< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

92/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 1 تا 3 سوره فاطر
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ (1) مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (2) يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ منْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّي تُؤْفَكُونَ (3)
برهاني نمودن اختصاص حمد براي خدا با ذكر حدّ وسط آن در صدر سوره مباركه «فاطر» جريان حمد مطرح شد مستحضريد هر مطلبي كه در قرآن كريم هست قبلش يا با او يا بعدش علت و دليل آن مطلب ذكر شده. حمد براي خداست اين دليل مي‌خواهد چرا خدا محمود است؟ براي اينكه فاطر است و هر فاطري محمود است خدا محمود است. در سوره مباركه «فاتحةالكتاب» گذشت كه چند حدّ وسط براي اين ادّعا هست ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾[1] چرا؟ چون ﴿رَبِّ الْعالَمِينَ﴾[2] است, چون ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[3] است, چون مُنعِم است, چون هادي است و مانند آن. هر كمالي از اسماي كماليه الهي كه در آن سوره مطرح است حدّ وسط ثبوت اكبر براي اصغر است چرا الله محمود است؟ براي اينكه خالق است, مُنعم است, فاطر است, رازق است, كذا و كذا.
وابستگي تعدّد براهين به تعدّد حدّ وسط آن‌ها تعدّد براهين هم به تعدّد حدود وسطاي آنهاست اگر ما يك حدّ وسط داشتيم با سه تقريب و تقرير آن را بيان كرديم اين يك برهان است, كثرت و وحدت برهان به كثرت و وحدت حدود وسطاي آن براهين است ولي اگر ما سه حدّ وسط داشتيم يعني سه مطلب داشتيم جداي از هم, اين سه دليل است سه برهان است.
تعدّد براهين در آيه مورد بحث به علت تعدّد اسماي حُسناي الهي
اينجا فاطر بودن او, جاعل بودن او, خالق بودن او, رازق بودن او, همه اينها اسماي حسناي الهي است و همه اينها مي‌توانند حدّ وسط قرار بگيرند و همه مي‌توانند براي اثبات محمود بودنِ خدا برهان كافي باشند. الله محمود است چرا؟ چون الله فاطر است هر فاطري محمود است الله محمود است, الله محمود است چون الله خالق است هر خالقي محمود است الله محمود است; الله محمود است چون رازق است هر رازقي محمود است و هكذا ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.
علت آگاه نبودن ابن‌عباس از معناي فاطر در آيه
اما اينكه جناب ابن‌عباس معناي فاطر را متوجه نبود براي اينكه اين سوره مباركه «فاطر» در مكه نازل شد ابن‌عباس كه نظير اهل بيت(عليهم السلام) اولواالعلم و امثال ذلك نبودند او بايد به تدريج درس بخواند و از شاگردان وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) هم بود الآن ما كه فارسي‌زبان هستيم خيلي از لغات را نمي‌دانيم براي فهم آن لغات به كتاب لغت مراجعه مي‌كنيم در حجاز و مكه ديگر كتاب لغتي نبود تا اينها به كتاب لغت مراجعه كنند قبايل و عشيره‌ها هر كدامشان يك فرهنگ خاص داشتند اگر فاطر به لغت خاصّي نازل شده است دليل ندارد كه ابن‌عباس آن را بداند كم كم بايد ياد بگيرد حالا يا از امام(سلام الله عليه) بپرسد يا در محاورات ادبي از اين لغت اطلاع پيدا كند چون آن روز كتاب لغتي نبود, فرهنگ مدوّني نبود و مانند آن. ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.
سرّ عصمت فرشتگان از ديدگاه علي(عليه السلام)
در جريان فرشته‌ها يك بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) است در نهج‌البلاغه; سرّ اينكه ملائكه گناه نمي‌كنند و انسان گناه مي‌كند حيوان، يك بُعدي است ملائكه هم يك بُعدي است و انسان، مؤلف از دو بُعد است حيوان، يك بُعدي است يعني جنبه ماديّت دارد, ملائكه يك بُعدي هستند يعني جنبه تجرّد دارند انسان موجود دو بُعدي است هم عقل دارد هم شهوت، از اين جهت معصيت مي‌كند.
ضرورت توجيه كلام علي(عليه السلام) در صورت عام استغراقي گرفتن آن
آيا اين وصف جميع ملائكه است چه ملائكةالأرض چه ملائكةالسماء؟ اگر چنين چيزي باشد پس هيچ مَلكي معصيت نمي‌كند آن وقت اگر يك ترك اُولايي يا عصياني به فرشته‌اي اِسناد داده شد نظير ﴿وَعَصَي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَي﴾[4]طغيان كرده است همان‌طوري كه تنزيه‌الأنبياء نوشته شده تنزيه‌الملائكه هم بايد نوشته بشود كه اين اِسنادها اسناد مجازي است و مانند آن, اما اگر آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در خطبه اول نهج‌البلاغه است اين به نحو عام استغراقي نباشد كه جميع ملائكه چه ملائكةالسماء چه ملائكةالأرض اينها را به عقل بستايد پس اگر دليلي داشتيم كه مثلاً ملائكةالأرضي هست اين ملائكةالأرض كساني هستند كه مسئول و متولّي آب‌هاي زمين هستند, قطرات زمين هستند, گياهان زمين هستند, هر گُلي كه شكفته مي‌شود افراشته‌اي به تعبير حكيم الهي قمشه‌اي بالاي سر آن است[5] اگر دليلي, روايتي بود كه فلان فرشته گناه كرد اين مخالف با عقل نيست, مخالف با نقل نيست براي اينكه ما دليلي نداريم به نحو عام استغراقي كه جميع ملائكه معصوم هستند اگر آن بيان نوراني، عامّ استغراقي باشد كه جميع ملائكه چه ملائكةالأرض چه ملائكةالسماء, چه ملائكه‌اي كه قرآن اوصاف آنها را شمرده و از آنها به عصمت ياد كرده, چه ملائكه ديگر همه‌شان معصوم هستند بله بايد توجيه كرد اما اگر چنين دليلي نبود نيازي به توجيه نيست.
پرسش: ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أمَرَهُم﴾[6]؟
پاسخ: آن درباره ملائكه مسئولان جهنم است.
پرسش: اگر مسئول جهنم معصيت نمي‌كند آنها كه مسئول بهشت هستند هم معصيت نمي‌كنند.
پاسخ: آن حرف ديروز بود, وقتي ملائكه مسئول دوزخ معصيت نكنند ملائكه مسئول بهشت و بالاتر از بهشت يقيناً معصيت نمي‌كنند. اما حالا اگر در جريان ملائكةالأرض باشد مربوط به بهشت و جهنم نباشد, مربوط به امور وحياني و سماوي نباشد امور ارضي باشد آن ملائكه اي كه در بعضي از روايات دارد كه هر قطره باراني كه مي‌آيد فرشته‌اي آن را همراهي مي‌كند[7] اگر چنين دليلي نداشتيم كه «كلّ مَلك معصوم» آن وقت اگر روايتي بود كه فلان فرشته لغزيد ما مجبور نيستيم اين را توجيه كنيم تنزيه الملائكه داشته باشيم.
ظاهر امر دال بر استغراقي نبودن كلام علي(عليه السلام) بر عصمت ملائكه
پرسش؟پاسخ: اين بيان نوراني حضرت امير است, اما اگر آن بيان به نحو عامّ استغراقي باشد كه جميع ملائكه را بخواهد معنا كند ملائكةالسماء, ملائكةالأرض, ملائكه‌اي كه مربوط به دنياست, ملائكه‌اي كه مربوط به برزخ است, ملائكه‌اي كه مربوط به آخرت است اگر چنين معنايي از آن بيان نوراني حضرت امير كه در خطبه اول نهج‌البلاغه آمده و در موارد ديگر هم اشاره شده استفاده بشود بله اگر روايتي دلالت كرد بر اينكه فلان فرشته لغزيد خب انسان همان‌طوري كه تنزيه‌الأنبياء تنظيم كرد, تنزيه‌الملائكه هم تنظيم مي‌كند اما اگر از آن بيان چنين مطلبي استفاده نشد كما هو الظاهر دليلي نداريم كه بگوييم ملائكةالأرض هستند مثل ملائكةالسماء عقل مجرّدند.
امكان استفاده اصناف از تعداد بال فرشتگان با آيه سوره «نساء»
﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ در جريان ﴿مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ همان‌طوري كه در اوايل سوره مباركه «نساء» گذشت يعني دو به دو, سه به سه, چهار به چهار, بعضي‌ها دو, بعضي‌ها سه, بعضي‌ها چهار, اگر ما به اصناف و به گروه‌ها تقسيم بكنيم بعضي دو بال‌اند بعضي سه بال‌اند بعضي چهار بال. آيه سوم سوره مباركه «نساء» اين بود ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ يعني بعضي‌ها دو همسر, بعضي‌ها سه همسر, بعضي‌ها چهار همسر, بيش از اين ديگر نيست ولي در جريان فرشته‌ها فرمود: ﴿يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ﴾ پس بعضي‌ها دو, بعضي‌ها سه, بعضي‌ها چهار, اينها سه صنف و سه گروه‌اند در آيه محلّ بحث هم بعضي از فرشته‌ها دو بال دارند بعضي از فرشته‌ها سه بال دارند بعضي از فرشته‌ها چهار بال ﴿يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ﴾.
بعيد بودن امكان استفاده از آيه بر تعداد بال در هر طرف
اما آنكه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) از بعضي‌ها نقل كرده است كه يعني دو بال طرف راست, دو بال طرف چپ يا بعضي سه بال طرف راست سه بال طرف چپ اين ظاهراً بعيد است استفاده بشود گرچه ايشان اين مطلب را نفرمودند, استفاده كردن اين مطلب از آيه آسان نيست بلكه ظاهر آيه سوره «فاطر» نظير آيه سوم سوره «نساء» همان است كه بعضي‌ها دو بال دارند بعضي سه بال دارند بعضي چهار بال; نظير اينكه بعضي دو همسر دارند بعضي سه همسر بعضي چهار همسر. ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾.
تبيين سرّ ترغيب انسان به حمد در پنج سوره توسط امام سجاد(عليه السلام)
در جريان حمد كه خداي سبحان در اين پنج سوره ما را به حمد ترغيب مي‌كند اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در همان دعاي اول صحيفه نوراني سجاديه آمده است وجود مبارك امام سجاد وقتي مسئله حمد را تبيين مي‌كند و ضرورت حمد را بيان مي‌كند در حقيقت انسان را معنا مي‌كند انسان را عده‌اي همان‌طوري كه در اوايل طلبگي به خيلي‌ها آموختند مي‌گويند انسان, «حيواني است مستوي‌القامه»[8] و معروف در تعريف انسان اين است كه حيوانٌ ناطق يعني جانوري است كه حرف مي‌زند همين! اما نه قرآن, انسان را حيوان ناطق مي‌داند نه روايات; قرآن انسان را حيّ متألّه مي‌داند در بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در همان اوّلين دعاي صحيفه سجاديه يعني دعاي حمد كه آغازش اين است «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ الَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ» اين‌گونه آمده است عرض مي‌كند پروردگارا «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ» خدايي را سپاس كه اگر حمد را به بندگانش نمي‌آموخت «لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَي مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَة» اگر خداي سبحان حمد را لازم نمي‌كرد و به بشر نمي‌آموخت «لَتَصَرَّفُوا»
اين بشر «فِي مِنَنِهِ» در نعمت‌هاي او و چون از حمد آگاه نبودند «فَلَمْ يَحْمَدُوهُ» ديگر چون حمد بلد نبودند خدا را حمد نمي‌كردند «وَ تَوَسَّعُوا فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ» رزق خدا را با آن اِتراف و اسراف و سِعه و گشاده‌دستي مصرف مي‌كردند و خدا را شكر نمي‌كردند چون شكر بلد نبودند «وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ» اگر جامعه اي اين‌چنين باشد, فردي اين‌چنين باشد نعمت خدا را مصرف كند و او را شكر نكند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ» اين بيان نوراني حضرت است.

خروج انسان از انسانيّت با ترك حمد
پس اگر از امام سجاد(سلام الله عليه) سؤال بكنند «الانسان ما هو» نمي‌فرمايد «حيوان ناطق» مي‌فرمايد: «حيٌّ متألّه حامد» حامد, فصل مقوّم انسان است اگر از اهل بيت سؤال كنيد آخرين فصل انسان چيست مي‌گويند حامد است, اگر كسي حامد نباشد ديگر انسان نيست «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أضلّ﴾».
نفي تشبيه, در حيوان شدن انسان با تبيين مراحل سه‌گانه سقوط
اين تشبيه نيست, تمثيل نيست كه بگوييم اينها شبيه حيوان هستند براي اينكه سه مرحله را ذات اقدس الهي در قرآن بيان كرده و اين اهل بيت هم تشريح كردند فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[9]سه مرحله است: مرحله اول اينكه انسان نزديك به حيوانيت مي‌شود, مرحله دوم اين است كه واقعاً حيوان مي‌شد, مرحله سوم اين است كه از حيوان در قوس نزول پَست‌تر مي‌شود به مرحله نبات و جماد نزديك‌تر مي‌شود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ خب طفره كه محال است مرحله اول ﴿كَالْأَنْعَامِ﴾هستند, مرحله سوم ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾هستند, پس مرحله دوم حيوان واقعي هستند ديگر ممكن نيست موجودي اول بشود ﴿كَالْأَنْعَامِ﴾سوم بشود ﴿أَضَلُّ﴾در وسط, حيوان نباشد پس در قوس نزول كه ﴿فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾مي‌خواهد برسد اول ﴿كَالْأَنْعَامِ﴾مي‌شود بعد واقعاً حيوان مي‌شود بعد ﴿فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾[10]مي‌شود.
تربيت‌پذيري حيوانات دال بر كمتر از حيوان بودن بعضي از انسان‌ها
بالأخره خيلي از اين حيوانات‌اند كه قابل تربيت هستند كدام سگ تربيت‌شده است كه در شكار خيانت مي‌كند اينكه مي‌گويند بعضي‌ها از حيوانات پَست‌ترند براي اينكه اين سگ شكاري را وقتي شما تربيت كرديد قدري آموختيد, وقتي به همراهتان برديد شكار، در اين سنگلاخ‌هاي كوهستاني او گرسنه است اين كَبك دري را كه صاحبش شكار كرده به دندان مي‌كِشد مي‌آورد بدون اينكه از آن استفاده كند صاحبش از آن كبك استفاده مي‌كند آخرهاي استخوانش را به او مي‌دهد اين واقعاً تربيت‌شده است اگر انساني آيات الهي در او اثر نكند نه از روميزي بگذرد نه از زيرميزي بگذرد قرآن حق دارد بگويد ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾.
مراحل سه‌گانه سقوط انسان با تشبيه او به سنگ و سخت‌تر از آن
اگر قرآن فرمود: ﴿فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ آن هم سه مرحله است اول ﴿كَالْحِجَارَةِ﴾
است بعد واقعاً حجاره مي‌شود بعد ﴿
أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ مي‌شود خيلي از اين آب‌ها از سنگ در مي‌آيد كسي كه از قلب او هيچ خير و بركتي در نيايد اين عزيزان و نورچشمان ما را در سراوان و امثال سراوان اين مرزداران ما را اين‌طور مي‌كُشند خب اين ﴿أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ است ما الآن امنيتي كه داريم نشسته‌ايم, بركتي داريم, بحث‌هاي داريم محصول زحمات همين عزيزان ماست نبايد از اينها غفلت كرد نبايد از خانواده‌هاي اينها غفلت كرد.
محال بودن طفره در مراحل سقوط دال بر تبديل حقيقت انسان
غرض اين است كه نبايد آيات الهي را در حدّ تشبيه و تمثيل معنا كرد سه مرحله براي همه اينها هست يعني طفره چون محال است مي‌گويد: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ﴾(يك) ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾(سه) وسط، اين مرحله دومي را دارد ممكن نيست موجودي شبيه حيوان بشود, از حيوان پَست‌تر بشود اين وسط‌ها حيوان نباشد يا شبيه سنگ بشود, از سنگ سخت‌تر بشود وسط، سنگ نباشد اين نيست ﴿فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ـ اين در آيات سوره مباركه «بقره» گذشت ـ چرا؟ براي اينكه خيلي از سنگ‌ها هستند كه از درون آنها چشمه جوشان آب مي‌آيد ولي اينها هيچ بركتي ندارند.
تبيين راه‌هاي شهود حيوانيت افراد غير حامد
پس اينكه فرمود اگر حمد نباشد «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ» اينها نه تحقير است, نه توهين است, نه تشبيه است, نه تمثيل است; اينها تحقيق است. براي درك اين سه راه هست يا انسان بايد چشم ملكوتي داشته باشد مثل خود امام معصوم كه باطن افراد را ببيند يا با اهل بيت پيوند ناگسستني داشته باشد مثل سرزمين عرفات وجود مبارك امام سجاد اين كار را كرد وجود مبارك امام باقر اين كار را كرد هر دو اين كار را كردند در سرزمين عرفات آنها كه اين مضمون را گفتند كه «كَثُرَ الحجيج و قلّ الضجيج» حضرت فرمود نه خير, «ما أكثر الضجيج و أقلّ الحجيج» مي‌گويي نه, ببين! خب باطن افراد را نشان داد[11] آن‌كه در برابر امام زمانش به دنبال سقيفه مي‌گردد باطنش همين است يا خودش بايد ببيند يا به بينندگان ارتباط داشته باشد باطن افراد را ببيند يا به ادله نقلي سر بسپارد و آن‌ها را باور كند يا دو روز صبر كند بعد از مرگ ببيند كه افراد به چه صورت در مي‌آيند بالأخره راه براي انكار نيست اينها واقعاً حيوان‌اند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ» خداي سبحان «فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَل هُم أضلُّ سَبيلاً﴾».
«حيّ متألّه حامد» پاسخ معصوم(عليه السلام) در سؤال از ماهيت انسان
بنابراين اگر از وجود مبارك امام معصوم سؤال كني «الانسان ما هو» نمي‌گويد حيوان ناطق مي‌فرمايد: «حيّ متألّه حامد» اين حامد بودن فصل مقوِّم اوست كه اگر كسي خداي ناكرده نعمت الهي را صرف كرد و خدا را نشناخت و شكر نكرد واقعاً حيوان است نه تنها حيوان ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ چون غالب اين حيوانات ذكري دارند, غالب اين حيوانات بالأخره به اندازه دركي كه دارند خدا را حمد مي‌كنند ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ كه درباره حضرت جبرئيل(سلام الله عليه) دارد كه خداي سبحان به او ششصد بال عطا كرده است ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾.
پرسش؟پاسخ: داشته باشند بله خب, دليلي بر حصر نداريم.
علت امكان‌پذيرش گناه بعضي از فرشتگان
پرسش؟پاسخ: چرا, خيلي از موجودات هستند كه كارهايي انجام مي‌دهند آنها كه مدبّرات امرند حسابشان جداست وحي مي‌آورند, كارهاي بهشت و جهنم و ارواح و اينها را اداره مي‌كنند كارشان جداست اما ما دليلي بر حصر نداريم كه «ان هو الاّ كذا و كذا» نه دليل عقلي داريم نه دليل نقلي داريم; اگر دليل عقلي داشتيم كه ملائكه غير از اين نمي‌تواند باشد, دليلي نقلي داشتيم كه حصر بكند همه ملائكه اين‌طورند غير از اين نمي‌تواند باشد يا نيستند بله, اما وقتي دليلي عقلي نداريم, دليلي نقلي نداريم جاي احتمال باز است وقتي جاي احتمال باز بود اگر روايتي گفت كه فلان فرشته مثلاً گناه كرده ما بررسي مي‌كنيم اگر فرشته وحياني نبود, فرشته مسئول جهنم نبود, مسئول بهشت نبود, مسئول ارزاق نبود, مسئول امور انبيا نبود, مسئول ضبط اعمال ما نبود, فرشته‌اي بود كه درباره كار باران و كشاورزي و دامداري دارد كار مي‌كند خب چه داعي داريم كه مثلاً بگوييم اين روايت درست نيست يا كذا و كذا غرض آن است كه آن حصر, دليل مي‌خواهد نه اين احتمال.
عدم توانايي انسان در جلوگيري از رحمت الهي
فرمود خدا اين‌طور است نسبت به همه چيز قادر است بعد فرمود دري را كه خدا بر اساس رحمت باز كند هيچ كس نمي‌تواند ببندد و دري را كه خدا بر اساس رحمت باز نكند هيچ كس نمي‌تواند باز كند اين دو اصل كلي. ﴿مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا﴾ (يك) ﴿وَمَا يُمْسِكْ﴾ در برابر فتح, اِمساك را عنايت فرمود نه بستن را, نگشودن را ذكر كرد نه بستن و قفل كردن را ﴿وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ قبلاً ملاحظه فرموديد اسماي حسنايي كه در هر آيه ذكر مي‌شود ضامن مضمون همان آيه است ما الآن عزّت مي‌خواهيم كه حدّ وسط است حكمت مي‌خواهيم كه حدّ وسط است اين عزيز و حكيم كه دو اسم از اسماي خداي سبحان هستند سند اين دو كار هستند سند فتح و اِمساك. فرمود دري را كه خداي سبحان بر اساس رحمت باز كند ﴿فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا﴾.
بررسي معناي سبقت رحمت الهي بر غضب او
تقديم فتح بر اِمساك از يك سو, تأنيث ضمير و تذكير اِمساك از سوي ديگر ملاحظه بفرماييد همه اين نكات را بزرگان ما در كتاب‌هاي تفسيري‌شان بيان كردند اول مسئله فتح رحمت است چون رحمت خدا سابق بر غضب اوست قبلاً هم چندين بار مطرح شد درست است رحمت خدا بيشتر از غضب خداست اما آياتي كه دارد سابق است يا روايات و ادعيه‌اي كه دارد «يا مَن سبقت رحمته غضبه»[12] نمي‌خواهد بفرمايد رحمت خدا بيشتر از غضب اوست بلكه درصدد بيان آن نكته است كه رحمت خدا پيش از غضب اوست نه بيش از غضب او; البته بيش از غضب اوست اما معنايش اين نيست كه اينها بيگانه هستند هشت در بهشت داريم هفت در جهنم داريم رحمت خدا بيشتر است اين معنا نيست تمام هدف اين است كه غضب به دنبال رحمت است اين معني حكمت است خدا قبل از اينكه غضب بكند رحمت نقشه مي‌كشد كه كجا بزند, كجا بگيرد, كجا ببخشد, كجا اعدام بكند «يا مَن سبقت رحمته غضبه» عالَم دو مهندس ندارد يك مهندس غضب يك مهندس رحمت, بيش از يك مهندس ندارد و آن مهندس رحمت است رحمت, نقشه مي‌كِشد خدا با كسي قهر نيست خدا اگر كسي را اعدام مي‌كند اگر كسي را از پا در مي‌آورد مي‌خواهد به امت و به جامعه رحمت بفرستد رحمت خدا نقشه مي‌كشد مثل اينكه يك مهندس كامل، نقشه مي‌كشد كجا اتاق مطالعه باشد, كجاي جاي پذيرايي باشد, كجا جاي استراحت باشد, كجا جاي خواب باشد كجا هم دستشويي باشد اين مهندس, نقشه مي‌كشد كه كجا دستشويي باشد دستشويي در برابر اتاق مطالعه نيست آن مهندس نقشه مي‌كشد كه كجا بِبُرد و كجا بدوزد «يا من سبقت رحمته غضبَه» نه «يا من زادت رحمته علي غضبه» نه اينكه رحمت خدا بيش از غضب خداست بله بيش از غضب خداست يقيناً است اما اين ادله همه شان درصدد بيان اين هستند كه رحمت خدا پيش از غضب اوست با چه كسي مي‌خواهد قهر كند, با چه كسي مي‌خواهد عصباني بشود, غضب دارد فرمانروايي مي‌كند؟ نه, تنها فرمانرواي عالَم رحمت است او نقشه مي‌كشد كجا بهشت باشد, كجا جهنم باشد, كجا بگير, كجا ببند, اگر بخواهد به جامعه رحمت بكند مي‌فرمايد: درباره زاني و زانيه ﴿لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ[13]چون خداي رئوف دستور داد كه ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[14] بنابراين فتح، پيشاپيش است نه بيش از اِمساك است البته بيش از امساك است ولي پيش از امساك است آن تقدّم معنوي در لفظ ظهور كرده.
نكات ادبي دال بر ناتواني قدرت‌ها در گشايش با بستن درِ رحمت الهي
لذا فرمود: ﴿مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا﴾ اينجا ضمير مؤنث آورد كه بالصراحه به رحمت برگردد اما فرمود: ﴿وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ نه «لها» با اينكه در هر دو جا كلمه ﴿مَا﴾ بود به لحاظ معنا مي‌شد تأنيث, به لحاظ لفظ مي‌شد تذكير, در مسئله فتح به لحاظ معنا تأنيث آورده شد, در مسئله اِمساك به لحاظ لفظ, تذكير آورده شد. چه فتحش چه امساكش آنجا كه درِ رحمت گشود كسي نمي‌تواند ببندد آنجا كه درِ رحمت را نگشود كسي نمي‌تواند باز بكند اين ﴿مِن بَعْدِهِ به نحو تنازع, مفعول واسطه است براي هر دو فعل «مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا مِن بعده وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ» يعني در برابر قدرت خدا قدرتي نيست چرا؟ دليليش چيست.
عزيز بودن خدا دليل ناتواني قدرت‌ها
چون ﴿هُوَ الْعَزِيزُ﴾ عزيز نه يعني غالب, عزيز يعني نفوذناپذير؛ آن زمين سخت و سفت و مستحكمي كه كلنگ در آن اثر نمي‌كند مي‌گويند «أرضٌ عزاز» يعني زمين، نفوذناپذير است و اگر انساني نفوذناپذير بود به او مي‌گويند انسان عزيز; چون نفوذناپذير است در ديگران نافذ است مي‌شود غالب وگرنه معناي عزّت, غلبه نيست معناي عزّت, نفوذناپذيري است و اين نفوذناپذيري‌اش مطابق حكمت است حكيمانه فتح مي‌كند, حكيمانه امساك دارد پس اگر كسي چند روزي در جايي بسته شد و درِ لطف به روي او باز نشد در حقيقت درِ رحمت از جاي ديگر به روي او باز شده است كه اميدواريم براي نظام ما و براي همه مرزداران ما و براي همين عزيزاني كه شربت شهادت در قسمت شرق ايران نوشيدند و به خانواده‌هاي معزّز و معظّم اينها ذات اقدس الهي اجر صابران مرحمت بفرمايد!


[5]بيني نشسته بر فراز هر گياهي٭٭٭افرشته اي تا پروراند آن گيا را.
[7]الصحيفة السجادية, دعاي 3; «وَ مُشَيِّعِي الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ.».
[8]اسرارالحكم, ص402.
[11]تفسير الامام العسكري, ص606 و 607; المناقب, ج4, ص184.
[12]مصباح المتهجد, ص696.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo