< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

95/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 26 تا 31 سوره دُخان

﴿وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيَما إِن مَكَّناکُمْ فِيهِ و جَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً و أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَي عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لاَ أَبْصَارُهُمْ وَ لاَ أَفِئِدَتُهُم مِن شَيْ‌ءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (۲۶) وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُم مِنَ الْقُرَي وَ صَرَّفْنَا الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۲۷) فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (۲۸) وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْ إِلَي قَوْمِهِم مُنذِرِينَ (۲۹) قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَي مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ وَ إِلَي طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ (۳۰) يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِن ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (۳۱)﴾

سوره مبارکهٴ «احقاف» ـ همان‌طوري که ملاحظه فرموديد ـ بعد از اينکه بيان شد دليل يا عقلي است يا نقلي و انسان در برابر آن جهان‌بيني يا بايد دليلِ عقلي داشته باشد يا نقلِ متّکي به وحي، شش جريان را يکي پس از ديگري بازگو فرمود. آن دو جريان اوّل از آيه شش به بعد شروع مي‌شود که فرمود: ﴿وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ كَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ﴾،[1] اين جريان اوّل؛ جريان دوم که در مقابل آن است، آيه سيزده و چهارده است که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾.[2] جريان سوم و چهارم هم توصيه انسان است که يک بخش مهمي است، از ﴿وَ وَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَاناً﴾ که آيه پانزده است شروع مي‌شود تا ﴿وَ لِكُلٍّ دَرَجَاتٌ﴾ که آيه نوزده است. اهميت اين بخش سوم و چهارم اين است که قرآن کريم هر انساني را مسئول سه نسل مي‌داند؛ هم در برابر گذشتگان، پدران و مادران و مانند آن وظيفه خاص دارد، هم درباره نسل حاضر؛ يعني خودش و اعضاي خانواده‌اش وظيفه مخصوص دارد و هم درباره نسل آينده برنامه خاص و مسئوليت مخصوصی دارد، اين جريان چهارم.

جريان پنجم و ششم از آيه 21 به بعد شروع مي‌شود تا آياتي که اين جلسه تلاوت شد. در آن آيه 21 قوم «عاد» و امثال اينها را ذکر فرمود که اينها در اثر داشتن امکانات مادي مغرور بودند؛ با اينکه همه امکانات هوشمندي را خدا به اينها داد، آنها نه از نعمت ظاهري درست استفاده کردند و نه از اين نعمت‌هاي معرفتي بهره صحيح بردند. قوم «عاد» را که در قرآن دارد: ﴿الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾،[3] قصه و عذاب آنها را ذکر مي‌فرمايد، بعد در آيه 27 مي‌فرمايد که بسياري از اينها که در يمن يا شام بودند گرفتار عذاب الهي شدند: ﴿وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُم مِنَ الْقُرَي وَ صَرَّفْنَا الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾؛ ما آيات را نشان داديم تا بلکه اينها از کفر به اسلام، از باطل به حق و از کذب به صدق برگردند. بعد مي‌فرمايد که نه از بت‌هاي اينها کاري ساخته بود و نه از قدرت‌هاي مالي اينها مي‌توانستند بهره‌اي ببرند که در روز خطر خودشان را حفظ بکنند؛ اين جريان قوم عاد است. بخش ششم هم جريان جن است که ذکر مي‌کنند که جداگانه مطرح مي‌شود.

اما درباره عَرض جهنّم بر مردم و عَرض کفّار بر آن، چند آيه‌ای که در اين زمينه در قرآن کريم است، قسمت مهم عَرض «نار» بر کفّار است که جهنّم را نشان اينها مي‌دهند. پرسش: قبل از اينکه وارد بحث بشويم، اين ﴿إِن مَكَّناهُمْ﴾ که فرمود ما به اينها شنوايي و بينايي داديم، نوع بيان چنين نعمت‌هايي اشاره به اين ندارد که اينها يک چشمه بالاتر از ما می‌ديدند يا می‌شنيدند؟ پاسخ: نه! اصلاً همين چشم را خدا به انسان داد که از اين حسّ و تجربه حسي بالاتر برود، چون قرآن مي‌فرمايد: ﴿أَ فَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾.[4] پرسش: آنها ده برابر ما داشتند! پاسخ: امکانات مادي داشتند، نه اينکه در برابر ما فهم بيشتری داشتند! اين ﴿أَ فَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾ طليعه اوّل است، انسان اوّل بايد نگاه بکند تا به رؤيت برسد. در بحث‌هاي سوره مبارکه «انعام» و مانند آن گذشت که خداي سبحان اولياي الهي، انبيا و ائمه(عليهم السلام) را به مقام رؤيت رساند که اينها اسرار عالَم را می‌ديدند؛ براي ما مقدور نيست که در طليعهٴ امر به رؤيت برسيم، ما را به نظر دعوت مي‌کنند و امکانات نظر را به ما مي‌دهند تا اين نظر به رؤيت ختم بشود. ما در فرهنگ فارسي يک نگاه داريم و يک ديدن؛ گاهي انسان نگاه مي‌کند و مي‌بيند گاهي هم نگاه مي‌کند و نمي‌بيند! اينکه به تعبير مرحوم علامه حلّي در شرح تجريد فرمود اينها که مي‌روند استهلال مي‌کنند، مي‌گويند: «نَظَرتُ إلَی الهِلال فَلَمْ أرَه»؛ يعني من به آسمان نگاه کردم که ماه را ببينم؛ ولي نديدم ـ حالا يا جايش را نمي‌دانست يا چشمش ضعيف بود ـ پس اين نظر به آن رؤيت منتهي نشد.[5] درباره ملکوت فرمود شما چرا درباره ملکوت نگاه نمي‌کنيد؟ ملکوت غير از نگاه به إبل است، در نگاه به إبل که فرمود: ﴿أَ فَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾، اين نگاه حسّي کم‌کم انسان را به نگاه‌هاي برتر مي‌رساند؛ دربارهٴ ملکوت که اصلاً ديدني نيست، فهميدني است! آن‌جا نظر به معناي نظريه است، نه نگاه کردن چشم ظاهري؛ فرمود چرا نظريه‌پردازي نمي‌کنند تا بهفمند؟ و اگر فهميدند کم‌کم به رؤيت مي‌رسند، چه اينکه ما به خليل خود(سلام الله عليه) توفيق رؤيت داديم: ﴿وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾؛[6] ما باطن عالَم را نشان او داديم، از ما ارائه و از او رؤيت؛ ولي از ما إنظار و از شما نظر نديديم! آنها مي‌توانستند مثل ما نظر به إبل بکنند، کم‌کم به نظريه بپردازند و به مفهوم برسند، حداقل اين باشد که از نظر مفهومي و با برهان خدا را قبول بکنند؛ آنها نه درباره اين إبل و امثال إبل نظر کردند که اين نظر، آنها را به نظريه برساند و نه توفيق نظريه پيدا کردن را داشتند، چه رسد به مسئله رؤيت! پرسش: پس اين ﴿وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ﴾ يعنی چه؟ پاسخ: يعني امکانات مادي داديم! لذا فرمود: ﴿الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾، ﴿وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيَما إِن مَكَّناكُمْ فِيهِ﴾؛ يعني «ما مکنّاهم»؛ اين همه آيات قرآني، ادلّه و تفهيم و محاجّه‌هاي اهل بيت همه اينها تمکين علمي است. پرسش: با مقايسه بعضی از آيات در بحث قوم «عاد»، نشان دهنده اين است که آنها دارای يک امکانات ؟ پاسخ: امکانات مادي بيشتر بوده نه معرفتي! نه مقام پيغمبرِ اينها که حضرت هود است به مقامِ پيغمبر مسلمين مي‌رسد، نه صحابه آنها هم نظير صحابه ما ـ سلمان و اباذر ـ بودند، نه هوش آنها نظير هوش‌ حکما، فقها و اصحاب خاص ما بودند؛ ولي اينها از امکاناتي که خدا به اينها داد بهره بردند و آنها بي‌بهره ماندند. دربارهٴ بي‌بهره‌گي آنها هم گاهي مي‌فرمايد اينها امکانات و سخت‌افزارهاي سنگيني داشتند و گاهي هم نرم‌افزارها؛ ولي هر دو مادي، ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَ رِءْياً﴾[7] بودند؛ زيورهاي خانه‌هاي آنها، فرش‌هاي آنها، ظرف‌هاي آنها زيباتر بود که مي‌گفتند: ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَ رِءْياً﴾، ﴿رِءْياً﴾ يعني چشم پُرکن‌تر بودند، وقتي مهمان بيايد از فرشِ بهتر، ظرفِ بهتر، پردهٴ بهتر، در و پيکر بهتر لذّت مي‌برد که مي‌گفتند: ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً﴾ ـ «أثاث» با «ث» مثلثه؛ يعني «لوازمُ البيت»، در برابر اساس با «سين» که پايه‌هاي بِناست، ﴿رِءْياً﴾ يعني چشم پُرکن‌تر، چشم‌نوازتر ـ اثاثيه بيت ما چشم‌نواز است و آنها ندارند؛ اين برای نرم‌افزار مادي اينها، سخت‌افزار اينها هم که ﴿الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾ بود، ولي اينها به جاي اينکه از اين امکانات مادی بهره معنوي ببرند هيچ طَرفي نبستند؛ مي‌فرمايد که هم اينها به کام خطر رفتند، هم آن آلهه‌اي که معبود اينها بود کاري از آنها ساخته نبود و براي بت‌پرست‌ها روشن شد که کاري از صَنَم و وَثَن ساخته نيست.

به هر تقدير، جريان عَرض در قرآن کريم گاهي عَرض «نار» بر کفّار است که اکثر آيات قرآن درباره عَرض همين است، در همين سوره مبارکهٴ «احقاف» که محل بحث است، آيه بيست اين است: ﴿وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَي النَّارِ﴾ که عَرض کفّار بر «نار» است؛ در بخش پاياني همين سوره، آيه 34 اين است که فرمود: ﴿وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَي النَّارِ﴾؛ در سوره مبارکهٴ «غافر» هم آن‌جا عَرض کفّار بر «نار» است، نه عرض «نار» بر کفّار! آيه سوره مبارکه «غافر» اين است: ﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا﴾،[8] نه «النَّارُ تُعرَضُ عَلَيهِم»! آتش را بر اينها عرضه نمي‌کنند، اينها را بر آتش عرضه مي‌کنند؛ منتها حالا گاهي مبتدا مقدم است و گاهي مبتدا مؤخر است. آيه چهل و ششم سوره مبارکه «غافر» اين است: ﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا﴾، نه اينکه «النَّارُ تُعرَضُ عَلَيهِم»! تنها جايي که سخن از عَرض «نار» بر جهنمي‌هاست، همان سوره مبارکه «کهف» است که فرمود: ﴿جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلاً﴾،[9] چون آن‌جا خود کلّ صحنه آخرت صحنه معرفت و ادراک است، چيزي که درک نکند در آخرت نيست! در دنيا درک مستور دارد و در آخرت درک مشهور دارد؛ آنچه در پرده است در قيامت بي‌پرده مي‌شود. تنها درباره انسان نيست که ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾،[10] بلکه درباره در و ديوار هم هست که ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾. اينکه مزاح نيست يا شوخي نيست يا مجاز نيست که بگوييم مسجد شکايت مي‌کند يا مسجد شهادت مي‌دهد که کدام همسايه آمده، کدام همسايه نيامده است![11] اگر امروز نفهمد فردا چگونه شهادت مي‌دهد؟! کاملاً آگاه است، عالِم است و از همه همسايه‌ها باخبر است که کدام همسايه مي‌آيد مسجد و کدام همسايه نمي‌آيد مسجد! امروز حق حرف ندارد، فردا که مجاز شد مي‌گويد: ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾،[12] اين‌چنين نيست که زمين به ما حرف مي‌زند که «أَنَا بَيْتُ الْغُرْبَةِ أَنَا بَيْتُ‌ الْوَحْشَة»،[13] مَجاز باشد يا تشبيه باشد يا استعاره باشد يا ـ معاذالله ـ خلاف باشد، اين‌طور نيست! آن وجود حضرت امير مي‌خواهد که با اين چاه حرف بزند؛ البته آن هم براي حضرت مخاطب خوبي هم بود؛ حضرت درد دل مي‌کرد و او هم مي‌شنيد، اين‌طور نبود که آدم سرش را خم بکند در چاه، آخر براي چه چيزي؟! حالا حرف بزند که چه؟! يک مستمع خوبي است، يک فهمنده خوبي است، يک مشاهد خوبي است؛ منتها امروز در پرده است و فردا پرده برداشته مي‌شود! فردا که پرده برداشته بشود آن‌گاه معلوم مي‌شود که حقيقت است نه مجاز، فردا که اسرار الهي روشن ‌شود ـ چه درباره زمين و چه درباره زمان ـ حقيقت‌ها روشن مي‌شود؛ حالا در قيامت هوش قوي‌تر است و پرده برداشته‌تر است که ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ﴾،[14] وگرنه اينکه رؤيت را ذات اقدس الهي به جهنم نسبت مي‌دهد، اينها کاملاً مي‌فهمند اين کسي که دارد مي‌آيد جهنمي است، مسلمان است يا کافر! از دور نعره مي‌زند ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً﴾،[15] کاملاً مي‌شناسد! اين آتشي است که خود انسان از قبل فرستاده است، اين از آتش در و ديوار که پيدا نشده است، بلکه ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾.[16] پرسش: استاد! جمع بين اين دو دسته آيه هم ممکن است که عذاب «فوق العذاب» باشد! پاسخ: بله، ولي منظور اين است که اينها مي‌فهمند واقعاً! پرسش: اوّل جهنم را عرضه می‌کنند بر کافرين، بعد کافرين به جهنم می‌روند، هر روز صبح و بعدازظهر او را داخل جهنم می‌برند و بر «نار» عرضه می‌کنند. پاسخ: نه، اينها که در خود «نار» و با «نار» هستند، خودشان از درون گُر مي‌گيرند و از بيرون هم گُر گرفته‌ هستند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾. پرسش: به نحو عذاب «فوق العذاب»!پاسخ: بله! آن «فوق العذاب» هم اين است که ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأفْئِدَةِ﴾؛[17] درون و بيرون او مشتعل است! با دست و زبان که گناه کرده، مي‌شود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، عقيده و اخلاق بد داشته: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأفْئِدَةِ﴾، اين درون و بيرون او گُر مي‌گيرد؛ منتها اگر يک وقت ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾،[18] فرشته مسئول جهنم وقتي عصباني مي‌شود مثل اينکه باد بزني به اين آتش که مشتعل‌تر مي‌شود، همين فرشته‌هايي که ﴿عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾،[19] هر وقت اينها غضب مي‌کنند اين شعله گُر مي‌کند و اَلوي آن بيشتر مي‌شود.[20]

به هر تقدير فرمود قسم ششم آن کاري است که جنّي‌ها دارند. در قرآن کريم فرمود ما جنّ و انس را براي عبادت خلق کرديم، کلّ عالَم را هم براي دانشمند شدن خلق کرديم. لازم نيست که ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ﴾[21] را بگوييم به معني «ليعرفون» است، نه! همان ﴿لِيَعْبُدُونِ﴾، ﴿لِيَعْبُدُونِ﴾ هست؛ البته عبادت، معرفت را هم به همراه دارد؛ هم زمينه معرفتي است، هم مقدمه معرفتي است؛ ولي در آيه پاياني سوره مبارکه «طلاق» فرمود اصلاً عالَم براي اين خلق شده است که مردم عالِم بشوند؛ فرمود: ﴿خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَ مِنَ الأرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الأمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَي‌ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَي‌ءٍ عِلْمَاً﴾،[22] اصلاً ما آسمان و زمين را براي اينکه شما باسواد بشويد خلق کرديم! پس جهان هم براي عبادت و هم براي علم خلق شد: ﴿لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَي‌ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَي‌ءٍ عِلْمَاً﴾، پس خلق عالَم براي اين است که جامعه باسواد بشود؛ درباره جنّ و انس هم فرمود براي اينکه عبادت بکنند. آن وقت جن‌ها هم مسئوليت دارند، مسلمان دارند، کافر دارند، منافق دارند، مؤيِّد دارند، تحت تدبير امر هستند؛ البته ما الآن نمي‌دانيم که چه مقدار از آنها تحت فرمان وجود مبارک حضرت هستند! در جريان سليمان را مي‌دانيم، در جريان داود(سلام الله عليهما) را مي‌دانيم، البته آن مقداري که ما از ظاهر قرآن خبر داريم که جنّي‌ها مسخّر بودند و شياطين مسخّر بودند و کارگري را به عهده مي‌گرفتند، ساخت و ساز را به عهده مي‌گرفتند، مهندسي را به عهده مي‌گرفتند، حمل و نقل مصالح را به عهده مي‌گرفتند، ساختن آن ديگ‌هاي بزرگ را براي نيروهاي نظامي و انتظامي و ارتشيِ سليمان را به عهده مي‌گرفتند، اينها را آدم مي‌فهمد؛ اما امروز چه مقدار به خدمت حضرت مي‌آيند، چه گروهي مي‌آيند و چه کارهايي مي‌کنند، اينها علمي است که به وسيله روايات بايد مشخص بشود.

فرمود همان‌طوري که شما يک حوزه علميه داريد و از راه دور مي‌آييد که احکام الهي و حِکَم الهي را ياد مي‌گيريد، بعد مأمور مي‌شويد ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾،[23] آنها هم آمدند در حوزه علميه پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم استماع کردند، هم انصات کردند و هم چهار تا مسئله ياد گرفتند، بعد ﴿إِلَیٰ قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ﴾. آنها هم علما دارند، روحاني دارند، مسلمان دارند، منافق دارند، کافر دارند و در کارهاي خودشان هستند؛ شما هم يک حوزه علميه داريد ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنذِرُوا﴾، اينها هم همين‌طور هستند! از اينها که سخن به ميان مي‌آيد، مي‌فرمايد: ﴿وَ إِذْ صَرَفْنَا﴾؛ ما اينها را آورديم! طلبه‌ها و افرادي که توفيق پيدا مي‌کنند و مي‌آيند حوزه مگر آنها را چه کسي مي‌آورد؟! توفيق و گرايش الهي است که مي‌آيند! اين‌جا هم در آيه 29 به بعد فرمود: ﴿وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ﴾، آن‌جا گفتيم که ﴿نَفَرَ﴾،[24] اين‌جا هم ﴿نَفَراً﴾، اين‌جا هم «نَفَر»ي است! گروه را که مي‌گويند «نَفَر»، براي اينکه اهل «نَفر» و کوچ و حرکت هستند. ﴿وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ﴾؛ اصلاً يک گروه آمدند در حوزه علميه پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) که عالِم بشوند، روحاني بشوند که برگردند و بروند به ديارشان! ﴿وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ﴾؛ اوّل استماع کردند، بعد بالاتر از استماع ﴿فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا﴾؛ بعضي آمدند گوش دادند و ديگران را دعوت کردند، وقتی آمدند به آنها گفتند حالا که حاضر شديد، فقط ساکت باشيد و ببينيد که پيغمبر چه مي‌گويد. اين‌جا هم که به ما گفتند: ﴿وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾،[25] در برابر قرآن حرف نزنيد! نه حالا! البته اين تلاوت ثوابي دارد که آدم خوب گوش بدهد؛ اما معناي اصلي‌ آن اين است که ديگر در برابر قرآن نگوييد خدا اين‌طور گفته و ما اين‌طور مي‌گوييم! قرآن اين‌طور مي‌گويد و نظر ما اين است! اين اظهار نظر کردنِ يک عبد ضعيفي که نه از قبل خبر دارد، نه از بعد خبر دارد و نه از موجودي فعلي‌ خودش خبر دارد، اين در برابر وحي چيزی بگويد يعني چه!؟ فرمود در برابر قرآن فقط «استماع» هست و «انصات»: ﴿وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾؛ خوب گوش بدهيد و ببينيد که قرآن چه مي‌گويد! اين‌جا هم همين دو کار را انجام دادند: اول «استماع» بود، گوش دادند و ديدند که حرف، حرف الهي است؛ بعد آمدند، همه جمع شدند و گفتند سکوت محض باشيد تا ببينيم پيغمبر چه مي‌خواند! وقتي که ﴿فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا﴾؛ ساکت باشيد! وقتي وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) آيات را تلاوت کرد و اينها هم خوب گوش دادند برگشتند، اين مي‌شود: ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾، اين هم يک حوزه علميه‌اي بود، آمدند عالِم شدند، فقيه شدند و برگشتند: ﴿وَلَّوْ إِلَي قَوْمِهِم مُنذِرِينَ﴾. در آيه سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ﴾ از هر قومي و طايفه‌اي ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾، اينها هم ﴿إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾ شدند «مُنذِر». گرچه تبشير و إنذار هر دو لازم است و دو بال هستند؛ اما اثر إنذار براي توده مردم بيش از تبشير است. بارها عنايت کرديد، با اين همه فضايلي که براي نماز شب است؛ اما مردم کمتر توفيق پيدا مي‌کنند؛ اما نماز صبح را اگر نخواندند عذاب هست، همه مي‌خوانند! اگر «شَوْقاً إِلَي‌ الثَّوَاب‌»[26] باشد و تَبشير، اينها را راه‌اندازي بکند، يقيناً نماز شب را مي‌خوانند. اثر إنذار در توده مردم بيش از تبشير است؛ لذا در سوره «توبه» فرمود که ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾! وظيفه اين روحانيوني که برمي‌گردند به ديارشان تنها إنذار نيست، تَبشير هم هست! آيات تَبشير را مي‌خوانند، آيات بهشت را مي‌خوانند، درجات شفاعت را مي‌خوانند، درجات توسّل را مي‌خوانند، اين همه تَبشير را براي مردم مي‌گويند؛ اما آنکه اثرگذارتر است مسئله إنذار است: ﴿وَلَّوْ إِلَي قَوْمِهِم مُنذِرِينَ﴾، چه گفتند به قوم خود؟ مبلّغان جنّ به جنّي‌ها چه گفتند؟ ﴿قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَي﴾، وجود مبارک موساي کليم مثل همه انبيا براي جنّ و انس هم بود، چون ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ﴾؛[27] خود جنّ‌ها ظاهراً پيامبري ندارند، چون نقل نشده است و در آن حدّ هم نيستند که به نبوت برسند؛ اما آنها تابع پيغمبري انبياي عصر خودشان هستند. وجود مبارک مسيح(سلام الله عليه) هم آمده بسياري از فرمايشات موساي کليم را امضا کرده است؛ انجيل بخش وسيعي از بياناتش همان اخلاقيات و معنويات و تنزيهات و اينهاست، آن جامعيتي که در تورات از نظر احکام فقهي و حقوقي هست، در انجيل نيست؛ لذا به قوم خود گفتند ﴿أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَي﴾؛ بعد از موساي کليم کتابي به اين جامعيت نازل نشده است! اين کتاب چند خصيصه دارد؛ حرف همه انبياي قبلي را تصديق مي‌کند؛ البته هر پيغمبري يک شريعه و منهاجي دارد که ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾،[28] آن منهاج مخصوص و خاص خودش را دارد؛ اما خطوط کلّي وحي و نبوت، چون ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[29] و بيش از يک دين نيست، لذا هر پيامبري که آمده گفته ديگري درست گفته است، اين ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ براساس همين جهت است؛ يعني آن آقا درست گفته، اين آقا درست گفته، ابراهيم درست گفته، نوح درست گفته، آدم درست گفته، موسي درست گفته، عيسي درست گفته(عليهم الصلاة و عليهم السلام)، همه آمدند ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾، چون يک دين را دارند می‌آورند؛ اما فروع جزئی آنها که حالا اين آقايان چند روز در سال روزه بگيرند و به کدام سمت نماز بخوانند، اينها ﴿شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾ که براي هر قومي مختص آنهاست، پس ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾، برای آن کار اصلي است! دو کار دارند: يکي اينکه ما را به حق دعوت مي‌کنند و از باطل ما را مُنزجر مي‌کنند، به صدق دعوت مي‌کند و از کذب باز مي‌دارد، به خَير دعوت مي‌کند و از شرّ باز مي‌دارد، به حَسَن دعوت مي‌کند و از قبيح باز مي‌دارد، ما را هدايت مي‌کند و از ضلالت باز مي‌دارد، اين جنبه مثبتي است؛ اما راهکار را هم به ما نشان مي‌دهد، نه تنها مي‌گويد راه خوب است و برويد! اما کدام راه برويم، با چه کسي برويم، چه کسي راهنماي ماست، همراه ما کيست و از کجا شروع بکنيم را هم به ما گفتند؛ هم ﴿يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ﴾، هم ﴿وَ إِلَي طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ﴾؛ بعد فرمود: ﴿يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ﴾، اين ﴿أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ﴾ که در سه ـ چهار بخش بود، اين است که خداي سبحان ما را آزاد آفريد و همه امکانات عقلي را به ما داد، فرمود شما هستيد با اين سرمايه‌ها، اين بديهيات و اين سرمايه‌هاي فطرت را از دست ندهيد! ما هم در بخش دانش و هم در بخش ارزش به شما سرمايه داديم، در بخش دانش بديهيات را مي‌فهميد؛ يعني به هيچ‌کس لازم نيست بگويند که اجتماع نقيضين محال است، اجتماع ضدّين محال است، اجتماع مثلين محال است، يا کلّ بزرگ‌تر از جزء است؛ اينها بديهيات نظري است که سرمايه‌هاي علمي است، فرمود ما شما را با اين سرمايه‌هاي دانشي خلق کرديم. از نظر سرمايه‌هاي ارزشي هم همه مي‌دانند که اختلاس بد است، فريب بد است، دروغ بد است، زشتي و خيانت بد است؛ همه مي‌دانند که وفاي به عهد خوب است، احترام و ادب خوب است، اينها خوب است! همان‌طوري که در طبيعتِ ما به کسي ياد ندادند که عسل شيرين است يا گُل چيز خوبي است، مگر به کسي گفتند؟! الآن همه اين هفت ميليارد به هر حال عسل دوست را دارند، گُل و عطر را دوست دارند، چون طبيعت ما اين‌طور خلق شده است! همه اين هفت ميليارد از اختلاس بدشان مي‌آيد، از فريب و نيرنگ و آخوندبازي و تظاهر و زهد و ريا بدشان مي‌آيد، کسي که يادشان نداده است! اينها سرمايه‌هاي ارزشي است که خدا به ما داده، آنها سرمايه‌هاي دانشي است. فرمود اين دو سرمايه را به هم نزنيد، برويد مکتب‌ها را ببينيد و هرکدام که بهتر است قبول کنيد: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾،[30] شما اگر ‌بخواهيد سرمايه را از دست بدهيد، با کدام سرمايه مي‌خواهيد تجارت کنيد؟ اين سرمايه‌ها را از دست نده! سرمايه دانشي داري، سرمايه ارزشي داري، هر دو فطري شماست که تا نفس مي‌کشيد با شما هست؛ منتها گاهی شما اين را گاهی دفن مي‌کنيد و يا در انبار مي‌گذاريد! اين کار را نکنيد! ﴿وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[31] اين است! اينها از بين نمي‌روند، براي هميشه هستند و شما را تنها نمي‌گذارند؛ ولي شما اينها را زير خاک نکنيد! ﴿وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ همين است، دسيسه نکنيد و دفنشان نکنيد! با اين سرمايه‌ها ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ برويد به سراغشان! بعد بگوييد اگر از ما سؤال بکنيد، ما پيشنهاد می‌دهيم: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ قَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾،[32] اين بخش دوم؛ اگر جلوتر بياييد و از ما آدرس بخواهيد، ما به شما مي‌گوييم آن کسي که ﴿أَحْسَنُ قَوْلاً﴾ را آورده کيست؟ وجود مبارک پيغمبر است که فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي﴾.[33] ما در اين سه بخش پشت سر هم شما را راهنمايي کرديم و گفتيم آن کسي که بهترين حرف را مي‌زند بپذيريد؛ اگر خواستيد با ما مشورت کنيد که بهترين حرف را چه کسي مي‌زند، مي‌گوييم بهترين حرف را کسي مي‌زند که توحيد و وحدانيت خدا و آفريدگار بودن خدا را مطرح کند؛ اگر باز از ما آدرس خواستيد، مي‌گوييم علي و اولاد علي، پيغمبر و اهل بيت اين کاره هستند! ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي﴾، اوّلين ﴿مَنِ اتَّبَعَنِي﴾ خود اهل بيت‌ و بعد ديگران هستند. اين قدم‌به‌قدم آدرس دادن است! اين جنّ متفکّر گفت که اين حرف‌هايشان عالمانه است، هم ما را به «أحسن الأقوال» دعوت مي‌کنند، هم در آدرس بيان مي‌کنند که «أحسن الأقوال» چه قولي است؟ هم آدرس مي‌دهند که «أحسن الأقوال» در خانه چه کسی است؟ از اين حرف بهتر چيست؟ پس ﴿يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ﴾، ﴿دَاعِيَ اللَّهِ﴾ کيست؟ پيغمبر است! ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ﴾، يک جنِّ فقيهِ عالِمِ دانشمندي است! خدا رحمت کند سيدنا الاستاد را، ايشان از مرحوم آقا سيد علي قاضي و اين بزرگان نقل مي‌کردند ـ اينها که رابطه‌اي که با جن داشتند ـ جنّيان مي‌گفتند در بين ما سنّي نداريم و اينها چون عمر طولاني دارند، مي‌گفتند از ما کساني هستند که صحنه غدير را درک کرده باشند، اين پيرمردها هنوز هستند، ما سنّي نداريم. اين‌طور هستند! البته ديگران هم هستند که بين آنها کافر و منافق هم مثل انسان‌ها هست؛ ولي به هر حال اينها هم هستند! اينها قدم‌به‌قدم آمدند مثل يک فقيه و مثل يک مرجع تقليد برهان اقامه کرده که ﴿يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ﴾ اين خودش مي‌گويد! ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ﴾، او داعيِ «إلي الله» است؛ حرف او را گوش بدهيد، مسلمان بشويد که اينها هم شدند و آنها هم که در غدير حاضر بودند تا آخر هم شيعه ماندند! فرمود: ﴿يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ﴾، حالا قبلاً لغزش داشتيد، داشته باشيد! اين‌طور نيست که حالا بگوييد ما بار گناه قبلي داريم، همه گناه‌ها با توحيد بخشوده مي‌شود! ﴿وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِن ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾؛ شما را پناه مي‌دهد و تمام گناهان با توبه از شرک به اسلام و از کفر به توحيد بخشيده مي‌شود. اين در سوره مبارکه «انفال» هم هست که اگر شما از گناه توبه کرديد خدا گناهان شما را مي‌بخشد، در آيه 38 فرمود: ﴿قُل لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِن يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ﴾، اما اگر ﴿وَ إِن يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الأوَّلِينَ﴾، اين قاعده فقهي «جَبّ» که لابد در فقه و اصول خوانديد: «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»،[34] ناظر به همين است و از همين آيات گرفته شده است. قاعده «جَبّ» اين است که اگر يک کافر و مشرکي با توبه مسلمان شد، خداي سبحان با توبه همه گناهان را قبول مي‌کند؛ آن سوره مبارکه «نساء» که دارد: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾ يعني بدون توبه! ﴿وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ﴾[35] يعني بدون توبه! منتها ﴿وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ﴾ که موجبه جزئيه است، يک قضيه مهمله‌اي است که در امور جزئيه است با مشيئت الهي است، چه کسي را مي‌بخشد و چه کسي را نمي‌بخشد؟ ما نمي‌دانيم! ما بين «خوف و رجاء» هستيم، اين‌طور نيست که حالا خدا وعده داده باشد وعده‌اش به نحو ايجاب کلّي باشد؛ گاهي از يک خانواده شهيدي است، خانواده جانبازي است يا پدر خوبي دارد که ﴿كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾،[36] اين ممکن است مشمول رحمت ويژه الهي باشد و بخشوده بشود، وگرنه اصل بر اين است که انسان خودش را مجرم بداند، بترسد و بلرزد! آنکه در سوره مبارکه «زمر» هست که ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾[37] يعنی با توبه! بنابراين هيچ گناهي نيست که با توبه بخشوده نشود، ﴿إِن يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ﴾.

قاعده «جَبّ» اين است که «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»؛ منتها در قاعده «جَب» همان‌طوري که در بحث‌هاي فقهي و قاعده فقهي توجه کرديد، اين قاعده «جَبّ» سه قسمت است: يک بخش آن مربوط به عبادات است، وقتي کسي مسلمان شد ديگر نماز و روزه‌ قبلی خود را قضا به جا مي‌آورد و مانند اينها نيست؛ روزه‌هاي خورده را قضا به جا بياورد يا نمازهاي نخوانده را قضا به جا بياورد نيست. بخش دوم مسائل مالي است؛ خمس‌هايي که نداده، زکات‌هايي که نداده، کفاراتي که نداده، اينهايي که نداده بدهد، اين‌چنين نيست؛ خمس و زکات‌هايي که نداده حالا بخواهد بدهد اين‌طور نيست، همه بخشوده شده است: «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ» يعني «يقطَعُ»، «يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ». قسمت سوم «حق الناس» است، اين بخش از «حق الناس» بخشوده نشده است؛ معامله‌اي کرده، نسيه‌اي خريد کرده يا از کسي وام گرفته، اين‌طور نيست حالا که مسلمان شده مال مردم را ندهد! اگر کالايي را نيسه خريده يا از کسي وام گرفته، حالا که مسلمان شد زودتر بايد بپردازد، نه اينکه «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»، پس اين بخش يعنی «حق الناس» بخشوده نخواهد شد، در الميزان هم ملاحظه بفرماييد نظر شريفشان بايد همين باشد.[38] به هر تقدير فرمود: ﴿إِن يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ﴾؛ اگر کسي از لغزش‌هاي قبلي توبه کرده است، يقيناً ذات اقدس الهي مي‌بخشد: ﴿آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم﴾ که اين مجزوم به جواب امر است، ﴿يَغْفِرْ لَكُم مِن ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُم﴾ آن مُجير است و پناه مي‌دهد، ﴿وَ يُجِرْكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾.

 


[20] نهج البلاغة، للصبحي صالح، خطبه183.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo