< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

92/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیات 27 تا 30 سوره فاطر
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ (27) وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذلِكَ إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ (28) إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ (29) لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ (30)﴾
تنوع رنگ در ميوه‌هاي يك باغ كاشف از تدبير ناظم حكيم
چون سوره مباركه «فاطر» در مكه نازل شد به مناسبت‌هاي متنوّع، عناصر محوري مطالب مكّي را بازگو مي‌كند يعني توحيد و وحي و نبوّت و معاد از يك سو, خطوط كلي اخلاق و فقه هم از سوي ديگر. براهين متعدّد و متنوّعي در اين سوره بيان شد. پيدايش باران و پرورش ابر در آيات ديگر مبسوطاً بيان شد آنچه در اين آيه 27 بيان مي‌كند اين است كه ذات اقدس الهي باران را مي‌آفريند, باران آب است اين آب جنسش يكي است متنوّع نيست مختلف نيست روي يك قطعه باغ و زميني مي‌ريزد كه خاك‌هايش شبيه هم است هوايي هم كه در آن منطقه هست يكي است آفتاب روزانه و مهتاب شبانه هم يكي است اما ميوه‌هاي رنگارنگ, مزه‌هاي گوناگون, برگ‌هاي متفاوت كه برگ‌ها شبيه هم نيست, ميوه‌ها شبيه هم نيست, مزه‌ها شبيه هم نيست, رنگ‌ها شبيه هم نيست فرمود اين همه اختلافات با اينكه موادّ اصلي يكي است كاشف از تدبير يك ناظم حكيم است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ كه اين ماء يعني«ماء واحداً لا اختلاف فيه» ﴿فَأَخْرَجْنَا﴾ ديگر التفات از غيبت به متكلّم مع‌الغير است ﴿فَأَخْرَجْنَا﴾ به وسيله اين آب ﴿ثَمَرَاتٍ﴾ كه ﴿مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا﴾.
شباهت آيه مورد بحث با آيه سوره رعد در تنوع ميوه‌ها
ميوه‌ها هم اختلاف در طعم و مزه و مانند آن دارند هم اختلاف در رنگ; اختلاف در مزه و خوردن را در سوره مباركه «رعد» بيان فرمود, در سوره «رعد» آيه سه به بعد اين است ﴿وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِي وَأَنْهَاراً وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾ در آيه چهار فرمود: ﴿وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ يك هكتار زمين به ده قسمت تقسيم مي‌شود اينها در جوار هم‌اند خاك يكي, هوا يكي, ماه شبانه يكي, آفتاب روزانه يكي, باران يكي, اينها همه يكي است ﴿وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ اما ﴿وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ﴾ بعضي‌ها باغداري است بعضي‌هامزرعه است ﴿وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ﴾ برخي‌ها در يك خوشه چند ميوه است بعضي تك‌ميوه است ﴿وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَي بِمَاءٍ وَاحِدٍ﴾ آب يكي است, زمين هم كه يكي, آفتاب هم كه يكي, هوا هم كه يكي ولي ﴿وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ﴾ اُكُل يعني خوراكي كه ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾ يعني خوراكي‌اش دائم است در برابر «أكل» كه به معني خوردن است ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾. يك ناظم حكيم, يك مدبّر حكيمي دارد اينها را اداره مي‌كند. در سوره مباركه «فاطر» كه محلّ بحث است از تفاوت مزه و طعم و خوراكي خبر نداد از تفاوت رنگ‌ها خبر داد فرمود اين ميوه‌ها ﴿مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا﴾ رنگ‌هاي اينها يكسان نيست كه اين رنگ‌ها به قسمت‌هاي ذوق و هنر و اينها برمي‌گردد و آ‌ن خوراك به قسمت‌هاي بهداشت و تغذيه و اينها برمي‌گردد. فرمود: ﴿فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا﴾ كه بعضي‌ها سفيدند, بعضي‌ها سياه‌اند, بعضي‌ها رنگ‌هاي ديگري دارند اين براي كشاورزي.

وحدت مواد و كثرت در رنگ و محصول در كوه‌ها, دال بر ناظم حكيم
بعد از نظر كوه‌شناسي فرمود: ﴿وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ﴾ اين كوه‌ها مي‌بينيد خاكشان يكي است, هوا هم يكي است, باراني هم كه مي‌بارد يكي است, آفتاب روزانه هم يكي است, مهتاب شبانه هم يكي است اما يكي «لعل گردد در بدخشان» يكي «عقيق اندر يمن»[1] هر كوهي مثل كوه افغان نيست كه لعل تربيت كند, هر كوهي هم مثل كوه يمن نيست كه عقيق تربيت كند, هر كوهي هم مثل كوه‌هاي نيشابور و غير نيشابور نيست كه فيروزه تربيت كند با اينكه اين كوه‌ها شبيه هم‌اند, خاك‌ها شبيه هم‌اند و همه عوامل يكسان است يك مدبّر حكيم ناظمي دارد براي رفع نياز بشر اينها را مي‌پروراند ﴿وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ﴾ كه «فُعَل» جمع «فُعله» است جُدّه يعني جادّه, راه‌هاي گوناگون كوهستاني هست بعضي از رگه‌هاي اين كوه‌ها و خاك‌ها سفيد است بعضي از رگه‌هاي اين كوه‌ها و خاك‌ها قرمز است.
تقويت قول به تأسيسي بودن ﴿مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا﴾ و دلالت آن بر مراتب رنگ‌ها
اينكه فرمود: ﴿مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا﴾خب معلوم است كه سفيد و قرمز دو رنگ مختلف‌اند اين نيازي نبود كه بفرمايد: ﴿مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا﴾ اگر راجع به ﴿بِيضٌ﴾ و ﴿حُمْرٌ باشد مي‌شود تأكيد; چون تأسيس اولاي از تأكيد است اين ناظر به اين است كه بِيض; يعني سفيد بودن درجاتي دارد, مراتب فراواني دارد, يك; قرمز بودن درجاتي دارد, مراتبي دارد, دو; هم بيض, أبيض, مختلفٌ درجاتها, هم حُمر, أحمر, مختلفٌ درجاتها كه بشود تأسيس وگرنه خب معلوم است كه «بيض» و «حُمر» با هم مختلف‌اند آن وقت اين كارها با تدبير حكيمانه ذات اقدس الهي است.
جدا شدن «سُود» از «حُمر» دال بر تفسير «غرابيب» بودن آن
برخي از سنگ‌ها, رگه‌ها آنجا كه زغال‌سنگ و امثال زغال‌سنگ تربيت مي‌شوند اينها سياه و مشكي‌اند آن سياه را مي‌گويند غِربيب, غراب را هم كه غراب مي‌گويند به خاطر سياه بودن پرهاي آن است . سود كه جمع اسود است منتها سياهي درجاتي دارد اگر سياهي در كنار ﴿بِيضٌ﴾ و ﴿حُمْرٌ ذكر مي‌شد يعني به اين صورت بود «و من الجبال جُدد بيض و حمرٌ و سودٌ مختلف ألوانها» ناظر به درجات و مراتب بود اما چون جداي از آ‌ن‌ها ذكر شد, يك; و وصف غرابيب كه جمع غربيب است قرار گرفت, دو; غربيب آن سياهي كامل‌ است آن سياهي صد درصد است اگر سياهي صد درصد باشد بايد وصف اسود قرار بگيرد نه موصوف اسود, اما براي اينكه به تعبير جناب زمخشري و هم‌فكران ايشان كه از ايشان اين حرف را نقل كردند گفتند در درون اين غربيب, سياهي كامل هست اين دارد آن را تفسير مي‌كند[2] نه تأكيد براي اينكه اسود مراتبي دارد غربيب آن عالي‌ترين مرتبه سياهي است ديگر نمي‌تواند اين مؤكّد آن باشد مفسّر آن است. اگر اين سود, كنار حُمر قرار مي‌گرفت آن ﴿مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا﴾ ناظر به تفاوت درجات بود ولي چون جدا قرار گرفت ديگر ﴿مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا﴾ در كار نيست زيرا خود اين سود, وصف غرابيب است كه غربيب آن عالي‌ترين درجه سياهي است. پس بعضي‌ها مشكي‌اند, بعضي ها قرمزند, بعضي‌ها سفيدند درجاتي هم دارند.
آيه مورد بحث دال بر علم زمين‌شناسي و ترغيب به آن
يك معدن‌شناس مي‌فهمد كه اين خاك مي‌تواند معدن طلا باشد, معدن نقره باشد. مرحوم كليني اين روايت را نقل كرده كه قبلاً هم اين روايت بازگو شد كه ظاهراً وجود مبارك امام صادق از بازار مس‌گرها عبور مي‌كرد كسي از حضرت سؤال كرد كه نُحاس, مس اصلش چيست؟ فرمود اين موادّ خاكي است كه اگر تربيت مي‌شد و فاسد نمي‌شد به صورت فضّه در مي‌آمد و چون تربيت نشد و فاسد شد به صورت مس است.[3] خب اين ترغيب به معدن‌شناسي است ترغيب به اينكه انسان خاك را بشناسد بعد از مدتي اين خاك به جاي اينكه مس تحويل بدهد نقره تحويل بدهد خب كدام خاك مي‌شود نقره, كدام خاك مي‌شود طلا، اين علم است مثل اينكه كدام خاك است مي‌تواند فلان گياه را تربيت كند كدام كود است مي‌تواند درباره فلان گياه اثربخش باشد اينها علم كشاورزي است. كدام كوه است يا كدام زمين است كه به تدريج در دلش گاز يا نفت پرورش مي‌يابد خب اين يك راه علمي دارد مي‌شود فهميد. فرمود اينها را ما خلق كرديم نظم حكيمانه اينها را اداره مي‌كند.
ذكر محبوب‌هاي چهارگانه انسان در آيه ﴿ وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَ...
﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾ در سوره مباركه «آل‌عمران» فرمود محبوب بشر همين چهار قسم است ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ﴾[4] محبوب انسان از اين چهار قسم كه بيرون نيست يا جماد است به نام قناطير مقنطره, ذهب و فضّه و امثال ذلك يا گياه است باغداري و امثال ذلك است مي‌شود حرث يا دامداري است مي‌شود انعام يا علاقه به زيد و عمرو است و اين مذكر و آن مؤنث است مي‌شود نساء [يعني نساء در آيه به اين اشاره دارد] ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ شهوات هم همين چهارتاست اينجا هم اين اقسام چهارگانه ذكر شده آن كشاورزي‌ها ذكر شده, اين معادن ذكر شده, حيوان هم ذكر شده, انسان هم ذكر شده. فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾.
اختلاف رنگ و زبان در انسان جزء آيات الهي
مستحضريد كه اين اختلاف الوان در خصوص انسان جزء آيات الهي است اختلاف حنجره و نحوه تكلّم ﴿وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ[5] هيچ انساني نيست كه حرف زدنش شبيه انسان ديگر باشد, هيچ انساني نيست كه رنگش و همه خصوصيّتش شبيه انسان ديگر باشد با اينكه مادر يكي است, پدر يكي است, غذا يكي است, نطفه يكي است, همه شرايط يكي است اما مع‌ذلك اختلاف السنه و الوان هست براي اينكه كسي با كسي اشتباه نشود ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذلِكَ﴾.
استفاده عالم عاقل اهل خشيت از اين اختلاف در رسيدن به مبدأ
خب در بين اين امور چه كسي از اينها پي به مبدأ مي‌برد؟ عالِم عاقل, هر عالمي عاقل نيست و هر عاقلي هم اهل خشيت نيست; لذا عصاره اين كه خشيت است كه محصول علمِ بالغ‌شدهٴ به عقل‌رسيدهٴ به ثمرنشسته است اينجا ذكر شده است. هر علمي به ثمر نمي‌رسد.
خروج علم رسمي رايج از تقسيم علوم
علم رسمي و اسميِ حوزه و دانشگاه اين اصلاً در تقسيم نيست اين را مي‌گويند علم رسمي و اسمي, آن علمي كه به عمل بنشيند اين در تقسيم است اوّلش علم‌اليقين است بعد عين‌اليقين است بعد حقّ‌اليقين، اين علمِ رسمي و اسميِ براي مدرك اين اصلاً به حساب نمي‌آيد.
تقسيم علم به علم‌اليقين و عين‌اليقين و حق‌اليقين و خشيت نشانه آن
آنكه به حساب مي‌آيد فرمود: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ[6] آن به حساب مي‌آيد پس علم‌اليقين مرزش جداست; يعني علمِ به ثمرنشسته, علمي كه به عقل عملي آمد و «ما عُبد به الرحمن و اكتسب به الجنان» [7]آن را آبياري كرده اين مي‌شود علم‌اليقين، اين زمينه است براي اينكه انسان بتواند به عين‌اليقين برسد از آن به بعد به حقّ‌اليقين بار يابد پس «فالعلم علي أربعة أقسام» قسم اوّلش اصلاً بيرون دروازه است آن سه قسم داخل است. آن قسمي كه بيرون دروازه است از آن كاري ساخته نيست نظير «ما أكثر الضجيج و أقلّ الحجيج» [8]آن علمي كه درون دروازه است اين با عقل همراه است وقتي پخته شد به خشيت مي‌رسد وقتي به خشيت رسيد به مقام رضوان بار مي‌يابد.
تشبيه علم به نردبان در قرآن و شرط ثمردهي آن
در سوره مباركه «عنكبوت» فرمود علم يك نردبان است اين نردبان را شما به دست چه كسي مي‌خواهيد بدهيد اگر به دست يك مغنّي چاه‌كن بدهيد اين با اين نردبان مي‌رود ته چاه, اگر به دست يك مهندس فنّان بدهيد با اين مي‌رود سقف و تزيين مي‌كند اين نردبان به دست چه كسي باشد فرمود: ﴿وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾ يعني عالم بايد اين نردبان را به دست عقل بدهد تا عقل روي دوش علم پا بگذارد بالا برود ﴿وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ٭ خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ[9] و اگر علم شده نردبان، به دست مغنّي نيفتاد به دست مهندس افتاد و انسان, مصداق ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾[10] شد بالا آمد مي‌شود عاقل.
بندگي خدا و خشيت از او و رضاي متقابل الهي ثمره علم با عقل
وقتي عاقل شد «عُبد به الرحمن» مي‌شود وقتي «عُبد به الرحمن» شد اهل خشيت مي‌شود, ناله مي‌شود, گريه مي‌شود, «و سلاحه البكاء» مي‌شود آن وقت هم از خدا راضي است هم خدا از او راضي است.
عالِم عاقلِ اهل خشيت, مصداق ﴿رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾
اين اهل خشيت خصيصه‌اي دارند كه در آيه هشت سوره مباركه «بيّنه» مشخص شد فرمود: ﴿جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُاگر در بخش پاياني سوره مباركه «فجر» دارد ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[11]اين ﴿رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾براي اهل خشيت است تازه اينها در راه هستند به مقصد نرسيدند مقصد كجا, خشيت كجا! براي اينكه كسي كه به مقام رضوان بار يافت راضي عن الحق شد, اعمال و عقايدش مرضيّ حق شد اگر به مقصد رسيده باشد كه ديگر به مقصد رسيده نمي‌گويند بيا بالا اين معلوم مي‌شود در راه است اين نفس مطمئنّه, نفس راضيه, نفس مرضيه اين سه ركن را دارد تا به او بگويند بيا بالا ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ﴾در حالي كه اين اوصاف را داري اگر مطمئنّه هستي, اگر راضيه هستي, اگر مرضيه هستي مي‌گوييم بيا بالا معلوم مي‌شود نرسيد ديگر, رسيدن حساب ديگري دارد شما ديديد وقتي بارندگي مي‌شود همه اين آب‌هاي نهرها به بحر مي‌رسد اما اينها خيلي‌هايشان به همين لبه دريا كه رسيدند آرام مي‌شوند اگر سيل خروشاني بيايد خيلي از آب‌ها را مي‌شكافد تا وسط دريا برود وگرنه اين نهرهاي عادي به همان ساحل كه رسيدند آرام مي‌شوند. نفس مطمئنّه, نفس راضيه, نفس مرضيه در راه است كه از اين به بعد به آن مي‌گويند: ﴿ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ﴾بعد ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[12]به جنّت‌الله برسد نه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾.[13]
علم توحيدي زمينه‌ساز عاقل و اهل خشيت شدن انسان
اينها زمينه‌اش علم توحيدي است علم توحيدي نردبان خوبي است كه انسان را عاقل مي‌كند علامت عقل هم خشيت است وقتي خشيت شد به رضوان بار مي‌يابد راضيه مي‌شود, مرضيه مي‌شود, مطمئنه مي‌شود بعد شايسته خطاب است كه بيا بالا، اين خشيت را هم بايد موحّدانه اهل خشيت باشد در سوره مباركه «احزاب» گذشت ما در همه امور موظّفيم موحّد باشيم حتي در هراس و اميد, اگر مي‌ترسيم فقط از خدا بترسيم و اگر اميدواريم فقط به خدا اميدوار باشيم ديگر خدا و خلق خدا, از خدا و از خلق خدا اين ديگر با توحيد سازگار نيست.
پرسش:؟پاسخ: مادامي كه اينجا هست به او مي‌گويند بيا ولي از آن طرف كه لدي‌اللّهي است هميشه سر جايش محفوظ است در قوس نزول، اينها آمدند پايين حالا كه مي‌خواهند بروند بالا به اينها مي‌گويند بيا وگرنه به حساب قوس نزول آنها عند‌اللّهي‌اند. در سوره مباركه «احزاب» وقتي از خشيت مبلّغان الهي ياد مي‌كند آيه 39 اين است ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾ قهراً «لا يرجون أحداً الاّ الله, لا يعبدون أحداً الاّ الله» ﴿وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَكَفَي بِاللَّهِ حَسِيباً﴾. اينها بحث‌هايي بود كه مربوط به توحيد بود و علوم الهي اين زمينه را فراهم مي‌كند.
ذكر آيه ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ در كنار علوم تكويني دال بر ديني بودن آنها
در بحث‌هاي روزهاي قبل اشاره شد كه اين تعبير لطيف ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ در كنار آيه سوره «توبه» يعني آيه نَفْر نيامده؛ آيه 122 سوره مباركه «توبه» اين است ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ در ذيل اين‌گونه از آيات نيامده ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ زيرا اين بحث‌ها, بحث‌هاي توحيدي نيست بحث‌هاي بايد و نبايد است نه بود و نبود اما بحث‌هايي كه مربوط به علوم توحيدي است يعني كشاورزي, دامداري از آن منظري كه پي مي‌برند به خالق، بحث‌هاي بايد و نبايد نيست بحث‌هاي بود و نبود است اگر بحث‌هاي بود و نبود است در كنار آن شايسته است بفرمايند: ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾البته آن جمع محلاّ به الف و لام، فقها را هم شامل مي‌شود, اصوليين را هم شامل مي‌شود ولي محور اصلي‌اش بحث توحيد است.
اسلامي شدن دانشگاه‌ها با دانش و علم اسلامي نه موعظه
آنچه الآن مهم‌ترين بحث روز است و اسلامي كردن دانشگاه است كه از شما متوقّع‌اند اين است كه عالمانه موعظه بكنيد, سفارش بكنيد, نماز جماعت داشته باشيد اينها دانشگاه را اسلامي نمي‌كند دانشگاه را دانش، اسلامي مي‌كند دانش وقتي اسلامي مي‌شود كه نيازي به اصول و مباني و مبادي غرب نداشته باشد بايد ثابت بشود كه ما علم ديني داريم, اين قدم اول; بعد بايد ثابت بشود كه ما اصلاً علم غير ديني نداريم علم غير ديني محال است يعني همان طوري كه دو دوتا پنج‌تا محال است علم غير ديني هم محال است اين را بايد محقّقانه ثابت كنيد چون قرآ‌ن همين را ثابت مي‌كند.
راهكار اسلامي شدن دانشگاه‌ها
الف) داشتن نقشه علمي جامع برآمده از علم فلسفه
بيان ذلك به طور اجمال اين است كه ما تا نقشه جامع علمي جهاني نداشته باشيم هر گونه سخني درباره اسلامي كردن دانشگاه بگوييم, طرح بدهيم, جزء بافت فرسوده خواهد بود اگر كسي نقشه جامع شهر را نداند كوي و برزن درست كند پس‌فردا بافت فرسوده است ما تا ندانيم در جهان چه خبر است, چه كسي هست, چه كسي نيست نمي‌توانيم علم را ديني بدانيم دانشگاه را اسلامي كنيم اين اصل اول. اصل دوم اين است كه تنها علمي كه مي‌تواند مهندسي نقشه جامع علمي جهان را به عهده بگيرد فلسفه است چون علوم ديگر كه درباره جهان سخن نمي‌گويند هر علمي مطابق موضوع خودش حرف مي‌زند اگر فقه و اصول است كه موضوعش مشخص است, اگر مهندسي گاز و نفت است كه مشخص است, اگر كشاورزي و دامداري است كه مشخص است, اگر پزشكي و بيطاري است كه مشخص است تنها علمي كه درباره جهان حرف مي‌زند فلسفه است، اين اصل دوم.
هشدار به خطرناكي فلسفه در صورت بيراهه رفتن در آن
فلسفه هم كه بخواهد وارد جهان بشود اول سكولار است سكولار يعني بي‌تفاوت نه ضدّ دين; چون هنوز ثابت نكرده كه در جهان خدايي هست يا نيست تا به او معتقد باشد اول بي‌طرف است اين اصل سوم, اگر ـ معاذ الله ـ كج‌راهه رفت, بيراهه رفت و به اين پندار رسيد كه مبديي نيست, معادي نيست, عالَم بر اساس تصادف پيدا شده است اوّلين اُفت و آفتي كه دامنگير آن مي‌شود اين است كه خودش را لائيك مي‌كند, سكولار مي‌كند يعني ضدّ دين مي‌كند مي‌شود فلسفه الحادي و اگر ـ ان‌شاءالله ـ به راه رسيد درست فكر كرد به اين مقصد رسيد كه خدايي هست و ناظمي هست و اسمايي هست و اوصافي هست و مبديي هست و معادي هست اوّلين خدمتي كه مي‌كند به خودش خدمت مي‌كند مي‌شود فلسفه الهي.
خيانت های فلسفه الحادي
فلسفه الحادي اوّلين خيانتي كه مي‌كند به خودش خيانت مي‌كند مي‌شود الحادي, دومين خيانتي كه مي‌كند اين است كه همه علوم زيرمجموعه خود را ضدّ دين مي‌كند چون دين مي‌شود فسون و فسانه, اگر دين ـ معاذ الله ـ شد فسانه, علم ديني هم مي‌شود خرافات; فلسفه الحادي اوّلين خيانت را به خودش مي‌كند مي‌شود ضدّ دين بعد همه علوم را مي‌كند ضدّ دين.
ديني نمودن علوم و ارائه نقشه علمي جهان از خدمات فلسفه الهي
اگر ـ ان‌شاءالله ـ به راه رفت اوّلين خدمتي كه مي‌كند خود را فلسفه الهي مي‌كند بعد مهم‌ترين خدمتي كه به همه علوم مي‌كند اين است كه همه علوم را ديني مي‌كند مي‌گويد ما اصلاً علم غير ديني نداريم چرا؟ چون فلسفه الهي مي‌گويد شما مگر نمي‌خواهيد درباره موجود بحث كنيد علم كه درباره معدوم بحث نمي‌كند علم درباره موجود بحث مي‌كند. فلسفه الهي مي‌گويد من نقشه جامع جهان را ديدم بالا را ديدم, پايين را ديدم, شرق و غرب را ديدم, شمال و جنوب را ديدم.
ب) نگاه توحيدي به جهان, پيام فلسفه الهي از نقشه علمي جامع
آنچه من با ديد جهان‌بيني ديدم اين است خدا هست و خدا, خدا هست و اسماي او, خدا هست و اوصاف او, خدا هست و اقوال او, خدا هست و افعال او, خدا هست و احكام او و بالأخره خدا هست و آثار او و ديگر هيچ, هيچ چيزي در عالَم نيست مگر خدا و آثار خدا.
ج) ناتمامي تفكيك بين ديني بودن علم به فعلِ امام و خدا
در اصول هم مستحضريد كه بحث درباره فعل امام ديني است بحث درباره قول امام ديني است خب بحث درباره فعل امام ديني است بحث درباره فعل خدا ديني نيست؟! اگر گفتيم امام صادق چنين كرد مي‌شود ديني, اگر گفتيم خدا چنين كرد ديني نيست؟! بحث درباره قول خدا ديني است, بحث درباره فعل خدا ديني است ممكن است عالِم كافر باشد باور نداشته باشد سخن در علم ديني است ابن‌ابي‌العوجاء ملعون كه آمد خدمت امام صادق(سلام الله عليه) آن بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) را شنيد بعد گفت امام صادق اين‌چنين فرمود, آن منقولِ او ديني است ولو ناقل كافر باشد ولو قبول نداشته باشد قبول و نكول عالِم هيچ سهمي در ديني بودن آن علم ندارد.
د) تمايز علوم به تمايز موضوعات و اثبات ديني بودن علوم با آن
همان‌طوري كه تمايز علوم به موضوعات است ما مي‌گوييم اين علم, علم اصول است آن علم, علم فقه است اين علم, علم مهندسي است آن علم, علم كشاورزي است تفاوت اين چهار علم به چيست؟ به چهار موضوع است تمايز علوم به تمايز موضوعات است تمايز علوم در ديني بودن و غير ديني بودن به تمايز موضوعات است موضوع, سرنوشت علم را تعيين مي‌كند هم درباره اينكه علم تجربي است يا تجريدي است يا نيمه‌تجربي است يا تجريدي كلام است و مانند اينها. سرنوشت علم را و روش علم را معلوم تعيين مي‌كند ديني بودن و غير ديني بودن علم را معلوم تعيين مي‌كند, اگر درباره فعل معصوم, قول معصوم, تقرير معصوم بحث كرديم مي‌شود ديني, بالاتر از اين, اگر بحث در فعل خدا و قول خدا و تقرير خدا بود مي‌شود ديني, عالِم خواه بپذيرد خواه نپذيرد، روش‌ها را معلوم مشخص مي‌كند اسامي را معلوم مشخص مي‌كند صبغه‌ها را هم معلوم مشخص مي‌كند يعني اگر ما خواستيم ببينيم كه از چه راهي مي‌شود به اين بيماري دسترسي پيدا كرد و آن را شناخت چون بيماري يك امر حسي و تجربي است روش آن هم بايد تجربي باشد ما اگر خواستيم بفهميم اين درخت را چطور مي‌شود بارور كرد چون خودش حسي و تجربي است روش آن هم تجربي است ما اگر خواستيم بفهميم فرشته‌ها چگونه هستند چون خودش حسي و تجربي نيست بايد از راه تجريد عقلي بفهميم. پس روش‌ها را موضوع مشخص مي‌كند, تمايز علوم را تمايز موضوعات مشخص مي‌كند, صبغه علوم را كه كدام علم ديني است كدام علم غير ديني است معلوم مشخص مي‌كند بنابراين ما كاملاً مي‌توانيم بگوييم علم غير ديني در عالم محال است چون در عالم غير از خدا و احكام و آثار و اوصاف و افعال خدا چيز ديگري نيست شما داريد فعل خدا را مي‌شناسيد.
نتيجه: شناخت مبادي و مباني انسان و جهان با وحي به علت ناتواني عقل
حالا وقتي كه اين مشخص شد, روش‌ها مشخص مي‌شود وقتي روش‌ها مشخص شد مباني و اينها بايد مشخص بشود در انسان‌شناسي ما چطور بشناسيم, فرشته را چطور بشناسيم, مباني چست, مبادي چيست, انسان چيست, اينها را وحي مشخص مي‌كند عقل در بحث ديروز به عرضتان رسيد سراج است از چراغ كاري ساخته نيست شما هزارتا چراغ داشته باشيد وقتي راه نباشد كجا مي‌خواهيد برويد صراط لازم است تا سراج، آن صراط را تشخيص بدهد صراط كار انبياست مهندسي كار انبياست اينها رفتند گفتند ما رفتيم به دنبال ما بياييد يك راه خارجي نيست كه ما آن راه را طي كنيم برويم هر جا كه پيغمبر و امام و اهل بيت(عليهم السلام) رفتند مي‌شود راه ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ٭ عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾[14]با چراغ تنها كسي به مقصد نمي‌رسد چراغ راه را تشخيص مي‌دهد راه از ذات اقدس الهي است مهندسين راه هم انبيا و اوليا هستند آنها مباني را مشخص كردند خيلي از مطالب است كه با خود چراغ تشخيص داده مي‌شود كه در خارج، اين راهي كه انبيا آوردند چيست, اوّلين مطلب را خود انبيا و اهل بيت كه با الهام و وحي مي‌فهمند باخبرند.
عقل و نقل دو راه شناخت پيام وحي
ما با دو چراغ يعني با عقل و نقل مي‌فهميم خدا به آ‌نها چه گفته وگرنه خدا با ما سخن نگفته و نمي‌گويد خدا اسرار عالم را به انبيا و اوليا مي‌فهماند ما از كجا بفهميم كه انبيا چه چيزي آوردند ما دو راه داريم: يكي عقل است يكي نقل, از راه نقل و عقل كه بايد با هم هماهنگ باشند مي‌فهميم كه انبيا و اهل بيت چه فرمودند از آنجا پي مي‌بريم كه خدا به اينها چه گفته.
شرف و بهاي علوم تجربي به ديني بودن آن
بنابراين ما نبايد توقع داشته باشيم كه با موعظه بخواهيم مسير دانشگاه را عوض كنيم اين‌چنين نيست موعظه درصدي, پنج درصد, ده درصد ممكن است اثر بكند حرف اول دانشگاه را دانش و كتاب علمي مي‌زند آن بزرگان و اساتيد هم بايد بدانند كه علم ديني به اينها شرف مي‌دهد به اينها عزّت مي‌دهد به اينها مي‌گويد شما با مردن نمي‌پوسيد از پوست به در مي‌آييد.
جنگ‌هاي جهاني و سقوط از مقام انسانيت, ثمره علم بي‌دين و عقل
علم بي‌دين نتيجه‌اش همين جنگ جهاني اول و دوم است الآن كه مي‌بينيد دم از صلح مي‌زنند براي اينكه دست همه اينها روي ماشه بمب اتم است علم بي‌دين, نتيجه‌اي جز از بين بردن هفتاد, هشتاد ميليون نفر ندارد الآن اينها رفتند در زباله‌دان تاريخ اين در همين عصر ما بود مي‌بينيد اينكه در قرآن فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[15] اين را باور كنيد مسافرتي ما سال 68 داشتيم رفتيم به ايتاليا، سفير وقت به من مي‌گفت پيرمرد كهنسالي بود در زمان حمله به مناطق مسكوني ايران به من مي‌گفت من الآن مي‌فهمم به مردم ايران چه مي‌گذرد سفير وقت گفت من به اين پيرمرد گفتم از كجا مي‌فهمي كه به مردم ايران چه مي‌گذرد گفت من در جنگ جهاني دوم در همين شهر بودم و حوادث سختي بر ما گذشت مناطق مسكوني ما را بمباران كردند من مي‌دانم به مردم چه سخت مي‌گذرد ايشان گفت من از اين پيرمرد فرتوت پرسيدم تلخ‌ترين حادثه‌اي كه براي تو در جنگ جهاني دوم پيش آمد و مي‌گويي به ما خيلي سخت گذشت چه بود؟ اين پيرمرد گفت تلخ‌ترين حادثه‌اي كه در زمان جنگ جهاني دوم هنگام بمباران كردن مناطق مسكوني، من ديدم اين بود كه بمبي آمده اين كارخانه شراب‌سازي ما را ويران كرده ما يك هفته مجبور شديم آب بخوريم مگر آدم هم آب مي‌خورد آب براي قورباغه است حالا باور كرديد ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ﴾؟! ديگر نگفت آب براي ماهي است! اين را كه ما كتاب را مي‌بوسيم براي همين است در و ديوار اين حرم را مي‌بوسيم براي همين است اينها ما را آدم كردند آنها با داشتن همه صنعت‌ها حرفشان اين است اين حيوان نيست؟! ترديد داريد ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾. خب اگر علم باشد دين نباشد همين است بنابراين اصلاً ما علم غير ديني نداريم براي اينكه معلوم غير ديني نداريم در جهان خدا هست و افعال و آثار و احكام و حِكم و اقوال الهي است ما كه در قم بحث مي‌كنيم مي‌گوييم خدا چنين گفت مي‌شود ديني, آن استاد دانشگاه كه مي‌گويد خدا چنين كرد ديني نيست منتها او بايد بداند مطابق آيات, سوره مباركه «فاطر» كه خداي سبحان به مهندسين كشاورزي, مهندسين معدن‌شناسي, نفت‌شناس‌ها, گازشناس‌ها, معدن‌شناس‌ها بها داد فرمود: ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ اين جلال و جبروت و شكوه را در ذيل آيه « نفر» نفرمود براي اينكه آن بايد و نبايد است اين بود و نبود است اين از توحيد سخن مي‌گويد اين به وحدانيّت مبدأ عالم پي مي‌برد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo