< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

96/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره ممتحنه آیات 8 تا 11

لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ اَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (8) اِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ اَخْرَجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ وَ ظَاهَرُوا عَلَی اِخْرَاجِکُمْ اَن تَوَلَّوْهُمْ وَ مَن یَتَوَلَّهُمْ فَاُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (9) یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ اَعْلَمُ بِاِیمَانِهِنَّ فَاِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ اِلَی الْکُفَّارِ لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُم مَا اَنفَقُوا وَ لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ اَن تَنکِحُوهُنَّ اِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ وَ لاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَ سْاَلُوا مَا اَنفَقْتُمْ وَ لْیَسْاَلُوا مَا اَنفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (10) وَ اِن فَاتَکُمْ شَی‌ءٌ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ اِلَی الْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ اَزْوَاجُهُم مِّثْلَ مَا اَنفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی اَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ (11) ﴾

سوره مبارکه «ممتحنه» که در مدینه نازل شد بخش وسیعی از این سوره درباره تبرّی و تولّی است. آغاز این سوره اعلام خطر دشمنان مهاجم هست که مبادا نسبت به اینها تولّی داشته باشید. سابقه سوء اینها را فراموش نکنید. امتداد و ادامه آن بدکاری و بدرفتاری و اینها را هم فراموش نکنید. هیچ پیوندی هم با اینها نداشته باشید.

در آیه هشت و نُه فرمود درست است که کفّار مشکل مکتبی دارند؛ ولی کافرانی که با شما بد نکردند، بد نمی‌کنند، فقط در حدود انسانی یک سلسله روابط عادی دارند، خدا نهی نمی‌کند که شما با اینها رابطه نداشته باشید، بلکه بِرّ و نیکی نسبت به اینها خوب است اجرای عدل نسبت به اینها خوب است و مانند آن. تنها خداوند شما را از گروهی نهی می‌کند که اینها هم سابقه سوء داشتند، هم لاحقه سوء داشتند، هم در صدد ایذاء و اذیت‌ هستند.

در سوره مبارکه «توبه» در چند بخش فرمود اینها اصلاً قانونی بین خود و بین شما قائل نیستند. اگر تعهّدی کردند، امضایی دارید، مادامی که اینها عهد را رعایت می‌کنند، شما هم عهد را رعایت کنید. آیه هفت به بعد سوره «توبه:» ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَ عِندَ رَسُولِهِ اِلاّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾، این مشرکین و این ملحدین مادامی که به تعهد خود عمل می‌کنند شما هم به تعهد خودتان عمل بکنید. ﴿اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ﴾؛ شما قسط و عدل را نسبت به اینها هم رعایت کنید؛ ولی بدانید اینها به عهدشان وفا نمی‌کنند. ﴿کَیْفَ وَ اِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ﴾؛ اگر اینها پیروز بشوند دستشان برسد، ﴿لاَ یَرْقُبُوا فِیکُمْ اِلّاً وَلاَ ذِمَّةً﴾؛ هیچ تعهدی، هیچ امضایی، هیچ قراردادی، هیچ کنوانسیونی، هیچ میثاق بین‌المللی را رعایت نمی‌کنند، اینها این چنین‌ هستند. ﴿لاَ یَرْقُبُوا فِیکُمْ اِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾، گرچه به حسب ظاهر با دهن و زبان ﴿یُرْضُونَکُم بِاَفْوَاهِهِمْ﴾؛ اما ﴿وَ تَاْبَی قُلُوبُهُمْ وَ اَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾، این در آیه هشت.

پرسش: ...

پاسخ: نه، قرآن که ـ معاذالله ـ کتابی نیست که تاریخ مصرف آن گذشته باشد. حرف خداست «الی یوم القیامة». آیه نُه این است: ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ اِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾، بعد در آیه دَه مضمون همان آیه هشت را بازگو می‌کند، می‌فرماید: ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ اِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾؛ نه میثاق، نه کنوانسیون، نه تعهد، نه قطع‌نامه، هیچ چیزی را رعایت نمی‌کنند.

پرسش: پس کافرون یعنی چه؟

پاسخ: اکثر آنها فاسق‌ هستند. آنکه کافرند و اهل دوزخ‌اند. نه نسبت به این تعهدات و رعایت کردن مواثیق و امضا و امثال آن هستند. ممکن است چند نفر داخل آنها پیدا بشود که به امضای خود عمل بکنند، ولی اکثر آنها ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ اِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾.

در آیه ده فرمود: ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ اِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً وَ اُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ﴾؛ اهل تعدّی‌ هستند. اصولاً عداوت را عداوت گفتند برای اینکه تعدّی می‌کند از مرز خود. آن‌که از مرز خود به مرز دیگری تعدّی می‌کند، به او می‌گویند «عدو». این کلمه دشمن آن قدرت را ندارد که معنای ادبی عداوت را بفهماند. این لطایفی که در لغت عرب هست هرگز در فارسی با همه قدرتی که هست آن را نمی‌تواند ترجمه کند. عداوت یعنی از مرز خود تعدّی می‌کند.

فرمود اینها این چنین‌ هستند، در آیه دوازده فرمود: ﴿وَ اِن نَکَثُوا اَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ﴾، تمام تلاش و کوشش اسلام این است که به هر حال اینها کافرند و باید تبلیغ بشود تعلیم بشود، ممکن است نپذیرند؛ ولی به هر حال انسان که هستند. آن آیه هشت که فرمود: ﴿اِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾، ناظر به همین است. آیه دَه که فرمود: ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ اِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾، همین است. آیه دوازدهم که فرمود: ﴿وَ اِن نَکَثُوا اَیْمَانَهُم﴾؛ یعنی سوگند، یعنی میثاق، یعنی تعهّد، یعنی قطع‌نامه. ﴿وَ اِن نَکَثُوا اَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ این دیگر ﴿فَقَاتِلُوا اَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾، حالا آن افراد عادی که کاری از آنها ساخته نیست هیچ! عمده رهبران کفر هستند، چرا؟ نه برای اینکه کافرند، برای اینکه اصلاً این یک اصل مشترک بین‌المللی است امضای هر کسی محترم است. ﴿فَقَاتِلُوا اَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾، چرا؟ چون، ﴿اِنَّهُمْ لاَ اَیْمَانَ لَهُمْ﴾، نه «لا ایمانَ لهُم». شما ببینید امروز قطع‌نامه صادر می‌کنند بعد عمل نمی‌کنند، با این نمی‌شود زندگی کرد. تا انسان قدرت نداشته باشد، باید چوب بخورد. نفرمود چون کافرند، چون کافر را در آیه هشت فرمود که خیلی از کفار هستند که می‌توانید با آنها هم زندگی کنید؛ اما آن کسی که هیچ امضایی را قبول نمی‌کند، هیچ قطع‌نامه‌ای را قبول نمی‌کند، چگونه می‌توانید با او زندگی کنید؟ ﴿فَقَاتِلُوا اَئِمَّةَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لاَ اَیْمَانَ لَهُمْ﴾؛ یعنی یمین، قطع‌نامه، سوگند، میثاق، کنوانسیون، امضا. اگر عزیز بودید اینها دست بردارند، اگر ذلیل بودید اینها حمله می‌کنند. ﴿اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا اَیْمَانَهُمْ﴾، پشت سر هم از این بدعهدی کفار سخن می‌گوید. ﴿وَ هَمُّوا بِاِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَ هُم بَدَءُوکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ﴾، شما که جنگ هشت‌ساله را شروع نکردید، چندین بار حمله کردند شما ساکت شدید، بعد دفاع کردید.

فرمود: ﴿هُم بَدَءُوکُمْ﴾ در جریان این هشتاد جنگ و غزوه سریه و غزوه‌ای که بر اسلام تحمیل کردند اینها بودند، ﴿هُم بَدَءُوکُمْ﴾. فرمود اینها ابتداگر جنگ بودند. ﴿وَ هُم بَدَءُوکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ اَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ اَحَقُّ اَن تَخْشَوْهُ﴾؛ آن خدایی که به شما دستور دفاع داد، از او هراسناک باشید او مدافع شماست. الآن هم شما ببینید اگر فلسطین است همین طور است، اگر یمن است همین طور است. حالا یا جنگ جهانی است یا نیابی است همین طور هستند، خوی استکبار همین طور است.

فرمود: ﴿اِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ﴾، اوّل این سوره مبارکه «ممتحنه» این است: ﴿لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ﴾، وسط‌های این سوره همین جریان تبرّی از کفار است. آخرین آیه این سوره که آیه سیزده است همین است: ﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ﴾، شما یک تولّی و تبرّی دارید تبرّی خودتان را نسبت به اینها باید اعمال بکنید وگرنه باید ذلیل باشید. ﴿لاَ تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ اَصْحَابِ الْقُبُورِ﴾، تنها دشمن انسان مرگ اوست که دین آمده مرگ را معنا کرده، این بیان نورانی سیّدالشهداء (سلام‌الله‌علیه) در همان بحبوحه تیر آمدن روز عاشورا بود که فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ[1] فَمَا الْمَوْتُ اِلَّا قَنْطَرَةٌ»؛ فرمود یاران من! صبر کنید، مرگ پلی است زیر پای شما، تمام لذت‌ها برای آن طرف است. این طور نیست که غولی باشد که شما را آزار کند، نخیر! مگر پلی است که شما روی این پل پا می‌گذارید می‌روید آن طرف. «مَا الْمَوْتُ اِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ»، پس اوّل سوره، وسط سوره، آخر سوره تبرّی از کفار است.

براهین مسئله هم آیه هفت تا سیزده سوره مبارکه «توبه» است که تبیین کرده است. آنچه هم که الآن شما در فلسطین می‌بینید در یمن می‌بینید، هشت سال ایران نیز دیدید، در بحرین می‌بینید، همین است که این قطع‌نامه هست او گوش نمی‌دهد، تبرّی هست او گوش نمی‌دهد، صلح هست گوش نمی‌دهد، امضا هست گوش نمی‌دهد، این است. فرمود باید مواظب باشید و مستحکم باشید و مشکلی نداشته باشید.

بعد فرمود شما صلحی کردید در حدیبیه. در «صلح حُدیبیه»[2] شما هم باید به امضای خود وفادار باشید، برای اینکه در همان سوره مبارکه «توبه» فرمود: ﴿مَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾، شما که امضا کردید امضا جزء حقوق بین‌المللی اسلام است. نه تنها محلّی و نه تنها منطقه‌ای، بلکه بین‌المللی است. احکام محلّی مربوط به داخله حوزه اسلامی است، احکام منطقه‌ای مربوط به ما مسلمان‌ها و اهل کتاب است. اما بین‌المللی مربوط به ما و انسان‌هاست؛ چه کافر، چه ملحد، چه مشرک، هر چه باشد. فرمود امضا محترم است. در جریان «صلح حدیبیه» یکی از مواد صلح‌نامه این بود که اگر مردی از مکه به مدینه آمد، اینها بتوانند برگردانند و اگر مردی از مدینه به مکه رفت اینها باید برگردانند این بود. بعد از جریان «صلح حدیبیه» عده‌ای از زن‌ها ایمان آوردند هجرت کردند از مکه به مدینه. همسرانشان گفتند که برابر آن موادی که در «صلح حدیبیه» امضا شده است این زن‌های ما را باید برگردانید، آیه نازل شد که آن مادّه درباره مردها بود، درباره زن‌ها که چنین تعهّدی نسپردیم. حالا زن‌ها ایمان آوردند و با شوهران کافر نمی‌خواهند به سر ببرند، ما چنین تعهّدی نسپردیم. این «صلح حدیبیه» مربوط به مردها بود. ﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ﴾؛ زن‌هایی ایمان آوردند و هجرت کردند از مکه به مدینه. ﴿اِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ﴾، اوّلاً بررسی کنید که نفوذی نباشند جاسوس نباشند، مؤمن واقعی باشند؛ البته علم غیب نزد خداست وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عالم بود به علم الهی؛ اما در بحث‌های قبلی به عرض شما رسید که حضرت فرمود ما در احکام شرعی به علم غیب مامور نیستیم گاهی برای حفظ دین یا حفظ جان کسی به علم غیب عمل می‌کردند و گرنه همه این روایاتی که در باب قضا وارد شده است قسمت مهمّ آن از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که فرمود: «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْاَیْمَانِ»؛[3] بسیاری از اینها صحیح هست و حجت هم هست و فتوا هم به آن داده می‌شود. حضرت فرمود «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْاَیْمَانِ»، ما در محاکم به علم غیب عمل نمی‌کنیم مامور هم نیستیم، چون اگر ما بخواهیم به علم غیب عمل بکنیم، مردم مجبورند که ایمان بیاورند و گرنه برابر این دو آیه سوره مبارکه «توبه» که هر کاری که انسان می‌کند پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌بیند و ائمه می‌بینند: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛[4] این «سین»، سین تحقیق است نه سین تسویف. این «سین» سینی نیست که در برابر «سوف» باشد. ﴿فَسَیَرَی اللَّهُ﴾؛ یعنی قطعاً، یقیناً، الآن، نه بعدها خدا می‌بیند. ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ که منظور ائمه است. هر کاری می‌کنیم می‌بینند. فرمود این چنین نیست که اعمال شما نزد ما مستور و مخفی باشد؛ ولی بنا بر این نیست که ما به علم غیب در محاکم عمل بکنیم، اگر این طور باشد که شما مجبور هستید که آدم خوب باشید.

«اِنَّمَا» با این «اِنَّمَا» هم شروع شده: «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْاَیْمَانِ»؛ ما با یمین و سوگند محکمه را اداره می‌کنیم. بعد این را هم حضرت صریحاً اعلام کرد فرمود مردم! ما با یمین با بیّنه حکم می‌کنیم، اگر کسی قَسم دروغ خورد، یا شاهد دروغ آورد، ما برابر همین بیّنه و ایمان مال کسی را به او دادیم، این نباید بگوید من از دست خود پیغمبر گرفتم، نباید بگوید که از محکمه پیغمبر گرفتم، فانه «قِطْعَةً مِنَ النَّار»؛[5] شما یک گوشه آتش را دارید می‌برید. بنا نیست ما به علم غیب عمل بکنیم.

این راه را مرحوم کاشف الغطای بزرگ؛ یعنی آقا شیخ جعفر که خدا غریق رحمتش کند! ایشان در کتاب شریف کشف الغطاء باز کرد. یکی از نقص‌های جدّی اصول ما این است که ما این حرف‌ها را در اصول نگفتیم به دیگران، نگفتیم که علم حجت است مگر علم غیب. نگفتیم که امام علم غیب دارد ولی مکلّف به علم غیب نیست. اگر می‌گفتیم مشکل شهید جاوید پیش نمی‌آمد. اگر اصول یعنی اصول ما علمی بود وظیفه خودش را انجام می‌داد، در رسائل و مکاسب این حرف‌ها را استاد می‌گفت، شاگرد می‌شنید، استاد می‌گفت، شاگرد می‌شنید، یک چیز علنی می‌شد، دیگر هیچ کس نمی‌گفت که سیّدالشهداء می‌دانست یا نمی‌دانست؟ اگر می‌دانست چرا رفت؟ نمی‌دانست پس نمی‌دانست! این یک چیز بیّن الرشد و دو دو تا چهارتاست در روایات ما. خدا غریق رحمت کند کاشف الغطاء را! فرمود مثل دو دو تا چهارتاست؛ هم سیّدالشهداء می‌دانست، هم وجود مبارک حضرت امیر می‌دانست.

پرسش: اینکه فرمود: ﴿وَ لَوْ کُنْتُ اَعْلَمُ الْغَیْب‌﴾.[6]

پاسخ: ﴿لَاسْتَکْثَرْت﴾؛[7] یعنی بالذات و گرنه این همه آیات دارد: ﴿تِلْکَ مِنْ اَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها اِلَیْک﴾؛[8] این همه غیب را ما به تو دادیم؛ البته ذاتاً اینها مثل الله نیستند که بدانند. آن‌که ذاتاً علم غیب دارد فقط خداست و گرنه این همه آیات ﴿تِلْکَ مِنْ اَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها اِلَیْک﴾، مرتّب می‌گوید، مرتّب می‌گوید، ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ اَحَداً ٭ اِلاّ مَنِ ارْتَضَی﴾،[9] اینها مرتضی هستند. این مثل دو دو تا چهارتاست برای ما که قرآن و روایات پر از این است که اینها متن غیب هستند؛ اما فرمودند ما بنا نیست که به علم غیب عمل بکنیم. اگر حرف کاشف الغطاء درسی بود، اگر رسائلعلمی بود و اگر کفایه علمی بود و اگر اینها این را می‌گفتند در بحث علم که علم غیب سند فقهی نیست، دیگر کاشف الغطاء بالصّراحه می‌گوید سیّدالشهداء به تمام جزئیات کربلا عالم بود. وجود مبارک امیرالمؤمنین به تمام جزئیات شب نوزدهم آگاه بود، چه کسی می‌زند؟ اما فرمودند علم غیب برتر از آن است که در کار فقهی بیاید، علم فقه را همین علوم عادی اداره می‌کند.

الآن هم همین طور است، این را باید بدانند که دو یعنی دو فصل است؛ یک فصل این است که معصوم «بما انه معصوم» هیچ خطا نمی‌کند، درست است؛ اما معصوم «بما انه معصوم» مسئول کارهای مردم نیست. علم غیب مسئول نیست، این اگر ده‌ها بار در رسائل و کفایه بیاید آن وقت جا پیدا می‌کند ما دیگر نه قبلش نه فعلش نه بعدش دیگر خطر شهید جاوید و اینها را دیگر نداشتیم. خدا رحمت کند آن آقا را! چندین سال رسائل درس می‌گفت؛ منتها وقتی این حرف‌ها علنی نشود گفته نشود بشر عادی چگونه بفهمد؟ بشر عادی می‌گوید وقتی کسی نداند دست زن و بچه‌اش را می‌گیرد می‌برد؛ اما وقتی بداند چرا زن و بچه‌اش را اسیر می‌کند؟ خودش می‌خواهد برود کشته بشود، کشته بشود.

پرسش: ...

پاسخ: آن‌جا حالا گاهی در خود زمان حضرت هم همین طور می‌شود. در بخش‌های بسیاری وجود مبارک حضرت به علم غیب عمل می‌کند؛ نظیر آنچه وجود مبارک خضر عمل کرد. بخش‌هایی هم که ماموریت ندارند عمل نمی‌کنند. غرض این است که این فرمایش کاشف الغطاء از کتاب کشف الغطاء باید بیاید رسائل را علمی کند، کفایه را علمی کند، این نقص را برطرف کند، این عیب را برطرف کند تا ما بدانیم اگر یک وقت خود حضرت امیر در نهج البلاغه فرمود من ممکن است خطا بکنم ـ معاذالله ـ این نیست که امام خطا بکند، همین پیغمبر است فرمود من اگر مالی را دادم شما یک قطعه از آتش را دارید می‌برید. همه یعنی همه محدّثین ما این را در کتاب قضا نقل کردند، حجت هم هست، فتوا هم دادند. مبادا کسی خیال کند که ـ معاذالله ـ امام نمی‌داند یا مثلاً علم غیب ندارد یا معصوم اشتباه می‌کند! معصوم «بما انه معصوم» که حکم نکرده، این به عنوان علی بن ابیطالب حکم کرده است و ذات اقدس الهی فرمود آن علم غیب برای جاهای بابرکتی است اگر به آن علم غیب عمل بکنید مردم همه مجبورند به فقه عمل بکنند. غرض این است که مرزها باید به وسیله علم مشخص بشود تا مشکلی ما نداشته باشیم.

پرسش: تفاوت معصوم با...؟

پاسخ: معصوم هیچ اشتباه نمی‌کند، مامور به ظاهر است به قانون عمل می‌کند. قانون این است که کسی شاهدی آورد بیّنه‌ای آورد حضرت فرمود: «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْاَیْمَانِ».

پرسش: دیگران هم همین کار را می‌کنند؟

پاسخ: بله، بنا بر این است.

پرسش: تفاوت در ظاهر نشد که؟

پاسخ: تفاوت در ظاهر نیست. گاهی ممکن است که خیلی از مسائل پیش بیاید که معصوم با علم غیب حفظ می‌کند، معصوم با علم غیب نگهداری می‌کند اسرار عالم را؛ اما در قوانین فقهی بین معصوم و غیر معصوم فرقی نیست. «اِنَّمَا»، یعنی «اِنَّمَا»! «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ»، چند تا روایت است صحیحه هم هست مفتیٰ‌به هم هست. حضرت هم فرمود مبادا بگویید من از دست خود پیغمبر گرفتم! حالا کسی که می‌داند این شخص قَسم دروغ خورده یا شاهد باطل آورده و گرفته، این ممکن است نقد بکند؛ اما نقد معصوم نیست، حضرت هم فرمود یک قطعه آتش دارید می‌برید او خودش هم می‌بیند.

بعد از شهادت سرداری عده‌ای رفتند ـ این را جرجرداق در صوت العدالة نقل کرد ـ خدمت حضرت به حضرت عرض کردند که ما تبریک بگوییم یا تسلیت؟ تبریک بگوییم که شما جوانی تربیت کردید که بهترین دوران زندگی را در خط مقدم جبهه شربت شهادت نوشید، تسلیت بگوییم برای اینکه یک نیروی فعّالی را از دست دادید! فرمود نه، به من تسلیت بگویید. عرض کردند چرا؟ فرمود: «کَلا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ اِنَّ الشَّمْلَةَ الَّتِی اَخَذَهَا یَوْمَ خَیْبَرَ مِنَ الْغَنَائِمِ لَمْ تُصِبْهَا الْمَقَاسِمُ لَتَشْتَعِلُ عَلَیْهِ نَارًا»؛[10] [11] البته نزد من عزیز بود همیشه او را احترام می‌کردم؛ اما آن غنیمتی که بدون اجازه ما از بیت‌المال در جنگ خیبر گرفته الآن در کنار قبرش شعله دارد می‌زند، این پیغمبر است! «کَلا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ اِنَّ الشَّمْلَةَ الَّتِی اَخَذَهَا یَوْمَ خَیْبَرَ مِنَ الْغَنَائِمِ لَمْ تُصِبْهَا الْمَقَاسِمُ لَتَشْتَعِلُ عَلَیْهِ نَارًا»، این علم برای همیشه نیست، برای همه مردم نیست، اگر اینها به علم غیب عمل بکنند جامعه طاقت نمی‌آورد، آبروها می‌رود. می‌فرمود ما برابر ظاهر عمل می‌کنیم؛ اما می‌دانیم باطن چه خبر است. آن قصه را هم که به عرض شما رساندیم که کسی خواست وارد محضر امام باقر (سلام‌الله‌علیه) بشود کنیز رفت دم در باز کرد و یک نگاه نامَحرمانه‌ای کرد همین که وارد حیاط شد حضرت فرمود: «ادْخُلْ‌ لَا اُمَ‌ لَکَ»؛[12] این دستپاچه شد، ‌ای کاش مادر نداشتی تو را بزاید! اما وقتی رفت حضور حضرت، عرض کرد من خواستم امتحان بکنم! فرمود: «لَئِنْ ظَنَنْتُمْ اَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ اَبْصَارَنَا»؛ تو می‌خواهی ما را امتحان بکنی؟ تو خیال کردی ما پشت دیوار را نمی‌بینیم؟ این امام است.

این کتاب کاشف الغطاء باید کتاب درسی بشود. علم غیب یک حساب است «مما لاریب فیه» است، کم و زیاد همه چیزها را خدا به اینها یاد داد و می‌دانند؛ اما این سند فقهی نیست، آن قطعی که حجت است، آن علمی که حجت است، علم عادی است. گاهی خود آنها اگر دین در خطر باشد جان کسی در خطر باشد خود آنها اعلم‌ هستند و یک بیان نورانی در نهج البلاغه هست که وجود مبارک حضرت امیر فرمود من این گونه نیستم که اشتباه بکنم.[13] اگر کسی این مسائل تحقیقی کاشف الغطاء را نداند، این حرف علم در رسائل نیاید در کفایه نیاید ـ معاذالله ـ خیال می‌کند که حضرت امیر مثلاً اشتباه می‌کند. این نیست! یک روز خطری را ریسک کردیم خطری را دیدیم دیگر نباید این خطرات در جامعه باشد حرف علمی ما باید در جامعه باشد؛ عظمت عصمت، جلال و شکوه عصمت اینها باید سر جایش محفوظ باشد؛ اما اینها به عنوان اینکه علم غیب دارند عمل نمی‌کنند.

پرسش: اگر علم غیب باعث جبر بشود....

پاسخ: نه، باعث جبر نه. خیلی‌ها از ترس ایمان می‌آورند، این به درد نمی‌خورد.

پرسش: مثلاً داود نبی و....

پاسخ: گاهی اسرار غیبی مثل وجود مبارک حضرت خضر، اینها همین کار را می‌کردند؛ اما بنای ائمه (علیهم‌السّلام) بنای انبیا بر این نیست که با علم غیب کار بکنند و الا گاهی مثلاً همین جریان حاطِب بن ابی بلتَعَه که خطر بود وجود مبارک حضرت امیر را فرستاد حضرت به این زن شمشیر کشید، گفت نامه را بده! برای اینکه «مَا کَذَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ وَ لَا کَذَبَ رَسُولُ اللَّهِ»؛[14] کسی به ما خبر داد که صد درصد راست می‌گوید این هم هست. این کسی که نفوذی است دارد گزارش می‌برد و عملیات را دارد لو می‌دهد، اینجا علم غیب اثر دارد، این کار را می‌کنند. همین حاطب بن ابی بلتعه که نامه را داده بود به آن زن، آن زن در گیسوان خود پنهان کرده بود اینها گشتند لباسش را دیدند که نه، نامه نیست. حضرت امیر شمشیر کشید، فرمود کسی به من گفت که دروغ نمی‌گوید. این یک علم غیبی است. اما حالا هر روز اینها این کار را انجام بدهند با علم غیب بخواهند عمل کنند فلان جا فلان ترشّح شده علم غیب دارند که نجس است، بیایند لباسشان را بشویند این طور نیست، این تکلیف نیست. چند تا روایت معتبر است در کتاب قضا بخوانید، فرمود: «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْاَیْمَانِ»، بعد فرمود آقایان! بین خود و خدای خود باید حسابتان روشن باشد، هر کسی حساب خودش را بکند، ﴿وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی اَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾؛[15] چه اظهار کنید چه اخفا، به هر حال باید حساب پس بدهید. اینجا جای بگیر و ببند نیست. اینجا جای عملی است که هر کسی مختار است خودش انجام بدهد. اینجا جایی است که ما به شما می‌گوییم: ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾، این روسری برای سر و گردن است، برای آن چوب نیست که آویزان بکنید در برابر این آیه دارید می‌ایستی! این روسری برای چوب نیست، در برابر چه کسی داری می‌ایستی؟ حالا چهار تا مشکل از چهار نفر هست یک حساب دیگر است؛ اما شما با آیه در نیفت، ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ﴾، «خُمُر»؛ یعنی روسری، ﴿عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾؛ یعنی سر را بپوشانید برسید تا به گردن و سینه. «علیٰ جِیْب» گردن و سینه را بپوشانید این در برابر آیه چوب بلند کرده، نمی‌داند که چه خبر است. غرض این است که ﴿اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد﴾[16] هست، او در کمین است، او رصد می‌کند؛ حضرت فرمود تو فلان کار را کردی با زنت این گونه دعوا کردی فلان کس نامحرم را دیدی، این طور که نمی‌شود. فلان کس را از مسجد بیرون کنید، برای اینکه در بین راه که می‌آمد نامحرمی را نگاه کرد، این که نمی‌شود با این وضع جامعه را اداره کرد.

پرسش: ...

پاسخ: گاهی البته. از وجود مبارک حضرت است؛ اما نه در همه موارد؛ لذا خود حضرت را هم شهید می‌کند.

غرض این است که این اصول باید به رسالت خودش خوب عمل بکند. در این آیه ده فرمود ما باید به تعهد عمل می‌کنیم؛ اما ما ماده و صلح‌نامه ما این نبود که هر کس از مکه مهاجرت کرد ما برگردانیم، چه زن چه مرد! این ماده که صریحاً نوشته شد و طرفین هم امضا کردید، این بود که اگر مردی از مکه به مدینه آمد ما برگردانیم کسی هم از ما به مکه آمد شما برگردانید؛ اما درباره زن‌ها ما چنین تعهدی نسپردیم. این زن‌ها ایمان آوردند مهاجرت کردند، ما چرا برگردانیم؟ ذات اقدس الهی فرمود که خدا عالم غیب است و اسرار غیب را خدا می‌داند، این سرجایش محفوظ است؛ ولی شما هم ببینید که نفوذی نباشد بررسی کنید که واقعاً هجرت کرده واقعاً ایمان دارد. اگر واقعاً ایمان دارد رابطه‌اش از شوهرش قطع است، چون می‌دانید در نکاح که زن و شوهر به عقد دائم با هم زندگی می‌کنند سه عامل به هم می‌زند: یا طلاق است، یا فسخ به «احد العیوب» است یا انفساخ. انفساخ یعنی انفساخ! اگر «احدهما» مُرد این نه طلاق می‌خواهد نه فسخ، اگر «احدهما» مرتد شد نه طلاق می‌خواهد نه فسخ. ارتداد به منزله انفساخ است، حالا یا ارتداد «احد المسلمَین» است، یا ایمان «احدهما» و بقای دیگری بر کفر. اگر یکی از این دو نفر مرتد شد، مثل اینکه مُرد؛ دیگر نه طلاق می‌خواهد نه فسخ، این بیگانه است و اگر این دو نفر کافر بودند و یکی ایمان آورد؛ مثل اینکه شوهرش مُرد، این انفساخ است. دیگر شوهرش نمی‌تواند بگوید من زنم ایمان آورده برگردد! تو مُردی! انفساخ یعنی انفساخ، فسخ یعنی فسخ، طلاق یعنی طلاق. اگر ـ معاذالله ـ «احد الزوجین» مرتد بشود، به منزله انفساخ است نه طلاق می‌خواهد نه فسخ. اگر «احد الکافرین» یکی از آنها ایمان بیاورد دیگری به منزله مرگ است، او مرده است، شوهر مرده است. در این بخش فرمود: ﴿لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾، حالا یک وقت است مسلمانی زنش کتابیه می‌شود آن هم در عقد انقطاعی، آن یک بحث دیگر است که اگر مرد مسلمان باشد زن کتابیه باشد نه کتابیه بشود، چون کتابیه شدن ارتداد است، کتابیه باشد آن هم در عقد انقطاعی، گفتند عیب ندارد و اما اگر نه، این یکی مسلمان است او کافر، نه این برای او حلال است نه آن برای این حلال است: ﴿لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾، این حکم الهی است.

آن وقت دو تا حکم فقهی را ذکر می‌کند: یکی اینکه مهریه‌ای که آنها دادند چه باید بشود؟ فرمود شما باید بدهید آن پولی که به او داده، باید بدهید؛ دیگر اینکه با این می‌توانید ازدواج کنید، برای اینکه شوهرش مرده است. نباید بگویید این شوهر دارد. این ایمان آورد شوهرش مشرک است، این مرده است. این الآن شوهرش مرده می‌توانید ازدواج بکنید، مهریه‌اش را بدهید، حقوقش را بدهید، اینهاست و اما اگر از اینجا کسی آن طرف رفت، آن هم حکم دیگر دارد. ﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ﴾؛ ایمان آوردند، هجرت کردند از مکه به مدینه، «الله» عالم به غیب است شما به هر حال باید بررسی کنید که نفوذی است یا نه؟ ﴿فَامْتَحِنُوهُنَّ﴾؛ باید بیازمایید، بررسی کنید. البته ﴿اللَّهُ اَعْلَمُ بِاِیمَانِهِنَّ﴾، اما شما باید حجت داشته باشید. ﴿فَاِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ﴾؛ برای شما ثابت شد که نفوذی نیستند، واقعاً مؤمن هستند، واقعاً هجرت کرده‌اند، دیگر برنگردانید آنها را به کفار: ﴿فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ اِلَی الْکُفَّارِ﴾، چرا؟ ﴿لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ﴾؛ نه این زن‌ها برای آن مردان کافر حلال‌اند، ﴿وَ لاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾، گاهی ممکن است «احد الطرفین» مسلمان باشد و طرف دیگر غیر مسلمان، آن یک محدوده خاصی دارد باید کتابیه باشد، یک؛ عقد انقطاعی باشد، دو. در این محدوده فتوا به جواز داده شد؛ اما اگر کسی کافر باشد هیچ. ﴿لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾. حالا شوهرهای اینها به اینها مهریه دادند، هزینه اینها را دادند، این چه می‌شود؟ فرمود: ﴿وَ آتُوهُم مَا اَنفَقُوا﴾؛ مهریه‌هایی که دادند باید برگردانید، این تمام شد.

حالا این زن‌ها آمدند اینجا، همین طور سرگردان باشند یا می‌توانند ازدواج کنند؟ فرمود این شوهرهایشان مرده‌اند، چون شوهرهایشان مرده‌اند با اینها می‌توانید ازدواج بکنید. ﴿وَ لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ اَن تَنکِحُوهُنَّ﴾، حالا نگویید اینها مهاجرت کردند قبلاً چیز بودند حالا ضعیف هستند، نخیر! مهریه اینها را باید بدهید، همه نفقه اینها را باید بدهید، کسوه اینها را بدهید، مسکن اینها را بدهید، ﴿وَ لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ اَن تَنکِحُوهُنَّ﴾، چه موقع؟ ﴿اِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ﴾، این تمام شد.

حالا اگر زن‌های شما ـ معاذالله ـ کافر شدند، این به منزله مرگ است. ﴿وَ لاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ﴾، گفتند این «عِصَم» جمع عصمت است کنایه از نکاح دائم است. البته کنایه از نکاح دائم است؛ اما این جایی که النگو نصب می‌کنند این را می‌گویند مِعصَم.[17] «معاصِم»؛ یعنی از این قسمت از مچ. از بس قرآن کریم پشت پرده حرف می‌زند که از زن‌ها و نکاح اینها به این عناوین یاد می‌کند؛ البته همان طوری که تفسیر شریف المیزان[18] و سایر بزرگان فرمودند منظور نکاح دائم است؛ اما اینجایی که النگو نصب می‌کنند می‌گویند «مِعصَم». «معاصِم»؛ یعنی زن‌هایی که در نکاح دائم شما هستند. شما زن‌هایی که کافره هستند نمی‌توانید با آنها ازدواج کنید، اینها را چه کار کنند؟ اینها می‌خواهند بروند بروند! اینها اگر ـ معاذالله ـ کسی مرتد شد، طلاق نمی‌خواهد، فسخ نمی‌خواهد، خود ارتداد به منزله مرگ اوست، این انفساخ است می‌خواهد برود برود؛ اما وقتی می‌خواهد برود، تمام هزینه‌هایی که دادید باید از او بگیرید؟ یا آن کسی که می‌خواهد با او ازدواج کند باید به شما بپردازد؟ ﴿وَ سْاَلُوا مَا اَنفَقْتُمْ وَ لْیَسْاَلُوا مَا اَنفَقُوا﴾؛ حالا زن ـ معاذالله ـ کافر شد یا کافر بود اینجا خواست برود و با شما حاضر نیست زندگی کند، شما هر چه هزینه‌ای که دادید می‌توانید بگیرید، چه اینکه آنها هر هزینه‌ای که کردند می‌توانند از شما بگیرند. ﴿وَ لْیَسْاَلُوا مَا اَنفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾.

 


[2] «صلح حُدَیبیه، پیمان صلحی بود که در سال ششم هجری بین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مشرکان مکه، در منطقه حدیبیه امضا شد و در سوره فتح به آن اشاره شده است. مسلمانان که برای به جا آوردن مناسک حج رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصمیم گرفت شخصی را به سوی قریش بفرستد تا مذاکره کند، پس از عزیمت فرستاده و شایعه خبر قتل وی، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مسلمانان را به پیمانی معروف به بیعت رضوان فراخواند، پس از مذاکراتی بین طرفین سرانجام پیمان صلح حدیبیه بسته شد».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo