< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

94/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسير آيات 36 تا 42 سوره شوری

﴿فَمَا أُوتِيتُم مِن شَيْ‌ءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَي لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (۳۶)وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ (۳۷)وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (۳۸)وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنتَصِرُونَ (۳۹)وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (٤۰)وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ مَا عَلَيْهِم مِن سَبِيلٍ (٤۱)إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الأرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (٤۲)﴾

در اين سوره مبارکه «شوريٰ» که در مکه نازل شد، عناصر محوري آن را که اصول دين بود بيان فرمودند.

آيتِ الهی بودن حرکت کشتی‌ها در دريا و نعمت بودن آن

در بخش اخير فرمودند اين کشتي‌ها که در دريا حرکت مي‌کنند، هم نعمت‌ هستند براي شما و هم آيت الهي‌ می‌باشند؛ هم بهره‌هاي سفر و تجارت و اقتصاد را تأمين مي‌کنند و هم از نظر کلامي آيه الهي‌ هستند. گاهي تعبير به نعمت مي‌کند، نظير آنچه در سوره مبارکه «الرحمن» بيان فرمود؛ فرمود اين کشتي‌هايي که در دريا حرکت مي‌کنند﴿آلاَءِ﴾الهي‌ هستند،آيه 24 به بعدِ سورهٴ مبارکه «الرحمن» اين است:﴿وَ لَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالأعْلاَمِ﴾؛عَلَم دريا همين کشتی‌هاهستند که روي دريا شبيه کوه‌ می‌باشند و از آنها به «أعلام» ياد مي‌کنند:﴿وَ لَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالأعْلاَمِ﴾؛ اين کشتي‌هايي که جاري‌ هستند و مثل کوه دارند روي دريا حرکت مي‌کنند، اينها نعمت‌هاي الهي‌ می‌باشند ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾.[1] قرآن ابرهاي بزرگِ فضا رابه عنوان کوه ياد مي‌کند که در سوره مبارکه «نور» فرمود خداوند از کوه‌هايي که در آسمان است، براي شما باران و تگرگ نازل مي‌کند. منظور از اين «سماء» جزء «سماوات»[2] نيست، منظور همين فضا و جوّ است و منظور از کوه‌هايي که در فضاست همين ابرهاست، از جبالي که ﴿فِيهَا مِن بَرَدٍ﴾؛[3] يعنيتگرگ براي شما نازل مي‌کند. پس اين کشتي‌هايي که روي دريا حرکت مي‌کنند شبيه کوه‌ هستند و آن ابرهايي هم که در فضا حرکت مي‌کنند شبيه کوه‌ می‌باشند که از آنها تگرگ و باران نازل مي‌کند و از اينها هم بهره‌هاي تجاري و مانند آن مي‌بريد، بعد فرمود:﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾، لکن در سوره مبارکه «جاثيه» ـ نظير آيه محل بحث سوره «شوريٰ» ـ از اينها به عنوان «آيات»ياد مي‌کند،در آيه دوازده و سيزدهم سوره «جاثيه» فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ٭وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾، پس گاهي از اينها به عنوان «نعمت»و گاهي از آنها به عنوان «آيت»ياد مي‌کند.

تقسيم آيت‌های الهی به دو قسم و تفاوت آن

آيت الهي دو قسم است:يک قسمت آيه‌اي است که نشانه قدرت اوست و صبغهٴ فلسفي و کلامي دارد، اين مي‌تواند براي فراگيري معيار باشد که صنعت شبيه اين «آيت» و «طبيعت» ساخته شود، چون آنچه در آسمان و زمين است آيه الهي است و همه اينها معيار تکامل صنعت شد که اين صنايع از اين طبايع گرفته شده است. هر چيزي که در نظام هستييافت مي‌شود، بشر راهنمايي مي‌شود که مشابه آن را بسازد، اين يعني صنعت و بخشي از آيات الهيهم به عنوان معجزه است که راه فکري ندارد. پس اگر حرکتِ پرنده‌هاست در فضا، اينها معجزه نيست، بلکه اينها«آيتِ» کلامي است؛ لذا ساخت و ساز هواپيما و امثال آنها آسان است. جريان کشتي که با باد حرکت مي‌کرد و نه با صنايع موتور و مانند آن، اينها جزء «آيت» است که راه کلامي و فلسفي است و راه فکري دارد؛ لذا بشر کشتي درست مي‌کند که براساس باد حرکت نمي‌کند، بلکهقدرت موتور و برق و مانند آن حرکت مي‌کند، اينها «آيات» الهي هستند که راه فکري دارند، چون آيهٴ فلسفي و کلامي‌ می‌باشند.امّايک وقت است چيزي در دريا قرار مي‌گيرد که آيهٴ الهي است و راه فکري ندارد؛ يعني راه فلسفي و کلامي ندارد؛ نظير آنچه به مادر موسيفرمود که ما به تو دستور مي‌دهيم اين بچه را در جعبه‌ايبگذار و اين جعبه را بينداز در آب، تو کار نداشته باش که به کجا مي‌رود! ما گفتيم:﴿أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ﴾،[4] آن وقت «يَم» هر کاريرا که مي‌خواهد انجام دهد ما دستور مي‌دهيم، اين ديگر راه فکري ندارد که آدم بنشيند فکر بکند، کودکي را بگذارد درون جعبه و بيندازد در دريا کهاين دريا هر جا مي‌خواهد ببرد؛ اين ديگر معجزه است و راه فکري ندارد،از طريق مدرسه و حوزه و دانشگاه نيست که کسي درس بخواند معجزه بياورد، فقط به قداست روح آن پيغمبر وابسته است؛ او اگر خواست اين‌چنين برود که مي‌رود و اگر نخواست، نخواست!اين آيت اگر از سنخِ علم بود و راه فکري داشت، آدم مي‌توانست مثل آن را بياورد؛امّاراه فکري تمام معجزات بسته است؛ خواه معجزه آدم، خواه معجزه خاتم! آن جرياني که صالح(سلام الله عليه) آورد يا معجزاتي که انبياي ديگر آوردند، هرگز راهي نيست که انسان با درس خواندن بفهمد که چگونه از دلِ اين سنگِ«صمّاء» شتریهمراه با بچه دربياورد، اين راه علمي ندارد. فقط روح اگر قداست پيدا کرد و وليّ خدا بود، با اراده انجام مي‌شود، نه با تصوّر و تصديق و قياس و استدلال! چون راه فکري ندارد، راه علميهم ندارد و چون راه علمي ندارد، راه حوزه و دانشگاه بسته است که انسان درس بخواند معجزه بياورد.بنابراين آياتي که در عالَم هست چند قسم است: بعضي آيات فلسفيو کلامي‌ هستند که راه فکري دارند؛ لذا ساخت صنعتِ مُشابه آن آسان است؛ ساخت هواپيما که مشابه پرنده‌هاي فضاست، آسان است؛ ساخت کشتي‌هاي برقي و موتوري که شبيه کشتي‌هاي بادي است، ممکن است، اينها راه‌هاي فکري دارد؛ امّا کودکي را انسان در دريا بياندازد تا در امّان خدا و به اراده او حرکت کند، اين راه فکري ندارد. پس آن آيه‌اي که ﴿فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ اينها امر غايب است، فرمود تو بينداز در دريا، به دريا هم امر کرديم که اين را ببرد جاي امن ﴿فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ اين امر غايب است؛ يعني دريا مأمور است که اين را ببرد جاي امن، اين راه فکري ندارد!بنابراين گاهي آيات به عنوان معجزه است نظير آنچه ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً﴾،[5] حالا آدم درس بخواند که چگونه با عصا بتواند اين درياي روان را جاده خاکي درست کند! اين راه فکري و علمي ندارد؛ يعني راه مفهومي و تصور و تصديق ندارد، اين فقط به قداست روح وابسته است. پس آن کاري که برای کليم خدا در دوران کودکي کردند، آيه است و راه فکري ندارد؛ آن کاري که کليم خدا در دوران نبوّتش کرد، آيه است و راه فکري ندارد؛ اينها جزء آيات معجزه‌اي هستند. امّا اين آياتي که محل بحث است ـ در سوره مبارکه «شوري» و مانند آن ـ اينها يک آيات تکويني هستند که راه فلسفي و کلامي دارند و انسان مي‌تواند راز و رمز آن را بفهمد و مثل آن را بسازد که اگر اين آيات نبود، هرگز انسان نمی‌توانست بسازد! نمي‌دانست که تناسب وزن و حجم بايد محفوظ باشد؛ آن کشتي با آن حجم زياد، وزنِ معادل و مناسب خود را بايد داشته باشد تا روي آب بماند و غرق نشود، امّا يک تکّه سنگ که وزنش هرگز قابل قياس با آن کشتي‌هاي بزرگ نيست، اين در آب فرو مي‌رود؛ اين وزن و حجمش تناسب خودش را دارد، فرو مي‌رود و آن ديگری وزن و حجمش تناسب خودش را دارد،فرو نمي‌رود.بنابراين آيات از اين نظر چند قسم هستند؛ در سوره مبارکه «جاثيه» از جريان کشتي به عنوان «آيه» ياد مي‌کند، چه اينکه در بسياري از بخش‌ها نظير سوره «قصص» و اينها از جريان حضرت موساي کليم خواه در﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً﴾ و خواه در ﴿فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَ عَدُوٌّ لَهُ﴾ به عنوان «آيه» ياد مي‌کند.

اوصاف اعتقادی و اخلاقی مردانِ الهی در بهره‌مندی از برکات آيت‌های او

در اين‌جا فرمود که اين جواري آيات الهي‌ هستند و برکاتي را براي گروه فراواني به همراه دارند که خصوصيت اين گروه را ذکر مي‌کند؛ اين گروه هم در مسائل اعتقادي مؤمن‌ هستند، هم در مسائل عملي و اخلاق متخلّق‌ می‌باشند و حُسن فعلي دارند.

توکل و توسل يکی از اوصاف مردان الهی

مسئله توکّل را هرگز اينها در برابر توسّل قرار نمي‌دهند، نمي‌گويند اين محدوده، محدودهٴ ماست و بقيه را توکّل مي‌کنيم که بشود شرکيا اين محدوده، محدودهٴ توسّل است و بقيه را توکّل مي‌کنيم که بشود شرک، توکّل قيّم بر همهٴ امور است؛ يعني من حتي در اين ايماني که مي‌آورم، در حرفي که مي‌زنم و در اينکه مي‌گويم:﴿تَوَكَّلْتُ عَلَی اللَّهِ﴾[6] متوکّل هستم، براي اينکه بايد به جايي تکيه کنم. انساني که ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾[7] است،چگونه مي‌تواند توسّل کند؟ بحث فقير را قبلاً ملاحظه فرموديد، اين «فعيل» به معني مفعول است، فقير نه يعني گدا، فقير نه يعني نَدار، فقير يعني ويلچري! کسي که ستون فقرات او شکسته است، آن‌که گداست و ندارد را مي‌گويند فاقد مال است. اگر قرآن کريم از ملّتي که جيبو کيف او خالي است تعبير به فقير مي‌کند، براي اينکه ملتي که کيف و جيب او خالي است مقاوم نيست، ويلچري است! فرمود فقر اين است! در روايات هم ائمه(عليهم السلام) فرمودند: «مَا ضُرِبَ الْعِبَادُ بِسَوْطٍ أَوَجَعَ مِنَ الْفَقْرِ»؛[8] ـ «سوط» با «سين» و «طاء مألّف»يعني تازيانه ـ هيچ تازيانه‌اي دردناک‌تر از فقر نيست که ملّتي را ذات اقدس الهي مبتلا نکند!بنابراين فرمود شما فقرا هستيد، بشر فقيري که ويلچري است و در جميع امور ستون فقرات او شکسته است، او چگونه مي‌تواند توسّل کند و چگونه مي‌تواند بگويد «آمنتُ»؟ او در همين «آمنتُ» گفتن و همين توسّل کردن هم معتمدِ بر خداست، پس او در جميع امور متوکّل است، نه اينکه مرزي است و بگويد اين بخش برای خود من و بقيه را توکّل می‌کنم، اين مي‌شود شرک!يا بگويد اين بخش برای توسّل و بقيه بشود توکّل، اين مي‌شود شرک! انسان حتي در توسل و حتي در قيام و قعود خود، متوکّل «علي الله» است. اين جمله نوراني که در نماز مي‌گوييم:«بِحَوْلِ‌ اللَّهِ‌ [تَعَالَی]‌ وَ قُوَّتِهِ‌ أَقُومُ‌ وَ أَقْعُد»[9] همين است؛يعني تمام برخاستن و نشستن ما به قدرت الهي است. وقتي از امّام(سلام الله عليه) سؤال کردند که آيا در نماز مي‌شود به ديگري بد گفت؟ فرمود بله، عرض کرد چطور؟ فرمود: شما اين «بِحَوْلِ‌ اللَّهِ‌ وَ قُوَّتِهِ‌ أَقُومُ‌ وَ أَقْعُد»که مي‌گوييد، هم داريد اشاعره و هم داريد معتزله را نفي مي‌کنيد؛ معتزله که قائل به تفويض است مي‌گويد: «لا حول و لاقوة لله»، چون از نظر آنها ـ معاذ الله ـ تمام کارها برای عبد است و اشاعره که گرفتار جبر است مي‌گويد: «لا حول و لا قوة الا لله»،چونتمام کارها برای خداست ـ معاذ الله ـ جبر است؛ امّاامّاميه که قائل «بين الامرين» است مي‌گويد: «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللهِ»؛[10] يعني انسان حَول و قُوّه دارد، منتها به برکت الهي! حالا چون اين‌چنين است، هم حرف اشاعره نفي مي‌شود که مي‌گويند: «لا حول و لا قوة الا لله» و هم حرف معتزله نفي مي‌شود که مي‌گويند: «لا حول و لا قوة لله»، حرف اهل بيت ثابت مي‌شود که «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللهِ».در اين قيام و قعود ـ نه تنها قيام و قعود نماز ـ اين يک اصل کلامي براي جميع شئون ماست که در نماز يادمان دادند؛ نه اينکه در اين رکعات که قيام و قعود داريم، اين «بِحَوْلِ‌ اللَّه» است، جميع کارهاي ما! حرف ما، سکوت ما، قيام ما، خوابيدن و بيدار شدن ما «بِالله» است؛ اگر اين‌چنين شد، اين «توسّلتُ» هم بعد از «توکّلتُ» است، آن وقت اين آيه ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[11] معناي خودش را پيدا مي‌کند،چون همه اينها مِلک اوست. اگر ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾ انسان در برابر خدا «بالقول المطلق» ويلچري است، هر کاري که بکند بايد تکيه‌گاه داشته باشد؛ لذا با «عليٰ» هم استعمال مي‌شود که ﴿تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ﴾،[12] ﴿عَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾؛[13] تمام کارهاي ما به اعتماد به ذات اقدس الهي است که بر اين ستون تکيه مي‌کنيم. اين گروه چندين فضايل ديگر هم دارند، ﴿وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ﴾که در بحث قبل گذشت؛ يعني گناهان کبيره را ترک مي‌کنند. انسان مبتلا به لغزش مي‌شود، اگر از گناهان بزرگ ـ إن‌شاء‌الله ـ صرف‌نظر کرد، در آن لغزش‌هاي جزئي اميد مغفرت هست.

مالکيت بر نفس هنگام غضب از اوصاف ديگر مردان الهی

﴿وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ﴾ که اين برای درون‌مرزي است،امّادر مورد برون‌مرزي جدا بود؛ فرمود نسبت به يکديگر که مشکلي پيدا کرديد و عصباني شديد، چه در کار منزل ـامور خانوادگي ـ چه در جامعه ـ در مسائل سياسي اجتماعي ـ هنگام غضب مي‌بخشند؛ اين قرآن کريم که فرمود هنگام غضب مي‌بخشند، نه اينکه وقتي عصباني شدند هر چه دلشان ‌خواست بگويند، بعدها کم‌کم به اين فکر باشند که از طرف صَرف نظر کنند، نه! حين غضب آن قدر قدرت داشته باشند که بر غضب مسلّط باشند!مگرنمي‌گويند اگر سگي به شما حمله کرده است، شما که بنشيني کاري با شما ندارد؟!مثلاً اگر کسي رفت در رمه‌سرا ـ در اين دام‌داري‌ها ـ وقتي سگِآن دام‌دار حمله کرد،اگر انسانبنشيند کاري با او ندارد، براي اينکه مي‌فهمد او قصدي ندارد؛ گفتند اگر عصباني شديد بنشينيد، اين نشستن يعني اين سگ نفس ديگر کاري با شما ندارد يا اگر نشسته‌ايد دراز بکشيد تا از دست او محفوظ باشيد.[14] يک وقت انسان بعد از عصباني شدن کم‌کم به اين فکر مي‌افتد و مي‌بخشد، اين هنر نيست! هنر آن است که در هنگام غضب خودش را کنترل کند. می‌ببينيد که قرآن کريم گاهي مي‌گويد اين کاري که کردند بعداً جبران مي‌کنند،اين هست؛ ولیبرای افراد عادي است، امّا مردان الهي کساني‌ هستند که در حين غضب مي‌توانند کنترل کنند! اين تعبير که ﴿وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ﴾[15] همين است. صابرين ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾برای مجاهدانياست که در خطّ مقدّم جبهه‌ می‌باشند، اين هم﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ است، در آن وقت دارند تحمّل مي‌کنند.يک وقت است که حادثهٴ سخت گذشت، آثار و ترک و رنج‌های آن هست، اين ممکن است که صبر کند؛ امّادر ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ صبر کردن است و صحنه را ترک نمي‌کند، ﴿وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ﴾؛يعني در خطّ مقدّم که هست صابر است. اين‌جا هم همين‌طور است، مغفرت دارد ﴿إِذَا مَا غَضِبُوا﴾؛يعني «حين الغضب». آن «حين الغضب» خيلي مهم است! در سوره مبارکه «نور» وقتي اوصاف اولياي الهي را بازگو مي‌کند، مي‌فرمايد: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ﴾،[16] اينکه تکرار نيست! ما يک تجارت داريم و يک بيع، تجارت آن حرفه است؛ آن آقا که مغازه باز کرده و پيشهٴ خريد و فروش را انتخاب کرده تاجر است؛ امّا وقتي مشتري آمد درِ مغازه‌ او، او دارد پارچه متر مي‌کند و مي‌فروشد، اين بيع است. فرمود نه آن پيشه و شغل مانع ياد خداست، نه اين زمانی که دارد سود مي‌برد،﴿رِجَالٌ﴾ که ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ﴾؛نه اين پيشه و حرفه‌اي که در مغازه دارد مانع ياد خداست، نه اين خريد و فروشي که الآن مشتري آمده و او دارد سود مي‌برد؛ بيع هم اين‌طور است، در جريانات ديگر هم همين‌طور است. در جريان معاد فرمود حادثه به قدري دشوار است که نه تنها مادر از کودک شيري‌ خود غفلت مي‌کند، بلکه آن وقتي که آن کودک در دامن اوست و پستان مادر در دهن اوست که عالي‌ترين مرحله عاطفه است، از آن هم غفلت مي‌کند!﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا﴾؛[17] هر بارداري بارش را از فشار آن درد و حادثه دردناک به زمين مي‌گذارد و هر زنِ مُرْضِعة‌اي هم از کودک شيري خود صرف‌نظر مي‌کند. زن را که نمي‌گويند ﴿مُرْضِعَةٍ﴾!اين «تاء»،«لِلفَرق»؛يعني براي فرق بين زن و مرد است، زن و مرد هر دو مي‌توانند «کاتب» باشند؛ لذا يکي را مي‌گويند «کاتب» وديگری را مي‌گويند «کاتبة»، امّا ديگر «طالقة» که نمي‌گويند،«حائضة» که نمي‌گويند، اصلاً «تاء» براي فرق است، آن وصفي که مخصوص زن است که ديگر «تاء» نمي‌خواهد! مي‌گويند زن «حائض» است يا «طالق» است.﴿مُرْضِعَةٍ﴾ هم اين‌چنين است،﴿مُرْضِعَةٍ﴾ ديگر «تاء» نمي‌خواهد، بايد بگويند «مرضع»، براي اينکه مرد که شير نمي‌دهد؛ ولي زن در عين حال که بدون «تاء» «مرضع» است، آن لحظه‌اي که کودک در آغوش اوست و اين پستان را در کام او مي‌گذارد، در اين لحظه به اين زن مي‌گويند ﴿مُرْضِعَةٍ﴾، فرمود اين لحظه که حسّاس‌ترين لحظات عاطفي مادر نسبت به فرزند است، وقتي جريان قيامت پيدا مي‌شود ديگر از اين کودک غفلت مي‌کند.بنابراين ﴿إِذَا مَا غَضِبُوا﴾،يعني «حين الغضب»؛هنر اين است که انسان حين غضب زبان خودش را کنترل کند، نه اينکه حين غضب هر چه دلش خواست بگويد، بعدها که حادثه آرام شد صرف نظر کند. ﴿وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ﴾؛يعني «حين الغضب»، وگرنه در حين غضب هر چه دلش خواست بگويد وبعدها عفو کند اين کار مردان الهي نيست.

مردان الهی، اجابت‌کنندگان دعوت پروردگار و رسول او

﴿وَ الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ﴾،در سوره مبارکه «انفال» و مانند آن فرمود:﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾،[18] ﴿اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُم﴾[19] که اينها هم «أجبنا» و «أطعنا» گفتند. ﴿وَ الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ﴾ و در اثر اينکه نماز عمود دين است، اينها ﴿وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾دارند. چندين بار در اين آيات گذشت که هرگز ما نداريم نماز بخوانيد، براي اينکه ديني که نماز را عمود مي‌داند و مي‌گويد:«الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»، اگر چنين ديني بگويد نماز بخوانيد، معلوم مي‌شود حکيمانه حرف نزده است، چون ستون را نمي‌خوانند، ستون را به پا مي‌دارند.در قرآن همه جا سخن از ﴿أَقِيمُوا الْصَّلاَةَ﴾[20] ﴿يُقِيمُوا الصَّلاةَ﴾[21] ﴿يُقِيمُونَ الصَّلاةَ﴾[22] و مانند آن است، آن‌جا هم که دارد ﴿يُصَلِّي﴾[23] و ﴿مُصَلًّي﴾،[24] آن هم يعني﴿يُقِيمُونَ الصَّلاةَ﴾؛ اگر لفظ بود، مسئله «تلاوت» و «قرائت» و «إقرأ» و امثال آنها جا داشت،امّا وقتي شما گفتيد نماز ستون دين است، بايد مواظب حرف خودتان باشيد و ديگر نگوييد نماز بخوان! بايد همه جا بگوييد: ﴿أَقِيمُوا﴾!براي اينکه اوّل ‌گفتيد نماز ستون است، «الصلاة ما هي»؟ شما «صلات» را به ستون دين تعريف کرديد، پس ساير احکام و حِکم‌تان هم بايد مطابق با ستون بودنِ دين‌تان باشد؛ لذا اينجا تعبير به ﴿أَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾دارد.

مشورت در امور مردم از اوصاف مردان الهی

در سوره مبارکه «آل عمران» به وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الأمْرِ﴾،[25] اين «الف» و «لام» چه امري است؟ «الف و لام» مطلق است؟يعني «في أيّ امرٍ» يا عوض از «مضاف اليه» است؟ آيا «امرُالله» را با اينها مشورت بکن؟ احکام فقهي را با اينها مشورت بکنيا احکام فقهيـ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ﴾؛[26] تا وحي نيايد تو چيزينگو، ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحَي﴾[27] ـ «امر الله» و «حکم الله» فقط از ناحيه خداست؟! پس اين «الف و لام»، «الف و لام» جنس نيست، اين «الف و لام» عوض از «مضاف اليه» است، ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الأمْرِ﴾ «أيّ في أمرهم» يعنی «امرُ الناس» و «امرُ الناس» هم همين مسائل عادي است. به قرينه آيه سوره مبارکه «شوريٰ»،يعني آيه 38 فرمود:﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾،نه «امرُ الله». در احکام فقهي، در مسائل فقهي، در آيات الهي، در مسئله بهشت و جهنّم و گذشته و آينده که به قضا و قدر برمي‌گردد، اينها «امرُ الله» است، «امرُ الله» که با مشورت بشر حلّ نمي‌شود. ﴿أَمْرُهُمْ﴾ چگونه؟ ما اقتصاد کشور را چگونه حل کنيم؟ بر پايهٴ کشاورزي حل کنيم،براساس صنعت حل بکنيم يا تقسيم کار کنيم؟ چگونه مردم را آرام کنيم؟ چگونه شغل ايجاد بکنيم؟ اينها «امرُ النّاس» است، در «امرُ الناس» با مردم مشورت بکن، ولي تصميم نهايي به عهده توست:﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ﴾،[28] نه اينکه «إذا عَزَمُوا» تصميم نهايي با پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است.پرسش: ...؟ پاسخ: مطلق است، «امرُ الناس» هم به امر اقتصاد است هم امر ازدواج است هم امر مديريت است و... .پرسش: ...در امور مردم که دخالت نمی‌کردند؟ پاسخ: امور شخصي دخالت نمي‌کرد،امّا امور دولتي که دخالت مي‌کرد! اين کشور را چگونه اداره بکنيم ما؟ اين اختصاصي به زيد و عمرو ندارد، اين با مشورت کارشناسان جامعه بايد حل شود.پرسش: ...؟ پاسخ: موضوعات می‌شود؛ موضوعات که «امرُ الناس» است مشورتي است، امّا «امرُ الله» که حکم است، اين حکم را ما چگونه بفهميم؟ حکم خدا در اين زمينه چيست؟ حکم اين موضوع چيست؟ اينها را ذات اقدس الهي بايد بيان کند، موضوعات را که کاملاً کار مردم است بايد مشورت شود.پس آن «الف و لام»ي که در سوره مبارکه «آل عمران» آمده است، «الف و لام» جنس نيست، بلکه عوض از «مضاف اليه» مي‌تواند باشد﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الأمْرِ﴾؛يعني «في امر النّاس»، وگرنه خود پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در احکام الهي تا دستور نمي‌آمد حرف و سخني نداشت.پرسش: قانون‌گذاری چگونه است؟ پاسخ: قانون‌گذاري تطبيق کليات شرعي بر موضوعات است، قانون‌شناسي است. اگر شما آن وقتي که تازه انقلاب به ثمر رسيد، آن مناظره‌ايکه شوراي عالي قضايي با سران توده‌اي داشت ـ خدا مرحوم شهيد بهشتي را غريق رحمت کند و حضرت آيت الله موسوي اردبيلي را حفظ کند!ـ اگر يادتان باشد در آن صحنه مناظره‌اي که با کمونيست‌ها داشتند، آنها مي‌گفتند که شما اين شوراي نگهبان را براي چه مي‌خواهيد؟ يا قانون را براي چه مي‌خواهيد؟ شما که قانون نوشته داريد؟ لايحه قصاص آن وقت مطرح بود، در آن مناظره به اين توده‌اي‌ها گفته مي‌شد که ما قانون‌گذاري نداريم، بلکه قانون‌شناسي داريم، قانون را ذات اقدس الهي معين کرده است؛ در مجلس، شوراي عالي قضاييو در شوراي نگهبان اگر سخني هست همه براي قانون‌شناسي است! چه اينکه کار حوزه‌ها هم همين است، نه قانون‌گذاري!امّا در موضوعات که چگونه ترافيک را حلّ کنيم؟ خيابان‌ها چگونه باشد؟ کدام‌يکطرفه باشد؟ جريان زوج و فرد و مانند آن، اينها موضوعات است و اينها مي‌شود «امرُ الناس» که در «امرُ الناس» ﴿شُورَي بَيْنَهُمْ﴾.

5.انفاق يکی ديگر از اوصاف مردان الهی

﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾،اين ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾ هم نه افراط بايد باشد و نه تفريط. در سورهٴ مبارکه «فرقان» خصوصيت‌هاي اخلاقي مردان الهي را فراوان ذکر کرده است؛ آيه 67 سوره مبارکه «فرقان» اين است: ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَامّا﴾؛ نه تُند، نه کُند؛ نه اسراف، نه تقتير و تبذير، انفاق شما بين اسراف و تبذير و امثال آن است. اين‌جا هم﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ﴾ است تا انسان بداند که مال خودش نيست. اصل مالکيت را ذات اقدس الهي امضا کرده است،به بيان ﴿أَمْوَالُهُمْ﴾،[29] ﴿أَمْوَالُكُمْ﴾[30] و ﴿مَالُهُ﴾[31] اينها را امضا کرده است، امّا وقتي ما جامعه، افراد و بشر را نسبت به يکديگر مي‌سنجيم، اصل مالکيت را برخلاف اصول بُلشويکی[32] امضا کرده است کهانسان مالک است؛ امّا وقتي که نسبت به ذات اقدس الهي مي‌سنجيم، نبايد بگوييم ما مالک هستيم، ببينيم او چه دستوري مي‌دهد؛ اگر ـ خداي ناکرده ـ خود را در برابر «الله» مالک دانستيم، اين همان خطر اسلامي حرف زدن و قاروني فکر کردن است، مشکل قارون هم همين بود، گفت:﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾،[33] امّايک موحّد هرگز قاروني فکر نمي‌کند و حرف نمي‌زند، نمي‌گويد من خودم زحمت کشيدم و پيدا کردم، تمام اين نعمت‌هاي علمي و غير علمي و عملي همه اينها به عنايت الهي است، پس ما مي‌شويم «أمينُ الله»! در آياتي که سوره مبارکه «نمل» و امثال «نمل» است، فرمود: حواستان جمع باشد، نه تنها آنچه در خارج از شماست شما امين هستيد، آنچه که در درون شما هم هست شما امين هستيد﴿أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ﴾،[34] اين «أم»، «أم» منقطعه است،با «ميم» «مَن» که متصل شد مي‌شود ﴿أَمَّن﴾،اين «أم» منقطعه به معناي «بل» هست؛ مثل ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ﴾؛[35] «أم» يعني «بل»؛«بل»آن کسي که مي‌تواند مشکل مضطر را حل کند خداست. خيلي از مضطرها هستند که ديگران اصلاً از آنها خبر ندارند؛ اين زيردريايي که در دريا غرق شود، اصلاً کسي خبر ندارد تا به داد آنها برسد، امّا ﴿وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الأرْضِ إِلهٌ﴾،[36] آن کسي که هيچ‌جا جاي خالي او نيست، او خداست! کسي که هيچ مشکلي نمي‌تواند او را از پاي دربياورد، او خداست!﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ﴾، او خداست!﴿أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الأبْصَارَ﴾،او خداست! مالک چشم و گوش اوست! اگر کسي نباشد که در حال احتضار وقتي که بدن گرم است،چشم آدم را ببندد وانسان با همان باز بميرد، منظره هولناک و بدي دارد. به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کردند، چرا شما اين قدر در ذکر بي‌تاب هستيد؟ فرمود چون من اين هستم که نمي‌دانم آيا اين چشم را مي‌بندم و مي‌ميرم يا نه! بنابراين در برابر ذات اقدس الهي کسي واقعاً مالک نيست، پس اصل مالکيت را برخلاف حرف‌ها و مبادي «بين الغيّ» بُلشويکي امضا کرده است ﴿أَمْوَالُكُمْ﴾ گفت، ﴿أَمْوَالُهُمْ﴾ گفت، «لَا يَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِيبَةِ نَفْسٍ مِنْهُ»[37] فرمود و مانند آن، در صورتي که انسان روابط اجتماعي را معلوم مي‌کند که کسي نسبت به کسي مي‌گويد اين برای من است؛ امّا در برابر ذات الهي بگويد اين مال برای من است، اين درست نيست. وقتي که چشم و گوش ما برای او باشد، ديگر مال ما هم يقيناً برای اوست.

انتقام از ظالمين از خصوصيات اوليای الهی

فرمود:از اين ﴿وَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنتَصِرُونَ﴾ ـ بنا شد که آن بيان نوراني سيدالشهداء(سلام الله عليه) معنا شود ـ ببينيد در آن بيان بلند وجود مبارک سيدالشهداء فرمود من از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که «مَنْ رَأَی سُلْطَاناً جَائِرا کذا و کذا و کذا» آرام بنشيند «حَقِيقاً عَلَی اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛[38] فرمود شما الآن مي‌دانيد که حکومت اموي چه کاري مي‌کند، اين بيان رسمي پيغمبر است که من شنيدم، فرمود اگر ملتي بنشيند و بشنود که يک هيأت حاکمه‌اي دارد ستم مي‌کند و آرام باشد، اين حاکم و محکوم «كِلَاهُمَا فِي النَّار»، چرا؟ «حَقِيقاًعَلَی اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛آن مستضعف ستم‌پذير، در حکم مستکبر است که «كِلَاهُمَا فِي النَّار»، سرّش اين است که در جهنّم مستضعفين مي‌گويند: خدايا! ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَالْعَذَابِ﴾؛[39] عذاب آنها را دو برابر کن! خدا هم در پاسخ مي‌فرمايد:﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛[40] شما هم مستکبريد، آنها هم مستکبرند؛ آنها دو گناه کردند، شما هم دو گناه کرديد. آنها دو گناه کردند: خودشان بيراهه رفتند و شما را هم تشويق و ترغيب کردند به بيراهه. شما هم دو گناه کرديد: يکي اينکه بيراهه رفتيد و ديگر اينکه درِ خانه ما را بستيد! اگر شما به آن‌جا نرفته بوديد و ما را ياري مي‌کرديد،ما اولياي شما مي‌شديم! فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾، اين استدلال خدا براي جهنّمیو در جهنّم است! فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ شما هم مستکبر هستيد و دو گناه کرديد! آن بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) که به آن مرد شامي گفت اگر شماها نرفته بوديد که درِ خانه ما بسته نمي‌شد، شما اموي و مرواني را تقويت کرديد.[41] اين‌جا فرمود مردان الهي کساني هستند که اهل «إنتصار» هستند،«إنتصار» يعني انتقام، نه يعني نصرت خواهي از ديگري! فرمود خدا مي‌تواند «إنتصار» کند،«إنتَصَرَ» يعني «إنتَقَمَ». در سوره مبارکه که به نام پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هست، در آن‌جا فرمود خداي سبحان اگر مي‌خواست از آنها «إنتصار» مي‌گرفت؛ يعني انتقام مي‌گرفت. در سوره مبارکه‌اي که به نام حضرت است در آيه چهارم فرمود: ﴿وَ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾؛اگر خدا مي‌خواست از ظالمين انتقام مي‌گرفت؛ ولي مي‌خواست شما را بيازمايد و ببيند شما ملت زير سلطه و ستم‌پذيری هستيد يا نه؟ ﴿وَ لكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ﴾، ولي ﴿وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾،[42] پس «إنتَصَرَ» يعني «إنتَقَمَ»؛ يعني زير بار ظلم نرفت، همان بيان نوراني حضرت امير که فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاء»،[43] چقدر اين بيان نوراني است! فرمود سنگ‌پذير نباشيد، اگر سنگي آمد فوراً از آن‌جايي که آمد برگردانيد، مثل دفاع هشت ساله، به کسي سنگ نزنيد، ولي سنگ آمده را برگردانيد:«رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاء»،اينکه ما آن کلمات را مي‌بوسيم براي همين است. فرمود ذلت‌پذير نباشيد، زير بار ظلم نرويد «لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيل‌»،[44] اين‌جا هم همين است! مردان الهی کساني هستند که اهل انتقام می‌باشند، نه حمله کنند! ولي اجازه حمله هم نمي‌دهند. اميدواريم اين نظام تا ظهور صاحب اصلي آن محفوظ بماند


[32] دانش‌نامه آزاد: بُلشِويک‌هاکه در روسي به معناي «اکثريت» است، دسته‌اي از حزب کارگر سوسيال دموکرات مارکسيستي روسيه بودند که در دومين کنگره حزب در ۱۹۰۳ به رهبري لنين از دستهٴ «اقليت» ـ منشويک‌هاـ جدا شده و نهايتاً حزب کمونيست شوروي را تشکيل دادند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo