواظب خود بود اين سَبح طويل را راهنمايي كرد و هدايت كرد غوغاي بيخودي را به دل راه نداد آن‌گاه چنين فردي در شب نشئه ي خاصّ خود را دارد ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ لكن جريان اسراي وجود مبارك موساي كليم درباره ي اين قوم براي آن بود كه اينها شناخته نشوند يك ، و هراسي نداشته باشند از اينكه تحت تعقيب باشند دو ، و اگر ارتش جرّار فرعون اينها را تعقيب كرد اينها نفهمند چه كسي به دنبال اينهاست خيال مي‌كنند دنباله ي جمعيت خود اينهاست سه ، اين نكات باعث شد كه اينها شبانه حركت كردند وقتي يكديگر را ديدند كه تقريباً به مأمن رسيده‌اند چه موقع ﴿تَرَاءَي الْجَمْعَانِ﴾[6] آن وقتي كه ﴿فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ﴾[7] اينها به دنبال قومِ موساي كليم حركت كردند خب اين جمعيّت فراوان تا خودشان را تجهيز كنند و راه بيفتند مقدار زيادي از شب گذشت روز كه شد يكديگر را ديدند چون يكديگر را ديدند يك چند لحظه‌اي بعضيها احساس خطر كردند وجود مبارك موساي كليم همه ي اينها را مطمئن كرد اينكه فرمود شب برويد براي اين جهت است آنها هم شبانه همين كه تحت تعقيب قرار دادند به دنبال اينها راه افتادند بخشي از اينها در سوره ي مباركه ي «شعراء» آمده در سوره ي مباركه ي «شعراء» بين اين دو قصّه و اين دو جريان بخشي از جريانها به عنوان حالا يا جمله ي معترضه ، قصّه ي معترضه واقع شد يا نكات ديگري را به همراه داشت از اينكه بني‌اسرائيل پيروز شدند برگشتند به مصر سرزمين فراعنه را اينها مالك شدند و به ارث بردند آن در سوره ي مباركه ي «شعراء» بين اين دو جريان هست كه فرمود:﴿وَأَوْحَيْنَا﴾ آيه ي 52 سوره ي مباركه ي «شعراء» اين است ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾ ﴿فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ﴾ همه ي نيروهاي ارتشي‌اش را آماده كرد﴿إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ﴾[8] گفت اينها يك گروه كمي‌اند ما مسلّماً پيروز مي‌شويم ﴿وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ﴾ ﴿وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ﴾ بعد اين قسمتش جمله ي معترضه است فرمود: ﴿فَأَخْرَجْنَاهُم﴾ ما فرعون و قِبطيان مصر را ﴿مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾ از باغها و چشمه‌هايي كه فراهم كرده بودند بيرون كرديم ﴿وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ﴾ گنجهايي كه داشتند ، منزلتهايي كه داشتند ، كرامتهاي دنيايي كه داشتند از همه ي اينها بيرون كرديم ﴿كَذلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ اينها را به بني‌اسرائيل داديم خب چه موقع ، بعد از جريان اينكه بني‌اسرائيل از دريا گذشتند و آزمون شدند و مدتها ﴿مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً﴾[9] چهل سال در بيابان سرگردان بودند و بالأخره دوباره به مصر برگشتند مالك اين ميراث شدند اين قصّه بعد از چند سال است لكن به عنوان جمله ي معترضه بين آمدن فرعون و غرق شدن فرعون اين يك تكّه واقع شد خب ، بعد در آيه ي 59 به بعد فرمود: ﴿فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ﴾ در قرآن كريم اِمساء آمده ، اِصباح آمده ، اظهار آمده ، اشراق هم آمده دارد تسبيح خدا بكنيد ﴿حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾ ﴿... وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾[10] ﴿تُظْهِرُونَ﴾ يعني «تَدخلون في الظهر» ،﴿تُمْسُونَ﴾ يعني «تدخلون في المساء» ﴿تُصْبِحُونَ﴾ يعني «تدخلون في الصباح» أصبح ، أمسي ، أظهر يعني «دخل في الصبح و المساء و الظهر» أشرقَ هم بشرح ايضاً يعني «دخل في طلوع الشمس» ﴿مُّصْبِحِينَ﴾[11] هم در قرآن آمده ، ﴿مُّشْرِقِينَ﴾ هم آمده يعني وارد زماني شديد كه آفتاب از مشرق طلوع كرده اينها اول كه حركت كردند مُمسي بودند در اِمساء يعني در مساء يعني در شب حركت كردند ولي وقتي كه به مقصد رسيده‌اند مُشرق شدند ﴿فَأَتْبَعُوهُم﴾ در حال اشراق آن‌گاه ﴿فَلَمَّا تَرَاءَي الْجَمْعَانِ﴾[12] در چنين حالي يكديگر را شناختند وگرنه شب ممكن بود از دور ببينند يعني آثارش را مشاهده كنند و صدا را بشنوند اما نمي‌ديدند كه چه كساني هستند ، چقدرند ، در كدام منطقه با موساي كليم گفتگو مي‌كنند و مانند آن ، اما وقتي كه صبح شد كاملاً يكديگر را ديدند چون ﴿تَرَاءَي الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَي إِنَّا لَمُدْرَكُونَ﴾ پيروان موساي كليم عرض كردند كه حالا اينها مي‌آيند ما را مي‌گيرند براي اينكه ما راه برگشت كه نداريم جلو هم كه درياست ﴿قَالَ أَصْحَابُ مُوسَي إِنَّا لَمُدْرَكُونَ﴾ وجود مبارك موساي كليم اينجا بود كه به اينها تَشر زد حرف ردع به عنوان﴿كَلاَّ﴾[13] را با صراحت ذكر كرد فرمود:﴿كَلاَّ﴾ اينها به ما دسترسي ندارند چون خداي سبحان به او وحي كرد كه ﴿لاَّ تَخَافُ دَرَكاً﴾ كسي به شما نمي‌رسد از دريا هم كه نمي‌ترسيد فرمود: ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ اگر خدا دستور بدهد كه برگرديم مبارزه كنيم ما پيروزيم ، اگر فرمان بدهد دريا برويم ما ظفرمنديم ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ﴾ اين بحر ﴿فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ﴾[14] اما جريان دريا ، جريان درياي مصر مثل جريان خندق مدينه اگر يك وقت گفتند كه اطراف مدينه خندق كَندند در جريان جنگ احزاب نبايد مدينه فعلي را كه خيلي وسيع شد در نظر گرفت مدينه 1400 سال قبل خيلي وسيع نبود كَندن خندق در اطراف آن مدينه آن بخشي كه آ‌نها مي‌خواستند بياورند خيلي دشوار نبود در جريان مصر هم خيلي مشخص نيست كه مقرّ وجود مبارك موساي كليم و مؤمنان اطراف او كجا بوده است در طرف شرق رود نيل بود يا در طرف غرب رود نيل بود مصرِ چند قرن قبل مثل مصر فعلي بود كه رود نيل از وسط شهر مي‌گذشت اينها روشن نيست لكن اين مقدار روشن است اگر اينها در قسمت غرب رود نيل بودند بايد هم از رود نيل مي‌گذشتند هم از بحرِ احمر يعني درياي سرخ براي اينكه اينها وارد سرزمين سينا و شام و صحراي شام و اينها شدند ديگر قرآن كريم مشخص نكرد كجا برويد اما بحثهاي تاريخي ، بحثهاي روايي مشخص كرده است كه اينها وارد سرزمين سينا و از صحراي شام و اينها شدند. سرزمين سينا و ارض شام اينها در شرق بخشي هم در شمال شرقي مصر است گرچه شمال مصر محاذي با شمال صحراي مصر است ولي بالأخره رود نيل از وسط مصرِ كنوني مي‌گذرد درياي شرق ، بحر أحمر به اصطلاح درياي سرخ در شرق مصر است اينها اگر بخواهند وارد صحراي شام بشوند صحراي سينا بشوند هيچ چاره‌اي نيست مگر اينكه از درياي احمر بگذرند اگر سفرشان و هجرتشان به غرب بود كاري به درياي سرخ نداشتند اما طبق نقل روايات اينها آمدند به سرزمين سينا و صحراي شام يعني به طرف شرق حركت كردند خب چاره جز اين نيست كه از بحر احمر بگذرند ديگر. در قرآن هم سخن از نهر نيست سخن از بحر است گرچه ممكن است نهرهاي بزرگ را هم بحر بگوند ولي ظاهرش درياست همين درياي سرخ ، درياي سرخ هم قابل عبور نبود كشتيها به زحمت عبور مي‌كرد يعني كشتيهاي آن روز و هيچ راه براي عبور نبود فرعون فكر مي‌كرد كه يقيناً به اينها دسترسي دارد براي اينكه راه براي عبور از دريا كه نداشتند پيروان موساي كليم(سلام الله عليه) هم با جمله ي اسميه با تأكيد گفتند ﴿إِنَّا لَمُدْرَكُونَ﴾[15] جمله ي اسميه است ، تأكيد «إنّ» است ، «لام» است يعني حالا حتماً اينها مي‌آيند ما را مي‌گيرند وجود موساي كليم فرمود: ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾[16] خب ، پس بنابراين چون اينها برابر تاريخ به طرف شرق مصر آمدند يعني به صحراي سينا يا به صحراي شام آمدند بايد از بحر احمر مي‌گذشتند حالا چه از رود نيل گذشته باشند چه از رود نيل نگذشته باشند اگر در قسمت غرب رود نيل بودند كه حتماً از رود نيل گذشتند و آمدند به بحر احمر ، اگر بين بحر احمر و رود نيل به سر مي‌بردند كه نيازي به عبور از رود نيل نبود مستقيماً از درياي احمر گذشتند اين كه فرمود: ﴿أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ﴾[17] اين بحر را خدا بحر كرد يعني اين‌چنين نبود كه آب اول باشد اين هوا در شرايط خاص تبديل به ابر بعد باران مي‌شود باران باعث پيدايش دريا شد الآن اين بارانهايي كه ما داريم محصول درياست ولي از اول دريا محصول و مولود باران بود به وسيله ي باران دريا پديد آمد خب ، وقتي كه اين هوا در شرايط خاص تبديل به ابر بشود باردار بشود و ببارد دريا پديد مي‌آيد اين دريا را كه ذات اقدس الهي به بار آورد گاهي منفجر مي‌كند ، گاهي تبخير مي‌كند ، گاهي خشك مي‌كند ، گاهي جاي خشك را دريا مي‌كند مثل كارِ طوفان ، گاهي دريا را خشك مي‌كند مثل كارِ موساي كليم اين طور نيست كه اينها حاكم بر قدرت الهي باشند اينها برابر عادات‌اند مستحضريد كه علوم تجربي فقط يعني فقط حرفِ اثباتي مي‌زند آن علوم فلسفي است كه دو طرف را به عهده دارد هم اثبات را هم نفي را ، علوم تجريدي است كه حاكم بر همه ي علوم است وگرنه علوم تجربي آ‌نچه را كه بشر ديد طبق او بايد فتوا بدهد كه ما تاكنون اين‌چنين ديده‌ايم ، اين‌چنين يافته‌ايم كه بيماري با دارو درمان مي‌شود بله ، اما بيماري با غير دارو درمان نمي‌شود اين حرفِ علمي نيست كه اگر يك عالِم تجربي بزند براي اينكه آن را كه تجربه نكرده كه ، اگر با صدقه ، اگر با صِله ي رَحِم ، اگر با دعاي وليّ خدا بيماري درمان يافت يا مُرده‌اي زنده شد يك عالِم تجربي فقط بايد ساكت باشد براي اينكه رشته ي او رشته ي تجربه است نه فوق تجربه ، تجربه فقط آنچه را كه ياد گرفت مي‌گويد و راهِ استقلال را مي‌رساند نه راه انحصار را. شما در مفهوم و منطوق خوانده‌ايد كه ما يك وقت مي‌توانيم از جمله مفهوم بگيريم كه دو نكته ي محوري را جمله به ما برساند يكي اينكه اين مقدّم ، علّت مستقلّ اين نتيجه و تالي هست يك ، دو اين مقدّم علّت منحصره است هيچ علّتي غير از اين نيست چون هيچ علّتي غير از اين نيست اگر اين مقدّم حاصل نشد تالي يقيناً حاصل نمي‌شود اما اگر ما فقط علّت مستقلّه را اثبات كرديم علّت منحصره را اثبات نكرديم كه نمي‌توانيم مفهوم بگيريم. علوم تجربي اگر تجربه باشد نه فرضيه و اگر علم باشد نه قياس و خيال و گمان و وهم ، اگر علم باشد حداكثر مجاز است كه يك فتوا بدهد بگويد فلان كار باعث فلان شيء است همين ، اما غير از اين راه ديگر نيست آنكه علم تجربي نيست آن را كه تجربه نكرده اگر معجزات را مي‌ديد اين حرف را نمي‌زد ، اگر كرامات را مي‌ديد اين حرف را نمي‌زد ، اگر تأثير دعا و صدقه و صله ي رَحم را مي‌ديد كه اين حرف را نمي‌زد بنابراين آن علمي كه بر اساس قواعد كلّي تجريدي سخن مي‌گويد كه داير بين نفي و اثبات است حرفِ عقلي است آن هم فتواي ثبوتي مي‌دهد هم فتواي سلبي ، اما علوم تجربي فقط به اندازه ي خودش بايد حرف بزند كه بگويد ما تا حال تجربه كرديم كه از راه عادي نمي‌شود به دريا رفت بله درست است ، اما عصاي موسي كه با عصاهاي ديگر يكسان نيست وجود مبارك موساي كليم كه با افراد ديگر يكسان نيست اگر اراده ي ذات اقدس الهي تعلّق بگيرد كه اين آبهاي رفته ، رفته باشد و نيامده نيايد خب اين وسط مي‌شود خشك ديگر.

 

پرسش: چطوري از نيل رد شدند؟

پاسخ: اينها از نيل ظاهراً نگذشتند از مهم‌تر از نيل گذشتند يعني از درياي احمر گذشتند اگر رود نيل در قسمت شرق اينها بود اينها بايد هم از رود نيل بگذرند هم از درياي احمر تا برسند به صحراي سينا يا برسند به صحراي شام ، اما اگر اينها بين درياي سرخ و رود نيل قرار داشته باشند و رود نيل در غرب اينها قرار بگيرند اينها از نيل نگذشتند اصلاً اينها فقط از بحر احمر گذشتند كه در شرق اينها بود چون اينها هجرتشان به سمت شرق مصر بود نه به طرف غرب مصر ، به هر تقدير اگر ﴿يَا نَارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاَماً﴾ است هيچ علمي حقّ اعتراض ندارد يعني اصلاً قد و قامت علوم تجربي حرفِ اثباتي مي‌زند حرف سلبي ندارد يعني نمي‌تواند بگويد غير از اين نيست اين فقط بايد بگويد ما تاكنون همينها را يافتيم اما علت و عوامل ديگري در عالَم وجود ندارد اين كارِ علم تجربي نيست اصلاً. خب ، پس بنابراين وقتي كه مي‌رسيم به جهان‌بيني يعني فلسفه و كلام آن كاملاً اثبات مي‌كند مي‌گويد هر دو ممكن است هم از راه عادي هم از راه غير عادي ، بلكه حتماً بايد راه غير عادي به نام معجزه باشد تا ديگران بپذيرند نه تنها عيب ندارد ، نه تنها ممكن است بلكه ضروري است كسي كه از طرف خداي سبحان پيام مي‌آورد بالضروره بايد كاري بكند كه احدي نتواند مثل او بكند تا مردم بفهمند از طرف خداي سبحان است خب پس آن كه متولّي اين علوم است نه تنها مي‌گويد ممكن است مي‌گويد بلكه ضروري است آن كه رشته ي او اين نيست حقّ اظهار نظر ندارد ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً﴾ همين عصايي كه اژدها مي‌شود همين عصا مي‌تواند دريا را به صورت جاده ي خشك در بياورد همين كار را هم كرده منتها فرعون و درباريانشان با آن جنود نه با افراد عادي چون قصد قتل داشتند گرچه برخي از مفسّران اضافه كردند گفتند فرعون آمده كه اينها را به مصر برگرداند راهِ ترميم را پيش گرفته در حالي كه اين‌چنين نيست برابر آيه ي سوره ي مباركه ي «اعراف» گفت: ﴿قَالَ سَنُقَتِّلُ﴾ اين «سين» هم «سين» تحقيق است نه تسويف ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾ قصد قتل گرفته لذا همان طوري كه در جريان ليلةالمبيت هجرت براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تشريح شد در چنين جرياني هجرت براي موساي كليم تصريح شده منتها جايي نداشتند مسلمانهايي نبودند مؤمنيني نبودند كه موسي و همراهانش را بپذيرند اين گروه فراوان بايد به جايي بروند كه با مواعده الهي با وعد الهي سامان بپذيرند راهشان را پيدا كنند. لذا فرمود در همان سوره ي مباركه ي «شعراء» كه اينها مشرقِين به يكديگر برخورد كردند وجود مبارك موساي كليم فرمود: ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ﴾ ﴿وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْأَخَرِينَ﴾ ﴿وَأَنجَيْنَا مُوسَي وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ﴾ ﴿ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْأَخَرِينَ﴾[18] اين ﴿الْأَخَرِينَ﴾ همان ﴿الْأَخَرِينَ﴾ قبلي است يعني فرعون و جنود او.

 

پرسش: از «ثمّ» نمي‌شود فهميد كه آنها از دريا خارج شدند بعد فرعونيان پاسخ: ترتيب مي‌فهميم نه خروج چون دارد ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾ كه در همين بخشهاي خودمان است آنها از دريا خارج شدند اينها در دريا ماندند ولي بخشي از راه را با هم در دريا بودند يعني بخشي از همراهان وجود مبارك موساي كليم در دريا بودند اينها هم به دنبال آنها آمدند چون اگر آنها تمام شده بودند و دريا به هم مي‌آمد ديگر اينها وارد نمي‌شدند اينها وارد دريا شدند در حالي كه بخشي از همراهان وجود مبارك موساي كليم در دريا بودند يا نه ، ضرورتي هم ندارد كلاً در دو حال ممكن است وجود مبارك موسي و همراهانشان از دريا كاملاً خارج شدند و جاده همچنان جاده ي يَبس و خشك بود اينها فرعون و جنودش وارد اين جاده ي خشك دريا شدند همه ي اينها كه وارد شدند ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾ هر دو راهش ممكن است. خب ، اما اين فرو آمدنِ آب دريا بعد از اين بود كه تمام پيروان وجود مبارك موساي كليم از دريا گذشتند ﴿فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾ همان طوري كه جريان خشك شدن دريا معجزه است ، جريان فرود آمدن و فرو بردن اينها هم معجزه است لذا با تعبير﴿مَا غَشِيَهُمْ﴾ كه كنايه از عظمت تَغشيه و پوشاندن و فرو بردن و به كام خود غرق كردن است تعبير كرده ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾ كه ديگر قابل وصف نيست. ﴿وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَي﴾ گاهي ذات اقدس الهي بين مثبت و منفي جمع مي‌كند براي تأكيد نظير اينكه مي‌فرمايد: ﴿أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ﴾[19] فرمود يك عدّه مُرده ي غير زنده‌اند خب مرده زنده نيست ديگر اما جمع بين اموات و غير احيا براي تأكيد است اينجا هم از همان قبيل است كه فرمود: ﴿وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَي﴾ هم طبق نكته ي ديروز كه در سوره ي مباركه ي «غافر» يعني سوره ي «مؤمن» نه «مؤمنون» در سوره ي «غافر» يعني سوره ي «مؤمن» فرعون گفته بود ﴿وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾[20] خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿وَمَا هَدَي﴾ او مدّعي هدايت قوم بود ولي هدايت نكرد نمي‌توانست هدايت كند و هم تأكيداً بين نفي و اثبات جمع كرد فرمود: قرآن ﴿وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَي﴾ نظير﴿أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ﴾ خب حالا اينها از دريا نجات پيدا كردند.

 

پرسش: مي‌شود تركيب نباشد به صورتي كه در پايين مي‌فرمايد: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ اينجا فرعون مي‌خواهد بگويد كه خالصاً مردم را ضلالت مي‌كرد هيچ هدايتي هم در آن نبود.

پاسخ: بله ، ﴿أَضَلَّ﴾ كافي بود ديگر يعني گمراه كرد.

 

پرسش: نه ، بعضيها هم ضلالت دارند هم هدايت هم شدند.

پاسخ: آن مربوط به خودشان است كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ در بخش پاياني سوره ي مباركه ي «توبه» پنج گروه را ذكر كرده مقرّبون را ذكر كرده ، ذي مقرّب را ذكر كرده ، كفّار را ذكر كرده ، منافق را ذكر كرده ، ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ هم تقريباً جزء آن فِرَق خمسه است كه ذكر كرده اما اينجا فقط ضلالت محضه است ديگر اما اينكه گفت ﴿مَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾ كه در سوره ي «غافر» است فرمود نه ، او اهل هدايت نبود خب.

 

پرسش: ببخشيد شما در ذيل همين «... أو يبقي» گفتيد كه متعلّق «يبقي» به قرينه «تيق علينا» همان «علينا» مي‌شود ، اينجا هم بگوييم ﴿لاَّ تَخَافُ دَرَكاً وَلاَ تَخْشَي﴾ يعني «لا تخشي دركاً» آن وقت فرقشان در خوف و خشيت مي‌شود كه علامه هم در اينجا فرق خوف و خشيت را.

پاسخ: خوف و خشيت يقيناً با هم فرق دارد اين يك مطلب است اما اينجا به قرينه ي ﴿إِنَّا لَمُدْرَكُونَ﴾ كه در سوره ي مباركه ي «شعراء» آمده بعد در بخشهاي ديگر هم ذات اقدس الهي تهديد كرده فرمود اينها به دنبال شما مي‌آيند مي‌خواهند شما را بگيرند اين هم اخطار كرد فرمود هيچ كدام از اينها به شما نمي‌رسد ﴿لاَّ تَخَافُ دَرَكاً﴾ از اينكه ﴿إِنَّا لَمُدْرَكُونَ﴾[21] بگوييد ، ﴿وَلاَ تَخْشَي﴾ از دريا ، وقتي تأسيس داريم چرا بر تأكيد حمل بكنيم خوف و خشيت هر دو از هم جداست حرفي در آن نيست اما متعلّقها هم فرق مي‌كنند خب.

پرسش: يعني عذابشان اين‌قدر شديد شده كه حتي با غواص هم نمي‌توانند. از دريا نجات پيدا كنند

پاسخ: خب بله آنجا كه هيچ وسيله‌اي در كار نبود اراده ي ذات اقدس الهي بر غرق است فرمود: ﴿وَأَغْرَقْنَاهُمْ﴾[22] در آيات ديگر ، ﴿أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ﴾[23] وقتي خداي سبحان بخواهد كسي را غرق بكند با چه وسيله‌اي او مي‌تواند نجات پيدا كند خب.

 

پرسش:

پاسخ: آن در بحثهاي قبل خوانديم آن روايات را كه خيلي اعتباري مثلاً ندارد كه همان روايت ماديانه‌اي كه مرحوم مجلسي نقل كرده بود همين بود ديگر در آن روايتي كه خوانديم خب ، اصلاً اين طور نبود خود فرعون قصد داشت كه اينها را بگيرد بعد ديد جادّه خاكي است خيال كرده براي او هم معجزه است خب.

فرمود: ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِنْ عَدُوِّكُمْ﴾ حالا اينها نجات پيدا كردند از دريا گذشتند خداي سبحان مي‌فرمايد ما مواعده‌اي داريم الآن مي‌خواهيم حكومت تشكيل بدهيم حكومت هم كه بي‌قانون نيست قانون هر كتاب آسماني است ما براي اينكه براي شما حكومت و سامان و سازماندهي داشته باشيم مواعده‌اي با وجود مبارك موساي كليم داريم كه اين را به مناجاتمان دعوت مي‌كنيم اين چهل شبانه‌روز مهمان ماست به او كتاب مي‌دهيم كه كيفيت اداره ي مصر را در آن كتاب مي‌نويسيم و مانند آن ، به شما هم مَنّ و سَلوي? مي‌دهيم دو ، شما منتظر آن مواعده باشيد كه وجود مبارك موساي كليم آن كتاب را به نام تورات از طرف ما تلقّي كند به شما برساند در اين مَنّ و سلوي هم طغيان نكنيد اينها گفتگوهايي است كه ذات اقدس الهي با موساي كليم(سلام الله عليه) در ميان مي‌گذارد كه به بني‌اسرائيل ابلاغ كند. ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِنْ عَدُوِّكُمْ﴾ شما ساليان متمادي قبل از موساي كليم ، بعد از موساي كليم(سلام الله عليه) آسيبها را از فرعون ديديد ما شما را از آن راه نجات داديم ديگر بيّن‌الرشد شد كه ديگر هيچ عاملي سبب پيروزي شما نشد مگر قدرت اعجاز پس ﴿قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْناكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ﴾ يك مواعده و قراردادي با موساي كليم بستيم كه جانِب اَيمن طور كه اين «اَيمن» منصوب است تا صفت باشد براي «جانب» مجرور نيست كه طورِ ايمن باشد يا وادي ايمن باشد ﴿جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ﴾ مثل ﴿شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ﴾[24] كه اين اَيمن صفت شاطي ، شاطي يعني جانب نه صفت وادي در بحثهاي قبل هم كه در سوره ي مباركه ي «مريم» و امثال «مريم» بود برخيها احتمال دادند كه آن وادي ، وادي يُمن و بركت و ميمنت و اينها بشود كه بشود وادي ايمن ولي آنچه از ظاهر اين آيات برمي‌آيد وادي ايمن ما نداريم جانب ايمنِ وادي ، شاطيء ايمنِ وادي يعني كسي كه رو به شرق ايستاده است طرف راستش اين وادي دو قسمت دارد بخش اَيسر دارد و بخش ايمن اين قسمت طور در جانبِ ايمنِ اين وادي است اگر كسي رو به مشرق بايستد اين كوه طور در طرف راست اوست خب ، به موساي كليم وعده داديم كه رهبر شماست ﴿جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ﴾ بعد شما در اين مدّت هم غذا مي‌خواستيد ما هم غذا به شما داديم مَنّ و سلوي داديم ديگر ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَي﴾ اين بحثها در سوره ي مباركه ي «بقره» مبسوطاً گذشت جريان تعليم اسما و اينها هم در سوره ي مباركه ي «بقره» گذشت تا آنجا كه ممكن بود در تفسير تسنيم بحثهايش آمده مشكل جريان تعليم اسما اين است كه فقط يك جا در قرآن كريم ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾[25] آمده چون قرآن خودش را بايد تفسير كند اگر مطلبي فقط يك‌جا در قرآن ذكر بشود جزء مطالب عميق و پيچيده ي قرآن است بايد به كمك روايات حل بشود در قرآن كريم قصّه ي سجده كردن و جريان بهشت و خروج از بهشت و اينها مكرّر آمده اما جريان تعليم اسما كه خداي سبحان اسماي حسنا را به آدم(سلام الله عليه) القا كرده و آدم(سلام الله عليه) به دستور خدا اسماي حسنا را به فرشتگان اِنباء كرده اين يك جا آمده بنابراين خيلي پيچيده است تا آنجا كه ممكن بود در بحثهاي قبلي در سوره ي مباركه ي «بقره» گذشت هر پيغمبري(عليه الصلاة و عليه السلام) مقداري از اسماي حسنا را آشناست و خاتم آنها(عليهم الصلاة و عليهم السلام) به جميع آنها آشنا هستند خب اينها مباحثي بود مربوط به خودش ديگر كسي وسطها سؤال نكند اين معلوم مي‌شود طرز درس خواندن را بلد نيست ما تا مي‌رويم از اين آيه رد بشويم مكرّر مي‌نويسند تعليم اسما چطور شد؟ خب ، فرمود در سوره ي مباركه ي «بقره» ﴿وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ﴾ ما دريا را شكافتيم ﴿فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسي أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾[26] اين مشخص مي‌كند كه ﴿وَاعَدْناكُمْ﴾ نه يعني با شما مواعده كرديم با رهبر شما موساي كليم مواعده كرديم كه بيايد با ما مناجات كند كتاب را از ما دريافت كند كه قانون اساسي اداره ي مصر است به شما ابلاغ كند لذا ﴿وَاعَدْناكُمْ﴾ به اين معنا كه «واعدنا موسي» ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسي أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾ آن‌گاه جريان اتّخاذ عيد و اينها را اينجا ذكر مي‌كند. در اين محلّ بحث سوره ي مباركه ي «طه» فرمود ما اين كار را كرديم مواعده كرديم مَنّ و سلوي را هم در آنجا سوره ي مباركه ي «بقره» بحثش گذشت نازل كرديم ﴿كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ﴾ ما طيّب و طاهر را به شما داديم شما هم طيّب و طاهر مصرف كنيد نه در حقوق يكديگر تعدّي كنيد نه اسراف و تبذير را روا بداريد نه در اين كار طغيان كنيد ﴿وَلاَ تَطْغَوْا﴾ در اين أكل نه پرخوري كنيد ، نه بدخوري كنيد ، نه سهم ديگري را بخوريد تجاوز نكنيد ، چرا؟ براي اينكه ﴿فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي﴾ اگر كسي طغيان كرده است غضب خدا بر او نازل مي‌شود «حَلّل دِيْنه» يعني وقت اَداست نه حلال مي‌شود گفتند دِيْنش حلول كرد يعني وقتش رسيد ، سررسيد را مي‌گويند حَلّ خب ، ﴿فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي﴾ اين صغرا ،﴿وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَي﴾ اين كبرا ، گاهي آيات قرآن به روال قياس استثنايي است ، گاهي آيات قرآن به روال قياس اقتراني است اين يك صغرا و كبراست فرمود طغيان نكنيد هر كس طغيان كرد غضب الهي بر او حلال مي‌شود پس شما اگر طغيان كرديد غضب الهي بر شما حلال مي‌شود اين نتيجه ي قياس اول ، هر كس طغيان كرد غضب الهي بر او حلال مي‌شود و هر كس غضب الهي بر او حلال شد سقوط مي‌كند پس هر طاغي ساقط است نتيجه ي قياس دوم ﴿وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَي﴾ آن فعل اوّلي مضارع است ولي نتيجه به عنوان ماضي ، اگر كسي غضب خدا بر او حلال بشود او بعد ساقط مي‌شود يَهواست نه فقط هويي چون مستقبل محقّق‌الوقوع است در حكم ماضي است از او به فعل ماضي ياد كرده است فرمود اگر كسي مستحقّ عذاب الهي شد يقيناً سقوط مي‌كند كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo