< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

89/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

(قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ (42) أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا لاَ يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِنَّا يُصْحَبُونَ (43) بَلْ مَتَّعْنَا هؤُلاَءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّي طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلاَ يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ (44) قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْي وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ (45) وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ (45) وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَي بِنَا حَاسِبِينَ (46)

چون سورهٴ مباركهٴ «انبياء» در مكه نازل شد و جريان معاد هم از عناصر محوري اصول دين است و در مكه سوَري كه نازل مي‌شد اصول دين عناصر محوري مطالب آن سور‌ه را تشكيل مي‌داد در اينجا به دنبالهٴ بحث وحي و نبوّت جريان معاد را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد حوادث گاهي در شب اتفاق مي‌افتد گاهي در روز چه كسي شما را از حوادث شب و حوادث روز حفظ مي‌كند و از خداي رحمان براي شما فيض دريافت مي‌كند چه حافظ شماست (مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ) فخررازي و برخي از بزرگان ديگر مي‌فرمايد اين ذكر «رحمان» تلقينِ جواب است نظير (مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ) در (مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ) برخيها گفتند اين تلقين جواب است كه خود سائل در جواب بگويد «كَرَمُه» كَرم او ما را مغرور كرده. اين سخن ناصواب است كَرَم هرگز باعث غرور نخواهد شد اين حجّت خداست يعني خدايي كه نسبت به شما هم ربّ شماست هم نسبت به شما كرامت را اِعمال كرده است چرا مغرور شديد اينجا هم همين طور است خدايي كه نسبت به شما رحمت كرده است هستي داد، كمالات هستي داد، براي هدايت شما وحي و نبوّت و ولايت و عصمت و رسالت را مقرّر كرد چرا نسبت به او كفر مي‌ورزيد. غرض اين است كه اين تلقين جواب نيست اِعراضهايي كه در اين دو سه آيه مطرح بود در بحث ديروز گذشت فخررازي از علماي ماضين نقل مي‌كند كه اين (وَلاَ هُم مِنَّا يُصْحَبُونَ) ديگران همين احتمال را دادند كه اين فعلِ مجهول باب اِفعال باشد نه فَعَل ثلاثي مجرّد نباشد ثلاثي مزيد باشد (يُصْحَبُونَ) يعني منظور اين نيست كه اينها مصحوب ما در صحبت ما نيستند بلكه مُصحَب ما نيستند اين مصحَب اسم مفعول أصحب است «أصحَبَهُ» يعني «مَنَعَهُ» فرمود اينها مُصحَب نيستند اينها خودشان ممنوع از عذاب نيستند چگونه مي‌توانند مانع ديگران باشند مشكل خودشان را حل نمي‌كنند چگونه مي‌توانند مشكل شما را حل كنند. اين ممكن هست چون «أصحَبَهُ» يعني «مَنَعَهُ» لكن از تعبير قبلي كه فرمود: (لاَ يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ) همين مطلب برمي‌آيد بنابراين اگر (يُصْحَبُونَ) همان فعل مجهول باب ثلاثي مجرّد باشد اُولاست يعني اينها مشكل خودشان را حل نمي‌كنند و چون در صِحابت ما نيستند در صحبت ما نيستند نه حقّ تَقريب دارند نه حقّ شفاعت شما اينها را مي‌پرستيديد به بهانهٴ اينكه (هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) اينها كه در صحبت ما نيستند تا شفيع نزد ما باشند شما اينها را مي‌پرستيديد (لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي) اينها كه مقرَّب ما نيستند تا عامل تقرّب شما باشند. خب، آنچه باعث فريب اين تبهكاران است همين است كه ساليان متمادي ذات اقدس الهي اينها را امتحان كرده به اينها نعمت داده به پدران اينها نعمت داده اينها خيال مي‌كردند روزگار هميشه همين طور است (بَلْ مَتَّعْنَا هؤُلاَءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّي طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ) به جاي اينكه نعمت را از خدا بدانند (مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ) و شاكر باشند فكر كردند كه استحقاق ذاتي‌شان است و اين نعمت را بايد داشته باشند. بعد فرمود اينها اگر قدري تاريخ را، حكمت تاريخ را، سنّت الهي را بررسي كنند مي‌بينند كه ما زمين را گاهي خراب مي‌كنيم تخريب زمين گاهي با سيل و زلزله و امثال ذلك است كه خب اين روشن است امر حسّي است گاهي طبق اين دوتا روايتي كه يكي از وجود مبارك امام سجاد يكي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليهما) آمده اين است كه خراب يك مملكت به از دست رفتن علمايشان است يك كشور وقتي ويران مي‌شود كه عالِمان دين را از دست بدهد آنها باعث آباد شدن يك مملكت‌اند اگر علم و عالِم رخت بربست همان «سُلمةٌ لا يَصدّها شيء» خواهد بود. حضرت فرمود نقصِ زمين به موت عالِمان دين است يعني اين كشور ناقص است اين شهر يا اين روستا ناقص است هم از بيانات وجود مبارك امام سجاد هم از امام صادق(سلام الله عليهما) خب فرمود: «بموت العلماء» اهل سنّت هم اين را نقل كردند. خب اين با آن بيان نوراني ديگر امام صادق(سلام الله عليه) هماهنگ است كه فرمود: «ثلاث لا يَستغني أهل كلّ بَلْدةٍ عنها فإن عَدِموا كان هِمَجا» اوّلش «فقيهٌ عالِمٌ وَرِع» دوم «طبيبٌ بَصير ثِقه» سوم «أميرٌ خيِّرٌ مُطاع» خب، بنابراين جامعه را علم اداره مي‌كند علمِ الهي اداره مي‌كند برابر كتاب و سنّت اداره مي‌شود لذا فرمود: (نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ) خب وقتي اين سونامي آمد كم كم از گوشه كناره‌هاي شهر به خود شهر هم مي‌رسد اين است كه فرمودند اگر خواستيد در شهر يا در يك روستا زندگي كنيد اول تحقيق كنيد ببينيد يك عالِم ديني آنجا هست يا نه اين نُقصان زمين به وسيلهٴ موت عالمان دين است. بعد زمينهٴ معاد را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: (قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْي) اين حرفهايي كه من مي‌زنم وحي الهي است كلام كسي است كه شما و عالَم را آفريده ولي آن كسي كه ناشنواست اين حرفها در او اثر نمي‌گذارد ما اين معنا را بايد باور كنيم كه غير از اين چشم و گوشِ ظاهري يك چشم و گوشِ باطني هم هست كه چيزهايي را درك مي‌كند فرمود اينها كَرند اينها كورند در قيامت هم كَر و كور محشور مي‌شوند آن صداي دلپذير وجود مبارك داود كه خوانندهٴ بهشت است و قرآن را داود مي‌خواند در بيانات نوراني حضرت امير هست كه او خطيب أهل الجنّه است قاري اهل الجنّه است اين صداي نوراني به گوش اين تبهكارها نمي‌رسد چه اينكه بوي بهشت كه فاصلهٴ چندين فرسخي مي‌رود به شامّهٴ اينها نمي‌رسد چه اينكه بهشت و اهل بهشت را هم نمي‌بينند فقط جهنم را مي‌بينند زَفير و شَهيق آتش را مي‌شوند و آن عربدهٴ (كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا) اينها را مي‌شنوند اينها در بحث پاياني سورهٴ مباركهٴ «طه» گذشت كه اينها كه مي‌گويند: (رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً) مرا كور محشور كردي خداي سبحان مي‌فرمايد ما تو را كور نكرديم هر طور بودي آمدي در دنيا چشمي داشتي كه فقط بديها را مي‌ديد خوبيها را نمي‌ديد مسجد و حسينيه را نمي‌ديد مراكز فساد را مي‌ديد الآن هم همان طور محشور شدي بهشت و اهل بهشت را نمي‌بيني فقط جهنم را مي‌بيني اين طور نيست اينهايي كه مي‌گويند (لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً) يعني واقعاً كورند هيچ‌جا را نمي‌بينند براي اينكه خدا به آنها مي‌فرمايد: (أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ) جهنم را نشانشان مي‌دهد اينها هم مي‌گويند (رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا) پس كور نيستند كَر نيستند اما صداي داود را نمي‌شنوند بهشت را نمي‌بينند همان طوري كه در دنيا حاضر نبودند قرآن را بشنوند و آثار دين را ببينند اين طور نيست كه اگر فرمود اينها كَرند يعني ظَفير و شَهيق جهنم را هم نمي‌شنوند نه آن را كاملاً مي‌شنوند به همان دليل كه در دنيا صداهاي بد را مي‌شنيدند خب، (وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ) كه جمع «أصمّ» است (الدُّعَاءَ) اين دعوت ما را انساني كه كَرند نمي‌شنوند و همينها گوششان به سراغ صداي ديگران است. (إِذَا مَا يُنذَرُونَ) وقتي اينها انذار مي‌شوند ما با وحي انذار مي‌كنيم وقتي انذار مي‌كنيم اين وحي الهي را نمي‌شنوند و يك وقت هم بيدار مي‌شوند آن صحنه به قدري بيدار كننده است كه با سه علامت رقّت و ضعف اينجا ذكر شده با اين سه علامت ضيف مع‌ذلك اينها را منقلب مي‌كند فرمود: (وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّكَ) اين كلمهٴ «مَسّ» خب غير از تعذيب است غير از بردن در جهنم است غير از (خُذُوهُ فَغُلُّوهُ) است، غير از (لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ) است مَسّ است ديگر مَسّ كمترين برخورد است ديگر اين يك، نَفح هم آن نسيمِ ضعيف و ظريف است اين دو، تاء او هم تاء وحدت است نظير تَمْر و تَمره اين سه، اگر (نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّكَ) به اينها مَس بكند دادشان بلند است حالا بيدار مي‌شوند با اين سه تعبير نشانهٴ رقّت و ضعف مي‌فرمايد: (وَلَئِن مَسَّتْهُمْ) يك، (نَفْحَةٌ) دو و سه نَفحه همان نسيمِ ضعيف تاء آن هم كه تاء وحدت است يك نسيم ضعيف آن هم به اينها مَس كند دادشان در مي‌آيد خب چنين عذابي در پيش است ديگر (وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّكَ) آن‌گاه (لَيَقُولُنَّ يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ) اين همان است كه (فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ) خب، فرمود در آن روز جز عدل چيز ديگر نيست ترازو، ترازوي عدل است يك، وزن عدل است دو، وازِن عدل است سه، افراد را با عقايد و اعمالشان مي‌سنجند چهار، لذا به عنوان نفيِ جنس دربارهٴ قيامت فرمود: (لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ) يعني «اليوم لا ظلم» قيامت اصلاً ظلمي نيست آن‌كه كار دست اوست خداست كه (لاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً) ديگري هم كه كار دستش نيست لذا به عنوان نفي جنس فرمود در اين فضا ظلم نيست براي اينكه كسي كه قدرت كار ندارد آ‌ن‌كه قدرت كار دارد كه عدلِ محض است جا براي ظلم نيست. در جريان ترازو مستحضريد كه براي تفهيم ما وقتي از ترازو سخن به ميان مي‌آيد آن سه مطلب را بالأخره ترازو بايد داشته باشد يكي خود ميزان است كه ابزار سنجش است كه از او به ترازو ياد مي‌كنيم ميزان يعني آلتِ وزن اين ميزاني كه دو كفّه دارد در يك كفّه وزن را مي‌گذارند در كفّهٴ ديگر موزون را مي‌گذارند اگر خواستند نان را بسنجند گوشترا بسنجند در يك كفّه سنگ را مي‌گذارند كه سنگ وزن است در كفّهٴ ديگر نان و گوشت را مي‌گذارند كه موزون است اين سه عنصر توزين است در توزين سه عنصر لازم است الميزان، الوزن، الموزون، ميزان يعني ترازو، وزن آن واحد سنجش، موزون آن كالا. فرمود در صحنهٴ قيامت ما ميزانِ عدل را نصب مي‌كنيم خب حالا با چه عقايد و اخلاق و اعمال را مي‌سنجيم آن در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بحثش گذشت كه فرمود: (وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ) آيهٴ هشت سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين بود يعني ما وقتي ترازو را وزن كرديم نهاديم آن واحد سنجش ما حق است اين «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ ْحَقُّ» نيست كه بي‌ الف و لام باشد يعني وزني هست بلكه با الف و لام است معنايش اين است كه (وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ) حق را ما در يك كفّه مي‌گذاريم نه وزني هست اينكه در تلقين مي‌گويند «إنّ الموت حقٌّ، والوعد حقٌّ، والصراط حقٌّ» يعني هست از هستي اينها خبر مي‌دهند اما اينجا خبر (الْحَقُّ) است نه «حقٌّ» يعني در كفّهٴ وزن ما حق را مي‌گذاريم حقيقت را مي‌گذاريم اينجا حالا آن كفّه چيست، حق چيست، حق را در يك طرف مي‌گذاريم چيست آدم بايد برود ببيند غرض آن است كه فرمود: (وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ) اين حق يك وزن است اين در كفّه گذاشتيم نماز را در كفّه ديگر مي‌گذاريم عقيده را اعمال ديگر را در كفّه ديگر مي‌گذاريم رفتار و گفتار را در كفّه ديگر مي‌گذاريم پس اعملا مي‌شود موزون، حق مي‌شود وزن، ميزان هم كه ميزان قِسط است طبق اين آيه كه مي‌فرمايد: (وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ) اين ترازو ترازوي عدل است از چدن و امثال ذلك نيست عدلِ مجسَّم است اين عدل شده ترازو، وزن شده حق، اعمال و عقايد ما شده موزون خب وازن چه كسي است خداي سبحان است و دستور هم مي‌دهد به فرشتگان او لذا فرمود امروز ديگر جا براي ظلم نيست (لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ) بعد چند گروه را در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه بحثش قبلاً گذشت فرمود اينها را ما احضار مي‌كنيم در سورهٴ «توبه» آيهٴ صد به بعد چهار، پنج گروه را مشخص كرد فرمود: (وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ) يك، (وَالْأَنْصَارِ) دو، (وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ) سه، اينها (رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ) بعد در آيهٴ بعد (وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ) چهار، (وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفَاقِ) كه به همين گروه برمي‌گردند مارِدند شيطانِ مارد يعني متمرّد، مَريد يعني متمرّد، مَرَدَ جمع مارِد است نه جمع مُريد شيطانِ مارد يعني متمرّد، شيطان مَريد يعني متمرّد (مَرَدُوا عَلَي النِّفَاقِ) يعني متمرّدان‌اند اين گروه را ذكر مي‌كند بعد در بخش پاياني مي‌فرمايد: (وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً) پس يك عدّه مؤمنِ خالص‌اند يك عدّه كافرِ خالص‌اند يك عدّه هم كساني‌اند كه مؤمن هستند مسلمان‌اند منتها (خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً) فرمود اينها را ما احضار مي‌كنيم اعمال هر كدام هم مي‌سنجيم. دربارهٴ عدّه‌اي فرمود كه ما براي اينها وزن اِقامه نمي‌كنيم آن در بخش سورهٴ مباركهٴ «كهف» بود كه آن هم قبلاً گذشت كه فرمود ما براي اينها در قيامت وزن قرار نمي‌دهيم آيهٴ 105 سورهٴ مباركهٴ «كهف» اين بود كه(أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً) جناب فخررازي و ديگران مي‌گويند اين آيه منافي با آيات ديگر نيست كه آيات ديگر دارند كه اعمال همه را ما مي‌سنجيم اين آيه منافي نيست براي اينكه (فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً) يعني ما اينها را اِكرام نمي‌كنيم تعظيم نمي‌كنيم تجليل نمي‌كنيم اين سخن ناصواب است براي اينكه آن آياتي كه دارد (وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ) بله آن معنايش اين است كه خدا به اينها نگاه نمي‌كند يعني نگاهِ تشريفي و تكريمي با اينكه خدا (بِكُلِّ شَي‌ءٍ بَصِيرٌ) است اما اينجا (فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً) وزن براي تكريم نيست براي تعديل است اظهار عدل است اين وزن دو قِسم است يك وقت اعمال خير را مي‌سنجند يك وقت دركات را مي‌سنجند يك وقت تفاوت دركات و درجات را مي‌سنجند اين كفّاري كه (حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ) همهٴ عمر را سرمايه را باختند خير ندارند تا ترازو برايشان وضع بشود كه يك طرف حق بگذارند يك طرف عملِ اينها خب كسي كه باطلِ محض است يك ذرّه خير هم ندارد كه آن يك ذرّه خير را بسنجند كه لذا فرمود: (فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً) خب براي اينكه چه ترازو وزن بكنند آخر چه آورده بود او چيزي نياورده كه در محكمهٴ عدل الهي بسنجند كه ترازويي هم در يك گوشهٴ ديگر است و آن دركات را مي‌سنجند نه درجات را كه گناه چه كسي بيشتر است يك عدّه هستند كه (إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ) كه دامنگير آ‌نها همين آيه و امثال آيه است اين دركات خيلي بيشتري دارند يك عدّه دركات كمتري دارند آنها هم توزيني است غرض آن است كه در بخش حَسنات اينها چون دستشان خالي است چيزي برايشان وزن نمي‌كنند كه چه چيزي را بسنجند اما در بخش دركات كاملاً مشخص است كه دركهٴ اينها چقدر است چه كسي بايد به دركهٴ پنجم باشد چه كسي بايد بيشتر باشد و مانند آن اين جمع بين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «كهف» و آيهٴ محلّ بحث هم اين خواهد بود. خب، فرمود: (وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ) را كه اين موازين قِسط است قِسط يعني سهم هر كسي را به او دادند در برابر قَسط كه به معني جور و ظلم است اين قِسط يعني سهم هر كسي را به او دادن اين ميزان، ميزان قِسط است پس اين ميزانِ قسط را در قيامت وزن مي‌كنند تا اعمال سنجيده بشود (وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً) اين هم نكره در سياق نفي است و مفيد عموم به احدي ظلم نمي‌شود آنچه در سورهٴ مباركهٴ «زلزله» است كه (فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ) او مي‌بيند براي اينكه ما نشانش مي‌دهيم خب چه كسي ارائه مي‌دهد چه كسي اعمال گذشته را نشانش مي‌دهد فرمود: (وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَي بِنَا حَاسِبِينَ) ما كه چيزي براي ما مستور نيست در بخشهايي از قرآن كريم مي‌فرمايد هر موجودي بالأخره يا حاضر است كه خب معلومِ ديگران است يا مجهولِ ديگران است در اثر بُعد، ظلمت، حجاب و مانند آن، ريزي، انسان كه به چيزي علم ندارد يا براي اينكه دور است زماناً يا مكاناً يا براي اينكه دور نيست در زير چيزي پنهان شده است يا نه، در زير زمين و امثال زمين پنهان نشد تاريك است فضاي تاريك نمي‌گذارد كه انسان او را ببيند يا نه، هيچ كدام از اين موانع نيست خيلي ريز است نمي‌شود اين را ديد بالأخره يا بُعد است يا ظلمت است يا حجاب است يا صِغَر است فرمود هيچ كدام از اينها براي خدا مانع نيست (إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ) ريز باشد دور باشد زير زمين باشد تاريك باشد ما مي‌آوريم بالأخره فرض ندارد كه چيزي مانع علمِ ازلي ذات اقدس الهي باشد چون علمش (بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ مُحِيطٌ) است اين خدا كه چيزي مانع علم او نيست نه بُعد و نه صِغر و نه زير زمين بودن و نه حجاب و امثال ذلك اين را مي‌آورد حالا كه آورد (فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ) الآن هر چه هم حساب بكند يادش نيست كه در سي سال قبل چهل سال قبل چه كاري كرده چه حَسنه چه سيّئه ولي خدا وقتي كه آورد او مي‌بيند اين‌چنين نيست كه (فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ) خودش بالاستقلال و بالذّات مي‌بيند تا ارائه ندهند او نمي‌بيند ارائه‌اش به دست خداست فرمود هر جا باشد ما مي‌آوريم در اين بخش فرمود: (وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ) آن عمل (مِنْ خَرْدَلٍ) خود خَردل آن دانهٴ اسپند او را اگر شما به چند جزء به چند حبّه تقسيم بكني كه اين «مِن» بشود «مِن» تبعيضيه وگرنه حبّه از خود خردل بزرگ‌تر است يك حبّه گندم، يك حبّه جو، يك حبّه برنج از خود خردل بزرگ‌تر است اين يا بيانيه است يا تبعيض اگر تبعيض شد يعني اين حبّهٴ خردل را اگر شما به چند حبّه تقسيم بكنيد آن ذرّه‌اي كه به هيچ وجه قابل ديدن نيست ما او را مي‌آوريم (وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا) ما اين را مي‌آوريم چون از علم ما و از حيطهٴ هستي ما كه غايب نيست (وَكَفَي بِنَا حَاسِبِينَ) اما به انسان مي‌گوييم تو قاضي خود باش «تو نيك و بد خود هم از خود بپرس٭٭٭ چرا بايدت ديگري مُحتسِب» (اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً) تو در محضر ما هم كه نمي‌تواني خلاف بكني گرچه (كَفَي بِنَا حَاسِبِينَ) اما (اقْرَأْ كِتَابَكَ) و خودت حسابرس خودت باش آن روز كه انسان نمي‌تواند جز حق چيزي بگويد براي اينكه همهٴ اعضا و جوارح او ايستاده‌اند شهادت بدهند خب انسان چه چيزي را مي‌تواند كتمان بكند آن (يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّي بِهِمُ الْأَرْضُ وَلاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً) همه اعضا و جوارح صف كشيدند شهادت بدهند خب كجا مقدور است كه انسان كتمان بكند. مثل اينكه اذان است ديگر.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo