< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

91/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (84) إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَادٍ قُل رَبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَي وَمَنْ هُوَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ (85) وَمَا كُنْتَ تَرْجُوا أَن يُلْقَي إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِلْكَافِرِينَ (86) وَلاَ يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَي رَبِّكَ وَلاَ تُكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (87) وَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَي‌ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (88)
  شبهه اي پيرامون عبارت ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ و پاسخ آن
 اين بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «قصص» است كه به منزله جمع‌بندي و نتيجه‌گيري معارف اين سور‌ه است آيه 84 كه فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا برخي‌ها گفتند كه بعضي از حسنات ﴿خَيْرٌ مِنْهَاندارند بالاتر از خود ندارند مثلاً حسنهٴ توحيد بالاتر از خود ندارد بالاتر از حسنهٴ توحيد ديگر چه چيزي هست؟! [1] پاسخش اين است كه بالاتر از ذات اقدس الهي چيزي نيست مثل خداي سبحان چيزي نيست اما موحّد بودن, توحيد داشتن, عقيده‌اي است, وصفي است براي يك انسان مكلّف اين وصف كه خود اين شخص دارد هر اندازه كه او زحمت علمي و عملي كشيد پاداشش بيش از آن است سخن در اين نيست كه بالاتر از حقيقتِ توحيد چيزي هست يا نه, سخن در اين است كه بالاتر از وصف و علمِ اين آقا چيزي هست بهتر از اين را خداي سبحان به او عطا مي‌كند.
 تشابه وقايع مربوط به پيامبر اكرم با داستان موساي كليم
 سورهٴ مباركهٴ «قصص» با قصّه وجود مبارك موساي كليم در چند مقطع شروع شد محروميّت وجود مبارك موساي كليم در يكي از اين مقاطع زندگي, تلاش و كوشش ايشان در مقطع ديگر, برخورد ايشان با فرعوني كه داعيه شرك داشت در مقطع ديگر, مبارزات نفس‌گير آن حضرت با فرعون و ملأ فرعون از نظر ديگر, مبارزاتش با قارون كه ﴿فَبَغَي عَلَيْهِمْ [2] در مقطع ديگر, سرانجام آنها به هلاكت رسيدند و موساي كليم(سلام الله عليه) پيروز شد و قوم مستضعف او نجات پيدا كردند اين قصّه مبسوط كه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» بخش مهمّش آمده درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مطرح است فرمود شما الآن در مكه هستيد وجود مبارك موساي كليم هم در مصر بود اما در اثر فشاري كه بر آن حضرت آوردند ناچار شد از مصر فاصله بگيرد بعد مقتدراً به مصر برگردد شما هم چنين روزگاري داريد از مكه خارج مي‌شويد به عنوان هجرت بعد مقتدراً به مكه برمي‌گرديد ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَادٍ اين ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَجمله‌اي است كه در وسط ذكر شده به منزله تعليل است يعني همان خدايي كه اين حقيقت قرآن را به شما داد و شما فكر نمي‌كرديد به مقام وحي و نبوّت و رسالت و خلافت الهي برسيد همان خدا شما را مي‌تواند دوباره به مكه برگرداند مقتدراً, اين سورهٴ «قصص» در مكه نازل شد در زمان نزول اين سور‌ه وجود مبارك حضرت در مكه بود اما اينكه مي‌فرمايد: ﴿إِلَي مَعَادٍشما را دوباره برمي‌گرداند يعني شبيه قصّه حضرت موساي كليم است كه موسي(سلام الله عليه) در مصر بود رنج‌هاي فراواني بر آن حضرت تحميل شد همه را با حِلم تحمّل كرد از مصر بيرون رفت ولي مقتدراً قوم او به مصر برگشتند, ولو خود آن حضرت ممكن است در آن تيه رحلت كرده باشند ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَادٍبرخي‌ها خواستند بگويند اين معاد همان معاد مصطلح است يعني بعدالموت به معاد برمي‌گرديد [3] آن حق است در آيات فراواني هم به آن مطلب اشاره شده ولي مناسب با اين قسمت نيست اين تنوين ﴿مَعَادٍهم اين تنكيرش براي تفخيم و تعظيم است كه به يك نحو خاصّي به معاد برمي‌گردي كه مقتدراً به معاد برمي‌گردي, فاتحاً به معاد برمي‌گردي همان حرفي كه وجود مبارك موساي كليم به ملأ فرعون زد كه ﴿رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاءَ بِالْهُدَي [4] اينجا هم وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور شد بگويد كه ﴿رَبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَيو همان طوري كه وجود مبارك موساي كليم مأمور شد بگويد كه ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ [5] اينجا هم ذات اقدس الهي به آن حضرت مي‌فرمايد: ﴿فَلاَ تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِلْكَافِرِينَ اين هم‌آوايي و اشتراك در معارف و در اخلاق و در عمل كاملاً مشهود است.
 غيرمنتظره بودن نيل به مقام رسالت، براي پيامبر اكرم
 در جريان قرآن كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ اين را بازتر ذكر فرمود, فرمود: ﴿وَمَا كُنْتَ تَرْجُوا أَن يُلْقَي إِلَيْكَ الْكِتَابُ شما هيچ فكر نمي‌كردي كه پيامبر بشوي خب اين رحمت الهي بود اين عنايت الهي بود الآن هم به حسب ظاهر هيچ فكر نمي‌كنيد كه شما بر اين صناديد قريش پيروز بشويد همه اينها از بين بروند و آنها كه ماندند تسليم بشوند يا مُسلِم بشوند يا مُستسلِم مكه با همه عظمت در اختيار شما قرار بگيرد هيچ فكر نمي‌كنيد. بنابراين ﴿وَمَا كُنْتَ تَرْجُوا أَن يُلْقَي إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّكَ درست است كه اين شبيه آن آيات فراواني است كه در همين سورهٴ مباركهٴ «قصص» گذشت كه خداي سبحان به وجود مبارك پيامبر مي‌فرمايد تو در آن صحنه نبودي ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ, [6] ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ, [7] ﴿وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ [8] که در سورهٴ «آل‌عمران» درباره حضرت مريم آمده فرمود تو در فلان صحنه نبودي ولي قصّه همين است اما اينجا كه مي‌فرمايد: ﴿وَمَا كُنْتَ تَرْجُوا أَن يُلْقَي إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّكَ تنها ناظر به اِخبار به غيب نيست ناظر به اين هم است كه شما هيچ فكر نمي‌كرديد به مقام نبوّت برسيد و الآن هم هيچ فكر نمي‌كرديد به مقام حكومت برسيد كه حاكم الهي و حاكم ديني بشويد و مقتدراً به مكه برگرديد ولي اين توفيق نصيب شما هست.
 شأن نزولهاي عبارت شريفه ﴿لَرَادُّكَ إِلَي مَعَادٍ﴾
 برخي‌ها نقل كردند كه وجود مبارك حضرت با اينكه سورهٴ «قصص» در مكه نازل شد و حضرت هنوز در فضاي مكه و در محدوده مكه بود وقتي وارد آن غار شدند از غار كه بيرون آمدند تا به آن راه اصلي برسند ميل اين داشتند كه شهرشان را ترك نكنند به جُحفه كه رسيدند آن راه اصلي كه باز شد چنين آيه‌اي جبرئيل(سلام الله عليه) نازل كرد كه گرچه شما مايليد به مكه برگرديد ولي ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَادٍ منتها الآن زود است. [9] جحفه را مستحضريد كه قبلاً جحفه نبود يك منطقه وسيعي بود كه به آن مي‌گفتند مهيعه در اين صلواتي كه در ظهر روزهاي پربركت شعبان با آن دعاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) خوانده مي‌شود ما مأمور شديم عرض كنيم كه «و طريقاً إليك مَهيعا» [10] مَهيع يعني راه باز, زمين باز وسيع را مي‌گويند مهيعه يعني راه رسيدن به الطاف و بركات و هدايت‌هاي نبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باز است بسته نيست يك راه باريك نيست يك خيابان نيست كه يك عدّه زيادي بخواهند بروند گرفتار ترافيك و اينها بشوند اين طور نيست الآن اين بيابان بازي كه بين تهران و قم است خب هر كس بخواهد برود راه باز است اما در خيابان بخواهد برود در اين جادّه صاف بخواهد برود بله اين سخت است مهيعه چنين بيابانِ بازي را مي‌گويند. وقتي سيل آمد اجحافي نسبت به اين زمين شد بخش قابل توجّهي از اين را بُرد و اين را به يك صورت محدودتري در آورد، شده جحفه وگرنه اسم اوّلي و اصلي‌اش مهيعه بود نه جحفه, بعدها شده جحفه, جحفه يعني سرزميني كه مورد اجحاف سيل قرار بگيرد. اين جحفه وقتي كه وجود مبارك حضرت به آنجا رسيد علاقه خاص داشت كه به مكه برگردند در اينجا آيه نازل شد كه ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَادٍبنابراين ممكن است معاد بر معاد مصطلح حمل بشود يا بر رجعت طبق بعضي از روايات حمل بشود [11] لكن مصداق روشن و شفافش همين معاد به معناي مكه است آنها هم ممكن است از مصاديق اين مطلق يا عام باشند.
 بيان امير مؤمنان درباره آثار شوم اختلاف
 پرسش:... پاسخ: حالا آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه فرمود شما مواظب باشيد كه اين فضيلت‌هايي كه خداي سبحان به شما داد اين را حفظ بكنيد خداي سبحان صحنه را صحنه امتحان قرار داد در قرآن فرمود: ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا, [12] ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ [13] اين طور نيست كه ما چيزي به شما بدهيم شما مسئول نباشيد ما مرتّب براي شما حفظ بكنيم چه بد باشيد چه خوب باشيد ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا, ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ وجود مبارك حضرت امير در خطبه قاصعه وضع حجاز را تبيين كرد فرمود مردم شما جايي بوديد به نام حجاز كه اين حياط خلوت دو امپراطوري بود امپراطوري ايران براي شما حساب باز نمي‌كرد امپراطوري روم هم براي شما حساب باز نمي‌كرد قرآن و وحي و نبوّت و ديانت و اينها را ذات اقدس الهي نصيب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كرد و عدّه‌اي به او ايمان آوردند و همين حياط خلوت يعني حجاز اين دو امپراطوري را رام كرد و آنها تابع شدند و پذيرفتند اگر شما ـ خداي ناكرده ـ اين مسير اصلي دين را حفظ نكنيد باز اكاسره و قياصره, اين اكاسره و قياصره در همين خطبه قاصعه وجود مبارك حضرت امير در نهج‌البلاغه هست فرمود هم كسراهاي ايران هم قيصرهاي روم شما را اينجا اين وسط خفه مي‌كنند مگر شما نديديد همين گروه بعد از حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) با فرزندان ابراهيم چه كردند فرمود در همين خاورميانه در همين محدوده مكه در همين محدوده خاص كه شما آشناييد پيغمبري به نام وجود مبارك حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) ظهور و حضور پيدا كرد انقلابي كرد, توحيد آورد, دست به تبر كرد, بت‌ها را شكست در امواج آتش رفت گلستانش كرد كلّ اين منطقه را بيدار كرد و شده رهبر مردم كه ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً [14] بعد از او كم كم فرزندان او, وابستگان او, انقلابيّون او, حاميان او, راهيان خطّ او اختلاف كردند وقتي اختلاف كردند همين اكاسره همين قياصره همين غربي‌ها همين شرقي‌ها آمدند پيغمبرزاده‌ها را اين پيغمبرزاده‌ها را چاروادار كردند اصحاب دَبَر و وَبر كردند آن روز شترها بالأخره يك چاروادار مي‌خواست اين چهارپادار چه كار مي‌كند اگر زخمي روي دوش اين شتر باشد اين چاروادار بايد حل كند پشم سينه شتر را اين چاروادار بايد بچيند. فرمود يك عدّه از همين پيغمبرزاده‌ها وقتي اكاسره و قياصره وارد حجاز شدند و آن منطقه را گرفتند كه به اينها شغل‌هاي خوب ندادند به اينها مسئوليت ندادند اينها را چاروادار كردند گفتند زخم‌هاي اين شترها را شما بايد درمان كنيد تيمار كنيد پشم‌هاي اين شترها را هم شما بايد بچينيد اصحاب وَبر, چاروادارهاي مخصوصي بودند كه اين پشم‌ها را مي‌چيدند اصحاب دَبر آ‌ن چاروادارهايي بودند كه زخم‌هاي روش دوش شتر را خوب مي‌كردند فرمود من را تنها نگذاريد بگذاريد اين نظام بماند الآن هم ـ خداي ناكرده ـ اگر در بين مسئولين اختلاف بشود, اگر در بين ملت اختلاف بشود, اگر در بين ملت و مسئولين اختلاف بشود هم غرب, هم شرق مي‌آيد اين مسئولين ما را ماشين‌شوي مي‌كند حالا دل خوش كردند كه مثلاً با بي.بي.سي و امثال بي.بي.سي تماس بگيرند اين طور نيست كه آ‌نها به اينها سِمت بدهند شغل بدهند اگر آنها بيايند همان كاري كه با پيغمبرزاده‌ها كردند با اينها هم مي‌كنند فرمود اختلاف نكنيد مرا تنها نگذاريد بگذارد اين مسائل حل بشود كدام مشكل علمي است كه حل نشود اينكه مشكل علمي نيست اين خودخواهي و مقام است خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را ماها هم عملاً قرآن را مي‌بوسيم كسي قرآن بخواهد دست ما بدهد يا ما بخواهيم قرآن دست كسي بدهيم مي‌بوسيم اين عادت همه ماست اما حالا نهج‌البلاغه را به ما دادند ما ببوسيم اين كم است گاهي ممكن است افرادي پيدا بشود كه اين كتاب را مثل قرآن ببوسند ولي سيدناالاستاد نهج‌البلاغه را مي‌بوسيد مثل قرآن اين طور نبود كه با آن مثل يك كتاب عادي عمل بكند اين كاملاً نهج‌البلاغه را مثل قرآن مي‌بوسيد.
 زوال دين انسان, در اثر كينه و اختلاف
 فرمود براي هيچ, اختلاف نكنيد اين مقام‌ها كه عفطه عنز است آنها كه خردمند و دانشمندند كه براي اينها حساب باز نمي‌كنند يك چيز زودگذري است اين عطفه عنز است عطسه عنز است و مانند آن فرمود مبادا با هم اختلاف داشته باشيد اين اختلاف, تيغ است «إنّ البغضَة حالقة الدين» [15] فرمود اين اختلاف, تيغ تيزي است كه شما داريد دينتان را تيغ مي‌كنيد چه كسي از علي راستگوتر است؟! در طيّ اين سال‌ها آزمون شده كه يك عدّه در زباله‌دان رفتند اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ راه امام را, خون شهدا را, اين نظام را سبك بشمارد همان در مي‌آيد فرمود اين تيغ تيزي است شما نمي‌دانيد اختلاف چه مي‌كند اين با مال شما كه كار ندارد با دين شما كار دارد اين را تيغ مي‌كند اگر كسي يك تيغ تيز در دستش است دارد دينش را تيغ مي‌كند ديگر ديني نمي‌رويد. به هر تقدير وجود مبارك حضرت امير فرمود اگر اختلاف كرديد اين اكاسره اين قياصره در راهند مي‌آيند شما را چاروادار مي‌كنند و همين كار را هم كردند بعداً اين عرب‌ها همين طور شدند اين براي آن خطبه قاصعه. وصيت‌نامه حضرت هم همين است در وصيت‌نامه‌اش اين را فرمودند «إنّ البغضة حالقة الدين» «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».
 غيرمنتظره بودن فتح مقتدرانه مكه توسط رسول اكرم
 به هر تقدير فرمود كتاب الهي به تو داده شد تو فكر نمي‌كردي حالا هيچ كس فكر نمي‌كرد كه وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) مقتدراً وارد مكه بشود و مكه را فتح كند و خانه ابوسفيان را بست قرار دهد و بر آنها منّت بگذارد فرمود: «اذهبوا فأنتم الطلقاء» [16] كه زينب كبرا(سلام الله عليها) سند رسوايي اينها را در شام امضا كرده فرمود: «أمِنَ العبد يابن الطلقاء» [17] براي هميشه هم مانده فرمود شما فكر اين را نمي‌كرديد مگر آن نبوّت را فكر مي‌كرديد اينها را هم فكر نمي‌كرديد اينها را ما به شما داديم و مي‌دهيم.
 وحي الهي به پيامبر، در تحذير حضرت از پيروي مشركان
 فرمود: ﴿وَلاَ يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ فرمود مبادا ميل به آنها يا ترس از آنها وادارت بكند كه كوتاه بيايي, كم بياوري, تساهل كني, تسامح كني, صَدّ يعني منصرف كردن, كافران اهل صدّند هم «ينصرفون بانفسهم» هم «يصرفون غيرهم» اينها كه ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ يعني همين, راه خدا را مي‌بندند نه خودشان مي‌روند نه اجازه مي‌دهند ديگري برود فرمود مبادا ميل به اينها از يك سو يا هراس از اينها از سوي ديگر صد كند, منصرفت كند, نگذارد اين راهت را ادامه بدهي البته فعلاً دشواري هست ولي پيروزمندانه برمي‌گردي ﴿وَلاَ يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ همين آياتي كه هرگز تو فكر نمي‌كردي اينها بر تو نازل بشود ﴿وَادْعُ إِلَي رَبِّكَ نه تنها كوتاه نيا همان راهت را كاملاً ادامه بده مبادا از مشركين باشي البته پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) مادامي كه در جهان امكان هست مكلّف است تكليف با عصمت منافات ندارد امر و نهي با عصمت منافات ندارد فرمود اگر اين كار را كردي اگر ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ [18] خواه به صورت قضيه شرطيه خواه به صورت قضيه حمليه به معصومي امر كرد به معصومي مي‌شود نهي كرد و او يقيناً امتثال مي‌كند غرض آن است كه تكليف با عصمت منافات ندارد مادامي كه معصوم‌اند مختاراً قادراً جلوي هوا و هوس را مي‌گيرند.
 برهانپذير نبودن شرک
 ﴿وَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ اين مضمون در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» گذشت؛ آيه 117 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون»: ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَفرمود اصلاً شرك, برهان‌پذير نيست نه اينكه احتياج دارد ما دليل بياوريم بر اينكه خدا شريك ندارد چون يك حقيقت نامتناهي است حقيقت نامتناهي جا براي خداي ديگر نمي‌گذارد عبارت آيه 117 اين است ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ اينجا بايد وقف كرد اين ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِاين جمله در محلّ نصب است تا صفت باشد براي ﴿إِلهاً آخَرَ اصلاً ﴿إِلهاً آخَرَبرهان‌پذير نيست مثلاً اگر كسي بگويد «دو دوتا پنج‌تاست كه دليل‌پذير نيست فهو كذا و كذا» اين دليل‌پذير نبودن, صفت دو دوتا پنج‌تاست ﴿مَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ اگر كسي غير از خدا, خداي ديگري را بخواند كه دليل ندارد اين ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ اين جمله در محلّ نصب است تا صفت باشد براي ﴿إِلهاً آخَرَ آن مضمون چون در آن آيه مبسوطاً گذشت ديگر اينجا تكرار نمي‌شود چه اينكه تعبير ﴿لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ در آيه هفتاد همين سورهٴ مباركهٴ «قصص» قبلاً گذشت اينجا هم كه فرمود: ﴿لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ اين مطابق با آيه هفتاد همين سورهٴ «قصص» است كه قبلاً بحث شد كه فرمود: ﴿وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ كه تقديم خبر بر مبتدا يا تقديم متعلّق بر فعل در آن دو جمله مفيد حصر است.
 بررسي وجوهي در تفسير كريمه ﴿كُلُّ شَي‌ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾
 اما عمده اين است كه ﴿كُلُّ شَي‌ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ هر چيزي هالك است مگر وجه الله, اگر اين «هالك» كه مشتق است به معناي متلبّس بالفعل باشد نه متلبّس آينده معنايش اين است كه هر چيزي هم‌اكنون ذاتاً هالك است اين ديگر استثناپذير نيست مگر فيض خدا, اگر وجه به معناي ذات بود كه برخي‌ها گفتند [19] خب ذات خدا منزّه از هلاكت است ولي قرآن كريم درباره ذات خدا, درباره الله چنين چيزي را استثنا نمي‌كند كه مثلاً «كل من عليها فان و يَبقي الله» او بالاتر از آن است كه اصلاً به اين وصف و به اين حكم در بيايد اسماي حسناي او از بين رفتني نيست اسماي حسناي او كه به وسيله او اوليا به او متوجّه مي‌شوند از بين رفتني نيست مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد از معصوم(سلام الله عليه) نقل كرده كه «قد قامت الصلاة» يعني چه؟ فرمود: «حان وقت الزيارة» [20] زيارت معصوم حساب ديگري دارد كه انسان كنار مزارش مي‌رود يا از دور زيارتنامه مي‌خواند اما بخواهد به زيارت الله برود نماز مي‌خواند نماز, زيارتنامه خداست همان طوري كه معصومين زيارتنامه‌اي به اذن خدا دارند فرمود معناي «قد قامت الصلاة» يعني «حان وقت الزيارة» صلات, زيارتنامه خداست اسماي حسناي الهي وجه الله است اگر وجه به معناي ذات بود كه خب روشن است ﴿كُلُّ شَي‌ءٍ هَالِكٌ مگر وجه خدا يعني ذات خدا اما اگر وجه به معناي اسماي حسناي او بود مثل الله, مثل حيّ, مثل قيّوم, مثل قدير, مثل عليم و اينها بود باز هم ﴿كُلُّ شَي‌ءٍ هَالِكٌيعني هر چيزي ذاتاً هالك است اليوم هالك است الآن هالك است مگر وجه او و اما اگر اين «هالك» اسم فاعل بود و به معناي آينده بود يعني «سيهلك» آن‌گاه بايد يك معناي قابل جمع با آيات و روايات كرد چون ديگر بهشت از بين ‌رفتني نيست قيامت از بين رفتني نيست ارواح مؤمنان, ابدان مؤمنان كه وارد بهشت شدند ديگر از بين رفتني نيستند در دنيا بله, «كلّ شيء في الدنيا سيهلك», ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ [21] يعني «علي الأرض فان» اما نسبت به آخرت اين‌چنين نيست كه ما بگوييم آنها هم از بين مي‌روند چه اينكه عرش الهي, اسماي حسناي الهي, مخزن الهي اينها از بين نمي‌روند به دليل همان آيه سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه فرمود: ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ [22] يكي از مصاديق وجه خدا كه سهمي از بقا دارد و منزّه از فناست دين خداست دين خدا از بين نمي‌رود اديان ديگر نسخ شده‌اند اما دين وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسخ‌شدني نيست بنابراين اگر ﴿هَالِكٌ به معناي هم‌اكنون هالك باشد بله اين ﴿كُلُّهم للكثرة است هم للعموم, هر چيزي ذاتاً هالك است مگر اسماي حسناي الهي.
 فقر و نيازمندي، ذاتيِ هويت ممکنات
 قبلاً هم گذشت اين كلمه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ [23] كه گفته مي‌شود «الانسان فقيرٌ» چهار قضيه فرض شده بود كه سه قضيه‌اش ناتمام بود يك قضيه‌اش تام, اگر مي‌گوييم «الانسان فقيرٌ» نظير «زيدٌ قائم» نيست كه قيام يك عرض مفارق باشد دو: نظير «الأربعة زوجٌ» نيست كه فقر براي انسان عرض ذاتي باشد چون اگر لازم ذات بود لازم در مقام ملزوم نيست عرض در مقام معروض و موضوع نيست اگر فقر, عرض ذاتي باشد نظير زوجيّت اربعه معنايش اين است كه در مقام ذات انسان نيست سه: اگر گفته مي‌شود «الانسان فقير» نظير «الانسان حيوانٌ ناطق» نيست زيرا ناطق گرچه عرضِ ذاتي نيست ذاتيِ جنس و فصل است اما ذاتيِ ماهوي است و چون ماهيّت تابع هستي است و بعد از هستي است و در مرحله هستي نيست اگر فقر براي انسان نظير ناطقيّت و حيوانيّت باشد لازمه‌اش اين است كه اين در مقام هويّت نباشد. اين قضاياي سه‌گانه تام نيست بلكه چهارمي تام است اگر گفتيم «الانسان فقير» مثل اينكه گفتيم «الانسان موجودٌ» هويّت او [فقير است] ذاتيِ به معناي هويّت نه ذاتيِ به معناي ماهيّتِ جنس و فصل اين عميق‌ترين فقري است كه در درون ذات هر كسي نهادينه شده است انسان فقير است قبلاً هم گذشت كه فقير به معناي ندار و گدا نيست فقير به معناي كسي است كه ستون فقراتش شكسته است و قدرت قيام ندارد انسان در برابر ذات اقدس الهي اين‌چنين است فقير است يعني ستون فقراتش شكسته است و قدرت قيام ندارد مي‌گويد: «بحول الله و قوّته أقوم و أقعد» [24] يعني در تمام موارد قدرت تو, حول تو و قوّه تو دستم را مي‌گيرد من قدرت ايستادن ندارم, قدرت نشستن ندارم, قدرت خوابيدن ندارم, قدرت حرف زدن ندارم «بحول الله و قوّته تعالي أتكلّم و اُبصر و أسمع و آكُلُ و أمشي» و مانند آن اين نماز دارد به ما مكتب توحيد ياد مي‌دهد نه يعني قيام و قعود درباره نماز. ديگر حالا به پايان سورهٴ مباركهٴ «قصص» رسيديم همه شما را به خداي سبحان سپرديم ـ ان‌شاءالله ـ بعد از تعطيلات دهه محرّم.
 «و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . ر.ك: مجمع‌البيان, ج7, ص371; ر.ك: التفسير الكبير, ج24, ص575.
[2] . سورهٴ قصص, آيهٴ 76.
[3] . ر.ك: التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص183.
[4] . سورهٴ قصص, آيهٴ 37.
[5] . سورهٴ قصص, آيهٴ 17.
[6] . سورهٴ قصص, آيهٴ 44.
[7] . سورهٴ قصص, آيهٴ 46.
[8] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 44.
[9] . تفسير مقاتل بن سليمان, ج3, ص359.
[10] . مصباح المتهجّد, ص829.
[11] . تفسير القمي, ج1, ص25 و ج2, ص147.
[12] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 8.
[13] . سورهٴ انفال, آيهٴ 19.
[14] . سورهٴ بقره, آيهٴ 124.
[15] . تهذيب الأحكام, ج9, ص177.
[16] . الكافي, ج3, ص513.
[17] . اللهوف, ص182.
[18] . سورهٴ زمر, آيهٴ 65.
[19] . التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص184.
[20] . التوحيد (شيخ صدوق), ص241.
[21] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 26.
[22] . سورهٴ نحل, آيهٴ 96.
[23] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 15.
[24] . الكافي, ج3, ص338.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo