< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

89/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

(ذلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (10) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (11) يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ (12) يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَي وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ (13) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ(14)

در اين بخش از سوره ي مباركه ي «حج» تتمّه اصناف و گروههاي بشر را ذكر فرمود بشر بالأخره يا ملحد است يا موحّد يا منافق آنهايي كه موحّدند به حسب ظاهر و مسلمان‌اند يا ضعيف‌الإيمان‌اند يا متوسط‌الإيمان‌اند يا قوي‌الإيمان يا تابع‌اند يا متبوع همه ي اين اصناف را در اين بخش از سوره ي مباركه ي «حج» ذكر فرمود. تاكنون پنج اصل را از اين آيات استفاده كرديم:

اصل اول اين بود كه قرآن كريم ميزان است يعني ترازوست و خداي سبحان اين ترازو را نازل كرده است.

اصل دوم آن است كه هر ترازو يك وزني دارد كه با آن واحد سنجش كالا را مي‌سنجند وزنِ ترازوي قرآني حق است منتها در قيامت اين مطلب روشن‌تر مي‌شود و در دنيا براي خواص روشن است كه (وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ) وزن است، ترازوست يعني ميزان آن وقت ما بايد عقايدمان، اخلاقمان، اعمالمان را كه كالاي ماست به عنوان موزون در يك كفّه قرار بدهيم حق كه وزن است در كفّه ي ديگر قرار بگيرد با ترازوي قرآن بسنجيم پس اصل اول اين است كه قرآن ميزان است اصل دوم اين بود كه وزن حق است سنگ و چوب و مس و امثال ذلك نيست.

اصل سوم آن است كه خطوط كلي را قرآن كريم مشخص كرد درباره ي عقايد، درباره ي اخلاق، درباره ي فقه، درباره ي حقوق آنچه را كه در جهان حق است چه از نظر معرفتي چه از نظر عملي بيان كرد.

اصل چهارم آن است كه افرادي را كه با قرآن يا قبول يا نكول درگيرند آنها را مشخص كرد بعضي كافرند بعضي مسلمان‌اند بعضي ضعيف‌اند بعضي متوسط‌اند بعضي قوي‌اند اينها را طي كرد.

اصل پنجم آن است كه به ما دستور داد خودتان را با قرآن بسنجيد اينكه از بيانات نوراني رسول گرامي و همچنين حضرت امير(سلام الله عليهما) آمده كه «زِنوا قبل أن توزنوا»، «حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا» ناظر به همين اصل پنجم است.

در تحف‌العقول از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه مؤمن بايد خود را عرضِ بر كتاب خدا بكند ناظر به اصل پنجم است ما بايد عرضه كنيم خود را بر قرآن، توزين كنيم وزن كنيم خود را. اين اصول پنج‌گانه كاملاً تا حدودي مكرّر بازگو شد. در قرآن كريم براي اينكه همه ي افراد موظّف‌اند خود را بر قرآن عرضه كنند تنها به كليات اكتفا نشده مصاديق هم ذكر شده تنها خطوط كلي عقايد و اخلاق و امثال اينها ذكر نشده اصناف و گروههايي هم كه در دامنه ي اسلام‌اند يا در برابر اسلام‌اند وضع آنها را ذكر كرده. اگر انسان تابع است خود را با آيه سه مي‌سنجند اگر متبوع است خود را با آيه هشت مي‌سنجند و اگر جزء گروههاي ديگر است كه خود را با آيات ديگر مي‌سنجد. در اين بخش فرمود اگر كسي خواست درباره ي خدا سخني بگويد بايد محقّقانه و عالمانه باشد يا راه برهاني داشته باشد كه مي‌شود فلسفه و كلام يا راه اُويس قَرَن و سلمان فارسي و ابوذر غفاري و مقداد و رُشيد حجري را طي كند كه مي‌شود راه تقوا و راه دل و آن راه اصلي هم كه راه انبياست كه در اختيار كسي نيست يا بايد دليل نقلي استفاده كند كه راه فقيهان و محدّثان و امثال اينهاست (بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُديً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ) بالأخره بايد كه عالمانه باشد اين راهِ استدلال، اگر تابع بود تقليدش بايد تحقيقي باشد و اگر متبوع بود متبوع بودنش بايد به احد انحاي ثلاثه باشد يا علم يا هدايت يا كتابِ منير. اما درباره ي افراد ديگر فرمود بعضيها هستند كه.

پرسش: عبادت خدا را كردند تا به يقين رسيدند؟

پاسخ: بله، آن فاعلي است مقام آنهاست نه هدف نه اينكه اگر كسي عبادت بكند به آن مقام مي‌رسد اينها موهبتي است كسبي نيست كه كسي رياضت بكِشد بشود پيغمبر، كسي زحمت بكِشد بشود امام اين‌چنين نيست آن موهبتي است كه (اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ) نبوّته، رسالته، امامته، ولايته، خلافته و مانند آن، آن ديگر كسبي نيست وظيفه ي اين بندگان الهي است كه البته عبادت بكنند خب.

خداي سبحان مي‌داند كه به چه كسي سِمت بدهد كه هيچ حادثه‌اي او را منقلب نكند اين را الله اعلم است لذا هيچ پيامبري و هيچ مؤمني در طول تاريخ از زمان وجود مبارك حضرت آدم(سلام الله عليه) تا انقراض آدم كه ظهور وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليهم اجمعين) است هيچ كدام از اينها تخلّفي ندارند آنهايي كه پُستها و سِمتهاي كليدي دارند اما افراد ديگر نظير بلعم باعور، نظير سامري اينها بله ممكن است منحرف بشوند ولي چون خدا مي‌داند كه اين افراد چگونه هستند از درون اينها باخبر است به اينها سِمتهاي كليدي نخواهد داد امامت را رسالت را نبوّت را خلافت را، اينها را (اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ) خب.

مطلب ديگر اينكه افرادي را كه در برابر ذات اقدس الهي خاضع‌اند اينها خضوعشان تام است برابر آيه چهارده همين سوره ي مباركه‌اي كه امروز قرائت شد اينها اهل سعادت‌اند اهل بهشت‌اند مرفّه در آخرت‌اند جزء اولياي الهي هستند و مانند آن، اما ديگران اگر كافر يا منافق‌اند كه حسابشان جداست ولي بسياري از افراد ايمان دارند و خدا را عبادت مي‌كنند اما در متن صراط مستقيم نيستند در اين پياده‌رو و حاشيه‌اند كه كمي اگر حادثه پيش بيايد فوراً خودشان را پَرت مي‌كنند بيرون از اصلِ جاده فاصله مي‌گيرند. آنهايي كه (عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) هستند هيچ حادثه‌اي اينها را نمي‌لرزاند براي اينكه در سَرّاء و ضرّاء اينها صابرند (وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ) نه تنها در سرّاء شاكرند در ضرّاء هم صابرند و حين‌البأس هم صابرند (وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ) مثل اينها كه در دفاع مقدس تلاش و كوشش مي‌كردند حشرشان با اولياي الهي باشد اينها صابران بودند منتها بعضيها پشت جبهه بودند بعضي در وسط جبهه بودند بعضي در خاكريز اول اينها كه در خاكريز اول هم بودند دو قسم بودند بعضيها در خاكريز بودند كه اگر بيگانه حمله كرد اينها دفاع كنند بعضيها در خطّ آتش بودند اينهايي كه در خط آتش بودند مي‌گويند (حِينَ الْبَأْسِ) يعني حين حمله، حين آتش خب اينها اجرشان بيش از ديگران است خب اينها در متن صراط مستقيم‌اند اما (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) حرف يعني طرف، حاشيه وقتي گفتند اين مطلب را تحريف كرد يعني از وسط جاده از صراط مستقيم اين را كم كم كنار كشيد، كنار كشيد به آن بخش خاكي رساند به آن لبه رساند مي‌گويند تحريف كردند. فلان شخص منحرف شد يعني از وسط جاده كم كم كنار رفت به آن جاده خاكي رسيد به آن لبه رسيد كه حالا دارد مي‌افتد انحراف، تحريف از همين ريشه است. فرمود بعضيها (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) اين كنار ايستاده است در حاشيه راه است نه در متن صراط،اگر خيري از اسلام به او رسيده است خب مي‌ماند و احياناً نزديك‌تر مي‌شود و اگر خيري از اسلام به او نرسيده است اين فوراً خودش را كنار مي‌كشد و نسبت به اسلام بدبين مي‌شود. روح اين گونه از افراد روح الحاد و شرك است نه روح ايمان.

در بخشهاي پاياني سوره ي «يوسف» (سلام الله عليه) آنجا اين آيه مطرح شد كه (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ) كه اكثر مردمِ اهل ايمان مشرك‌اند براي اينكه آنها نه تحقيقِ عالمانه كردند كه برهاني داشته باشند نه راه اُويس قَرن را رفتند كه هدايت دروني داشته باشند نه از آيات و روايات بهره ي كافي دارند كه كتاب منير هاديشان باشد يك ايمان سنّتي از پدر و مادر شنيدند بدون استقرار قلبي لذا در حاشيه ي دين راه مي‌روند (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ) يعني اكثر اين مؤمنين مشرك‌اند البته ايمانشان به حسب ظاهر مقبول است و احكام اسلام و ايمان برايشان جاري است در ذيل همين آيه آن رواياتي بود كه ملاحظه فرموديد وقتي از معصوم(سلام الله عليه) سؤال مي‌كنند كه چگونه مؤمن، مشرك مي‌شود فرمود همين كه مي‌گويند «لولا فلان لهلكتُ» اگر فلان شخص نبود ما از بين رفته بوديم، فلان طبيب نبود ما از بين رفته بوديم، فلان شخص نبود مشكل ما حل نمي‌شد اين كار را به غير خدا سپردن است مؤمن اين طور حرف نمي‌زند مؤمن مي‌گويد خدا را شكر كه به وسيله ي فلان شخص مشكل ما را حل كرد خدا را سپاس كه رزق ما را از آن راه تأمين كرده است كه آن مي‌شود وسيله و ابزار نمي‌شود مبدأ فاعلي مؤمن آن طور حرف نمي‌زند خب.

پرسش: شركِ طاعتي دارند؟

پاسخ: بله ديگر در مقام طاعت اين شرك عملي هستند مشكل دارند خب.

اينكه فرمود: (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ) اين تعبيرات ناروايي هم كه كم و بيش ما داريم اول فلان شخص دوم خدا، اول خدا دوم فلان شخص اين هم مشمول همين تعبير است خدا اوّلي است كه همان اوّل آخر است ديگر دوم ندارد بر اساس (مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ) بايد گفت خدا را شكر مي‌كنيم كه از اين راه به وسيله ي فلان شخص مشكل ما را حل كرد ما از فلان شخص هم قدرداني مي‌كنيم اين دستور رسمي اسلام است عين اين كلمه شايد نباشد ولي مضمون اين در تعبيرات روايي ما هست كه خيلي از اين جمله‌ها به عينه در روايات هست «مَن لم يَشكر المخلوق لم يشكر الخالق» خب بالأخره ادب اقتضا مي‌كند اگر كسي نسبت به ما احسان كرد مشكل ما را حل كرد حق‌شناسي كنيم اما بايد بگوييم اين ابزار خوبي است خداي سبحان بر اساس (مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ) به وسيله ي فلان شخص مشكل ما را حل كرد نگوييم اول خدا دوم فلان شخص يا «لولا فلان لهلكتُ» اينها رواياتي است كه در ذيل آيه ي (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ) مطرح شده. مطلب سومي كه در ذيل اين آيه مي‌توان طرح كرد همين آيه ي سوره ي «حج» است كه (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) اين شخص مؤمني است كه در درونش شرك نهادينه شده.

بيان ذلك اين است كه اين شخص در لبه ي دين حركت مي‌كند آن بقيه كه خالي است آن را يا لا مذهبي پُر كرده، بي‌تفاوتي يا شرك هر كدام كه باشد آسيب‌رسان است اين شخص كه در لبه ي صراط حركت مي‌كند وقتي تحليل بكنيد مي‌بينيد اين عملاً مثل مشركان و وثنيين و صنميهاست براي اينكه صنمي و وثني يعني بت‌پرست چرا بتها را مي‌پرستند به چه منظور بت را ستايش مي‌كنند مي‌گويند (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي) يك، (هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) دو، اين دو جهت را قرآن كريم از مشركين نقل كرد.

منظور مشركان از تقرّب إلي الله يا منظور مشركان از شفاعت عندالله بهره‌هاي مادّي و دنيايي است براي اينكه مشرك كه به برزخ و قيامت معتقد نيست به بهشت و جهنم معتقد نيست اينكه بگويد (لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي) چون الله كه ربّ‌الأرباب است و مديركل است اين اربابِ جزئي را مديريت مي‌كند إله‌الآلهه است دستور مي‌دهد رزق ما را زياد مي‌كند فرزندان را براي ما حفظ مي‌كند بيماران ما را شفا مي‌دهد همين، اينها كه به قيامت و بهشت و جهنم و عرضِ اعمال و موقِف حساب و تطاير كُتب و شفاعت يوم القيامه معتقد نيستند وقتي مي‌گويند كه (هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) يعني شفاعتِ دنيايي اين بتها براي ما نزد خدا شفاعت بكنند كه دامِ ما، كشاورزي ما زياد بشود مال ما زياد بشود فرزندان ما مثلاً رشد بكنند همين، پس روحِ عبادت صَنمي و وثني به همين دنيا برمي‌گردد آن مسلماني كه به دنبال خير حركت مي‌كند روحاً با مشرك يكي است (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ) اين ديگر فكر نمي‌كند كه حالا من الآن خسارت ديدم بالأخره در قيامت پاداش به من مي‌دهند كه اين همان كاري كه منافقان دارند اينها انفاق را غرامت مي‌دانند وقتي قرآن كريم چه در سوره ي مباركه ي «توبه» چه در ساير سوَر منطقِ اهل نفاق را ذكر مي‌كند دارد كه (وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَماً) مي‌گويند اين غرامت است يك عدّه مَغنَم مي‌دانند مي‌گويند بر اساس (مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا) يك عده بر اساس غرامت مي‌دانند مي‌گويند اين چه خسارتي است كه براي ما تحميل مي‌كني خب، اين فكرِ نفاق در كسي كه در حاشيه ي دين دارد حركت مي‌كند هست اگر خيري به او رسيد همان‌جا مي‌ايستد اگر خير دنيايي به او نرسيد فوراً مي‌رود كنار پس (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) و علي طرفٍ اين در لبه ي دين است كه فوراً بيفتد آن طرف، اگر فرمود: (مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ) در قبال آن دو وجهي كه در ذيل آيه مطرح شد اين وجه سوم هم قابل طرح است كه اين گونه از افراد مؤمن روحاً وثني و صنمي‌اند اگر به ما گفتند خدا را با اخلاص عبادت كنيد تنها نهي از ريا و امثال ريا نيست يك وقت است به ما فرمودند خدا را مخلصاً عبادت كنيد يعني ريا نكنيد اين درست است يك وقت هم مي‌فرمايد خدا را مخلصاً عبادت كنيد يعني به اين فكر نباشيد كه حالا نفع مادّي به شما برسد شما مسافريد اين‌چنين نيست كه تمام منافع را در همين محدوده ي دنيايي به شما بدهند شما اين اعمال را انجام بدهيد سود و زيانش را در جمع حساب مي‌كنند يوم‌الحسابي هست اين يوم‌الحساب بررسي مي‌كنند وظيفه ي ما هم اين است كه ديگران را دريابيم اين طور نيست كه هر چه به دست ما رسيد براي ما باشد به ما مي‌دهند تا ديگران را دريابيم اين آزمون الهي است تمليك نكرده گرچه اصلِ مالكيّت را نسبت به يكديگر دين امضا كرده مي‌فرمايد: (مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ)، (لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ) اصلِ مالكيّت را امضا كرده اما وقتي نسبت به خدا مي‌سنجيم مي‌فرمايد: (وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ) بنابراين اگر كسي كسب كرد (لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا) اگر زني كسب كرد (لِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ) مِلكِ طلق آنهاست اما وقتي نسبت به خدا مطرح شد كسي نمي‌تواند بگويد مِلك من است خدا چه كار دارد ـ معاذ الله ـ نسبت به من اين مي‌شود حرف قارون لذا فرمود: (وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ) اين مال خداست به شما داده همان خدايي كه مال خودش را به شما داده مي‌فرمايد شما فقرا را دريابيد خب، پس اگر كسي خود را در برابر الله ـ معاذ الله ـ مالك بداند اين يك نحوه (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ) است و اگر دين را ابزار دنيا بداند اين روحاً با صنمي و وثني يكي است آنها هم براي همين بود منتها معبودها فرق مي‌كند ولي عبادتها يكي است اگر نحوه ي عبادت يكي شد مي‌شود شرك ديگر حالا اگر كسي ـ معاذ الله ـ خدا را بر اساس همين جهت قبول داشته باشد كه اگر يك وقت خداي سبحان به عنوان آزمون مقداري بيماري يا امثال ذلك را براي او روا داشت كه فرمود: (بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ) يك، (وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً) دو، اگر بر اساس اين آزمونها با كسي رفتار كرد اين فوراً از جادّه كنار بزند بشود لامذهب خب اين روحاً همان عبادت وثنيها را دارد ديگر پس بنابراين وجه سوم از وجوهي كه مي‌تواند محمِلي باشد براي آيه ي (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ) همين است. برابر آن پنج مطلب ما در مطلب پنجم قرار مي‌گيريم يعني خودمان را بايد عرضه كنيم بر كتاب خدا و بسنجيم كه جزء كدام يك از اين گروه‌هاييم اگر ـ معاذ الله ـ جزء گروه نازليم برگرديم توبه كنيم به گروه متوسّط كم كم به گروه عادي برسيم اگر جزء گروه متوسّطيم خود را به عاليم برسانيم اگر در گروه عالي هستيم شاكر باشيم و از خداي سبحان استقامت و دوام را طلب بكنيم. اما اينكه در آن آيه ي ده فرمود: (ذلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) يعني در صحنه ي قيامت آثار تلخ تبهكاريِ تبهكاران را به آنها مي‌چشانند مي‌گويند اين آن چيزي است كه شما با دو دستت فرستادي اين با دو دستت فرستادي يعني تمام كارها چون مهم‌ترين كار را انسان با دست انجام مي‌دهد با دو دستت فرستادي و هر كاري را كه انسان انجام مي‌دهد اين كار پيشاپيش قبل از اينكه انسان به مقصد برسد مي‌رود در آنجا مستقر مي‌شود در تعبيرات مثبت دارد (فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ) خب اگر مسافري قبلاً مي‌خواهد برود جايي، كسي كه قبلاً كاروان را هدايت مي‌كند رهبري مي‌كند آن مسافرخانه را آماده مي‌كند فرش را پهن مي‌كند تا اين بيايد اين (فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ) يعني مُمَهَّد است آماده است اين براي افراد پرهيزكار، تبهكارها هم (بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ) است يعني هر عملي پيشاپيش عامل مي‌رود جلو آنجا منتظر است انسان بر عمل خود وارد مي‌شود مهمان عمل است اگر خوب بود كه (فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ) اگر بد بود هم به ما مي‌گويند (بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ) تو اينها را اينجا فرستادي ما كه اينجا اين اعمال زشت را نداشتيم اين آثار زشت را نداشتيم عمده آن ذيل است كه فرمود: (وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) در سوره ي مباركه ي «كهف» گذشت كه به صورت نكره در سياق نفي آمده است كه (وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً) احدي در برابر ذات اقدس الهي مظلوم نيست كه خدا نسبت به او ظلم بكند اين راجع به شخص. در بخشهاي ديگر هم دارد كه (شَيْئاً) اين راجع به نحوه ي عذاب پس ذرّه‌اي عذاب نسبت به احدي ذات اقدس الهي ندارد اين دو مطلب، نه كسي مظلوم مي‌شود نه ذرّه‌اي ظلم مي‌شود هر دو هم نكره در سياق نفي بود هم (شَيْئاً)، هم (أَحَداً) اما اينجا كه دارد (وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) بياني در كتابهاي تفصيلي از زمخشري و غير زمخشري هست.

يك بيان لطيف از سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) دارند آنكه آن آقايان دارند مي‌گويند كه اگر صفتي براي ذات اقدس الهي ثابت باشد بايد كامل‌ترينش ثابت باشد مثل اينكه او اهل مغفرت است به او مي‌گوييم غفّار، او پرده‌پوشي دارد رازپوشي دارد مي‌گوييم ستّار، او حَنين و عاطفه و گرايش و مِهر دارد مي‌گوييم حَنّان اين گونه از اوصاف را به نحو مبالغه براي ذات اقدس الهي ثابت مي‌كنيم اگر صفتي براي خدا باشد بايد به نحو فعّال باشد از اين جهت گفته شد (وَمَا رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ) لكن آن بيان لطيفي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) دارند اين است كه ذات اقدس الهي اگر يك ذرّه ظلم به عالَم بكند اين ذرّه مي‌شود ظلمِ كثير چرا؟ چون كلّ عالَم از عرش تا فرش همه چيز سرِ جاي خودش است هيچ فُطوري, هيچ شكافي, هيچ خلأيي, هيچ خلايي نيست (هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ) و همه هم مهندسي‌شده است كه (إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ) هر چه خداي سبحان انجام مي‌دهد بر اساس هندسه و معماري و قَدْر و قَدَر و اندازه است پس تمام اشياء و تمام اشخاص سرِ جايشان هستند جا خالي نيست (هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ) اگر ـ معاذ الله ـ يك ذرّه ظلم بخواهد بشود يعني بايد فشار بيايد به يكي از اينها كه اين يا جلوتر برود يا دنبال‌تر برود اگر كلّ اين نظام بسته است يك گوشه‌اش را شما بخواهيد فشار بياوريد كلّ اين سلسله بايد تكان بخورد براي اينكه جاي خالي نيست شما چيزي را مي‌خواهيد برداريد خب برداريد كلّ نظام آسيب مي‌بيند يا علّت را برمي‌داريد به معلول ستم مي‌شود يا معلول را برمي‌داريد علّت مي‌شود معطّل چه چيزي را مي‌خواهيد برداريد چه چيزي را مي‌خواهيد كم بكنيد چه چيزي را مي‌خواهيد زياد بكنيد, هر چه را بخواهيد كم و زياد كنيد در كلّ نظام اثر كرده است لذا اگر يك ذرّه ظلم در عالَم رخنه كند مي‌شود ظَلاّم اين بيان لطيف ايشان است خب به هر تقدير ذات اقدس الهي طبق آن دو اصل نه به احدي ظلم مي‌كند (وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً) نه ذرّه‌اي ظلم مي‌كند (إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً) اينها اصل جامع است اين (ظَلَّامٍ) هم يا به اين دو وجه تعبير مي‌شود يا وجوه ديگري به هر تقدير برابر اصل پنجم كه ما موظّفيم خود را بر قرآن كريم عرضه كنيم هيچ راهي براي بهانه نداريم ما در هر صنفي كه باشيم برابر آن صنف ذات اقدس الهي آيه نازل كرده تابع باشيم, متبوع باشيم, مؤمن باشيم, كافر باشيم ـ معاذ الله ـ آيه نازل كرده (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ) به وسيله اين خير مي‌ماند (وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ) اگر رنج و دردي به او برسد فوراً منقلب مي‌شود صورت برمي‌گرداند (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) راه خودش را طي مي‌كند چنين افرادي (خَسِرَ الدُّنْيَا) براي اينكه (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) كجا مي‌خواهد برود (أَيْنَ تَذْهَبُونَ), «خَسِرَ الآخرة» براي اينكه دين خودش را از دست داد اين طور نيست كه حالا اگر به غير خدا مراجعه كند راهي باشد كه لذا فرمود: (أَيْنَ تَذْهَبُونَ).

خب, (اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ) اگر مضيقه‌اي, زحمتي, رنج و دردي به او برسد فوراً رو برمي‌گرداند چون در لبه است ديگر, همين كه رو برگرداند مي‌افتد در جادّه ي ديگر خب.خب بالأخره ضعيف‌الإيمان مُرده است اين (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ) آن ايمان را ذات اقدس الهي حفظ كرده و بر اساس (خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً) خداي سبحان با او عمل مي‌كند اينها (مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ) هستند اگر به همان اندازه ي ضعيف ايمان داشت به همان اندازه ي ضعيف پاداش هم مي‌بيند ديگر خب.

(خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ) يك وقت است كه انسان سرمايه را مي‌بازد وقتي سرمايه را باخت ديگر جا براي ترميم نيست وقتي كه سرمايه را باخت يعني عمر را از دست داد چيزي نيست كه در برابر او عطا بكند و مقابل را دريافت بكند لذا مي‌شود (خُسْرَانُ الْمُبِينُ) و غالب انسانها هم در معرض اين خسارت‌اند (وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ) غالباً عمر مي‌دهند و چيزي در برابر اين عمر نمي‌گيرند اينكه مي‌بينيد انسان نماز مي‌خواند به سرعت نماز مي‌خواند ولي با دوست خودش مي‌نشيند دو ساعت حرف مي‌زند و خسته نمي‌شود براي همين جهت است خب بالأخره اين هم حرف زدن است ديگر خب اين حرف زدن اگر خسته مي‌كند آن نماز هم چهارتا كلمه حرف زدن كه بيشتر نيست خسته مي‌كند ولي نشستنِ با دوست دو ساعت حرف زدن خسته نمي‌كند براي اينكه خداي سبحان محبوب ما نيست اين را ما با كُلفت داريم انجام مي‌دهيم اين تكليف است براي ما منتظريم چه موقع تمام بشود خب پس معلوم مي‌شود اين را با اجبار داريم انجام مي‌دهيم.

وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي كه موقع نماز مي‌شد به بلال(رضوان الله عليه) مي‌فرمود: «أرحنا يا بلال» اذان بگو ما خستگي‌مان رفع بشود «أرِحْنا, أرحنا» ديگر دستور رسمي حضرت بود «أرحنا يا بلال» اذان بگو تا خستگي ما رفع بشود انسان با محبوب خود دارد حرف مي‌زند ديگر لذا خستگي ندارد اينها كه (يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) چون اين‌چنين‌اند پس واقعاً معلوم مي‌شود خدا را براي دنياي خودش قبول كرده نظير بت‌پرست اين عمر را داده چيزي در برابر عمر نگرفته آخرت هم كه براي آخرت هيچ كاري هم نكرده اين مي‌شود خُسرانِ مُبين (يَدْعُوا) حالا اين نسبت به مشركان پس تابع مشخص شد, مَتبوع مشخص شد, ضعيف‌الإيمان مشخص شد, در پايان مؤمنان خالص را هم ذكر مي‌كند, اما اينجا مشركان را, بت‌پرستان را به مناسبت همين (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ) ذكر مي‌كند فرمود اين كسي كه (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) اين گروه كه حالا, نه (اطْمَأَنَّ بِهِ) اينكه (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) اينكه (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ) به دنبال غير خدا مي‌رود ديگر (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ) براي اينكه حيات و ممات به دست او نيست, نفع و ضرر به دست او نيست (لاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً) هيچ‌كاره‌اند خب.

بت‌پرستي ضرر دارد نه بت اين چوبي را كه انسان تراشيد هيچ‌كاره است حالا جمله ي بعد هم خواهد آمد كه بت‌پرستي ضرر مي‌رساند نه بت اين بت هيچ‌كاره است هيچ قدرتي ندارد نه نفع دارد نه ضرر دارد نه حيات به دست اوست نه موت به دست او (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ) بتي را كه (لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ) و همين ضلالِ بعيد است براي اينكه انسان عقيده مي‌دهد اخلاق و اعمالش را تقديم مي‌كند براي هيچ اين مي‌شود (قَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً) در بحثهاي قبل هم در سوره ي مباركه ي «رعد» و اينها بود كه فرمود: (إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم) فرمود شما كه مي‌گوييد إله اين لفظ را مي‌گوييد (يك) اين لفظ يك معنا دارد (دو), لكن اين معنا زيرش خالي است اين اسمي است بي‌مسمّا (إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم) شما مي‌گوييد رب اين رب يك لفظ است درست است معنا دارد درست است, اما اين معنا را شما تطبيق مي‌كنيد بر بت ما هر چه اين معنا را در دست بگيريم به سراغ خارج برويم مي‌بينيم اين مفهوم زيرش خالي است چيزي در خارج نيست كه به نام رب باشد كه آنكه ربّ‌العالمين است كه شما او را عبادت نمي‌كنيد اين چوبهايي كه (أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ) اين نه اله است نه رب اين يك اسم بي‌مسمّاست اسم بي‌مسمّا هم كه «لا يضرُّ ولا ينفع» اما به دنبال اسم بي‌مسمّا رفتن ضرر دارد عبادت اينها ضرر دارد (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ) اين (ذلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ) در دسترسي كسي نيست تا هدايتش بكند آن‌قدر دور است كه (يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ) در سوره ي مباركه ي «هود» چند جا ذات اقدس الهي نسبت به قوم عاد و امثال عاد فرمود: (علي بعد لقوم هود), (علي بعد لقوم هاد), (علي بعد لعاد) اينها دورند ديگر در صراط مستقيم فاصله زياد است اما (يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ) اين اثبات و نفي به يك‌ جا برنمي‌گردد تا به تناقض سر در بياورد عبادت اينها ضرر دارد خب بالأخره انسان محبوبي دارد و در تطبيق آن محبوب عالماً عامداً بيراهه مي‌رود تمام عبادت خود را صرف مي‌كند براي پوچ بنابراين اين ضررش اقرب از نفع اوست اين اقرب هم افعل تعييني است نه تفضيلي يعني نفعِ موهومي كه شما داريد اين ضررش نقد است و بيشتر هم هست نفعي در كار نيست تا اينكه ضررش بيشتر از نفع باشد اصلاً نفع نيست به دليل اينكه فرمود: (وَمَا لاَ يَنفَعُهُ) لكن اين نفع موهومي كه شما مي‌پنداريد در برابر ضرر قطعي او قابل قياس نيست (لَبِئْسَ الْمَوْلَي) كه آنها هستند (وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ) كه شما معاشر با آنهاييد آ‌نها را معاشر خود مي‌دانيد عشيره را كه عشيره مي‌گويند براي اينكه معاشرت اينها با آنهاست فرمود با آنها بخواهيد معاشر باشيد (لَبِئْسَ الْعَشِيرُ) است تحت ولاي آنها بخواهيد باشيد (لَبِئْسَ الْمَوْلَي) است براي اينكه پرستش آنها, تقرّب آنها ضررآور است پس مشرك و ضعيف‌الإيمان و تابع و متبوع همه ي اين گروهها مشخص شد مانده مؤمنان خالص درباره ي آنها فرمود: (إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ) درباره ي همه ي اينها تصميمات حكيمانه مي‌گيرند.

بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در دعاي «عرفه» در دعاي صحيفه ي سجاديه يك اصل كلي است كه «يا من لا تبدّل حكمته الوسائل» خداي سبحان اراده ي او حكيمانه است هر كاري انسان بكند كه بخواهد مسير اراده ي خدا را عوض بكند ـ معاذ الله ـ كاري, اراده‌اي بر خلاف حكمت بكند اين شدني نيست (إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ) ارادةً حكيماً و اين پنج گروه هر كدام از اينها به سرنوشت خاصّ خودشان محكوم‌اند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo