< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

96/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره مجادله آیات 12 تا 15

﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ اَطْهَرُ فَاِن لَمْ تَجِدُوا فَاِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (12) ءَ اَشْفَقْتُمْ اَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَاِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَاَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ وَ اَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (13) اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم مَا هُم مِنکُمْ وَ لاَ مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (1٤) اَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَاباً شَدِیداً اِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (15) ﴾

سوره مبارکه «مجادله» که در مدینه نازل شد، ضمن اینکه بعضی از احکام فقهی گذشته را بیان کرد، جریان ملاقات خصوصی با آن حضرت را هم مطرح فرمود. عده‌ای علاقه‌مند بودند که به محضر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برسند و وقت خصوصی بگیرند. حضرت هم در مسئله کَرم و جود و بخشش دست باز داشت که آیه نازل شد: ﴿لاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ﴾،[1] هم دادن در وقت ملاقات؛ لکن وقت حضرت برای عامه مسلمین بود، عده‌ای هم کار ضروری نداشتند، وقت خاصی می‌گرفتند در حالی که وقت برای همه بود.

در این زمینه آیه نازل شد که اگر وقت خصوصی می‌خواهید، چون وقت آن حضرت برای همه است، شما خدمتی به همه انجام بدهید، در صندوق بیت‌المال صدقه‌ای بریزید، بعد وقت خصوصی بگیرید و اگر کسی نداشت معذور است؛ اما اگر کسی نداشت این طور نیست که از آن فضیلت برخوردار باشد. برای آن فضیلت چندین تعبیر در همین آیه کوتاه آمده است. فرمود اگر کسی وضع مالی‌اش مناسب هست؛ حالا یا «بالفعل» یا «بالقوّة» مال دارد که بتواند صدقه بپردازد، اگر این کار را بکند، دو تا فضیلت را در همین جمله اُولیٰ ذکر کرد: هم خیر است که خیر اسم تفضیل است و هم اطهر است. فرمود: ﴿ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ اَطْهَرُ﴾ این نکته‌ها برای این عرض می‌شود که چون آنها فهمیدند این یک فضیلت خاصّی است برای وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) همه اینها به دست و پا افتادند تا توجیه کنند که چرا اصحاب سقیفه این کار را نکردند، با اینکه خیلی داعیه داشتند که به حضرت نزدیک هستند. چرا آنها با اینکه امکانات مالی‌شان اگر بیشتر نبود کم نبود، چرا از این فضیلت محروم شدند؟ عده‌ای اصرار کردند که این نسخ، نسخ امتحانی است، نه نسخ واقعی، بعد هم در تلاش و کوشش بودند که بگویند این فضیلت نیست. اصرار جناب فخر رازی این است که این کار فضیلت نیست، یک عده را می‌رنجاند.

حالا اصل آیه روشن بشود که چقدر فضیلت هست؟ و چطور وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) در موارد حسّاس به این آیه استدلال کرد که توفیق نصیب من شد که من به این آیه عمل کردم دیگری عمل نکرد، اگر این فضیلت نبود حضرت در جاهای حسّاس به این آیه استدلال نمی‌کرد. نکات فراوانی که در این دو جمله کوتاه هست ملاحظه بفرمایید تا روشن بشود که چقدر فضیلت داشت. پرداخت یک مقدار صدقه به بیت‌المال و گرفتن وقت خصوصی، فرمود: ﴿ذلِکَ خَیْرٌ﴾، که خیر را مستحضرید که افعل تفضیل است، یک؛ ﴿وَ اَطْهَرُ﴾ است، هر صدقه‌ای آدم را پاک می‌کند؛ اما این صدقه مطهِّرتر از صدقات دیگر است. زکات و امثال زکات را که در سوره «توبه» ملاحظه فرمودید، این مطهِّر است؛ اما اطهر نیست. فرمود: ﴿خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم﴾[2] ، اما این اطهر است، برای اینکه شما وقت خصوصی با حضرت می‌خواهید بگیرید، با او می‌خواهید مناجات کنید و چون با او می‌خواهید مناجات کنید نجوا کنید، این یک فضیلت برتری است. پس این دو تا اسم تفضیل و افعل تفضیل است، چون آن خیر، اصلش «اخیر» بود. هم خیر افضلیت را می‌فرماید افضل تفضیل است، هم اطهر در اثبات. در طرف نفی هم دو تعبیر تُند و تیز دارد که معلوم می‌شود اینها کار بدی انجام دادند؛ فرمود: ﴿ءَ اَشْفَقْتُمْ﴾؛ یعنی می‌ترسید که فقیر بشوید. این ترس از فقر از ناحیه شیطان است، چون او ﴿یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾[3] ؛ او مرتّب زیر گوش شما می‌گوید صدقه ندهید، کار خیر کنید، این کار را نکنید فقیر می‌شوید برای فرزندان خود چه چیزی می‌خواهید بگذارید ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾ نجوای اوست، شما نجوای او را دارید گوش می‌دهید. اگر ذات اقدس الهی که رازق مطلق است نه تنها رازق است، بلکه رزّاق است؛ نه تنها رزّاق است، بلکه تنها رزّاق است. این جمله پایانی سوره مبارکه «ذاریات» مفید حصر است، ﴿اِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾[4] ، این کلمه «هو» و این کلمه «الف» و «لام» هر دو برای حصر است، آمدنِ ضمیر فصل بین مبتدا و خبر و داشتنِ «الف» و «لام» مفید حصر در خبر، گویاست که فقط خدا رزّاق است، ﴿اِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾، آن‌که رزّاق است و دیگری اصلاً رازق نیست او تنها رزّاق است او گفت صدقه بدهید. از طرفی شیطان ﴿یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾، این ﴿ءَ اَشْفَقْتُمْ﴾؛ یعنی حرف او را دارید گوش می‌دهید این وهم فقر، آینده چه می‌شود، برای بچه‌ها چه می‌خواهید بگذارید، این حرف، از کیست؟ از نفس که نیست، چون نفس مطهّر خلق شد. از طرف فرشته‌ها که نیست، آنها کلمات طیبه می‌آورند. پس این وسوسه از کیست؟ فرمود این خاطره که در ذهن افراد می‌اندازد که آینده‌ات چه می‌شود و برای بچه‌هایت چه می‌گذاری؟ این ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ﴾؛ یعنی تهدید می‌کند. این ثلاثی مجرّد، این وعد هم برای نوید است هم برای وعید. ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾؛ یعنی تهدید می‌کند.

پس حرف الله را گوش ندادید، حرف شیطان را گوش دادید، ﴿ءَ اَشْفَقْتُمْ﴾. بعد کلمه ﴿تَابَ﴾ آمده، اگر کسی کار بدی نکرده یا فضیلتی را از دست نداده یا غفلت نکرده که توبه در کار نیست. پس چهار تعبیر زنده در همین دو جمله کوتاه است که این تقدیم صدقه از برجسته‌ترین فضایل است؛ لذا وجود مبارک حضرت امیر در موارد حسّاس به این آیه استدلال کرد که خدا توفیق داد که تنها من به این آیه عمل کردم. حالا اگر کسی ندارد، بله معذور هست؛ اما نه آن خیر اوّل را دارد نه این اطهر دوم را دارد. آن‌که ندارد کاری با او ندارند، نه اینکه آن‌که ندارد می‌شود صف اوّل! فرمود اگر کسی ندارد می‌تواند وقت خصوصی بگیرد اگر کار مهم داشته باشد با حضرت در میان بگذارد؛ اما هم از آن خیر محروم است، هم از این اطهر محروم است. نه اینکه حالا اگر کسی ندارد، مثل کسی که دارد و صدقه می‌دهد، هم از خیر بهره‌برداری می‌کند هم از اطهر. بنابراین این طور نیست که ما بگوییم که حالا چون خدا فرمود عیب ندارد، پس فرقی نمی‌کند و این فضیلت نیست، نخیر! «کفیٰ بذلک فخراً و فضلاً» که انسان حرف الله را دارد گوش می‌دهد که خدا فرمود: ﴿ذلِکَ﴾ خیر است و ﴿اَطْهَرُ﴾، نه تهدید شیطان را که ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾.

پرسش: غرض این آیه این نیست که خدا برای پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تامین مالی می‌کند؟

پاسخ: نه، برای بیت‌المال است نیاز فقرا را تامین می‌کند صدقه می‌دهد.

پرسش: ...

پاسخ: صدقه که بر پیغمبر روا نیست. حضرت برای خودش که نمی‌خواهد، برای اهل بیت که صدقه نیست. این صدقات، صدقات واجبه است، صدقه که بر آن ذوات قدسی نارواست. شایسته نیست که به آن ذوات قدسی کسی صدقه بدهد. حضرت که برای خودش یا اهل بیت نمی‌خواست. برای فقرای صُفّه و امثال صفّه می‌خواست.

پرسش: ...

پاسخ: نه، آن حکمت است، این امر که ظهور در وجوب دارد. اگر دارد ﴿اِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَر﴾[5] حالا بگوییم این یک فضیلت است پس نماز را بگوییم که واجب نیست! آن امر یک مطلب است، حکمتِ امر مطلبی دیگر است. این طور نیست که این حِکَم و منافعی که ذکر می‌شود از ظهور امر در وجوب بکاهد، این طور نیست؛ لذا فرمود شما حرف او را گوش دادید، ترسیدید، از چه کسی ترسیدید؟ از یک وهم خالی ترسیدید! ﴿ءَ اَشْفَقْتُمْ﴾، یک نقص است، ﴿تَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ﴾، معلوم می‌شود گرفتاری داشتید، نقصی داشتید که خدا صرف نظر کرده است.

در چنین فضایی آنها می‌فهمند که آیه این چهار نکته را دارد به اضافه مطالب دیگر و وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) هم به آن استدلال کرده؛ لذا فخر رازی‌ها به دست و پا افتادند که چرا اصحاب سقیفه محروم شدند حالا بیبنید در برابر این چگونه عذرتراشی می‌کنند! حرف جناب فخر رازی این است که اصحاب سقیفه و امثال سقیفه فکر کردند که فقرا می‌رنجند و اغنیایی که دستشان برمی‌آید و نمی‌کنند، آنها هم وحشت‌زده هستند. چه کاری است که ما هم فقرا را برنجانیم و هم عده‌ای را متوحّش کنیم؟ این بهانه فخر رازی است تا کم‌کم زیر این فضیلت را بزند که بله حالا حضرت امیر هم یک کار عادی کرد. فقرا چرا می‌رنجند؟ فقرا اگر بنا بود که برنجند که ذات اقدس الهی ﴿اَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ است! فرمود کسی که فقیر است معذور است. حالا جبهه رفتن و جهاد در راه خدا از برترین فضایل است. فرمود یک عده که نمی‌توانند مریض هستند، اینها در خانه می‌نشینند، این موجب رنجش آنها نیست. فرمود اگر کسی برود در راه خدا مبارزه بکند این هر قدمی که بر می‌دارد به بهشت نزدیک‌تر می‌شود. این را ما بگوییم کسی که حالا سالمند است پیرمرد است مریض است، این می‌رنجد؟ رنجی در کار نیست. خدا از او نخواسته، اگر فقیر بود، از او نخواسته؛ اما نه معنایش این است که می‌رنجد. این همه زکات و صدقات واجب است، خمسی که می‌دهند، فقرا می‌رنجند که چرا ما نداریم زکات بدهیم؟ معلوم نیست که اگر آنها می‌داشتند می‌دادند! اما وحشت اغینا، این سوء اختیار خودشان است، چه وحشتی دارند؟ این چهار فضیلت را قرآن برای هم باز گذاشته: خیر بودن، اطهر بودن، ترک اشفاق، پرهیز از توبه، اینها هست، چرا وحشت دارند؟ به هر دسیسه و وسیله‌ای هست اینها را فخر رازی می‌خواهد ثابت کند که این فضیلتی نیست! بعد تا ثابت کند که مثلاً حضرت امیر یک کار عادی انجام داد و اصحاب سقیفه ملاحظه جامعه را کردند مهربانانه نخواستند فقرا برنجند، نخواستند اغنیا متوحّش بشوند، مصلحت جامعه را رعایت کردند! این را ببینید، اینها را می‌گویند تفسیر به رای، تفسیر به رای اینهاست. اگر نبود، خود قرآن ناطق یعنی وجود مبارک حضرت امیر که به آن استدلال نمی‌کرد. این قرآن با قطع نظر از ادله خاصه، خود ظاهر قرآن نشان می‌دهد که این کار، کار برجسته‌ای است؛ لذا این تعبیرات را اگر کسی ملاحظه بکند دیگر آن بهانه‌ها را نمی‌گیرد و از وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده است که چطور با حضرت امیر مناجات کردی؟ فرمود من مناجات نکردم، «وَ لَکِنَّ اللَّهَ انْتَجَاه‌»،[6] که این روایت قبلاً هم خوانده شد. فرمود خدا با او نجوا کرد. خدا با زبان پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در فصل سوم که مقام فعل است حرف می‌زند.

در جریان سوره مبارکه «انفال» که قبلاً گذشت، این مجاهد که در راه خدا تلاش و کوشش می‌کند، اینها چند گونه هستند: یک عده به عنوان یک وظیفه عادی عمل می‌کنند، اینها یک مرحله دارند؛ یک عده هستند که اصلاً در صف مقدم، به هیچ وجه خودشان را نمی‌بینند، هیچ! من این جریان کردستان که چند سال قبل اتفاق افتاده بود، هر وقت به یاد این عزیزان سنگرنشین بودم نمی‌توانم خودم را کنترل کنم! ببینید شما نمی‌دانم با مرحوم آیت‌الله دیباجی مانوس بودید یا نه! ایشان از این علمای بزرگ اصفهان بودند و در قم بودند و در همین مسجد بازار نماز می‌خواندند، یکی از دوستان ما بود، خدا غریق رحمتش کند! ایشان می‌گفت من رفتم کردستان در آن کوه‌های سنگین و صعب العبور رفتیم، آن‌جا هم می‌دانید یک منطقه سردی است. برف سنگین هم آمد، اینها برای اینکه آن سنگر را حفظ بکنند این قدر ایستادند ایستادند ایستادند تا یخ زدند و مُردند. دیگر نمی‌گفتند که حالا اینجا کسی نمی‌آید! ما برای چه اینجا بمانیم؟ یعنی خودش را نمی‌خواهد. در چنین شرایطی خدا می‌فرماید که کارشان کار من است: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ﴾[7] ، اما آن‌جایی که وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یک مشت خاک می‌ریزد روی چشم دیگران، حالا عادی است، فرمود: ﴿وَ مَا رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾[8] ؛ اما درباره اینها نفرمود: «فلم تقتلوهم اذ قتلتموهم و لکن الله قتلهم»! این اصلاً تمام کار نشسته برای حفظ قرآن و دین. مطمئن باشید که او سرما را احساس نکرد، کسی که در آن حال هست، سرما را احساس نمی‌کند، چون اصلاً توجه به بدن ندارد. صاف ایستادند تا یخ زدند، جنازه شریفشان را هم آوردند قم. در این آیه سوره مبارکه «انفال» فرمود شما این کار را نکردید خدا این کار را کرد. هر دو هم در سوره «انفال» است، در سوره «انفال» فرمود: ﴿وَ مَا رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾؛ یعنی رمی را به حضرت نسبت داد، گفت کار، کار تو نبود، کار، کار خداست؛ این درست است؛ اما درباره این گونه از مجاهدانی که به هیچ وجه به فکر خودشان نبودند، نمی‌فرماید: «فلم تقتلوهم اذ قتلتموهم»! فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ﴾، این طور می‌شود.

مسئله قتل در قرآن کریم به غیر، چون همه مقام فعل خدا هستند، فصل سوم هستند؛ نه یعنی ذات، مقام ذات نیست، یک؛ صفات ذات که عین ذات است نیست، دو؛ مقام فعل است. این مقام فعل مقام امکان است به ملائکه، به انسان و موجودات دیگر هم اسناد داده می‌شود، چون فعل خداست و فعل خدا که واجب نیست، فعل خدا گاهی هست گاهی نیست به ذات حق مربوط است. در فصل سوم این قتل را ذات اقدس الهی به خیلی‌ها اسناد می‌دهد. در جریان داود دارد: ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾، قتل حق قتل باطل اینها را نسبت می‌دهد؛ چه اینکه احیا را هم خدای سبحان به غیر خود اسناد داده است، به مجاری خود. در همان سوره مبارکه «مائده» احیا را به غیر خدا اسناد داده است، قتل را به غیر خدا اسناد داده است، آیه 32 سوره مبارکه «مائده» این است: ﴿مِن اَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی اِسْرَائِیلَ اَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ﴾،[9] این طور نیست که قتل به معنای قبض روح باشد. قتل یعنی کاری بکنند که این بدن و این نفس رابطه‌شان قطع بشود.

پرسش: این اسناد نمی‌تواند مجازی باشد؟

پاسخ: نه، چرا مجاز باشد؟ حقیقت است. ﴿مَن قَتَلَ نَفْساً﴾، قتل که به معنای قبض روح نیست، اگر قبض روح باشد، توفّی باشد این به سه گروه اسناد داده شد در قرآن کریم. در قرآن کریم فرمود: ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الانفُسَ حِینَ مَوْتِهَا﴾[10] . به حضرت عزرائیل (سلام‌الله‌علیه) اسناده داده شد: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[11] . به فرشته‌های زیر مجموعه حضرت عزرائیل (سلام‌الله‌علیها) اسناد داده شد که ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[12] . بله قبض روح برای اینهاست؛ اما قتل یعنی کاری انجام بدهد که رابطه نفس و بدن قطع بشود که بدن نتواند در تحت تدبیر روح قرار بگیرد؛ لذا فرمود: ﴿مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ﴾، اسناد قتل به انسان در قرآن، فراوان است. در جریان قابیل و‌هابیل دارد که «قَتَلَ» بردار خود را. در جریان مقاتله‌ها، ﴿قَاتِلُوهُمْ﴾، ﴿وَ اقْتُلُوهُمْ﴾ امثال آن فراوان است. اینجا هم فرمود: ﴿مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسَادٍ فِی الارْضِ فَکَاَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً﴾، احیا را هم به اینها نسبت داد، مگر کسی حیات‌بخش است؟ ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾[13] اوست، ﴿یُحْیی‌ وَ یُمیتُ﴾[14] اوست، اینها مظاهر و مجاری و ابزار کار هستند. ﴿وَ مَنْ اَحْیاها فَکَاَنَّما اَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً﴾[15] اگر کسی یک نفر را حیات بدهد زنده کند، گویا جامعه‌ای را زنده کرده است.

غرض این است که اینها فعل است ودر مقام امکان است و به غیر ذات اقدس الهی اسناد داده می‌شود؛ اما اگر کسی اصلاً خودش را نمی‌بیند، کار او را ذات اقدس الهی به خودش اسناد می‌دهد. به هر حال کاری است که واقع شده است، یک پیروزی‌ای واقع شده است. حالا این جوان خودش را به این موادّ منفجره بسته رفته زیر تانک، این اصلاً خودش را نمی‌خواهد. همان‌ها بودند که دیروز جمعیت را به این عظمت و جلال و شکوه به بازار آوردند و به خیابان آوردند که ثواب همه اینها با ذات اقدس الهی باشد. خدا به همه اینها خیر دنیا و آخرت بدهد، عظمت دنیا و آخرت بدهد، آبروی دنیا و آخرت بدهد. به همه شما علمای بزرگوار که پرچمدار این کار بودید عزت دنیا و آخرت بدهد. همین‌ها بودند که امام فرمود فلان جوان سیزده ساله رهبر ماست. این خودش را نمی‌خواست، اگر خودش را می‌خواست سر تا پای خودش را با مواد منفجره و اینها نمی‌بست که زیر تانک برود! این معلوم می‌شود که خودش را نمی‌خواهد، پس معلوم می‌شود که انسان به جایی می‌رسد که خودش را نمی‌بیند. وقتی خودش را نمی‌بیند، این کار صاحب‌کار می‌خواهد. فرمود شما این کار را نکردید، خدا این کار را کرده است، ولی ما باید حواسمان جمع باشد که این در فصل سوم است، در فعل خداست فعل خدا ممکن است به غیر خدا هم اسناد داده بشود.

فرمود این کار شدنی است، ﴿وَ مَنْ اَحْیَاهَا فَکَاَنَّمَا اَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَات﴾، غرض این است که اصرار جناب فخر رازی اصرار عالمانه نیست، اگر مشکل تعصب صنفی دارد حرفی دیگر است؛ ولی این سخن‌ها سخنان تامی که نیست.

این چهار نکته بود ﴿ءَ اَشْفَقْتُمْ اَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ﴾، این تعبیر «صدقات» این جمع، می‌تواند برای دو نکته باشد: یکی اینکه در آن خطاب به جمع است هر کدام که یک صدقه بشوند می‌شود صدقات. ﴿ءَ اَشْفَقْتُمْ اَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ﴾، این خطاب به جامعه اغنیاست؛ لذا صدقات خواهد بود، جمع است و اگر فرد هم باشد، چون یک شخص اگر می‌خواست در هر نوبتی هم یک صدقه بدهد و به نجوا بار یابد، می‌شد صدقات. پس تعبیر به جمع از دو جهت می‌تواند موجّه داشته باشد.

پرسش: وقت خصوصی هم نیاز به صدقه دارد؟

پاسخ: همین وقت خصوصی صدقه می‌خواست، وقت عمومی که صدقه نمی‌خواهد. وقت عمومی برای عام است حضرت وارد مسجد می‌شود و برای همه سخنرانی می‌کند، این ملاقات عام است. ملاقات خاص که کسی بخواهد به منزل حضرت برود یا در وقتی که حضرت مسجد آمد چند دقیقه‌ای با حضرت خلوت کند وقت خصوصی بخواهد، وقت حضرت را بگیرد، او صدقه می‌خواهد.

﴿فَاِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ﴾، بقیه شرایط و احکام را رعایت کنید. ﴿فَاَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ وَ اَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾، ولی ﴿وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾، می‌داند که برای چه این کار را نکردید! وقت خصوصی هم خیلی لازم بود؛ یعنی مسلمان‌هایی که در مدینه بودند از یک طرف گرفتار یهودی‌های خیبر و امثال خیبر بودند، از طرفی مبتلا به منافقان داخلی بودند، از طرفی هم در پشت مرزها مشرکین صف بسته بودند. این مثلث مشئوم همیشه مسلمان‌ها را در خطر می‌انداخت. عده‌ زیادی هم علاقه‌مند بودند که هر خبری که رسید به عرض وجود مبارک حضرت برسانند، این یک وقت خصوصی می‌خواهد. آنها که اطلاع هم داشتند اگر وقت خصوصی می‌خواستند بگیرند، باید یک مقدار صدقه می‌دادند، این را هم انجام ندادند. یک کار مهمی بود، ملاقات خصوصی برای حضرت در آن موقع یک امر ضروری بود؛ لذا می‌فرماید که ﴿تَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ﴾؛ شما کار بدی کردید! خدا این را برداشت گرچه این دو تا آیه کنار هم ذکر شدند؛ اما این طور نیست که ناسخ و منسوخ با هم ذکر شده باشند؛ اینها بعد از فاصله ذکر شدند، ولو به حسب ظاهر کنار هم قرار گرفتند.

﴿اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾، همین مثلث مشئومی که ذکر شد، یهودی‌های خیبر از یک طرف، منافقان داخلی از طرف دیگر، مشرکانِ پشت مرزها هم از طرف سوم اینها رابطه‌هایی داشتند و عده زیادی هم از یهودی‌ها و این منافقین تا خبرهای خاصی در مدینه می‌شد فوراً به مشرکان پشت مرز خبر می‌دادند یا حمله‌ای از طرف مشرکان پشت مرز می‌خواست شروع بشود اینها خوشحال می‌شدند و مسلمان‌ها را می‌ترساندند. فرمود عده‌ای به بیگانه وابسته‌اند باید بدانند که از آنها به هیچ وجه کاری ساخته نیست. ﴿اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً﴾ که ﴿غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾، آنها مغضوب هستند، حامیِ مظلوم محبوب خداست، حامیِ ظالم، مغضوب خداست. ببینید اصلاً حمایت از حق در نماز ما آمده است؛ حالا آن حضور قلب را اگر کسی داشت «طوبیٰ له و حُسن ماب»! اما لااقل این نمازی که می‌خوانیم باید متوجه باشیم که داریم چه می‌گوییم! در نماز می‌گوییم که ﴿اِیِّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾[16] بسیار خب! بعد می‌گوییم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾[17] ، این هم ترجمه‌اش معلوم است. صراط مستقیم صراط چه کسی است؟ ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾[18] ، اینها معلوم است؛ اما سه چهار نکته است که در همین کلمه اخیر وابسته است؛ ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾، این ﴿اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ چه کسانی هستند؟ یک؛ و چه کار کردند، دو؛ راهشان چیست؟ می‌گوییم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾، صراط مستقیم صراط کیست؟ ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾، این ﴿اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ چه کسانی هستند؟ یک؛ راهشان چیست؟ این راه که راه جغرافیایی نیست که به طرف زمین یا آسمان باشد، این راهشان چیست؟ این ﴿اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ را در سوره مبارکه «نساء» که قبلاً ملاحظه فرمودید مشخص کرد، فرمود: ﴿فَاُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفِیقاً﴾[19] ، این صراط، صراط انبیاست. راهشان چیست؟ نمی‌شود گفت راهشان کجاست! این راه زمینی نیست. باید بگوییم راهشان چیست؟ تک‌تک اینها را ذات اقدس الهی در قرآن مشخص کرد؛ یعنی نبیین و صدّیقین و صلحا و شهدا اینها را گفته، راهشان را هم گفته. یکی از آنهایی که راه شفاف و آدرس مستقیم دارد، وجود مبارک موسای کلیم است. موسای کلیم چه گفت؟ گفت: ﴿رَبِّ بِمَا اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ اَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾[20] ، خدایا! راه من این است، من از ظالم حمایت نمی‌کنم، این می‌شود تفسیر قرآن به قرآن. ﴿رَبِّ بِمَا اَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾، حالا یک وقت است که ظالمین مشرک هستند، یک وقت استکبار و صهیونیسم است، یک وقت همسایه رباخوار است، یک بانک ربوی است، فرقی نمی‌کند. ﴿رَبِّ بِمَا اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ اَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾، این را پشتیبانی نمی‌کنم، گاهی انسان با سکوت پشتیبانی می‌کند، این نماز است، پس راه انبیا همین است که انسان از ظالم حمایت نکند.

این بیان نورانی حضرت از آن غرر روایات ماست که فرمود: «السَّاکِتُ عَنِ الْحَقِّ شَیْطانٌ اَخْرَسٌ»[21] کسی جایی که باید فریاد بزند فریاد نزند، محافظه کار باشد، نگوید، امر به معروف نکند، نهی از منکر نکند، این یک شیطان دهن‌بسته است. «السَّاکِتُ عَنِ الْحَقِّ شَیْطانٌ اَخْرَسٌ» ما باید ببینیم راه انبیا چیست، نه راه انبیا کجاست! اینکه مکه و مدینه نیست! ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾، ﴿اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ هم موسی و عیسی و اینها (علیهم‌السّلام) هستند، کلیم حق استدلالش این است می‌گوید: ﴿رَبِّ بِمَا اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ اَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾، با «لن» که نفی تاکیدی است می‌گوید، می‌گوید آن نعمتی که تو دادی من باید به آن افتخار بکنم با داشتن آن نعمت دیگر از ظالم حمایت نکنم، پس معلوم می‌شود که نماز این است. این نماز یقیناً ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ﴾[22] است. حالا آن حضور قلب و تیر شکسته را از پا درمی‌آورند را که از ما نخواستند. اینها یک چیز روشنی است اینها را از ما می‌خواهند. فرمود: ﴿اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً﴾ که ﴿غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم مَا هُم مِنکُمْ وَ لاَ مِنْهُمْ﴾، رابطه‌ای ندارید. آنها خودشان را دوست نشان می‌دهند، این ظاهرش انسان است باطنش عقرب است. ﴿وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ﴾؛ عالمانه قَسم دروغ می‌خورند و گرنه اینها با شما ارتباط ندارند، اصلاً اینها به امضایشان احترام نمی‌گذارند. مشکل اساسی اینها این است که نمی‌شود با اینها زندگی کرد، نه برای اینکه کافرند، با کافر می‌شود زندگی کرد، فرمود: ﴿اِنَّهُمْ لا اَیْمانَ لَهُمْ﴾،[23] نه «لا اِیمان لَهُم». با کافری که ایمان ندارد می‌شود زندگی کرد؛ اما با مستکبری که پای امضایش نمی‌ایستد شما چگونه می‌خواهی با او زندگی کنی؟ چند جای قرآن دارد که اینها ﴿لا اَیْمانَ لَهُمْ﴾، ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ اِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾[24] «ال» یعنی عهد، یعنی امضا، یعنی پیمان؛ یعنی پیمان می‌بندد و نمی‌دهد. شما چگونه با این زندگی می‌کنی؟ به هر حال یک رابطه متقابل باید باشد. اینها از شما کالا می‌خرند پول را بلوکه می‌کنند، تحریم می‌کنند، نمی‌شود با اینها زندگی کرد. برهان مسئله هم این است «اَیمان» مربوط به یمین است، یعنی سوگند است، یعنی امضاست، یعنی پای امضای خود نمی‌ایستند، نه «لا اِیمانَ لَهُم». با این گروه شما چگونه زندگی می‌کنید؟ غیر از اینکه روی پای خودتان بایستید راه دیگری ندارید، پس روی پای خودتان بایستید.

پرسش: ﴿مَا هُم مِنکُمْ وَ لاَ مِنْهُمْ﴾.

پاسخ: بله، نه شما نه این. ببینید از دو طرف است، ﴿تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾؛ شما که از آنها نیستید، شما مسلمان هستید آنها کافرند؛ شما پای امضای خودتان می‌ایستید، آنها پای امضای خودشان نمی‌ایستند، نمی‌شود با اینها زندگی کرد. شما برابر امضای خود می‌ایستید، آنها نمی‌ایستند؛ شما برابر تعهّد خود می‌ایستید آنها نمی‌ایستند. ﴿مَا هُم مِنکُمْ وَ لاَ مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾، قَسم‌های دروغ هم می‌گویند. امضا هم می‌کنند، تعهد هم می‌کنند؛ حالا هر قَسمی که دارند. به اینها فرمود که این کار را انجام ندهید. اینها چون در مدینه بود در فضای مثلث مشئوم بود این آیه نازل شد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo