< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/10/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 1 تا 4 سوره حج

 

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‌ءٌ عَظِيمٌ﴾ ﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي وَمَاهُم بِسُكَارَي وَلكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ﴾ ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾

 

سورهی مباركهی «حج» كه در مدينه نازل شد با بحث معاد شروع شد و برخي از احكام فقهي و فرعي هم در اين سور‌ه است. مسئله ی معاد را اول با عظمت ذكر مي‌فرمايد بعد برهان بر ضرورت معاد اقامه مي‌كند. در درجهی اُوليٰ فرمودند صحنه ی قيامت زلزله ی جهاني است و شيء عظيم است كه اگر در آن لحظه زنِ شيردهي باشد از شير دادن و از كودك رَضيعِ خود غافل است از هر دو امر غافل است هم ار ارضاع و هم از رضيع و اگر زن بارداري باشد از شدّت حادثه بارش را به زمين مي‌نهد اگر چنين واقعيّتي در خارج باشد رخدادي اين‌چنيني دارد و اگر در آن حال اين اوضاع نباشد يعني زن شيردهي نباشد و زن بارداري نباشد ترسيمِ آن حادثه است كه اگر باشند اين احكام را و اين اوصاف را خواهند داشت نظير جريان معاد كه ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾ اگر برادري مي‌بود برادر از برادر فرار مي‌كرد، پدر از پسر فرار مي‌كرد و مانند آن، با اينكه در آن ساعت در آن لحظه سخن از روابط خانوادگي نيست چون همهی انسانها مي‌ميرند خاك مي‌شوند و همه از خاك برمي‌خيزند ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾ اگر همه دفعتاً از خاك برمي‌خيزد ديگر توليد و توالدي نيست، ديگر فرزندي و پدري و برادري نيست تا بگوييم ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾ ﴿وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ﴾ اين يا ترسيم آن صحنه ی دشوار است يا به لحاظ دنياست به هر تقدير در قيامت كسي والد و ديگري ولد نيست.

خب، بنابراين اين يا ترسيم است در جريان صحنهی قيامت كه قيامت مي‌خواهد قيام بكند يا واقعيّت است اگر ترسيم باشد نظير جريان ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾ است و اگر نه، باشد افرادي در آن حال باشند خب اين يك واقعيّت است اين منافات ندارد.

مسئلهی بعدي و مطلب بعد آن است كه كسي بخواهد از يك عالَم محدودي به يك عالم وسيعي بيايد براي او دشوار است مثل اينكه كودك بخواهد از زِهدان مادر به عالَم طبيعت منتقل بشود هم براي مادر دردآور است هم براي كودك لكن در اين نشئه استثناپذير هست آنجا هم احياناً استثناپذير هست يعني در جريان ميلاد ولي غالباً كودكان بخواهند از رَحِم به دامن مادر بيايند با فشار و درد طرفين همراه است اينجا غالباً اين طور است ولي نادراً ممكن است كساني از صحنه ی دنيا وارد برزخ و قيامت بشوند بدون هراس براي اينكه در بخشهاي پاياني سورهی مباركهی «انبياء» قبلاً گذشت يعني آيه ی 103 و بعد كه ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ﴾ صحنه ی قيامت اولياي الهي را محزون نمي‌كند اينها به طور عادي از دنيا وارد برزخ و از برزخ وارد قيامت مي‌شوند درست است كه شيء عظيم است طوري است كه ﴿تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا﴾ طوري است كه ﴿تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ طوري است كه ﴿تَرَي النَّاسَ سُكَارَي﴾ ولي اولياي الهي از هر سه خطر محفوظ‌اند بنابراين اين طور نيست كه براي انبيا، ائمه، اولياي الهي(عليهم السلام) اين حادثه ی قيامت دردآور يا هولناك باشد.

مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي چه دربارهی حضرت مسيح چه دربارهی حضرت يحيي(سلام الله عليهما) كه البته مختصّ اينها نيست انبياي ديگر هم مشمول اين حكم‌اند فرمود: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ گاهي به صورت متكلّم وحده، گاهي به صورت ضمير غايب ﴿وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾ اين سلام يعني او در كمال سلامت مي‌ميرد، در كمال سلامت وارد صحنه ی قيامت مي‌شود خب اگر اينها گرفتار اين ﴿وَمَاهُم بِسُكَارَي﴾ مي‌شوند، گرفتار اين صحنه ی هولناك مي‌شوند ديگر سلامتي در كار نيست اضطراب است براي اين گونه از مردان الهي صحنه ی قيامت هيچ هول و هراسي را به همراه ندارد و البته اين اختصاصي هم به اين دو وجود مبارك ندارد انبياي ديگر و ائمه(عليهم السلام) هم همين طورند. خب، پس اين ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ﴾ يك شاهد، ﴿سَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾ هم شاهد ديگر. اينكه فرمود: ﴿تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ﴾ اين را مفرد آورد آنكه فرمود: ﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا﴾ جمع آورد براي اينكه عظمت او كاملاً براي همگان محسوس است صحنه‌اي كه اتفاق مي‌افتد كه مادرِ شيرده از دو امر غفلت دارد هم از ارضاع هم ار رَضيع اين مشهود همه است اما درباره ی سَكران و سكارا بودن مردم اين مشهود همه نيست لذا فعل را مفرد آورده درست است كه همگان مضطرب‌اند اما كسي بفهمد اينها مضطرب است يك انسان هوشيار و هوشمندي مي‌خواهد انساني كه سَكرةالقيامة درباره ی او اثر ندارد، سَكرةالموت را هم تجربه نكرده است چنين انساني مي‌تواند بفهمد ديگران سُكارا هستند ولي اگر كسي خودش گرفتار سَكرة الساعه است او نمي‌تواند بفهمد ديگران مضطرب‌اند او خودش مضطرب است ادراكي ندارد كه بفهمد حالا اينها مضطرب‌اند آن حالت استقامت را از دست دادند و مانند آن، لذا دربارهی فعل اول جمع آمد و فعل دوم مفرد كه ﴿تَرَي النَّاسَ سُكَارَي وَمَاهُم بِسُكَارَي﴾ بعداً هم مسئله ی قيامت را با مقدمه‌اي كه ذكر مي‌فرمايد برهاني مي‌كند.

مطلب بعدي جزء مطالب مهمّ ديني ماست گرچه همهی اينها دين است و آن اين است كه انبيا(عليهم السلام) مخصوصاً وجود مبارك پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه آمدند براي اينكه جامعه را جامعه ی علمي كنند ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ جامعه ی علمي در تصديق و تكذيبشان محقّقانه و عالمانه‌اند تا چيزي براي اينها روشن نشد تصديق نمي‌كنند تا چيزي براي آنها شفاف نشد تكذيب نمي‌كنند چه امام باشد چه مأموم، چه رئيس باشد چه مرئوس، چه استاد باشد چه شاگرد همگان موظّف‌اند در فضاي علمي زندگي كنند يك سلسله آيات قرآن كريم است كه به بركت روايت نوراني امام صادق(سلام الله عليه) كه مرحوم كليني نقل كرده است تكذيب و تصديق را محدود مي‌كند كه آن دو طايفه جداگانه بايد خوانده بشود يك طايفه مي‌گويد تصديقتان محقّقانه، يك طايفه مي‌گويد تكذيبتان محقّقانه اينجا در سورهی مباركهی «حج» هم دو طايفه از آيات است مي‌فرمايد اگر امامي بايد محقّقانه امامت كني، مأمومي بايد محقّقانه مأموم باشي، مرجعي بايد محقّقانه مرجع باشي، مقلّدي بايد محقّقانه مقلّد باشي.

پنج طايفه آيات را بايد الآن داشته باشيم، طايفه اُوليٰ مي‌گويد جامعه بايد جامعه ی علمي باشد اگر بخواهد متمدّنانه زندگي كند و اگر نه كه زندگي‌اش هَمَج است همان بيان نوراني امام صادق كه فرمود: «فإن عَدِموا كانوا هَمَجا» هَمج بودن نظير همين پشه‌هايي كه به دنبال باد حركت مي‌كنند پس طايفه ی اُوليٰ اين است كه نظام يك ملّت اسلامي نظام علمي است، طايفهی دوم و سوم مربوط به تصديق و تكذيب است براي اينكه ما بالأخره يا چيزي را قبول داريم يا چيزي را نكول در هر دو بخش بايد محقّقانه باشد. طايفهی چهارم و پنجم دربارهی اين است كه ما اگر اماميم بايد محقّقانه امام باشيم، مأموميم بايد محقّقانه مأموم باشيم، مرجعيم بايد محقّقانه مرجع باشيم، مقلّد و راجعيم بايد محقّقانه راجع و مقلّد باشيم حالا اين پنج طايفه آيات را در اين بخش و بخشهاي ديگر قرآن كريم ملاحظه مي‌فرماييد.

طايفهی اُوليٰ كه در سورهی مباركهی «اسراء» گذشت عبارت از همان آيه ی ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ است كه آيهی 36 سوره ی مباركه ی «اسراء» بود فرمود: ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ يعني «لا تَتْبَع» بدون علم به دنبال هيچ چيزي نرو اين به يك شخص خاص خطاب نمي‌كند هر مسلماني در هر شرايطي كه باشد در هر عصر و مصر بايد محقّقانه زندگي بكند چرا؟ چون ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ چون در قيامت انسان اگر بي‌تحقيق گوش به حرف كسي داد اين سمع مسئول است، بي‌تحقيق حرفي را زد زبان مسئول است، بي‌تحقيق مطلبي را پذيرفت فؤاد مسئول است ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ اين طايفه ی اُوليٰ چون در سورهی مباركهی «اسراء» بحثش مبسوطاً گذشت ديگر اينجا بازگو نكنيم. در سورهی مباركهی «يونس» آنجا فرمود اگر چيزي را خواستيد رد كنيد تصوّر صحيح كنيد تصديق كامل داشته باشيم تكذيبتان محقّقانه باشد بعد رد كنيد آن را در سورهی مباركهی «يونس» آيه ی 39 به اين صورت فرمود، فرمود: ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ﴾ وقتي از كفّار و تبهكاران نكوهش به عمل مي‌آيد مي‌فرمايد اينها چيزي را كه برايشان روشن نشد تكذيب مي‌كنند تكذيب ايشان بي‌جهت است چون تكذيب بي‌جهت است مذمّت كردند البته اين جمع‌بندي طبق بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) است كه در كتاب شريف كافي آمده اين روايت چندين بار در اين بحثهاي تفسيري خوانده شد و آن جزء غرر روايات ماست حضرت فرمود: «إنّ الله سبحانه و تعاليٰ خَصَّ» طبق بعضي از نُسَخ «حَضَّ» طبق بعضي از نسخ، «حَصَّنَ» طبق برخي از نسخ «عباده بآيتين مِن كتابه» خداي سبحان بندگان مؤمن را به دو آيه مخصوص كرد يا تحضيض كرد و تشويق كرد يا تَحصين كرد اينها را در حِصن و دژ و قلعه راه داد براي اينكه از اين طرف بخواهند تصديق كنند يك سيمِ خارداري جلويشان هست كه بي‌جا تصديق نكنند اول برهان بعد تصديق، از اين طرف بخواهند نفي كنند بي‌جا تكذيب نكنند يك سيمِ خارداري اين طرف است اول برهان بعد تكذيب، «إنّ الله سبحانه و تعالي حَصَّن عباده» بندگان را در دو حِصن در دو دژ كه خودش دژبان است و صاحب‌ْ حِصن اينها را تحصين كرده در اين قلعه نگه‌داشته از اين طرف بخواهند بروند سرشان به ديوار مي‌خورد بايد تصديق بكنند، از اين طرف بخواهند بروند سرشان به سنگ مي‌خورد بايد برهان داشته باشند تا برهان نداشته باشند حق ندارند چيزي را بگويند آري، چيزي را بگويند نه، به اين دو آيه استدلال كرد حضرت يكي آيهی سورهی مباركهی «يونس» يكي آيهی سورهی مباركهی «اعراف» آيهی سورهی «يونس» همين است فرمود: ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ﴾ از كفار و منافقان و تبهكارنِ دوزخي قرآن كريم مذمّت به عمل مي‌آورد براي اينكه اينها بي‌برهان تكذيب كردند چيزي برايشان روشن نشد آمدند گفتند مثلاً وحي نيست، نبوّت نيست، معاد نيست ـ معاذ الله ـ و مانند آن، اين در بخش تكذيب.

در بخش تصديق هم در سورهی مباركهی «اعراف» آيهی 169 به اين صورت است فرمود: ﴿أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لاَيَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾ خدا تعهّد گرفته كه در مسائل جهان‌بيني، ديني، اعتقادي و زندگي شما كه به دين برمي‌گردد بايد محقّقانه تصديق بكنيد تا براي شما چيزي روشن نشد باور نكنيد حرف نزنيد ننويسيد، گفتارتان، رفتارتان، كردارتان بايد محقّقانه باشد در بخش اثبات، پس در بخش اثبات تحقيق و پژوهش، در بخش نفي تحقيق و پژوهش جامع اين دو طايفه همان آيه سوره ی مباركه ی اسراء است كه ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ اين سه طايفه از آيات قرآن كريم كه قبلاً هم بحثش گذشت و نظام جامعه را نظام علمي مي‌كند اما وقتي كه ريزتر شد، اجتماعي‌تر شد به پرورش و آموزه‌هاي پرورشي نزديك‌تر شد بازگو مي‌كند مي‌فرمايد اگر تابعي بالأخره بايد محقّقانه تابع باشي، مَتبوعي بايد محقّقانه متبوع باشي آن را در همين آيات سورهی مباركهی «حج» كه محلّ بحث است ذكر مي‌كند در آيات سوره ی «حج» فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ چه در اصول دين چه در فروع دين، چه در اخلاقيّات اسلامي، چه اقتصادي اسلامي، چه سياست اسلامي، چه اجتماعيّات اسلامي، چه حقوق اسلامي بالأخره اين بدون تحقيق حرف مي‌زند ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ﴾ يعني «فيما يرجع إلي الله» چه در اصول چه در فروع ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ اين مقلّدِ بي‌تحقيق، مأمومِ بي‌تحقيق، امّتِ بي‌تحقيق، تابعِ بي‌تحقيق است به دليل اينكه فرمود: ﴿وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ وقتي خودش محقّق نبود به دنبال هر شيطنت متمرّدي حركت مي‌كند هر كسي او را به هر سَمت بخواهد برود مي‌رود شيطنت كه معنايش مشخص است:

 

مَرِيد و مارِد يعني متمرّد كه «مَرَدَ» جمع مارِد است نه جمع مُريد، مَرَدَ يعني انسانهاي متمرّد، مارِد هم يعني متمرّد در سوره ی مباركه ی «انفال» آنجا گذشت كه ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفَاقِ﴾ يعني اينها متمرّدانه به سمت نفاق حركت كردند شيطان اصولاً مَريد است مارد است متمرّد است اين چون بي‌تحقيق دارد حركت مي‌كند يك خلأ فكري و علمي دارد هر شيطاني با شيطنت متمرّدانه ی خود او را به دنبال خود مي‌كشاند لذا اين مي‌شود ﴿يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ اين براي مقلّدِ بي‌تحقيق، پيرو بي‌تحقيق. در آيات همين سورهی مباركهی «حج» آيه ی هشت اين است ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُديً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ﴾ ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ برخي بي‌تحقيق سرشان را خم مي‌كنند عدّه‌اي را بي‌جا به دنبال خود مي‌كشانند اينها مي‌شوند مُضِلّ بي‌تحقيق آنها مي‌شوند ضالّ بي‌تحقيق آيه ی محلّ بحث آيه‌اي كه فرمود يعني آيه ی سه همين سور‌ه تابعِ بي‌تحقيق است لذا فرمود: ﴿يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ آيه ی هشت متبوعِ بي‌تحقيق است فرمود همين طور سَرَش را خم مي‌كند ﴿لِيُضِلَّ﴾ اين مي‌شود مُضلّ بي‌تحقيق آن مي‌شود ضالّ بي‌تحقيق بنابراين براي اينكه ما نه تابعِ غير محقّق داشته باشيم نه متبوع غير محقّق فضاي جامعه بايد فضاي علمي باشد اين هم طايفه ی پنجم. پس طايفه ی اُوليٰ آن خطوط كلي را به عنوان قانون اساسي ترسيم مي‌كند كه ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ طايفه ی دوم و سوم راجع به تصديق و تكذيب است كه هيچ كس حق ندارد چه در نوشت، چه در گفتن، چه در رفتار تصديق بكند بي‌تحقيق و تكذيب بكند بي‌تحقيق.

طايفه ی چهارم و پنجم اين است كه كسي حق ندارد مرجع باشد بي‌تحقيق، كسي حق ندارد راجع و مقلّد باشد بي‌تحقيق قهراً فضاي جامعه ی اسلامي فضاي معطّر و عطرآگين تحقيق و علم خواهد بود اين را بعد از اينكه فرمود آن‌گاه وارد مسئله ی معاد مي‌شوند و تحقيق در اين زمينه مي‌كنند ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ گرچه در اين بخش علم را به طور جامع ذكر كرد ولي در بخش ديگر باز كرد چه در اين سور‌ه چه در سور‌ه احقاف كه علم بالأخره يا عقلي است يا نقلي، يا نقلي است فرمود بايد در يكي از كتابهاي آسماني باشد يا عقلي است كه بايد برهان باشد ﴿أو اثارة من علمه﴾ كه ـ ان‌شاءالله ـ در سوره ی مباركه ی «احقاف» به صورت شفاف اين تقابل عقل و نقل مشخص مي‌شود بالأخره يا دليل عقلي است يا دليل نقلي هر دو زيرمجموعه ی شريعت‌اند و هرگز عقل در برابر وحي نيست عقل در مقابل نقل است هر دو در زيرمجموعه ی شريعت. خب، فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ بي‌تحقيق، جدال مي‌شود جدال و مِراء باطل آن جدال احسن آن است كه ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ جدال احسن آن است كه محقّقانه باشد يك، از مقدّماتي كه هم معقول است و هم مقبول كمك گرفته بشود دو، اگر از مقدّمه‌اي كه مقبول طرف هست ولي معقول نيست مي‌شود جدال باطل سوء استفاده كردن از جهلِ طرف، از جهالت خود اين درست نيست بايد هم معقول باشد يعني حق باشد و هم مورد قبولِ طرف باشد چون اينكه مي‌بينيد «سَلَّمْنا، سلّمنا» در كتابها هست يعني اين مطلب از فنّ برهان مي‌خواهد وارد دالان انتقالي جدل بشود اينكه گفتند «سلّمنا» يعني حالا داريم جَدَل مي‌كنيم نه جدل باطل و حرام يعني جدلي كه در منطق از پربركت‌ترين رشته‌هاي علمي است يك برهان است يك خطابه است يك جدل، اگر خداي ناكرده كسي از ضعف طرف بخواهد استفاده كند اين مقدّماتش جدل‌نماست و مغالطه است يا برهان‌نماست و مغالطه است اين دوتا كار ممنوع است يعني شاعرانه سخن گفتن كه خيالبافي باشد يا مغالطه‌گونه حرف زدن كه باطل باشد اينها ممنوع است شاعرانه ممكن است در تأييد بعضي از مطالب از آن كمك گرفته بشود ولي با خيالبافي مطلب ثابت نخواهد شد عمده همان سه‌تا راه است يا راه برهان يا راه خطابه يا راه جدال احسن كه مقدّماتش حق است يك، مورد قبول طرف است دو، از مسلّم بودن و پذيرش طرف انسان استفاده مي‌كند سه، مي‌شود جدل. فرمود اينها جدل مي‌كنند ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يعني جدل‌نماست از مقدّمات معقول كمك نمي‌گيرند از مقبول كمك نمي‌گيرند چون اين‌چنين است خودشان به مقصد نمي‌رسند وقتي خودشان به مقصد نرسيدند در بين راه مي‌مانند آن‌گاه شياطين اينها را اِخْتِتاف مي‌كنند، مي‌ربايند اينها فضاي ذهنشان خالي است به دنبال كسي مي‌گردند كه اينها را تَتميع يا ترغيب بكند به دنبال اينها راه مي‌افتند ﴿وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ خب اين شيطانِ متمرّد سرگذشت و سرنوشت او چيست؟ سرگذشت و سرنوشت او اين است كه چون او به سوء اختيار خودش باطل شد و باطل‌رو شد و باطل‌گو شد خودش و همراهان خودش را هم مستقيماً به دوزخ مي‌برد ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ﴾ كسي كه تحت ولايت شيطان باشد ﴿فَأَنَّهُ﴾ يعني اين شيطان ﴿يُضِلُّهُ﴾ خودش بيراهه مي‌رود اينها را هم به بيراهه مي‌كشاند ﴿وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾ اينها را مي‌برد به جايي كه آ‌نجا افروخته است آنجا آتشي است افروخته خودش مي‌سوزد آنها را هم مي‌سوزاند اين سرنوشت انساني است كه بي‌تحقيق كار كرده به دنبال اين شيطنتِ شيطان دارد حركت مي‌كند ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾ حالا كه روشن شد قيامت يك صحنه ی بسيار مهمّي است براي همه دردآور است اما نسبت به مردان الهي ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ﴾ اينها ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ اينها راحت مي‌ميرند هيچ فشار مرگي ندارند فشار برزخ و قبري ندارند وارد صحنه ی قيامت هم مي‌شوند روح و ريحان‌اند براي اينكه در آيات سورهی مباركهی «رعد» و «ابراهيم» و اينها خوانديم كه فرشتگان مرتب به استقبال اينها مي‌آيند سلام عرض مي‌كنند ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ﴾ كه بخشي از اين آيات در سوره ی مباركه ی «ابراهيم» و «رعد» است بخشي هم در سورهی مباركهی «زمر» و «ص» و «صافات» و اينها. خب، وقتي فرشتگان به استقبال اينها مي‌آيند سلام عرض مي‌كنند اينها در آن دالان انتقالي از دنيا به برزخ نگراني ندارند پس بنابراين اينها آن ﴿سَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾ اختصاصي به حضرت عيسي و يحيي(سلام الله عليهما) ندارد مؤمنان اين‌چنين‌اند كه از فزع اكبر مصون‌اند و عالَم هم هر چه تحول‌پذير باشد نسبت به اينها هيچ آسيبي نمي‌رساند. اما در جريان معاد نسبت به كسي كه بخواهد متبوع باشد، امام باشد، مرجع باشد، رئيس باشد بالأخره هر تعبيري كه أيّ ما شيء تعبير بكنيد آيه ی هشت و نُه همين سور‌ه است كه به خواست خدا خواهد آمد فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُديً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ﴾ ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ﴾ كه به خواست خدا اين را در روزهاي بعد مطرح مي‌كنيم.

جريان معاد كه سرفصل اين سورهی مباركهی «حج» جريان قيامت است برهان اقامه مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ چون مهم‌ترين عاملي كه براي اصلاح جامعه سهم تعيين‌كننده دارد مسئله ی معاد است مسئله اينكه واجب‌الوجودي در عالم هست اين يك بحث عميق فلسفي است ولي آثار اخلاقي و سازندگي‌اش خيلي نيست براي توده ی مردم اعتقاد به اينكه جهان واجب‌الوجودي دارد خيلي شفاف نيست خداي سبحان كلّ عالم را آفريد باز هم در زندگي روزانه ی مردم سهم تعيين‌كننده ندارد اما وقتي به ربوبيّت رسيديم اوست كه مشكل را حل مي‌كند به دنبال چه كسي مي‌خواهيد برويد ما هر روز مشكل داريم در هر امري مشكل داريم بالأخره بايد به كسي مراجعه كنيم كه مشكل ما را حل كند ديگر از حيات ما، از رزق ما، از سلامت ما، از تربيت خود ما، فرزندان ما، نظام ما اين ربّ ماست از اينجا آثار بركت ربوبيّه مشخص مي‌شود حالا اگر كسي مرفّه بود مشكلاتي نداشت يا احساس نكرد آيا بايد به وظيفه‌اش عمل بكند يا نه؟ مهم‌ترين عاملي كه در عملِ به وظيفه سهم تعيين‌كننده دارد همان اعتقاد به معاد است يعني انسان بايد بداند كه اين عمل زنده است هر كاري كه كرده بايد جواب بدهد اين مهم‌ترين عامل سازندگي است در سورهی مباركهی «ص» يا «صافات» قبلاً هم اين آيات اشاره شد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ و مانند آن ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾ قسمت مهمّ پيچيدگي اخلاقيِ جامعه فراموشي معاد است اما اگر كسي بداند كه اين عمل زنده است قبل از اينكه ما عمل را انجام بدهيم عمل در اختيار ماست وقتي عمل را انجام داديم ما در اختيار عمليم اين عمل ما را هر طرف كه مي‌خواهد ببرد مي‌برد اينكه مي‌بينيد در عالم رؤيا افراد خواب مي‌بينند بعد وقتي بيدار شدند مي‌گويند اي كاش ما فلان مطلب را سؤال مي‌كرديم خب اين را كه نمي‌شود الآن گفت اي كاش، ما در خواب زبان ما بسته است زبان ما در اختيار مَلكات قبلي ماست هر مَلِكي كه داشتيم برابر آن در خواب حرف مي‌زنيم، مي‌رويم و مي‌آييم نه اينكه هر طور بخواهيم حرف مي‌زنيم هر طور بوديم حرف مي‌زنيم اين نموداري از صحنه ی برزخ و قيامت است ما در عالَم خواب اين طوريم در برزخ وقتي وارد شديم هر طور بوديم حرف مي‌زنيم هر طور عمل كرديم مي‌بينيم خب اين عقيده جلوي آدم را مي‌گيرد ديگر نمي‌گذارد آدم بيراهه برود لذا فرمود آنهايي كه بيراهه رفتند در اثر فراموشي معاد بود مسئلهی قيامت سهم تعيين‌كننده‌اي دارد درباره ی اخلاق بعد مي‌فرمايد شما روحتان كه نمي‌ميرد مي‌ماند بدنتان وقتي مُرديد در بدنِ برزخي هستيد صحنه ی قيامت دوباره همين را خدا زنده مي‌كند همين بدنِ دنيايي را مشكلتان چيست؟ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ﴾ اگر شك داريد كه ـ معاذ الله ـ معادي هست يا نه، اين قدرت ما را بايد ببينيد اين مي‌شود جدال احسن يعني اين مقدمات كه مقبول شماست معقول هم هست هم حق است هم مورد قبول شما از همين مقدمات ما برهان اقامه مي‌كنيم براي حقانيّت معاد اما كسي كه اين مقدمات را قبول ندارد ما بايد برايش دليل اقامه كنيم كه خدا اين‌چنين هست شما كه قبول داريد، مشركان حجاز واجب‌الوجود را قبول داشتند به عنوان اينكه او واحد هست، توحيد را قبول داشتند به عنوان اينكه او خالق كلّ است قبول داشتند به عنوان اينكه او ربّ‌الأرباب و ربّ‌العالمين و ربّ‌الكل است قبول داشتند منتها ربوبيّت جزئيه را منقطع مي‌دانستند گرفتار ارباب متفرّقه بودند مي‌گفتند كار به دست اين بتهاست اينها رابط بين ما و خدا هستند معاد را هم كه انكار داشتند بعد مي‌فرمايد اگر شما شك داريد ﴿فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍ﴾ همه ی شما اصلتان از خاك بوديد نسلتان از نطفه، هم درباره ی حضرت آدم و فرزندان آدم(سلام الله عليه) صادق است هم درباره ی خود افراد، درباره ی حضرت آدم و فرزندان آدم صادق است براي اينكه حضرت آدم(سلام الله عليه) از تراب بود نسلش از نطفه، دربارهی انسانهاي فعلي هم صادق است براي اينكه اينها درست است كه از نطفه هستند ولي نطفه بالأخره از غذا و موادّ غذايي است كه از خاك است قبلاً هم مشابه اين را داشتيم كه الآن اگر كسي برود پشت‌بام اين نظام خلقت اين جمعيّتها را بببيند مي‌بيند اين هفت ميلياردي كه فعلاً روي كُرهی زمين هستند دويست سال قبل در اين باغها و مزرعه‌ها بودند دويست سال بعد هم دوباره در همين مزرعه‌ها هستند اين دويست سال قبل نه در مزرعه بودند در باغ بودند در خاكهاي عادي بودند جذب اين بوته‌ها و خوشه‌هاي گندم و جو و برنج و اينها شدند يا جذب اين ساقه‌هاي درخت شدند به صورت نان در آمدند يا به صورت ميوه در آمدند پدرانشان اينها را مصرف كردند بعد به صورت نطفه شد امروز شده هفت ميليارد بعد هم ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ اين هفت ميليارد هم بعد از مدّتي مي‌ميرند خاك مي‌شوند در مزرعه‌ها و باغها پهن خواهند شد اين دويست سال قبل اين دويست سال بعد از خاك به خاك ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾ فرمود شما چه مشكل داريد اصل همه‌تان كه خاك بود نسلتان نطفه، همين خداي سبحان كه يك قطره آب را به اين صورت در آورده است خب دوباره ايجاد مي‌كند چه محذوري دارد لذا اينها وقتي اين حرفها را مي‌شنيدند ﴿فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُوسَهُمْ﴾ بود ﴿فَرَجَعُوا إِلَي أَنفُسِهِمْ﴾ بود و مانند آن ﴿فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ﴾ بعد وقتي وارد دستگاه زهدان مادر شديد اين نطفه مي‌شود عَلقه، بعد مي‌شود مُضْغِه، مضغه هم بعضي مُخلَّقِه است، غير مخلّقه است بعضي سِقط مي‌شود بعضي سِقط نمي‌شود ﴿لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ﴾ تا براي شما تبيين كنيم اين مراحل را ﴿وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ﴾ آنهايي كه بايد فرزند كامل و سالم باشند بدون سقط اينها در رَحِم مي‌مانند تا دوران جنينيشان را طي كنند ﴿مَا نَشَاءُ إِلَي أَجَلٍ مُّسَمّي﴾ كه غالباً بعد از نُه ماه به دنيا مي‌آيند ﴿ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً﴾ وقتي كه ماندنتان در رَحِم به پايان رسيد به عنوان يك كودك شما را از درون مادر به دامن مادر منتقل مي‌كنيم ﴿ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ﴾ لحظه به لحظه شما با تربيت پدر و مادرتان دوران نوزادي‌تان، نوجواني‌تان، جواني‌تان، ميانسالي‌تان، كهنسالي‌تان را طي مي‌كنيد تا به فرتوتي مي‌رسيد بعضي از شماها وقتي فرتوت شديد هر چه خوانديد از يادتان مي‌رود عدّه‌اي هم هستند كه تا آخر عمر محفوظاتشان همچنان سالم است ﴿وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّي﴾ برخيها در دوران جواني يا ميانسالي رخت برمي‌بندند ﴿وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ﴾ بعضي از شما پيرمرد مي‌شويد به رذل‌ترين عمر و ضعيف‌ترين عمر مي‌رسيد كه دوران فرتوتي و كهنسالي شماست كه بايد دستتان را بگيرند از جايي به جايي منتقل كنند اين كار را مي‌كنيم تا آنجا مي‌رسند ﴿لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾ همان طوري كه در سورهی مباركهی «نحل» فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ كه نكره در سياق نفي است يعني آن روزي كه از درون مادر به دامن مادر آمديد چيزي نمي‌دانستيد اينجا هم نكره در سياق نفي است فرمود بعضي از سالمندان‌اند كه گرفتار نِسيان و فراموشي مي‌شوند و هيچ چيزي يادشان نيست اين شماييد اين وسطها بايد مواظب باشيد كه چه حرف مي‌زنيد چه كار مي‌كنيد اين سرشت شما اين شناسنامه ی شماست خب ﴿لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾ خب و اين هوس نيست، عَبث نيست كه بيايند و بروند و پوچي با پوچي جهان بگذرد اين طور نيست اين براي خود شما، اگر شك داريد كه خدا چگونه شما را دوباره زنده مي‌كند اين را كه ديديد كه همان خداست ديگر روحتان كه از بين نمي‌رود يك، بدنتان كه هيچ بود به اين صورت در آورد خب دوباره جمع مي‌كند ديگر.

يك نمونهی براي معاد هست و آن اين است كه ﴿وَتَرَي الْأَرْضَ هَامِدَةً﴾ اين راكد است و جامد است شما هر روز هر سال مي‌بينيد يك عدّه مُرده را ما داريم زنده مي‌كنيم معناي اينكه وقتي بهار شد مُرده زنده مي‌شود اين نيست كه درختهاي خوابيده بيدار مي‌شوند در بحثهاي قبل هم داشتيم كه وقتي بهار شد دوتا كار انجام مي‌گيرد يكي اينكه خوابيده‌ها بيدار مي‌شوند يكي اينكه مُرده‌ها زنده مي‌شوند اين درخت خوابيده است وقتي بيدار شد آب مي‌خواهد، غذا مي‌خواهد، هوا مي‌خواهد، نور مي‌خواهد اين كارِ خود درخت است حالا كه مي‌خواهد غذا بخورد چه كار مي‌كند؟ اين خاكهاي كنار ريشه‌اش را، اين آب كنار ريشه‌اش را، اين كودهاي كنار ريشه‌اش را، اين خاك مرده است ديگر اينكه گياه نيست كه اين را كه خورد و جذب كرد در آينده ی نزديك مي‌شود شاخ و برگ و ميوه مُرده يعني مرده اين مرده را زنده كرده «إذا جاء الربيع» يا «إذا رأيت الربيع فأذكروا النشور» اين است فرمود: ﴿يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ ما زمينِ مُرده را زنده مي‌كنيم نه درختِ خوابيده را بيدار كنيم آ‌ن درختِ خوابيده را بيدار كردن يك مرحله ی عنايت الهي است اين خاكِ بي‌جان را جاندار كردن يك مرحله است همين خاك را كه به صورت علف در آمد، حيوان مي‌خورد مي‌شود حيات، حيوان كه علف نمي‌خورد كه، گياه نمي‌خورد كه اين مادامي كه سرسبز است در مزرعه است در علفزار است بله گياه است اما همين كه با دندانِ اين حيوان قطع شد يا با ارّه ی آن كشاورز قطع شد ديگر گياه نيست جماد است هيچ حيواني گياه نمي‌خورد هيچ انساني هم حيوان نمي‌خورد انسان كه گوسفند نمي‌خورد كه گوسفند حيوان است وقتي ذبح شده مُرده مي‌شود جامد گوشت جامد است حيوان نيست آن علفِ قطع‌شده جامد است گياه نيست نه حيوان نبات مي‌خورد نه انسان حيوان، همه‌شان جماد مي‌خورند آن وقت اين جماد را دستگاه بدن گاهي نبات مي‌كند، گاهي حيوان مي‌كند، گاهي انسان مي‌كند اينكه دين فرمود غذاي حرام در انديشه‌ها اثر مي‌گذارد.

روايت نوراني مرحوم صاحب وسائل در باب مكاسب محرّمه ذكر كرد چند بار خوانده شد كه وجود مبارك امام فرمود: «الكسب الحرام يَبين في الذريّه» مال حرام در ذريّه اثر مي‌گذارد چه رسد به خود آدم خب بالأخره اين مال حرام است كه جزء بدن انسان مي‌شود اين انديشه مي‌شود، فكر مي‌شود، نقشه مي‌شود همين مال حرام است.

بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء(سلام الله عليه) كه فرمود دعوت من در شما اثر نمي‌كند براي اينكه بطون شما از حرام پر شده است همين است ديگر. خب، بنابراين فرمود شما اگر ترديد داريد كه خدا مُرده را زنده مي‌كند اينكه هر سال شما داريد مي‌بينيد كه ما مُرده را زنده مي‌كنيم ديگر نه اينكه خوابيده را بيدار كنيم ﴿وَاللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ نه «يوقظِ النائم بعد نومها» اين طور نيست كه. خب، در اينجا فرمود: ﴿وَتَرَي الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ﴾ وقتي باران آمد اين كم كم كم كم همين خاك مي‌شود گياه ديگر همين خاك مي‌شود درخت، همين خاكِ مُرده مي‌شود زنده﴿وَأَنْبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ﴾

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo