< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

89/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

(فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ (94) وَحَرَامٌ عَلَي قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاها أَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ (95) حَتَّي إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ (96) وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ (97) إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ (98) لَوْ كَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ (99) لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ (100) إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي أُولئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ (101) لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ (102)

پرسش:؟

پاسخ: نه خير، آن غير از اين است آن مضمونش اين است كه اگر مردم يك‌دست كافر نشوند ما به كفّار آن‌قدر وسايل مالي مي‌دهيم كه سقف منزلشان يا ديوار منزلشان و مانند آن به جاي چوب و به جاي آهن، نقره به كار ببرند يعني تيره نقره به كار ببرند صُحف فِزّه مي‌داديم، سقف نقره‌اي مي‌داديم، نردبان طلايي مي‌داديم ولي خائفيم مردم به طمع دنيا يك‌دست كافر بشوند (وَلَوْلاَ أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ) كذا و كذا.

سورهي مباركهي «انبياء» بعد از مرحله ي توحيد و نبوّت، جريان معاد را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد رجوع مردم به مبدأ قطعي است چه اينكه صدور مردم هم از مبدأ قطعي است مردم مبديي دارند «هو الله» معادي دارند «و هو الرجوع إلي الله» اين قطعي است و هر كس مهمان عمل خودش است اگر كسي حُسن فاعلي و فعلي را ضميمه كرد كه خداي سبحان اجر او را ضايع نمي‌كند و فرشتگان هم اعمال او را ضبط مي‌كنند و اگر كسي حُسن فاعلي و فعلي را ضميمه نكرد يا از هر دو جهت سيّء بود يا از جهت عمل سيّء بود اين گرفتار عذاب مي‌شود منتها طولاني شدن عذاب او يا كوتاه مدّت بودن عذاب او مربوط به مقدار سيّئات اوست. بعد فرمود: (وَحَرَامٌ عَلَي قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاها أَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ) امّتي كه در اثر كفر و دادن مهلت و برنگشتن آنها و توبه نكردن استحقاق عذاب الهي پيدا كردند و ذات اقدس الهي آنها را به هلاكت محكوم كرد ديگر برنمي‌گردند يعني برنمي‌گردند به دنيا كه نظير (رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً) اين يك احتمال بود، يا اينها هرگز اهل اِنابه و توبه و رجوع إلي الله نبودند اين هم يك احتمال بود، يا اينكه (أَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ) يعني اينها خيال نكنند كه رجوع إلي الله ندارند كه معاد ـ معاذ الله ـ حق نباشد بلكه معاد حق است بالضروره.

مطلب چهارم دوتا روايتي است كه در تفسير علي‌بن‌ابراهيم دربارهي رجعت آمده كه اين مربوط به رجعت است. در رجعت طبق اين دوتا روايت آنها كه ايمانِ محض دارند برمي‌گردند يك، آنها كه كفرِ محض دارند و به هلاكت دنيا مبتلا نشدند برمي‌گردند دو، آنها كه كفر داشتند و به عذاب الهي مبتلا شدند و به هلاكت رسيدند آنها «لا يرجعون في الرجعة» سه، اينكه فرمود: (حَرَامٌ عَلَي قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاها أَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ) يعني امّتي كه كفر ورزيد و مستحقّ عذاب الهي شد و خداي سبحان آن قريه و اهلش را هلاك كرد و ويران كرد اينها در رجعت برنمي‌گردند خب اينها در رجعت براي چه برگردند اگر براي عذاب برگردند كه خب اين احساني است نسبت به اينها كه اينها در برزخ برنمي‌گردند كه دوباره معذّب بشوند اينها كه در رجعت برگردند كه نه در رديف انبياي‌اند نه در رديف مؤمنين خالص، اگر برگردند بايد عذاب ببيند شايد اين احساني باشد نسبت به اينها كه خدا دو بار اينها را عذاب نمي‌كند يك بار در دنيا قبل از مرگ اينها را هلاك كرده دوباره در رجعت برگردند و معذّب بشوند اين‌چنين نيست ولي يكي از محتملات همين است كه آنها در رجعت بخواهند برگردند و ايمان بياورند شدني نيست، گذشته را جبران بكنند شدني نيست، يا اينها رسيدند به جايي كه صريحاً به انبيايشان مي‌گويند: (سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ) يا ذات اقدس الهي به پيامبر چه پيامبر اسلام چه انبياي ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) مي‌فرمايد: (سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ) وگرنه صِرف اينكه اينها در رجعت برنمي‌گردند عذابي براي اينها نيست مگر با اين توجيهات ياد شده.

آ‌نها هم همين طور ديگر آنها براي هلاكت مي‌آيند براي عذاب مي‌آيند وقتي كه آنها مي‌آيند براي عذاب جديد هم در دنيا هم در آخرت تا اينكه خسران دنيا و آخرت دامنگير آنها بشود.

خب، فرمود: (حَرَامٌ عَلَي قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاها أَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ) يكي از محتملاتي كه طبق دوتا روايت تفسير علي‌ابن‌ابراهيم بود. اما ظاهر (حَتَّي إِذَا فُتِحَتْ) معنايش اين است كه اينها (لاَ يَرْجِعُونَ) تا اين وقت (حَتَّي إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ) در سورهي مباركهي «كهف» آنجا مشخص شد كه دربارهي يأجوج و مأجوج دوتا احتمال بود يكي اينكه اين مهموز‌الفاء است از أجّه است لذا در مفردات راغب اين را در أجّه معنا كردند اينها شبيه أجيج و نارند آتش از آن جهت كه مضطرب است پراكنده است شعله‌هاي جَوّال و گوناگون دارند اينها هم مثل آ‌نها آتشِ اين‌چنيني دارند لذا از أجّه است أجّة النار، أجيج النار و مانند آن است يأجوج و مأجوج، اما آنها كه با الف قرائت كردند ياجوج و ماجوج اينها را از يَجَجَ مي‌دانند در باب يَجّ ذكر مي‌كنند نه در باب أجّ به هر تقدير اينها در سورهي مباركهي «كهف» گذشت. (وَهُم مِن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ) اين گروه از هر برجستگي فوراً خودشان را به صحنهي قيامت مي‌رسانند. در سورهي مباركهي «ابراهيم» گذشت صحنهي قيامت كه مي‌خواهد قيام بكند كلّ اين زمين مي‌لرزد برابر (إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‌ءٌ عَظِيمٌ).

اول سورهي مباركهي «حج» است وقتي اين زمين و زمان يعني كلّ نظام لرزيد اين جهان‌لرزه است نه تنها زمين‌لرزه (إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‌ءٌ عَظِيمٌ) براي اينكه كلّ زمين كه (وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ) بايد عوض بشود، (وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ) كه در آستانه ي عوض شدن است مَطْوي است يعني طومار است اين را مي‌پيچند باز باشد كه مي‌شود منشور الآن مَطوي است مثل طومار، سِجِل يعني طومار مثل طومار اين را مي‌پيچند تا دوباره با وضع دگرگون‌شده برگردند آن‌گاه در سورهي مباركهي «ابراهيم» گذشت كه (يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ) يعني «تُبدّل السماوات غير السماوات» آسمان عوض مي‌شود، زمين عوض مي‌شود صحنهي نويي پيدا مي‌شود، اما همين آسمان بايد باشد همين زمين بايد باشد چون اينها بايد شهادت بدهند, اينها بايد شكايت بكنند يك نحوه تغيير و تبديلي است كه اصل هويّت محفوظ است وگرنه مسجد كه شكايت مي‌كند يا شفاعت مي‌دهد, زميني كه انسان اطاعت كرده شهادت مي‌دهد يا معصيت كرده شكايت مي‌كند و شهادت مي‌دهد بايد حقيقت زمين باشد و اين حقيقت تبديل بشود به يك حقيقت ديگري آن‌كه حقيقت ديگر بود كه در دنيا نبود تا او مردم را ببيند اين هم كه در دنيا بود كه در قيامت محشور نمي‌شود لذا در حشر.

اما نه تعدّد همين تبديل مي‌شود به صورت ديگري چون تبديل هست نه اعدام و ايجاد يك وقت مي‌گوييم الف تبديل مي‌شود به باء خب البته غيّريتي بين الف و باء هست ارض و سماء دنيا با ارض و سماء آخرت مغايرتي دارند اما اصلِ هويّت بايد محفوظ باشد براي اينكه شده تبديل, اگر الف از بين برود و باء به وجود بيايد كه نمي‌گويند تبديل شد در تبديل يك اصل مشتركي لازم است مغايرتي بايد باشد بله زمينِ دنيا با زمينِ آخرت, آسمان دنيا با آسمان آخرت كاملاً غير هم‌اند براي اينكه يك مؤمن در صحنه ي قيامت كاملاً فضايش روشن است (نُورُهُمْ يَسْعَي بَيْنَ أَيْدِيِهمْ) هست, (نُورُهُمْ يَسْعَي بَيْنَ أَيْدِيِهمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ) هست فضا را خيلي روشن مي‌بيند اين كافر و تبهكاري كه در كنار او ايستاده است در ظلمات است اين مثل دنيا نيست كه اگر روز هست براي همه روز باشد اگر شب است براي همه شب باشد آنجا هر كسي نورِ خودش را خودش دارد اين يكي كه در كنار او ايستاده است در ظلمت و تاريكي است چنين مغايرتي هست ذات اقدس الهي با تك تك اينها بخواهد سخن بگويد طرزي سخن مي‌گويد كه كسي كه در كنار او ايستاده است اصلاً نمي‌شنود اين هست اينها در روايات مسئله ي قيامت هست اين زمينِ دنيا با زمينِ آخرت تغايري دارند, آسمان دنيا با آسمان آخرت تغايري دارند ولي تبديل است بالأخره اگر تبديل هست بايد يك اصل مشتركي باشد (يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ) يعني «تبدّل السماوات غير السماوات» .

روايتي از وجود مبارك حضرت امام سجاد رسيده است از ائمهي ديگر كه زمين تبديل مي‌شود به كُرهي خُبزِ نَقي يك كُرهي نان مي‌شود كه مردم تا اينكه به حسابشان رسيدگي بشود از اين كُره ي نان استفاده مي‌كنند آن رواياتي بود كه آنجا گذشت. از پيچيده‌ترين و عميق‌ترين مسائل همين مسئله ي معاد است اين‌چنين نيست كه ضروريِ دين باشد آن‌كه ضروريِ دين است كه ديگر انسان با همين بدن با همين پوست با همين جريان دوباره برمي‌گردد اما چطور مي‌شود, چه موقع مي‌شود, چه موقع از زمين برمي‌گردد, آيا قبل از تبديل زمين برمي‌گردد يا حين تبديل برمي‌گردد يا بعد از تبديل برمي‌گردد اگر بعد از تبديل اين ذرّات برگشت پس تبديل‌شده است نه عين او, دهها يعني دهها مسئلهي عميق كه تصوّرش نظري است فضلاً از تصديقش بنابراين چون اينها بحث نشده رويش ديگر شما مي‌بينيد خب اينكه اهل حوزه‌ايد آنچه در حوزه مطرح نيست همين مسائل است ديگر, ولي اصلِ اينكه انسان با همين بدن با همين قيافه كه «لو رأيته» در روايات ما دارد «لو رأيته لقلتُ إنّه بَهمان» هر كسي را مي‌بينيم مي‌گوييم اين آقا همان خودش است اما حالا چطور مي‌شود, چه موقع مي‌شود, قبل از تبديل است, حين تبديل است, بعد از تبديل است, حالا كه اين زمين و آسمان بخواهد عوض بشود مردم كجا هستند, با هم عوض مي‌شوند, بي‌هم عوض مي‌شوند اينها پيچيدگيهاي تصوّري مسئله ي معاد است چه رسد به تصديق. ولي به هر تقدير فرمود اين صحنه كه عوض بشود اينها برمي‌گردند حالا كه اينها برمي‌گردند طوري است آن صحنه كه يعني از طليعه ي قيامت كه عدّه‌اي از ترس (شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ) مي‌بينيد وقتي كه يا رعد و برق سنگين آمده زلزله‌اي آمده بعضيها متحيّر مي‌شوند چشمشان باز مي‌ماند حالا مي‌خواهند اين مُژه و پلك را كنار هم بگذارند چشم را ببندند نمي‌توانند اين را مي‌گويند حالت (شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ) وحشت اين است وقتي هم كه وارد جهنّم شدند از بس آنجا هراسناك است كه نه تنها چيزهاي ديگر را نمي‌شوند دَم خودشان، نَفس خودشان را هم نمي‌شوند خب انسان نزديك‌ترين چيز به او همان نَفَس اوست از بس در حالت اضطراب و عذاب‌اند كه صداي نفس خودشان را نمي‌شوند چه رسد به چيزهاي ديگر، اما صداي شعله را مي‌شوند، صداي عذاب را مي‌شوند.

در سورهي مباركهي «طه» داشتيم كه عدّه‌اي كور محشور مي‌شوند (وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً) آن‌گاه (رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً) آنجا خداي سبحان در جواب اعتراض اين معترضان كور محشور شده مي‌فرمايند نه، ما تو را كور نكرديم تو هر طور بودي همان طور محشورت كرديم (كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي) ما تو را كور محشور نكرديم به دليل اينكه جهنم را مي‌بيني، اهل جهنم را مي‌بيني، شعله‌ها را مي‌بيني، آن عذاب‌كننده را مي‌بيني همه را مي‌بيني منتها بهشت را نمي‌بيني، مؤمنين را نمي‌بيني، انبيا را نمي‌بيني، اوليا را نمي‌بيني در دنيا هم همين طور بودي ديگر در دنيا مراكز فساد را مي‌ديدي مسجد و حسينيه را نمي‌ديدي الآن هم همين طوري ما هيچ كاري نكرديم (كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي) هر طور بودي اينجا هم هستي. دربارهي (لا يسمعونها وهم فيها خالدون) هم همين طور است تو خودت را نشناختي اين نَفَسي كه برمي‌آيد اينكه جناب سعدي گفت محصول حرفِ جناب سنايي است اينكه سعدي فرمود: «هر نَفَسي كه فرو مي‌رود مُمِدّ حيات است چون برمي‌گردد مُفرّح ذات پس هر نَفسي دو نعمت موجودي بر هر نعمتي شكر واجب» اين از آن سنايي گرفته، سنايي چون قبل از مولوي است او حساب ديگري است آنها را نمي‌شود به حساب سعدي و حافظ آورد او مي‌گويد «عارفان هر دَمي دو عيد كنند٭٭٭ انگبوتن مَگس قَتيد كنند» ديگران به فكر تار انداختن و صيد مگس‌اند عارف در هر دو حال دوتا عيد دارد:

يك عيد اينكه نفس فرو مي‌رود يك نعمت است.

دو اينكه برمي‌گردد نعمت ديگر است ديگران مشغول صيد مگس‌اند اين مشغول شمارش نعمت الهي است تقريباً دويست سال فاصله شده بين حكيم سنايي و سعدي تازه سعدي اين حرف را زده كه«هر نفسي كه فرو مي‌رود» خب بعدها حكيم سبزواري فرمود: «دَم چو فرو رفت هاست٭٭٭ هوست چو بيرون رَوَد» يعني از او هر همه هر نفسي هاي و هوست اينكه مي‌گويد نَفس مي‌كِشد و فرو مي‌برد و مي‌آورد در هر دو حال مي‌گويد خدا، خدا، خدا، خدا. اينكه فرمود: «أنفاسكم فيه تسبيح» بي‌جهت نيست ما ماهي داريم به نام ماه مبارك رمضان كه مقابل ندارد ايّامي هم داريم به نام ايّام محرّم كه آن هم مقابل ندارد و اگر قرآن و عترت معادل هم‌اند چه اينكه معادل هم‌اند در ماه مبارك رمضان اين دَمِ ما تسبيح است «انفاسكم فيه تسبيح» همين كسي كه در ماه مبارك رمضان دَم او «سبحان الله» است همين اگر در مجلس سيّدالشهداء آهي بكِشد «نَفس المهموم لظلمنا تسبيح» اين دارد تسبيح مي‌كند اين كجا آن كجا، اين تسبيح كجا آن تسبيح كجا هر دو نعمت است «نَفس المهموم لظلمنا تسبيح و هَمّه لنا عبادة» فرق بين ماه مبارك رمضان و محرّم نيست آنجا دَم تسبيح مي‌شود اينجا دَم تسبيح مي‌شود، اينجا آه تسبيح مي‌شود آنجا نفس تسبيح مي‌شود اين مي‌شود «عارفان هر دَمي دو عيد كنند» اين شخص قدر دَمِ خودش را ندانست اينكه مي‌توانست براي سيّدالشهداء آه بكشد اين را نكرد اين براي چيز ديگر آه كشيد الآن آه خودش را نمي‌شنود فرمود ما شما را كور نكرديم اين در سورهي مباركهي «طه» ما شما را كَر نكرديم در سورهي «انبياء» ما شما را كَر نكرديم تو حرف خودت را نشنيدي صداي خودت را نشنيدي اين «مَن عرف نفسه فقد عرف ربّه» را گذاشتي كنار تو اصلاً نمي‌داني اين نَفَس چيست، اين حرف تو چيست اين دَم چه مي‌گويد اگر خوب گوش مي‌دادي مي‌گفت خدا، خدا، خدا، خدا.

مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) حَشَره الله مع الأنبياء در كتاب قيّم توحيد در اين توحيد مرحوم صدوق آنجا دارد كه وجود مبارك امام صادق ظاهراً يكي از اصحاب آن حضرت بيمار شدند و حضرت تشريف بردند براي عيادت كسي يك نفر يا بيشتر خدمت حضرت بودند در آن مراسم عيادت آن بيمار آه مي‌كشيد مي‌گفت آه، اينكه در خدمت حضرت بود به آن مريض گفته بود آه نگو بگو «يا الله» حضرت فرمود «آه اسمٌ مِن أسمائه سبحانه و تعالي» او دارد مي‌گويد خدا، اين دَم يك انسان مؤمنِ بيمار كه مي‌گويد آه، يعني مشكل من را خدا حل مي‌كند اين دم اوست چه بداند چه نداند اين را مرحوم صدوق در كتاب قيّم توحيد از وجود مبارك امام صادق فرمود: «آه اسمٌ مِن أسمائه سبحانه و تعالي» بنابراين «أنفساكم فيه تسبيح» معنا پيدا مي‌كند، «نَفس المهموم لظلمنا» تسبيح پيدا مي‌كند در اينجا هم فرمود اين نفس خودش را نمي‌شنود براي اينكه در دنيا هم نفس خودش را نشنيد پس ما نه كسي را كَر كرديم نه كسي را كور، كسي را كور نكرديم در سورهي مباركهي «طه» فرمود تو همان طوري كه بودي اينجا محشور شدي، كسي را كَر نكرديم در اينجا مي‌فرمايد هر طور كه بودي ما تو را محشور كرديم اين دَم خودش را نمي‌شنود براي اينكه در دنيا هم نمي‌دانست كه اين نعمت دارد مي‌آيد و هر نفسي هم كه مي‌كِشد يك قدم به مرگ نزديك مي‌شود «نَفس المرء خطاء إلي الموت» يا «إلي القبر» و مانند آن. خب، پس در اينجا كه فرمود: (فَإِذا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا) يعني از بس صحنه هراسناك است اينها نمي‌توانند اين مُژه و پلك و اينها را روي هم بگذارند بعد تازه بيدار مي‌شوند مي‌گويند (يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا) يعني اين با ما بود ما غافل بوديم بعد مي‌گويند سخن از غفلت نيست خيليها آمدند ما را بيدار كردند انبيا آمدند، اوليا آمدند، شاگردانشان آمدند و تبهكاران را كه مي‌خواهند وارد جهنم بكنند فرشته‌هايي كه مسئول آن قسمت‌اند دَم درِ جهنم مي‌گويند (أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ) مگر پيامبران نيامدند، انبيا نيامدند، ائمه نيامدند، علما نيامدند، مبلّغين نيامدند اينكه به جهنّميان مي‌گويند (أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ) منظور خصوص پيغمبر و امام كه نيست همان (فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ) هم همين است ديگر يعني مگر شما روحاني نداشتيد، شما واعظ نداشتيد، شما امام جماعت نداشتيد، امام جمعه نداشتيد، مگر به شما نگفتند اين (أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ) همين است چون براي هر كس كه پيغمبر نمي‌آيد، براي هر كسي كه امام نمي‌آيد همين روحانيون و علما و وُعّاظ كه احكام را به مردم مي‌گويند همين است ديگر حجّت خدا بر مردم تمام مي‌شود ديگر اين طور نيست كه حالا ماها منتظر باشيم براي هر كدام ما يك امام يا پيغمبري بيايد كه همان برابر سورهي مباركهي «توبه» كسي عمل بكند همين است ديگر (وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ) اينجا هم فرمود ما ظلم كرديم (بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ) بيان خداي سبحان اين است كه اينها مي‌گويند ما ظلم كرديم غفلت نبود ما را بيدار كرديم ما عالماً عامداً (نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ) كرديم اين طور نبود كه ما غفلت كرديم خدا با غافلان كاري ندارد الآن كساني كه در روستاهاي دوردست مناطق الحادنشين و كفرنشين به سر مي‌برند كه اينها اهل جهنم نيستند براي اينكه كفّار مستضعف‌اند حجّت خدا به اينها نرسيد اينها خب غافل‌اند اينها را كه خدا به جهنم نمي‌برد كه البته بهشت هم جاي اينها نيست اينها «مُرْجِعٌ لأمر الله»اند حالا رحمت خدا چه كاري بكند با اينها راه ديگر است اما (لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ) اينهايي كه حجّت الهي به آنها بالغ نشد كه اينها را خدا جهنم نمي‌برد كه آنهايي كه غافل‌اند معذورند اما اينها اضراب مي‌كنند كه نه, سخن از غفلت نيست (بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ) آن‌گاه ذات اقدس الهي به آنها مي‌فرمايد: (إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ) شما عابد و معبود كلاهما في النار شما اين بتها را تقديس مي‌كرديد اين بتها را گرامي مي‌داشتيد مي‌پرستيديد اينها را همراه شما مي‌بريم جهنم كه اينها بشوند وقود النار (فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ) اينها عذاب نمي‌بينند ولي براي تعذيبِ شديد شما ما اينها را مي‌بريم براي اينكه شما به اينها دل بسته بوديد كه اينها بشوند شفيع شما, مقرِّب شما إلي الله اينها مشكل خودشان را نمي‌توانند حل كنند چگونه شفيع شما بشوند.

تعذيب مضاعفي است براي كفار, وگرنه سنگ عذاب نمي‌بيند كه آن سنگي كه در جهنم است آن هم در حال تسبيح است اين طور نيست كه حالا سنگ را اگر بسوزانند تسبيح او كم بشود خود آتش دارد تسبيح مي‌كند هيچ موجودي نيست (يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ) براي آتش, براي هيزم, براي سنگ كه عذابي نيست فرق نمي‌كند در هر حال تسبيح‌گوي حقّ‌اند.

خب, پس بنابراين اينها فرمود: (فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ) اين يك, و اين شدّت عذاب است براي كفار دو, نسبت به خود سنگها و چوبها كه (أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ) اينها فرق نمي‌كند چوب در هر حال سبّوح و قدّوسش را مي‌گويد اين طور نيست كه حالا اگر چوب را بسوزانند يا ريز ريز بكنند سبّوح و قدّوس را نگويد كه, اين در همهي حال اهل تسبيح و تقديس است در همهي حالات, پس بنابراين براي خود سنگ و چوب عذاب نيست اين سبّوح و قدّوسش را مي‌گويد براي اينها عذاب است براي اينكه معبودهاي اينها الآن همراه اينها دارند مي‌سوزند اينها متوسّل شده بودند به بتها براي شفاعت يك, براي تقريب منزلت دو, (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي) ولي نشد, (هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) نشد, اين يك تعذيب مضاعفي است براي آنها چه اينكه در همين‌جا مي‌فرمايد: (لَوْ كَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا) حالا يا خود اينها مي‌گويند كه معبودهاي ما اِله نبودند دروغ است براي اينكه اگر اينها اله بودند ما به شفاعت اينها دل بسته بوديم ما به تقريب اينها دل بسته بوديم الآن اينها مثل ما دارند مي‌سوزند يا فرشتگان صحنه ي تعذيب به اين كفّار مي‌گويند كه ديديد اينها سِمتي نداشتند اگر اينها اله بودند كه نمي‌سوختند. خب, فرمود: (حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ) وارد مي‌شويد و معذّب مي‌شويد (لَوْ كَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا) اين قياس استثنايي است لكنّ التالي باطل فالمقدّم مثله حالا يا خود آنها مي‌فهمند نظير (فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ) آنها مي‌گويند اگر اين بتها سِمتي مي‌داشتند مثل ما نمي‌سوختند يا نه, فرشتگان آن عالَم, مسئولان دوزخ و تعذيب مي‌گويند اگر اين بتها سِمتي مي‌داشتند به جهنم نمي‌افتادند (لَوْ كَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ) هم اينها در جهنم ماندني‌اند هم آلهه ي آنها در جهنم ماندني‌اند ولي (لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ) انسان كه نَفَس فرو مي‌برد اين را مي‌گويند زَفير, وقتي برمي‌آورد مي‌گويند شَهيق آن شاهِق اين كوه و جَبلِ مرتفع را مي‌گويند اين جبلِ شاهق است سر برآورده است نَفس كه بالا مي‌آيد انسان مي‌شود حالت شهيق دارد وقتي فرو مي‌رود حالت زفير دارد زفير و شهيق اين است جهنم زفيري دارد شهيقي دارد اينها نَفَسشان را اولاً فرو مي‌برند, نفسشان را فرو مي‌برند از شدّت هراس به قدري اين نفس فرو رفته است و فرو مي‌رود كه خودشان هم احساس نمي‌كنند (لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ) بر اساس شدّت هراس (وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ) زَفيرهم, زفيرِ خودشان را هم نمي‌شوند نظير آنچه در سورهي مباركهي «نور» هست كه به خواست خدا بعداً خواهد آمد در سوره ي «نور» آيه ي 40 و 41 تشبيهي فرمود جريان كفّار را فرمود كفار (كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ) درياي عميقي باشد بالاي دريا موج باشد (فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ) امواجِ متراكم باشد كه مِن فوق آن موج, سحاب باشد هم امواجش متراكم است هم بالاي موج ابر است خب ابر هست امواج متراكم هست دريا عميق است اينها در دريا افتادند در چنين فضايي (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا) اين شخص در درياي اين‌چنيني اگر دستش را بيرون بياورد نه تنها دستش را نمي‌بيند بلكه (لَمْ يَكَدْ يَراهَا) نفرمود «لم يرأها» فرمود: (لَمْ يَكَدْ يَراهَا) «كادَ» يعني «قَرُب» (لَمْ يَكَدْ) يعني «لم يَقرُب» نزديك ديدن هم نيست خب, اين كسي كه در دنيا گرفتار تاريكي است كه خودش را در حقيقت نمي‌بيند در قيامت در جهنم نفس خودش هم نمي‌شنود براي اينكه اين نفسي كه مي‌توانست «انفاسكم فيه تسبيح» اين را هدر داده اين نفسي كه مي‌توانست «نفس المهموم لظلمنا تسبيح» اين را هدر داده لذا اين نمي‌شنود. خب, پس اين خطرها در حقيقت محصول كار خود انسان است.

در سورهي مباركهي «طه» گذشت البته آنچه در سورهي «طه» گذشت از اين شفاف‌تر بود كه فرمود ما هيچ كاري نكرديم هر طوري كه در دنيا بودي همان طور تو را محشور كرديم در دنيا چيزهاي خوب را نمي‌ديدي الآن هم چيزهاي خوب را نمي‌بيني وگرنه داريم مي‌گوييم جهنم را مي‌بيني, همين كورها, همين كورها مي‌گويند (رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا) همين كور و كَر مي‌گويند جهنم را ديديم, صداي جهنم را شنيديم و اينها اما اين همه رحمتهاي الهي كه مي‌گذرد هيچ كدام را نمي‌بينند نمي‌شنوند. خب, (إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي) چون عدّه‌اي سؤال كردند اعتراض كردند در همان صدر اول در روايات هم هست كه خب اگر عابد و معبود كلاهما في النار بعضيها انبياي الهي را, قدّيسين بشر را, بعضيها ملائكه را پرستيدند و اينكه قرآن دارد عابد و معبود هر دو (إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ) اين مشكلش چيست؟ مستحضريد كه مرحوم ميرزا در قوانين به بخشي از اينها جواب داده كه «ما» براي ذوي‌العقول نيست براي غير ذوي‌العقول است اين يك جواب است كه در آنجا گفتند شما (إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ) اين (مَا تَعْبُدُونَ) «مَن تعبدون» را شامل نمي‌شود اين يك جواب بود اما اينجا فرمود نه خير, (إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي) آنها كه انبياي الهي‌اند, فرشتگان رحمت‌اند و مانند آن (أُولئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ) آنها خيلي از جهنم فاصله دارند اينها نه تنها از جهنم فاصله دارند (لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا) اينها اصلاً آن صدا و خروش جهنم كه به فاصلهي پنجاه فرسخي مي‌آيد بوي بدِ جهنم يا صداي شَهيق و زَفير آتش پنجاه فرسخ مي‌آيد خب, يا كمتر و بيشتر (لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا) اصلاً صداي ضعيف جهنم هم نمي‌شنوند اينها هم همين طورند, اينها هم كَر و كورند مؤمن در دنيا كَر و كور نيست آن‌كه (قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ) اين كور نيست در قيامت هم همين طور است ديگر اين اهل اينكه غيبت گوش بدهد و امثال ذلك نيست (إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً) نيست اين نگاهش به نامحرم نيست جهنم هم نمي‌بيند اين هم كور است در حقيقت منتها كورِ ممدوح و محمود اين حرفِ بد را نمي‌شنود (مَرُّوا كِرَاماً) صداي جهنم را هم نمي‌بيند منتها يك كورِ محمود ممدوحي داريم كه نعمت است كه خوب است كه انسان (قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ) اين چشم كه اصلاً نامحرم نبيند يعني نمي‌بيند در حقيقت ديگر اين بهترين نعمت است به هيچ وجه عذاب جهنم را نمي‌بيند با اينكه (إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً) نه اذا رأوها, جهنمِ قيامت چيز مي‌فهمد, رؤيت را خدا به جهنم و نارِ جهنم اسناد داد نه «إذا رأوها» بلكه (إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً) مثل اين ببرها, مثل گرگها, مثل شيرها از دور دارند حمله مي‌كنند اين آيه فرمود:

جهنّم وقتي از فاصلهي پانصد فرسخي اين جهنّميها را مي‌بيند حمله مي‌كند خب اين معلوم مي‌شود مي‌فهمد ديگر چه كسي جهنم است چه كسي جهنم نيست (إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً) عصباني مي‌شود, غضبناك مي‌شود, غيض مي‌كند, از شدّت غيض گويا مي‌خواهد تكّه تكّه بشود مي‌گويند در بين اين حيوانات درنده پلنگ از همه عصباني‌تر است اين حالت تَنمُّر, تنمّر براي پلنگي است اينكه گفت «پلنگان رها كرده خوي پلنگي» همين است درست است كه شير درنده‌تر از پلنگ است ولي عصباني‌تر از شير همين پلنگ است مي‌گويند گاهي از شدّت عصبانيّت تكّه تكّه مي‌شود حالا يا افسانه است يا به واقعيّت رسيده از شدّت غضب. اين خداي سبحان وقتي مي‌خواهد جهنم را معرفي كند اين را شبيه پلنگ مي‌داند مي‌گويد (تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ) گويا از شدّت عصبانيّت مي‌خواهد تكّه تكّه بشود اين كار جهنم است خب مي‌بيند كه فلان جهنّمي دارد مي‌آيد مي‌خواهد از دور حمله كند خب آتش است, مي‌فهمد و سركشي مي‌كند از فاصلهي پانصد فرسخي هم نعره مي‌زند و عصباني مي‌شود (إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً), (تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ) مثل اينكه تكّه تكّه مي‌خواهد بشود مثل پلنگ, اما اين همه خروش و فريادي كه جهنم دارد ذرّه‌اي از صداي جهنم به گوش بهشتيان نمي‌رسد همين اين يك صَمَم ممدوح است, يك عَمي ممدوح است همان طوري كه در دنيا نداشتند خب, منتها آن چون مذموم بود فرمود يك عدّه كور محشور مي‌شوند اينها هم در حقيقت كورند منتها كورِ ممدوح, صمم ممدوح و محمود (لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ) هر چه بخواهند در او غرق‌اند در برابر آن خلودي كه ديگران داشتند چيزهايي هم مي‌دهند كه فوق آرزو و تمنّي اينهاست نمونه‌هايش هم قبلاً بحثي كه گذشت كه فرمود بهشتيان در بهشت هر چه بخواهند هست هر چه اراده كنند هر چه مشيئت كنند (لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ) يك, (وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ) دو, اين دو آيه و مانند آن مي‌گويد مؤمن هر چه بخواهد در بهشت براي او هست يك مطلب مهم هم دارد كه (فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ) يك, (وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ) دو, اين دو طايفه آيه يك پيام جديد دارد:

مؤمن هر چه بخواهد در آن هست, هر چه مورد اشتهاي او باشد به او خواهند داد اما اشتهاي هر كسي, اُمنيه هر كسي, آرزوي هر كسي, اميد هر كسي به اندازه ي معرفت اوست خيليها نمي‌دانند در بهشت چه چيزي هست تا آن را بخواهند الآن مثلاً شما هيچ شنيديد كه يك كشاورز يا يك دامدار يا كاسبِ گذر در تمام مدّت عمر هشتاد نود ساله‌اش آرزو بكند اي كاش من نسخهي خطّي تهذيب مرحوم شيخ طوسي را مي‌داشتم اين اصلاً چنين آرزويي ندارد اين تهذيب نشنيد, نسخهي خطّي نشنيد اما وقتي به سراغ علما مي‌رويد مي‌گويد اي كاش ما مثلاً آ‌ن نسخه خطّي تهذيب مرحوم شيخ طوسي را مي‌داشتم آرزوي هر كسي به اندازه ي معرفت اوست فرمود چيزهايي در بهشت است كه شما اصلاً نمي‌فهميد تا از ما بخواهيد (وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ) با اينكه فرمود: (لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ) در (فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ) هم همين است خب ما وقتي كه يك عالَم ديگري است نمونه‌اش را نه ديديم, نشنيديم ما به اندازه ي دركمان آرزو مي‌كنيم بله, هر چه مي‌فهميم خوب است از خدا مي‌خواهيم به ما مي‌دهند اما وقتي نمي‌فهميم چه چيزي بخواهيم اين مثل همان كاسب گذر يا دامدار است كه در تمام مدّت عمر هرگز آرزو نكرده اي كاش من نسخهي مثلاً خطّي تهذيب مرحوم شيخ طوسي را مي‌داشتم يا مغني مرحوم مفيد را مي‌داشتم اين اصلاً آرزو نمي‌كند كه چنين چيزي را كه ما هم همين طوريم در اين كريمه فرمود: (وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ) بخشهاي منفي را دارد اين مراحل, مراحل مياني فضايل بهشتيان است كه فرمود اينها غرق در نعمت‌اند (لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ) فزع اكبر را در سورهي مباركهي «نمل» مشخص كرده كه آن روز روزي است كه همه در ناله‌اند در آيه ي 87 سورهي مباركهي «نمل» اين است (وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شاءَ اللَّهُ) خب كلّ عالَم را دارند مي‌تَكانند ديگر جا براي آرامش نيست اما (إِلَّا مَن شاءَ اللَّهُ) كنارش هست اين (إِلَّا مَن شاءَ اللَّهُ) همين مؤمنين (إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي) هستند اينها آرام‌اند ديگران بالأخره كم و بيش اضطراب دارند حالا تا چه اندازه مضطرب بشوند مطلب ديگر است ولي بالأخره يك عدّه هستند آرامِ محض‌اند يك عدّه هستند كه يأجوج و مأجوج‌اند و بينهما هم مراتب.

«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا»

«و الحمد لله ربّ العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo