< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 37 تا 41 سوره حج

 

﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ﴾ ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ﴾ ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾ ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌ عَزِيزٌ﴾ ﴿الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾

 

درجريان قبول چند مسئله است:

مسئله ي اُوليٰ اينكه عملي مقبول است كه متن آن عمل با تقوا همراه باشد كه تقوايِ در هر عمل شرط صحّت آن عمل است نه تقوايِ عامل، اگر مالي حرام بود كسي مالِ غصبي را انفاق كرد صدقه داد اين عمل با تقوا نيست، اگر مالي حلال بود ولي به عنوان ريا كه مردم ببينند يا سُمْعِه كه مردم بشنوند اين عمل با تقوا نيست معناي ريا اين نيست كه مردم ببينند اين ارائه است مي‌خواهد به مردم نشان بدهد كه براي خدا انفاق مي‌كند (يك) و براي خدا نباشد (دو). اين كذب و فريب را دارد به مردم نشان مي‌دهد معناي ريا اين است.

معناي سُمعه اين است كه به گوش ديگران برساند كه براي رضاي خدا دارد انفاق مي‌كند در حالي كه نباشد اين فريب را يا نشان بدهد يا به گوش مردم برساند يكي رياست و ديگري سُمعه اين عمل باطل است زيرا اين عمل با تقوا نيست، ولي اگر عمل با تقوا بود يعني مال حلال بود (يك)، انفاق هم لوجه الله بود (دو)، اين عمل صد درصد صحيح است و مقبول ولو عامل يك آدم غير عادل است فاسق است اما در غير حوزه ي اين عمل در جاي ديگر معصيت مي‌كند ولي اينجا در اين حوزه هم مال حلال است هم قصد خالص است پس تقوا در متنِ عمل شرطِ صحّت آن عمل است عملِ بي‌تقوا باطلِ محض است. حالا عِقاب دارد يا نه مطلب ديگر است تقوايِ عامل دخيلِ در صحّت عمل نيست اين دو مطلب، ولي تقواي عامل دخيل در قبول عمل است اين سه مطلب.

قبول يك مسئله ي كلامي است صحّت يك مسئله ي فقهي است اگر به اين آقا بخواهند درجه بدهند بايد آدم متّقي باشد. آنچه در سوره ي مباركه ي «مائده» آيه ي 27 گذشت شرح همين مطلب بود در جريان فرزندان آدم كه قرباني يكي پذيرفته شد قرباني ديگر رد شد ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾ اين كلام را خداي سبحان نقل كرد و رد نكرد پس مرضيّ خداست پس بيان قرآن كريم اين است كه خداوند عمل متّقيان را قبول مي‌كند، اگر كسي متّقي نبود عملش مقبول نيست گرچه صحيح است يعني كسي كه متّقي نبود نماز خواند نمازش اَداست قضا ندارد و مانند آن ديگر نه خودش بايد قضا به جا بياورد نه بعد از موت ورثه ي او بايد قضا به جا بياورند اما اين نماز به او به عنوان ﴿ان المصلّي يناجي ربّه﴾ او را بالا ببرد معراج مؤمن باشد نجواي با خدا باشد نيست پس تقواي در عمل شرط صحّت است كه امر فقهي است تقواي متّقي شرط قبول است كه امر كلامي است.

مطلب مهم كه در اينجاها اصلاً مطرح نيست اين است كه ما فقط مي‌گوييم «قربة إلي الله» به طرف خدا نزديك مي‌شويم به خدا صعود مي‌كند ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾ به خدا مي‌رسد ﴿يَنَالُهُ التَّقْوَي﴾ اين سه عنوان را ما در آيات مكرّر مي‌خوانيم مي‌گوييم يك عدّه مقرّبين‌اند يك عدّه كلماتشان ساعد يا خودشان ساعد إلي الله‌اند يك عدّه تقوايشان نِيل إلي الله دارد و از ما سؤال بكنند اين يعني چه؟ مي‌گوييم يك امر معنوي است زماني و زميني نيست اين درست است يك قُرب زماني باشد يا مكاني باشد نيست ولي بالأخره چيست؟ بين بنده و خداي سبحان راهي هست يقيناً، زماني و زميني نيست يقيناً، اعتباري هم نيست يقيناً، تكويني و خارجي است يقيناً، از آن به بعد دقّت مي‌خواهد كه اين راه گسيخته و بُريده بُريده نيست وگرنه رفتن نداشت ممكن نيست و اين راهِ متّصل رفتن دارد پس اين راه بايد حقيقتِ خارجي باشد بُريده بُريده نباشد گسيخته ي از هم نباشد متّصل باشد و رفتن ممكن باشد تنها حكمتِ متعاليه در بين ارباب عقول فنون عقلي يك راه‌حلّي را نشان مي‌دهد كه انسان به خدا نزديك مي‌شود يعني چه؟ كجا مي‌رود؟ روح چطور مي‌شود كه به خدا نزديك مي‌شود؟ روح چطور مي‌شود كه ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ را مي‌تواند درك كند؟ كليّاتش را اين رشته ترسيم مي‌كند جزئيّاتش كه امر شهودي است براي كسي است كه به اين درجه رسيده است.

غرض آن است كه تقواي در عمل شرط صحّت عمل است تقواي عامل نه عمل، شرط قبول آن عمل است پس بين ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾ كه ناظر به حكم كلامي است يا قبولِ كامل را نشان مي‌دهد با شرطِ صحّت خود عمل خيلي فرق است تقوا به هر وسيله به ذات اقدس الهي مي‌رسد تقوايِ عمل باشد مي‌رسد تقوايِ عامل باشد مي‌رسد و مانند آن. خب، فرمود: ﴿لكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾ بعد فرمود محسِنين را بشارت بدهيد تبشيرِ محسنين به اين است كه ذات اقدس الهي از اينها خيلي دفاع مي‌كند اينجا با اينكه ثلاثي مجرّد ممكن بود از باب مفاعله تعبير شده كه براي مبالغه است ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ﴾ خب از چه كسي؟ از مؤمنين، چرا؟ براي اينكه دشمنان مؤمنان و مخالفان خَوّانِ كفورند خب خداي سبحان مؤمنان را بر خوّان كفور پيروز مي‌كند يا بر خائنِ كافر هم پيروز مي‌كند اين قيد نه براي آن است كه تبشير فقط در جايي است كه دشمن خوّان باشد نه خائن، كفور باشد نه كافر. براي آن است كه بفرمايد بر مورد اين‌چنين است اينها كه ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾، ﴿وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ اينها خوّان كفورند نه اينكه حكم مختص باشد به پيروزي مؤمنين بر خوّان كفور و اگر كسي خائن بود نه خوّان يا كافر بود نه كفور خدا ياري نكند اين‌چنين نيست پس تقييد براي آن است، اما اينكه فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ﴾ كه بحثش گذشت.

مهم‌ترين مصداق در شرايط كنوني در خاورميانه همين فلسطينيهاي مظلوم و اهل غزّه ي محروم و امثال ذلك‌اند كه ﴿أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ اين اختصاصي به حوزه ي اسلامي ندارد يعني اسلامِ مصطلح در سوره ي مباركه ي «بقره» در بخشهاي پاياني كه وجود مبارك داود(سلام الله عليه) قيام كرد ﴿وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾ آن قوم كه به پيامبرشان گفتند: ﴿ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ برهانشان اين بود ﴿وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ بعد ﴿وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا﴾ به پيغمبرشان گفتند كه ما مي‌خواهيم در راه خدا بجنگيم براي اينكه ما را از وطنمان آواره كردند معلوم مي‌شود اگر كسي از سرزمين خود مسلماني و موحّدي از سرزمين خود دفاع بكند في سبيل الله است ﴿وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا﴾ خب پس اين در هر ملّتي هست همان طوري كه جريان قرباني را خدا فرمود: ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَكاً﴾ و اقوام ديگر هم در آيات ديگر هم فرمود: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ مبارزه ي عليه ظلم را ذات اقدس الهي براي هر ملّتي از ملل الهي لازم كرده است دفاع از سرزمين اسلامي صبغه ي دفاع الهي دارد دفاع از اموال مسلمين صبغه ي ديني دارد دفاع از اَعراض مسلمين صبغه ي ديني دارد رهبري داود(سلام الله عليه) همين را تبيين مي‌كند اينجا هم فرمود: ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ مگر اينكه اينها موحّد بودند كه اين استثنا تأكيد مي‌كند ﴿إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾ كه مشابه همان آيه‌اي كه قبلاً قرائت شد ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ﴾ يا الاّ ﴿قَالُوا آمَنَّا﴾.

مطلب بعدي آن است كه اگر كسي به خدا معتقد نبود به قيامت معتقد نبود اين با خيال دارد زندگي مي‌كند با وهم دارد به سر مي‌برد نه با عقل، ممكن است كسي كه به خدا و قيامت ـ معاذ الله ـ معتقد نيست مبارزه بكند اما ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ وقتي تحليل عقلي بكنيد مي‌گوييد كه بالأخره شما علاقه‌منديد كه اين ملّت شما آزاد بشوند بسيار خب اين علاقه را نشان بدهيد بعد از مرگ شما كه با مُردن به عقيده ي باطلِ شما مي‌پوسيد وقتي معدوم شديد اين قوم شما ملّت شما چه برده چه آزاد براي شما فرق نمي‌كند نه شما به جايي مي‌رسيد نه دادِ آنها به شما مي‌رسد اين است كه قرآن مي‌فرمايد اينها در خيال دارند زندگي مي‌كنند قبلاً هم گذشت كه تَخيُّل يك اصطلاح رايجي است كه ما داريم ولي قرآن از باب «تفعّل» به كار نبرده باب «افتعال» به كار مي‌برد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾:

مختال يعني آدمِ متخيِّل كسي كه با خيال دارد زندگي مي‌كند مثل سراب اينكه در سوره ي مباركه ي «نور» فرمود كفّار هر كاري كه مي‌كنند مثل كسي است كه به دنبال سراب بروند اين كاري كه ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ اينكه مِي‌كده ي آنها را، مِي‌گساري آنها را، قمارهاي آنها را نمي‌گويد كه اين عبادتهاي آنها را مي‌گويد خب معلوم است كسي كه مِي‌پرستي مي‌كند كه قرآن نمي‌خواهد بگويد اعمال اينها مثل سراب است كه خب معلوم است مثل سراب است بدتر از سراب است كافر از آن جهت كه به قيامت و به بعدالموت معتقد نيست به مبدأ معتقد نيست تمام كارهاي خيرِ آنها دويدنِ به طرف سراب است براي چه داري كار مي‌كني نه كسي از كارت باخبر است نه تو بعد از مرگ زنده‌اي نه بعد از مرگ جايي را مي‌بيني نه بعد از مرگ چيزي به تو مي‌رسانند آخر به كجا داري مي‌روي؟ ﴿أَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾

 

پرسش: اينها دنيا را آباد مي‌كنند؟

پاسخ: دنياي كسي را آباد مي‌كند با دستِ خودش بايد آباد كند اين كارِ خوبي است.

 

بيان نوراني سيّدالشهداء است كه فرمود: «كونوا أحراراً في دنياكم» مادامي كه هست بيمارستان مي‌سازد راه مي‌سازد سد مي‌سازد خودش هم لذّت مي‌برد چون يك حياتِ ظاهري است اما حالا خودش را به كُشتن بدهد براي اينكه ديگري آزاد بشود خب، خودش كه كُشته شد مي‌شود معدومِ محض، معدومِ محض نه خودش به فيض مي‌رسد (يك)، نه از فيضِ ديگران فوزي نصيب او مي‌شود (دو).

شهداي ما دو فيض دارند هم ﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ دارند، هم ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾ پشت سر هم بر اساس اين فعل مضارع از خدا مي‌گويند مژده بده، اينجا كجا هستند ﴿بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ اينها كه راه افتادند در چه حالتي هستند مرتّب لذّت مي‌برند هر پيروزي كه در نظام اسلامي هست يا هر خدماتي كه انجام مي‌شود سدسازي باشد، راه‌سازي باشد، ارائه ي خدمات باشد اوّلين ثواب را در نامه ي عمل امام(رضوان الله عليه) بعد در نامه ي شهدا مي‌نويسند بعد در نامه ي مسئولين اين‌چنين نيست كه اوّلين ثواب را به مسئولين بدهند اولين ثواب را به امام و شهدا مي‌دهند براي اينكه به خدا مي‌گويند مژده بده اينها كجا هستند اينها كه به بركت خون ما راه افتادند در چه شرايطي‌اند پشت سرِ هم هر لحظه بشارت مي‌گيرند خب اين يك امر معقولي است اما حالا كسي كه معدوم شد اين با خيال دارد زندگي مي‌كند لذا در سوره ي مباركه ي «نور» فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾:

قِيعه يعني بيابانِ باز كه افقش پيداست دورنماي قِيعه و قاعِ صَفصف اين است كه آن منطقه ي سبز را اينها استخر مي‌بينند به دنبال او مي‌دوند همه مي‌گويند راهنمايان مي‌گويند ما آنجا بوديم از آنجا خبر داريم آنجا سبزه است كَرانه ي اين افق است آب نيست نرويد اينها گوش نمي‌دهند يك وقت مي‌روند كه همه ي اعضايشان را از دست مي‌دهند و تشنگي بيشتر شده خب اين با خيال دارد زندگي مي‌كند آيه كه نمي‌گويد اعمالِ فاسد اينها ﴿كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ كه، مي‌گويد اين بت‌پرستي اينها، اين عبادت اينها، اين خدمات اينها به دنبال سراب رفتن است آن نمي‌فهمد كه اگر جان بدهد هدر داده است ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ خب اينكه مِي‌گساري و فحش و غارتگري و غيبت و تهمت بت‌پرستها را كه نمي‌گويد كه اين خدمات اينها را مي‌گويد، مي‌گويد خدمات اينها هباء مَنثور است خب اگر كسي به دنبال هباء منثور برود طبق يك آيه، به دنبال سراب حركت كند آيه ي ديگر، يك آدمِ مُختالي است ديگر، بنابراين وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) كه فرمود: «كونوا أحراراً في دنياكم» يعني ظلم نكنيد نه اينكه برويد در راهِ دين جهاد بكنيد و كُشته بشويد آن پيام را ندارد آن را دارد اول اسلام بياوريد بعد در راه دين مبارزه كنيد.

مطلب ديگر اينكه در سوره ي مباركه ي «بقره» و مانند آن گذشت كه هر كسي در هر عصري در هر مصري بايد تابع حجّت آن عصر باشد. اين چهار قِسمي كه در همين سوره ي مباركه ي «حج» آيه ي هفده گذشت هم ناظر به همين مطلب بود آيه ي هفده همين سور‌ه كه قبلاً گذشت اين بود كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَاري وَالْمَجُوسَ﴾ اينها در برابر مشركين‌اند خداي سبحان بين اينها در قيامت فاصله انجام مي‌دهد آنها كه موحّدند برابر آيه ي 62 سوره ي مباركه ي «بقره» حسابشان با بركات الهي است كه فرمود: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ﴾ اجر و پاداش دارند خب هر ملّتي در هر عصري كه تابع پيغمبر آن عصر باشد نه اليوم كه تنها حجّت، قرآن و عترت است هر ملّتي در هر عصري تابع حجّت آن عصر باشند اگر مؤمن به خدا و قيامت باشند و عملِ صالح داشته باشند از اجر الهي برخوردارند از برجسته‌ترين اعمالِ صالح آنها دفاع از دين است. اينكه فرمود ما هر ملّتي را به جهاد مأمور كرديم آيه ي 111 سوره ي مباركه ي «توبه» كه در بحث ديروز خوانده شد فرمود اين در تورات هست در انجيل هست در قرآن هست ناظر به همين است آيه‌اي كه فعلاً محلّ بحث است كه فرمود اگر جهاد نباشد نه صومعه‌اي مي‌ماند نه بِيعه‌اي مي‌ماند نه كَنيسه‌اي مي‌ماند نه مسجدي مي‌ماند هم ناظر به همين است نه اينكه در عصرِ فعلي همه ي اينها حقّ‌اند نعم، اگر اينها تابع حكومت اسلامي بودند و جِزيه دادند ممكن است ذات اقدس الهي كَنيسه ي اينها را، صومعه ي اينها را، بيعه اينها را امضا بكند باز آن هم صبغه ي ديني پيدا مي‌كند به اذن شريعت اسلامي چون در تحت حكومت اسلامي‌اند و جزيه دادند و پذيرفتند. به هر تقدير اين يك امر كلي است براي هر ملّت و نِحلت ديني.

پرسش:؟پاسخ: الله مي‌گويند، موحّدين است نه مسلمين، لذا آنجا هم گفتند: ﴿وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا﴾ كه به رهبري حضرت داود كار را پيش بردند آنها مي‌گفتند اين في سبيل الله است براي اينكه ما متديّنيم، مسلمانيم ما را از سرزمين ما بيرون كردند.

 

عمده دو نكته است:

يك نكته در بحث ديروز گفته شد امروز بايد بازتر بشود و نكته ي ديگري كه باز در بحث ديروز مطرح نشد.

دو آن نكته‌اي كه بايد روشن‌تر بشود اين است كه در آيه ي 251 سوره ي مباركه ي «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت فرمود همان در جريان حضرت داود بود ﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ﴾ ذيل آيه اين است كه ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ اگر يك عدّه قيام نكنند جلوي طغيان‌گري ديگران را نگيرند فساد عالَم‌گير مي‌شود زمين را فرا مي‌گيرد خب، اين يك اصل كلّي آيا اين شدني است يا نه، بله ما هم مي‌دانيم اگر دفاع نباشد فساد عالَم‌گير مي‌شود اين وحي نمي‌خواهد شما منظورتان از اين جمله چيست؟ مي‌فرمايد من اين را گفتم تا بگويم خود من در صحنه حاضرم ﴿وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ من حاضرم يعني فضلِ الهي حاضر است عنايت الهي حاضر است جلوي طغيان‌گر را ما مي‌گيريم.

ذيل آيه‌اي مربوط به وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است در ليلةالمبيت آنجا فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلكِنَّ اللّهَ﴾ كذا و كذا و كذا، وگرنه صِرف آن مطلب، مطلبي است كه همه مي‌فهمند خب بله اين ديگر وحي نمي‌خواهد، اگر جلوي اين طغيان را نگيرند طغيان گسترش پيدا مي‌كند بله، فرمود اين چه احتياجي به وحي دارد؟! فرمود اين را مي‌داني من جلوي اينها را مي‌گيرم ﴿وَلكِنَّ اللّهَ﴾ استثناست به منزله ي استثناي تالي قياس است ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ ولي من نمي‌گذارم ﴿وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ من داود را هميشه در ذخيره دارم براي هر عصري داودي هست عصر ما داود وجود مبارك امام(رضوان الله عليه) بود داودِ هر عصر و مصري هم در آستينِ غيب الهي هست غرض آن است كه آن مطلب يك امر بيّن‌الرشدي است آيه نمي‌خواهد آنكه مهم است آن است كه زِمام كار به دست خداست منتها شما بايد يك تكان بخوريد ﴿وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ و دفع را هم به خودش نسبت داد فرمود من اين كار را مي‌كنم خب شما اين كار را مي‌كنيد چرا فرموديد ﴿بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ فرمود آن بعض جزء مظاهر من هستند الهي‌اند، سربازان من هستند، انصار دين من هستند، ﴿من ينصر الله فقد ينصره﴾ است، ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ﴾ هستند آنها را من اعزام مي‌كنم اين نكته بود كه در بحث ديروز گذشت با يك توضيح بيشتري.

عمده آن است كه خب، حالا اگر جلوي ظلمِ طاغيان را نگيرند فساد از كجا شروع مي‌شود؟ آنها اول با چه كسي درگيرند چه نهادي را تضعيف مي‌كنند كه بعد جامعه ضعيف مي‌شود و فَشَل مي‌شود و از پا در مي‌آيد آن را اين آيه تبيين مي‌كند كه ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ اول در درجه ي اُوليٰ ﴿لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً﴾ بعد ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ اين دو تالي در طول هم‌اند نه در عرض هم يعني آيه ي چهل سوره ي مباركه ي «حج» كه محلّ بحث است با آيه ي 251 سوره ي مباركه ي «بقره» كه اشاره شد اينها در طول هم‌اند چون مراكز فرهنگي، حوزه‌هاي ديني، مساجد، حسينيه‌ها ضعيف مي‌شود ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ پس اين‌چنين نيست كه ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ مستقيماً جامعه فاسد بشود اوّلين آسيب را حوزه‌ها و مراكز فرهنگي و ديني مي‌بينند كه اگر ـ خداي ناكرده ـ اينها آسيب ديدند آن‌گاه جامعه فَشَل مي‌شود چون كسي از جامعه حمايت نمي‌كند. از اينجا مي‌رسيم به مطلب ديگري كه امروز مطرح مي‌شود و آن اين است كه دفع دو قسم است دفاع دو قسم است يكي مهم يكي اهم، آنكه اهم است راه حوزه‌هاست راه فرهنگي است راه فكري است راه قلم است، آنكه مهم است و در درجه ي دوم است و آن آخرين امر است راه شمشير است اين دفع كه نگفت با شمشير دفع مي‌كنم كه در درجه ي اول با تبليغِ دين با تأليف كتاب با بيان و بَنان دين را حفظ مي‌كنم، نشد شمير اين بيان نوراني حضرت امير كه در خطبه‌هاي نهج‌البلاغه است در بعضي از خطبه‌هاست فرمود اگر حرفها در شما اثر نكرد مواعظ الهي باعث اِتّعاظ شما نشد من دست به شمشير مي‌كنم «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْكَيُّ»:

كِيّ كه ناقص يايي است يعني داغ كردن ﴿تُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ﴾ يعني داغ مي‌كنند آن بزرگواري كه گفت: «علاج كِيّ كُنَمت كآخر الدواء الكيّ» ناظر به همين خطبه است نه علاج كِي كنم، علاجِ كَيّ كه ياء مشدّد است كه عربي است نه كِي فارسي، «علاجِ كِيّ كنمت كآخر الدواء الكيّ» اين «كآخر الدواء الكيّ» ناظر به خطبه ي وجود مبارك حضرت امير است اين مهم است اهمّ كار حوزه است اگر حوزه‌ها، مراكز ديني، مساجد كارشان را درست انجام بدهند لله انجام بدهند مركزِ تجاري نباشد پشت بر قبله مي‌كنند نماز نباشد جامعه يقيناً اسلامي مي‌شود آن كمبود جامعه را نيروي نظامي و انتظامي ترميم مي‌كند اما اساس كار اين است پس نبايد از اين كريمه ي ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ فوراً به سراغ جهاد رفت، البته آيه ي قبل سخن از مقاتَل بودن اين محرومان است اما تصريح به مقاتِل بودنِ صبغه ي دفاعي نشده در درجه ي اول دفاع، دفاع فرهنگي است و تعليمي است و تبليغي است بعد دفاعِ نظامي اين دوتا نَفْر را قرآن كريم ذكر كرده است اول نَفْر فرهنگي است كه در سوره ي «توبه» است ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ دوم نَفْر نظامي است كه ﴿انفروا ثبات العلم ثباتاً أو جميعا﴾ آن نَفْرِ نظامي است اين نَفْرِ فرهنگي است اين كوچ كردن و هجرت فرهنگي است آن كوچ كردن و هجرت نظامي است آن نَفْرِ نظامي وقتي لازم مي‌شود كه اين نَفْر فرهنگي سوره ي مباركه ي «توبه» كارآمد نباشد خب، فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ﴾ كه ﴿يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً﴾ مسجد است كه مرتباً در آن نامِ خدا زياد برده مي‌شود مراكز ديگر هفته‌اي يك روز است و مانند آن، يا ممكن است كه ﴿يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً﴾ به همه ي اينها برگردد. مي‌ماند اين سؤال كه چطور صومعه و بيعه و مركز عبادي يهود بر مسجد مسلمانها مقدّم ذكر شده است اين گفتند لوجهين است يا براي رعايت تقدّم زماني است كه خب آنها قبل از اسلام بودند اسلامِ مصطلح يا نه. شروع از ضعيف است به قوي نظير آنچه در سوره ي مباركه ي «فاطر» آمده در سوره ي «فاطر» آيه ي 32 از ضعيف به قوي آمده ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ بندگان ما چند گروه‌اند ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ از آنها بالاتر ﴿وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ﴾ از آنها بالاتر ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ﴾ كه بر امام تعبير شده است پس ترتيب گاهي به لحاظ تقدّم زماني است گاهي براي اينكه از پايين به بالا مي‌روند از ضعيف به قوي مي‌روند در جريان نصرت هم ذات اقدس الهي چند مرحله را ذكر كرد اول اينكه خدا دفاع مي‌كند يعني جلوي ظلمِ آنها را مي‌گيرد شما را از شرّ آنها نجات مي‌دهد چون خيلي از موارد بود يك انسانِ سرشكسته، دست‌شكسته به حضور مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرّف مي‌شد عرض مي‌كرد مرا گرفتند زدند حضرت فرمود هنوز من مأمور به جهاد نشدم مأمور به مبارزه ي مسلّحانه نيستم اين آيه كه آمد خدا از اينها دفاع كرد اينها را از شرّ مشركان نجات داد اين مطلب اول، ولي كار به اينجا ختم نمي‌شود تنها نجاتِ مسلمانها از شرّ كفّارِ خوّان نيست بلكه پيروزيِ مسلمانها بر كافران است كه از او به نصرت ياد كرده است يعني در اين هم‌آورد و جنگها مسلمانها پيروزند پس مرحله ي اُوليٰ دفاع از محرومان است كه اينها را از شرّ كفار نجات بدهند مرحله ي دوم پيروزي مسلمانها بر كفّار است كه اينها حكومت تشكيل مي‌دهند حالا كه حكومت تشكيل دادند چه كار بايد بكنند ﴿الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ را ذكر مي‌كنند پس صِرفِ دفاع نيست بلكه نصرت هم در كار است.

جريان نصرت و پيروزي را هم در سوره ي مباركه ي «صافات» بيان كرده فرمود آيه ي 172 به بعد ﴿إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ﴾ ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ و هم در سوره ي مباركه ي «غافر» آيه ي 51 فرمود: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ ما اينها را هم در دنيا ياري مي‌كنيم هم در روزي كه اَشهاد قيام كردند يعني در صحنه ي قيامت كه احدي به دادِ ديگري نمي‌رسد ما به داد اينها مي‌رسيم پس ما ناصر مؤمنانيم هم در دنيا هم در آخرت، اينها را در دنيا پيروز مي‌كنيم كه اينها بتوانند حكومت تشكيل بدهند حالا كه حكومت تشكيل دادند وظيفه ي آنها چيست؟ وظيفه ي آنها همين است كه ﴿الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ اوّلين كار آنها اين است كه نماز را به پا مي‌دارند ما خيال مي‌كنيم اقامه ي نماز امري است سهل، اگر نماز باشد همه ي مشكلات حل است چون شيطان بر نمازگزار وسوسه نمي‌كند وقتي حرمِ دل محفوظ ماند انسان نه كينه ي كسي را در بر دارد نه خيال فاسد در سر ﴿الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ﴾ اينها نماز را اقامه مي‌كنند كه بارها ملاحظه فرموديد نماز خواندني نيست چون ستون را كسي نمي‌خواند نماز اقامه شدني است چون ستون را به پا مي‌دارند نمي‌خوانند ما نماز مي‌خوانيم ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ گيرمان نمي‌آيد نماز خواندني نيست نماز به پا داشتني است اگر ستون است ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ اينكه خواندني است اين «لا تَنهيٰ عن الفحشاء و المنكر» خب، ﴿أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ﴾ رابطه ي خودشان را با ديگران حفظ مي‌كنند زكات عطا مي‌كنند زكاتِ واجب را عطا مي‌كنند و هر جا اگر كسي با پرداخت زكاتِ واجب يا در عصري در مصري در جايي زكات داده شد ولي فقرِ فقرا برطرف نشد خب بر ديگران واجب است كه تأمين بكنند و اگر يك نفر مي‌داند بر او واجبِ عيني است چند نفر مي‌دانند بر آنها واجب كفايي است ﴿وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo