< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

93/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسير آيات 6 تا 12 سوره فصلت
﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ (۶) الَّذِينَ لاَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (۷) إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (8) قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ (9) وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‌ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ (10) ثُمَّ اسْتَوي‌ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‌ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي‌ في‌ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (12)

فايده تحصيل علوم دينی در عصر غيبت
برخي از سؤالاتي كه مربوط به مباحث قبل است اين است كه گاهي گفته مي‌شود ما در عصر غيبت در ظلمت و تاريكي هستيم از اين درس و بحث و علوم چه طرْفي مي‌بنديم؟ مستحضريد كه ائمه(عليهم السلام) عموماً و وجود مبارك وليّ عصر خصوصاً اينها «خليفه الله» هستند, اين اصل مطلب و ذات اقدس الهي كه «مستخلف‌عنه» هست «محيط بكلّ شيء» [1]است و «مَعَ كلّ شَيءٍ» [2]است با همه ما هست ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾ [3]است, اصل دوم. پس اگر مشكلي هست در غيبت ماست نه در غيبت وليّ ما؛ ما اگر از غيبت به حضور بياييم, اگر از جهل به علم بياييم مبدأ خود را مي‌شناسيم و او را مي‌پرستيم, خليفه مبدأ خود را مي‌شناسيم, ولايت او را مي‌پذيريم و در روح و ريحانيم، وگرنه آن حضور فيزيكي براي بسياري از افرادي كه در صدر اسلام بودند و نمازهاي پنج‌گانه را پشت سر بهترين امام جماعت دنيا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌خواندند, در مسجدالنبي هم اقامه مي‌كردند كه بعد از مسجدالحرام بهترين مسجدهاي روي زمين است با اين وجود طرْفي نبستند. پس ما اگر از غيبت به در بياييم بسياري از مسائل براي ما حل است و اين علوم ديني, زمينه است براي اينكه انسان به اينها عمل كند و از غيبت در بيايد و مشمول لطف حضرت بشود.

ايمان به مبدأ و خدمت به خلق دو اصل مورد اهتمام دين
مطلب دوم آن است قرآن كريم كه آمده است عناصر محوري دينرا ذكر كرد و در بين آنها به دو اصل خيلي اهميت داد: يكي ايمان به مبدأ, يكي خدمت به خلق؛ چه از وجود مبارك امام عسكري(سلام الله عليه)، چه از ائمه ديگر(عليهم السلام) و از وجود مبارك پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) ـ از اين چهارده معصوم ـ اين رسيده كه دو چيز است بهتر از آنها فرض ندارد, دو چيز است كه بدتر از آنها نيست: «خَصْلَتَانِ‌ لَيْسَ‌ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَيْ‌ءٌ»[4]يكي ايمان به خدا, يكي خدمت به خلق خدا و دو چيز است كه از آنها بدتر نيست: يكي كفر به خدا, يكي ضرر به خلق خدا. اينها در اوايل رسالت آمده است.

رسيدگی به مستمندان در زمان کميابی دستور ثابت سُور مکی
شما اين سُوَر مكّي را كه ملاحظه بفرماييد، فضاي مكه, جوّ نزول مكه, شأن نزول مكه، در بسياري از سوَر مكّي سخن از كمك كردن به فقرا, توليد شغل, رفع بيكاري و اينها مطرح است. اين سوره‌هاي مباركي كه در بخش پاياني قرآن كريم هست را ملاحظه بفرماييد. سوره مباركه «بلد» كه در مكه نازل شد، بعد از آن آيات توحيدي، مي‌فرمايد: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ في‌ يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ ٭ ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ﴾ [5]اين در مكه نازل شد. فرمود اينها چرا روي دشت راه مي‌روند، روي مكان هموار راه مي‌روند، صراط مستقيم يعني مستقيم نه يعني آسان, صراط مستقيم صراطي است كه اگر انسان شروع كرد به رفتن, احتياج ندارد كه از ديگري آدرس سؤال كند، مستقيم به بهشت مي‌رود؛ نه اختلاف در آن هست, اختلاف يعني اختلاف, تخلّف يعني تخلّف، «بينهما فرقانٌ عظيم», اين‌جا پا گذاشتي آخرش بهشت هست؛ منتها اين‌جا كُتل دارد، صراط مستقيم نه يعني هموار, يعني صراطي است كه كج‌راهه نيست, بيراهه نيست, خطر ندارد, گمراهي ندارد همين, اين‌جا پا گذاشتي آخرش بهشت است; ولي اين عَقبه دارد, كُتل دارد، فرمود چرا اينها اين كتل‌ها را طي نمي‌كنند: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾ بعد عَقبه را تفسير كرده است، فرمود مي‌دانيد عَقبه چيست؟ عَقبه بنده آزاد كردن، يك؛ در زمان گراني و كميابي به داد فقرا رسيدن، اين عقبه است. عقبه را وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) معنا كرده است؛ البته تفسير روشن همين آيات است: ﴿فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ في‌ يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ﴾ اينها كه بي‌مسكن هستند، گرفتار تراب و خاك‌اند, زمين‌گير هستند، به درد اينها برسيد، مسكن اينها را تأمين كنيد.

سيره امام رضا(عليه السلام) در کنار سفره غذا
وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) در بين ائمه(عليهم السلام) از يك قدرت ظاهري برخوردار بود، سفره‌هاي سنگيني به احترام حضرت پهن مي‌شد، وجود مبارك حضرت قبل از اينكه شروع كنند ـ از ائمه ديگر هم نقل شده است كه اگر چنين سفره‌اي بود آنها هم چنين كاري مي‌كردند ـ يك ظرف خالي طلب مي‌كرد و از بهترين غذاهاي آن سفره، در اين ظرف مي‌ريخت، پُر مي‌كرد و اين آيات را مي‌خواند، بعد مي‌فرمود: اين را به مستمند بدهيد. هر لقمه‌اي كه برمي‌داشت، در اين ظرف‌هاي کنار سفره و در اين كاسه خالي مي‌گذاشت و مي‌فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ في‌ يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ﴾ فرمود آن كسي كه بخورد و ته‌مانده سفره را به ديگري بدهد كه اين اقتحام عقبه نيست, آن‌كه لباس نو را بپوشد، وقتي مندرس شد به ديگري بدهد، اينكه اقتحام عقبه نيست, آن‌كه كار حضرت علي(عليه السلام) را مي‌كند، دوتا لباس تهيه مي‌كند يكي را برای خودش و ديگري را به قنبر مي‌دهد، آن اقتحام عقبه است. اين كار امام رضا(سلام الله عليه) بود. [6]

رسيدگی به مستمندان، حرف بين المللی دين و دال بر جهانی بودن آن
اين آيه هم در مكه نازل شد، فرمود بسيار خوب, كافريد كافر باشيد؛ ولي به درد فقرا برسيد. اين توليد شغل, رفع بيكاري, مشكل گراني را حل كردن، اينها جزء دستورهاي بين‌المللي دين است؛ منتها حالا آن روز دستور نبود كه براي روم نامه بنويسد يا براي امپراطوري ايران نامه بنويسد؛ ولي عمل اين بود. همه اين آيات در مكه نازل شد و فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ في‌ يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ﴾ آن وقتي كه گراني است, كميابي است ﴿يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ﴾؛ آنها كه ارحام شما هستند، يا ﴿مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ﴾ اينها كه حاشيه‌نشين شهرند و به تراب بسنده كردند، خاك‌نشين‌اند، فرمود رسيدن به اينها, جامه نو به اينها دادن, غذاي تازه به اينها دادم، اين اقتحام عقبه است. اصرار قرآن كريم بر اين است كه اولاً توحيد, ثانياً رسيدن به خلق; هم از امام عسكري(سلام الله عليه) رسيده است و هم از ائمه ديگر كه «خَصْلَتَانِ‌ لَيْسَ‌ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَيْ‌ءٌ» يك, «خَصْلَتَانِ‌ لَيْسَ‌ فَوْقَهُمَا مِنَ الشَّرِّ شَيْ‌ءٌ»؛ شرك و نرسيدن به امر فقرا و نيازمندان از بدترين كارهاست, ايمان به خدا و رسيدن به كار خَلق از بهترين كارهاست, بنابراين نمي‌شود گفت حالا اسلام كه رشدي نكرده، چطور حرف بين‌المللي مي‌زند. پيامبر از همان اول فرمود: من براي جهان آمدم ﴿وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ﴾[7]اين است, ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾[8]اين است, ﴿ذِكْري‌ لِلْبَشَرِ﴾[9]اين است؛ منتها دعوت اول سرّي بود، بعد ﴿أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ﴾[10]بود، بعد ﴿فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ﴾[11]بود؛ ولی حرف, حرف جهاني است.

حسب شديد به مال علت عدم رسيدگي به فقرا و مذمّت آن
در سوره مباركه فجر كه قبل از سوره مباركه «بلد» است و در مكه نازل شد، فرمود: مشكلش اين است كه ﴿كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ ٭ وَ لا تَحَاضُّونَ عَلي‌ طَعامِ الْمِسْكينِ ٭ وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا ٭ وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾[12]«جَمّ» يعني انبوه, نه مال فراوان, دوستي‌تان فراوان است, حُبّ شما جمّ است، آن ﴿جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ﴾ [13]يك بحث ديگري است, ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[14]نه, همين مال كمي كه داريد, مال فراوان نداريم؛ ولي حبّش به اين مال اندك, جَمّ است؛ يعني انبوه است و اين را بايد كم كرد, بنابراين رسيدن به فقرا و توليد كار و توليد شغل و مانند آن از پيام‌هاي اوّلي قرآن كريم است. اين‌جا هم فرمود: بسيار خوب, مشركين گرفتار دوتا شرّند: يكي به <الله> ايمان ندارند, يكي به خلق خدا نمي‌رسند: ﴿وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ ٭ الَّذِينَ لاَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ﴾؛اين زكات، زكات فقهي خاص نيست، زکات فقهي در مدينه نازل شد، آن عبادت است، قصد قربت مي‌خواهد و از كسي كه قصد قربت نكند قبول نيست؛ اما زكات به معناي انفاق و رسيدن به فقرا؛ همان مطلق خيرات است و از هر كسي مقبول است: ﴿وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ ٭ الَّذِينَ لاَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾.

کيفرالهي بودن عدم درک سخنان پيامبر توسط مشرکان
مطلب ديگر اينكه آنها مي‌گفتند شما ما را درك نمي‌كنيم، ما هم شما را درك نمي‌كنيم براي اينكه ﴿مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ﴾[15]ذات اقدس الهي حرف اينها را تكذيب نكرد، آنها مي‌گفتند ﴿قُلُوبُنا في‌ أَكِنَّةٍ﴾ [16]ما شما را درك نمي‌كنيم, معرفت نداريم؛ اما نمي‌دانند اين پرده از كجا روي مدارك معرفتی اينها القا شده و آويخته شده؛ اينها با سيّئات اعمالشان تار و پود پرده را بافتند و ذات اقدس الهي فرمود: ﴿جَعَلْنا عَلي‌ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً﴾ [17]كه اين كيفر الهي است. آنها كه گفتند: ﴿قُلُوبُنا في‌ أَكِنَّةٍ﴾ خدا تكذيب نكرد؛ ولي نمي‌دانند كه از كجا دارند چوب مي‌خورند، اين تار و پود آن پرده را خودشان بافتند بعد ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا عَلي‌ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً﴾.

ناروا بودن تصور مشرکان از عدم درک پيامبر از آنان
اينكه گفتند: ﴿مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ﴾ يعني نه ـ معاذ الله ـ تو ما را درك مي‌كني نه ما, غافل از اينكه پيغمبر آنها را كاملاً درك مي‌كرد، معناي ﴿بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ﴾ ممكن است از نظر بي‌حرمتي آنها اين باشد؛ ولي واقعيّت اين نيست آنها پيغمبر را درك نمي‌كردند؛ ولي حضرت كاملاً به آنها احاطه داشت و خصوصياتشان را درك مي‌كرد و راهنمايي هم مي‌كرد؛ منتها از دو طرف حجاب بود; يعني فيض تو به ما نمي‌رسد، چون ما خودمان جلويش را گرفتيم؛ خودمان هم جلوي خودمان را بستيم كه به فيض شما دسترسي پيدا نكنيم. اگر اضافه شدن كلمه «من» كه اصرار زمخشري بر اين است، براي اين نكته باشد.

استقلال فکري، لازمه اوليه زندگي محققانه و رسيدگي به مستمندان
مطلب بعدي آن است كه در فضاي جاهليت اين‌طور بود، در فضاي اسلام هم همين‌طور است كه انسان موظف است مستقل باشد، تا به ديگران برسد؛ اگر استقلال نداشته باشد، تابع زيد و عمرو باشد؛ در ايمان و كفر, در حق و باطل, در صدق و كذب, در عدل و ظلم, در خير و شرّ, در حَسَن و قبيح، اين «يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيح» است, «أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ» [18]است و مانند آن; ولي وقتي مستقل بود، هم خودش مستقيم مي‌رود؛ نه راه كسي را مي‌بندد و نه بيراهه مي‌رود و هم اجازه نمي‌دهد كسي كج‌راهه برود، تا آن‌جا كه ممكن است ديگران را هدايت مي‌كند. در آيه سه و هفت و هشت سوره مباركه «حج» گذشت كه فرمود اگر تابعي! محقّق باش, اگر متبوعي! محقّق باش, اگر مرجعي محقّق باش, اگر راجعي! محقّق باش. آيه سه و هفت و هشت سوره مباركه «حج» اين بود كه ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَريدٍ﴾ يا ﴿ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ﴾؛ فرمود: تا محقّقانه حركت نكرديد، اين مشكلات دامنگيرتان مي‌شود كه «يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيح».

پذيرش دين توسط غيرعرب ها دال بر استقلال و بين المللي بودن آن
بنابراين هم مسئله غيبت مشخص شد, هم مسئله استقلال انسان مشخص شد و هم رسالت دين در آغاز امرش همين است كه هر دو امر را رعايت كند; يعني وظيفه انسان نسبت به خالق و وظيفه انسان نسبت به خلق را رعايت كند و هم جهاني بودن آن. درست است نامه‌اي كه حضرت براي امپراطوري ايران و روم نوشت در مدينه بود; ولي اصل دعوت, دعوت جهاني بود، به دليل اينكه در همان مكه صهيب رومي مسلمان شد, سلمان فارسي مسلمان شد, بلال حبشي مسلمان شد، معلوم مي‌شود دين اختصاص به همين مسئله عرب و حجاز و مكه و مدينه و مانند آن نداشت, جهاني بود، چون اينها از اطراف عالم آمده بودند، اينها هيچ كدام عرب نبودند، اينها مخصوص مكه و مدينه نبودند, يكي از حبشه آمده, يكي از ايران رفته, يكي از روم آمده و اين حرف‌ها را پذيرفتند, اين پذيرش نشان آن است كه مستقل است.

نفي هرگونه نقض و رنج و خستگي در بهشت از بهشتيان
اما اينكه انسان وقتي وارد بهشت شد، علم او زياد مي‌شود; ولي حسرت نمي‌برد، براي آن است كه آن نشئه, نشئه كمال است. الآن فرشته‌ها بعضي‌ها مطاع‌اند, بعضي مطيع‌اند ﴿مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ﴾ [19]يك عده زيرمجموعه جبرئيل(سلام الله عليه) هستند, يك عدّه زيرمجموعه اسرافيل و ميكائيل و عزرائيل(سلام الله عليهم اجمعين) هستند، اما هيچ كدام غطبه‌اي, حسرتي, افسوسي, حسدي ندارند كه ما چرا به اين مقام نرسيديم. شئون داخلي ما هم همين‌طور است قواي بيروني ما اين‌طور است, قواي دروني ما اين‌طور است در بيرون ما سمع و بصر داريم؛ ولی هيچ كدام حسد ديگري, حسرت ديگري را ندارند؛ در درون وَهم داريم, خيال داريم، هيچ كدام حسرت ديگري, حسد ديگري را ندارند. در بهشت اصلاً اين نقص‌ها نيست، اين «لا», «لا»ي نفي جنس است؛ منتها در اثر تكرار اين «لا» اين كلمه لغو و تأثيم مرفوع ذكر شد: ﴿لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ﴾،[20]وگرنه اين «لا»ي نفي جنس نصب مي‌داد. اينكه فرمود: ﴿لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ﴾ اين اصلاً حسرت و حسد و زشتي و مانند آن نيست؛ لذا هيچ حسرتي در بهشت نيست، با اينكه انسان كمالات نامتناهي را يكي پس از ديگري طي مي‌كند و خستگي هم در آن نيست، براي اينكه انسان بيكار نيست تا خسته شود؛ علوم نامتناهيه الهي يكي پس از ديگري ظهور مي‌كند، اسماي حسناي نامتناهي الهي يكي پس از ديگري ظهور مي‌كند، مگر اين كمالات كم است, مگر تمام‌شدني است؟! بنابراين نه خستگي هست, نه يكسان بودن هست, نه احساس ملال مي‌شود، هر لحظه و هر حالتي فيضي از اسماي نامتناهي الهي, اين هزار و يك اسم مبارك كه در «جوشن كبير» هست هر كدام اگر ميلياردها ميليارد درجه شما اين را تفسير الهي بدانيد، مي‌بينيد كه تمام شدني نيست بنابراين انسان آن‌جا از يكسان بودن احساس خستگي نمي‌كند, احساس يكسان بودن نمي‌كند, ملالي در آن نيست, هيچ رنجي در آن نيست, خستگي و لغو و تأثيم و مانند آن در او نيست. پرسش: در هر درجه بالاتر غبطه وجود ندارد؟ پاسخ: نه, غبطه وجود ندارد، مثل اينكه ملائكه الآن همين‌طورند، قواي دروني ما همين‌طورند, قواي دروني ما و قواي بيروني ما همه در تحت رهبري نفس دارند كار مي‌كنند، هيچ‌گاه افسوسي براي قوّه وَهم و خيال نسبت به عقل نيست, هيچ‌گاه افسوسي قوّه شهوت و خيال نسبت به عقل عمل نيست, هيچ‌گاه افسوسي براي دست و پا نسبت به چشم و گوش نيست، هر كدام «كلٌّ يعمل وظيفته» نشئه, نشئه‌اي است كه به نحو نفي جنس, لغو و تأثيم و حسرت و حسد و مانند آن كلاً برداشته شد، اين همه فرشته‌هايي كه عددشان را جز ذات اقدس الهي نمي‌داند، هيچ كدام حسد ديگري يا حسرت ديگري را ندارند، چنين نشئه‌اي است، فرمود چنين عالمي است، وقتي وارد شديد زندگي مي‌كنيد.

ربوبيت اداره نظم عالم و بي خبري بعضي انسان ها از آن
حالا برسيم به سراغ خلقت آسمان و زمين. فرمود اين عالَم با اين نظمي كه شما داريد زندگي مي‌كنيد، اين نظم محيّرالعقول را چه كسي دارد تأمين مي‌كند؟ برخي انسان‌ها اصلاً خواب‌اند «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» [21]خواب‌اند، اصلاً فكر نمي‌كنند كه چه كسي خلق كرده؟ چطور خلق كرده؟ براي چه خلق كرده؟ ما اين دانشمندان را به چه مناسبت مي‌گوييم دانشمند؟ براي اينكه گوشه‌اي از اسرار عالم را دارند درك مي‌كنند، آن‌كه اين معلوم را آفريد: ﴿أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ﴾؛[22]اگر تصادف در كار باشد، هيچ نظمي در كار نيست, علمي هم در كار نيست. شايد اين كار را كه شما كرديد به نتيجه نرسيديد، چطور داريد پرواز مي‌كنيد، با كدام نظم؟ پس يك نظمي هست كه شما خودتان را به اين هواپيما يا آپولو سپرديد، معلوم مي‌شود نظمي در كار هست. اگر نظمي در كار نباشد چطور شما خودتان را به خطر مي‌اندازيد، عمق دريا را غوص مي‌كنيد, اوج سما را پرواز مي‌كنيد، بر اساس نظم علمي است. اگر ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر[23]هست، آن‌كه اين نظم دقيق رياضي را آفريد آگاه است: ﴿أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ﴾. اگر ديگران علمشان به اين است که گوشه‌اي از اسرار خلقت را مي‌فهمند، آن‌كه همه اين اسرار نزد اوست و اسرارآفرين است، يقيناً عالِم است. پس خدا هست, عليم هست, حكيم هست, ناظم هست و مانند آن, امّا بسياري از افراد خواب‌اند، اصلاً نمي‌دانند كجا دارند زندگي مي‌كنند: «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا».

ازلي بودن ذات الهي و ناروايي سؤال از زمان و مکان خلقت
در تبيين خلقت, فرمود ذات اقدس الهي ازلي است؛ اين سؤال راه ندارد كه خدا چه وقت خلق كرد؟ كجا خلق كرد؟ خود «چه وقت» كه سؤال از تاريخ است, از زمان است، «كجا» كه سؤال از مكان است, از جغرافياست؛ «چه وقت» و «كجا» كه دو واژه استفهامي هستند، بعد پيدا شدند. هيچ فرض ندارد كه ذات اقدس الهي بوده, عدمِ محض بوده, فاصله‌اي معيّن بوده, بعد فيض الهي شروع شده, اگر كسي توانست چنين چيزي را تصور كند مختار است؛ اما در عدم محض نه سبق و لحوق معنا دارد, نه فصل و وصل معنا دارد, نه معيّت معنا دارد, اگر كسي توانست تصوّر كند آزاد است; ولي ما بگوييم <الله> بود، بعد يك مدت فاصله بود, بعد عالم را آفريد, در عدم محض, جلو و دنبال فرض ندارد. زمان با خود ماده حركت مي‌كند, <چه وقت> با پديد آمدن ماده به وجود مي‌آيد؛ <كجا> با پديد آمدن ماده به وجود مي‌آيد. ذات اقدس الهي ماده‌اي خلق كرد حالا آن ماده اوّلي چه چيزي بود؛ البته ارواح انبيا و اوليا(عليهم السلام) نه متزمّن‌اند نه متمكّن، آنها كه سر جايشان محفوظ, اما سماوات و ارض و اينها؛ اين موجود همين كه يافت شد سيّال است و متحرّك, اين موجودي كه سيّال و متحرّك است، با يافت شدنش زمان و مكان پيدا مي‌شود, «چه وقت» بعد پيدا مي‌شود, «كجا» بعد پيدا مي‌شود. بين عالَم و الله عدم محض است در عدم محض, سَبق, لحوق, معيّت, فصل, وصل اصلاً فرض ندارد، معنا ندارد. بگوييم قبلاً مصلحت نبود, قبلاً در كار نبود؛ مصلحتي در كار نبود, قبلاً مفسده داشت خب قبلي نبود, مفسده‌اي نبود. گاهي انسان, الهي حرف مي‌زند ولي انساني فكر مي‌كند، انسان مي‌گويد فعلاً مصلحت نيست من اين كار را انجام بدهم، دو سال بعد يا سه سال بعد انجام مي‌دهم، خودش هست, زمان هست, مكان هست, مصالح هست, مفاسد هست، بررسي مي‌كند مي‌گويد الآن مصلحت نيست دو سال بعد انجام مي‌دهم، اين راه دارد؛ اما اگر خود زيد باشد و عدم محض اين مصلحت و مفسده‌اي ندارد, اين سبق و لحوقي ندارد, اين جلو و دنبالي ندارد, اين فصل و وصلي ندارد, اگر كسي توانست در عدم محض, سبق و لحوق و انفكاك و تأخّر فرض كند، بسيار خوب كه خدا بود و هيچ چيزي نبود، بعد از مثلاً مراحلي جهان را آفريد؛ اما بعد فرض ندارد, قبل فرض ندارد. همه اينها حادث ذاتي‌اند، يك؛ همه اينها فقير ذاتي‌اند، دو؛ همه اينها حدوثاً و بقائاً محتاج به ذات اقدس الهي هستند، سه؛ فرمود ما ماده را آفريديم، اين ماده اول بسته بود كه ﴿أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً﴾، بعد ﴿فَفَتَقْناهُما﴾[24]برابر آيه سوره مباركه «انبياء»، ما اينها را باز كرديم و اين بسته را باز كردن و به صورت سماوات و ارض و ما بينهما در آوردن شش دوره طول كشيد; حالا هر دوره‌اش چند ميليارد سال است، آن را خدا مي‌داند. همين كه ماده حركت كرد زمان پيدا مي‌شود; حالا گاهي <يوم> و <ليل> است كه عبارت از حركت زمين به دور خود است در برابر شمس، اين شبانه‌روز مصطلح است. امّا اصلِ زمان, مربوط به فلك و مَلَك نيست, اصلِ زمان مربوط به حركت ماده است، هر جا حركت هست زمان هست. زمان, مقدار تدريجيِ حركت است چه اينكه مسافت, مقدار متّصل و هندسه مكاني يا غير مكاني حركت است, اگر حركت هست زمان هست, تدريج هست, تدريج همان زمان است كه اجزايش سيّال است.

دليل برخلقت زمين قبل از آسمان و قابل سکونت نبودن آن
حالا اول آسمان را خلق كرد بعد زمين را يا نه؟ از اين قسمت پيداست كه اول زمين را, مقدمات خلقت زمين را آفريد، فرمود اين كوه‌ها را ما خلق كرديم، براي اينكه زمين را آرام كند، اينها نلرزند. اين كوه‌ها را اگر از زير قرار مي‌داديم به عنوان ستون, شما مي‌گفتيد زمين داراي ستون هست. حالا بر فرض اگر ما اين كوه‌ها را زير قرار مي‌داديم و زمين را رو قرار مي‌داديم، خود آن كوه‌ها روي چه چيزي مستقر بود؟! كلّ اين مجموعه با اراده الهي دارد كنترل مي‌شود. اگر جاذبه است جاذبه را با اراده الهي تنظيم مي‌كند. فرمود آن خداي سبحاني كه ﴿يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾[25]هست، اين پرنده‌هايي كه در فضا حركت مي‌كنند اين حيوانات پرنده سنگين‌وزن، همه را ما داريم اداره مي‌كنيم. الآن اين دستِ ما كه سنگين است چه كسي اين‌جا نگه مي‌دارد؟ اين اراده ماست كه نگه مي‌دارد بعد مي‌آوريم پايين, بعد مي‌بريم بالا, بعد حركت مي‌دهيم. اراده انسان است كه اين دست سنگين را حركت مي‌دهد، بالا مي‌برد, پايين مي‌آورد, ساكن مي‌كند, متحرّك مي‌كند. فرمود اراده الهي است كه ذات اقدس الهي اراده كرده زمين اين‌طور, زمان آن‌طور, پرنده اين‌طور. اين‌طور نيست كه حالا اگر ما كوه‌ها را زير زمين قرار مي‌داديم، شما مي‌گفتيد اين داراي ستون است، حالا اين ستون روي چه چيزي مستقر است؛ ولي ما كوه‌ها را روي زمين قرار داديم كه بركات فراواني براي شما داشته باشد كه در بحث ديروز گذشت. وقتی مقدمات ساختار زمين فراهم شده؛ اما هنوز زمين از زير آب در نيامده كه قابل سكونت باشد. بعد از اينكه آسمان را تنظيم كرد در سوره مباركه «نازعات» دارد ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾؛ [26]الآن اين‌جا فرمود: ﴿أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْنِ﴾ زمين را در دو روز؛ اما كارش هنوز تمام نشده, هنوز از زير آب در نيامده به دليل اينكه در سوره مباركه «نازعات» دارد ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾؛ يعني بعد از اينكه مسئله آسمان تمام شد, مسئله زمين به عنوان <دحوالأرض> كه روز 25 ذيقعده است از اين‌جا شروع شده.

نکوهش مشرکان بر پذيرش خدايان بَدلي
فرمود: ﴿أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً﴾؛ شما آن‌كه خالق است به او كفر ورزيديد, آن‌كه فرستنده كتاب است كفر ورزيديد, آن‌كه فرستنده پيامبر است او را كفر ورزيديد، اينها براي او؛ بعد سنگ و چوب را شبيه او كرديد، اين عالَم اين است، عالَمي كه سنگ و چوب را به جاي <الله> مي‌نشاند، معلوم مي‌شود همه چيز در اين عالم ممكن است! هم متنبّيان را به جاي انبيا مي‌نشانند, هم فراعنه را به جاي <الله> مي‌نشانند, هم سقيفه را به جاي غدير مي‌نشانند, هم منافقان را به جاي مؤمنان مي‌نشانند همه چيز در اين عالم هست؛ منتها اينها را خودِ انسان مي‌سازد، وگرنه در جهان غير از نظم چيز ديگر نيست. اين پنج مرحله قبلاً مكرّر به عرضتان رسيد اين عالَم همه گونه ممكن است.

بدل قراردادن از خصوصيات اين عالم و نمونه هاي آن
اصلاً كار اين عالم, بدلي درست كردن است براي يك عدّه؛ خداي بدلي, فرعون گفت: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي﴾,[27]﴿ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري﴾؛ [28]اصنام و اوثان كه ارباب و شركاي بدليِ الهي‌اند، اين درباره خدا، اين بخش اول. متنبّيان, انبياي بدلي‌اند بدلِ آنها جعل شدند كه آمار متنبّيان كمتر از آمار انبيا نيست؛ خلفا و ائمه بَدلي به جاي غدير مي‌نشينند كه كم نيست؛ علما و مشايخ سوء دربار به جاي علما و روحانيون راستين مي‌نشينند كه كم نيست؛ منافقان به جاي مؤمنين مي‌نشينند كه كم نيست, از توحيد تا ايمان, از ايمان تا توحيد در همه مراحل پنج‌گانه، جاي بَدلي بافتن و بدلي ساختن است؛ انسان بايد مواظب باشد گرفتار اين بدلي‌ها نشود نه در درون خود, نه گرفتار بدلي بشود و نه بدلي را تأييد كند. فرمود شما هم نسبت به ذات اقدس الهي كه خالق است كفر ورزيديد او را نمي‌پرستيد, وحي او را منكريد, فرستاده او را نمي‌پذيريد و هم اينكه سنگ و چوب را مي‌پذيريد لذا اينها را عطف كرده و جداي از هم است ﴿أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْنِ﴾ اين سه, چهار معصيت براي كفرِ <الله> ﴿وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً﴾؛ اين سنگ و چوب را مقرِّب مي‌دانيد, اين سنگ و چوب را شفيع مي‌دانيد, در برابر اينها كُرنش و خضوع مي‌كنيد، در حالي كه <الله>, ربّ‌العالمين است.

مذمت گداپروري با توجّه به مهيّا بودن رزق انسان در زمين
خداي سبحان كه زمين را در دو روز آفريد در زمين رواسي و راسيه و كوه‌هاي سخت و بلند از فوق او قرار داد و در اين كوه‌ها و زمين بركات فراواني قرار داد و اقوات شما را در چهار فصل مشخص كرد ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾؛ منتها يك عده جلوي سؤالِ سائل را مي‌گيرند، هر كه برود كار كند به او مي‌دهيم. يك وقت سؤال لفظي است كه آن خيلي مطلوب نيست؛ در بيانات نوراني امام باقر(سلام الله عليه) هست كه فرمود اگر كسي بداند در سؤال چه مذلّتي است «مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً»، اين‌ها خاندان كَرَم‌اند، فرمودند: اگر من دستم را برهنه كنم تا مِرفق به دهن افعي بگذارم، بهتر از آن است از كسي كه نبود و بعد بود شد سؤال کنم، آيا اين كَرم نيست؟! اين خاندان, خاندان كَرَم‌اند؛ فرمود امّا انسان از انسان سؤال مي‌كند؟! حالا چه كسي به ديگری داد؟ همان <الله> به او داد، اين <الله> كه به ما از ديگري نزديك‌تر است! فرمود اگر من دستم را تا آرنج برهنه كنم و در دهن افعي بگذارم، بهتر از آن است كه سؤال كنم از كسي كه «لم يكن ثمّ كان»؛ اين روح عزّت است. فرمود اگر کسی بداند كه در سؤال چه ذلّتي است «ما سئل أحد احدا» و اگر كسي بداند در اجابت دعاي مؤمن چه كَرَم و شرافتي است«مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً»[29] فرمود: ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ هر كه بخواهد به او مي‌دهيم, هر كسي كار كند به او مي‌دهيم.

مقصود از «سائلين» در آيه
سائلين چه كساني‌اند؟ در سوره مباركه «الرحمان» فرمود: ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[30]اين يك آيه, سؤال و جواب عمومي خداست ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‌ شَأْنٍ﴾[31]چرا؟ چون ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ مگر سؤال قطع‌شدني است، هر لحظه هر موجودي مي‌گويد <يا الله>، پس خدا در هر لحظه ظهوري دارد. اين «يوم» نه به معني 24 ساعت است نه «يوم» در برابر «شب» است «يَسْئَلُهُ كُلَّ يَوْمٍ» يعني «كلّ ظهور» ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‌ شَأْنٍ﴾ چرا؟ چون ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ اين يك آيه است كه صدر و ذيل, سؤال و جواب را نشان مي‌دهد. ﴿يَسْئَلُهُ﴾ مگر آنها روز سؤال مي‌كنند, شب سؤال نمي‌كنند يا بالعكس است، يا هر لحظه در حال سؤال‌اند، هر لحظه «يا الله» مردم بلند است، پس هر لحظه او دارد جواب مي‌دهد. فرمود هر كه سؤال كرد ما به او مي‌دهيم؛ منتها ديگران نمي‌دانند از چه كسي دارند سؤال مي‌كنند؛ همان بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) است، فرمود: «لِأَنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُونَه». [32]اين ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ يعني هر كه كار كرد ما به او مي‌دهيم, هر كه سؤال كرد ما به او مي‌دهيم؛ سؤالِ لفظي، حداقل آن است آن كسي كه دارد توليد مي‌كند او هم دارد سؤال مي‌كند. در سوره مباركه «ابراهيم» در آيه 34 فرمود: ﴿وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾.

ضرورت قيام براي تأمين رزق باتوجه به مهيّا بودن آن
هر چه خواستيد به شما داد, به ما داد؛ اما اين‌طور نيست كه به ما بدهد و بيگانه‌اي در كار نباشد و بدلي جعل‌كن هم در كار نباشد، بايد اينها را از دست اينها گرفت و اين مانع را برطرف كرد كه ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ﴾[33]فرمود يك مقدار هم بايد شما قيام كنيد وگرنه اگر قيام نكنيد, مبارزه نكنيد, جهاد نكنيد نه تنها مسجدِ شما نمي‌ماند, بِيع و كليساي ترسايان و كليميان نمي‌ماند, صومعه راهب ديرنشين هم نمي‌ماند، در زمان قدرت اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي سابق، در سراسر اين خاك وسيع شوروي، يك جا براي اينكه چهارتا راهب بروند در صومعه بنشينند نبود، بساط اينها را به هم زدند، فرمود: ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ﴾ هر جا نام خدا و توحيد و معرفت و قيامت و همه اينها را ويران كردند. فرمود يك مبارزه‌اي بايد شما انجام بدهيد، ما ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ به همه داديم؛ اما اين‌طور نيست كه لقمه را آماده كنيم و در دهن شما بگذاريم، اين در بهشت است در دنيا ﴿فَامْشُوا في‌ مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ﴾[34]روي دوش زمين راه برويد روزيِ خود را بگيريد.

مسئوليت صاحبان قدرت و تمکّن در برابر ايجاد استغال براي جوانان
توليد كنيد, كار كنيد, اشتغال ايجاد كنيد، به اين فكر نباشيد كه رايگان مصرف كنيد و به اين فكر نباشيد بگوييد به من چه؛ هم به من چه, هم به تو چه, هم به او چه, همه ما واقعاً «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه» [35]باشيم. چقدر اين بيان لطيف و شيرين است، فرمود شما در برابر چشم و گوش خود مسئول هستيد يا نيستيد؟ به ما فرمود, فرمود شما دل، چشم و گوشي داريد, در برابر چشم و دل و گوش مسئول هستيد يا نه؟ در سوره مباركه «اسراء» فرمود: ﴿لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾[36]شد, بعد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود همان طور كه از چشم‌تان سؤال مي‌شود, از گوش‌تان سؤال مي‌شود از دلتان سؤال مي‌شود از اين مردم و جوان‌هاي بيكار هم سؤال مي‌شود «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيته»، اين حرف بوسيدني نيست به ما بگويند چشمتان را چرا مواظب نبوديد, به ما مي‌گويند چرا مواظب نبودي، اين جوان بيكار شود. اين حرفِ همان كسي است كه قرآن را آورده! آن‌كه قرآن را آورده فرمود چشمتان را مواظب باشيد, گوش‌تان را مواظب باشيد, دل‌تان را مواظب باشيد, جوان‌ها را هم مواظب باشيد: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه» بنابراين ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ معناي باز و وسيعي دارد. اوايل نزول در مكه اين فرمايش را فرمود مگر اين سوره مباركه «بلد» در مكه نازل نشد, مگر سوره «فجر» در مكه نازل نشد, غالب اين سوَر مكّي به داد فقرا برسيد, به ياد مردم باشيد, به مردم كمك كنيد, توليد كنيد، اينها همه در مكه نازل شد. اين حرف، حرف جهاني است؛ منتها ابلاغ آن و تعليم عمومي آن تدريجي است، وگرنه اصلِ مطلب, مطلب عمومي و جهاني است.

چگونگي«احسن الحديث» بودن قرآن با توجه به آيات محکم و متشابه
در جريان متشابه و محكم آن‌جا هم فرمود، در سوره مباركه «آل‌عمران» آن‌جا مفصّل بحث شد، در اوايل سوره «آل‌عمران» دارد كه آيات قرآن دو قسم است: يك قسمت محكم است و يك قسمت متشابه؛ بعد محكمات امّ‌الكتاب‌اند و متشابهات در سايه و در دامن امّ‌الكتاب كه مادرند پرورانده مي‌شوند و اگر متشابهات در سايه امّ‌الكتاب حل شد، يكدست جهان و كتاب الهي مي‌شود متشابه; يعني شبيه هم، نه شُبه هم. در سوره مباركه «زمر» آيه23 اين بحث مبسوطاً مطرح شد، فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً﴾ سر تا پاي قرآن يكدست است, چرا؟ براي اينكه آن متشابهات به محكمات برگشت وقتي محكمات, امّ‌الكتاب بود، تفسير قرآن به قرآن شد، متشابهات به دامن محكم برگشت، اين كودكان به دامن مادرشان رفتند، سرتاسر قرآن يكدست مي‌شود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً﴾ چرا متشابه است؟ چون مثاني‌اند. مستحضريد تثنيه را كه مي‌گويند تثنيه، هر دو چيز را نمي‌شود گفت تثنيه, حَجرِ موضوع به جَنب انسان را كه نمي‌گويند تثنيه؛ دوتا سنگ تثنيه است, دوتا انسان تثنيه است، مگر اينكه انسان و سنگ را از جهت جسم, تثنيه بدانيم، وگرنه تثنيه يعني اِنثنا, يعني انعطاف, اين دو چيز بايد گرايش به هم داشته باشند؛ مُنثَني, منعطف, هم‌گرا باشند تا بشود تثنيه، وگرنه حَجرِ موضوع به جنب انسان كه تثنيه نيست. فرمود تمام آيات قرآن مُنثني‌اند, مُنعطف‌اند؛ منتها كسي بايد آشنا باشد، مثل خود اهل بيت(عليهم السلام) كه اين سلطه را دارند، چون خودشان قرآن ناطق‌اند، اِنثنا و انعطاف و همگرايي آيات را درك كنند، وگرنه يك سلسله محكمات‌اند يك سلسله متشابهات, اين متشابهات فرزندان آن محكمات‌اند, آن محكمات مادر اين متشابهات‌اند، اين فرزندان در دامن مادرشان رشد مي‌كنند سرتاسر آيه مي‌شود متشابه, چون اِنثنا دارند هيچ ابهامي در آن نيست, هيچ اشكالي در آن نيست, هيچ اغلاقي در آن نيست, روان است, سهل است و مانند آن, اين جريان متشابه و محكمات.

آفرينش زمين مقدمه خلقت آسمان
بعد فرمود جريان زمين كه به اين صورت تمام شد، ما به آسمان پرداختيم آسمان را به آن سماوات سبع برگردانديم در سوره مباركه «نازعات» فرمود: ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾ آيه 27 به بعد سوره مباركه «نازعات» اين است ﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها ٭ رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها﴾ سمك يعني ارتفاع در برابر عمق, مي‌گويند جسم, طول و عرض و سَمك دارد اگر ارتفاع را ملاحظه كنيم, طول و عرض و عمق دارد اگر پايين را ملاحظه كنيم ﴿رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها ٭ وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها ٭ وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها ٭ أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها ٭ وَ الْجِبالَ أَرْساها﴾ اين را سيدناالاستاد اصرار دارند كه اين به خلقت برمي‌گردد، قهراً آن كلمه ﴿ثُمَّ﴾ كه در سوره مباركه «فُصّلت» و مانند آن آمده اين ﴿ثُمَّ﴾ تأخير در بيان است، نه تأخير در زمان وقوع, به هر تقدير مقدّمات زمين‌سازي, زمينه خلقت فراهم شد، بعد آسمان تنظيم شده است و راه‌هاي شيري فراهم شده است، بعد زمين سامان پذيرفت كه <دحوالأرض> شروع شده است.


[1]سوره فصلّت، آيه54.
[15]سوره فصّلت، آيه5.
[16]سوره فصّلت، آيه 5.
[19]سوره تکوير، آيه21.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo