< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

93/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 84 تا 88 سوره ص
﴿قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ (84) لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعينَ (85) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ (86) إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ (87) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حينٍ (88)

بازگشت آيات پايانی سوره «ص» به صدر و تفصيل آن در سوَر مدنی
پايان سوره مباركه «ص» عصارهٴ اين سوره را بيان مي‌كند و بازگشت آن به صدر اين سوره است كه فرمود: ﴿ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ ٭ بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا في‌ عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ﴾[1] آياتي كه در سوَر مكّي نازل شد به منزلهٴ متن است و آياتي كه در سوَر مدني نازل شد به مثابه شرح آيات مكّي است كه اجمال آن در سوَر مكّي است, و تفصيل آن در سوَر مدني است. جريان خلقت آدم(سلام الله عليه) هم همين‌طور است.

تبيين اجمال و تفصيل در سور مکّی و مدنی و بيان نمونه ای از آن
مطلب دوم آن است كه بين خود سوَر مكّي تفاوتي هست چه اينكه بين سوَر مدني هم تفاوت است. در بعضي از سوَر مكّي سخن از اِبا و امتناع ابليس است كه سجده نكرد ﴿أَبي﴾، در سوره «ص» كه آن هم در مكه نازل شد تعبيرش اين است كه ﴿إِلاَّ إِبْليسَ أَبي‌ وَ اسْتَكْبَرَ﴾;[2]يعني آنچه در سوره «حجر» فرمود شيطان اِبا كرد، در سوره «ص» آن اِبا را تشريح كرد كه اِباي او اباي استكباري است نه اباي اِشفاقي, چون در پايان سوره مباركه «احزاب» از اِباي اِشفاقي آسمان و زمين سخن به ميان آمد كه ﴿عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها[3]اِباي آسمان و زمين از حمل امانت, اِباي اشفاقي است؛ يعني گفتند ما نمي‌توانيم، اما اِباي ابليس كه ﴿أَبي اين اِبايش اِباي استكباري است ﴿وَ اسْتَكْبَرَ﴾ تا روشن بشود اينكه ابليس ابا كرد, امتناع كرد نه براي آنكه نتوانست بلكه براي آنكه نخواست.

چگونگی «اختصام» ابليس با خدای سبحان و دو راه حل آن
مطلب ديگر آن است «اختصام»ی كه در همين سوره مباركه «ص» آمده است كه ﴿ما كانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلي‌ إِذْ يَخْتَصِمُونَ﴾،[4] محتمل است كه يكي از آن مصيق «اختصام» كه باب افتعال گاهي به معني مفاعله است يعني مخاصمه‌اي كه در بين فرشته‌ها بود يك بخش از آن مربوط به همين «اختصام» ابليس با ساير فرشته‌هاست. سؤالاتي فرشته‌ها از ذات اقدس الهي داشتند بعيد است از آن به «اختصام» ياد كنند، سؤال آنها سؤال استفهامي بود، عرض كردند شما كه مي‌خواهي خليفه خلق كني ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ[5] چرا از ما خليفه انتخاب نمي‌كني؟ اين يك سؤال استفهامي بود نه مخاصمه؛ اما آن اختصامي كه فرض مي‌شود بين ابليس است و ساير فرشته‌ها؛ بعيد است كه ابليس مستقيماً با خداي سبحان گفتگو داشته باشد چون اگر خداي سبحان بخواهد با بشر گفتگو كند؛ برخي‌ها بلاواسطه, برخي «من وراء حجاب», برخي از راه ارسال رسول می باشد, چگونه ممكن است خداي سبحان بلاواسطه با يك جن سخن بگويد! البته اين بحث‌هايي كه در كتاب‌هاي كلامي و فلسفي هست برخي از مشكلات را حل نمي‌كند، آن بحث‌هايي كه در كتاب‌هاي اهل عرفان آمده و به زبان قرآن و دعا نزديك‌تر است آن حل مي‌كند. آن بحث‌هاي عقلي بر اساس سلسله نظام علّت و معلول مي‌گويند هر مسبّبي سببي دارد تا به خدای سبحان و علّةالعلل برسيم. در كتاب‌هاي معقول خدا را سرسلسله مي‌دانند كه اوست كه اين سلسله را اداره مي‌كند؛ اما در فنّ عرفان مطابق قرآن و روايات، خدا را هم سرسلسله مي‌دانند و هم با تك تك اعضاي اين سلسله مي‌دانند. هم به تك تك اعضاي سلسله مي‌گويند خدا اقرب است به تو از حبلِ وريد تو و اين اختصاصي به انسان ندارد بلکه خدا به درخت از حبل وريد درخت نزديك‌تر است, خدا به زنبور عسل از حبل وريد او نزديك‌تر است اختصاصي به انسان ندارد. اينكه «بكلء شي» نزديك است و ﴿بِكُلِّ شَيءٍ مُحِيطٌ﴾[6] است البته اينها همه مقام سوم و فصل سوم است؛ يعني مقام وجه او و فيض اوست, بنابراين دو راه دارد: يك راه عقلي دارد كه راه طولاني است و اسباب و علل در همين راه طولاني‌اند؛ يك راه ديگر, همان دعاي «ابوحمزه ثمالي» است. در اول دعاي «ابوحمزه ثمالي» همين است، دعاي روز 27 رجب كه امام كاظم(سلام الله عليه) قرائت كردند[7] همين است كه «أَنَ‌ الرَّاحِلَ‌ إِلَيْكَ‌ قَرِيبُ‌ الْمَسَافَةِ وَ أَنَّكَ‌ لَا تَحْتَجِبُ‌ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ‌ دُونَك»[8] خدايا! فاصله بين خلق و خالق خيلي كم است، يك قدم بيشتر نيست. اين «اختصام» با مبناي عقلي كه در كتاب‌هاي فلسفي و كلامي هست به زحمت قابل حل است، اما در فنّ عرفان, در دعا, در قرآن كاملاً قابل حل است; يعني ذات اقدس الهي در عين حال كه سرسلسله است و سلسله‌جنبان است و آغاز سلسله است، «مع كل شيء» هست, فيض او و وجه او «لا بالمقارنة» چنين چيزي ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ[9]ديگر اختصاصي به انسان ندارد; البته در اين مقام, همان بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه است كه «الدَّانِي فِي‌ عُلُوِّهِ‌، وَ الْعَالِي فِي دُنُوِّه»[10] در عين حال كه بالا هست پايين حضور دارد, در عين حال كه در پايين حضور دارد در بالا هست. ممكن است كسي با خداي سبحان سخن بگويد و خداي سبحان هم با او سخن بگويد اما نه خدايي كه در مرحله اوج و سرسلسله الهي است، بلكه اين خدايي كه ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِاست در اين مرحله; يعني با اين شأن نازل او با اين «الدَّانِي فِي‌ عُلُوِّهِ» ممكن است سخن بگويد. بنابراين ابليس اگر با خدا سخني گفت يا خدا با او سخني فرمود, نه در اوج عظمت الهي و ربوبي, بلكه در آن مرحله‌اي كه «مع كلّ شيء لا بالمقارنة»؛[11] پس اختصام ابليس دو راه دارد, گفتگوي ابليس دو راه دارد: يا مع‌الواسطه است كه با فرشته‌ها سخن مي‌گويد، يا اگر با الله سخن مي‌گويد و الله هم با او سخن مي‌گويد در مرحله نازله است، نه در مرحله عاليه, اين هم يك مطلب.

عدم دلالت حذف واسطه در بعضی از آيات بر سخن مستقيم خدا با انسان
پرسش: خداوند متعال ﴿قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً[12]مخاطبش ملائكه بودند در عين حال اِنبا هم به ملائكه شده و اينكه ابليس آن موقع كجا بوده يا همراه نبوده يا؟
پاسخ: خيلي از موارد است كه ذات اقدس الهي ﴿قالَ﴾ مي‌فرمايد ولي با وسائط همراه است الآن اين ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ كه خدا دارد ديگر ﴿قُلْ﴾ در آن نيست بعد بخشي از آيات خداي سبحان به رسولش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد: ﴿قُلْيا بَني‌ آدَمَ﴾, اما در بخشي از آيات سخن از ﴿قُلْ﴾ نيست مستقيماً با خود ما حرف مي‌زند ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ﴾, ﴿لا تَبْخَسُوا النَّاسَ﴾,[13] ﴿يا بَني‌ آدَمَ ديگر ﴿قُلْ در آن نيست. اين حذف ﴿قُلْ﴾ و حذف واسطه, معنايش اين نيست كه ما بلاواسطه با خدا داريم سخن مي‌گوييم يا كلام خدا را بلاواسطه داريم مي‌شنويم ذكر آن واسطه يا حذف آن واسطه جاي خاصّ خودش را دارد اين ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ كه خدا به ما فرمود ديگر به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نمي‌فرمايد «قل يا ايها الناس» نظير ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾[14] پس اگر جايي كلمه ﴿قُلْ﴾و مانند آن ذكر نشد و حذف شد, دليل نيست كه خدا بلاواسطه دارد با ما سخن مي‌گويد ما كلام را از خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ادراك مي‌كنيم، اگر هم يك وقت بلاواسطه باشد همان خدايي كه «أقرب الينا من حبل الوريد» است در اين مرحله با ما سخن مي‌گويد، نه در مرحله‌اي كه ﴿عَلِيٌّ حَكيمٌ[15] است، تا كسي به آن‌جا بار يابد بشود ﴿دَنا فَتَدَلَّي﴾.[16]

تبيين نفی اصل «اختصام» بين ابليس و خدای سبحان
مطلب ديگر اينكه اگرچه ذات اقدس الهي اختصام را به ابليس نسبت داد؛ ولی اختصامي نبود ـ همان طور که اشاره شد ـ که شيطان رو در روي خداي سبحان قرار بگيرد، او با ملائكه همراه بود. كلّ اين جريان را همان‌طور كه در بحث‌هاي قبل هم داشتيم ببينيد. در سوره مباركه «بقره» اين واسطه ذكر شد كه در مدينه نازل شد، اما در سوَر مكّي به صورت متن ذكر شد اين ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ اينها براي بعد از زمين است، بعد از اينكه انسان‌ها خلق شدند شيطان گفت: ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ وگرنه آيه 82 كه دارد ﴿قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ﴾ اين ضمير جمع به چه كسي برمي‌گردد، در آن‌جا كه هنوز آدم فرزندي پيدا نكرد، هنوز نكاحي حاصل نشده تا فرزندي پيدا شود, نسلي پيدا شود, بني‌آدمي پيدا شود. معلوم مي‌شود كه بين آن آيات قبل و اين آيه كه دارد ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ﴾ بخش‌هايي فاصله شد كه در سوَر مدني مثل «بقره» آمده است وگرنه اين‌جا سخن از جمع نيست, سخن از نسل نيست، اين ضمير جمع به چه كسي برمي‌گردد.
پرسش: به﴿انِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طينٍ[17] بر نمی گردد؟
پاسخ: اين تازه فرد مفرد است بعد سجده كنيد آن وقت نسل, نوه و نتيجه او ذكر نشده، در سوره مباركه «بقره» بله! ذكر شده، فرمود: ﴿مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلي‌ حينٍ[18] آن‌گاه ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ﴾[19] كذا يا ﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ﴾ كه در سوره «طه» دارد كذا, از آن به بعد ابليس گفت: ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ﴾ و مانند آن.

بيان اجمال و تفصيل در آيات خلقت عالَم
مطلب ديگر اينكه ذات اقدس الهي كلّ جهان را آفريد و فرمود: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[20] اين متن, بعد به صورت تفصيل فرمود ما وقتی عالَم امر را بخواهيم خلق كنيم، ديگر زمان و مكان ندارد: ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾؛[21] اين عالَم امر است كه خطاب, مخاطب‌آفرين است؛ اما درباره عالم خلق؛ يعني موجودات عالم طبيعت و ماده, گاهي مي‌فرمايد: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾,[22] گاهي درباره تأمين ارزاق بشر فرمود: ما اينها را در فصول چهارگانه خلق كرديم ﴿قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‌ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾,[23] ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ يعني چهار فصل, قوت و روزي مردم در چهار فصل تأمين مي‌شود اگر هميشه زمستان بود يا هميشه پاييز بود كه روزي تأمين نمي‌شد, كشاورزي و دامداري و امثال ذلك تأمين نمي‌شد؛ فرمود: ﴿قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‌ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾.

ويژه بودن آفرينش انسان در ميان مخلوقات و مراحل تکامل او
نسبت به مجموعه خلق سخن مي‌گويد و مي‌فرمايد: ﴿وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ﴾،[24] «اَيد» مفرد است جمع نيست اَيد يعني قوّه, در همين سوره مباركه «ص» داشتيم که داود ﴿ذَا الْأَيْدِ[25] است؛ يعني صاحب قدرت است صاحب قوّه است فرمود ما با قوّت و قدرت اين نظام سپهري را ساختيم اما درباره هيچ كدام ندارد كه ما با دو دستمان آفريديم فقط درباره انسان است كه فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ[26] اين را با دو دستم آفريديم؛ يعني با جامعيّتمان كه اسماي جمال و جلال همه جمع شدند هيچ كدام پراكنده نبودند تك‌بُعدي نبود بر اساس جامعيّت خلق كرديم. بدن او را بر اساس جامعيّت خلق كرديم و روح او را با جامعيّت خلق كرديم، پيوند جسم و روح را هم با جامعيّت خلق كرديم. درباره اين مثلث; يعني بدن, روح, تركيب بدن و روح كه از اين مجموعه به عنوان ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ذكر مي‌كند، براي اينكه مي‌خواهد بگويد انسانيّت, يك موجود پخته است حالا ممكن است عده‌اي نظير ضايعات ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[27] در بيايند. شما مي‌بينيد بعضي از كارخانه‌ها يك سلسله ضايعاتی هم دارند كه اينها آن صلاحيّت را ندارند كه به صورت کالای خوب در بيايند اينها جزء بُراده‌ها و ضايعات‌اند، اينها جزء ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ هستند كه خودشان را به اين صورت در آوردند وگرنه درباره آن‌كه انسان است فرمود ما اين سه كار را كرديم درست است كه از تراب خلق كرديم اما صبر كرديم اين پخته شود, درست است كه تراب را طين كرديم ولي هنوز پخته نشد, درست است مدتي صبر شد ﴿حَمَإٍ مَسنُونٍ﴾[28] و بو آمد، ولي هنوز پخته نشد؛ اما وقتي «صلصال» شد «صلصال» به آن آجر پخته مي‌گويند ﴿خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ[29] فرق بين آجر و خِشت اين است كه آن خام است مي‌گويند خشت «لَبِن خشت خامست آجر چه پخته»[30] كه در نصاب خوانده ايد, آجر آن پخته را مي‌گويند, لِبن آن خشت خام را مي‌گويند. ما از خام خلق نكرديم. پس اين بدن همه اين مراحل را پشت سر گذاشت تا سِفت و سخت و محكم شد ﴿صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ شد، اين يک؛ روح هم كه به ما مرتبط است، اين روح يقيناً پخته و مستحكم و ستبر است اين دو, در پيوند روح و بدن ما عجله نكرديم تا اين دوران گذشت و در قرار مكين قرار گرفت، «نطفه» شد، بعد «علقه» شد، بعد «مضغه» شد، بعد به صورت «عظام» در آمد، بعد گوشت مناسب به او پوشانديم و «جنين» شد؛ حالا آماده شد كه تحوّلي پيدا كند، بعد از اينكه اين مراحل را گذراند ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ از اين به بعد ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾.[31] ما اين را يك مادّه كامل پخته آفريديم كه هم مفردات آن حساب‌شده است و هم تركيب آن حساب‌شده. اين را ذات اقدس الهي در همه مواردي كه با او كار رسمي دارد اِعمال كرده است.

ظهور دقايق خلقت در موسی و عيسی(عليهما السلام) و امت آن دو
مي‌بينيد در قرآن كريم فرمود بدترين دشمن نسبت به مسلمان‌ها مشركان‌ هستند و در كنار مشركان, بدترين دشمن‌ها در آنها همين صهيونيست‌ها هستند كه ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصاري‌﴾[32] در خلقت وجود مبارك موسي چه حادثه‌اي اتفاق افتاد كه امّت او به اين صورت در آمدند و در خلقت وجود مبارك عيسي چه حادثه‌اي پيش آمد كه امّت او به اين صورت در آمدند, اگر اينها را تحريك نكنند, اگر استكبار جهاني روي اينها كار نكند اينها را رها كنند طبعاً پيروان مسيح نرم‌تر از پيروان موساي كليم‌ هستند. يك وقت است استكبار اينها را استعمار مي‌كند, استثمار مي‌كند, مي‌كُشد ـ كما هو اليوم ـ كه «خذّلهم الله» وضعشان را مي‌بينيم, اما اگر بيگانه‌اي اينها را مهار نكند و اينها را به حال خودشان بگذارد آن وقت اين آيه مصداق پيدا مي‌كند اين آيه مي‌فرمايد: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا﴾. اين دو گروه از بدترين دشمنان اسلام‌ هستند ﴿وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصاري سه دليل مي‌آورد ﴿ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾داشتن قسّيس و رهبان, مشترك بين يهود و مسيحي‌هاست. هم يهود كشيش دارند و هم ترسا؛ اما آن قسمت سوم كه ﴿وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾مهم است. سرّش گفتند اين است كه وجود مبارك عيسي در حال نشاط, رحمت, انبساط, انعطاف و وضو به بار آمده است، وجود مبارک موسي در حال اضطراب, در حال سيّءالخُلق بودن, خوف, هراس به دنيا آمده است; حالا اينها در حدّ كارهاي ذوقي است، اسرار عالم را خدا مي‌داند; ولي كارهاي ذوقي گوشه‌اي از تفسير را مي‌تواند به عهده بگيرد، نه بحث‌هاي اساسي تفسير را، اين است که وقتي فرستاده خدا آمد به حضور مريم(سلام الله عليها) تا به او فرزند عطا كند، خدا فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا[33] در اين حالت مريم(سلام الله عليها) كاملاً عصباني بود, كاملاً غضبناك بود, كاملاً خشمناك بود و تنها راه کاهش اضطرار به خداي سبحان پناهنده شدن بود كه گفت: ﴿إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا﴾[34] اين حالت براي مريم(سلام الله عليها) بود، گفتند در اين حالت آن نفخ الهي حاصل نشد، جبرئيل يا فرستاده الهي آن مأموريت را انجام نداد. حرفي زد, كاري كرد, گفتاري داشت, رفتاري داشت كه تا وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) از آن حالت خشم و غضب و عصبانيّت و اضطراب در بيايد و به حالت نشاط و انبساط و باز بودن برسد، آن‌گاه نفخ صورت گرفت. گفت من مأمور الهي‌ام، من بشر نيستم، سخن از مَحرم و نامَحرم نيست، من مأموريت الهي دارم و از طرف خدا آمدم تا به شما فرزند عطا كنم ﴿لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا﴾؛[35] آن‌گاه كلّ اوضاع مريم(سلام الله عليها) عوض شد. بشّاش, خندان, شاداب, منبسط, در اين حال مادر شد. شما روايات باب نكاح را نگاه كنيد مي‌گويند مادر در دوران بارداري عصباني نشود, خشن نشود, مضطرب نشود, سيّئةالخُلق نشود, پرخاشگر نشود چون همه اينها در كودك اثر دارد آن مادر بدخُلق, مادر عصباني, مادري كه استرس دارد, در زندگي‌ خود مشكلات دارد، كودك او خوب بار نمي‌آيد، پدر هم در همان حال همين‌طور است. اين بي‌اثر نيست اما مادرِ موسي(سلام الله عليه) در حال اضطراب چگونه بچه را حفظ بكند تا فرعوني‌ها نگيرند, نكشند, چگونه ما را از بين نبرند، با اين اضطراب. پس بين موسي و عيسي خيلي فرق است او «بَطش» است قبل از نوبت مُشت مي‌زند و كسي را مي‌كُشد؛ ولی وجود مبارك عيساي مسيح هرگز چنين كارهايي را نمي‌كند هر دو حق است; منتها يكي مظهر «هو القادر» است يكي مظهر «هو الرحيم» هر كدامشان حق است آن‌كه ﴿فَوَكَزَهُ مُوسي[36]با يك مُشت يك جوان قِبطي را از پا در آوردآن اضطراب ها بي‌اثر نيست، چنين كاري را هرگز حضرت عيسي نكرده است. ما اسرار عالم را كه نمي‌دانيم؛ ولي گوشه‌اي است كه به ما مي‌فهماند، اين رواياتي كه مي‌گويد مادر در دوران بارداري عصباني نشود, همسرش او را عصباني نكند, مواظب باشد كه او غذاي مناسب, ميوه مناسب, هواي مناسب, وضع مناسب داشته باشد هيچ استرسي بر او تحميل نشود سيّئةالخُلق نشود تا فرزندش گشاده‌روي و خندان و بشّاش و رحيم و رئوف به بار بيايد همين است.

تأثير حالات روحی مادر در جنين و رفتار او
پرسش: حضرت مريم در آن‌جا گفت: ﴿كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا﴾؟
پاسخ: بله او درباره مردم فرمود و اما آن وقتي كه مي‌خواست حرف جبرئيل را تحويل بگيرد كه ديگر كمال نشاط پيش آمد, ديگر نگفت: «أعوذ بك منك» قبل از اينكه تشخيص بدهد كه اين بشر نيست و بفهمد اين فرستاده خداست كاملاً عصباني بود دفعتاً به ذات اقدس الهي متوسّل شد حالت خشم و غضب و توسل و استعاذه و اينها داشت بعد وقتي جبرئيل گفت من از طرف خدا آمدم ﴿لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً﴾آن هم ﴿زَكِيًّا﴾او هم كاملاً تحمّل كرد و نفخ صورت گرفت و او شده مريم اما وقتي تهمت زدند گفتند: ﴿يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا[37] فرمود: ﴿يا لَيْتَني‌ مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا﴾[38]وقتي مي‌بيند مردم او را متّهم مي‌كنند كه از كجا باردار شدي با فلان يهودي آشنا شدي اين مي‌گويد: ﴿يا لَيْتَني‌ مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا﴾ آن وقت اين سخن است.
غرض آن است كه اگر مادر نظير مادر موسي باشد آن وضع پيش مي‌آيد; منتها حالا چون معصوم بودند كنترل كردند و اگر نظير مادر عيسي باشد اين پيش مي‌آيد. شما بگذريد از اينكه استكبار جهاني الآن دستش در دست صهيونيست است كه «كلاهما في النار» ولي اين آيه را بالأخره انسان بايد به عنوان اصل قرآني بپذيرد ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصاري‌ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ اين هست. حالا اگر حوادثي و حواشي آن را همراهي نكند طبع اوّلي اين است الآ‌ن حواشي آمده است.

موسی و عيسی(عليهما السلام) مظهر دو اسم جمال و جلال الهی در رفتار
پرسش: اين تحليل باعث نمي‌شود ما بياييم امّت يهود را که بدی می کنند به مادر ولیّ خدا؟
پاسخ: نه, هيچ بدي نيست؛ منتها آن‌كه معصوم است معصومانه كارها را تنظيم كرد و فرمود مثل اين باشيد. به هيچ وجه اولياي الهي متّهم نخواهند بود اما چنين كاري را شما در قصه حضرت عيسي نمي‌بينيد كه با جواني درگير بشود با مُشت او را از پا در بياورد ﴿فَوَكَزَهُ مُوسي همه‌اش حق است منتها ذات اقدس الهي يك وقت به عنوان «هو المنتقم» ظهور مي‌كند, يك وقت به عنوان ﴿هُوَ الرَّحِيمُ﴾[39] ظهور مي‌كند. اين به عنوان ﴿هُوَ الرَّحِيمُ﴾ ظهور كردن يك مطلب است, به عنوان «هو المنتقم» مطلب ديگر؛ هر دو معصوم‌اند, هر دو به جاست منتها يكي رحمت است به‌جا, يكي غضب است به‌جا. اينكه ما در دعاها مي‌گوييم خدايا همه اوصاف تو خوب است يكي از برجسته‌ترين اوصاف تو عدل است ديگر از عدل پايين‌تر وصفي نداري خدايا ما را با عدلت به محكمه نبر! «الهي عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك»[40]تو دو محكمه داري يك محكمه عدل است يك محكمه احسان, ما را در محكمه عدل ببري محكوم هستيم ما را در محكمه احسان ببر كه گذشت است و عفو است و رحمت «الهي عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك» با ما عادلانه رفتار نكن چون اگر با ما عادلانه رفتار كني ما محكوم هستيم با ما محسنانه رفتار كن. يك وقت است كه وجود مبارك موساي كليم عادلانه رفتار مي‌كند يك وقت وجود مبارك عيساي مسيح محسنانه رفتار مي‌كند, بنابراين هر دو خير است اما اين بي‌اثر نيست حالا اگر ما اسرار مريم و مادر موسي را درست نفهميم اين رواياتي كه به ما گفته است مادر, زن در دوران بارداري اين اوصاف را رعايت كند اين براي ما قابل فهم است اين را هم مي‌فهميم هم بايد عمل كنيم.

علّت أحسن المخلوقين بودن انسان
در جريان خلقت خدا هم فرمود من انسان را اين‌چنين آفريدم با دو دستم خلق كردم, با رحمت آفريدم, با جمال و جلال آفريدم. من اختيار به او دادم; ولي كم نياوردم من انسان را مثل آسمان خلق نكردم كه فقط ستبر باشد من انسان را مثل حيوان و نباتات خلق نكردم كه فقط مسائل غذايي و خوراكي را داشته باشند من او را با جمال و جلال همراه با اختيار خلق كردم؛ اين گونه خلقت, انسان كامل در مي‌آيد ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ اين خلقتِ ﴿بِيَدَيَّ باعث شده است كه اين انسان شده «احسن المخلوقين» و خداي سبحان شده «أحسن الخالقين», ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾ را درباره خودش فرمود, اين گونه خالقيّت باعث مي‌شود كه اگر انبياي الهي، اين‌طور رفتار كنند، مظهر رأفت و رحمت و صلح و صفا خواهند بود و اگر مادون عمل كنند; يعني به عدل رفتار كنند با انتقام همراه خواهد بود. خداي سبحان جهنّم را بر اساس عدل تنظيم كرده است و بهشت را بر اساس احسان تنظيم كرده است به ما هم گفتند با خدا راز و نياز كنيد بگوييد خدايا! ما را با احسان محاكمه كن نه با عدل, پس خداي سبحان انسان را با «يدين» آفريد يك, آسمان‌ها را با قدرت خلق كرد دو, موجودات مجرّد با ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ حاصل مي‌شوند سه.

بررسی هماهنگی بين جسم و روح در آفرينش انسان
اما در جريان پيوند روح و بدن مبسوطاً در همان سوره مباركه «مؤمنون» گذشت هيچ كدام متشابه نيستند تا يكي محكم باشد ديگري تشابه آن را حل كند. در آيه چهارده سوره مباركه «مؤمنون» آمده است كه ما اين نطفه را كه در قرار مَكين قرار گرفت نطفه را علقه كرديم پس اين موجودِ علقه, نطفة الحدوث است و علقيّة البقاء, ﴿فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً﴾ اين علقةالحدوث است و مضغطةالبقاء, ﴿فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً﴾ اين مضغةالحدوث است و «عظمي‌البقاء», ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾ اين موجود ملتحم لحم‌دار «عظمي‌الحدوث» است و «لحمي‌البقاء» ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ اين شيء قبلاً لحمي‌الحدوث بود خَلقي‌البقاء است ﴿خَلْقاً آخَرَ﴾اين ﴿خَلْقاً﴾را با ﴿خَلَقْنَا كه قبلاً گفته, كلاً مسير عوض شد اول جعل بود, بعد همه‌اش ﴿خَلَقْنَابود مرحلهٴ آخر مي‌فرمايد نه از باب جعل نطفه در قرار مكين است, نه از باب خلق مادّي است, بلكه انشايي است از سنخ ديگر, بنابراين با ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي[41] هماهنگ است.
اما رواياتي كه دارد «خلق الله الأرواح قبل الأجساد»[42] يا دارد «الأرواح جنود مجنّدة»[43] آن موجود به عنوان وجود عقلي سرِ جاي خود محفوظ است نه نفس, چون نفس آن است كه مدبّر بدن باشد بعد تعلّق به بدن عارض او شده؛ منتها اين تعلّق چگونه عارض يك موجود مجرّد مي‌شود اين را بحث‌هاي عقلي بايد حل كند يا اين موجود مادي چگونه از نشئه ماده پا فراتر گذاشت دسترسي به عالم مجرّد پيدا كرد اين را هم همان علوم بايد حل كنند. از هر دو طرف اين شبهه هست كه چگونه يك موجود مادّي به نشئه تجرّد مي‌رسد يا يك موجود مجرّد خودش را تنزّل مي‌دهد به مقام مادي مي‌رساند; ولي تشابهي در كار نيست.

ذکر معاد برترين ذکر در ميان اذکار الهی و علّت آن
در اين بخش پاياني كه فرمود: ﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ﴾ خيلي از موارد است كه انسان خودش مي‌خواهد ببيند كه كدام «ذكر» بهتر است گاهي هم سؤال مي‌كنند كدام «ذكر» را بگوييم ثواب آن بيشتر است البته اينكه در دعاها آمده مشخص شد در ماه مبارك رمضان چه بگوييم, در ماه رجب چه بگوييم, در ماه شعبان چه بگوييم, اين دعاها را دستور دادند, اما آن ذكري كه انسان را به مقام مي‌رساند آن را قرآن مشخص كرد فرمود ما ابراهيم را, اسحاق را, يعقوب را, اينها را جزء بندگان مخلَصمان قرار داديم ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ ما شديم مخلِص، اينها شدند مخلَص كه «استخلصهم الله لنفسه» شدند جزء عباد مخلَص, چرا؟ چون آنها اهل «ذكر» هستند, ذكرشان چيست؟ چه چيزي مي‌گفتند؟ «يا الله, يا الله» مي‌گفتند؟ ذكرشان ذكر مبدأ بود؟ خير, ذكرشان ذكر معاد بود، خدا را به عنوان «هو المرجع» به ياد مي‌آوردند ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ﴾[44] «فإن قيل ما تلك الخالصة؟ قلت هي ذكري الدار» به ياد معاد بودن, اگر از ما بپرسند كه ما چه ذكري بگوييم دو جواب داريم: ذكري كه ثواب بخواهيم ببريم، بله! همين كه در كتاب‌ها هست, بخواهيم مخلَص بشويم راه اخلاص را طي كنيم ياد معاد, ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ﴾ سؤال چرا؟ ﴿بِخالِصَةٍ﴾ سؤال: آ‌ن خالصه چيست؟ «ما تلك الخالصة» چه صفت خالصه‌اي اسحاق و ابراهيم و اينها داشتند؟ ﴿ذِكْرَي الدَّارِ﴾[45] اينها بدون ريا چون ياد معاد بودند ديگر ريا در آن نيست ياد سؤال بودن, ياد جواب بودن, ياد قبر بودن, ياد برزخ بودن، ديگر ذكر لفظی كه نيست، اين ياد است نه نام؛ بنابراين ولو لب هم حركت نكند آدم هر كاري كه مي‌كند بايد مواظب باشد كه بايد جواب بدهد، انسان هر حرفي که مي‌زند, هر كاري که مي‌كند بايد به اين ذكر و به اين ذُكر و به اين ياد باشد كه من بايد جواب بدهم! آن وقت كارش يا واجب است يا مستحب, ديگر حرام و مكروه را كه آدم نمي‌تواند با ياد معاد انجام بدهد اين شخص يا كار واجب انجام مي‌دهد يا كار مستحب, اين راه مخلَص شدن است اين راه سير و سلوك است, ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ﴾ سؤال؟ چرا اينها را مخلَص كرديد؟ ﴿بِخالِصَةٍ﴾ يعني به يك صفت صاف و خالص, سؤال: «ما تلك الخالصة؟» جواب: ﴿ذِكْرَي الدَّارِ﴾ اميدواريم كه اين توفيق نصيب همه ما بشود و خدا به بركت قرآن و عترت نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌اش حفظ بفرمايد! سالگرد رحلت امام است روح مطهّر امام راحل و شهدا را با انبيا محشور بفرمايد! مشكلات كشور را حل بفرمايد! جوان‌ها را از بهترين جوان‌هاي اهل بيت قرار بدهد! فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده! دشمنان اسلام مخصوصاً اسكتبار و صهيونيسم را مخذول و منكوب بفرمايد! امروز چون پايان درس است يكديگر را فراموش نكنيم!


[3]سوره احزاب، آيه72.
[7]مصباح المتهجد، ج2، ص815.
[10]الصحيفة السجادية، دعای 47.
[11]شرح اصول الکافی، ج3، ص416.
[30]نصاب الصبيان، ص 20؛ «لَبِن خشت خامست آجر چه پخته ٭٭٭عَسِر ضدّ آسان عويص است مشکل».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo