< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

94/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 20 تا 23 سوره شوری

﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَصِيبٍ (۲۰) أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَ لَوْلاَ كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۲۱) تَرَي الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَا يَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (۲۲) ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (۲۳)﴾

كافي نبودن آرزوي محض براي رسيدن به اهداف دنيوي و اخروي

انسان براي اينکه به مقصد برسد، چه مقصدهاي دنيايي و چه مقصدهاي اخروي، چاره‌ای جز عمل و کوشش و فعاليت برای او نيست؛ فرمود: ﴿لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ﴾،[1] کار با «اُمنيِّة»[2] و آرزو پيش نمي‌رود، کار با اعتقاد و عمل صالح به سامان مي‌رسد، پس با «اُمنيِّة»، آرزو و با تمنّي محض کسي به مقصد نمي‌رسد، اين مطلب اول.

كار فني و علمي عميق: راه رسيدن به اهداف دنيوي و اخروي

مطلب دوم آن است که برای رسيدن به مقاصد دنيايي يا اُخروي، نه تنها کار لازم است، بلکه کار دشوار و حساب شده لازم است که از آن به «حَرثْ» ياد کردند؛ نظير کشاورزي که تا يک جان تازه‌اي پيدا نشود ثمر نمي‌دهد. بنابراين چه کار دنيا و چه کار آخرت، شبيه کشاورزي است که کار فنّي و عميق علمي است.

تفضّلي بودن پاداش الهي براي بهشتيان

مطلب سوم آن است که اگر کسي در اثر سيئات گرفتار عِقاب شد، اين به عدل الهي‌ است و اگر به فيض ثواب رسيد، اين به فضل الهي است؛ اين‌طور نيست که انسان استحقاق ثواب داشته باشد، چون «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك‌»،[3] اين دعا که گاهي در قنوت‌ها خوانده مي‌شود يا به عنوان تعقيبات خوانده مي‌شود، محصول آن آيه قرآني است که ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾،[4] چون «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك‌» پس پاداشي که بهشتي‌ها از خداي سبحان دريافت مي‌کنند، اين به فضل الهي است و نه به استحقاق؛ لذا در آيه 22 همين سوره مبارکه فرمود: ﴿وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَا يَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾.

تفاوت نظام علّي و معلوليِ دنيا و آخرت

مطلب چهارم آن است که نظام «عِلّي» هم در دنيا حاکم است و هم در آخرت؛ يعني هيچ‌گاه حادثه‌اي بدون سبب ـ چه در دنيا و چه در آخرت ـ پيدا نمي‌شود؛ منتها در دنيا که ما کار دنيايي يا کار اُخروي مي‌کنيم، نيازمند به «حَرثْ» و کشاورزي است؛ يعني همان‌طوري که دربارهٴ کار دنيايي «حَرثْ» و کشاروزي است، دربارهٴ کار آخرت هم «حَرثْ» و کشاورزي است؛ ولي در قيامت که روز پاداش است، پاداش‌ها را هم بخواهيم دريافت بکنيم، اين هم براساس نظام «عِلّي» است؛ لکن آن روز ديگر جا براي کشاورزي نيست، آن روز ارادهٴ مؤمن جزء علل و مبادي پيدايش آن کار است. اينکه تعبير فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ يا ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ﴾[5] و تعبيرات ديگري هم در قرآن کريم است که بهشتي‌ها هر چه بخواهند حاصل است؛ يعني ارادهٴ اهل بهشت جزء مبادي و علل پيدايش آن شیء، ميوه و مانند آن در بهشت است. پس چه در دنيا چه در آخرت، کار لازم است؛ منتها در دنيا کار است براي بردنِ ثواب و در آخرت کار است براي دريافت ثواب. کار آخرت اراده است؛ زيرا انسان در آخرت مظهر ذات اقدس الهي است و خداوند با اراده کار مي‌کند «إنَّمَا قَوْلُهُ فِعْلَه‌»، ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾،[6] در بهشت هم مؤمنين با اراده هر چه را که بخواهند حاصل مي‌شود. پس نظام «عِلّي و معلولي» هم در دنيا محفوظ است و هم در آخرت، منتها علّت در دنيا با علّت در آخرت فرق مي‌کند، کار در دنيا با کار در آخرت فرق مي‌کند. اگر کسي بخواهد بهرهٴ اخروي ببرد، بايد در دنيا کار آخرت را کشاورزي کند؛ لذا از او به عنوان «حَرثْ» ياد کرده است.

انحصار مهندسي شريعت در خداي سبحان

در مطلب پنجم فرمود شريعت را ذات اقدس الهي به وسيلهٴ انبيا به شما اعلام کرد و تنها شارع جهان خداست. «شِرعَه» يعني آن آبراه و آن شيب نرم که مي‌شود از طريق آن به آب رسيد و شريعهٴ فرات که مي‌گويند برای همين علت است، چون در رودهاي بزرگِ تُند از هر جاي آن نمي‌شود آب گرفت، بعضي از جاها که «گُدار» است؛ يعني شيب ملايم و نرم دارد که انسان مي‌تواند به آن رودخانه برسد، آن را مي‌گويند شريعه، شريعه فرات يعني چنين جايي. الآن اين رودخانه‌هايي که دو طرف آن تند است، از هر جايي که نمي‌شود آب گرفت؛ جايي که شيب نرم دارد و قافله‌ها مي‌توانند به آن آب راه پيدا کنند و از آن‌ راه بروند، آن‌جا را مي‌گويند شريعهٴ فرات. آن‌جا بود که عدهٴ زيادي از تيراندازها حافظ بودند که کسي آب به خيام حسيني(سلام الله عليه) نرساند. شريعت يعني آبراه و به خيابان مي‌گويند شارع، اين راه را در حقيقت ذات اقدس الهي مهندسي کرد و مهندسي مي‌کند، هيچ‌کس مهندس راه نيست؛ يعني مهندس شريعت نيست، مگر خدا! آن وقت دليل عقلي و دليل نقلي، چراغي‌ هستند که اين راه را به ما نشان مي‌دهند. عقل و نقل دو سراج و دو چراغ می‌باشند که صراط و راه، يعني دين را به ما نشان مي‌دهند. اين است که در اصول مي‌گويند دليل عقلي و دليل نقلي براي کشف شريعت داريم. فرمود شَرع تنها برای ذات اقدس الهي است، بُت و بُت‌پرستي و امثال آنها که در برابر شريعت الهي قرار گرفتند، مأذون نيستند. در آيهٴ سيزده همين سوره مبارکه «شوريٰ» قبلاً گذشت که فرمود: ﴿شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّي بِهِ نُوحاً﴾ و انبياي بعدي؛ يعني شارع و مهندس و راه‌ساز، خداي سبحان است. در اين آيه، يعني آيه21 سوره مبارکه «شوريٰ» فرمود: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن﴾؛ بُت‌هايي براي اينها هست که اينها براي پيروانشان ـ بت‌پرست‌ها ـ شريعت ساختند؛ يعني راه ساختند که مأذون الهي نبودند، اين مي‌شود «فِريه». فرمود اين راه دروغين که به جايي نمي‌رسد، اين به وسيلهٴ بت‌ها تأمين شده است، ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ﴾. اين کار، يعني بت‌پرستي و بت‌شدن از سيئات کبيره است و اگر ذات اقدس الهي قيامت را براي کار به عنوان ﴿يَوْمُ الْفَصْلِ﴾[7] قرار نمي‌داد، در همين دنيا به حيات آنها خاتمه مي‌بخشيد، ﴿وَ لَوْلاَ كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ﴾، ﴿كَلِمَةُ الْفَصْل﴾ برای ﴿يَوْمُ الْفَصْلِ﴾ و «يَوْمَ النُّشُور» است که ﴿يَوْمَ الْقِيَامَة﴾[8] است؛ اگر آن روز به عنوان محکمه انتخاب نشده بود، در همين دنيا ذات اقدس الهي، کيفر اينها را به اينها مي‌چشاند، امّا چون آن روز به عنوان ﴿يَوْمُ الْفَصْلِ﴾ مطرح است، در آن روز شما مي‌بينيد ظالمين گرفتار عذاب أليم مي‌شوند.

مشاهده تجسم اعمال بت‌پرستان و مؤمنين در قيامت توسط پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

به وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم خطاب کرد و فرمود: ﴿تَرَي الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ﴾، البته ديدن مخصوص آن حضرت نيست، چون حضرت مخاطب اين ندا بود، خدا به او فرمود: تو مي‌بيني، وگرنه همه اهل قيامت به اذن خدا مي‌توانند ببينند. ﴿تَرَي الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا﴾ و آنچه را اينها کسب کردند همان کار ﴿وَاقِعٌ بِهِمْ﴾، اين به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) تجسّم اعمال را نشان مي‌دهد.[9] نفرمود به اينکه ما جَزاي اينها را به اينها مي‌دهيم، فرمود خود آنچه را اينها کسب کردند دامن‌گيرشان مي‌شود؛ يعني خودِ عمل به صورت ديگري درمي‌آيد که دامن‌گير اينها مي‌شود. ﴿تَرَي الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ﴾؛ يعني «خائفين» ﴿مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ﴾؛ يعني همين ﴿مِمَّا كَسَبُوا﴾ که ﴿وَاقِعٌ بِهِمْ﴾، پس چيز ديگري نيست؛ عمل به يک صورت ديگري درمي‌آيد که اينها از آن صورت عمل رنج مي‌برند؛ مثل اينکه يک وقت انسان گرفتار غدّه‌اي مي‌شود، اين غدّه چيست؟ غذاي مسمومي که خورد، اين وقتي در کارگاه بدن قرار بگيرد، بعد به صورت غدّه‌اي درمي‌آيد، اين غدّهٴ بدخيم محصول همان غذاست و چيز ديگري نيست! کاري کرده است که اين کار به صورت غدّهٴ بدخيم درآمده است، اين همتا و نظير آن است، چيز ديگري که نيست و از جاي ديگري هم به اين بدن وارد نشده است. اين‌جا هم مي‌فرمايد آنچه را اينها کسب کرده‌اند ﴿وَاقِعٌ بِهِمْ﴾؛ ولي در برابر ظالمين که به دنبال بت و بت‌پرستي می‌باشند، موحّداني‌ هستند که در مَدار توحيد حرکت مي‌کنند، اعتقاداً و عملاً مسير توحيد را طي مي‌کنند: ﴿وَ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ که حُسن فاعلي است، ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ که حُسن فعلي است؛ آدم طيّب و طاهر هستند، چون عقيده‌ آنها سالم است؛ کار خوب انجام مي‌دهند، چون مطابق با شريعت کار مي‌کنند؛ اين گروه در بوستان‌هاي بهشت به سر مي‌برند و هر چه بخواهند برای آنها حاصل است، اين قدر مشترک بين همه مؤمنين است؛ امّا آنها که برابر آيه پاياني سوره مبارکه «قمر»، گذشته از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾،[10] ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ حضور پيدا مي‌کنند، جزء اوحدي از اهل ايمان‌ هستند. ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾،[11] اين ﴿مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ برای اوحدي از اهل ايمان است و آنچه مشترک بين همه مؤمنان است، همين است که فرمود: ﴿فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَا يَشَاءُونَ﴾، اگر جزء اوحدي بودند ﴿عِندَ رَبِّهِمْ﴾ هستند و اگر چنين نبود، آن مقام را ادراک نمي‌کنند و اگر ﴿عِندَ رَبِّهِمْ﴾ شدند ﴿ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾.

مديريت عالم، بر محور رحمتِ رحيميه و رحمانيهٴ خداي سبحان

مطلب ششم آن است که دين را چه چيزي اداره مي‌کند؟ درست است که گاهي مسئلهٴ ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾،[12] امّا اين در حدّ ضرورت و نهايت است. قبلاً هم ملاحظه فرموديد که دين جهنّم دارد، عذاب دارد، بگير و ببند دارد، امّا بگير و ببند نه در خطّ مقدّم است، نه هم‌سطح رحمت رحيميّه است. رحمت رحمانيّه نقشه‌کشي مي‌کند که کجا عذاب شود. اينکه گفته شد رحمت خدا بيشتر از غضب خداست، اين سخن درست است؛ امّا روايات يک مطلب دقيق‌تري مي‌گويند؛ لطف خدا بيشتر از جرم ماست ٭٭٭ نکته سربسته چه دانی خموش[13] نه تنها لطف خدا بيشتر از غضب خداست، بلکه لطف خدا پيشتر از غضب اوست، اين مهم است! يعني چه که پيشتر است؟ يعني مهندسيِ کار خدا را رحمت او اداره مي‌کند. نقشهٴ جهان به دست کيست؟ به دست غضب خداست يا به دست رحمت خدا؟ آيا غضب خدا در رديف رحمت خداست که خدا هم رحمت دارد و هم غضب که گاهي غضب نقشه مي‌کشد و گاهي رحمت؟ يا نه، رحمت مقابل ندارد؟ آن رحمت رحمانيّه که «وَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‌ءٍ»[14] و در قرآن هم آمده است که ﴿وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾،[15] اين مقابل ندارد، اين «الرَّحْمٰن» مقابل ندارد. نقشهٴ کارهاي جهان به دست «الرَّحْمٰن» است و عالَم را «الرَّحْمٰن» دارد اداره مي‌کند. اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه که فرمود: «وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه‌»[16] همين را دارد تفسير مي‌کند؛ يعني مهندسي عالَم به دست رحمت است و نقشهٴ راه را رحمت ترسيم مي‌کند؛ اين رحمت ترسيم مي‌کند که کجا جاي عفو باشد، کجا جاي انتقام باشد؛ آن‌جا که جاي انتقام است برابر رحمت است، رحمت الهي اقتضا مي‌کند که يک بگير و ببندي هم باشد تا حق مظلوم از ظالم گرفته شود. اين‌چنين نيست که خدا رحمت و غضبي دارد، اين‌چنين نيست که ما هم ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[17] خير! ما ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ يک، ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ دو، آن عقل که رحمت رحمانيّهٴ الهي را نشان مي‌دهد، آن رهبري مي‌کند و نقشهٴ راه تنظيم مي‌کند که کجا ﴿أَشِدَّاءُ﴾ و کجا ﴿رُحَمَاءُ﴾؛ اين‌چنين نيست که اينها در مقابل هم باشند يا «عِدل» و همتاي هم باشند. اين دو، دو کفهٴ ترازويي‌ هستند که به رهبري يک شاهين عمل مي‌کنند و آن شاهين، شاهين رحمت است، آن ديگر مقابل ندارد؛ اين از لطايف بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه است که فرمود: «وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه‌»، اين مهندس نقشه مي‌کشد که کجا غضب باشد و کجا رحمت؛ مثل مهندسي که دارد نقشهٴ ساختمان طرّاحي مي‌کند، کجا اتاق مطالعه باشد؟ کجا جاي پذيرايي باشد؟ کجا جاي استراحت باشد و کجاي جاي دستشويي؟ اين نقشه راه را علم تنظيم مي‌کند، اين‌طور نيست که دستشويي در کنار اتاق مطالعه «عِدل» هم باشند، نقشهٴ مهندس به دست کيست؟ نقشهٴ اين ساختمان را چه کسي دارد تنظيم مي‌کند؟ علم دارد تنظيم مي‌کند، اين‌طور نيست که دستشويي در قبال اتاق مطالعه باشد، آن علم است که مي‌گويد کجا دستشويي باشد و کجا جاي استراحت باشد. رحمت خدا دارد عالَم را تنظيم مي‌کند، رحمت خدا پيش از غضب اوست، نه بيش از غضب او! نه اينکه خدا رحمت و غضبي دارد و رحمتش بيشتر از غضب اوست، اين هست! رحمت او بيشتر از غضب اوست! اما آنکه مهم‌تر از همه است اين است که هر دو مأموم‌ می‌باشند؛ رحمت رحيميّه مأموم است؛ غضب و انتقام الهي که فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾ مأموم است؛ اين دو مأموم، دو صف از نماز جماعت‌ هستند که به امامت رحمت مطلقه کار مي‌کنند. «وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه‌»، چقدر اين سخن شيرين است؟! اين است که ما اين کلام را مي‌بوسيم! فرمود قبل از اينکه او بگويد بگير و ببند، «رحمت» امام است، آن امام دستور مي‌دهد که کجا ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ و کجا بگوييد: ﴿ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِينَ﴾.[18] نقشهٴ راه را رحمتي که ﴿وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾ به عهده مي‌گيرد، بنابراين چيزي به عنوان غضب در عالَم نيست، رحمت است که دارد جهان را اداره مي‌کند.

مأموريت پيامبر بر اداره جامعه با محوريت غدير

اگر اين رحمت بخواهد پياده شود، به پيغمبر(صلي الله علي و آله و سلم) مي‌فرمايد غديري درست کن که با مودّت جامعه اسلامي اداره شود، من از شما مزد مي‌خواهم و مزد من هم دوستي است که دوستي غدير است. خيلي اين حرف شيرين است! ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾.

ولايت، بارزترين، كاملترين و شفاف‌ترين مصداق حسنه

اين مودّت ﴿فِي الْقُرْبَي﴾ هم حَسنه است. ما هر جا تشويق کرديم و گفتيم حسنات داشته باشيد و گفتيم: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[19] يا ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾،[20] بارزترين، کامل‌ترين و شفّاف‌ترين مصداق حسنه، ولايت است. فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾، از اين شفّاف‌تر شما چه مي‌خواهيد؟! اين ديگر جدا که نيست تا بگوييم تفسير به رأي است يا با روايت مشخص شده است! فرمود مودّت اهل بيت اجر است و اگر کسي حَسنه بياورد ما بيشتر از اين به او مي‌دهيم و اين حَسنه هم مصداق بارزش همان ولايت است.

محبت و مودّت به اهل‌بيت راه رسيدن به جامعه متحد

پس ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾، آن مزد رسالت که قدر مشترک بين ميليون‌ها مسلمان‌هاست دوستي اهل بيت است، اين مي‌تواند جامعه را متّحد کند! اگر هفته وحدت است، ايّام وحدت است، سال وحدت است، ماه و روز وحدت است، تنها راه، اين محبّت است که وحدت مي‌آورد و اين دوستي است که محبّت مي‌آورد، وگرنه «كُلٌّ يجرُّ النّار إلى قُرصه»[21] که مودّت نمي‌آورد! شما ببينيد که عالَم دارد با مودّت اداره مي‌شود! اين «حديث کساء»[22] را شما زيارت کنيد و مطالعه کنيد ـ بالاخره مي‌خوانيد ـ هر مشکلي که انسان دارد و اين حديث کساء را بخواند، در آن مجلس اين مشکل حل مي‌شود. شما ببينيد اول و وسط و آخر، آخر و وسط و اول اين «حديث کساء» محبّت است؛ فرمود من به محبّت اينها آسمان و زمين را خلق کردم و به محبّت اينها «سَماَّءً مَبْنِيَّةً» آفريدم! اگر در «حديث کساء» است سخن از مودّت است، اگر در آيه سوره «شوريٰ» سخن از محبّت است، عالَم را دوستي اداره مي‌کند! اين بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) که قبلاً طرح شده بود همين است، فرمود: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا»؛[23] فرمود شما شيعه‌هاي ما هستيد، يکديگر را ترک نکنيد و جلسات داشته باشيد، شما که شيعيان ما هستيد و جلساتي داريد، حرف چه کسي را نقل مي‌کنيد؟ حرف ما را نقل ‌می‌کنيد! «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا» و خاصيت احاديث ما اين است «وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَی بَعْض‌»؛ اين احاديث ما درس محبّت و مودّت و عاطفه مي‌آورد. همه ما شنيديم که مي‌گوييم سنگ روي سنگ بند نمي‌شود که حرف حقي هم هست، چون سنگ روي سنگ که بند نمي‌شود! در اين بُرج‌هاي بزرگي که دارند مي‌سازند، سنگ که روي سنگ بند نمي‌شود، يک ملات نرمي اينها را نگه مي‌دارند، فرمود حرف‌هاي ما، مودّت ما، محبّت و راهنمايي ما، آن ملات نرم است که اين سنگ‌ها را نگه مي‌دارد که اين مي‌شود ساختمان و بُرج! اگر اين ملات نرم نباشد که سنگ روي سنگ بند نمي‌شود. فرمود ما آن نرمش را مي‌آوريم، آن گذشت را مي‌آوريم، آن عاطفه را مي‌آوريم، آن دوستي را مي‌آوريم، آن محبّت را مي‌آوريم، آن وقت است که سنگ روي سنگ بند مي‌شود! فرمود: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَی بَعْض‌».

چگونگي «طبيب دوّار» بودن پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام)

گاهي هم فشاري هست، امّا اين فشار نظير کار همان جرّاحي است که گاهي رَگزَن است و گاهي هم مَرهم‌نِه است. اين بيان نوراني حضرت امير در نهج البلاغه که پيغمبر و اهل بيتش و خودش(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را در حقيقت معرفي مي‌کند که وصف ممتاز برای پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است، فرمود: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه‌»،[24] نه يعني طبيب دوره‌گرد! نه يعني طبيبي که سفر استاني دارد! اين «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه‌» که طبّش را دور مي‌دهد، نه خودش دوره‌گرد است و سري به افراد مي‌زند! اين طبّش دوره‌گرد است. طبّ يک‌جا دستور به مَرهم مي‌دهد و يک‌جا هم دستور به رَگزَني مي‌دهد؛ اين بيان را حضرت در ذيل همان جمله که فرمود «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه‌» استدلال کرده است، گفت يک‌جا بايد مرهم بدهد، يک‌جا بايد داغ بکند، اين دور مي‌زند که کجا جاي داغ است و کجا جاي مرهم دادن است. يک پزشک جرّاح هم همين کار را مي‌کند، اوّل قطع مي‌کند و جايي را مي‌برّد بعد مرهم مي‌دهد، اين را مي‌گويند دور طب، نه طبيب، دوره‌گرد است! «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه‌» که طبّ خودش را دور مي‌دهد، چگونه دور مي‌دهد؟ «أَحْكَمَ مَرَاهِمَه‌»، اين مرهم با «هاء» هوّز، همين داروست، اين مرهم همان است، اينکه از رحمت نيست که با «حاء» جيمي باشد، او دارد اين مرهم را بعد از جرّاحي مي‌زند؛ در نهج البلاغه اين مرهم، همين مرهمي است که با «هاء» هوّز است؛ يعني در نهايت پمادي مي‌دهد؛ اوّل رَگزَني مي‌کند و خون مي‌آورد، بعد پماد مي‌زند که اين را مي‌گويند: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه‌»، نه اينکه خودش دوره‌گرد است. بنابراين نقشه راه اين است؛ اگر «حديث کساء» است، سخن از محبّت است که فرمود به محبّت اينها ما عالَم را آفريديم؛ اگر آيه است که مي‌فرمايد اجر رسالت اين است.

ردّ تفسير نادرست برخي از آيهٴ (مودّت في ‌القربي)

آنها که نخواستند اهل بيت را خوب ادراک کنند و غديري فکر کنند، خيال کردند که منظور آيه اين است که اجر من اين است که قريش با من هماهنگ باشد، قريش کافر را که خداوند اجر نمي‌دهد! اين برای مؤمنين است! اگر کسي مؤمن شد و ايمان آورد به قرآن و عترت، اجر پيغمبر را هم داده است. هيچ‌کدام از انبيا نيامدند اجر بخواهند، اينها هم در حقيقت اجر نخواستند! انبيا همه آمدند براساس ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[25] اسلام را به مردم عرضه کردند، وجود مبارک حضرت هم همان کار را کردند. انبيا هرکدام آمدند حرف سابقي را تصديق کردند ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾،[26] به استثناي آنکه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجاً﴾،[27] هر ديني شريعه ، منهاج و فروعات جزئي دارد، به استثناي فروعات جرئي، خطوط کلّي دين در توحيد و وحي و نبوت و معاد، اينها مشترک‌ هستند؛ لذا فرمود: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ از يک سو، ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ از سوي ديگر. همه انبيا آمدند گفتند: ﴿لاَأَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾. امّا آن‌که خاتم انبياست، براي اينکه دين بماند، در نهايت امامت را جانشينيِ رسالت قرار داد، فرمود با اين امامت رابطه دوستانه داشته باشيد، نه رابطه تکليفي! بلکه رابطه تشريعي! دوست اينها باشيد و اگر دوست اينها بوديد اجر ما را ادا کرديد: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾، نه اينکه با ارحام خود خوب باشيد يا به قريش بفرماييد با من خوب باشيد، اين قريشِ مشرک که کاري نکرده و ديني نياورده تا اجري خداوند به آنها عطا بکند! بنابراين اساس کار محبّت و مودّت مي‌شود. مودّت هم مثل رحمت رحمانيّه و رحمت رحيميّه دو قسم است؛ با آن رحمت عقلاني ما مي‌گوييم: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ يک‌جا و ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[28] جاي ديگر؛ يعني اين دو در تحت امامت عقلانيت جامعه هستند، آن عقلانيت جامعه مي‌گويد که کجا ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ باش و کجا ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ باش؛ مثل اينکه ذات اقدس الهي براساس آن رحمانيّت مطلقه، طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) که فرمود رحمت خدا پيش از غضب اوست، رحمت رحيميّه و غضب را تعديل و تنظيم مي‌کند و نقشه راه مي‌کشد که کجا جهنّم باشد و کجا بهشت. پس قبل از جهنّم و بهشت، يک مهندسي هست يک هندسه راه و نقشه راه هست که خدا ترسيم کرده است. آيه 23 اين است: ﴿ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾، اين بشارت خدايي است. بعد فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾، بازگشت اين برابر آيات ديگر اين است که آنچه را ما خواستيم ـ مُزد ـ به ما برنمي‌گردد، بلکه به شما برمي‌گردد ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾،[29] بنابراين اين‌چنين نيست که ما بگوييم انبياي ديگري چيزي نخواستند و وجود مبارک پيغمبر چيزي خواست؛ آنها گفتند: ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَي اللَّهِ﴾، وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ بعد توضيح داد که اين مودّت به سود شماست ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾، چيزي که به من برنمي‌گردد، پس اين حرف ايشان هم حرف ساير انبياست که ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَي اللَّهِ﴾، اين‌طور نيست که حالا حضرت چيزي براي خودش خواسته باشد يا براي قوم و خويش خودش خواسته باشد. فرمود اگر دوست غدير شديد، به سود خود شماست! ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾، من که چيزي نمي‌خواهم! پس اين‌چنين که ما بگوييم با انبياي ديگري فرق دارند، انبيا همه آمدند گفتند: ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَي اللَّهِ﴾، ولي پيغمبر اجر خواست! درست است اين‌جا پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي تبيين کرد، امّا بازگو کرد به سود من نيست؛ يعنی اجر من نيست، اجر من ﴿أَجْرِيَ إِلاّ عَلَي اللَّهِ﴾، ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ اين به سود خود شماست، در اين صورت بيراهه نمي‌رويد. من اين را براي اهميّت مسئله گفتم که اجر رسالت است، چون اينها جانشين رسول‌ هستند و حرمت اينها حرمت رسول خواهد بود. اگر کسي جانشين رسول بود، احترام به او و مودّت به او، مودّت رسول محسوب مي‌شود و مودّت رسول به سود خود اين افراد است. پرسش: «ذي القربيٰ» با «قربيٰ» چه فرقی می‌کند؟ پاسخ: «قربيٰ» يعني نزديکي، انسان‌هايي که داراي اين سِمَت‌ می‌باشند «ذي القربيٰ» هستند. درباره اينها فضيلت هست که براي مبالغه مي‌گويند مودّت اينها را داشته باشيد، «لاَ أَسْأَلُكُمْ مَوَدَّةَ» مگر درباره «قربيٰ». «قريب» يعنی نزديک، «قربيٰ» يعني طايفه «قربيٰ»، ملت «قربيٰ»، جمعيت «قربيٰ»، اينهايي که نزديک هستند براي ما و اين حَسَنه است و شما از اين حَسنه داريد استفاده مي‌کنيد. درست است که اين انحصار را نمي‌رساند، امّا مصداق کاملش به قرينه سياق همين است.

تبيين معناي افزايش عطاي الهي در صورت بخشش او

﴿وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾، حالا ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ هم شاملش مي‌شود، ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ هم شاملش مي‌شود، اين‌جا ﴿نَّزِدْ لَهُ﴾ براي اينکه امر آخرت است، درباره «حَرثٰ» آخرت فرمود: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ﴾، اين ﴿يَزِيدُ اللَّه﴾[30] از همين سنخ است؛ منتها يک بيان نوراني در اين دعاي ماه مبارک رمضان است که «لَا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ كَرَماً»،[31] اين هم از بيانات عميق اين ادعيه است. يک وقت است که مي‌گوييم خدا اضافه مي‌کند، بله خدا اضافه مي‌کند؛ يک وقت مي‌گوييم خدا اگر اضافه بکند، چيزي از مخزن خدا کم نمي‌شود که اين را هم مي‌فهميم، براي اينکه مخزن او نامتناهي است؛ امّا اين مطلب سوم فهمش آسان نيست، اين مطلب سوم اين است که خدا اگر چيزي به کسي بدهد عطاي او بيشتر مي‌شود، «لَا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ كَرَماً»، اگر بيشتر بدهد جُود او بيشتر مي‌شود، اين يعني چه؟ يک وقت است مي‌گوييم اگر هر چه بدهد و بيشتر هم بدهد از مخزن او کم نمي‌شود، اين قابل فهم است، چون مخزن نامتناهي است ﴿إِن مِّن شَيْ‌ءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾،[32] بله خزينهٴ او به اراده اوست و نامتناهي است، هر چه بدهد کم نمي‌شود و اين درست است؛ امّا اگر هر چه داد بيشتر می‌شود، يعني چه؟ «لَا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ كَرَماً»؛ هر چه بيشتر بدهد، بيشتر مي‌شود، چرا؟ اين بيان نوراني حضرت امير که در پايان نهج‌البلاغه است، شرح اين جمله است، فرمود: «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِه‌»؛[33] فرمود ظرف علم با ظروف ديگر فرق دارد، اگر چيزي ظرف آب يا ظرف شير بود، اگر ظرفي ظرفيت ده ليتر شير را داشت، شما وقتي پنج ليتر شير در آن ريختي، مقداري از ظرفيت آن اشغال مي‌شود، اين ديگر ظرفيت ده ليتر را ندارد، اين ظرفيت پنج ليتر را دارد؛ هر مظروفي وقتي به جايي رفت، به اندازهٴ خودش آن ظرفيت را اشغال مي‌کند و ظرفيت ظرف را محدود مي‌کند تا پُر شود، امّا علم مظروفي است که وقتي جايي رفت ظرف را توسعه مي‌دهد: «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِه‌»! الآن يک طلبه يا يک دانشجو، ظرفيت فهميدن ده مطلب را دارد، اين ده مطلب را وقتي شما به او فهماندي، الآن ديگر ظرفيت بيست مطلب را پيدا مي‌کند؛ اين علم وقتي وارد دل شد، دل را توسعه مي‌دهد. قبلاً اين طلبه يا دانشجو بيش از ده مطلب نمي‌توانست بفهمد، حالا که اين ده مطلب را فهميد، الآن بيست مطلب را مي‌فهمد. خاصيت علم اين است که جاي کسي را پُر نمي‌کند يک، به ديگران هم جا مي‌دهد دو. علم خاصيتش اين است که دل را توسعه می‌دهد و اين مي‌شود شرح صدر! «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِه‌»؛ با آمدن علم، اين ظرف وسعت پيدا مي‌کند. حالا اگر ذات اقدس الهي علمي عطا کرد، فضل و محبّتي عطا کرد، انسان ظرفيت پيدا مي‌کند که بيشتر دريافت کند، وقتي مطلب بيشتر و فيض بيشتري دريافت، کرد ظرفيتش توسعه پيدا مي‌کند که مي‌شود شرح صدر، وقتي «مشروح الصدر» شد ظرفيت آن را دارد، لياقت و قابليت آن را دارد که صد مطلب را بفهمد، وقتي صد مطلب را فهميد ظرفيت آن را دارد که دويست مطلب را بفهمد، پس «لَا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ كَرَماً»، نه اينکه از مخزن او کم نمي‌شود «کما هو الواضح»، بلکه جُودش بيشتر مي‌شود و چون اين شخص ظرفيت پيدا کرد، ذات اقدس الهي به اندازه ظرفيت فرمود ما فيض مي‌رسانيم؛ خدا مَثلي مي‌زند، اين سيلي که راه مي‌افتد ﴿فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا﴾؛[34] هر درّه‌اي به اندازه خودش آب مي‌گيرد! اگر شرح صدر پيدا شد، ظرفيت بيشتر مي‌شود؛ وقتي ظرفيت پيدا شد، مظروف بيشتري هم عطا مي‌کند. پس «لَا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ كَرَماً».


[2] فرهنگ فارسی معين، اُمنية: (اُ یِّ) [ع . امنية] (اِ) آرزو، اميد، ج امانی .
[13] ديوان حافظ، غزل284.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo