< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

94/02/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 4 تا 8 سوره شوريٰ
﴿لَهُ ما فِي السَّماواتِ‌وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ (4) تَکادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (5) وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَکيلٍ (6) وَ کذلِک أَوْحَيْنا إِلَيْک قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري‌ وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيهِ فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي السَّعيرِ (7) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ في‌ رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وليٍّ وَ لا نَصيرٍ (8)﴾
سوره مبارکه «شوريٰ» همان‌طوري که ملاحظه فرموديد ـ چون در مکّه نازل شد، عناصر محوري اين سوره را اصول دين تشکيل مي‌دهد. قرآن کريم بحث‌هاييکه مربوط به «سماوات و أرض» است را در سه طايفه از آيات مشخص مي‌کند: يک طايفه مطلق است که هم «سماوات» سپهري و نجومي را شامل مي‌شود و هم «سماوات» ملکوتي و معنوي را؛ آن آياتي که درباره اصلِ خلقت است که خدا خالق «سماوات و أرض» است، مدبّر «سماوات و أرض» است و مانند آن.طايفه دوم آياتي است که مربوط به سماوات نجومي و سپهري است آن آياتي که درباره «شمس و قمر» است و «ليل و نهار» است و «خسوف و کسوف» است و ﴿يَسْئَلُونَک عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ﴾[1] است و امثال آن. طايفه سوم آياتي است که مربوط به فرشته‌هاست و نزول وحي است و استجابت ادعيه است و باز نشدن درهاي آسمان به روي کفّار است و ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[2] و مانند آن، اين «سماوات»،«سماوات» ملکوتي است. آيه چهار و پنجم اين سوره محل بحث که درباره فرشته‌ها و «تفطّر سماوات» و عبور وحي از «سماوات» است، اين نشان مي‌دهد که اين مربوط به «سماوات» ملکوتي است، نه «سماوات» سپهري و نجومي؛ يعني آن آسمان‌هايي که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾کلمه «فوق» درباره مجرّدات است و هم درباره ماديّات است. ذات اقدس الهي «فوق کلّ شيء»و «عرش» است و مانند آن، اين کلمه «فوق» اختصاصي به مسائل مادي ندارد، چه اينکه بالا و پايين همين‌طور است،«علوّ» و «دنوّ» اين‌طور است. در بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه اين است که «الدَّانِي فِي عُلُوِّهِ وَ الْعَالِي فِي دُنُوِّه‌».[3]
مطلب بعدي آن است که رسالت وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از همان آغاز اين دو اصل کلي و دوام را داشت:کلي بود يعني همگاني و دوام بود؛ يعني هميشگي، يعني براي جميع مردم «الي يوم القيامة» است. اين دو اصل کلي و دوام، يعني همگاني و هميشگي در متن رسالت آن حضرت بود؛ منتها نحوه اجرا و تبليغ آن اول از ﴿وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَک الْأَقْرَبينَ﴾[4] شروع شد، بعد ﴿إِنَّهُ لَذِکرٌ لَک وَ لِقَوْمِک﴾[5] رسيد، بعد ﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري‌ وَ مَنْ حَوْلَها﴾ شروع شد، بعد با اهل کتاب مناظره و مباحثه کردن و دعوت کردن ﴿يا أَهْلَ الْکتابِ﴾[6] شد، بعد هم در بخش پنجم و ششم آيات جهان‌شمول بودن وحي را ذکر کرد ﴿ذِکري‌ لِلْبَشَرِ﴾[7] است،﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾[8] است،﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾[9] است و﴿کافَّةً لِلنَّاسِ﴾[10] است، اين چند آيه و طايفه ناظر به آن جهاني بودن؛ يعني همگاني و هميشگي،کلي و دوام دار بودن است، اين تدريج در بيان است، نه تدريج در منصِب.پرسش:...؟ پاسخ: بله وکيل هيچ جا هم نيست، تو وکيل نيستی؟!﴿ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ﴾ تو که مجبور نمي‌کني و نبايد هم مجبور کني؟! مردم آزادند.پرسش:...؟ پاسخ: اقامه دين با وکالت نمي‌سازد؛ امّا با تبليغ و ارشاد و هدايت و امثال آنکه مي‌سازد؛ تو مسئول نيستي! اگر نپذيرفتند، نپذيرفتند! اين‌طور نيست که حالا شما وکيل باشي و بايد حتماً القا کني، شما بايد تبليغ کني، مردم آزادند وکمال در آزادي مردم است.
بنابراين اين چند مرحله نظير مراحل دنيايي نيست؛ در مراحل دنيايي اگر به کسي بخواهند سِمت رياست بدهند، اول آزمايشي او را در مراحل پايين نگه مي‌دارند، بعد مراحل دوم، بعد سوم و چهارم تا به آ‌ن قلّه درجه برسد که او را امير کنند در لشکر يا رئيس بکنند در منطقه‌اي؛ امّا جريان رسالت و نبوّت اين‌طور نيست که اول آنها را رسول يک منطقه کنند، بعد رسول يک منطقه وسيع‌تري، بعد رسول منطقه جهاني، اين‌طور نيست! از همان اول وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با اين دو اصل مبعوث شد «الکليّ، الدوام»؛ همگاني و هميشگي. دو برهان در مسئله هست که هر دو اين را ثابت مي‌کند: يکي برهان عقلي که بشر «الي يوم القيامة» نيازمند به راهنماست ـ همان بحث‌هاي پايان سوره مبارکه «نساء»[11]ـ دوم همين آيات فراواني است که خوانده شد، اين بخش وسيعي از آيات که مي‌گويد تو براي «بشريّت» پيام داري! تو براي «ناس» پيام داري! تو براي «من في الأرض» پيام داري! تو براي «عالميان» پيام داري! تو براي «عالميان» منذري! تو براي «عالميان» رحمتي! اين چند طايفه آيات نشانه همان کلي و دوام است و اگر گفته شد:﴿وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَک الْأَقْرَبينَ﴾؛ يعني مأموريت اجرايي شما از اين‌جا شروع مي‌شود، نه اينکه شما رسول «أقربا» و «أرحام» و امثال آن هستي، به همان دليل بودکه در طليعه رسالت آن حضرت هم از حبشه آمدند ايمان آوردند هم از روم آمدند ايمان آوردند، هم از ايران رفتند ايمان آوردند، اينها همه‌شان در مکّه جمع شدند و در اوايل رسالت آن حضرت بود؛ اگر صهيب رومي بود، اگر بلال حبشي بود و اگر سلمان ايراني بود همه اينها از اين منطقه‌هاي دور و نزديک خاورميانه رفتند آن‌جا،از اين جهت معلوم مي‌شود که رسالت حضرت از نظر اجرا درجه داشت، نه اينکه از نظر سِمت!پس دعوت آغاز ايشان براي کلي و دوام بود.
مطلب بعدي آن استکه درباره فرشته‌ها همان خطبه نوراني نهج‌البلاغهکه اوّلين خطبه حضرت است، فرشته‌ها طوري هستند که پاهاي آنها از اعماق زمين است تا فوق «عَرش»، معلوم مي‌شود اينها يک موجود مجرّدي‌ هستند و همه اينها در اين بحث‌هاي ﴿و الْمَلائِکةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ﴾ حضور دارند و معلوم مي‌شود که بحث، بحث سپهري و نجومي نيست.
مطلب ديگر اينکه ما نمي‌توانيم آيه سوره «غافر» را با آيه سوره «شوريٰ» بگوييم يکي است؛ اصلاً مطلق و مقيّد، عام و خاص و ظاهر و أظهر، نص و ظاهر، قرينه و ذي‌القرينه،اينها فرهنگ محاوره است، ما نمي‌توانيم بگوييم دلالت استعمالي‌ اين دو آيه اين است، آن اراده جدّي و جمع‌بندي محاوره بله، بعد از اطلاق و تقييد، بعد از عام و خاص، بعد از تقديم نص و أظهر بر ظاهر نتيجه مي‌شود که پيام سوره «شوريٰ» و پيام سوره مبارکه «غافر» يکي است، وگرنه اصلاً اطلاق و تقييد يک قاعده عقلايي و فرهنگ محاوره است.
مطلب بعدي آن استکه در جريان «خُلود» بحث‌هاي مبسوطی شده است که تا حدودي سامان مي‌داد، چون آن آيات صريح و مربوط به «خُلود» بود که حساب روح و جسم چيست؟ کجا «دارالثبوت» است کجا «دارالسکون» است؟ کجا «دارالقرار» است؟کجا «دارالفرار» است؟ اينها تا حدودي ـ الحمدلله ـ روشن شد و اين‌جا، چون بحث مستقيم درباره «خُلود» نبود آن مباحث گسترده و مبسوطي که «خُلود» را ثابت مي‌کرد و «خُلود» را معنا مي‌کرد ديگر اين‌جا مطرح نشد.
مطلب بعدي آن استکه فرمود ما بشر را آزاد گذاشتيم؛ ولي تو بايد «إنذار»کني! مستحضريد که در بسياري از بخش‌ها کلمه «إنذار» به تنهايي آمده، يک؛ در بعضي از بخش‌ها با «حصر» آمده، دو؛ در بخش‌هاي ديگر «تبشير» و «إنذار»کنار هم آمده:﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ﴾؛[12] امّا هيچ‌جا «تبشير» به تنهايي نيامده، يک؛ هيچ جا رسالت انبيا در «إنذار»،«حصر» نشده، دو؛ اين دو کار درباره «إنذار» هست، بخش‌هايي از آيات قرآن فقط «إنذار» ذکر شده:﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري﴾که در سوره مبارکه «انعام» هم همين‌طور بود؛ يعنی چند جا، حالا خصوص آيه سوره مبارکه «شوريٰ» نيست. در سوره مبارکه «انعام» آيه 92 اين است:﴿وَ هذا کتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَک مُصَدِّقُ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري‌ وَ مَنْ حَوْلَها﴾، اين خصوص مکّه و اطراف مکّه را ذکر کرده است و با «حصر» نيست؛ وليکلمه «تبشير» هم در کنار آن نيست. در بخش‌هاي ديگر ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ﴾،[13]﴿إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾[14] و مانند آن به صورت «حصر» آمده است، با اينکه کار انبيا هم «تبشير» است و هم «إنذار»؛ امّا به صورت اين دو خصيصه است؛ يعني در هيچ جا «تبشير» به تنهايي نيامده، يک؛ در هيچ جا رسالت انبيا به «تبشير» حصر نشده، دو؛پس درباره «إنذار» اين دو، خصيصه هست که در بعضي از آيات اصلاً «تبشير» ذکر نشده و فقط «إنذار» ذکر شده و در بخشي از آيات، رسالت آن حضرت درباره خصوص «إنذار» است که فقط براي «إنذار» است:﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ﴾،﴿إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾،راز اين کار چيست؟ راز اين کار همين است که الآن ما مي‌بينيم؛ يعنی آنچه که در خاورميانه مي‌گذرد، يک؛ در مجموعه جهان کنوني مي‌گذرد، دو؛
امروز شاهد بوديد که حوزه علميه قم در مدرسه پُربرکت فيضيه اين اجتماع عظيم را، اين تجمّع عظيم را و اين سخنراني عظيم را بزرگان ما، زعماي ما، طلاب و دانشجويان و عزيزان ما همه، براي اين فاجعه‌اي که توسط عربستان سعودي دارد رخ مي‌دهد داشتند؛ البتهاين دود آن در درجه اول به چشم آل‌سعود مي‌رود، بعد ديگران را رنج مي‌دهد.
قرآن کريم در سه قسمت اين آيات «إنذار» را تبيين کرده است. در جريان«إنذار» يک«إنذار» عمومي است که﴿ذِکري‌ لِلْبَشَرِ﴾است و﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾است، اينها عمومي است؛ امّا در دو قسمت ديگر يک«إنذار» خصوصي دارد که منحصراً اينها را ذکر مي‌کند؛ آن قسمت عمومي که «إنذار» هست، مانند:﴿أَنْذِرِ النَّاسَ﴾[15] و﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾[16]اين طايفه اُولاست. طايفه ثانيه آن‌جاستکه «إنذار» ثمربخش است که فرمود: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها﴾،[17] اين ﴿إِنَّما﴾که «حصر» مي‌کند با اينکه ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ هست وکفّار را هم «إنذار» مي‌کند، در اين بخش از آيات دارد که فقط مردان الهي را «إنذار» مي‌کني؛ يعني آنها که از «إنذار» تو بهره مي‌برند، مردان الهي‌ هستند؛ مثل ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[18] و﴿هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾،[19]﴿ذلِک الْکتابُ﴾[20]که ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است؛ ولي چون بهره‌هاي هدايتي نصيب متقيان مي‌شود ﴿هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾ ذکر فرمود، وگرنه ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾ است، اينکه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها﴾؛ يعني مردان الهي و عالمان دين که اهل خشيت‌ هستند از «إنذار» تو بهره مي‌برند. طايفه سوم نظير إنذاري است که به سران استکبار و صهيونيست دارد، به سران آل‌سعود دارد که ـ ان‌شاءالله ـ آل‌سقوط شوند! در اين قسمت فرمود: ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾؛ [21]ما اين قرآن را فرستاديم تا سرکشان را بترسانيم. امروز سرکشان جهان، استکبار است و صهيونيست و مزدوران اينها که همين آل‌سعود باشند.
حرفي که آل‌سعود در يکي از ادلّه محکوميت اين عالِم بزرگوار جناب شيخ نَمر(حفظه الله و ايّده الله و جعله في کنفه و قرآنه و العترة) به اعدام اين است که چرا شما در جريان کشور بحرين دخالت مي‌کني؟ شما روز روشن لشکرکشي مي‌کني و اين يمن را به خاک و خون مي‌کشي، آن دخالت در کشور نيست؟! امّا اين عالِم بزرگوار که چند مورد نصيحت نسبت به بحرين کرده، اين دخالت در امور بحرين است؟! اين مي‌شود قوم «لُدّ»، در بخش‌هاي پاياني سوره مبارکه «مريم» فرمود ما اصلاً اين کتاب را فرستاديم:﴿فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِک لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾،«لُدّ» جمع «ألَد» است ﴿أَلَدُّ الْخِصامِ﴾[22]امروز در منطقه خاورميانه آل‌سعود است و آن بالاترها استکبار هستند، اينها در اصل به آدم‌کشي عادت کردند، اينها خيال مي‌کنند مرگ پايان راه است و بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ [23]اينها دارند حرکت مي‌کنند و بارها به عرضتان رسيد که الآن اگر آمريکا خود را برجسته مي‌بيند، براي اين است که زير پاي او هفتاد ميليون قبر است!در اين جنگ جهاني اول و جنگ جهاني دوم اين هفتاد ميليون را چه کسي کشت؟ حداقلّ آن هفتاد ميليون است! بيشتر از هفتاد ميليون هم گفتند، اگر اتم بود، براي اينها بود! اگر راهزني بود براي اينها بود! اگر خونريزي بود، براي اينها بود! اينها يک روستايي‌هايي بودند قبل از کشف کريستف کلمب،[24]انسان هاييکه دارای عقل و تمدّن و فرهنگ و عدل باشند،نبودند! دانشمنداني از ايران و غير ايران مهاجرت کردند که آمريکا به اين صورت درآمده، وگرنه آن‌جا قبل از کشف کريستف کلمب روستاي کوچک و ويرانه و مهجور بود؛ اينها تمدني، سابقه‌اي، عقلي، درايتي و عدلي داشته باشند، نبود! اسلحه به دست آوردند و زدند و راهزني کردند و کشتند و روي هفتاد ميليون قبر ايستادند! شماآمار جنگ جهاني اول و دوم را ببينيد که حدّ حداکثر در طول پنجاه سال بود، در اين پنجاه سال اينها حداقل هفتاد ميليون را کشتند،کارشان همين است! قرآن يککتاب زنده است، پيام آن به دولت‌ها نيست، پيام آن به ملت‌هاست! اينها بايد بيدار شوند! هم اسلحه را بايد از دست آل‌سعود بگيرند، هم اينها را سر جايشان بنشانند و هم اين ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾ را عملي کنند. پيام، پيام جهاني است! اين کلي بودن هست، اين دائمي بودن هست، اين ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ هست، اين بيان نوراني حضرت امير که قرآن ناطق است به همين صورت تفسير و تبيين کرده، فرمود من اگر باشم به اينها هيچ روزی مهلت نمي‌دهم من نه فقر را اجازه مي‌دهم که باشد و نه ظلم را! من اگر فقر را ببينم گردن مي‌زنم.کارِ حضرت اميرکار عاطفي نبود،کار عقلي بود!کمککردن به فقير عملی است که براي همه مردم روي زمين هست، شما از تاشکند تا واشنگتن، چه کشور اسلامي، چه غير اسلامي، چه الحادي و چه شرک هر جا برويد،مانند کميته امداد دارند،کشوري روي زمين نيست که حمايت از طبقه محروم را نداشته باشد. به فقير کمککردن کار اسلامي، عقلي وکار الهي نيست، اين يککار عاطفي است که کافر و مُلحد هم اين کار را مي‌کند. آن کار اسلامي اين است که فقر را بردارند، نه به فقير کمککنند!
بيان نوراني حضرت امير اين است که«لو تَمثّل لِي الفقر رجلاً لَقَتلتُهُ»؛[25]من اگر ببينم فقر کجاست گردن فقر را مي‌زنم، وگرنه کمک کردن به فقير را کافر و ملحد هم انجام می دهد، اين يک امر عاطفي است، اينکه هنر نيست! در جريان ظلم و ستم هم همين‌طور است، فرمود من ظلم را ببينم گردن مي‌زنم![26] اين ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾وظيفه همه است، مخصوصاً حوزويان و دانشگاهيان که آل‌سعود را بايد «إنذار»کنند، بگويند اگر ننشستي تو را به سر جايت مي‌نشانيم! اين کارِ مردم است! وگرنه ما توقع داشته باشيم با زبان ديپلماسي اين سران دولت‌ها مشکل آنها را حل کنند اين شدني نيست اين «کلّهم کذا و کذا من واديٍ واحد»، اين ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾؛ يعني همين! شما مسلمان‌ها بايد همين کار را بکنيد. گفتند فقها بروند در حوزه‌هاي علميه که رفتند، براي اينکه درس بخوانند يا کتاب بنويسند؟ نه! براي اينکه مرجع شوند؟ نه! فتوا دهند؟ نه! اينها کارهاي علمي است، اين کارهايي است که شدني است و آسان هم است، فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾،[27]کار اساسي حوزه«إنذار» است، نه سخنراني، نه کتاب نوشتن و نه درس گفتن! اينها آسان است!«إنذار»را هم از هر کسي گوش نمي‌دهند، اگر کسي خداترس باشد حرف او در جامعه اثر مي‌گذارد، اگر او نه به تهديد، نه تحبيب هيچ راهي نداشته باشد الاّ راه الهي، اين به آيه سوره مبارکه «توبه» دارد عمل مي‌کند؛ فرمود برو درس بخوان قوم لُدّ را بترسان!﴿لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ نه «ليألّفوا»، نه «ليدرّسوا»، نه «ليبلّغوا» آنها ابزار کار است و آنها آسان هم است! مدرّس شدن، فيلسوف شدن، فقيه شدن و مفسّر شدن اينها سخت نيست، آن چيزی که سخت است اين است که آدم پيام قرآن را به قوم «لُدّ» برساند و اگر ـ خداي ناکرده ـ ديوانگي آل‌سعود گُل کرده باشد و اين بزرگوار را به شربت شهادت برسانند او آسيب نمي‌بيند؛ ولي طولي نمي‌کشد که آل‌سعود سقوط مي‌کند و به بدترين وجه هم به دَرَک سقوط مي‌رسد. اميدواريم که ـ ان‌شاءالله ـ اين‌چنين باشد!


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo