< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

94/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 51 تا 59 سوره دُخان

﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ (۵۱) فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (۵۲) يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقَابِلِينَ (۵۳) كَذلِكَ وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ (۵٤) يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَاكِهَةٍ آمِنِينَ (۵۵) لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَي وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ (۵۶) فَضْلاً مِن رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۵۷) فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (۵۸) فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُرْتَقِبُونَ (۵۹)﴾

بخش پاياني سوره مبارکهٴٴ «دخان»، قسمت تفصيلي آيه را به عهده دارد، چون در آيات 38 به بعد فرمود: ﴿إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ﴾؛[1] قيامت روز فصل است، روز حق است و اسماي ديگر؛ يعني فصل بين حق و باطل، صدق و کذب، خَير و شرّ، حَسَن و قبيح و در نهايت سعادت و شقاوت است. چون ﴿يَوْمَ الْفَصْلِ﴾ است و براي همه به عنوان ميقات تعيين شده، افراد دو گروه‌ هستند: يا سعادتمند هستند يا شقي؛ آنها که شقي هستند، درباره آنها از آيه 41 تا پنجاه عهده‌دار وصف اشقياست که فرمود: ﴿يَوْمَ لاَ يُغْنِي مَوْليً عَن مَوْليً شَيْئاً وَ لاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾[2] که گذشت، اما درباره سعادتمندان که در بخش پاياني سوره مبارکهٴ «دخان» است اين است که فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ﴾؛ اينها در جايي مستقر هستند که آن‌جا از آسيب هر خطري مصون است، خودشان هم «آمن‌» هستند و حزن و اندوهي ندارند؛ نه سرزميني که آنها زندگي مي‌کنند خطر دارد، نه خودشان گرفتار حزن و اندوه و خوف دروني‌ می‌باشند، اينها ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾؛[3] لذا «آمِن‌» هستند و در آن مقام هم هيچ خطري نيست؛ لذا مقام، مقام امن است. زمخشري در کشّاف مقام امين را از همان سنخ امانت‌دار بيان کرد؛[4] سرزمينی که در آن آسيب هست، اين امانت را درست حفظ نکرده است. انساني که متمکّن در مکان است، امانت در آن مکان است؛ اگر آن مکان جاي مار و عقرب باشد، اين مکان امانت خود را حفظ نکرده است؛ يعني متمکّن را حفظ نکرده است و امين نيست؛ لذا مقامي امين است که به متمکّن خودش آسيب نرساند يا متمکّن او در آن آسيب نبيند. اين نظر شريف جناب زمخشري است؛ ولي اگر به همان معناي «امن» باشد هم سازگار است؛ هم مقام «امن» است و هم متمکّن «امن» است؛ هم کسي که در اين مکان قائم است «آمِن» است، يعني خوف و حزن ندارد که از آينده هراسناک باشد، خطر مرگ داشته باشد، خطر بيماري داشته باشد و مانند آن، چون هيچ خطري او را تهديد نمي‌کند، براي اينکه ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ﴾، مرگي در کار نيست، غمي در کار نيست و هراسي در کار نيست، اينها «آمِن»‌ هستند و آن‌ مکان هم مکاني نيست که آسيب در آن‌جا راه پيدا کند. ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ﴾. پرسش: أبرار پايين‌تر هستند، مُقربين بالاتر هستند، مخلِصين سوم هستند و مخلَصون چهارم می‌باشند و متّقين در کجا هستند؟ پاسخ: متّقين جامع است، چون تقوا درجاتي دارد، شامل همه اينها مي‌شود؛ يعني انساني که گناه نمي‌کند داراي تقواست و تقوا چون درجاتي دارد، هم أبرار را شامل مي‌شود، هم مقرّبان را، هم مخلِصين را و هم مخلَصين را؛ در اين‌گونه از نعمت‌ها، آن نعمت‌هاي معنوي که در سوره مبارکهٴ «قمر» به آن اشاره شده نيست، در آن‌جا دارد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾، «مَليک مُقتدر» ذات اقدس الهي است و کساني که در نزد «مَليک مُقتدر» هستند اينها دو بهشت دارند؛ آيه 54 و 55 سوره مبارکهٴ «قمر» اين است: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾ نه مقام صدق! آن‌جا نشسته‌ هستند، ايستاده نيستند! ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾، اين آيه مربوط به لذت روح آنهاست و آن يکي مربوط به لذت جسم اينهاست. بخشي از اهل تحقيق گفتند در بهشت که فرمود: ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾[5] يا براي اهل تقوا و مؤمنين جنّتان هستند، يک جنّت جسماني دارند که همين نعمت‌هاي ظاهري در آن هست که همه سعادتمندان و بهشتيان از اين نعمت جسماني برخوردار هستند و يک نعمت و يک بهشت معنوي است که آن براي همه نيست که فرمود براي بخشي‌ها دو تا بهشت است، حالا بهشت‌هاي متعدّدي است: ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾، اين جنّتاني که آمده با «جنّتان» قبلي جمعاً مي‌شود چهار تا بهشت، تفاوت‌هاي اينها چيست در سوره مبارکهٴ «الرّحمن» خواهد آمد؛ ولي اجمالاً يک کثرتي هست، يک بهشت جسماني است که نعمت‌هايش همين است که در اين‌گونه از آيات مشخص مي‌شود و يک بهشت معنوي است که در آيه 55 سوره مبارکهٴ «قمر» هست که فرمود: ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾، آن‌جا ديگر مربوط به جسم نيست.

در سوره مبارکهٴ «دخان» از ﴿مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ خبري نيست؛ ولي در سوره مبارکهٴ «قمر» از آن جنت معنوي هم سخني به ميان آمده است؛ اما در اين‌جا فرمود که مقام اينها امين است. اگر انسان در جايي اقامت کند آن مي‌شود مُقام، در جايي قائم باشد آن مي‌شود مَقام، براي اينها که در آن‌جا قائم‌ هستند اين محل امين است؛ حالا يا به همان معنايي که در کشّاف آمده، يا نه امين يعني امنيت. پرسش: در بهشت معنوی اگر کسی موحّد نباشد که اصلاً معنا ندارد و اگر موحّد باشد به بهشت راه دارد! پاسخ: بعيد است به «لقاء الله» راه داشته باشد، اينها در همان بهشت ظاهری هستند. پرسش: ... در بهشت افرادی داريم که موحدند، وقتی وارد بهشت می‌شوند جانشان نورانی است! پاسخ: بله، اما حالا خيلي فرق مي‌کند، عبادت يک عدّه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» است، يک عدّه «شَوْقاً إِلَي الْجَنَّة»[6] است و يک عدّه هم «حُبّاً لِلَّه»،[7] آن کسي که عبادت او «حُبّاً لِلَّه» است به ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ راه دارد؛ اما کسي که تمام تلاشش اين بود که به جهنّم نرود يا تمام تلاشش اين بود که از اين نعمت‌ها استفاده کند، او ديگر در همين ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[8] مستقر است. پرسش: شايد اين ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هم به همين معنای «مقام امين» باشد؛ زيرا وقتی انسان نشسته است آرامش دارد. پاسخ: بله، اما ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ نيست، «عنداللّهي» بودن نصيب هر کسي نمي‌شود! کساني که «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» عبادت مي‌کردند ـ طبق بيان نوراني حضرت امير(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ)[9] ـ يا «شَوْقاً إِلَي الْجَنَّة» عبادت مي‌کردند، اين شخص آن معنا را ادراک نمي‌کند تا اينکه ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ باشد، او چه درکي از «لقاء الله» دارد؟! اين شخص فقط دستور الهي را دارد انجام مي‌دهد، اين است که براي آنها ﴿جَنَّتَانِ﴾ نيست؛ البته اين جنت‌هاي ظاهري هم متعدّد هستند و ممکن است که چندين بوستان باشند، اين معيار نيست، فرمود: ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ در کنار آنها هم دو تا بهشت ديگر، دو تا باغ ديگر و دو تا بوستان ديگر است؛ اما همه اينها ممکن است ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ باشد، اما آن «جنة اللقاء»اي که ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ است نصيب کسي است که «حُبّاً لِلَّه» و «شُکراً لِلَّه» عبادت مي‌کند، نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» يا «شَوْقاً إِلَي الْجَنَّة». پرسش: ﴿مَقْعَدِ﴾ يعنی وقتی انسان می‌نشيند و آرامش دارد، آن هم به اين معنا برمی‌گردد. پاسخ: نه، آن آرامش جسمي دارد! يعني آسيب نمي‌بيند؛ اما آن لقای الهي که ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ باشد که جا ندارد! نزد خدا! نزد خدا که جا ندارد. اين مکاني است که چشمه کنار آن هست، باغ کنار آن هست، حوري کنار آن هست؛ اما آن‌جا چنين چيزهايي نيست که چشمه باشد، باغ و حوري باشد، ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ غير از «عِندَ ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي﴾» يا «عِندَ ﴿مَقَامٍ أَمِينٍ﴾» است. ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ﴾، چون جدا نيست ديگر با «واو» ذکر نفرمود. ﴿فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾؛ باغ‌ها و چشمه‌هايي است. مرحوم امين الاسلام در ذيل آيه ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾،[10] آن‌جا مشخص کردند که بهشتي هر جا دست بزند و اراده کند که چشمه بجوشد، خطي مي‌کشد که همان‌جا چشمه مي‌جوشد،[11] مثل دنيا نيست که انسان تابع چشمه باشد و هر جا چشمه است آنجا چادر بزند و اتاق بسازد، بلکه جوشش چشمه به ارادهٴ بهشتي‌هاست ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾، به هر حال «عيون» ـ چشمه‌ها ـ اين‌طور است؛ اين برای رفاه و آب و نوشيدني آنهاست. ﴿يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ﴾؛ جام‌هاي آنها، لباس‌هاي آنها و پوشاک آنها همه‌ حرير و ابريشم است؛ منتها برخي از لباس‌ها مثل لباس زير که نازک است از «سُندُس» است، يعني حرير نازک و آن لباس‌هاي رو که مقداري ضخيم است «إستَبرَق» است که حرير ضخيم است. اين «إستَبرَق» و «سُندُس» هر دو فارسي‌ هستند که عربي شدند ـ معرَّب شدند ـ حالا که معرَّب شدند ديگر فارسي در قرآن نيست؛ «سُندُس» فارسي نيست، «إستَبرَق» فارسي نيست، آن «إستَبرَک» فارسي بود که گذشت. بنابراين بعد از تعريب فارسي در قرآن نيست. «سُندُس» اصل آن فارسي بود که بعد تعريب شد، «إستَبرَق» هم اصل آن فارسي بود که بعد تعريب شد؛ «سُندُس» آن پارچه ابريشمي نرم است که زير مي‌پوشند و «إِستَبرَق» آن پارچه ابريشمي است که رو مي‌پوشند و ضخيم است. البته نعمت‌هايي که در بهشت است به اين صورت بيان نشده است. در سوره مبارکهٴ «الرّحمن» فرمود اينها روي فرشي زندگي مي‌کنند که آيه 54 سوره مبارکهٴ «الرّحمن» است: ﴿مُتَّكِئِينَ عَلَي فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾. فرش مستحضريد که يک اَبره‌ و آستري دارد، اين اَبره را مي‌گويند «اَلظِّهارَه ابره‌دان و الَبِطانَه آستر»[12] که در نصاب مستحضريد. آستر را مي‌گويند بطانه که بطن و باطن اين فرش است، اَبره را مي‌گويند «اَلظِّهارَه». فرمود آستر فرش‌هايي که بهشتي‌ها روي آن پا مي‌گذارند حرير است؛ اما ابره‌ آنها چيست ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾[13] است، چيزهايي است که در دنيا نمونه ندارد، اگر نمونه مي‌داشت مي‌فرمود که مثلاً اَبره‌ آن چيست. پس اين «سُندُس» و «إستَبرَق» که در سوره مبارکهٴ «دخان» آمده، تازه آستر فرش‌هاي بهشتي‌هاست يا لباس بهشتي‌هاست، اَبره آنها چيست را خدا مي‌داند، چون نمونه آنها در دنيا نيست تا خدا بفرمايد که ظهائر[14] آنها چيست! فقط بطائن آنها را مشخص کرد. پس اين سُندُس و إستَبرَقي که به عنوان لباس بيان شده است، در ظاهر آستر لباس بهشتي‌ها يا سُندُس است يا إستَبرَق، نه اينکه اَبره لباس بهشتي‌ها باشد، به دليل اينکه وقتي فرش بهشتي يک آستر و اَبره‌اي دارد که آستر آن إستَبرَق است و اَبره‌اش «مَا لاَ يُدرَک»، لباسي را هم که در بَر مي‌کنند بايد همين‌طور باشد. پس ﴿مُتَّكِئِينَ عَلَي فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ و در اين‌جا که فرمود: ﴿مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ﴾ اين حداقل است؛ البته گاهي ممکن است بهشتي‌ها هم درجاتي داشته باشند که برخي‌ها فقط لباس آنها از همين سُندُس و إستَبرَق باشد، اَبره و آستر آنها هم ابريشم باشد و بالاتر نباشد؛ اما براي بعضي‌ها برابر همان ﴿مُتَّكِئِينَ عَلَي فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ اين است که اَبره‌اش خيلي قوي‌تر و غني‌تر است. ﴿يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ﴾. عمده اين ﴿مُتَقَابِلِينَ﴾ است. شما وقتي مي‌رويد در جلسات عمومي گاهي سفره‌هاي طولاني يا صف‌هاي طولاني يا صندلي‌هاي طولاني مي‌کشند، يک چند نفري روبه‌روي هم هستند؛ اما آن آخر صف ديگر روبه‌روي هم نيستند، ممکن است يک چهار ـ پنج نفري روبه‌روي هم باشند، روبه‌روي حقيقي دو نفر هستند که يک کسي که اين‌جا نشسته روبه‌روي و مقابل خودش است؛ ولي از لحاظ جهت ممکن است که پنج ـ شش نفر مقابل پنج ـ شش نفر باشند و يکديگر را ببينند، اما کساني که دورتر هستند آنها متقابل نيستند؛ ولي مي‌گويند آنهايي که «حَبّاً لِلَّه» عبادت مي‌کنند، آنها وقتي به لقاي الهي رسيدند «کلٌّ» اين‌طور هستند! آن‌جا چون غيبي در کار نيست همه روبه‌روي هم‌ هستند؛ يعني اگر هزار نفر آن‌جا مشرّف شدند، همه يکديگر را مي‌بينند، اين‌طور نيست که حالا پشت سر داشته باشد يا جلو داشته باشد! وقتي که مکان و زمان نباشد، وقتي شرق و غرب نباشد، همه روبه‌روي هم‌ هستند، اين‌طور نيست که يکي پشت سر باشد، يکي جلو باشد و يکی دنبال، اين ﴿مُتَقَابِلِينَ﴾ برای آن مقام است؛ اما براي اوساط ﴿مُتَقَابِلِينَ﴾ همين معناست که اگر صندلي‌هاي زياد، صف طولاني و سفره طولاني پهن کردند، يک چند نفري روبه‌روي هم هستند؛ ولي «عند لقاء الله» همه روبه‌روي هم‌ می‌باشند، آن‌جا مکان نيست که مثلاً بگوييم در فلان درجه يا در فلان زاويه از يکديگر فاصله دارند! پرسش: هيچ جهتی از جهات نيست؟ پاسخ: هيچ! هيچ! «لَا صَباحٌ عِندَ رَبِّكَ وَ لَا مَساء»،[15] ﴿يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ﴾ که همه روبه‌روي هم هستند؛ البته اين را بعضي از اهل تفسير گفتند اينها که متقابل هم‌ می‌باشند، يکي از معاني‌ آن اين است که هميشه در شهود و حضور يکديگر هستند و هرگز پشت سر کسي حرف نمي‌زنند؛ اين يکي از لطايف متقابل بودن است که در غياب يکديگر و پشت سر يکديگر حرفي بزنند اين‌طور نيست، آن هم البته مي‌تواند يکي از لطايف باشد. ﴿يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقَابِلِينَ ٭ كَذلِكَ﴾؛ همچنين اين «نِعَم» ادامه دارد و همسراني هم دارند که ﴿وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ﴾، اين «حُور» جمع «أحوَر» است و جمع «حوراء». «عِين» جمع «أَعين» است و جمع «عيناء»؛ لذا مي‌بينيد که در دعاي بعد از نماز را در ماه مبارک رمضان و غير ماه مبارک رمضان، هم زن‌ها مي‌خوانند و هم مردها: «وَ زَوِّجْنِي مِنَ الْحُورِ الْعِين‌»[16] هم مردها مي‌خوانند يعني «الحوراء العيناء» و هم زن‌ها مي‌خوانند يعني «الأحور الأعين»؛ منتها براي ادب در قرآن کريم زن‌ها را به «الأحور الأعين» وعده نداده است، همين ﴿بِحُورٍ عِينٍ﴾ را گفته که مشترک است. اين دعاي در ماه مبارک رمضان يا بعد از نماز «وَ زَوِّجْنِي مِنَ الْحُورِ الْعِين‌»، اين نظير همان دعاي ماه رجب است «حَرِّمْ شَيْبَتِي‌»،[17] «شيبه» که به معني محاسن نيست! انسان در حال اضطرار محاسن و چانه‌ خود را مي‌گيرد که به من رحم بکنيد! اين به چانه گرفتنِ «شيبه»، يعني چانه‌اي که حالا به اين صورت درآمده است و همين که مي‌گويند مستحب است چانه را بگيرد نه محاسن را، براي همين جهت است. هم زن مي‌تواند بگويد: «حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَی النّارِ» و هم مرد مي‌تواند بگويد. در جريان «وَ زَوِّجْنِي مِنَ الْحُورِ الْعِين‌» هم همين‌طور است؛ اگر «حور» هم جمع «أحور» است و هم جمع «حوراء»، اگر «عين» هم جمع «أَعين» است و هم جمع «عيناء»، اگر اين دعا مستحب است هم براي مرد و هم براي زن، ادب قرآني اقتضا مي‌کند و کرده است که به زن‌ها چنين وعده‌اي ندهد، گرچه جامع آن شامل آنها خواهد شد. فرمود: ﴿وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ ٭ يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَاكِهَةٍ﴾ هر نعمتي را که بخواهند حاضر است، خواندن همان و اجابت همان. پرسش: ...؟ پاسخ: نه، ادب قرآني همين است، اين نحوهٴ ادب است و طرز حرف زدن را به آدم ياد مي‌دهد. امروز را نگاه نکنيد که متأسفانه عظمت زن به اين صورت درآمده است، سابقاً قباله‌ها و مَهرنامه‌هايي که بود، مي‌نوشتند: «العورةُ المَستورة» زن جلالش همان است که مستور باشد. فرمود: ﴿يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَاكِهَةٍ آمِنِينَ﴾؛ هر نعمتي که بخواهند به صِرف خواستن حضور پيدا مي‌کند و در امنيت هم هستند؛ يعني ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[18] که سخن از بيماري و امثال آن هم نيست، پس سخن از خوف و حزن هم نيست، پس هم آن سرزمين سرزمين امن است و هم اينها آمِن‌اند. پرسش: زن‌های مؤمن که با شوهران مؤمن خود در آخرت با هم هستند، پس مسئله «حور العين» چه می‌شود؟ پاسخ: همسران خوبي نصيب اينها مي‌شود. همان‌طوري که ذات اقدس الهي فرشته‌هايي يا جنس‌هايي براي مردها خلق مي‌کند، براي زن‌ها هم خلق مي‌کند که نه آنها ﴿لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاَ جَانٌّ﴾[19] درباره زن‌هاي مؤمنان، نه مردهايي که براي زن‌هاي باايمان خلق شدند قبلاً همسري گرفتند؛ منتها ادب قرآني اقتضا مي‌کند به زن وعده‌ٴ مردها را به اين صورت ندهد. پرسش: ... برای جسم است، آن‌جا که سخن از جسم نيست که زن و مرد باشد؟ پاسخ: چرا! در بهشت روحاني سخن از زن و مرد نيست که ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ باشد؛ اما در بهشت جسماني، زن و مرد هستند، انسان بدن دارد، جسم دارد و همين افرادي می‌باشند که اين‌جا هستند؛ در روايات دارد که طوري باشد که «لَوْ رَأَيْتَهُ لَقُلْتَ فُلَانٌ»،[20] همين افراد را آدم مي‌شناسد. پرسش: «حور العين» که به معنای سياه چشم معنا شده، چه فرقی بين زن و مرد و «حور العين» است؟ پاسخ: براي اينکه اگر اين کلمه استعمال شده در لغت عرب، هم جمع «أحور» بود و هم جمع «حوراء»، هم جمع «أعين» بود و هم جمع «عيناء»، مي‌توان هر دو در دعا و در مناجات و امثال آن به کار ببرند، به هر حال زن آن لذت را مي‌طلبد و لذت در آن‌جا حاصل است به همين وصف. پرسش: مسئلهٴ غيرت در آن‌جا مطرح نيست؟ پاسخ: نه، برای خودش است، حلال و طيّب و طاهر است، همسر خودش است! ﴿وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ﴾ غيرتي در کار نيست! پرسش: اگر همسر خودشان ؟ پاسخ: بله، در سوره قبل هم بود که بعضي‌ها هستند که با همسران خودشان محشور مي‌شوند.[21] ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَي وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ﴾، حالا اگر هيچ خطر و حُزني نيست؛ در دنيا انسان آن امن محض را ندارد، براي اينکه احتمال مرگ براي هميشه هست. هيچ انساني در دنيا در هيچ حالتي آن امن محض را ندارد، ولو هر نعمتي که بخواهد داشته باشد، به هرحال احتمال زوال و جريان مرگ هست؛ فرمود بهشت اين‌طور نيست، در بهشت آنچه را که دارند از اينها گرفته نمي‌شود، يک؛ و خود آنها هم از اين نِعَم جدا نمي‌شوند، دو؛ لذا «بالقول المطلق» اين سرزمين، سرزمين امن است و آنها «آمن» ‌می‌باشند، سه. در دنيا هر کسي در هر شرايطي باشد، اين جريان مرگ بين او و بين نعمت فاصله مي‌اندازد. دو تا خطر نعمت‌هاي دنيا را تهديد مي‌کند يکي برای متنعّم است و يکي هم برای نعمت؛ گاهي نعمت زائل مي‌شود و گاهي نعمت هست؛ ولی متنعّم رخت برمي‌بندد؛ در بهشت هيچ‌کدام از اين دو خطر نيست، نه نعمت زائل مي‌شود و نه متنعّم. نعمت زائل نمي‌شود چون که فرمود: ﴿مَقَامٍ أَمِينٍ﴾ است، ﴿يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَاكِهَةٍ آمِنِينَ﴾ است و مانند آن. متنعّم زائل نمي‌شود، چون فرمود يک بار بايد بميرد و مُردند، مُردند و بعد از آن ديگر مرگي در کار نيست؛ منتها اينکه فرمود: ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَي﴾، با اينکه در سوره مبارکهٴ «غافر» گذشت، آنها که وارد صحنه قيامت شدند مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾[22] که دو تا موت بود و دو تا حيات، اين‌جا چطور مي‌فرمايد: ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَي﴾؟ يعني غير از آن مرگ قبلي ديگر مرگي نيست، بايد مي‌فرموديد: «الّا المَوتَتين» نه ﴿إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَي﴾، براي اينکه در همان سوره «غافر» اينها گفتند: ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾، ما يکبار از دنيا مُرديم و وارد برزخ شديم، بار ديگر از برزخ مُرديم و وارد صحنه قيامت شديم، پس دو تا موت است و در بهشت بايد گفته مي‌شد که «لا يذوقون فيها الموت الا الموتتين»، اين دو باري که گذشت ديگر مرگ سومي نيست؛ ولي مي‌فرمايد: ﴿إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَي﴾.

عدّه‌ زيادي از اهل تفسير به زحمت افتادند، مرحوم شيخ طوسي بدون داوري سه وجه ذکر مي‌کند،[23] سيدنا الاستاد تلاش و کوشش کردند و برخي از وجوه قابل قبول را ارائه کردند؛[24] اما «و الذي ينبغي ان يقال» مي‌تواند اين باشد که قرآن کريم گاهي به طور متني سخن مي‌گويد، يعني اجمال و گاهي هم به صورت شرحي سخن مي‌گويد، يعني تفصيل. گاهي مي‌فرمايد دنيا و برزخ و قيامت، دنيا که هست ﴿وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[25] که اين تفصيل است؛ يعني دنيا هست و برزخ است، اين برزخ است ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ که مسئله معاد و قيامت و روز «بعث» است. گاهي هم مي‌فرمايد: ﴿الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ﴾،[26] اين ﴿الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ﴾ متن است که شرحش آن سه مرحله است. اگر دو مرحله بود که يکي دنيا بود يکي آخرت، ما بيش از يک موت نداريم؛ اگر سه مرحله بود و شرحي بود، دو موت داريم که يکي از دنيا به برزخ و ديگری از برزخ به صحنه قيامت است. وقتي که انسان در دنيا هست، جريان برزخ با قيامت يک عالَم حساب مي‌شود که جزء آخرت است، وقتي انسان وارد آخرت شد، جريان برزخ با دنيا يک عالَم حساب مي‌شود؛ لذا وقتي وارد سرزمين قيامت شدند مي‌گويند: ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الأرْضِ عَدَدَ سِنِينَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾[27] که مسئله برزخ در رديف دنيا قرار مي‌گيرد.

«فتحصّل» يا به صورت متني و اجمال نگاه مي‌شود، يا شرحي و تفصيل؛ اگر شرح و تفصيل باشد، دنيا هست و برزخ است و آخرت؛ لذا در سوره مبارکهٴ «مؤمنون» و مانند آن که از برزخ سخن به ميان مي‌آيد، می‌فرمايد بعد از دنيا برزخ است ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾، وقتي هم که وارد صحنه قيامت شدند به اينها که تازه از صحنه برزخ وارد قيامت مي‌شوند از اينها سؤال مي‌کنند: ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الأرْضِ عَدَدَ سِنِينَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾، البته اين در صورتي است که شرحي و تفصيلي باشد؛ اما وقتي متني و اجمالي باشد، مي‌شود دنيا و آخرت؛ مادامي که در دنيا هستند برزخ جزء آخرت است، وقتي وارد بهشت شدند برزخ جزء حيات دنياست. در بهشت سخن در اين است که بيش از يک مرگ نبود؛ يعني وقتي که شما دنيا و برزخ را يک عالم حساب بکنيد، از اين عالم رحلت کردند و وارد صحنه بهشت شدند که ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ﴾ اين ﴿إِلاّ﴾ هم به معني «سواء» است، سواي آن مرگ قبلي اين‌جا مرگي نيست، چون در خود قيامت مرگ را مي‌ميرانند؛ يعني مرگ به صورت «کبش أملح»[28] درمي‌آيد و مرگ را ذَبح مي‌کنند، فرشته مرگ عزرائيل(سَلٰامُ اللهِ عَلَيهِ) مرگ را به اذن خدا مي‌ميراند، بعد خود عزرائيل که متصدّي مرگ است او هم رخت برمي‌بندد، مرگي در عالَم نيست. پس اين ﴿إِلاّ﴾ به معني «سواء» است و «موت اُولي» يعني گذشته؛ يعني قبل از بهشت يک تحوّلاتي بود، الآن هيچ تحوّلي نيست. پرسش: آنها زحمت افتادند در اين بحث، قرآن در بحث انتقال از برزخ و صحنهٴ قيامت تعبير از ﴿ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾[29] می‌آورد. پاسخ: بله، چون ﴿يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ﴾، غرض اين است که در آن آيه که فرمود: ﴿أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾ آن‌جا چهار وجه بود که گذشت. روشن شد که يک موت قبلي بود که ﴿كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْيَاكُمْ﴾[30] اين موت را زمخشري موت اوّل مي‌داند و اين درست نبود، آن چه درست است اين که موتي است که انسان با آن از دنيا وارد برزخ مي‌شود و موتي هم هست که انسان با آن از برزخ وارد قيامت مي‌شود. پرسش: قرآن تعبير ﴿يُحْيِيكُمْ﴾ می‌آورد! پاسخ: إحياست، چون وقتي إماته باشد إحياست! هر جا که مرگ است مُميتي دارد و هر جا که حيات است يک مُحيي دارد. پرسش: به ترکيب روح و جسم مگر نمی‌گويند حيات؟ پاسخ: اين فاصله که موت هست، اين فاصله را آن فاصل ايجاد مي‌کند و اين واصله را آن واصل ايجاد مي‌کند موصل ايجاد مي‌کند. پرسش: قرآن می‌فرمايد وقتی که انسان به خواب می‌رود، در هنگام خواب ؟ پاسخ: بله آن سرّش ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي﴾[31] است، آن موت نيست، «مَنام» تعبير مي‌کند نه موت و جامع آن هم «توفّي» است و «توفّي» هم يعني أخذ «تام»؛ انسان چه بميرد و چه بخوابد در هر دو حال ﴿اَللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا﴾؛ يعني «يَتَوَفَّي الأنفُسَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا» که در هر دو حال خدا متوفّي است، روح را قبض مي‌کند. «نَوم» هم يک مرگ رقيقي است، چون «توفّي» جامع مشترک است؛ در هر حال اگر «توفّي» باشد يک متوفّي لازم است، موت باشد يک «مُميت» لازم است، حيات باشد يک «محيي» لازم است، در همه موارد ذات اقدس الهي فاعل هست؛ يا «بلاواسطه» يا «مع الواسطه». پرسش: اهل سنت از اين مسئله و آيه موضوع رجعت را رد می‌کنند. پاسخ: نه، رجعت کاملاً در جاي خودش و با دليل قطعي ثابت است، چون رجعت اصلاً موت نيست! رجعت اين است که خود اين شخصي که خوابيده بيدار مي‌شود. در آن موت که روح به بدن ديگر تعلّق بگيرد و از بدن جدا بشود که نيست، اين شخص خوابيده بود بيدار شد. ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَي وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ﴾، آن گروه که از چند جهت عذاب مي‌بينند ـ در بخش قبلي گذشت ـ که فرمود: ﴿ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ﴾،[32] براي اينکه اينها ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾[33] که با چشم گناه، با دست گناه، با پا گناه، با قلب گناه، با همه اعضا و جوارح گناه، درباره اينها فرمود: ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾، اين گروهي که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾ درباره اينها آيه 42 به بعد بود که ﴿إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ ٭ طَعَامُ الأثِيمِ﴾[34] است، ﴿يَغْلِي فِي الْبُطُونِ﴾[35] است، ﴿خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَي سَوَاءِ الْجَحِيمِ﴾[36] است، ﴿ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ﴾ است، همه جوانب را عذاب گرفته که فرمود: ﴿وَ اللّهُ مُحِيطٌ﴾،[37] براي اينکه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾، اينها با کدام دست و پا گناه نکردند؟ با کدام عضو گناه نکردند؟ با قلب و قالب هر دو گناه کردند! اگر ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾، اين‌جا هم «يحيطوا بهم العذاب»؛ اما اين گروه که برکات از همه جوانب اينها ظهور کرده که مؤمن «كِلْتَا يَدَيْهِ يَمِين‌».[38] در همين جا فرمود که اينها هيچ عذابي ندارند و در مقام امن هستند و خودشان هم «آمِن» هستند ﴿وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ﴾، اين ﴿وَقَاهُمْ﴾ را زمينه قرار داد براي ﴿فَضْلاً﴾ تا روشن بشود که کسي نگويد من خودم زحمت کشيدم و به اين مقام رسيدم که اسلامي حرف بزند و قاروني فکر بکند و بگويد: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[39] من خودم تلاش و کوشش کردم، اين اين‌طور نيست، همه اين نعمت‌ها «ما بِنا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْكَ»[40] و خداي سبحان ما را چه در دنيا، چه در حيات برزخي و چه در حيات آخرت کاملاً دارد اداره مي‌کند و اگر ـ خداي ناکرده ـ آسيبي هست به سوء اختيار خود ماست. قبلاً هم اشاره شد خدا که انسان را «أحسن المخلوقين» مي‌داند و خودش را ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[41] مي‌داند، در درون انسان هيچ ناامني نيست. اينکه پيغمبر(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»[42] يا «جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‌»[43] اين ما هستيم که در اثر بدرفتاري، دشمن داخلي براي خودمان مي‌سازيم؛ يعني اگر تربيت باغبان را رعايت نکنيم، مثل آن سيبي است که در درون آن کِرم توليد مي‌شود؛ اين سيب اگر شعور مي‌داشت بايد حرف باغبان را گوش مي‌داد! اگر اين سيب حرف باغبان و حرف راهنما را خوب گوش بدهد در درون او که ديگر کِرمي توليد نمي‌شود! ما «أَعْدَي عَدُوِّكَ» و نفس أماره‌اي نداشتيم، خدا ما را با نفس أماره خلق نکرد! اين نفسي را به ما داده که مي‌تواند ابزار خوبي باشد، همين نفس را خيلي از بزرگان «أماره بالحُسن» قرار دادند! أمير حُسن قرار دادند! مگر آنها «أماره بالسوء» دارند؟ مگر آنها يک آدم بي‌تفاوت دارند؟ ما که گرفتار ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[44] هستيم، براي اينکه اين کِرم را خودمان پرورانديم! اگر حرف باغبان را گوش مي‌داديم هيچ سيبي کرمو نمي‌شد! ما را ذات اقدس الهي با دشمن خلق نکرد؛ البته دشمن بيرون در حد ابليس اين تهديد مي‌کند، بعد هم در سوره مبارکهٴ «ابراهيم» آمده که می‌گويد من کاري نکردم، من فقط دعوت کردم، مي‌خواستيد نياييد! اين همه انبيا و اوليا براي شما نامه نوشتند، مي‌خواستيد آن‌جا برويد! پرسش: خود حضرت يوسف است که می‌فرمايد: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾. پاسخ: بله تهديد مي‌کند، مي‌فرمايد: مبادا! اين تهديد است که آدم گرفتار مي‌شود؛ البته فرمايش اينها دفع است نه رفع، ما گرفتار هستيم بايد رفع کنيم؛ اما حضرت دفع کرد؛ يعني من اگر اين کار را بکنم نفس أماره پيدا مي‌شود، استغفار و استعاذه‌ آنها «دفعاً للخطر» بود، ما که مبتلا هستيم «رفعاً للخطر» است؛ در جريان ابليس هم همين‌طور است، مي‌گويد من مسلّط نيستم و شما سلطه‌اي بر من نداريد و من هم سلطه‌اي بر شما نداشتم ﴿مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ مَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ﴾،[45] هرکدام مشکل خودمان را داريم.

غرض اين است که خدا ما را با دشمن درون خلق نکرده است، اين دشمن را خود ما مي‌آفرينيم، اگر حرف باغبان را گوش بدهيم، آب خوب استفاده کنيم و هواي خوب استفاده کنيم، کِرم در درون ما پيدا نخواهد شد، مي‌شود «أمّاره بالحُسن». پرسش: ﴿فَاكِهَةٍ آمِنِينَ﴾ که در آيه ؟ پاسخ: همين‌طور است، انسان در درون خود در ساختار خلقت خود با دشمن خلق نشده است، اين بخش انديشه ما که «وَهم» و «خيال» هست که درگير با عقل انديشمند هستند و اين «شهوت» و «غضب» که در بخش انگيزه درگير با عقل عملي هستند، اين جهاد را به ما دستور دادند که فرمودند بايد جهاد اکبر کنيد، جهاد نفس کنيد وگرنه دشمن مسلّط مي‌شود. اگر ما جهاد اصغر کرديم، دشمن را بيرون کرديم و پيروز شديم، بايد جهاد اکبر هم بکنيم و نگذاريم که دشمن بيايد، حالا که آمد گرفتار «أماره بالسّوء» مي‌شويم. ما مي‌توانيم در اثر تربيت صحيح، «أمّاره بالحُسن» داشته باشيم؛ اما وقتي بيان نوراني حضرت امير است که «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِير تَحْتَ هَوَيً أَمِير»[46] همين‌طور مي‌شود. فرمود مواظب باشيد اينها را خدا به شما داده است ﴿فَضْلاً مِن رَبِّكَ﴾، نگوييد من خودم زحمت کشيدم! و ما و همه شئون ما و اساتيد ما و داشتن رفيق خوب، استاد خوب، شاگرد خوب، محفل خوب، اُنس خوب، هم‌بحث خوب، همه اينها نعمت الهي است، خيلي‌ها تمام تلاش و کوشش خود را مي‌کنند که يک هم‌بحث خوب پيدا بشود که نمي‌شود و يک عدّه‌اي هم به آساني رفيق خوب و هم‌بحث خوب پيدا می‌کنند، او بايد بداند و سجده کند که هم‌بحث خوب نعمتي نيست که نصيب هر کسي بشود؛ هم‌حجره‌اي خوب، استاد خوب، شاگرد خوب، رفيق خوب، همه نعمت است. من خودم اين‌طور بودم مشکل ما را حل نمي‌کند، از توفيقات يک محصّل داشتن رفيق خوب و استاد خوب و شاگرد خوب و هم‌بحث خوب و هم‌درس خوب است؛ اين هم همين‌طور است! فرمود بهشت هم که رفتيد ﴿فَضْلاً مِن رَبِّكَ﴾ است، ﴿فَضْلاً مِن رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾. بعد فرمود اين معارف را ما به عربي مبين به زبان تو تنظيم کرديم تا اينها آشنا بشوند، در همان آغاز سوره مبارکهٴ «زخرف» آمده است که فرمود: ﴿حم ٭ وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾؛[47] اما ﴿وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾،[48] ما اين «عليِّ حکيم» را تنزّل داديم تا به زبان تو عربي شد، تا قابل فهم بشود. اينها اگر قدري به «عليّ حکيم» بار بيابند، آن ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ را طي مي‌کنند، ﴿فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾ را طي مي‌کنند، هم جنات جسماني دارند که نعمت‌هاي آن در اين سوره و ساير سُوَر مشخص شد، هم لذت روحاني دارند که ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستند.

حالا ايام فاطميه است و برکات فراواني به وسيله حضرت نصيب ما مي‌شود، براي نظام همين مسئلهٴ توسّل و اينها هم از يادمان نرود و برنامه‌اي را هم داشته باشيم. اين جريان وجود مبارک پيغمبر(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) وقتي جائزه مي‌داد، اين‌طور نبود که درهم و دينار به کسي بدهد! بهترين جائزه‌اي را که به وجود مبارک صديقه کبري(سَلامُ اللهِ عَلَيهِا) داد همين تسبيح صد دانه است، اين ذکر است و اين جائزه است. براي ما طلبه‌ها جائزه‌اي که وجود مبارک پيغمبر به جعفر طيار داد، همين نماز جعفر طيار است؛ نماز جعفر طيار براي طلبه‌هاي سابق يک چيز رسمي بود! حالا آنها که فرصت دارند يا روزهاي تعطيلي آن سيصد تسبيح را در خود نماز بخوانند، جمعاً شايد نيم ساعت وقت بگيرد؛ اما فتواي مرحوم علامه در منتهي همين است، حالا اگر کسي کار دارد ـ مثل شما آقايان کار داريد ـ اين چهار رکعت را آدم مي‌خواند آن سيصد تا «سبحان الله و الحمد لله» را در طول روز مي‌گويد، اينها جائزه است! وقتي که جائزه به جعفر طيار مي‌دهد يعني چه؟! ما مي‌خواهيم نظام را دعا کنيم براي حفظ نظام ما، آن کارهايي که عزيزان سپاهي و ارتشي ما مي‌کنند آنها يک طرف کار است؛ اما اصل نظام ما تنها به گلوله بسته نيست، اصل نظام ما به عنايت الهي بسته است! ما حالا در صف نظاميان نيستيم که گلوله‌ای بزنيم؛ اما اين کار را بايد بکنيم. غرض اين است که رابطه‌اي يا برنامه‌اي اين‌چنيني، حالا يا توسل هست يا نماز جعفر طيار است آدم برنامه‌اي مي‌گذارد که در هر صورت اين کارها را بکند! اين نماز جعفر طيار خيلي وقت بخواهد پنج ـ شش دقيقه يا هفت ـ هشت دقيقه، خيلي وقت بخواهد! بقيه آن سيصد ذکر را در راه که مي‌رويد مي‌گوييد. اين چنين برنامه‌اي باشد.

جريان انتخابات هم همين‌طور است! ما گذشته از اينکه با سخنراني با قول، مردم را بايد به انتخابات دعوت کنيم، با روش ما، با منش ما و با گفتار ما بايد باشد؛ انسان فرشته‌خوي جامعه را فرشته مي‌کند! روحانيت اگر برنامه‌ آن فرشته‌خويي باشد، اين مردم آماده‌اند که فرشته بشوند! چه نظامي بهتر از نظام اسلامي، ما الآن در ميدان مين هستيم و در منطقه امنيت هستيم، حالا ما که در بهشت نيستيم که اختلاف نباشد! دنيا همين است! مگر شما مي‌خواهيد که دنيا باشد و با اين حال يک اختلاف نظر و اختلاف سليقه نباشد؟ آن فقط در بهشت است! خاصيت دنيا همين است، ما در همين دنيا که جا، جاي اختلاف است به لطف الهي به برکت خون‌هاي پاک شهدا در مقام امين هستيم و ـ إن‌شَاءَالله ـ «آمِنين» هستيم، مردم را ـ إِن‌شَاءَالله ـ با علم و با حلم و با بزرگواري خود به پای صندوق رأي بياوريد.

 


[12] نصاب الصبيان، بخش نخست، فی بحر الرّمل؛ «بَزّ جامه سِترْ پرده رُقْعَه پاره رَثّ کهن ٭٭٭ اَلظِّهارَه ابره‌دان و الَبِطانَه آستر».
[14] لغت‌نامه دهخدا، ظهائر جمع ظهارة: اَبره، رويه، مقابل بطانه و آستر و زيره.
[23] التبيان في تفسير القرآن، ج‌9، ص242 و 243.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo