< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

91/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 8 تا 14 سوره نمل

 

﴿فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ ﴿يَا مُوسَي إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ ﴿وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّي مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَي لاَ تَخَفْ إِنِّي لاَ يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ﴾ ﴿إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ ﴿وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَي فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ﴾ ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِينٌ﴾ ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾

 

بعد از اينكه فرمود اين حقايق قرآني را از نزد خداي حكيم فرا مي‌گيريد تلقّي است نه صِرف ادراك مفهومي و علم لدنّي است نه جزء علوم كسبي و حوزوي و مانند آن، معلّم هم حكيمِ عليم است آن‌گاه اين معارف را يكي پس از ديگري ذكر فرمود كه جريان نور بود به صورت نار در آمده از آن شجره‌اي بود كه در بُقعه مبار‌كه بود در جانب راست آن درّه بود در كوه طور، همه اينها را ذكر فرمود. وقتي ذات اقدس الهي براي وجود مبارك موساي كليم تجلّي كرد به موساي كليم فرمود اين حقيقتي كه مشاهده مي‌كني يعني مرا كه مي‌بيني من خدايم (يك) عزيز و حكيم از اوصاف من است (دو) بعد از اينكه مسئله توحيد از راه شهود براي وجود مبارك موساي كليم روشن شد خدا فرمود: ﴿وَأَلْقِ عَصَاكَ﴾ عصايي كه در دست توست را القا كن وجود مبارك موساي كليم هم القا كرد ديد اين ماري است كه خيلي پر جست و خيز است از نظر پر جست و خيزي شبيه مار كوچك است ولي بدنه سنگيني دارد و بزرگ است ﴿فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ﴾ كه از نظر جست و خيزي گويا مار كوچك است وگرنه خودش مار بزرگ بود ﴿وَلَّي مُدْبِراً﴾ از اين مار فاصله گرفت و برنگشت ﴿وَلَمْ يُعَقِّبْ﴾ به سبب هراسي كه براي حضرت پيش آمد چون اوّلين مار بود. ذات اقدس الهي فرمود: ﴿يَا مُوسَي لاَ تَخَفْ﴾ از مار نترس زيرا در محضر من مرسلون هيچ خوفي ندارند بالقول المطلق حذف متعلَّق مفيد عموم است يعني تو جزء مرسلوني و الآن به رسالت رسيده‌اي و در نزد مني و هيچ رسولي در نزد من از هيچ چيزي خائف نيست ﴿إِنِّي لاَ يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ﴾

 

پرسش...

پاسخ: بالأخره حقيقت اين تجلّي كه مقدور ما نيست ولي اين مقدار روشن است كه ذات اقدس الهي براي هر كسي به اندازه سِعه هستي او تجلّي مي‌كند اين طور نيست كه كسي بالا برود خدا را آن طوري كه هست به مقدار خودش بشناسد براي اينكه آن مقام، مقام تبعيض نيست كه كسي نزديك اقيانوس برود حالا كه نزديك اقيانوس شد به مقدار تشنگي از آب اقيانوس بگيرد آنجا ممكن نيست ولي هر كسي در نزد خودش خدا را به اندازه خود مي‌شناسد يعني ذات اقدس الهي اول انسانها را آفريد جهان را آفريد (اين يك) و اينها را آينه‌گونه خلق كرد (دو) يعني در نهان هر كسي چه انسان چه غير انسان هويّت هر كسي آينه است خداي سبحان همه اشياء را شفاف و آينه‌گونه آفريد؛ خداي سبحان براي همه تجلّي كرد (سه) هر موجودي خدا را به اندازه آينه خود در حوزه خود مشاهده مي‌كند (چهار) اينكه مي‌گويند هر كسي خدا را به اندازه خود مي‌فهمد نه يعني بالا مي‌رود و به اندازه خود مقداري از خدا را درك مي‌كند چون آنجا مقدارپذير نيست ولي هر موجودي هر انساني هر قلب شفافي آينه است الآن اين آفتاب براي همه تجلّي مي‌كند منتها آينه كوچك كمتر آفتاب را نشان مي‌دهد آينه بزرگ بيشتر نشان مي‌دهد آفتاب همان آفتاب است آفتاب تبعيض نشده آينه كوچك مقدار كمتري را از آفتاب نگرفته آينه بزرگ مقدار بيشتر از آفتاب را نگرفته آفتاب همان است كه براي همه يكسان تجلّي مي‌كند ولي چون آينه‌ها گوناگون و مختلف‌اند هر آينه‌اي به اندازه خود آفتاب را نشان مي‌دهد اينكه مي‌گويند هر كسي خدا را به اندازه خود مي‌فهمد و به اندازه فهمش عبادت مي‌كند اين در مرحله نازل است نه در مرحله عالي نه اينكه هر كسي كنار دريا مي‌رود و به اندازه تشنگي از دريا آب مي‌گيرد آنجا جاي رفتن و جاي تبعيض نيست بلكه خداي سبحان اول مرايا خلق كرد يعني مرآتها (يك) بعد براي همه يكسان تجلّي كرد (دو) آن‌گاه مرائي در مرايا يعني آنچه در آينه ديده مي‌شود به اندازه سِعه و ضيق خود آينه است (سه) آن وقت هر كسي خدا را به اندازه خود مي‌شناسد و علم شهودي و گرايش هم دارد به او علاقه‌مند است بعد در موقع بحثهاي حوزوي و فلسفي و كلامي برهان اقامه مي‌كند حالا يا برهان حدوث است يا امكان ماهوي است يا امكان فقري است يا برهان صدّيقين است در اين محدوده‌ها از نظر علم حصولي تفاوتي هست ولي از نظر علم شهودي ممكن است آن كسي كه يك برهان ضعيف‌تري اقامه كرده چون درس كمتري خوانده ولي قلب شفاف‌تري دارد آينه قلبش بازتر باشد و خدا را بهتر بشناسد اينكه ذات اقدس الهي فرمود من دو بار به نحو منفصله مانعةالخلو كه جمع را شايد، با افراد ديدار دارم يا اين آقايان مهمان من هستند يا من مهمان اينها هستم همه اينها در فصل سوم يعني منطقه فيض و وجه است نه فصل اول و دوم كه منطقه ممنوعه است فرمود من دو بار در فصل سوم كه فعل من است و وجه من است و فيض من است با مردم ديدار دارم يا مردم مهمان من هستند يا من مهمان مردمم اگر ماه مبارك رمضان شد اينها جزء ضيوف الرحمان‌اند اگر به حج و عمره رفتند جزء ضيوف الرحمان‌اند آن سرزمين آن زمين جاي ضيافت است ماه مبارك رمضان اين زمان جاي ضيافت است اينها مهمان من هستند و اگر كسي قلب شكسته داشت من مهمان اويم «أنا عند المنكسرة قلوبهم»[1] قلب شكسته‌اي كه فقط موحّدانه بشكند كسي كه مظلوم است و هيچ پناهگاهي ندارد اين فقط خدا را مي‌خواهد ديگر.

اين بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء(سلام الله عليه) كه در آخرين لحظه به وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليهما) فرمود: «إيّاك و ظلم مَن لا يجد عليك ناصراً الاّ الله» همين است همين سفارش را وجود مبارك امام سجاد در آخرين لحظه به امام باقر(سلام الله عليه) فرمود كه امام باقر مي‌فرمايد پدرم امام سجاد فرمود، پدرم سيّدالشهداء(سلام الله عليهم اجمعين) در آخرين لحظه اين را فرمود. [2] فرمود كسي كه هيچ پناهگاهي غير از خدا ندارد به او ظلم نكن همه ظلمها حرام است ولي او بالأخره مي‌گويد الله چون دستش به هيچ جايي بند نيست يك وقت است كسي قدرت مالي دارد يا دستگاه قبيله‌اي دارد يا قدرتهايي دارد يا دستگاه اداري با او مربوط‌اند اين بالأخره در عين حال كه دعا مي‌كند گوشه چشمي هم به قدرتها دارد اما كسي كه هيچ پناهگاهي ندارد او فقط مي‌گويد الله اين موحّدانه مي‌گويد خدايا اين ندا را خدا پاسخ مي‌دهد.

 

پرسش...

پاسخ: بالأخره يك نصاب واجب را مي‌خواهد كمالها را فرمود درجاتش گوناگون است يك عدّه جزء ابرارند يك عدّه جزء مقرّبين‌اند اين راه را باز گذاشته ولي مقدار لازم، مقدار ضروري و واجب يكسان است اما البته از بعضيها تكليف بيشتري مي‌خواهد در روايات ملاحظه فرموديد كه هفتاد گناه از جاهل بخشوده مي‌شود «قبل أن يُغفر للعالِم ذنبٌ واحد»[3] عالِم در كنار جهنم و در لبه جهنم حركت مي‌كند كه اگر لغزيد فوراً مي‌افتد اما جاهل هفتاد متر فاصله دارد ممكن است، چند بار بيفتد و برخيزد غرض آن است كه اگر كسي قلب شكسته‌اي پيدا كرد ميزبان خداست «أنا عند المنكسرة قلوبهم»[4] و اگر كسي در ماه مبارك رمضان يا در سرزمين وحي اين حالت به او دست داد اين هم ميزبان است هم مهمان، هم ذات اقدس الهي ميزبان اوست چون سرزمين وحي است يا ماه مبارك رمضان است هم او ميزبان فيض خاصّ خداست چون «أنا عند المنكسرة قلوبهم» غرض آن است كه كسي اين‌چنين نيست كه بالا برود ـ معاذ الله ـ به مقدار خود از خدا چيزي بگيرد آنجا جاي تبعيض نيست ولي ذات اقدس الهي با صد هزار جلوه برون آمده كه من با صد هزار ديده تماشا كنم [5] ولي خب خيليها صد هزار ديده ندارند بعضي يك ديده دارند بعضي دو ديده دارند اينجاست كه هر كسي خدا را به اندازه خودش درك مي‌كند.

فرمود من را كه مي‌بيني من الله‌ام ﴿إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ آن‌گاه توحيد كه روشن شد ديگر جا براي تفهيم و اينها نيست شما اگر دندانتان درد مي‌كند ديگر مي‌دانيد دندانتان درد مي‌كند اگر كسي بگويد آقا دستتان درد مي‌كند مي‌گوييد اين حرف را نزن من دندانم درد مي‌كند دستم چيست؟! چيزي را كه آدم با علم شهودي مي‌بيند ديگر ترديد ندارد تازه اينها در آن مرحله ضعيف از علم شهودي است اگر كسي ذات اقدس الهي را مشاهده بكند اصلاً شك ندارد جا براي شك نيست همان طوري كه در بديهيات بلكه بالاتر از بديهيات در قضيه اوّلي شك راه ندارد اين قوي‌تر از آن است انساني چيزي را كه مشاهده مي‌كند شك‌پذير نيست بعد فرمود تو رسول مني اين هم معجزه است آن هم رسالت. رسالت يك صبغهٴ اعتباري دارد و يك صبغه تكويني دارد كه باطنِ رسالت است و از آن به ولايت ياد مي‌شود آن تكوين است اينها قرارداد است شرعي است شريعت با حوزه رسالت است اما آن كه مي‌تواند مرده را زنده كند به اذن خدا از علوم غيب باخبر است مي‌تواند عصا را اژدها كند همه اينها بر اساس آن ولايت است فرمود: ﴿إِنِّي لاَ يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ﴾ يعني «أنت مرسل و إنّي لا يخاف لديّ المرسلون فأنت لا تخاف».

 

پرسش: اين خوف حضرت موسي با خوف مذموم چه فرقي دارد؟

پاسخ: اين براي اوّلين بار است اين خوفي است كه به ما گفتند بترس، آن خشيت است كه بد است وگرنه انسان مؤمن خب از مار مي‌ترسد از عقرب مي‌ترسد از اتومبيلي كه دارد تند مي‌آيد مي‌ترسد آن خشيت كه مؤثِّر واقعي بداند بله انسان مؤمن از غير خدا خشيتي ندارد اما خوف يعني ترتيب اثر عملي كار هر عاقلي است.

فرمود: ﴿إِلَّا مَن ظَلَمَ﴾ برخيها مثل زمخشري در كشّاف و به دنبال آن جناب فخررازي با اين تفكّرهاي متفاوت اشعريّت و اعتزال، جبريّت و تفويضي كه بين اين دو نفر هست هر دو خيال كردند كه اين ﴿إِلَّا﴾ استثناي متّصل است با اينكه هر دو نقل كردند كه قرائت «ألا» هم شده اما غالب علماي شيعه مي‌گويند اين استثناي منقطع است نه استثناي متّصل آنها گفتند كه ﴿لاَ يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ﴾ مگر كسي كه قبلاً ظلمي كرده باشد و بعد مثلاً توبه كرده باشد خب اگر استثنا از مرسلين باشد كدام مرسل است كه سابقه ظلم دارد اينها توجيه كردند گفتند آن ترك اُولايي كه بعضي از مرسلين ممكن است مرتكب بشوند نظير جريان حضرت آدم و امثال ذلك [6] خب اولاً آن ظلم نيست و ثانياً معصيت كبيره را كه شما يقيناً مي‌گوييد اينها انجام نمي‌دهند اگر كسي نسبت به معصيت كبيره معصوم بود و انجام نداد خداي سبحان نسبت به معاصي صغيره وعدهٴ مغفرت داد فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾ [7] چه رسد به ترك اُوليٰ كه معصيت نيست خب معصيت كبيره را كه شما مي‌گوييد يقيناً نيست معصيت صغيره هم كه مورد عفو است با ترك معصيت كبيره كه مي‌گوييد اين هم نيست ترك اُوليٰ هم كه خوف‌آور نيست چون درباره معاصي صغيره براي كسي كه از معصيت كبيره پرهيز داشت خدا وعده مغفرت داد نسبت به ترك اُوليٰ كه يقيناً خوف نيست اين چه خوفي است كه شما استثنا را متّصل مي‌دانيد.

مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) بعد از اينكه هر دو قول را نقل كرد فرمود: «فالأوّل هو الصحيح» [8] اين استثنا، استثناي منقطع است نه استثناي متّصل خب تبيين استثناي منقطع به چيست به اين است كه فرمود در محضر ما مرسلين كه نمي‌ترسند غير مرسلين اگر گناه كردند مي‌ترسند ولي براي پرهيز از خوف راه توبه باز است پس مرسلين نمي‌ترسند تائبين هم نمي‌ترسند يعني راه براي نجات از خوف باز است الاّ كسي كه ﴿ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً﴾ يعني بَدَّل بعد از كار، كاري را كه اگر انجام بدهد مي‌شود حُسن بعد از اينكه معصيت كرد ظلم كرد اگر توبه كرد ﴿فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ آن وقت كسي كه مورد مغفرت و رحمت شد ديگر خائف نيست. اين يك معجزه بود به عنوان عصا، معجزه ديگر فرمود: ﴿وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ﴾ دستت را در جَيْب و در گريبان بگذار و بيرون بياور تا معلوم بشود مثل ماه مي‌درخشد. در بحثهاي قبل بيان شد كه در جِيب كسي يا جيب ديگري بركت نيست اگر بركتي هست در جَيْب و گريبان است البته جِيب فارسي است و جَيب به معني گريبان، عربي است فرمود اگر به دنبال جيب خودت يا جيب ديگران، كيف خودت يا كيف ديگراني در راه مي‌ماني اگر به فكر جَيب خودت هستي طوبي لك و حُسن مآب انسان اگر شرح صدر داشت از گريبان خود از سينه خود از درون خود نور مي‌گيرد كه اين بهترين بركت است وارثان موساي كليم همين كار را مي‌كنند اگر گفتند: «إنّ العلماءَ ورثة الأ‌نبياء»[9] نه يعني عالمان هر عصري وارثان انبياي همان عصرند بلكه عالماني كه الي يوم القيامه مي‌آيند هر كدام مي‌توانند سهم‌الإرثي از انبياي گذشته داشته باشند اينكه شما مي‌بينيد در جريان حضرت سيّدالشهداء در آن زيارت «وارث» به حضرت عرض مي‌كنيم شما وارث آدمي وارث نوحي وارث ابراهيمي وارث موسايي وارث عيسايي نه تنها براي اينكه حضرت(سلام الله عليه) امام است بلكه هر انساني مي‌تواند سهم‌الارثي از انبيا داشته باشد اين مكتبهاي اينها الآن روشن و باز است ديگر. ﴿وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ﴾ اما ﴿مِنْ غَيْرِ سُوءٍ﴾ اين ﴿مِنْ غَيْرِ سُوءٍ﴾ در غالب اين موارد تكرار شده گاهي ممكن است دست آدم سفيد بشود به سبب بيماري برص و مانند آن ولي فرمود از اين قبيل نيست در جريان حضرت زكريا وقتي آن حضرت عرض كرد كه من چه علامتي چه نشاني مي‌يابم بر حقانيّت اين بشارتي كه دادي فرمود: ﴿أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَيَالٍ﴾ اما ﴿سَوِيّاً﴾ [10] سه روز زبانت بند مي‌آيد اينكه سه روز زبانت بند مي‌آيد اين كلمه ﴿سَوِيّاً﴾ براي آن است كه روشن بشود شما به بيماري مبتلا نمي‌شوي نماز مي‌خواني ذكر مي‌گويي مناجات مي‌كني ندا داري زمزمه داري دعا داري همه‌اش زبانت باز است اما بخواهي با مردم حرف بزني نمي‌تواني فرمود: ﴿أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ﴾ نه «تكلّم الله» سه روز زبانت بند مي‌آيد بخواهي با مردم يك كلمه حرف بزني زبانت بند مي‌آيد اما نقصي در زبانت نيست ﴿سَوِيّاً﴾ مستوي‌الخِلقه هستي سالمي به دليل اينكه اين همه مناجات و ذكر و دعا و اينها را مي‌تواني انجام بدهي خب اين كلمه ﴿سَوِيّاً﴾ در آ‌نجا به جهت اين نكته است كلمه ﴿مِنْ غَيْرِ سُوءٍ﴾ در جريان يد بيضاء كه در غالب موارد تكرار مي‌شود بر اساس اين نكته است ﴿وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ﴾ اين دو معجزه در كنار معجزاتي كه مجموعه اينها نُه‌تاست اين معجزات را بگير و به طرف فرعون و قومش برو ﴿فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَي فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ﴾ براي اينكه اينها از راه راست منحرف شدند «فَسَق» يعني «خَرج عن الطريق السويّ» برو اينها را هدايت كن. فرمود اين آيات، شفاف و روشن است. يك وجه درباره اين معجزات است يك وجه درباره داوريهاي بي‌جاي آنها. خداوند درباره اين آيات و معجزات فرمود: ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً﴾ يعني آيات روشن و شفاف آن معجزه‌اي كه به حس بيايد شفاف و روشن باشد از آن به عنوان معجزه مبصره ياد مي‌شود در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» دو جا از آيه مُبصره ياد شده است يكي درباره ناقه ثمود است كه آيه 59 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين بود ﴿وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ يعني «آيةً مبصرةً» يك چيز شفاف و روشن و حسّي چه اينكه خداوند روز و شب هر دو را آيه الهي مي‌داند لكن روز را آيه روشن و شب را آيه تاريك مي‌داند؛ آيه دوازده سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين بود كه ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ آن آيت و آن علامت چه علامت توحيدي چه علامت معجزه بودن و رسالت يك انسان اينها وقتي شفاف و روشن و حسّي باشد به آن مي‌گويند آيه مبصره، وجود مبارك موساي كليم بعد از اينكه اينها را آورد تعبيري دارد كه آن تعبير در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به اين صورت آمده است يعني آيه 102 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ يعني اين آيات هم بصارت‌اند هم مُبصره‌، تعبير به بصائر با تعبير به مبصره هر دو يك پيام دارد يعني آيه شفافِ روشنِ حسّي خب پس تعبير قرآن درباره اين معجزات حسّي و شفاف و روشن اين است كه اينها آيات مبصره‌اند اينها بصائرند. در قبال اين آيات مبصره در قبال اين بصائر آنها مي‌گويند اين ﴿سِحْرٌ﴾ (يك) ﴿مُبِينٌ﴾ (دو) يعني سحرِ روشن است روشن است كه سحر است خب معجزه را سحر دانستن، نهايت لجاجت است ديگر. فرمود ما اين آيات مبصره را آورديم اين بصائر را آورديم ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هذَا سِحْرٌ﴾ (يك) ﴿مُبِينٌ﴾ (دو). منشأ اين چيست؟ اين كار كه خب كار قبيحي است ظلم است، ظلم است براي اينكه انكار حق است، قبح فعلي دارد براي اينكه انكار حق است مي‌شود ظلم، قبح فاعلي‌اش چيست چرا اينها اين حرف را مي‌زنند يك معجزه را مي‌گويند سِحر يك معجزه حسّي را مي‌گويند سِحر روشن، چرا اين حرف را مي‌زنند فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ انكار كردند در حالي كه ﴿وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ اينها دو صفت داشتند يكي انكار است يكي يقين با اينكه يقين دارند انكار كردند انكارشان ظلم است يقين داشتنشان كه با يقين اين ظلم را مرتكب شدند نشانه اعتلا و بزرگ‌بيني و بزرگي‌طلبي و برتري‌خواهي و اينهاست منشأ ظلم عالمانه و متيقّنانه همان برتري‌طلبي است بنابراين آن انكار، ظلم است با استيقان كه اين «الف» و «سين» و «تاء» آن مبالغهٴ در يقين را مي‌رساند مثل انسان مستكبر كه شديدتر از متكبّر است با استيقان انكار كردند منشأش بزرگ‌بيني و ﴿عَلاَ فِي الأَرْضِ﴾[11] و امثال ذلك است. انسان از نظر زبان ممكن است دو گونه حرف بزند هم بگويد خوب است هم بگويد بد است اين ديگر لقلقه لسان است در بخش انديشه ممكن نيست هم يقين داشته باشد كه اين حق است هم يقين داشته باشد اين باطل است اين جِدّش متمشّي نمي‌شود در بخش انديشه ولي مجموع انديشه و انگيزه اين كاملاً جمع است يعني از نظر علمي يقين دارد اين حق است از نظر عملي باور نمي‌كند چرا براي اينكه بين نفس و علم، اراده فاصله نيست اگر مقدّمات حاصل شد مبادي حاصل شد دليل اقامه شد چون دليل، ضروري است انسان در برابر يك امر ضروري قرار مي‌گيرد وقتي در برابر ضروري قرار گرفت مي‌شود مضطر هيچ كسي نمي‌تواند بگويد من نمي‌خواهم بفهمم اگر برهاني اقامه شد كه فلان شيء حق است اين يقيناً مي‌فهمد كه حق است زيرا بين نفس و علم، اراده فاصله نيست انسان مضطر است مي‌فهمد بله، ديگر كسي نمي‌تواند بگويد من نمي‌خواهم بفهمم اما بين نفس و ايمان، اراده فاصله است قبلاً گذشت كه ما يك عقد داريم يك عقيده، عقد آن گِره‌اي است كه بين موضوع و محمول برقرار مي‌شود كه در فارسي از آن گِره به «است» ياد مي‌كنند در عربي به «هو» ياد مي‌كنند مي‌گويند ‌«زيد ايستاده است‌» يا «زيدٌ هو قائم» اين «هو» به منزله گِرهي است كه موضوع و محمول را به هم بند مي‌كند اين مي‌شود عقد اما عصاره اين قضيه را كسي بخواهد به جان خود گِره بزند يعني معتقد بشود اينجا عزم و اراده لازم است بين نفس و عصاره قضيه، اراده فاصله است انسان ممكن است مطلبي كه صددرصد از نظر علمي ثابت شد قبول نكند اين طور نيست كه حالا اگر چيزي مسلّم ثابت شد قبول مي‌كند اينكه مي‌بينيد دوتا طلبه وقتي دارند سيوطي مباحثه مي‌كنند در گوشه حجره با اينكه براي اين يكي روشن شد كه حق با ديگري است اين تا آخر دارد لجبازي مي‌كند كه من هم مي‌خواستم همين را بگويم اين اگر با اين وضع معاذ الله وارد اجتماع بشود چه در مي‌آيد خدا مي‌داند از همان اول انسان بايد مواظب باشد ديگر يعني بين نفس و ايمان، اراده فاصله است ما بايد مرز اراده، اخلاص، نيّت، قصد همه اينها را كاملاً جدا كنيم اين همه سفارش مي‌كنند به مراقبت براي همين است وگرنه فهميدن، چيز مبتذلي است اين همه علم در عالم هست آنكه مشكل را حل مي‌كند ايمان است انسان بعد از اينكه فهميد كاملاً مي‌تواند ايمان بياورد كاملاً مي‌تواند ايمان نياورد زيرا بين نفس و ايمان، اراده فاصله است. وجود مبارك موساي كليم فرمود براي تو صددرصد روشن شد كه اينها معجزه است اينها قبول نكردند خدا هم مي‌فرمايد: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما نه «تَيَقَّنَت» ﴿وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ چرا؟ چون ﴿عُلُوّاً﴾ تمام مشكل به سبب همان ﴿عُلُوّاً﴾ است بنابراين اگر شيطان كسي را در بخش انگيزه يعني عقل عملي كه «ما عُبِد به الرحمن واكتسب به الجِنان» [12] به بند كشيد و زنجيري كرد خب اين تابع شيطان است.

در بحثهاي قبلي داشتيم اين مثال را ما نبايد فراموش بكنيم يا كم بگيريم ما از نظر بدن چهار قسم هستيم از نظر روح هم همين چهار قسم را داريم ما از نظر بدن يك مجاري ادراكي داريم يعني چشم و گوشي داريم كه با آن درك مي‌كنيم دست و پايي داريم كه با آن حركت مي‌كنيم اگر كسي مجاري ادراكي و تحريكي‌اش هر دو سالم باشد اين مار و عقرب را مي‌بيند و فرار هم مي‌كند اما اگر در اثر نبرد با بيگانه، دشمن بيگانه دست و پاي او را به زنجير بست اين مار و عقرب را مي‌بيند اما قدرت فرار ندارد اينها كه معتادند بيش از ديگران و پيش از ديگران اين خطر كارتن و كارتن‌خوابي و جدول و جدول‌خوابي را بلدند شما هم بخواهي او را نصيحت كني بازگو كني خطر اعتياد را بگويي اينكه هر روز با اين خطر روبه‌روست بهتر از ديگران بلد است آن اراده‌اي كه بايد تصميم بگيرد آن زنجيري است آن را بايد باز كرد مثل كسي كه مار و عقرب را به خوبي مي‌بيند ولي چون دست و پايش زنجيري است نمي‌تواند فرار كند حالا شما تلسكوپ بده ميكرسكوپ بده دوربين بده عينك بده اين در ديد مشكلي ندارد اين در علم مشكلي ندارد عالِم بي‌عمل مشكلش همين است شما پشت‌سر هم آيه بخوان پشت‌سر هم روايت بخوان اين مشكل علمي ندارد مشكل عملي دارد يعني اراده‌اش ضعيف است.

 

پرسش: تذكر براي چيست؟

پاسخ: تذكّر براي اينكه اين اراده را تقويت كند نه براي اينكه علم را، تذكر است نه تعليم.

 

پرسش: بعضي روايات دارد: ‌«‌لو عَلِموا محاسنَ كلامِنا لَاتَّبَعونا» [13]

پاسخ: بله، آن براي جاهلان است جاهل خب بله كسي كه نمي‌داند اين در معرض اشتباه است با ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ [14] حل مي‌شود اما مشكل ما در عالم بي‌عمل است الآن اين معتادها مشكل علمي ندارند علمايي كه متأسفانه كج‌راهه مي‌روند مشكل علمي ندارند اينها كه در ادارات‌اند با روميزي و زيرميزي مشكل ايجاد مي‌كنند اينها مشكل علمي ندارند مشكل، مشكل عملي است اين مشكل عملي را با تذكّر با ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ با كارهايي كه اراده را تقويت مي‌كند بايد حل كرد.


[1] منية المريد، ص123.
[2] الكافي، ج2، ص331.
[3] الكافي، ج1، ص47.
[4] منية المريد، ص123.
[5] ر.ك: ديوان فروغي بسطامي، غزل 9.
[6] الكشاف، ج3، ص351؛ التفسير الكبير، ج24، ص545 و 546.
[8] التبيان في تفسير القرآن، ج8، ص78.
[9] الكافي، ج1، ص32 و 34.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo